آداب تعلیم و تعلم در اسلام (ترجمه منیه المرید)
مشخصات کتاب
سرشناسه : شهیدثانی، زین الدین بن علی، 911 – 965ق.
عنوان و نام پدیدآور : آداب تعلیم و تعلم در اسلام / از شهید ثانی ؛ نگارش محمدباقر حجتی.
مشخصات نشر : تهران : دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1364.
مشخصات ظاهری : 771 ص.
موضوع : اخلاق اسلامی
رده بندی کنگره : BP254/4/ش9م8041 1364
رده بندی دیویی : 297/4837
شماره کتابشناسی ملی : م 64-2318
توضیح : کتاب حاضر، ترجمه «منیه المرید» مرحوم شهید ثانی در باب آداب تعلیم و تعلم و بیان وظایف متقابل استاد و شاگرد و دیگر موضوعات اخلاقی می باشد.
ص: 1
اشاره
[شماره صفحه واقعی : 1]
ص: 4227
زندگینامه شهید ثانی رحمه الله علیه
مقدمه
شهید ثانی یکی از اختران فروزان و ستارگان درخشان سپهر علوم و دانشهای اسلامی است که در سایه زندگانی پربارش ، برکاتی را برای دنیای اسلام به ارمغان آورده ، و آثار گرانبهائی در علوم مختلف دینی – در ظل مساعی آمیخته با اخلاص و موفقیت آمیزش – از او به جای مانده است که هر یک از این آثار همچون مهر تابان در میان تمام میراثهای علمی دانشمندان اسلامی ، برجسته و نمایان است و نظرهای فضلاء و دانشمندان را به خود معطوف می سازد
[شماره صفحه واقعی : 2]
ص: 4228
. این دانشمند گرانمایه – چنانکه خواهیم دید – از فرهنگ و معارفی مایه و الهام می گرفت که باید آنها را محصول کوششهای بی دریغ او در تحصیلات و مطالعات مداومش در مذاهب مختلف اسلامی برشمرد . آری او در مکاتب فقهی مذاهب پنجگانه اسلامی ، اندوخته هائی سرشار و گرانبها در خویشتن فراهم آورد ، و با مسافرتها و گشت و گذارهای متعددی که به صوب ممالک اسلامی در پیش گرفته بود ، اساتید بزرگ و برجسته ای را درک کرد ، و از محضر زبده ترین دانشمندان این ممالک بهره های فراوانی در علوم متنوع کسب نمود ، و از ژرفای این ذخایر ارزشمند ، درر و اصدافی را بیرون کشید که در ساحل و کرانه های آثارش ، به رایگان در اختیار علاقه مندان قرار دارد .
شهید ثانی گامهای بلندی در پهنه علوم مختلف ، از قبیل : هیئت ، طب ، ریاضی ، ادب عربی ، فلسفه ، عرفان و سایر علوم برداشت که ثمرات آن عبارت از کتب و آثار پرارزشی است که در رابطه با این علوم و فنون از او به جای مانده ، و یا پاره ای از آنها از میان رفته ، و یا شناسایی نشده است .
این دانشمند عالیقدر – که در فقه اسلامی ، شخصیتی کم نظیر می باشد – فقیهی صاحب نظر و برخوردار از استقلال در استدلال و استنباط و اجتهاد بوده و نظریاتی را ارائه کرده است که باید آنها را گشایشگر مشکلات و عویصات علمی در ارتباط با فقه و اصول عقاید به شمار آورد .
یکی
[شماره صفحه واقعی : 3]
ص: 4229
از نکات جالب و شگفت انگیز زندگانی این عالم بزرگوار این است : علیرغم آنکه فرصتهای او را می توان در مجموعه ای از مسافرتها و کوچشهای شاق و درازمدت و فرساینده خلاصه کرد ، معهذا در طی عمر نسبه کوتاهش به این همه ذخایر علمی دست یافت و آثار بسیار ارزشمندی در دسترس شیفتگان علم قرار داد . چنین موفقیت شایان توجهی را نمی توان تحت هیچگونه محاسبات و مساعی عادی قرار داده و در نتیجه ، آنرا بازده کوششهای بی دریغ او در تحصیلات و مطالعات ، تلقی کرد ؛ بلکه هر فرد واقع بینی ، چنان توفیق خارق العاده ای را محصول کوششهائی برمی شمارد که قرین و همپای با امداد غیبی و توفیقات الهی بوده است .
(آری ، باید او را دانشمندی برشمرد که شبانگاهانش به یاد خدا و استغفار و نماز و نیایش به درگاه پروردگار متعال ، و مجال و فرصتهای روزانه اش به تدریس و تاءلیف و رسیدگی به حوائج مردم و ارشاد آنها ، و اوقاتش غالبا در سفرهای علمی مصروف می گشت ، و لحظه ای از پویش علمی و یا خدمت به خلق بازنمی ایستاد .
بنابراین سراسر زندگانی این فقیه عالیمقدار عبارت از یک زنجیره پیوسته ای است که حلقات آنرا علم و عمل و تحصیل و تدریس و عبادت و جهاد در راه خدا تشکیل می دهد .
و از همه جالبتر آنکه : حلقات این زنجیره در نهایت ، با حلقه ای ارتباط می یابد که این شخصیت عظیم را به کاروان شهدائی می پیوندد که در راه فضیلت و علم
[شماره صفحه واقعی : 4]
ص: 4230
، جان باختند) .
این چنین زندگانی نمونه و الگوپرداز ، توانست شخصیتی را بیافریند که باید او را مثل اعلای تقوی و عمل دانست . میراثهای علمی را که از او به یادگار ماند ، و نژاد پاک و خدمت گزاری که از او به ثمر رسید ، استمرار و تداوم چنان زندگانی پربرکتی بود که بایسته است سرمشق همه انسانهای پویای حقیقت و جویای سعادت باشد .
نام و نسب و بیت شهید ثانی
زین الدین بن نورالدین علی بن احمد بن محمد بن جمال الدین بن تقی بن صالح بن مشرف عاملی جبعی ، معروف به (شهید ثانی ) در سیزدهم شوال 911 ه ق در (جبع ) زاده شد ، و در روز جمعه ، رجب 966 یا 965 ه ق در (قسطنطنیه ) به شهادت رسید .
او در میان خاندانی پرورش یافت که به فضل و دانش و تقوی نامبردار بوده اند : پدرش ، شیخ امام نورالدین علی ، معروف به (ابن الحجه ) یا (ابن الحاجه ) از افاضل زمان خود به شمار می رفت ، و بدینسان نیاهای دیگرش : جمال الدین و تقی ، و نیز جد والاترش : شیخ صالح – که از شاگردان علامه حلی بود – همگی از دانشمندان و فضلاء زمان خویش محسوب می شدند .
خوانساری می نویسد :
(در زندگانی شهید ثانی ، آن نکته جالب و شگفت انگیزی (که بایسته است مورد توجه قرار گیرد این است ) که این بزرگوار ، همچون مرکز و کانونی به نظر می رسید که پیرامونش با دائره علوم ، احاطه شده ، و یا بسان نقطه میانینی بود
[شماره صفحه واقعی : 5]
ص: 4231
که فضائل گروهی از ارباب فواضل ، اعم از سلف و نیاکانش و نیز خلف و بازماندگانشان با یک نسبت و شمار و عددی مساوی بدو می پیوست و به این نقطه مرکزی می رسید ، چون شش فرد از سلف و نیاکانش از فظلاء نامور زمان خود بوده اند ، چنانکه تا این زمان (یعنی زمان خوانساری ) دانشمندان ناموری با چنین شمارش و تعداد ، بلافاصله و از پی هم ، از او به ثمر رسیدند) . بدین مناسبت می توان گفت : اعطاء عنوان (سلسله الذهب ) به این بیت و خاندان ، عنوانی در خور و شایسته بوده است که در تاریخ ، چنین عنوانی را به این بیت ارزانی داشت .
شهید ثانی در چنان خاندانی پرورش یافت ؛ بدون تردید ، اصالت دینی و علمی خاندان و نیاکان بزرگوارش در تکوین شخصیت علمی و روانی او بی تاءثیر نبوده است ، چون ما نمی توانیم تاءثیر محیط پاکیزه و باارزشی مانند محیط خانواده عریق و اصیل شهید ثانی را در پیدائی شخصیتی چون او نادیده انگاریم . این انسان با فضیلت در خانواده ای دیده به جهان گشود که فضای آنرا علم و فقه و فضیلت و معنویت ، عطرآگین و روح افزا ساخته ، و سامعه این دانشمند بزرگوار از گاهواره تا گاه شکوفائی عقل و خردش با سخن و نغمه هائی از علم و فضیلت و فقه و بینش دینی آنچنان خو گرفته و بدآنهاانس یافته بود که تا واپسین لحظات حیات و رخداد شهادتش هرگز از رشته علم و فضیلت نگسسته و از کوشش های نستوهانه
[شماره صفحه واقعی : 6]
ص: 4232
اش در راه دانش و دین حتی برای لحظه ای باز نایستاده بود .
سیما و اندام شهید ثانی
ابن العودی در رساله خود می نویسد : (شهید ثانی ، دارای اندامی خوش و معتدل و قامتی متوسط و در اواخر عمرش کمی فربه بود . چهره اش زیبا و دارای موهای صاف و متمایل به سرخی ، چشمان و ابروانی مشکی و اندامی سپید و بازوان و ساقهای ستبری بوده است . انگشتان دستهایش بسان قلم های سیمین جلوه گر بود . هر بینده ای که به چهره اش می نگریست و بیان دلنشین وی را می شنید حاضر نبود از او جدا شود ، و از گفت و شنود با وی از هر هم و غمی دل آرام می گشت ، چشمها از مهابتش سرشار می شد و دلها در برابر شکوه معنویتش به نشاط در می آمد . و سوگند به خداوند متعال ، که او برتر از آن اوصافی بود که من از آنها یاد کردم ، و خصلتهائی ستوده در وجودش جلب نظر می کرد که این خصلتها از آنچه بازگو کردم فزونتر بوده است ) .
شهید ثانی همزمان با حیات پدر
از آغاز طفولیت ، آثار نبوغ و هوش فوق العاده از رهگذر گفتار و رفتارش به چشم می خورد ، و با اینکه عمرش از نه سال تجاوز نمی کرد – طبق نوشته ابن العودی – قرائت قرآن کریم را ختم نمود ، و از آن پس به خواندن و فراگرفتن فنون ادبی و فقه نزد پدرش همت گماشت تا آنکه پدر در سال (925 ه ق ) درگذشت . از جمله کتابهائی که شهید ثانی نزد پدرش
[شماره صفحه واقعی : 7]
ص: 4233
قرائت کرد ، کتاب (المختصر النافع ) از محقق حلی ، و (اللمعه الدمشقیه ) از شهید اول بود . این کتابها علاوه بر کتابهائی بود که در ادب عربی نزد پدر خواند . پدر در ازاء تحصیلات فرزندش ، شهریه ای را مقرر کرده و به او می پرداخت .
سفرهای علمی
1 – میس
علیرغم آنکه شهید ثانی ، پدر را از دست داده بود ، این حادثه نتوانست کمترین خللی در اراده او برای ادامه تحصیلاتش وارد سازد ، و با اینکه هنوز دوران نوجوانیش را پشت سر نگذاشته بود به منظور ادامه کارش به قریه (میس ) کوچید و در محضر استاد دانشمند و بزرگوار : علی بن عبد العالی کرکی از سال (925 ه ق ) تا (933 ه ق ) به تحصیلاتش ادامه داد ، و کتابهای (شرایع الاسلام ) محقق حلی ، و (ارشادالاذهان ) علامه حلی ، و نیز قسمت مهمی از کتاب (قواعدالاحکام ) همان علامه حلی را بر او خواند .
شهید ثانی آنچنان با محضر درس این استاد ، ماءنوس گشت که هیچیک از مجالس درس اختصاصی و درسهای عمومی دیگران را از دست نمی نهاد . و در تمام این مجالس درسی شرکت می جست و مدت هشت سال و سه ماه از محضر درس او مستفیض بود ؛ و تا گاهی که نزد این استاد به سر می برد و بالغ بر بیست و دو سال از عمرش را گذرانده بود همواره تا این ایام ، مشمول اهتمام و عنایت و توجه خاص استادش بوده ، و بهره های وافری از علم و فضیلت را از
[شماره صفحه واقعی : 8]
ص: 4234
پیشگاهش کسب کرد .
2 – کرک نوح
شهید ثانی در این تاریخ ، یعنی سال (933 ه ق ) احساس کرد که باید برای پربار ساختن تحصیلاتش ، قریه (میس ) را به سوی (کرک نوح ) ترک گوید ، و آهنگ دیاری کند که شیخ علی میسی ، شوهرخاله او در آنجا مقیم بود . پس از چنین سفر بود که با دختر شیخ علی میسی ازدواج کرد ، و او همسر بزرگ و نخستین شهید ثانی بوده است .
در کرک نوح با سید حسن بن سید جعفر ، مؤ لف کتاب (المحجه البیضاء) آشنائی بهم رساند ، و این استاد جدید را آنچنان پذیرا گشت که پیوسته در محضر بحث و مذاکرات گوناگون او شرکت می کرد ، و کتاب (قواعد) میثم بحرانی ، و نیز کتابهای (التهذیب ) در اصول فقه ، و (العمده الجلیه فی الاصول الفقهیه ) – که از مؤ لفات استاد بوده است – و کتاب (الکافیه ) ابن حاجب در نحو را بر او خواند .
مراجعت به وطن
بیش از هفت ماه از اقامت شهید ثانی در (کرک نوح ) سپری نشده بود که اشتیاق و علاقه به زادبوم ، وی را در سال (934 ه ق ) به (جبع ) باز گرداند ، و تا سال (937 ه ق ) در وطن اقامت گزید ؛ و در طی این مدت همواره سرگرم بحث و مذاکره علمی و ارشاد مردم و برآوردن حوائج دینی آنها بود ، و ضمنا فضلاء و دانشمندان از اطراف و اکناف ، با او شد آمد برقرار ساخته و به مراوده با وی ماءنوس شدند
[شماره صفحه واقعی : 9]
ص: 4235
. و سرانجام محضر او به صورت کانونی برای رفت و آمد متراکمی در آمد که در طی آنها با دلسوزیهای فراوانی به کارسازی و تدبیر امور مراجعان – در کنار درس و مطالعاتش – قیام می کرد .
3 – دمشق
شهید ثانی به دنبال گم گشته و نایافته ای در حال پویش و جستجو بسر می برد که موجودی معلوماتش و نیز شدآمدهای علمی و اقبال مردم به او ، نمی توانست روح پویای او را قانع و به گم گشته اش رهنمون سازد . لذا موقعیت علمی و اجتماعی او ، از دیدگاهش هیچ جاذبه و فریبائی نداشت و نتوانست وی را شیفته و فریفته سازد تا به همان مقدار بسنده کند . به همین جهت بر آن شد که (جبع ) را رها کرده و به سوی (دمشق ) ره سپرد . سرانجام در سال (937 ه ق ) از دیار خویش به دمشق کوچید ، و یکسال و اندی در آنجا درنگ نمود و به محضر درس شمس الدین محمد بن مکی ، فیلسوف محقق راه یافت ، و کتابهای (شرح الموجز) و (غایه القصد فی معرفه الفصد) – که در طب و از مؤ لفات همین استاد بود – و نیز کتاب (فصول فرغانی ) در هیئت و بخشی از (حکمه الاشراق ) سهروردی را بر او خواند و کتاب (شاطبیه ) در علم قرائت را نزد احمد بن جابر تحصیل کرد ، علاوه بر آن ، قرآن کریم را طبق قرائت نافع و ابن کثیر و ابی عمر و عاصم بر او قرائت نمود .
4 – مصر
اهتمام علمی شهید تا
[شماره صفحه واقعی : 10]
ص: 4236
همینجا ، با مسافرت به دمشق و ادامه تحصیل در این دیار اشباع نشد و می خواست عرصه های گوناگون فکر و اندیشه را بازیافته و نمونه های متنوعی از فرهنگها و معارف را تحصیل کند ، لذا در سال (943 یا 944 هق ) تصمیم گرفت دمشق را پشت سر گذاشته و راه مصر را در پیش بگیرد تا فضای جدیدی از فکر و اندیشه را برای خود جستجو کرده و با جهات و ابعاد نوینی – در سایه ارتباط با شخصیتهای علمی و اجتماعی -آشنا گردد .
نکته قابل ذکر این است که هزینه های سفر شهید ثانی به وسیله فرد خیرخواهی به نام (حاج شمس الدین محمد بن هلال ) تاءمین می شد ، که این مرد شریف از دیرباز ، مقرری ویژه ای در ایام تحصیلش به او می پرداخت و نیز خرج و نفقه او و خانواده اش را به عهده گرفته بود . از این شخص بزرگوار ، اطلاع بیشتری در دست نیست و فقط آن نویسندگانی که از شرح حال شهید ثانی یاد کرده اند نوشته اند که شخص مذکور در سال (952 یا 956 ه ق ) در میان خانه اش با زن و فرزندانش – که یکی از آنها شیرخواره بوده است – به قتل رسید .
مدت مسافرت شهید ثانی از دمشق به مصر ، حدود یکماه به طول انجامید ، و کرامات و خوارق عاداتی در میان راه از او مشاهده شد که شاگرد او ، ابن العودی از آنها یاد کرده است .
مصر در آنروزگاران یکی از مراکز مهم جنبشهای علمی در
[شماره صفحه واقعی : 11]
ص: 4237
میان بلاد و ممالک اسلامی به شمار می رفت . شهید ثانی در این سرزمین استادانی از مذاهب مختلف اسلامی را درک کرده بود که در فقه و حدیث و تفسیر از تخصص و کارآئی عمیقی برخوردار بوده اند .
هدف شهید ثانی چنین بوده است که می خواست از رهگذر شرکت در حلقات درس استادانمختلف ، اطلاعات گسترده و عمیقی را در مذاهب مختلف اسلامی کسب کند و به اهداف این مذاهبدست یابد ، و در نتیجه از ژرفای درون این مذاهب ، حق وباطل ، و درست و نادرست را دقیقا شناسائی نماید . (ما ضمن بر شمردن اساتید شهیدثانی ، مطالعات و تحصیلات او را در این دیار گزارش خواهیم کرد) .
شهید ثانی توانست در مدتی که در مصر به سر می برد موفق به تحصیل و مطالعات سودمندی شود ، و مجالس گوناگونی را – که به منظور درس و یامناقشات دائر می شد – درک کند و با اساتید بزرگی آشنا گردد .
با اینکه توقف او در مصر نسبه کوتاه بود توفیق یافت که ذخائر فراوان و جالب توجهی از علم و دانش را برای خویشتن فراهم آورده و کتابهای درسی متعددی را نزد اساتید نخبه و برجسته مصر بخواند .
هدف این فقیه عالیقدر و عارف گرانمایه از شرکت در مجالس درسی مصر ، چنان نبود که صرفا از محضر آنها علوم را فرا گیرد ؛ چون او اکثر این علوم را قبلا در (جبع ) ، (میس ) ، (کرک نوح ) و (دمشق ) تحصیل کرده بود ؛ علوم بلاغت و نحو و صرف ،
[شماره صفحه واقعی : 12]
ص: 4238
قراءات ، و حدیث ، در مصر برای شهید ثانی مسائلی تازه و ناآشنا نبود . بنابراین در وراء این مطالعات باید هدف دیگری را شهید ثانی جستجو کرد ، و آن این بود که می خواست با روشهای متنوع – در رابطه با تدریس علوم – آشنا گردد ، و درباره مذاهب و مکاتب مختلف فکری احاطه ای به هم رساند ، و نحوه های گوناگون اندیشه های علمی را بازیابد . چنین هدفی بود که شهید ثانی را بر آن داشت که به مصر مسافرت کند و دمشق را ترک گوید . به همین جهت است که می بینیم توانست در مدت بسیار کوتاه توقفش در مصر ، به اندوخته های وافری در علوم دست یابد و کتابهای فراوانی را بخواند که معمولا حتی در مدتی کمتر از ربع قرن ، تحصیل این فراورده ها امکان پذیر نبوده است . مدت توقف شهید ثانی در مصر فقط هجده ماه به طول انجامید .
در سوی بازگشت به وطن
5 – سفر به حجاز
ماندن در مصر و یا دمشق از آن پس نمی توانست بر موجودی و ذخائر علمی شهید بیفزاید ؛ لذا مصر را در هفدهم شوال 943 ه ق ، به سوی حجاز ترک گفت ، و در این سفر به زیارت خانه خدا و انجام مراسم حج و عمره
و زیارت نبی اکرم (صلی الله علیه و آله ) و ائمه بقیع (علیهم السلام ) موفق گردید و در ماه صفر 944 ه ق به وطن خویش بازگشت . و چون دارای سابقه شهرت علمی و فضل بود مردم شدیدا شائق مراجعت وی به زادبومش بودند که ابن العودی
[شماره صفحه واقعی : 13]
ص: 4239
در این باره می نویسد :
(ورود شهید ثانی به سرزمین نیاکانش همچون باران رحمتی بود که زیر بارش معارف خود ، دلهای جهل زده و مرده را دوباره احیاء کرد و ارباب فضل و علم بدو روی آوردند ، آنهم در روزگارانی که ابواب علم ، فراسوی مردم ، بسته بود و با ورود شهید ثانی این درها گشوده شد ، و بازار علم و دانش که از رونق افتاده بود از برکات قدوم او سرشار ، و انوار فیضان وجودش بر تیرگیهای جهل پرتوافکن شد ، و قلوب اهل معارف ، بهجت و نورانیتی یافت . . . ) .
دانش جویان و مشتاقان علم از آن پس از نواحی مختلف ، آهنگ سوی او می کردند . و فضلاء پیرامون وی گرد می آمدند و او نیز دست اندرکار تدریس و ارشاد مردم و اداره شئون دینی آنها شد و مسجد و مؤ سسات دیگری را در آنجا بناء کرد .
6- زیارت اعتاب مقدسه در عراق
در صفر 946 ه ق ، به زیارت ائمه اطهاری که مراقدشان در عراق بود موفق گردید ، و در پنجم شعبان همانسال به موطن خود ، (جبع ) بازگشت و چند سال در آنجا ماند .
7- بیت المقدس
در ماه ذیحجه سال 948 ه ق ، مسافرت به بیت المقدس را در پیش گرفت ، و در آنجا در محضر شیخ شمس الدین بن ابی اللطیف مقدسی ، بخشهائی از (صحیحین ) ، یعنی صحیح بخاری و صحیح مسلم را قرائت نمود و از او اجازه روایت را دریافت کرد . و پس از آن به موطن خود بازگشت و
[شماره صفحه واقعی : 14]
ص: 4240
در آنجا سرگرم تحقیق و مطالعه گشت .
8- بلاد روم شرقی و قسطنطنیه
از این پس شهید ثانی به صوب روم شرقی ، عزم سفر نمود و می خواست – به منظور آنکه مقام استادی و تدریس را در پاره ای از مدارس آنجا احراز نماید – به قسطنطنیه برود ، و با مسئولان مربوطه در این زمینه ملاقاتی به عمل آورد . میان ترکهای آن زمان چنین معمول بود که باید مراجعان به پایتخت ، همراه خود دارای معرفی نامه ای از طرف قاضی آنجا باشند قاضی وقت هم شخصی به نام (معروف شامی ) و مقیم در صیدا بود . میان شهید ثانی و این قاضی ، سابقه آشنائی وجود داشت . شهید ثانی ، شاگردش : ابن العودی را به سوی او گسیل داشت تا صرفا آمدن او را – بدون درخواست معرفی نامه – به وی اعلام کند . ابن العودی نزد قاضی آمد و سفر شهید ثانی را به او گزارش نمود و درخواستی از او به عمل نیامد .
باری ، شهید ثانی به قسطنطنیه مسافرت کرد ، چنانکه خود می گوید :
(ورود ما به قسطنطنیه ، همزمان با روز دوشنبه ، هفدهم ربیع الاول 952 ه ق اتفاق افتاد ، و خداوند متعال برای ما منزلی فراهم فرمود که بسیار زیبا و مناسب ، و از بهترین مساکن آن شهر بوده ، و به حوائج خود نیز در این منزل دسترسی داشتیم . پس از ورود به این شهر ، هجده روز با هیچیک از بزرگان تماس برقرار نکردم . و قضاء الهی بر آن مقرر گردید که در این ایام
[شماره صفحه واقعی : 15]
ص: 4241
کوتاه به نگارش رساله جالب توجهی توفیق یابم که حاوی ده مبحث مهم از مباحث عقلی و فقهی و تفسیر و امثال آنها بوده است . این رساله را نزد قاضی عسکر – که به (محمد بن قطب الدین بن محمد بن محمد بن قاضی زاده رومی ) نامبردار بود – فرستادم . این قاضی عسکر ، مردی فاضل و ادیبی خردمند و اندیشمند بود که از لحاظ اخلاق و ادب از بهترین شخصیتهای آن دیار به شمار می رفت . فرستادن این رساله ، تاءثیر مطلوبی در او به جای گذاشته ، و موقعیتی جالب برای من به ارمغان آورد ، و در نتیجه ، بهره ای عظیم عاید من گشت . و این قاضی عسکر فاضل ، نزد افاضل و دانشمندان آن شهر ، مرا بسیار می ستود ، و مرا بدآنها می شناساند . در این مدت میان من و قاضی مذکور ، بحث و مذاکراتی در مسائل مختلف علمی ، اتفاق افتاد .
پس از آنکه دوازده روز از مجالست ، با قاضی زاده رومی ، سپری گشت دفتری را که صورت وظائف و مدارس در آن ثبت و ضبط شده بود نزد من فرستاد ، و مرا در انتخاب هر مدرسه دلخواهم مخیر ساخت ؛ ولی تاءکید می کرد که تدریس در شام یا حلب را انتخاب کنم . شهید ثانی می گوید : من مدرسه (نوریه ) بعلبک را برای انجام وظیفه تدریس انتخاب کردم و این به دو علت بود : اولا آنجا را مقرون به صلاح می دیدم . و ثانیا استخاره نیز با انتخاب آنجا مساعد
[شماره صفحه واقعی : 16]
ص: 4242
بود . پس از آنکه شهید ثانی مدت سه ماه و نیم در قسطنطنیه درنگ کرد ، تصمیم گرفت بلاد مهم روم شرقی (ترکیه فعلی ) را زیر پا گذاشته و بر تجاربی که اندوخته بود بیفزاید ، لذا به شهر (اسکدار) که در روبروی قسطنطنیه قرار داشت و فقط دریا در میان آنها فاصله انداخته بود – مسافرت کرد ، و در این شهر – طبق معمول – با شخصیتهای بزرگ علمی ارتباط و گردهم آئی برقرار ساخت که در میان آنها دانشمندی هندی که فاضل و آشنا به فنون متنوع ، از جمله : علم رمل و نجوم بود ، جلب نظر می کرد .
آهنگ زیارت دوباره اعتاب مقدسه در عراق
اشاره
سفر شهید ثانی در بلاد روم شرقی قریب نه ماه به طول انجامید که در خلال این مدت ، بسیاری از شهرهای آنرا درنوردید ، و یا بسیاری از دانشمندان و بزرگان آندیار ، ملاقات به عمل آورده ، و نوشته های دقیقی راجع به شهرهائی که از آنها بازدید کرده بود به نگارش آورد . همین نکته نمایانگر علاقه شدید شهید ثانی به فراهم آوردن اطلاعات و معلومات ، در هر جائی بود که وارد بر آن می شد . حتی از یاد کردن حال و هوای شهرها و انواع میوه ها و پاره ای از عادات محلی و امثال آنها دریغ نمی نمود .
9- ورود به عراق
شهید ثانی نمی خواست سفرش تا همینجا پایان گیرد و به موطن خود بازگردد ، و قبل از اینکه به زیارت اعتاب مقدسه در عراق توفیق یابد و دانشمندان آن دیار را درک کند راه بازگشت به زادبوم خویش را در
[شماره صفحه واقعی : 17]
ص: 4243
پیش گیرد ، لذا آهنگ سوی عراق نموده و در روز چهارشنبه ، چهارم شوال 952 ه ق ، وارد (سامراء) گشت و در شهرهای عراق جابجا می شد و سرانجام این توفیق نصیبش شد که مشاهد مشرفه و مزار بزرگان دین در بغداد و حله و کربلا و کوفه و نجف اشرف و جز آنها را زیارت کند .
شهید ثانی به هر شهری در عراق وارد می شد سیل علاقه مندان و ارادت پیشه گان به او – از هر طبقه – به سوی او سرازیر بود که ورود او را تهنیت گفته و مقدم او را گرامی می داشتند .
این امر نشان می دهد که دانشمند بزرگوار ما از شهرت بسیار گسترده در میان علماء کشورهای مختلف ، برخوردار بوده است .
رفت و آمدها و زیارت مردم و دید و بازدیدها ، مانع از آن نبوده است که شهید ثانی رسالت علمی خویش را فراموش کند ، و دست از تحقیقات و کاوشها و پژوهشهای خود بردارد . در همین عراق بود که دست اندرکار تحقیق درباره قبله عراق به طور عموم ، و به ویژه ، قبله مسجد کوفه و حرم امیرالمؤ منین علی (علیه السلام ) شد ؛ چون دریافته بود که قبله در این نقاط از سمت واقعی خود منحرف می باشد ؛ لذا مقدار انحراف آنرا اثبات کرده ، و بر خلاف معمول اهالی این منطقه ها – که قبلا نماز می گزاردند – در جهاتی نماز را برگزار می نمود که طبق نظر و استنباط او باید آن جهات را قبله واقعی و درست تلقی
[شماره صفحه واقعی : 18]
ص: 4244
می کردند .
این کوشش علمی و دینی شهید ثانی باعث شد که مردم ، سخت احساس رفاه و شادمانی کنند ، و فقط یک نفر با راءی شهید ثانی در مورد سمت القبله به مخالفت برخاست که از آن پس با مردم دیگر به دیدار شهید نمی رفت ؛ لکن پس از چند صباحی با پوزشخواهی فراوان به دیدار او شتافت و در سلک ارادتمندان باو درآمد . گویند این مرد ، نبی اکرم (صلی الله علیه و آله ) را به خواب دید و مشاهده کرد که آنحضرت وارد بقعه و بارگاه امیرالمؤ منین (علیه السلام ) شده ، و به همان سمتی نماز جماعت برگزار فرمود که شهید ثانی با انحراف از معمول ، بدانسو نماز گزارد .
10- بعلبک
پس از آنکه شهید ثانی وظیفه خویش را در زیارت اعتاب مقدسه عراق به انجام رسانید ، به سوی بعلبک روی آورد ، و ارادتمندانش در شهر به انتظار قدوم مبارک او بسر می بردند تا از سرچشمه فیاض معارف او عطش علمی خود را فرونشانده و از کمالات اخلاقی او بهره مند شوند .
شهید ثانی در نیمه صفر 953 ه ق به بعلبک رسید ، و هنوز کاملا در آنجا استقرار نیافت که مردم ، تک تک و دسته دسته به ملاقات او می آمدند . و وی چنین فرصت مساعد و مناسبی را از دست نداد ، لذا سرگرم تدریس و افتاء – بر طبق مذاهب اهل سنت و مذهب شیعه – گردید .
و در حقیقت شهید ثانی در این شهر ، تدریس جامعی را آغاز کرد ، به
[شماره صفحه واقعی : 19]
ص: 4245
این معنی – که چون نسبت به مذاهب پنجگانه جعفری ، حنفی ، شافعی ، مالکی و حنبلی ، از لحاظ علمی ، کاملا محیط و مسلط بود – بر اساس تمام این مذاهب ، تدریس می نمود . و در واقع فقه و عقاید تطبیقی را تدریس می کرد . و چنانکه سلف صالح او ، یعنی شیخ طوسی (قدس سره ) برای نخستین بار کتابی تحت عنوان (مسائل الخلاف ) در زمینه فقه و حقوق تطبیقی اسلام تاءلیف کرده بود ، شهید ثانی نیز برای اولین بار ، تدریس فقه تطبیقی را در شهر بعلبک بنیاد کرد . توده مردم نیز مطابق مذهب خود ، پاسخ استفتاآت خویش را از محضر او دریافت می کردند .
بدیهی است وقتی شخصیتی مانند شهید ثانی – که خود مهیای تدریس و افاضه در منطقه ای ساخته بود – باید آنجا مرکز مهمی برای نشر علوم و تربیت علماء و افاضل باشد . آری بعلبک نیز بدینسان یکی از مراکز مهم علمی به شمار می رفت که علماء و دانشمندان از نواحی مختلف بلاد اسلامی – از دور و نزدیک – بدانسو آهنگ می نمودند ، و ورود و اقامت شهید ثانی در این شهر ، باعث رونق فزونتری از لحاظ تحرک علمی در آنجا گردید .
ابن العودی در این باره می نویسد :
(در این ایام ، من در خدمت شهید ثانی بسر می بردم – و شهید ثانی در این زمان ، مرجع عامه مردم به شمار می رفت – و تا وقتی که در آنجا مقیم بود مقصد و مقصود همگان بود
[شماره صفحه واقعی : 20]
ص: 4246
. فراموش نمی کنم که من او را در قله رفیعی از موقعیت علمی و اجتماعی و به صورت مرجع و پناهگاه مردم ، احساس می کردم که به هر فرقه – مطابق مذهب آنها – فتوی می داد ، و کتب مذاهب مختلف اسلامی را تدریس می نمود ، علاوه بر آنکه در مسجد اعظم بعلبک نیز تدریس می کرد . همه مردم شهر ، مطیع و منقاد او بوده و او – در برابر قلوبی که سرشار از محبت و حسن اقبال و اعتقاد بود – به عنوان مراد آنها به شمار می رفت ، و بازار علم در این دیار بر وفق مراد بوده و رو به رونق گذاشت ، فضلاء از دورترین نقاط به وی مراجعه می کردند . . . و بالاخره ایام اقامت شهید ثانی در بعلبک همچون روزهای عید و شادی مردم آندیار تلقی می شد .
بازگشت دائمی به موطن اصلی
شهید ثانی تا سال (955 ه ق ) ، در بعلبک ماند و بدون انقطاع و نستوهانه به انجام وظائف سرگرم بود ؛ لکن اشتیاق به موطن و دیدار خویشاوندان و دوستان – که از پنجسال قبل ، آنها را ترک گفته بود – او را بر آن داشت که به شهر خود بازگشته و در آنجا مقیم گردد . لکن از لابلای نوشته های ابن العودی چنین استنباط می شود که انگیزه مراجعت او عبارت از احساس فشار شدید و مراقبت جاسوسان و بدخواهانی بود که او را در تنگنای روحی می آزرد .
ابن العودی می گوید :
(این تاریخ – یعنی تاریخ مراجعت شهید به (جبع ) ،
[شماره صفحه واقعی : 21]
ص: 4247
پایان نقطه فرصت امنیت و سلامت او از حوادث ناگوار بوده . . . که آن بزرگوار ، مرا از آن آگاه ساخت ، و در منزل من ، واقع در (جزین ) در حال اختفاء از دشمنان و بدخواهان بسر می برد) .
علت این فشار شدید ، اقبال و توجه فزون از حد مردم به شهید ثانی بوده است که همزمان با اقامتش در بعلبک از آن برخوردار بود ، و حسودان و بدخواهان نمی توانستند اینهمه حیثیت و احترام و شهرت را در شهید ثانی تحمل کنند . پاره ای از مورخین را عقیده بر آن است که (معروف شامی ) یعنی همان قاضی که قبلا از او یاد کردیم در این مراقبت و فشار روحی و ایجاد مزاحمت برای این شخصیت بزرگوار نقش داشت ، و او همان کسی است که سرانجام در قتل شهید ثانی سعایت کرد .
اساتید شهید ثانی
الف – جبع :
1- پدرش : نورالدین علی ، معروف به (ابن الحجه ) (م 925 ه ق ) درباره کتابها و درسهائی که شهید ثانی نزد پدرش قرائت کرد و آنها را فراگرفت ، قبلا گفتگو شد .
ب – میس :
2- علی بن عبدالعالی میسی کرکی (م 938 ه ق ) . که شرح تحصیلات او – ضمن بحث از سفرهای شهید ثانی – بازگو شده است .
ج – کرک نوح :
3- سید حسن بن سید جعفر ، که گزارش مربوط به تحصیلات شهید ثانی نزد او ، قبلا گزارش شد .
د- دمشق :
4- شمس الدین محمد بن مکی حکیم و فیلسوف ، که
[شماره صفحه واقعی : 22]
ص: 4248
سخن درباره تحصیلات شهید ثانی نزد وی ، ضمن گفتگو از سفرهای علمی شهید ثانی بازگو شد .
5 – احمد بن جابر .
6- شمس الدین طولون حنفی دمشقی .
ه- مصر :
شهید ثانی در مصر ، در حلقات گوناگونی – که در مساجد و مدارس تشکیل می گردید – شرکت می کرد ، و درس اساتید بزرگی را در فقه و حدیث و تفسیر درک نمود . ابن العودی از شانزده استادی که (گویا شهید ثانی در مصر) نزد آنها تلمذ کرد نام می برد و می نویسد که شهید ثانی گفته بود : استادان (مصری من ) بدین شرح است :
7- شیخ شهاب الدین احمد رملی شافعی ، که (منهاج نووی ) در فقه ، و بخش مهم کتاب (مختصرالاصول ) ابن حاجب ، و (شرح عضدی ) – همراه با مطالعه حواشی (سعدیه ) و (شریفیه ) – را بر او قرائت نمودم ؛ و کتابهای زیادی در فنون و علوم عربی و عقلی و جز آنها را از او سماع کردم که از جمله آنها (شرح التلخیص ) از ملا سعدالدین تفتازانی ، و (شرح تصریف عزی ؟ ) و (شرح کتاب امام الحرمین ، جوینی ) در اصول فقه – که از نوشته های خود استاد بوده است – و (شرح جمع الجوامع ) (محلی ) در اصول فقه ، و (توضیح ) ابن هشام در نحو ، و غیرذلک بوده است که ذکر آنها به طول می انجامد . این استاد در سال 943 ه ق ، برای من اجازه عامی صادر کرد که بر اساس
[شماره صفحه واقعی : 23]
ص: 4249
آن ، مجاز بودم روایاتی را – که نقل آنها برای او روا بود – روایت کنم (1) .
8- ملاحسین جرجانی که پاره ای از کتاب (شرح تجرید) ملا علی قوشجی را همراه (حاشیه ملا جلال دوانی ) ، و (شرح اشکال التاءسیس )قاضی زاده رومی در هندسه و (شرح چغمینی ) در هیئت را بر او خواندم (2) .
9- ملامحمد استرابادی ، که قسمتی از (مطول ) را همراه با (حاشیه سید شریف جرجانی ) و (شرح کافیه ) در نحو را بر او قرائت کردم (3) .
10- ملا محمد علی گیلانی ، که پاره ای از علم معانی را در محضر او سماع نمودم (4) .
11- شیخ شهاب الدین ابن النجار حنبلی ، که تمام کتاب (شرح شافیه ) جاربردی و نیز تمام کتاب (شرح الخزرجیه ) در عروض و قافیه ، از شیخ زکریا انصاری را بر او قرائت کردم ؛ و نیز کتاب های فراوانی در فنون مختلف و حدیث ، از جمله : (صحیحح بخاری ) و (صحیح مسلم ) را در محضر او سماع نمودم . این استاد درباره آنچه که در محضر او سماع و یا قرائت کردم ، و نیز روایاتی که خود درباره آنها اجازه داشت در همان سال 943 ه ق ، به من اجازه روایت داده بود (5) .
12- شیخ ابوالحسن بکری ، (نویسنده کتاب (الانوار فی مولدالنبی المختار) که در مجلسی در کتاب (بحارالانوار) از این کتاب مطالبی را آورده است ، و شهید ثانی می گوید : من قسمتی از کتب فقه و تفسیر پاره ای از
[شماره صفحه واقعی : 24]
ص: 4250
شرح وی بر (منهاج ) را از محضر او سماع نمودم (1) .
13- شیخ زین الدین ، جرمی مالکی ، که (الفیه ) ابن مالک را بر او خواندم (2) .
14- استاد محقق ، ناصرالدین لقانی – یا – ملقانی مالکی ، پژوهشگر زمان و دانشمند برجسته مصر – و من در این سرزمین به استادی ، فاضل تر از او برنخوردم که در علوم عقلی و عربی ، چیره دست تر از او باشد – نزد این استاد ، (تفسیر بیضاوی ) و فنون دیگر را سماع نمودم (3) .
15- شیخ ناصرالدین طبلاوی شافعی ، که قرآن کریم را – طبق قرائت ابن عمرو ، و نیز رساله ای در قرائت را – که خود تاءلیف کرده بود – بر او خواندم (4) .
16- شیخ شمس الدین محمد بن ابی نحاس ، که در قرائت ، کتاب (الشاطبیه ) ، و قرآن کریم – طبق قرائت قراء سبعه – را بر او خواندم ، و بار دوم به خواندن قرائت قراء عشره نزد او آغاز کردم که نتوانستم آنرا به پایان رسانم .
ابن العودی می گوید : شهید ثانی غالبا این استاد را از نظر صلاح و تقوی و حسن اخلاق و تواضع می ستود و فضلاء مصر – برای فراگرفتن فنون مختلف علوم قرآنی – بدو مراجعه می کردند و از محضر او مستفیض می گشتند ، چون این استاد در علوم قرآنی به عنوان دانشمندی برجسته و سرشناس به شمار می رفت ، حتی مردم – آنگاه که خود سرگرم کار بود و چکش (مسگری ) را
[شماره صفحه واقعی : 25]
ص: 4251
از دستش زمین نمی گذاشت – مطالب علوم قرآنی را بر وی قرائت می کردند . فقط آنگاه دست از کار و صنعت می نهاد که یکی از فضلاء بزرگ بر او وارد می شد ، و برای او فرش می گستراند و خود بر روی حصیر می نشست (1) .
17- استاد فاضل کامل ، عبدالحمید سنهوری ، که فنون سودمندی را بر او خواندم ، او نیز اجازه عام برای من صادر کرده بود . ابن العودی می گفت : شهید ثانی (قدس سره ) ، این استاد را – به خاطر آنکه جامع فضیلت علم و کرم بوده است – بسیار می ستود (2) .
18- شیخ شمس الدین محمد بن عبدالقادر فرضی شافعی ، که کتابهای زیاد در حساب ، و (المرشد) در حساب هند ، و (الیاسمینیه ) و شرح آن در علم جبر و مقابله را بر او خوانده ، و در محضر او (شرح الوسیله ) را سماع نموده ، و اجازه عام از او دریافت کردم (3) .
سپس شهید ثانی می گفت : در مصر از محضر استادان زیادی ، علوم را فرا گرفتم که ذکر تفضیلی آنها ، مطلب را به نحو ناخوش آیندی طولانی می سازد ، و اجمالا پاره ای از آنها عبارت بوده اند از :
19- شیخ عمیره (4) .
20- شیخ شهاب الدین بن عبدالحق (5) .
21- شیخ شهاب الدین بلقینی (6) .
22- شیخ شمس الدین دیر وطی (7) و اساتید دیگر .
و- بیت المقدس :
23- شیخ شمس الدین ابی اللطیف مقدسی ، که شهید ثانی
[شماره صفحه واقعی : 26]
ص: 4252
بخشهائی از (صحیح بخاری ) ، و (صحیح ) مسلم را بر وی قرائت کرد ، و از او اجازه روایت دریافت نمود .
ز- قسطنطنیه :
24- سید عبدالرحیم عباسی ، نویسنده کتاب (معاهدالتنصیص ) .
مؤ لفات و آثار علمی شهید ثانی
مقدمه
این دانشمند عالیمقدار اکثر فرصتهای زندگانی خود را در سفر و در محضر علماء گذراند ، و اوقات او در افتاء و قیام به امور مهم دینی و اجتماعی در هر جا مصروف می گشت . روزها را در شهر خود به تدریس و برآوردن حوائج مردم سپری می ساخت ، و شبها به تهیه هیزم و سوخت منزل و رسیدگی به انگورستان می گذراند ، معذلک آنچنان به مدد تاءییدات الهی ، مؤ ید و موفق بود که توانست آثار جالبی در علوم مختلف از خود به جای گذارد که از لحاظ نظم و دقت و پختگی ، بی اندازه جالب توجه و ارزشمند می باشند . مسافرتهای زیاد و حضور او نزد اساتید مختلف و تتلمذ در محضر دانشمندان مذاهب مختلف ، و مطالعات درازمدت و مداوم ، و حوصله شایان توجه او در غوررسی مصادر و مراجع علمی ، همه اینها عواملی بود که مؤ لفات و آثار شهید ثانی را به گونه ای پرداخت که پاره ای از آنها عملا به صورت کتب درسی درآیند و از عمق فکری و وضوح در تعبیر و روانی بیان و نظم و ترتیب خوش آیند و عرضه صحیح مطالب و حسن ذوق و سلیقه در ابواب بندی و ترتیب مباحث ، برخوردار گردند .
نکته قابل توجه در آثار شهید ثانی این است که همه نوشته ها
[شماره صفحه واقعی : 27]
ص: 4253
و آثار او محدود به استفاده طبقه خاصی از علماء و دانشمندان نیست ، و علیرغم آنکه او گاهی به تاءلیف آثاری پرداخت که باید آنها را علمی بحت و صد در صد تحقیقی و تخصصی برشمرد ، دست اندرکار نگارش موضوعاتی می شد که صرفا اخلاقی و ساده و آسان بوده که حتی برای توده مردم و افرادی که از بضاعت علمی محروم بودند ، سودمند می افتاد ، و می توانستند به سهولت از آن بهره گیرند .
بدینسان ، شهید ثانی از شرائط و اوضاع محیط اجتماعی خود الهام می گرفت و دست اندر کار آفرینش آثار علمی و اخلاقی می شد ، مثلا می بینیم کتابی در مذمت (غیبت ) نوشت ، چون می دید :
(مردم فرصتهای زندگانی را به بطالت صرف می کنند ، و در مجالس و محافل و محاورات روزمره خویش سرگرم فکاهه و تفریح می شوند ، و نفوس خود را به وسیله آبروریزی برادران دینی و بی حیثیت ساختن اقران و همنوعان مسلمان ، تغذیه می کنند ، و چنین کاری را در شمار سیئات و گناهان نمی آورند ، و معذلک از مؤ اخذه و بازپرسی جبار سماوات و خدای منتقم بیمی ندارند) . (1)
و آنگاه که طفل عزیز خود را از دست می دهد ، کتاب دیگری را تحت عنوان (مسکن الفؤ اد عند فقد الاحبه و الاولاد) می نگارد ، کتابی در تسکین خاطر خود و دیگران در برابر مصائب روزگار ، که همه طبقات مردم را به کار می آید و آنها را از هم و غم آسیبها می رهاند
[شماره صفحه واقعی : 28]
ص: 4254
، و مترجم ، این کتاب را ترجمه نموده است که – ان شاء الله – به زودی منتشر خواهد شد .
آثار علمی این دانشمند پاک نهاد به دهها کتاب و رساله تحقیقی می رسد . و علیرغم اشتغالات دیگر و تدریس ، حدود هفتاد اثر علمی از خود به جای گذاشت که ما به برخی از آنها دست یافته و یا به نام پاره ای از آنها- ضمن ترجمه احوال او در مراجع مختلف – آگاهی یافته ایم .
مجموعه تاءلیفات شهید ثانی که از (روض الجنان ) افتتاح می شود و به (الروضه البهیه ) – از لحاظ تاریخ تاءلیف – پایان می گیرد واقعا همچون روضه و بوستانی است که هر پژوهشگر دانشهای دینی و علوم انسانی را با مناظر دل انگیز خود بر سر نشاط می آورد تا گمشده خود را در میان آنها بیابد ، و قلب او با مشاهده هر زاویه ای از این بوستان و آبشخورهای آن سیراب گردد .
آثار شناخته شده این عالم بزرگوار و فقیه عالیقدر را بر حسب ترتیب موضوعی در زیر یاد می کنیم :
الف – کتب و رساله های فقهی
1- روض الجنان فی شرح ارشاد الاذهان : شرحی است مزجی بر (ارشادالاذهان ) علامه حلی ، که یک مجلد از این شرح در (طهارت ) و (صلوه ) پس از ظهور اجتهاد او در سن 33 سالگی در جمعه 25 ذی القعده 949 ه ق ، به انجام رسیده ، و اولین بار با (منیه المرید) در 1307 ه ق چاپ شده (1) و همانگونه که از رساله ابن العودی استفاده می شود ، نخستین کتابی
[شماره صفحه واقعی : 29]
ص: 4255
است که شهید ثانی در فقه استدلالی تاءلیف کرده و تاءلیف آنرا به کسی اظهار ننموده است تا آنکه ابن العودی بر آن اطلاع یافت و این قضیه را ضمن داستان مفصلی در رساله خود یاد کرد (یک ) .
2- مسالک الافهام فی شرح شرایع الاسلام : شرحی است مزجی بر (شرایع الاسلام ) محقق حلی که تاریخ پایان کتاب (دیات ) آن 8 ربیع الاخر 964 ه ق می باشد . روش شهید در شرح این کتاب ، نخست مبنی ، بر اختصار بوده ، و سپس به تفصیل و گسترش در شرح و گزارش آن گرایش یافت به گونه ای که سرانجام به هفت مجلد کتاب پر حجم رسید (1) (دو) .
3- الفوائدالملیه فی شرح النفلیه : شرحی است بر (الرساله النفلیه ) شهید اول ، که مستحبات نماز در آن یاد شده ، و شهید ثانی این رساله را به اختصار و به صورت مزجی ، شرح کرده ، و احیانا متعرض پاره ای از ادله شده است (2) . (سه ) .
4- المقاصدالعلیه فی شرح الالفیه : این کتاب عبارت از شرح کبیر شهید ثانی بر (الرساله الالفیه ) شهید اول می باشد که آنرا در 19 ربیع الاول 950 ه ق به انجام رسانید . شهید ثانی سه شرح بر (الرساله الالفیه ) نوشته است که (المقاصدالعلیه ) عبارت از شرح کبیر و استدلالی بر رساله مزبور می باشد . (چهار) .
5 – شرح الرساله الالفیه (الوسیط) : که اهم مسائل را در آن یاد کرده ؛ ولی آنچنان گسترده در آن به بحث نپرداخته است
[شماره صفحه واقعی : 30]
ص: 4256
(پنج ) .
6- شرح الرساله الالفیه (الوجیز) : که بر رویهم عبارت از تعلیقات و شروح و حواشی فتوائی بر (الرساله الالفیه ) می باشد که آنرا به منظور عمل کردن مقلدین ، تحریر کرده ، و لذا باید آنرا نوعی از (رساله عملیه )برشمرد (شش ) .
7- نتایج الافکار فی حکم المقیمین فی الاسفار : که آنرا در روز دوشنبه 27 رمضان 950 ه ق به پایان رسانید . این رساله نبشتاری است فشرده در بیان حکم مسافری که در بلد خود قصد اقامه ده روز کرده باشد . این مساءله در این رساله به اقسام مشهور ، تقسیم شده است (1) (هفت ) .
8 – رساله فی ارث الزوجه من العقار : که در ظهر روز پنجشنبه 956 ه ق ، آنرا تاءلیف کرد (هشت ) .
9- رساله فی احکام الحبوه : که در روز سه شنبه 25 ذی الحجه 956 ه ق ، آنرا تاءلیف نمود (نه ) .
10- رساله فی وجوب صلوه الجمعه : شهید ثانی ، معتقد بود که نماز جمعه ، واجب عینی است ، و رساله مزبور را در اثبات همین مساءله تاءلیف کرد و بسیاری از علماء در کتب فقه استدلالی خود از آن نقل می کنند (ده ) .
11- رساله فی الحث علی صلوه الجمعه : این رساله ، غیر از رساله مذکور در شماره 10 می باشد (یازده ) .
12- رساله فی اعمال یوم الجمعه : (دوازده ) .
13- رساله فی تحریم طلاق الحائض الحامل المدخول بها ، الحاضر زوجها (سیزده ) .
14- رساله فی حکم
[شماره صفحه واقعی : 31]
ص: 4257
طلاق الحائض ، الغائب عنها زوجها (چهارده ) .
15- رساله فی تحقیق النیه (پانزده ) .
16- رساله فی منسک الحج و العمره (الکبیره ) (شانزده ) .
17- رساله فی منسک الحج و العمره (الصغیره ) (هفده ) .
18- رساله فی نیات الحج و العمره (هجده ) .
19- رساله فی عدم جواز تقلید المیت (نوزده ) .
20- رساله فی انفعال ماءالبئر (بیست ) .
21- رساله فی ما اذا احدث المجنب حدثا صغیرا فی اثناء الغسل (بیست و یک ) .
22- رساله فی ما اذا تیقن الحدث و الطهاره ، و شک فی السابق منها (بیست و دو) .
23- جواب المباحث النجفیه : که آنرا هنگام مراجعت از استانبول به نجف نگاشته است (بیست و سه ) .
24- جواب المسائل الهندیه (بیست و چهار) .
25- جواب المسائل الشامیه (بیست و پنج ) .
26- اجوبه شیخ زین الدین (بیست و شش ) .
27- اجوبه الشیخ احمد (بیست و هفت ) .
28- اجوبه علی ثلث مسائل لبعض الافاضل (1) (بیست و هشت ) .
29- جواب المسائل الخراسانیه (بیست و نه ) .
30- اجوبه مسائل جبل عامل : که پس از مراجعت از مکه ، در جبل عامل ، به آنها پاسخ نوشته است (سی ) .
31- الفتاوی المختصره : غالبا در مسائل مربوط به عبادات است (سی و یک ) .
32- رساله فی عدم قبول الصلوه الا بالولایه : (سی و دو) .
33- الرساله الاسطنبولیه فی الواجبات العینیه : که هم در فقه و واجبات عملی ، و هم در
[شماره صفحه واقعی : 32]
ص: 4258
مسائل اعتقادی است ، که آنرا در 12 صفر 952 ه ق نگاشته است (سی و سه ) .
34- حاشیه ارشادالاذهان : حاشیه ای است بر قسمتی از مبحث (عقود) ارشاد که تحقیقات مهمی در آن منعکس است (1) . (سی وچهار) .
35- حاشیه شرایع الاسلام : حاشیه ای است مختصر در دو مجلد که ابن العودی گفته است : قسمت قابل توجهی از آن نگارش یافته است (سی و پنج ) .
36- حاشیه قواعدالاحکام : حاشیه ای که نکات مهم مباحث (قواعد) علامه را مورد تحقیق قرار داده ، و بر روند حاشیه معروف به (النجاریه ) می باشد ، و مجلدی لطیف از این حاشیه – تا کتاب تجارت – فراهم گشته است (2) (سی و شش ) .
37- حاشیه المختصرالنافع (سی و هفت ) .
38- جواهر الکلمات فی صیغ العقود و الایقاعات : مرحوم حاج شیخ آغا بزرگ تهرانی پس از یاد کردن این کتاب می نویسد : (در کتابخانه سید محمد علی هبه الدین ، نسخه (صیغ العقود) شهید را رؤ یت کردم که در آغاز آن چنین آمده است : (( (الحمد لله حمدا کثیرا کما هو اهله ) )) . این نسخه به خط مقصود علی بن شاه محمد دامغانی بوده است که آنرا به سال 996 ه ق ، تحریر نمود ؛ لکن در این رساله ، نامی از (جواهر الکلمات ) یاد نشده است (3) (سی و هشت ) .
39- الاقتصاد فی معرفه المبدء و المعاد ، و احکام افعال العباد ، و الارشاد الی طریق الاجتهاد : که بر اساس
[شماره صفحه واقعی : 33]
ص: 4259
دو بخش تنظیم شده است : 1- اصول عقائد 2- فروع و واجبات فقهی ، روش شهید ثانی در این کتاب ، مبنی بر اختصار بوده است (سی و نه ) .
40- الروضه البهیه فی شرح اللمعه الدمشقیه (شرح لمعه ) : شرحی است مزجی و استدلالی و فشرده که همانند شهید اول ، آنرا مختصر و پرشمول و جامع گزارش کرده است (چهل ) .
شهید ثانی در این کتاب ، پای بند اختصار ، و استخوان بندی قوی ، و سلاست و حسن تعبیر بوده ؛ و در اکثر موارد به دلیل مساءله و پاره ای از آراء مهم فقهی و رد بر پاره ای از آراء و نظریات شهید اول – در صورتیکه نادرست به نظر می رسید – اشاراتی دارد ، و راءی شخصی خود را نیز در اینگونه موارد اظهار نموده است .
این کتاب در میان کتب فقهی از موقعیت خاصی برخوردار است ، به گونه ای که علماء و دانشجویان دینی در درس و مطالعات خود بدان روی آور گشته اند و از زمانی که تاءلیف آن به پایان رسید تاکنون به عنوان (کتاب درسی ) مورد اعتناء و اقبال همه علماء و دانشجویان دینی در حوزه های علمیه شیعی است .
درباره اهمیت این کتاب می توان گفت : که فقهاء بزرگ به شرح و تعلیق و حاشیه نویسی بر این کتاب و توضیح مشکلات آن آنچنان گرایش یافته اند که طبق نوشته حاج شیخ آغابزرگ تهرانی ، قریب به نود شرح و حاشیه بر آن نگارش شده است (1) . گویند : شهید ثانی این
[شماره صفحه واقعی : 34]
ص: 4260
کتاب را در مدت شش ماه و شش روز و یا پانزده ماه ، تاءلیف کرده است ، و بارها در ایران و مصر و نجف به طبع رسید . ضمنا باید یادآور شد که ممکن است رسالاتی که از آنها یاد کردیم برخی از آنها با برخی دیگر قابل تداخل بوده ، و به صورت یک رساله با نامهای متعدد معرفی شده باشد . تحقیق در این باره ، به فرصتی بیشتر و پژوهشی فزونتر ، نیازمند می باشد .
ب – کتب اصول فقه
41- تمهید القواعد الاصولیه و العربیه لتفریع الاحکام الشرعیه : در دو بخش : 1- صد قاعده اصول فقهی 2- صد قاعده ادب عربی . و در پایان ، دارای فهرست مبسوطی برای تسهیل استخراج مطالب آن می باشد .
شهید ثانی این کتاب را در اول محرم 958 ه ق ، به پایان رسانده است ؛ و در 1272 ه ق با کتاب (ذکری الشیعه ) شهید اول به طبع رسیده است . (1) (یک ) .
42- تفصیل ما خالف الشیخ الطوسی اجماعات نفسه : در روضات آمده است : این کتاب ، در حقیقت ، رد بر مطلق اجماعات و نیز رد بر کسانی است که به اجماعات اعتماد کرده اند . (دو) .
ج – کتب مربوط به علوم حدیث
43- بدایه الدرایه : شهید ثانی کتاب فشرده ای با این نام در علم درایه نگاشت که می توان گفت : وی اولین دانشمند شیعی است که در این زمینه دست اندرکار تاءلیف کتاب گشت . (یک ) .
44- شرح بدایه الدرایه : این کتاب تواءم با متن ، در ایران و نجف به چاپ رسید
[شماره صفحه واقعی : 35]
ص: 4261
. (دو) .
45- غنیه القاصدین فی معرفه اصطلاحات المحدثین : ابن العودی درباره این کتاب می نویسد : (در میان علماء شیعه ، تصنیف این کتاب بی سابقه بوده و قبل از شهید ثانی هیچیک از دانشمندان شیعه در چنین موضوعی ، کتابی تاءلیف نکرده بود) . احتمال می رود که غیر از (بدایه ) باشد(سه ) .
46- شرح حدیث (الدنیا مزرعه الآخره ) . (چهار) .
47- کتاب فی الاحادیث : مرحوم شیخ حر عاملی می گوید : حدود هزار حدیث به خط شهید ثانی دیده ام که از (مشیخه ) حسن بن محبوب ، انتخاب شده بود . (پنج ) .
48- کتاب الرجال و النسب : ظاهرا کتاب خاصی در رجال ، و غیر از کتاب (فوائد خلاصه الرجال ) و یا کتابی است که در پاره ای از آثار مؤ لف به عنوان (التعلیقات علی کتب الرجال ) ، معروف می باشد . (شش ) .
49- فوائد خلاصه الرجال (هفت ) .
د- کلام
50 – حقایق الایمان – یا – (تحقیق الایمان و الاسلام ) – یا – (حقیقه الایمان و الاسلام ) ، که بحثها و تحقیقات غنی و سرشاری است درباره مفهوم (ایمان و اسلام ) و رد پاره ای از شبهات در این باره . در پایان این کتاب ، مبحثی در اصول دین – با تفصیل فزونتری – آمده است ، و شهید ثانی ، آنرا در شب دوشنبه ، هشتم ذی القعده 954 ه ق ، تاءلیف کرد ؛ و ضمن مجموعه ای از کتب به سال 1307 ه ق در ایران به طبع
[شماره صفحه واقعی : 36]
ص: 4262
رسید . (یک ) .
51 – البدایه فی سبیل الهدایه : ظاهرا این کتاب درباره بحث از عقائد می باشد ؛ لکن پاره ای از مؤ لفین را گمان بر آن است که همان (بدایه الدرایه ) می باشد . آغا بزرگ تهرانی می گوید : (شیخ حر عاملی از این کتاب پس از (بدایه الدرایه ) یاد کرده است ، و چنین به نظر می رسد که دو کتاب می باشد ، و نام آن نیز نشان می دهد که درباره عقائد ، نگارش یافته است )(1) (دو) .
الاقتصاد فی معرفه المبدء و المعاد و احکام . . . : از این کتاب ، ضمن کتب فقهی شهید یادکردیم .
ه- اخلاق و عرفان
52 – منارالقاصدین فی اسرار معالم الدین : ظاهر عنوان کتاب نشان می دهد که در طی آن از اسرار احکام شرعی و عللی که موجب تشریع این احکام ، – یعنی واجبات و محرمات و . . . – می باشد ، بحث و تحقیق به عمل آمده است ، و شهید ثانی از این کتاب در (منیه المرید) یاد می کند(یک ) .
53 – منیه المرید فی آداب المفید و المستفید : در آداب دینی و اخلاقی تعلیم و تعلم و قاضی و مفتی و افتاء ، که آنرا در 20 ربیع الاول 954 ه ق به پایان رسانید ، که بارها در ایران و هند و نجف به طبع رسیده است . (دو) .
54 – مختصر رساله منیه المرید فی آداب المفید و المستفید (سه ) .
55 – مسکنه – یا- مسکن الفؤ اد عند فقد
[شماره صفحه واقعی : 37]
ص: 4263
الاحبه و الاولاد : رساله ای است که وظائف انسان را به هنگام مواجهه با مصائب و شدائد – از قبیل : از دست دادن فرزند و خویشاوندان و سائر مصائب دیگر – مشخص می سازد . شهید ثانی این کتاب را در چاشت روز جمعه اول رجب 954 به منظور تسلیت خود – آنگاه که فرزند و یا فرزندانی قبل از تولد شیخ حسن صاحب معالم را از دست داده بود – و نیز برای تسلیت و دلداری دیگران نگاشته است . نگارنده سطور در سال 1361 ه ش ، آنرا به فارسی برگردان کرده و ان شاء الله به زودی چاپ و منتشر خواهد شد . متن کتاب بارها در ایران به طبع رسید(چهار) .
56 – مبرد الاکباد فی مختصر مسکن الفؤ اد : این کتاب فشرده ای از (مسک -ن الفؤ اد) یاد شده است که به منظور استفاده همگان ، تلخیص شد . (پنج ) .
57 – کشف الریبه عن احکام الغیبه : کتاب جالبی است که در آن از غیبت ، و دلالت کتاب و سنت بر حرمت آن ، و نیز از مواردی که غیبت کردن ، جایز می باشد ، و از کیفیت احتراز از غیبت و امثال آن گفتگو شده ، و شهید ثانی ، آنرا در 13 صفر 949 ه ق ، تاءلیف کرده است و بارها در ایران و نجف به طبع رسیده ، اخیرا نیز به فارسی نیز برگردان شده است (شش ) .
58 – التنبیهات العلیه علی وظائف الصلوه القلبیه – یا – (اسرار الصلوه ) : که در بیان
[شماره صفحه واقعی : 38]
ص: 4264
اسرار عرفانی و آداب و نکات درونی و باطنی نماز می باشد ، و ترتیب واجبات نماز در مد نظر مؤ لف بوده ، و با استمداد از احادیث و آیات قرآنی تاءلیف شده است ، و تاریخ فراغ از آن ، نهم ذی الحجه 951 ه ق می باشد . (هفت ) .
و- تفسیر
59 – رساله فی شرح البسمله (یک ) .
ز- ادعیه
60- رساله فی الادعیه (یک ) .
61- رساله فی آداب الجمعه (دو) .
ح – نحو
62- المنظومه فی النحو (یک ) .
63- شرح المنظومه فی النحو . که شرح شماره 62 می باشد ، و در رساله ابن العودی آمده است که او بخشی از این رساله را به خط خود شهید ثانی دیده است . (دو) .
ط – اجازات
64- الاجازات : شهید ثانی در این کتاب ، اجازاتی که از مشایخ حدیث صادر شده گردآوری نموده است ؛ لکن معلوم نیست آیا این کتاب ، عبارت از همان کتابی است که محتوای آن اجازاتی باشد که از مشایخ و اساتید شهید ثانی برای او صادر شده است ، و یا مطلق اجازات مشایخ برای اشخاص دیگر می باشد . (یک ) .
65- اجازاته لتلامیذه : شهید ثانی به گروهی از شاگردانش اجازات متنوعی صادر کرده است که پاره ای مفصل ، و پاره ای دیگر ، مختصر می باشد . و حاج شیخ آغا بزرگ تهرانی اجازات زیر را در این مورد یاد کرده است :
1- اجازه به شیخ ظهیرالدین میسی در 957 ه ق .
2- اجازه به شیخ محیی الدین میسی عاملی در 954 .
3- اجازه به
[شماره صفحه واقعی : 39]
ص: 4265
شیخ تاج الدین جزائری در 965 .
4- اجازه به شیخ عزالدین بن زمعه مدنی در 948 .
5 – اجازه به شیخ عبدالصمد ، پدر شیخ بهائی در 941 .
6- اجازه به شیخ سلمان جبعی عاملی در 954 .
7- اجازه به سید عطاءالله حسینی موسوی در 950 .
8 – اجازه به ابن صائغ حسینی موسوی در 958 .
9- اجازه به شیخ محمود لاهیجی در 953 (1) (دو) .
ی – جنگ و مجموعه
66- رساله فی عشره علوم : رساله ای است که در قسطنطنیه درباره ده علم نگاشته و آنرا به قاضی زاده رومی تقدیم کرد ، و در نتیجه ، حکمی درباره وی برای تدریس و اداره مدرسه (نوریه ) بعلبک صادر گردید .
این بود قسمتی از آثار علمی شهید ثانی که گویند مجموعا به هشتاد کتاب و رساله می رسد .
نویسندگانی که شرح حال شهید ثانی را یاد کرده اند به حوصله و صبر او در تاءلیف و تصنیف و نسخه برداری از کتب و آثار دیگران ، اشاراتی دارند ؛ با اینکه می دانیم مراجعان به شهید ثانی ، زیاد بوده و خود پی در پی در مسافرت بسر می برد ، و مساعی خویش را در راه نشر اسلام به کار می گرفت . لذا باید این آثار علمی فراوان و عمیق و تحقیقی را موهبتی ربانی تلقی کرد که این دانشمند بزرگوار به مدد توفیق الهی از آن برخوردار بوده است .
خوانساری – آنگاه که از (مسالک ) (شهید) یاد می کند – می نویسد . (و گویند : او این کتاب را در مدت نه
[شماره صفحه واقعی : 40]
ص: 4266
ماه نگاشت . و خدا می داند که اگر یک محرر و نویسنده ای مزدور بخواهد چنین کتابی را استنساخ کند ، تحریر آن در چنان مدتی بر او دشوار می باشد ) تا چه رسد به آنکه بخواهد کتابی را با این حجم زیاد – تواءم با تحقیق – ، تاءلیف نماید .
مؤ ید چنین توفیق شگفت آور ، سخن صاحب کتاب (حدائق المقربین ) است که آنرا از جمعیاز علماء نقل کرده ، مبنی بر اینکه شهید ثانی این کتاب را در مدتی کوتاه تاءلیف نمود ، چنانکه می دانیم این عالم عالیمقدار ، به تاءلیف کتاب (الروضه البهیه شرح لمعه )در طی چند ماه موفق گردید ، کتابی که از بهترین کتابهای فقه استدلالی به شمار میرود . و نیز صاحب (امل الآمل ) از دانشمندی موثقنقل می کند که شهید ثانی ، دو هزار کتاب از خود باقی گذاشت که دویست کتاب – از میانجمع کتب مزبور – به خط شریف او ، اعم از آثار علمی خود او و آثار دیگران ، بوده است .
مرحوم شیخ اسدالله فقیه کاظمی در مقدمات کتاب (مقابیس ) خود ، یکی از کرامات او را چنین برمی شمارد که او یکبار ، قلم را با دوات آشنا می کرد و با آن حدود بیست تا سی سطر می نوشت ، و بلکه گوید : چهل یا هشتاد سطر را به نگارش درمی آورد (1) .
شهید ثانی از دیدگاه علماء و دانشمندان اسلامی
شهرت شهید ثانی – از آنگاه که به درنوردیدن بلدان اسلامی آغاز کرد ، و در محضر اساتید بزرگ راه یافت – جهان اسلامی آنروز را فرا
[شماره صفحه واقعی : 41]
ص: 4267
گرفت تا آنجا که تدریجا منزلت علمی او و نیز مقام اجتهادش مورد قبول و اعتراف همگان بوده ، آنهم در حالیکه هنوز بیش از سی و سه سال از عمرش را پشت سر نگذاشته بود – نتیجه این شهرت ، چنان بود که زبانها به ستایش او – آنهم با آمیزه ای از قداست روحی وی – گشوده شده ، و با عبارات مختلفی به مدح و ثناء وی ، سخن آغاز کردند . و ما نمونه هائی چند از این سخنها را در زیر می آوریم .
1- ابن العودی :
شهید ثانی از خصلتهای کمال ، محاسن و نخبه هائی را واجد بوده و قامت شخصیت او با انواعی از مفاخر کمال آراسته بوده ، و کالبد او به جان و روح فرازمندی می بالید که خویشتن را در جوار او می یافت . او شیخ و بزرگ و جوانمرد این امت و مبدء و منتهای فضائل بوده است . . . لحظه ای از عمرش را جز در کسب فضیلت مصروف نداشت . اوقات شبانه روزی خود را چنان برنامه ریزی می کرد که وی را در تمام لحظات سودمند افتد .
2- صاحب (المقابیس ) :
شهید ثانی ، افضل متاءخرین ، اکمل متبحرین ، نادره پسینیان ، یادگار پیشینیان ، مفتی همه طوائف اسلامی ، راهنمای دینی مردم به راهی پایدار و صراطی مستقیم ، مقتدای شیعه ، و نور شریعت بود که سخنان بزرگان از برشمردن مزایا و استیفاء حق او در بیان فضائل پرارزشش نارسا است . و گفتار خردمندان و اندیشمندان سترک ، در گزارش مناقب
[شماره صفحه واقعی : 42]
ص: 4268
و خصلتهای بلندش بسی ناچیز و حیرت گونه می باشد . در بلندای فضل و کمال و سعادت در لابلای شخصیت خود ، میان مراتب علم و عمل و شکوه و جلال و شهادت ، گردهم آئی برقرار ساخت ؛ و او در سایه لطف نهان و آشکار خداوند متعال ، بسی موفق و مؤید بوده است . (1)
3- شیخ حر عاملی :
موضع و موقعیت شهید ثانی در فقه و علم و فضل و زهد و عبادت و تقوی و تحقیق و تبحر و عظمت مقام و شکوه منزلت و جامعیت فضائل و کمالات ، مشهورتر از آن است که آنها را بازگو نمائیم . محاسن و اوصاف پسندیده اش بیش از حد احصاء و شمار است ، و مصنفات و آثار علمی او ، مشهور و بر سر زبانها است . او فقیه و مجتهد و نحوی و حکیم و متکلم و عالم به قرآن و جامع انواع علوم و دانشها بوده ، و نخستین کسی است که در جمع علماء شیعه به تصنیف کتابی در (درایه الحدیث ) آغاز کرد . (2)
3- شیخ یوسف بحرانی ، صاحب کتاب (الحدائق ) :
شهید ثانی در میان دانشمندان شیعه از برجستگان و رؤ ساء و اعاظم فضلاء و ثقات ، برشمار است . عالمی است عامل ، و محققی است موفق و موشکاف ، و زاهد و پارسائی است مجاهد که محاسن و اوصاف حمیده اش فزونتر از آن است که به شمارش درآید ، و فضائلش بیش از آن است که کسی بتواند کاملا آنها را غوررسی کند . (3)
[شماره صفحه واقعی : 43]
ص: 4269
4- تفرشی در کتاب (نقدالرجال ) :
شهید ثانی از دانشمندان موجه و آبرومند شیعه و از رجال مورد اعتماد می باشد که در خزانه خاطر خویش مایه های فراوانی از علم را اندوخته ، و سخنانش پاکیزه از لغزشها بوده است . شاگردان برجسته ای را پرورد ، و کتابهای نفیس و جالبی را تاءلیف کرد ، و به خاطر تشیع در قسطنطنیه به شهادت رسید . (1)
5 – خوانساری ، صاحب (روضات الجنات ) :
تاکنون ، یعنی حدود سال 1263 ه ق ، در جمع دانشمندان بزرگ و برجسته شیعه کسی را به یاد ندارم که از لحاظ شکوه شخصیت ، سعه صدر ، خوش فهمی ، حسن سلیقه ، نظام و برنامه تحصیلی ، کثرت استادان ، ظرافت طبع ، معنویت سخن ، و پختگی و بی نقص بودن آثار علمی ، به پای او برسد . بلکه این استاد بزرگوار در تخلق به اخلاق الهی و قرب منزلت ، چنان می نمایاند که تالی تلو معصوم (علیه السلام ) است ، یعنی بلافاصله در رده پس از معصومان پاک قرار دارد . (2)
6- حاج میرزا حسین نوری محدث :
شهید ثانی در جمع متاءخرین ، فاضلترین علماء و کاملترین دانشمندان متخصص به شمار می آید ، وی نادره دوران و شخصیت شگفت انگیز پسینیان ، و یادگار بزرگان پیشین ، و مفتی همه طوائف اسلامی و راهنمای مردم به صراط مستقیم ، و مقتدای شیعه و . . . (3) بوده است .
7- علامه مامقانی :
شهید ثانی ، دارای محفوظاتی سرشار و نیز پاکیزه گفتار بوده
[شماره صفحه واقعی : 44]
ص: 4270
است . و کتاب ما – اگر چه در جهت شرح حال دانشمندان تاءلیف نشده است ، بلکه صرفا رجال حدیث در آن گزارش می شود – ؛ لکن از امثال این استاد بزرگوار ، سطری و گوشه ای از شرح حال آنها را به منظور تبرک و تیمن در این کتاب یاد می کنیم . (1)
8 – علامه امینی :
شهید ثانی از بزرگترین حسنات و عطایای روزگار ، و سرشارترین بحر مواج علم ، و زیور دین و آئین اسلام ، و استاد فقهاء سترک ، و آشنا و ماءنوس با دانش و متخصص در علوم و دانشهای با ارزش از قبیل : حکمت ، کلام ، فقه ، اصول ، شعر ، ادب ، طبیعی ، و ریاضی بوده است . آنچه که ما را از زحمت تعریف این استاد بی نیاز می سازد شهرت جالب و شگفت آور او در تمام این علوم می باشد . لذا به تعریف و شناساندن نیازی نداریم ؛ چون مقام و منزلت علمی و اخلاقیش روشنتر از هرگونه تعریفی می باشد . و هر چه درباره او می گویند ، کوتاه تر از گامهای بلندی است که او در این رهگذر برداشته و پائین تر از اوج شهرت او می باشد . درود خداوند بر او ، خدائی که از میان نعمای وافرش چنین نعمتی والا را بر خلق ارزانی داشته ، و او نیز به نوبه خود ، کرم و احسان خود را به مردم افاضه نموده ، و دانش های توفیق آفرین و رهائی بخش و علومی که نیاز جامعه را برآورده
[شماره صفحه واقعی : 45]
ص: 4271
می سازد در میان امت رواج داده و بدآنها رونق بخشیده است . (1)
نیل به مرحله اجتهاد و افتاء :
به شهید ثانی در سال 944 ه ق این احساس دست داد که برخوردار از توان و قدرت استنباط و اجتهاد می باشد ، ولی این حقیقت را به هیچکسی اظهار ننمود ، و تا سال 948 ه ق ، چنین احساسی را مخفی نگاهداشت که سرانجام مردم به مرتبت او از لحاظ اجتهاد و افتاء ، آگاه شدند و به عنوان مرجع شایسته ای برای تقلید ، بدو مراجعه می کردند .
ابن العودی می گوید :
(شهید ثانی (قدس الله نفسه ) – هنگامی که در خانه من ، واقع در (جزین ) در حال اختفاء از دشمنان بسر می برد – شب دوشنبه یازدهم صفر 956 ه ق به من چنین گزارش نمود که آغاز زمان وصول او به مرتبه اجتهاد ، همزمان با سال 944 ه ق ، بوده است ؛ اما ظهور اجتهاد و انتشار آن با سال 948 ه ق مقارن بود . بنابراین او در سی و سه سالگی به مقام اجتهاد نائل آمد) . شهید ثانی همزمان با اجتهادش به نگارش (شرح ارشادالاذهان ) آغاز نمود ؛ لکن این حقیقت را – حتی برای شاگرد ملازم خود ، یعنی ابن العودی – نیز برملا نساخت .
ابن العودی در این باره می نویسد :
(شهید ثانی ، شرح ارشاد را آغاز نمود و این کار را به هیچکسی اظهار نکرد ، و از تاءلیف پاره ای از کتاب (شرح ارشاد) فارغ گشت ؛ ولی کسی آنرا
[شماره صفحه واقعی : 46]
ص: 4272
رؤ یت نکرده بود . شبی من در عالم رؤ یا چنان دیدم که شهید ثانی بر منبر و کرسی بلندی نشسته و خطبه و سخنرانی جالبی را آغاز کرده ، خطبه ای که نظیر آنرا از لحاظ بلاغت و فصاحت تاکنون نشنیده بودم . من این رؤ یا را برای شهید بازگو ساختم ، او وارد خانه شد و از آن بیرون آمد ، جزوه ای را در دست داشت و آنرا به من داد . من بدان نگریستم ، دیدم (شرح ارشاد) است و دارای خطبه ای می باشد که همه مزایای عالی فصاحت و بلاغت در آن انعکاس یافته است ) .
شهید ثانی و مقام او در شاعری
اگرچه شعرهای زیادی از شهید ثانی تاکنون به ما نرسیده است تا درباره آنهابه داوری بنشینیم و آنها را به گونه ای جامع و عمیق ارزیابی کنیم ؛ لکن ابیات اندکی که نویسندگان شرح حال شهید ، آنها را دست به دست گرداندند تا در اختیار ما قرار گرفته است نمایانگر فزونمایگی او در شاعریت و حاکی از تمتع وی از تخیل و اوج گیری او در افقهای دوردست ، و توانائی گسترده و بدون تکلف وی بر آفرینش سخنان منظوم می باشد .
اشعار شهید دارای تعابیری روان و مطلعی زیبا و شیوائی بیان ، و آری از استعمال واژه ها و تعابیر ناماءنوس است .
او اشعاری در جهت اهداف متنوعی انشاء کرده است که از آنجمله هدفها و مطالب علمی است ؛ چنانکه از منظومه وی در علم نحو – ضمن برشمردن آثارش – یاد کردیم .
از خلال اشعار اندکی که از شهید ثانی به یادگار
[شماره صفحه واقعی : 47]
ص: 4273
مانده چنین برمی آید که وی به مناسبت موقع و بر حسب نیاز به مطلبی ، درباره آن شعر می گفت و تمام فرصتهای خود را مانند شاعران حرفه ای در اختیار شعرگوئی قرار نمی داد ؛ چون وی آنچنان فارغ البال نبوده که بتواند در هر فرصتی بدین امر روی آورد . فقط آنگاه شعر می گفت که عواطف و قضیه ای را ایجاب می کرد ، و در چنین شرائطی بود که شاعریت بر او چیره می گشت و ابیاتی چند را به رشته نظم می آورد .
اینک نمونه هائی از اشعار وی به نظر مطالعه کنندگان محترم می رسد .
وقتی شهید ثانی در سال 943 ه ق . ، به زیارت نبی اکرم (صلی الله علیه و آله ) توفیق یافت ، اشعار زیر را انشاء کرد :
(( صلوه و تسلیم علی اشرف الوری
و من فضله ینبو عن الحد و الحصر
و من قدر قی السبع الطباق بنعله
و عوضه الله البراق عن المهر
و خاطبه الله العلی بحبه
شفاها و لم یحصل لعبد و لاحر
عدولی عن تعداد فضلک لائق
یکل لسانی عنه فی النظم و النثر
و ماذا یقول الناس فی مدح من اتت
مدائحه الغراء فی محکم الذکر
سعیت الیه عاجلا سعی عاجز
بعب ء ذنوبی جمه اثقلت ظهری
و لکن ریح الشوق حرک همتی
و روح الرجامع ضعف نفسی و مع فقری
و من عاده العرب الکرام بوفذهم
اعادته بالخیر و الحبر و الوفر
و جادو بلا وعد مضی لنزیلهم
فکیف و قد اوعدتنی الخیر فی مصر
فحقق رجائی سیدی فی زیارتی
بنیل منائی
[شماره صفحه واقعی : 48]
ص: 4274
و الشفاعه فی حشری ))
و نیز گفته است :
(( لقد جاء فی القرآن آیه حکمه
تدمر آیات الضلال و من یجبر
و تخبر ان الاختیار بایدینا
(فمن شاء فلیؤ من و من شاء فلیکفر) ))
و آنگاه که مژده یافت : فرزندی برای اودر غیاب وی زاده شد ، دو بیت زیر را به نظم آورد :
(( و قد من مولانا الکریم بفضله
علیکم بمولود غلام من البشر
فیارب متعنا بطول بقائه
و احیی به قلبا له الوصل قد هجر ))
علل و عوامل شهادت شهید ثانی
آنگاه که مسلمین به سرزمین ایران راه یافتند ، دعوت به تشیع آغاز شد . این دعوت با گامهائی وسیع و بلند و سریعی در تمام اقطار و نواحی ایران به حرکت درآمد و برای خود ، عرصه ای گسترده یافت .
انتشار تشیع در این نقطه از گیتی آنچنان رو به فزونی گذاشت که گروهی از شیعه به شهرها و آبادیهای آن روی نهاده ، و چون تحت فشار حکومت آنزمان به سرمی بردند به این سرزمین پناه آوردند . برای حکومت جبار و مستبد آن دوران ، مساءله تبعید و زندانی کردن و شکنجه و بی خانمان ساختن و کشتار رجال شیعه و داعیان این مکتب ، یک امر طبیعی و عادی تلقی می شد . این گروه از شیعیان به این نتیجه رسیدند که اگر با شهرها و آبادیهای نزدیک به مرکز خلافت ، فاصله برقرار سازند از آنجاها بگریزند بهترین وسیله برای جان آنها و رهائی از دست خونخوارانی است که مفهومی از اسلام را درک نکرده بودند .
بدون تردید ، خراسان یکی از پایه های
[شماره صفحه واقعی : 49]
ص: 4275
نیرومند خلافت عباسی و درهم کوبیدن ارکان خلافت اموی به شمار می رفت ؛ لکن خراسان صرفا مردم را به عباسیان دعوت نمی کرد و در جهت منافع آنها نمی کوشید ؛ بلکه دعوت در این نقطه به داعیه (الرضا من آل محمد) و در جهت از میان بردن دشمنان (اهل البیت ) ، جنبش خود را ادامه می داد . طبیعی است که واژه (آل محمد) و (اهل البیت ) از واژه های ماءنوس و آشنا بوده و همواره در مورد علی و اولاد پاکش (علیهم السلام ) به کار می رفت . صورت دعوت در جهت براندازی حکومت و سلطه بنی امیه آنهم فقط به نام خاندان پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله ) جلب نظر می کرد .
این نکته در طی تاریخ آنگاه چهره خود را نمودار می سازد که ما تاریخ دعوت عباسیان و پیوستن ابومسلم به آنها را مورد مطالعه قرار می دهیم ؛ ولی پیشوایان شیعه که می دانستند ، این امر به فرجامی مطلوب نمی انجامد از این غوغاء و درگیریها فاصله گرفتند و در آن دخالتی نکردند .
مطلبی که می توان آنرا با قاطعیت اظهار کرد اینست که گرایش ایرانیان مسلمان به (اهل البیت ) روز به روز در حال فزایش بود و دعوت تشیع از قدرت و نیروی زایدالوصفی برخوردار شد ، و لذا شیعیان در این نقطه رو به کثرت نهاده و تشیع در آنجا تمرکز یافت .
تشیع در دوران (آل بویه ) به اوج عزت خود دست یافته بود ، چون می بینیم شیعیان در این برهه از زمان با تمام
[شماره صفحه واقعی : 50]
ص: 4276
امکانات مادی و معنوی خود این مکتب را تقویت می کردند و مردم را با عنایت و اهتمام وافری به مذهب (اهل البیت ) و تحکیم مبانی تشیع دعوت می نمودند .
مکتب فقهی قم و ری ، از عنایت خاص خاندان آل بویه برخوردار گردید ، و حتی برخی از مؤ لفان بزرگ ، دیباچه آثارشان را با نام این خاندان می آراستند . بدینسان تشیع در ایران طی ادوار تاریخ و اوضاع و شرائط گوناگون – حتی تا عصر صفویه – در قله رفیعی از لحاظ موقعیت قرار داشت . در زمان صفویه نیز زیر سایه همت دانشمندانی نستوه و دلباخته (اهل البیت ) ، تشیع در تمام زوایای سرزمین ایران نفوذ کرد و قلبهای بیدار ملت ایران را در اختیار خود گرفت . و نتیجه این اوضاع ، امپراطوری عثمانی را در بیم و حراثی شگرف فرو برد .
در نقاطی که تحت حکومت عثمانی ها قرار داشت جاسوسها و چشمهای تیزبینی ، مردم را می پائید که از هر قضیه ای سردرآورند ، قضیه ای که احیانا ممکن بود تا قلب و مرکز حکومت عثمانی پیشروی کرده و اریکه خلافت این سامان را واژگون سازد .
بدیهی است که شیعه بیش از هر گروه دیگری تحت مراقبت قرار داشتند ؛ چون می دانستند آنان دارای آنچنان تحرک و نیروئی در برابر طاغوتیان زمان هستند که اگر دست بکار گردند خطر برای حکومت ، حتمی است و آنها بهیچوجه در برابر اوامر مخالف با مبانی اسلام ، سر تسلیم فرود نمی آورند .
این مراقبت با شدیدترین وجه در شهرهائی معمول می
[شماره صفحه واقعی : 51]
ص: 4277
گشت که قبلا حکومتهای شیعی در آنجا سازمان یافته بود ، از قبیل (حلب ) که موطن حمدانیان به شمار می رفت .
اگر ما این نکات را در نظر گیریم رمز فشار و مراقبتهای شدید را درمی یابیم
که شهید ثانی را سخت می آزرد . بازگشت شهید ثانی از بعلبک به سوی موطنش ، معلول چنین فشاری بود ، زیرا او در مدرسه نوریه این شهر ، حلقه جالب توجهی از علماء و عشاق فضیلت را تشکیل داد که خود ، دروس و موعظه های خویش را به آنها القاء می نمود ، و آنچنان مورد توجه و مشمول اقبال مردم واقع شد که به هر فرقه مطابق مذهب آنها فتوی می داد ، و در هر مذهبی کتابهای درسی شان را تدریس می کرد .
این حرکت و علمی شگرف ، برای حکومت عثمانی – آنهم در چنین منطقه ای – خوش آیند نبود . پس باید ناگزیر برای این نهضت ، مرزی ایجاد کرد تا از پیشروی آن جلوگیری به عمل آید و این جنبش از سرعتش بازایستد تا به نقاط دیگر سرایت نکند .
لکن چگونه باید به چنین هدفی رسید و باید از کجا شروع کرد ؟ برای حل این مشکل ، یک راه منحصر به فردی وجود داشت و آن این بود که راءس و عضو حیاتی این حرکت باید قطع می نمود .
به خاطر سیاست نابکارانه و روحیه ای آکنده از کینه ، و بیم از ملک و حکومت ، به منظور نگاهبانی از اریکه ای که پایه هایش بر ریختن خون پاکان نهاده شده بود
[شماره صفحه واقعی : 52]
ص: 4278
، شهید ثانی در راه اسلام و تشیع قربانی شد .
معروف شامی وقتی می دید شخصیت او تحت الشعاع بارقه حضور این دانشمند بزرگوار واقع شده است مسلما نائره کینه عداوت و لهیب حسادت در دلش شعله ورتر می گشت .
پیش بینی شهید ثانی درباره شهادت خود :
شیخ حسین بن عبدالصمد حارثی ، پدر شیخ بهائی می گفت : روزی بر شهید ثانی وارد شدم و او را سخت اندیشناک یافتم که در خویشتن فرو رفته بود .
علت چنین حالتی را از او جویا شدم ؟ به من گفت : برادرم ! چنین می پندارم که دومین شهید باشم ، زیرا در عالم رؤ یا سید مرتضی (علم الهدی ) را به خواب دیدم که مجلس ضیافتی تشکیل داد و علماء و دانشمندان شیعه امامیه در آن شرکت داشتند . وقتی من وارد این مجلس شدم ، سید مرتضی از جا برخاست و به من تهنیت گفت و دستور داد که در کنار شهید اول جلوس کنم . و چنانکه خواهیم دید ، و دیده ایم ، این دانشمند عالیمقدار همچون استاد بزرگوار ، یعنی شهید اول – در طریق دفاع از حریم اهل البیت (علیهم السلام ) و نشر و ترویج تعالیم و مبانی آنان – به شهادت رسید و به (شهید ثانی ) ملقب و نامبردار شد .
در رساله (مسائل السید بدرالدین حسن الحسینی ) – که سید مذکور با شیخ حسین بن عبدالصمد در این رساله پرسشهائی را در میان گذاشت چنین آمده است : (سؤ ال : استاد و مولای ما درباره قضیه ای که از
[شماره صفحه واقعی : 53]
ص: 4279
شهید ثانی نقل می شود چه عقیده ای دارند که می گویند : شهید ثانی از نقطه ای در استانبول عبور می کرد ، و شما نیز همراه او بودید ، شهید ثانی به شما گفت : قریبا شخصی محترم در این نقطه به قتل می رسد ، و این پیش بینی به واقعیت پیوست و شهید ثانی در همین نقطه به شهادت رسید . بی تردید باید این واقعه را از کرامات و حالات خارق العاده این شخصیت بزرگوار تلقی کرد ، (آیا این قضیه ، درست است ) ؟ جواب – آری ، بدینسان چنین پیش بینی صورت گرفت . و من مخاطب او در این پیش بینی بودم . و به ما نیز چنین گزارش دادند که استاد در همان نقطه به شهادت رسید . و این حادثه را – از طریق مکاشفه نفسانی – برای خویش پیش بینی و آینده نگری کرده بود) .
کیفیت شهادت شهید ثانی
مرحوم شیخ حر عاملی (رضوان الله علیه ) می نویسد :
(علت شهادت شهید ثانی – طبق آنچه که از بعضی علماء شنیدم و نوشته های دانشمنداننیز آنرا تاءیید می کند – این بود که دو نفر از مردم (جبع ) به منظور مرافعه ومحاکمه به شهید ثانی مراجعه کردند ، و او نیز (طبق قانون شرع ) دعوی را به نفع یکیاز طرفین و به ضرر طرف دیگر فیصله داده و حکم صادر نمود . شخص محکوم از اینداوری (که به حق انجام گرفته بود) به خشم آمد و نزد قاضی صیدا ، یعنی همان(معروف – شامی ) رفت (و درباره او سعایت کرد) . شهید
[شماره صفحه واقعی : 54]
ص: 4280
ثانی همزمان با این جریان ، سرگرم تاءلیف کتاب (الروضه البهیه شرح لمعه ) بود ، و غالبا در هر روزی یکجزوه از این کتاب را می نگاشت . و چنانکه از نسخهاصل (شرح لمعه ) استفاده می شود : این دانشمند بزرگوار ، کتاب مزبور را در مدتشش ماه و شش روز تاءلیف کرد ؛ زیرا شهید ثانی در صفحه عنوان این کتاب ، تاریخشروع تاءلیف آنرا یادداشت کرده بود .
باری ، معروف شامی ، شخصی را برای یافتن و دستگیرکردن شهید ثانی به (جبع ) گسیل داشت . این عالم بزرگوار در انگورستانی که از آن او بوده است ، مدتی را بدور از مردم و با فراغ بال از مشاغل دیگر ، سرگرم تاءلیف بود . (لذااین ماءمور ، موفق به دستگیری او نشد . یکی از اهالی شهر به این ماءمور گفته بود : مدتی است که شهید ثانی از این دیار به سفر رفته و ما او را نمی بینیم . به شهید الهام شده بود که همزمان با این جریانات ، راه سفر به مکه را در پیش گیرد و به انجام مراسم حج قیام کند ؛ با اینکه بارها به سفر حج رفته بود . لکن هدف شهید ثانی چنان بود که در این ایام بحرانی و خطرناک ، متواری گردد و از دید جاسوسان پنهان بماند ، لذا در محملی روپوشیده سفر خود را آغاز کرد تا کسی او را نبیند و نشناسد .
قاضی (صیدا) به پادشاه روم ، (یعنی سلطان سلیمان ) نوشت که در بلاد شام ، عالم و دانشمندی را می شناسد
[شماره صفحه واقعی : 55]
ص: 4281
که نسبت به مذاهب اربعه اهل سنت ، فردی بدعت گذار به شمار می آید ، و به اصطلاح : (رافضی ) است ، و دست اندرکار تبلیغ و نشر عقائد و ایده های خود می باشد) . سلطان سلیمان ، فردی را برای یافتن و دستگیرکردن شهید ثانی ماءمور کرد و به او گفت ، باید او را زنده دستگیر کنی تا میان او و دانشمندان بلاد ما گردهم آئی فراهم آید و با وی مباحثه و مناظره کنند ، و بر مذهب و آئین او آگاهی یابند تا من بر مقتضای مذهب خود حکم صادر نمایم .
ماءمور یاد شده به (جبع ) آمد (و از شهید ثانی پرس و جو کرد ، به او اطلاع دادند که به سفر حج رفته است ) این شخص ، روی به سوی مکه نهاد تا در میان راه مکه با شهید برخورد و او را دستگیر نمود .
(ماءمور کذائی با پیشنهاد شهید ثانی – مبنی بر اینکه پس از انجام مراسم حج با وی به دلخواه خود عمل کند – موافقت کرد) و آنگاه که شهید ثانی از مراسم حج فارغ گردید ، همراه او ، راه بلاد روم را در پیش گرفت . وقتی به بلاد روم رسیدند مردی این ماءمور را دید و از او درباره شهید ثانی سؤ ال کرد ؛ در پاسخ گفت : وی یکی از علمای امامیه و دانشمند شیعی است که ماءمورم او را نزد سلطان روم ببرم . آن مرد گفت آیا از آن جهت بیمناک نیستی که به سلطان گزارش کنند که تو در حق
[شماره صفحه واقعی : 56]
ص: 4282
این شخص و در خدمت به او کوتاهی کردی و او را آزردی ؛ او را یارانی است که در صدد یاری از وی برمی آیند و از او به دفاع برمی خیزند ، و احیانا ممکن است این جریان ، موجب قتل تو گردد ؟ صلاح در این است که او را به قتل رسانی و سر بریده او را نرد سلطان بری .
این مرد سبک مغز و سنگدل ، این عالم کم نظیر را همانجا در ساحل دریا به شهادت رساند .
ماءمور مذکور سر بریده شهید ثانی را نزد سلطان آورد ؛ لکن سلطان بر او
برآشفت و او را سرزنش کرد و به وی گفت : من به تو دستور دادم که او را زنده بیاوری ؛ ولی تو برخلاف فرمانم او را به قتل رساندی .
سید عبدالرحیم عباسی ، (نویسنده کتاب (معاهدالتنصیص ) – که با شهید ثانی ، سابقه دوستی و آشنایی داشت – با دیدن سر بریده این عالم بزرگوار ، متاءثر گردید) و در نتیجه مساعی او این ماءمور به جزای عمل نابکارانه خود رسید و سلطان او را کشت ) .
آغاز ترجمه کتاب (منیه المرید)
دیباچه مؤ لف
بسم الله الرحمن الرحیم
سپاس و ستایش ویژه خدا است ، خدائی که با نیروی خامه و قلم ، انسان را با علم و دانش آشنا ساخت ، علم و دانشی که بشر با آن ، سابقه و آشنائی نداشت .
درود خداوند بر کسی که سرشار از حب و عشق به او ، و بنده ای از بندگان او است یعنی درود بر پیامبرش محمد (صلی الله علیه و آله ) که
[شماره صفحه واقعی : 57]
ص: 4283
والاترین عالم و معلم جامعه بشریت است . سلام و تحیات الهی بر خاندان و یاران پیامبر (صلی الله علیه و آله ) که خویشتن را با تعالیم او سامان بخشیده و شخصیت انسانی خود را با آداب و آئین های او آراسته و پیراسته ساختند .
اما بعد :
کمال و تمامیت شخصیت انسان بر اساس دانش و بینش او استوار است ؛ زیرا آدمی در ظل این بینش می تواند خود را در رده فرشتگان آسمانی قرار داده ، و برای وصول به مقامات رفیع اخروی کسب آمادگی کند . عالم و دانشمند نه تنها مراتب والائی را در آخرت احراز می کند ، در دنیا نیز از سپاس و ستایش خدا و مردم برخوردار است .
شکوه علم و دانش و دانشمندان
خامه ای که دانشمند در طریق ارشاد جامعه بر روی کاغذ و نوشت افزار به جریان می اندازد از خون شهداء و جانبازان راه حق ، گرانقدرتر و ارجمندتر است (1) . آنگاه که عالم و دانشمند گام برمیدارد فرشتگان الهی بال و پر خویش را زیر پای او می گسترانند . پرندگان هوا ، ماهیان دریا (و همه جانداران و جانوران ) او را می پایند و از پروردگار ، آمرزش و رحمت او را برای وی درخواست می کنند ؛ (زیرا عالم و دانشمند پاک سیرت ، جهان را با دیده محبت می نگرد و بهیچ فردی اجازه تجاوز نابجا به حریم هیچ موجودی نمی دهد) . فی المثل ، در زمان معاصر ، فضای پاکیزه از هرگونه آلودگی هسته ای و آبگاه های عظیم عاری از هر نوع آلایش اتمی ، با نظارت
[شماره صفحه واقعی : 58]
ص: 4284
علماء و دانشمندان الهی هرگز مسموم نمی گردد ، پس چرا موجودات آب زی و پرندگان هوا ، دانشمندان الهی را نپایند و مرحمت خداوند را برای آنها درخواست نکنند ؟
(لذا برخی از دانشمندان گفته اند : حیوانات از آنجهت به استغفار برای علماء ، ملهم می گردند ؛ که چون این حیوانات برای مصالح بندگان خدا آفریده شده اند . و این علماء هستند که حرام و حلال را در مورد حیوانات بیان کرده و مردم را به احسان و حمایت از حیوانات و ضرر نرساندن به آنها توصیه می کنند (1) ) .
دانشمندی که (شبانگاه در بستر خواب و راحتی قرار می گیرد و) بر فراش خویش تکیه می زند (تا بدانوسیله برای نشر علم و ارشاد مردم تجدید قوی کند) استراحت او بر عبادت و نیایش هفتاد ساله (عاری از بینش ) عابدان و پارسیان برتری دارد (2) .
برای ارائه شکوه و عظمت مقام علم و علماء ، مراتب فوق (که از آیات قرآنی و احادیث الهام می گیرد) کافی و بسنده است .
علل ناکامی در علم
ولی باید هشدار دهیم که هر علم و دانشی نمیتواند ضامن قرب انسان به خدا گردد . تحصیل علم – بهر صورت و کیفیت و عاری از هرگونه قید و بندی – نمی تواند مراتب رضای الهی را برای فرد بارور سازد ؛ بلکه برای تحصیل و فراگیری علم ، شرائطی است ، و برای سامان دادن دانش ضوابطی وجود دارد . آنکه خود را به رنگ و لباس علم ، تعین می بخشد باید از آداب و آئینها و وظائفی پیروی کند . برای
[شماره صفحه واقعی : 59]
ص: 4285
دانش آموختن ، مبانی و نهادها و نیز شناختهائی ضروری است که همه افراد پویای علم و نیز دانشمندان ناگزیرند از آن مبانی و ضوابط و شناختها دقیقا آگاه گردند ، و در مسیر وصول به هدف و مطلوب خود بدآنها پناه آورند ، تا کوشش آنان تباه نشده و مساعی آنان دچار وقفه و ناکامی نگردد .
افراد فراوانی را سراغ داریم که در پی تحصیل چنان دانش مطلوب و ایده آلی برآمدند ، و در اندوختن آن – بی هیچ گونه وقفه ای – مساعی و کوششهای خویش را بکار گرفتند ، و خود را برای دانش آموختن به رنج و زحمت واداشتند ؛ لکن گروهی از آنان نتوانستند – علیرغم چنان تکاپو و تحمل مشکلات – به نتیجه و بهره ای دست یابند و به هدف ارزشمند و قابل توجهی نائل شوند . و گروهی از آنان – با وجود آنکه مدتهای دور و درازی از عمر خویش را صرف تحصیل علم نمودند – به مقدار اندک و ناچیزی از سرمایه های علمی دست یافتند ، در حالیکه ممکن بود چندین برابر آنرا در ظرف مدتی کوتاه تر از آن برای خود فراهم آورند .
عده ای نیز – بجای آنکه در سایه علم و دانش ، بیش از پیش با خدا آشنا و به او نزدیک گردند – این علم بر بعد مسافت و دوری آنها از خدا افزوده و آنان را گرفتار سخت دلی و تیرگی درون ساخته است ، بااینکه می بینیم خداوندی که راستین ترین گوینده است راجع به علماء و دانشمندان در قرآن کریم می فرماید :
[شماره صفحه واقعی : 60]
ص: 4286
( (انما یخشی الله من عباده العلماء) )) (1)
در جمع بندگان الهی ، صرفا علماء و دانشمندانند که خداشناس واقعی هستند و از او بیمناکند .
علت این عدم موفقیت و ناکامی و قلت بازدهی مساعی علماء ، و سایر موانعی که راه وصول به کمال را مسدود می سازد ، آنست که چنین افرادی نسبت به امور مهم و مربوط به تعلیم و تعلم و آداب و آئین و شرائط لازم و ضروری و اوضاع و احوال متناسب ، اخلال و سهل انگاری را روا داشتند و در رعایت ضوابط تعلیم و تعلم مسامحه ورزیدند .
ما در کتاب (منارالقاصدین فی اسرار معالم الدین ) به مدد توفیق و کرم پروردگار ، شمه جالب و مهمی از این آداب و ضوابط دانش اندوزی و تعلیم را یاد کردیم ، بگونه ای که مطالعه آن و آگاهی از آن ، نیاز هر فرد علاقه مند را برآورده می سازد .
ولی در کتاب حاضر یعنی (منیه المرید فی آداب المفید و المستفید) برآنیم که مستقلا و بطور جداگانه پاره ای از شرائط تعلیم و تعلم و آداب و آئین ها و مسائل مربوط به آن از قبیل وظائف پرارزش و سودمند به حال عالم و متعلم را – به خواست خداوند متعال – بازگو کنیم ، با این امید که این کتاب – در سایه امعان نظر و مطالعه دقیق و رعایت موازین آن – راه گشائی فراسوی علاقه مندان و شیفتگان علم و دانش در جهت وصول به مطلوب و هدف آنها باشد .
اگر مطالب این کتاب در صحیفه خاطر مطالعه کننده
[شماره صفحه واقعی : 61]
ص: 4287
آن ، نقش بندد و محتوای آن در ذهن او انعکاس یابد و هماره به مضامین آن توجه و عنایت کند می تواند گمشده مطلوب و منظور نهائی خود را در لابلای سطور آن بیابد .
مطالب کتاب مذکور با الهام و استنباط از گفتار الهی یعنی (قرآن کریم ) و استمداد از سخنان پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله ) و استعانت از بیان امامان و پیشوایان (علیهم السلام ) و کلام فرزانگان دین و دانش و حکماء راسخ و ژرف بین ، تنظیم شده است .
این نبشتار را (منیه المرید فی آداب المفید و المستفید) نام نهادم . درخواستم از خداوند متعال این است که در سایه فضل و مرحمت عمیم و گسترده و کرم دیرین خود ، عوائد و بهره های سودبخش آنرا نخست به خودم و سپس به افراد ویژه خاندان و دوستانم و همه افراد جامعه اسلامی نثار فرماید . و اجر و ثوابم را – به خاطر نگارش آن – فزونی بخشد ، و بر شکوه و عظمت پاداشم بیفزاید ، و گامهای صدق و اخلاصم را در روز حساب و جزاء استوار بدارد ؛ چون او ، وجودی بخشایشگر و بزرگوار است .
مطالب این کتاب در یک مقدمه و چند (چهار) باب و خاتمه (و تتمه ) تنظیم شده است .
در شرف و فضیلت علم و دانش و دانشمندان و دانشجویان از دیدگاههای مختلف
مقدمه
(این مقدمه که به منظور ارائه شرف و ارزش علم و علماء و متعلمین ، تحریر می شود) متضمن پاره ای از تنبیه و هشداری است که نمایانگر فضیلت دانش از دیدگاه قرآن و حدیث و دلیل عقل می باشد ، و ضمنا
[شماره صفحه واقعی : 62]
ص: 4288
والائی و عظمت مقام حاملان علم و متعلمان را نیز گوشزد می سازد ، و نشانگر آنست که خداوند متعال نیز به شاءن و مقام عالم و متعلم عنایت خاصی مبذول داشته و آنانرا از سایر طبقات دیگر ممتاز ساخته (و شخصیت آنها را ارج نهاده و امتیاز و برجستگی ویژه ای برای آنان قائل شده است ) .
الف – عظمت و شکوه علم و علماء و متعلمان از دیدگاه قرآن کریم
عظمت و شکوه علم و علماء و متعلمان از دیدگاه قرآن کریم
باید توجه داشته باشیم که خداوند متعال ، علم و دانش را علت کلی و اساسی آفرینش همه پدیده های هستی جهان – اعم از آسمان و زمین – معرفی کرده است . همین نکته برای نشان دادن عظمت و ارزش علم و علماء و افتخار آنها ، بهترین دلیل گویا و قاطع ترین گواه می باشد .
وقتی خداوند متعال میخواهد چشم بصیرت انسان را در برابر این نکته و حقیقت باز کند و دلهای خردمندان را در مقابل این واقعیت ، آگاه و بیدار سازد در نبشتار استوار بنیاد و کتاب آسمانی خود می فرماید :
(( (الله الذی خلق سبع سموات و من الارض مثلهن یتنزل الامر بینهن لتعلموا ان الله علی کل شی ء قدیر) )) (1)
خدائی که هفت آسمان را آفرید و زمین را همسان و همانند با آن خلق کرد (تا فرمانش میان این دو پدیده شگرف فرود آید) . هدف این است که از علم و بصیرت برخوردار گردید ، بصیرتی که شما را به قدرت و توانائی همه گیر و گسترده خداوند رهنمون باشد .
برای روشن شدن مسئله فضیلت علم – بویژه علم به توحید و یگانگی خدای متعال – همین آیه کفایت می کند ،
[شماره صفحه واقعی : 63]
ص: 4289
بالاخص علم توحید یعنی اطلاع از یگانگی و یکتائی پروردگار عالم که اساس و بنیاد هر دانش ، و محور هرگونه شناخت و معرفت است ؛ (یعنی همه دانشها و معارف ، سرانجام ، انسان را به خدا رهنمون می گردد) . بهمین جهت پروردگار عالم ، دانش و معرفت را از لحاظ شرافت و ارزش در اوج همه مراتب و مقامات قرار داده است .
خداوند متعال با نخستین نعمت خویش – یعنی علم و بینش – ، بر آدم ابوالبشر منت نهاد ؛ آنگاه که پروردگار جهان ، آدم را آفرید و او را از بوته تیره عدم رهائی بخشید و لباس نورانی هستی را بر قامت وی پوشاند ، بر او از آن جهت منت گذارد که وجود او را با زیور علم بیاراست . لذا در اولین سوره ای که بر پیامبرش محمد (صلی الله علیه و آله ) فرو فرستاد ارزش علم و دانش را بازگو فرموده و بر تمام افراد بشر چنین منت نهاده که در میان تمام پدیده های هستی ، وجود آنان را با علم ، ویژگی بخشیده و مشخص و ممتازشان ساخته است ، آنجا که می فرماید :
(( (اقرء باسم ربک الذی خلق ، خلق الانسان من علق ، اقرء و ربک الاکرم ، الذی علم بالقلم ) )) (1)
ای پیامبر ، بنام پروردگارت خواندن را آغاز کن ، پروردگاری که آفریننده است . انسان را از خون بسته و لخته شده و یا چیزی شبیه کرم و زالو آفرید . بخوان ای پیامبر ، و پروردگار تو کریم ترین کریمان است ،
[شماره صفحه واقعی : 64]
ص: 4290
از آنجهت که با خامه و قلم ، بشر را با علم و دانش آشنا و ماءنوس ساخت .
باید دقت نمود که خداوند با چه کیفیتی کتاب آسمانی مسلمین را افتتاح فرمود ، و با چه طلیعه ای برگهای زرین این نبشتار اعجازآمیز را آغاز کرد . کتابی که بیهوده سخن در پیش و پس آن راه ندارد ، و از وجودی منشاء گرفته است که در عین دانائی ، در تمام جوانب گفتار و رفتارش ستوده است .
این کتاب الهی ، نخست با سخن از نعمت ایجاد عالم و آدم ، آغاز گردیده ، و سپس نعمت علم و بینش را بلافاصله به گوش هوش انسان میخواند .
کمترین دقت و تاءمل در این آیات ، انسان را وامیدارد که چنین بیندیشد که : اگر در این موقف و جایگاه – پس از نعمت ایجاد – نعمت و احسانی والاتر از علم وجود می داشت ، خداوند ، انسان را بویژه با چنین احسان ، و نعمتی – یعنی علم – ممتاز نمی ساخت (و بلافاصله از نعمتهای دیگر یاد می کرد) و نور هدایت و طریق هدایت به صراط مستقیم را با علم آغاز نمی فرمود ، آنهم به گونه ای که براعت و تناسب دیباچه و مطلع با مباحث و مطالب قرآن کریم و دقایق معانی و حقایق بلاغت در چنین افتتاحی نیز جلب نظر می کند .
بعضی از دانشمندان در توضیح وجوه و جهات تناسبی که در آیات نخستین سوره (علق ) به چشم می خورد بیانهای جالبی دارند . توضیح آنکه : بخشی از آیات این سوره
[شماره صفحه واقعی : 65]
ص: 4291
مربوط به آفرینش انسان است که او از خون لخته شده یا چیزی شبیه زالو بوجود آمد . بخش دیگر این سوره در بیان این حقیقت است که خداوند به انسان ، حقایقی را آموخت که قبلا درباره آن حقائق ، اطلاع و آگاهی نداشته است . با توجه به دو توجیه زیر به نظم جالب و ترتیب سنجیده این آیات پی می بریم :
1- خداوند در این آیات از نخستین مرحله و حالات انسان در دوران جنینی یاد می کند که او بصورت خون لخته شده و یا همچون زالوئی که به جدار رحم مادر چسبیده تکون می یابد . و از چنین مرحله ای پست و تنفرانگیز ، حیات و زندگانی خود را آغاز می کند . و همین موجود غیرقابل توجه و اشمئزازآور ، چنان تکامل می یابد که در اوج همه پدیده های هستی از نظر کمالات قرار می گیرد . یعنی انسانی که در چنین حضیض و نشیب دوران جنینی ، وارد عرصه حیات گردید چنان اوج می گیرد که بصورت یک انسان عالم و آگاه ، به والاترین مراحل حیات دست می یابد .
گویا خداوند از رهگذر این آیات به انسان هشدار می دهد که ای انسان ! تو در نخستین مراحل حیات ، در چنین وضع و شرائطی ، زندگانی را آغاز کردی ، شرائطی که نمایانگر منتهای پستی و ابتذال تو بوده است . و این همان توئی که در واپسین مراحل زندگانی به چنان پایه و مرتبتی تعالی می یابی که عالیترین منازل شرافت و پرارج ترین دوران زندگانی انسان و والاترین نحوه وجود
[شماره صفحه واقعی : 66]
ص: 4292
در میان همه پدیده های هستی است .
این سخن بر این اساس است که چون علم و دانش ، شریفترین حالات ارج آفرین انسان می باشد ؛ زیرا اگر – جز علم – جهات و حیثیات دیگری معیار برتری انسان به شمار میرفت ، و این حیثیات از لحاظ اهمیت در درجه اول قرار میداشت . چنین شایسته بنظر میرسد که خداوند در این مورد – بلافاصله پس از گفتار درباره آفریش عالم و آدم – از این حالات و حیثیات ، سخن بمیان میآورد .
همین نکته اساسی است که ترتیب منطقی آیات مذکور را به ما ارائه داده و تناسب عمیق آنرا روشن می سازد .
2- توجیه در اثبات تناسب و همبستگی درخور ترتیب آیات نخستین سوره (علق ) آنست که خداوند (در پی سخن از آفرینش جهان و انسان ) می فرماید :
(( (و ربک الاکرم ، الذی علم بالقلم ، علم الانسان مالم یعلم ) )) (1) .
و پروردگار تو ، کریم ترین کریمان است ؛ از آنجهت که با خامه و قلم ، علم و آگاهی را به وی ارمغان داده است که از آن محروم بود (و از این رهگذر ، کرامت والای خود را بدو ارزانی داشته است ) .
این ترتیب موجود در گفتار الهی ، نکته دیگری را به ما اعلام می کند ؛ ولی پیش از آنکه نکته مزبور را توضیح دهیم باید مقدمه بگوئیم :
در علم اصول فقه ، چنین مقرر و مسلم گردیده است که (ترتب حکم بر وصف ، مشعر به علیت آن وصف برای حکم مذکور
[شماره صفحه واقعی : 67]
ص: 4293
است ) (بعبارت دیگر : اگر حکمی ، مبتنی بر وصف و حالتی خاص باشد به این نتیجه می رسیم که این وصف و حالت ، علت آن حکم می باشد) . توضیح این قاعده اصولی درباره آیات سوره علق ، بدینگونه است : خداوند متعال به وصف (اکرمیت ) و والا بودن کرامتش از آن جهت توصیف شده است که چون علم و دانش را به بشر ارزانی داشته است . اگر هر مزیت دیگری – جز علم و دانش – معیار فضیلت بشمار می رفت شایسته بود همان مزیت با وصف (اکرمیت ) پروردگار در ضمن آیات ، قرین و همپایه گردد ، و آن مزیت بعنوان معیار کرامت والای خداوند بشمار آید .
کرامت الهی در طی این آیات در صیغه و قالب (افعل تفضیل ) یعنی با تعبیر (الاکرم ) بیان شده است و چنین تعبیری به ما می فهماند که عالیترین نوع کرامت پروردگار نسبت به انسان ، با والاترین مقام و منزلت او – یعنی علم و دانش وی – همطراز است . (بعبارت دیگر : باید والاترین کرامت پروردگار جهان را در اعطاء علم و دانش به بشر ، جستجو کرد) .
بنابراین چنین ترتیبی ، علت (اکرمیت ) خداوند متعال را برای ما روشن می کند و آن عبارت از تعلیم و اعطاء علم به انسان می باشد . ضمنا به ما هشدار می دهد که اعطاء نعمت علم و دانش به انسان ، نمایانگر والاترین کرامت الهی نسبت به بشر می باشد .
فرازهائی دیگر از شکوه و عظمت علم و علماء
خداوند متعال مسئله پذیرش حق و ملازمت و همبستگی با آن را بر
[شماره صفحه واقعی : 68]
ص: 4294
اساس تذکر (و خودیابی ) و خدایابی انسان قرار داده ، و تذکر و خدایابی را بر پایه خشیت و بیم از خویشتن مبتنی ساخته است . و نیز خشیت و تقوی را ویژه جامعه علماء و دانشمندان معرفی کرده است آنجا که می فرماید :
(( (سیذکر من یخشی ) )) (1)
آنکه از خدا بیمناک است بزودی خود و خدای خویش را بازمی یابد . (و قلبش بیاد پروردگار ، آرام گیرد)
و یا می فرماید :
(( (انما یخشی الله من عباده العلماء) )) (2)
در جمع بندگان الهی فقط علماء هستند که خداشناس اند ، و ترس و بیم از او Ƞحس تقوی و پرهیزکاری در دل آنها راه دارد .
و نیز خداوند از علم به (حکمت ) (و استواراندیشی و سنجیدگی گفتار و رفتار) تعبیر فرموده است . و حکمت را نیز سرشار از شکوه و عظمت و خیر و برکت معرفی کرهǘӘʠچنانکه می فرماید :
(( (و من یوت الحکمه فقد اوتی خیرا کثیرا) )) (3)
و کسی که از حکمت و دانش و استحکام در اندیشه و گفتار و رفتار برخوردار باشد باید بداند تحقیقا به خیر و برکت فراوانی دست یافته است .
حاصل و فشرده سخن مفسران قرآن کریم در تفسیر کلمه (حکمت ) عبارت از پند و اندرزهای قرآن کریم و آگاهی و بصیرت و نبوت است . اگر کسی از چنین آگاهی هائی بهره مند گردد بدون شک ، خیر و برکت فراوانی را عائد خویش می سازد ؛ چون همه این آگاهی ها از مجرای علم و دانش به روی انسان چهره
[شماره صفحه واقعی : 69]
ص: 4295
می گشاید .
خداوند در مقام بیان منزلت والای یحیی (علیه السلام ) می فرماید :
(( (و آتیناه الحکم صبیا) )) (1)
ما به یحیی علیه السلام – آنگاه که کودکی بیش نبود – حکمت و حکم و داوری متین و راءی و اندیشه ای استوار عطا کردیم .
و یا آنگاه که می خواهد شخصیت شکوهمند خاندان ابراهیم پیامبر (علیه السلام ) را به جهان بشریت اعلام نماید از آن مجری بیان می کند که حکمت و نزول کتاب آسمانی را به وی ارزانی داشته و چنین می فرماید :
(( (فقد آتینا آل ابراهیم الکتاب و الحکمه ) )) (2)
ما به خاندان ابراهیم ، (فرستاده بت شکن خود) نبشتار آسمانی و حکمت و اندیشه و گفتار و رفتار استوار عطاء نمودیم .
کلمه (حکم ) و (حکمت ) در این دو آیه به معنی علم و دانش است ؛ چون عالم و دانشمند ، استوارتر از جاهل و نادان می اندیشد و گفتار و رفتار او با متانت و استحکام و سنجش و ابرام ، تواءم است .
خداوند متعال دانشمندان را برتر و والاتر از همه رده های دیگر جامعه های انسانی معرفی فرموده ، و آنان را در تارک تمام طبقات مردم قرار داده است ، و امتیاز و ویژگی آنان را نسبت به سایر افراد ، چنین بازگو می فرماید :
(( (هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون انما یتذکر اولوا الالباب ) )) (3)
آیا آنان که با سلاح علم مجهزند و افرادی که با جهل و نادانی دست به گریبان اند با هم برابرند
[شماره صفحه واقعی : 70]
ص: 4296
(آیا میتوان این دو دسته را در یک رده قرار داده و با یک دید به آن نگریست ؟ ) صرفا اندیشمندانند که تفاوت عظیم و بعد مسافت معنوی این دو گروه را درک میکنند و امتیاز میان آنانرا باز می یابند و از این رهگذر پند می گیرند .
آری خداوند متعال در خلال آیات قرآنی ، سلسله واژه هائی آبدار و پرمعنی را در نقطه مقابل واژه هائی دیگر قرار داده است تا از این رهگذر ، اوصاف و مزایای گویائی را درباره دانشمندان متذکر گردد . چنانکه با بکار بردن لغات دیگر ، اوصاف و احوال گروه بی بهره از علم را بگونه ای بیان می کند که بیانگر وضع اسف آور و شرائط دردناک زندگی آنان می باشد .
(برای نشان دادن امتیاز این دو گروه در قرآن کریم از کلمه (خبیث ) برای نادان و کلمه (طیب ) برای دانا استفاده شده است ، و از خردمندان داوری میخواهد که آیا میان این دو عنصر آلوده و پاکیزه ، تفاوتی وجود ندارد ؟ !)
لذا می فرماید :
(( (قل لا یستوی الخبیث و الطیب ) )) (1)
بگو ای پیامبر . عنصر پلید و آلوده با عنصر نظیف و پاکیزه برابر نیست .
در این آیه ، پلید ، نقطه مقابل پاکیزه قرار گرفته است ، چنانکه در آیه ای دیگر ، کوردر برابر بینا ، تاریکی در برابر روشنائی ، حرارت آزاردهنده در برابر سایه آرامبخش ، و زنده ها در نقطه مقابل مردگان (2) قرار دارد . اگر کمی ژرف بنگریم وتفسیر این آیات را بررسی کنیم
[شماره صفحه واقعی : 71]
ص: 4297
می بینیم که مقصود از مفاهیم واژه های : (بصیر بینا . نور = روشنائی . ظل = سایه آرام بخش ، و جنت = بهشت ) ، عبارت از علم و دانش و دانشمنداست ، چنانکه منظور از لغات : (اعمی = نابینا . ظلمات = تاریکیها . حرور = گرمایآزاردهنده . و نار = آتش ) عبارت از جهل و نادانی و نادان می باشد .
خداوند متعال ارباب علم و دانشمندان را در کنار نام خود و فرشتگان آسمانی خویش یاد کرده و آنان را با چنین افتخاری ، سرافراز فرموده است . چنانکه می فرماید :
(( (شهد الله انه لا اله الا هو والملئکه و اولواالعلم ) ))
خدا بر وحدانیت و یگانگی خود گواهی می دهد . و نیز فرشتگان و دانشمندان گواهند که جز خداوند معبودی دگر نیست .
خداوند متعال در قرآن کریم برای بزرگداشت و تجلیل از علماء به همین مقدار بسنده نکرده است ؛ بلکه (با بیانات دیگری نیز مقام آنان را ارج نهاده و آنان را مانند خود به عنوان افرادی آگاه به اسرار و رموز قرآن قلمداد کرده و آنها را از لحاظ بینش در مرتبتی پس از خویش آورده است ، و) در گرامی داشت فزونتر آنان چنین می فرماید :
(( (و ما یعلم تاءویله الا الله والراسخون فی العلم ) )) (2)
تاءویل و ارجاع صحیح و تشخیص هدف و منظور آیات متشابه قرآن و تحقق آنرا جز خداوند متعال و دانشمندان ژرف نگر و نافذ در علم ، نمی دادند .
و نیز می فرماید :
(( (قل
[شماره صفحه واقعی : 72]
ص: 4298
کفی بالله شهیدا بینی و بینکم و من عنده علم الکتاب ) )) (1)
بگو ، خدا و کسانی که از علم و آگاهی نسبت به کتاب آسمانی برخوردارند به عنوان گواه میان من و شما کافی و بسنده اند .
در آیه فوق ، عالم و دانشمند بعنوان شاهد و گواه بر نبوت ، در کنار خدا قرار گرفته و قرب و منزلت او نسبت به پروردگار به خوبی در آن ، نمودار است .
(در آیه ای دیگر ، مؤ منان در جنب دانشمندان ، از درجات و پایه های رفیعی بهره مندند که این درجات را خداوند همراه مؤ منان ، به دانشمندان اعطاء فرموده است ) ، آنجا که می فرماید :
(( (یرفع الله الذین آمنوا منکم والذین اوتوا العلم درجات ) )) (2)
خدا به آنان که در جمع شما جامعه بشری ، به حق ایمان آوردند ، و نیز به آنانکه از علم و دانش بهره مند هستند ، رفعت مقام اعطاء می کند (تا در ظل چنین مقام رفیعی از سایر مردم ، ممتاز باشند) .
چهار گروه از گروههای مختلف جامعه انسانی – در منطق قرآن کریم – در سایه ایمان از امتیازات و مقامات ویژه ای برخوردارند :
1- مؤ منان جنگ بدر : (و اصولا هر مؤ من واقعی ) که خداوند متعال درباره آنها می فرماید :
(( (انماالمؤ منون : الذین اذا ذکر الله وجلت قلوبهم و اذا تلیت علیهم آیاته زادتهم ایمانا . . . اولئک هم المؤ منون حقالهم درجات عند ربهم و مغسفره و رزق کریم ) )) (3)
[شماره صفحه واقعی : 73]
ص: 4299
ؤ منان (واقعی ) صرفا کسانی هستند که به گاه یاد خدا دلهایشان بیمناک گشته ، و آنگاه که آیات خداوند بر آنان خوانده می شود بر نیروی ایمانشان می افزاید . . . اینان حقا همان مؤ منان مورد نظر می باشند که در پیشگاه الهی از درجات و پایه های رفیع و آمرزش و روزی آبرومندانه ای برخوردار هستند .
2- مجاهدان راه خدا : (که در احیاء حق و حقیقت از بذل مال و جان دریغ ندارند) ، خداوند متعال درباره آنها می فرماید :
(( (فضل الله المجاهدین باموالهم وانفسهم علی القاعدین درجه ) (1)
خداوند با یک درجه و پایه ، مجاهدان و افراد سخت کوشی را – که در راه خدا از بذل مال و جان دریغ نمی ورزند – بر خانه نشینان تن آسان ، برتری داده است .
3- صالحان و نیکوکاران : (که دارای رفتاری شایسته و در خور انسانهای واقعی هستند) . قرآن کریم راجع به آنها می فرماید :
(( (و من یاءته مؤ منا قد عمل الصالحات فاولئک لهم الدرجات العلی ) )) (2)
و کسانی که با ایمان و اعتقاد راسخ ، به خدا روی می آورند ، در حالیکه کرداری شایسته و در خور انسانهای واقعی را دارا هستند ، این گروه از مردم در پیشگاه الهی واجد درجات و مقاماتی والا می باشند .
4- علماء و دانشمندان : (که در سایه بینش و آگاهی خود ، مقامات ارجمندی را احراز می کنند ، چنانکه قبلا نیز دیدیم در جنب مؤ منان و افراد دلبسته به حق و حقیقت ،
[شماره صفحه واقعی : 74]
ص: 4300
شایستگی نیل به درجات و مقامات رفیعی را کسب می نماید) که خدا درباره آنان چنین می فرماید :
(( (یرفع الله الذین آمنوا منکم و الذین اوتوا العلم درجات ) ))
(قریبا ترجمه آن ، گذشت ) .
با توجه به مجموعه این آیات – که ضمن آنها خداوند متعال برای چهار گروه از طبقات مختلف مردم با ایمان ، درجات و امتیازاتی مقرر فرمود – به این نتیجه می رسیم که پروردگار متعال ، افرادی را که در جنگ بدر شرکت جستند از لحاظ پایه و درجه بر سایر مؤ منان برتری داده ، و علماء و دانشمندان را بر تمام اصناف و گروههای جامعه بشری مزیت بخشیده است . برجسته ترین و سرفرازترین افراد می باشند (و طبق منطق آیات قرآنی در میان قشرهای گوناگون انسانی ، همچون گوهرهای تابناکی بر تارک جامعه بشریت می درخشند) .
امتیازات ویژه علماء و دانشمندان
در قرآن کریم ، علماء و دانشمندان با پنج امتیاز برجسته از سایر گروهها ممتازند :
1- ایمان :
(( (و الراسخون فی العلم یقولون آمنا) )) (1)
آنانکه گامهای راسخ و نافذی را در پهنه علم برداشتند و به درون محیط و فضای دانش راه یافتند می گویند ما سراپای قرآن کریم را باور می داریم .
2- اعتقاد به توحید و یگانگی خداوند :
(( (شهد الله انه لا اله الا هو والملئکه و اولواالعلم ) ))
(ترجمه این آیه قریبا از نظر مطالعه کنندگان محترم گذشت ) .
3- اندوه و تاءثر و گریستن از بیم پروردگار :
(( (ان الذین اوتواالعلم من قبله اذا یتلی علیهم یخرون للاذقان سجدا . .
[شماره صفحه واقعی : 75]
ص: 4301
. یبکون و یزیدهم خشوعا) )) (1)
حقا مردمی که پیش از آن ، از علم بهره مند گشتند – آنگاه که آیات خداوند بر آنان خوانده شود – با چانه های خویش بر زمین فروافتند . . . و گریستن را آغاز کنند . و خواندن قرآن کریم ، بر خشوع و زاری و انعطاف و فروتنی آنها بیفزاید .
4- خشوع و انعطاف درونی :
(( (و یزیدهم خشوعا) ))
تلاوت قرآن و تابش خورشید حقیقت کتاب آسمانی ، بر مراتب خشوع و نرمی و فروتنی و انعطاف آنان می افزاید .
5 – ترس و بیم از خدا :
(( (انما یخشی الله من عباده العلماء) ))
(ترجمه این آیه نیز قبلا یاد شد) .
(این پنج امتیاز برجسته صرفا از آن دانشمندانی است که دارای بصیرت معنوی و بینش الهی هستند) .
با وجود اینکه پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله ) از بینش کافی و حکمت و ژرف اندیشی و جهان بینی عمیق برخوردار بود ، معهذا خداوند متعال به او امر می فرماید که بگوید :
(( (و قل رب زدنی علما) )) (2)
بگو پروردگارا بر مراتب دانش و بینشم بیفزا .
ونیز در نمایاندن روشن بینی دانشمندان می فرماید :
(( (بل هو آیات بینات فی صدورالذین اوتواالعلم ) )) (3)
بلکه قرآن ، نشانه های روشن و آشکاری است در سینه های مردمی که علم و دانش به آنها ارزانی شده است .
قرآن کریم ، مسئله درک و نیوشیدن ضرب المثل های خود را ویژه علماء و دانشمندان می داند ، و آنجا
[شماره صفحه واقعی : 76]
ص: 4302
که می فرماید :
(( (و تلک الامثال نضربها للناس و ما یعقلها الا العالمون ) )) (1)
این ضرب المثل ها را (که همچون انگیزه های هشداردهنده و بیدارگر است ) برای مردم بازگو می کنیم . اما جز علماء و دانشمندان نمی توانند (آن ها را بگوش هوش بشنوند و ژرفای آن را بازیابند ، و) درباره آن درست بیندیشند .
این مطالب و تعابیر قرآنی – که ارزش و فضیلت علم و علماء را به ما می نمایاند – بخشی از فضائل و امتیازهائی است که در قرآن کریم به چشم می خورد . و گرنه ، آیات کتاب الهی در ارج نهادن و بزرگداشت علم ، و اعتبار و ارزش علماء ، فزونتر از آن است . و ما (بخاطر اختصار) برخی از آن ها را یاد کردیم .
ب – والائی مقام علم و علماء و متعلمان در منطق سنت و احادیث نبوی
سنت و احادیث نبوی (2) در ارائه ارزش و اعتبار علم و علماء و متعلمان به اندازه ای فراوان و چشمگیر است که می توان گفت از حد احصاء و شمار بیرون است .
احادیث منقول از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله ) و امامان و رهبران واقعی بشر راجع به فضیلت علم و علماء و متعلمان – در حد بسیار گسترده ای نظر هر محققی را در کتب حدیث به خود جلب می کند و ما به عنوان نمونه پاره ای از این احادیث را از نظر گذراندیم .
(احادیثی که از این پس یاد می شود سخنان رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله ) است که درباره ارزش و اعتبار علم و علماء و دانش جویان
[شماره صفحه واقعی : 77]
ص: 4303
، بیان فرموده است ) :
(کسی که خداوند ، خیر و سعادت او را خواهان است ، وی را از بینش دینی و درک و فهم حقایق الهی برخوردار می سازد) (1) .
(دانش طلبی و علم آموزی بر هر فرد مسلمان (اعم از زن و مرد) لازم و ضروری است )(2) .
(اگر کسی در صدد پویائی از دانش برآید ، (و سعی خویش را در بازیافتن علم ، مصروف دارد ، و در ظل مساعی و کوششهای خویش ) علم و دانش را بازیابد خداوند متعال دو بهره و نصیب را برای او مقرر می فرماید . ولی اگر (علیرغم کوشش هایش ) در پویائی از علم ، ناکام و ناموفق باشد ، یک اجر و پاداش در نزد خداوند متعال برای او منظور می گردد) (3) .
(کسی که دوست میدارد نگاهش به چهره کسانی افتد که از آتش دوزخ درامانند ، باید به متعلمان و دانش جویان بنگرد . سوگند به کسی که جان در ید قدرت او است ، هر شاگرد و دانشجوئی که به منظور تحصیل علم – به در خانه عالم و دانشمند رفت و آمد می کند ، در هر گامی که بر میدارد ، ثواب و پاداش عبادت یکساله عابد را برای او منظور می فرماید . و برای هر قدمی که در این مسیر می نهد ، شهر و دیار معمور و آبادی را در بهشت برای او آماده می سازد . و او که بر روی زمین راه میرود ، زمین نیز برای او طلب آمرزش می کند . در تمام لحظات و
[شماره صفحه واقعی : 78]
ص: 4304
آنات – آنگاه که روزش را به شامگاهان می پیوندد ، و شامگاهان را بروز میرساند – مشمول رحمت و مهر و آمرزش الهی است .
فرشتگان آسمانی گواهی دهند که اینگونه شاگردان پویای علم و جویای بینش الهی ، از شکنجه آتش دوزخ ، آزاد و درامانند) . (1)
(دانش جو و شاگرد دوستدار علم ، همانند کسی است که روزها روزه دار و شبها بیدار و سرگرم عبادت بوده (و دارای اجر و پاداشی همسان او می باشد) و هر بابی از علم – که دانشجو بدان دست می یابد و آنرا فرامی گیرد از کوه ابوقبیس – که اگر سراسر آن طلا باشد و آنرا در راه خدا انفاق کند – بهتر و سودمندتر است ) (2) .
(دانشجوئی که هدف او از علم آموختن ، احیاء دین و آئین الهی اسلام است اگر بهنگام تحصیل علم ، مرگش فرارسد ، فاصله میان او و میان پیامبران از لحاظ مقام و منزلت بهشتی در حد یک پایه و یک درجه است )(3) (یعنی دانشجویان واقعی فقط در رابطه با نبوت – از لحاظ مقامات اخروی – نسبت به پیامبران ، در یک درجه پائین تر از آن قرار دارند و از نظر فضیلت در مقایسه با سایر مردم دارای قرب بیشتری نسبت به انبیاء (علیهم السلام ) میباشند) .
(فضیلت و برتری عالم و دانشمند بر عابد و پارسا بمیزان هفتاد پایه و درجه است ، درجاتی که میان هر دو درجه آن ، فاصله دور و درازی وجود دارد که اگر اسب راهواری بخواهد این فاصله را با تک و دویدن
[شماره صفحه واقعی : 79]
ص: 4305
طی کند هفتاد سال بطول می انجامد تا مسافت میان دو درجه از درجات هفتادگانه را بپیماید . علت وجود چنین فضیلت قابل توجه برای فرد عالم و دانشمند این است که شیطان (و انسانهای شیطان گونه ) بدعتها و نوآوری های نابخردانه ای را در میان مردم ، طرح ریزی و مقرر می کنند ؛ ولی عالم و دانشمند (هشیار و بیدادگر) ، آن نوآوریهای زیان بخش و نامشروع را شناسائی می کند ، (و می کوشد تا مردم را هشدار دهد و آنانرا به مضار آن آگاه سازد) و آنرا از بیخ و بن برکند (کوششهای بی دریغ عالم و دانشمند در شناسائی بدعتها و از میان بردن آن ، زمینه را برای احراز چنین مقامات والائی برای او فراهم می آورد) در حالی که عابد صرفا به عبادت خویش روی آورده ) (1) ، (و سعی و کوشش او فقط برای خود او سودمند است و نفعی از عبادت او به جامعه عائد نمیگردد) .
(فضیلت و برتری مقام عالم بر عابد ، همسان با فضیلت و رجحان من (پیغمبر) بر پائین ترین افراد مردم است ؛ زیرا خداوند و فرشتگان و ساکنان آسمان و زمین – حتی مورچگان در لانه خود و ماهیان دریا در میان آب – بر عالم و دانشمندی – که معلم مردم است و آنانرا به خیر و سعادت رهنمون می باشد – درود می فرستد) (2) .
(آنگاه که دانشجو – برای دانش آموختن – خانه خود را ترک می گوید تا آن لحظه ای که دوباره به خانه خویش بازمی گردد – (باید این مدت
[شماره صفحه واقعی : 80]
ص: 4306
رفت و بازگشت او را فرصتهای طلائی او بشمار آورد ؛ زیرا سعی او در این رفت و آمد همچون ) سیر و جهاد در راه خدا محسوب می گردد) (1) .
(اگر کسی بدین منظور پا از خانه بیرون نهد تا بابی از علم فراسوی او گشوده گردد و از رهگذر آن ، امر باطل و نادرستی را به ماءمن و جایگاه حق و درستی بازگرداند و گم کرده رهی را به راه راست رهنمون شود ، خروج او از خانه – البته با چنین هدفی – با عبادت چهل سال از نظر اجر و پاداش برابری می کند ) (2) .
رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله ) به امیرالمؤ منین علی (علیه اسلام ) فرمود : (اگر یک فرد به وسیله تو – به مدد الهی – طریق هدایت را بازیابد و به حق ، رهنمون گردد ، پرارزشتر و بهتر از آنست که مالک شتران سرخ موی اصیل و نجیب فراوانی باشی ) (3) .
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله ) به معاذ فرمود : (اگر خداوند متعال یک فرد را بدست تو هدایت کند چنین کاری از دنیا و آنچه در آن است مهمتر و پرارزش تر است ) (4) .
گویند که نبی اکرم (صلی الله علیه و آله ) در خطاب به امیرالمؤ منین علی (علیه السلام ) نیز چنین سخنی را ایراد فرمود .
(خداوند ، جانشینان مرا مشمول لطف و مرحمت خود قرار دهاد . (رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) که این جمله را در میان جمعی از یاران
[شماره صفحه واقعی : 81]
ص: 4307
خود ایراد فرمود) ، آنان عرض کردند : جانشینان شما چگونه مردمی هستند ؟ فرمود : کسانی هستند که سنت و روش مرا احیاء نموده و آنرا به بندگان خدا تعلیم میدهد) (1)
(مسئله هدایت و ارشاد مردم – که هدف بعثت و رسالت مرا تشکیل میدهد – عینا مانند قضیه ریزش باران است . بارانی که در مناطق و سرزمینهای متفاوتی فرو می ریزد : برخی از سرزمینها آنچنان پاکیزه و آماده است که آب را در خود می پذیرد و در نتیجه ، ریزش باران در این سرزمین ها گیاه ها و سبزه های فراوانی را می رویاند . برخی از سرزمین ها (همچون سنگستان ) ، سفت و سخت است که آب در آن نفوذ نمی کند و فرونمی رود ؛ بلکه روی زمین جمع می شود و آبرا در خود نگاه میدارد ، و خدا مردم را بدینوسیله سودمند ساخته تا از آن آب بیاشامند و سیراب گردند و منطقه های کشاورزی خود را با این ذخائر ، آبیاری کرده و بارور سازند . و برخی از سرزمین ها پست و کویر و شنزار است که نه آب را بر روی خود نگاه میدارد و نه گیاهی را می رویاند .
این مثل ، بازگوکننده حالات متفاوت کسانی است که زیر بارش هدایتها و ارشادهای من قرار می گیرند : بعضی از آنها از راه آوردهای الهی من بگونه ای بهره مند می گردند که نه تنها خود دارای بصیرت دینی می شوند و از این بصیرت در زندگانی علمی سودمند می گردند ، بینش خود را به دیگران نیز منتقل
[شماره صفحه واقعی : 82]
ص: 4308
ساخته و آنان را تحت تعلیم قرار می دهند . و بعضی دیگر در برابر فیضان و بارش دست آورد آسمانی من ، چنان سخت و غیرقابل انعطاف هستند که اساسا سرشان را بالا نمیگیرند و به ریزش و فیضان الهی توجه نمی کنند و باران هدایت الهی را در خود نمی پذیرند و نگاه نمیدارند ، هدایتی که من نسبت به آن ، احساس رسالت و مسئولیت می کنم و آنرا برای مردم بازگو می نمایم ) (1) .
(رشک و حسد – جز درباره دو کس – روا نیست و نمیتوان آنرا حسد مذموم نامید :
1- کسی که خداوند ، او را دولتمند ساخته و مال فراوانی در اختیارش قرار میدهد ، ولی او اموال خویش را در راه حق صرف می کند و در طریق احیاء فضیلت ، سرمایه های مالی خود را به نابودی می کشاند . (افراد با فضیلت ، باید به حال چنین مردمی غبطه خورند و نسبت به آنان رشک برند) .
2- کسی که خداوند متعال وجود او را با حکمت و دانش سرشار ساخته و سرمایه های علمی را در کفش نهاده است . او خود نیز از این سرمایه در زندگانی انسانی و معنوی خویش بهره می گیرد و دیگران را با این اندوخته علمی بهره مند می سازد و از راه تعلیم ، جامعه را با آن مایه ها مجهز
می کند) (2) .
(کسی که مردم را به هدایت و رشد فکری و معنوی دعوت می کند و در این راه موفق می گردد ، برابر پاداش پیروان و ره بازیافتگان خود
[شماره صفحه واقعی : 83]
ص: 4309
، اجر و مزدی از خدا دریافت می کند بگونه ای که به هیچ وجه – برخوداری راهبر از پاداش مذکور – از میزان پاداش رهروان تعلیمات او نمی کاهد .
و آنکه مردم را به گمرهی سوق می دهد (و راه انحراف و گناه رابرای آنان هموار می سازد) جرم او برابر جرمی است که ره گم کردگان ، دچار آن جرم گشتند . البته این وضع ، از بار جرم گمرهان نیز چیزی نمی کاهد) (1) .
(آنگاه که آدمیزاد می میرد (حساب جاری ) اعمال او – جز نسبت به سه چیز – گسیخته (و مسدود) می گردد :
1- خیر مستمر و عام المنفعه (از قبیل ساختن پل ، خیابان ، مسجد ، بیمارستان و امثال آن ) .
2- علم و دانشی که مردم بدان سودمند گردند (مانند کتب و آثار علمی ) .
3- فرزند صالح و شایسته ای که (همواره ) دعای خیر ، نثار پدر نماید) (2) .
(پرارزش ترین و بهترین چیزی که انسان ، پس از مرگ خود بیادگار می گذارد سه چیز است :
1- فرزند صالح و شایسته ای که او را با دعای خیر یاد کند .
2- صدقه جاریه (و مؤ سسه عام المنفعه مستمری ) که پاداش به او برسد .
3- علم و دانشی که پس از مرگ او مورد استفاده دیگران قرار گرفته و بدان عمل شود) (3) .
(فرشتگان آسمانی – برای ابراز رضایت و شادمانی نسبت به کار دانشجویان و علم آموزی طالبان علم – پر و بال خویش را فرو می نهند) (4) . (جویای
[شماره صفحه واقعی : 84]
ص: 4310
علم و دانش باشید ، هر چند که آنرا در چین (و نقاط بسیار دوردست ) سراغ گرفته باشید) (1) . (منظور ، معرفه النفس و خداشناسی است ) .
(اگر کسی صبحگاهان خویش را در پویائی از علم آغاز کند ، فرشتگان (با بال و پر خویش ) بر او سایه لطف و مرحمت می افکنند ، و نیز در طول زندگانی خود از یمن و برکت و فراخ روزی برخوردار گشته ، و کاهشی در رزق و روزی او پدید نمیآید ) (2) .
(اگر کسی طریقی را – بمنظور دانش آموختن – بپیماید ، خداوند متعال در فراسوی وی ، راهی به سوی بهشت و نیکبختی او هموار می سازد) (3) .
(خوابیدن با علم ، بهتر و سودمندتر از نمازی است که در عین جهل و بر مبنای نادانی برگزار می شود) (4) .
(وجود یک فقیه و فرد واجد بینش و بصیرت دینی – از دیدگاه شیطانها و اهریمن صفتان – طاقت فرساتر و تحمل ناپذیرتر از وجود هزار عابد است )(5) .
(قضیه و جریان زندگی افراد عالم و دانشمند بر روی پهنه زمین و جهان خاکی ، همانند وجود ستارگان برفراز آسمانها است که انسان به مدد درخشش آنها در خشکی و دریا ، در دل شب و تاریکیها راه خویش را بازمی یابد (و قافله و کاروان سفر را به مقصد رهنمون می گردند) آنگاه که این ستارگان زیر پوشش ابر قرار گیرند و ناپدید گردند این احتمال وجود دارد که کاروانسالاران و راهبران مسافران نیز – علاوه بر خود کاروانیان – دچار گمرهی و سرگشتگی شوند(6)
[شماره صفحه واقعی : 85]
ص: 4311
) .
(هر نوآموزی که در فضا و محیط علم و عبادت و بندگی خدا پرورش یابد تا آنگاه که به بزرگسالی برسد ، خداوند در روز قیامت ، اجر و پاداش نود و دو فرد (صدیق ) و راستین در گفتار و کردار را بدو ارزانی می کند) . (1)
(خدای ، در روز قیامت به دانشمندان و حاملان علم چنین خطاب می کند : علماء و دانشمندان ! من بدانجهت علم و حلم و دانش و بردباری خود را به شما سپردم که میخواستم صرفا از رهگذر آندو یعنی علم و حلم ، شما را مشمول آمرزش و رحمت خویش قرار دهم . و هیچگونه ایرادی در چنین مشیتی بر من وارد نیست و باکی از آن ندارم ) (2) .
(هیچ مجموعه و پیوندی ، خوش آیندتر و برتر از پیوند علم و دانش با حلم و بردباری نیست ) (3) (یعنی ترکیب و گردهم آئی علم با حلم ، پرفضیلت ترین ترکیبها است . بعبارت دیگر : اگر در یک فرد ، علم با آمیزه حلم تواءم باشد شخصیت او از معجونی پرداخته شده است که هیچ ترکیب و معجونی از لحاظ فضیلت و ارزش به پای آن نمی رسد) .
هیچ صدقه و بخششی – از لحاظ میزان پاداش و بازده معنوی – نمیتواند با نشر و تعلیم علم ، برابری کند) (4) .
(هرگونه هدیه و ارمغانی که یک فرد مسلمان به برادر دینی خود اهداء می کند ، برتر و والاتر از سخن حکمت آمیز نیست ، سخنی که خداوند – از رهگذر آن – بر مراتب هدایت
[شماره صفحه واقعی : 86]
ص: 4312
آن برادر ایمانی افزوده و از سقوط و نابودی شخصیت او جلوگیری کرده و پستی و تبهکاری و نابودی را از او طرد می سازد) (1) .
(پربهاترین و والاترین صدقه و بخشش این است که انسان بر علم و دانشی دست یابد و آنرا به برادر دینی خود تعلیم دهد) (2) :
(عالم و دانشمند با متعلم و شاگرد از لحاظ اجر و پاداش الهی ، شریک و انباز یکدیگرند . خیر و سعادت (واقعی ) را نمی توان در میان سایر طبقات جامعه بازیافت ) (3) .
(عالم و دانا – هر چند مایه علمی او اندک و ناچیز باشد – بهتر و ثمربخش تر از عابدی است که عبادت و مراتب بندگی او ، زیاد (و چشمگیر) باشد) (4) .
(اگر شخصی ، بامدادان ، راه مسجد را در پیش گیرد و صرفا هدف او چنین باشد که راه خیر و نیکبختی را فراگیرد و یا آنرا به دیگران تعلیم دهد – از لحاظ اجر و پاداش اخروی – همسان کسی است که عمره کامل انجام داده باشد .
و اگر شبانگاه با چنان هدفی به مسجد روی آورد اجر و پاداش او برابر با اجر و پاداش کسی است که مراسم حج کامل را برگزار کرده باشد) (5) .
(طلیعه روز خود را – در حالیکه عالم و دانشمند و یا متعلم و دانش جو و یا مستمع و شنونده علم و یا دوستدار و علاقه مند به دانش ، هستی – آغاز کن ، از گروه پنجم (که از مرز این چهار فرقه بیرون هستند) مباش که در (پرتگاه )
[شماره صفحه واقعی : 87]
ص: 4313
انحطاط و نابودی قرار میگیری ) (1) .
(رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله ) به مردم فرمود) : (آنگاه که از بوستانهای بهشت عبور می کنید خود را از نعمتهای آن اشباع سازید . عرض کردند : یا رسول الله بوستانهای بهشت چیست ؟ فرمود : حلقات و جلسات بحث و مذاکره است ؛ زیرا خدایرا فرشتگان سیاری است که همواره در گردش اند و در جستجوی جلسات بحث و مذاکره علمی هستند . آنگاه که بر اهل جلسات بحث و گفتگوهای علمی وارد می شوند پیرامون آنان را احاطه می کنند) (2) (و مراتب عشق و علاقه به علم و دانش را با چنان کیفیتی ابراز می نمایند) .
بعضی از دانشمندان درباره این حلقات یادآور شده اند که منظور از آن ، جلساتی است که در آن از حلال و حرام ، سخن بمیان می آید . در این حلقات ، گفتگوهائی درباره قوانین دین از قبیل : خرید و فروش ، نماز ، روزه ، نکاح ، طلاق ، حج و امثال آنها مطرح می گردد . (بعبارت دیگر : موضوع بحث و مذاکره اینگونه جلسات ، عبارت از تشریح قوانینی است که کیفیت رابطه انسان را با خدا تنظیم می کند که ما آنرا قوانین مربوط به (عبادات ) می نامیم از قبیل نماز ، روزه ، حج و امثال آنها . و یا آنکه بحث و مذاکره این جلسات مربوط به تشریح و گزارش قوانینی است که چگونگی رابطه مردم را با یکدیگر مشخص می سازد که در فقه بعنوان (معاملات ) نام دارد از قبیل خرید
[شماره صفحه واقعی : 88]
ص: 4314
و فروش ، اجاره ، رهن و امثال آنها . و یا راجع به کیفیت تشکیل خانواده و احوال شخصیه است از قبیل نکاح ، طلاق و مانند آنها) .
(روزی رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) از خانه بیرون آمد و وارد مسجد شد و در آنجا با دو نشست و گردهم آئی مواجه گشت : در یک گردهم آئی ، گروهی سرگرم کسب بصیرت دینی و علم آموزی بودند . و در نشست و گردهم آئی دیگر ، دسته ای مشغول دعا و درخواست از خدا بودند .
پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله ) فرمود : این دو نشست و گردهم آئی در جهت خیر و سعادت قرار دارند ؛ چون گروه اخیر ، خدای را میخوانند ؛ ولی آن گروه اول سرگرم فراگرفتن بینش و دانش هستند و میخواهند دانش و آگاهی دینی خود را از رهگذر تعلیم ، به افراد نادان منتقل سازند . (با وجود اینکه هر دو گروه در مسیر فضیلت گام برمیدارند ، معهذا) گروه اول بر گروه دوم مزیت دارند . (من که پیامبر شما هستم ) بخاطر تعلیم (حقایق و نشر آگاهی ) ، مقام رسالت را به عهده گرفته و بدان مبعوث شدم ) (1) (و هدف بعثت من ایجاد بینش و تعلیم حقایق بوده است ) . سپس آنحضرت در جمع گروهی نشست که سرگرم دانش اندوزی و تعلیم بوده اند (و با این رفتار الگوپرداز خود ، دو نشست مذکور را ارزیابی فرموده و بدینوسیله ، برتری علم را بر عبادت و دعاء ، عملا اعلام نمود) .
از
[شماره صفحه واقعی : 89]
ص: 4315
صفوان بن عسال نقل می کنند که گفت : حضور پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله ) رسیدم در حالیکه آن حضرت بر برد سرخ فام خویش تکیه داده بود . عرض کردم : یا رسول الله ، من به خاطر کسب علم و جستجوی از آن به مسجد روی آوردم . رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) فرمود : آفرین بر تو ، توئی که پویای علم و دانش هستی . فرشتگان با پر و بال خویش وجود شاگرد جویای علم را در بر گرفته و آنچنان در پیرامون او بر رویهم انباشته می شوند که به آسمان دنیا و جهان ناسوتی – از فرط محبت و عشق و علاقه به چیزی که دانشجو ، پویای آنست – اوج می گیرند) (1) (یعنی در حقیقت ، تجمع و تراکم و تراکب فرشتگان در پیرامون طالب علم – نمایانگر مراتب دلبستگی و علاقه شدید این وجودات مقدس نسبت به هدف طالب علم – یعنی دانش و بصیرت در امر دین و دنیا – می باشد) .
(کثیر بن قیس می گوید : با ابودرداء در مسجد دمشق نشسته بودیم ، در این اثناء مردی وارد شد و گفت : من از مدینه آمده ام و هدفم این است که شنیده ام شما برای مردم حدیث پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله ) را نقل می کنی . من بخاطر شنیدن حدیث رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله ) از زبان شما این راه دور و دراز را پیموده ام .
ابودرداء گفت : مبادا مسئله تجارت و سوداگری ،
[شماره صفحه واقعی : 90]
ص: 4316
تو را وادار کرده باشد که رنج سفر از مدینه تا شام را بر خود هموار ساخته باشی ؟ گفت : نه . سپس ابودرداء به وی گفت : نکند هدفهای دیگری ، تو را از مدینه بدین سو کشانده باشد ؟ آن مرد گفت : نه . (یعنی هیچ هدفی جز استماع حدیث و سخن رسول گرامی (صلی الله علیه و آله ) ، مرا به این سفر وانداشت ) .
آنگاه ابودرداء به نقل حدیثی از نبی اکرم (صلی الله علیه و آله ) آغاز کرد و گفت : از آنحضرت شنیدم که می فرمود : (اگر کسی مسیری را در جهت آموختن علم و دانش طی کند ، خداوند متعال او را در راهی که مقصد آن ، بهشت است سوق میدهد . فرشتگان – بمنظور اعلام شادمانی خود نسبت به طالب علم – پر و بال خویش را فرومی نهند . (همه پدیده های هستی ) حتی ماهیان دریا از خدا درخواست می کنند که عالم و دانشمند بر عابد (و سایر طبقات مردم ) همانند امتیاز و برتری بدر و ماه تمام بر سایر ستارگان است . علماء و دانشمندان ، وارثان پیامبران الهی هستند ؛ چون انبیاء هیچ دینار و درهمی پس از خود به ارث نگذارند ، و میراث آنها عبارت از علم و دانش است . اگر کسی بر چنین میراثی دست یابد ، محققا سهم و نصیب فراوانی را در زندگانی ، عائد خویش می سازد (1) ) .
یکی از دانشمندان با اسناد به ابی یحیی زکریا بن یحیی ساجی چنین نقل می کند که
[شماره صفحه واقعی : 91]
ص: 4317
او میگفت : در یکی از کوچه های بصره بسوی خانه یکی از محدثین می رفتیم ، میان راه بر سرعت خود افزودیم . مرد شوخ چشم و بی باکی با ما همراه بود ، او با حالت تمسخر و استهزاء به ما گفت : پاهای خود را از روی بالهای فرشتگان بالا نگاهدارید ، یعنی روی پر و بال فرشتگان گام ننهید ؟ ! (وی سخن رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله ) را درباره فضیلت علم و علماء ، دستاویز استهزاء خود قرار داده بود) . ناگهان دیدیم که او نمی تواند گام از گام بردارد . چون دو پای او (بعلت چنین استهزاء شرم آور) از کار افتاده و خشک شده (و دیگر قادر به راه رفتن نبود) .
همو با اسناد داود سجستانی نیز آورده است . که او می گفت : میان دانشمندان حدیث ، مرد شرور و آلوده و بی بندوباری زندگانی می کرد . این مرد آنگاه که حدیث پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله ) : (( (ان الملائکه لتضع اجنحتها لطالب العلم )) : فرشتگان پر و بال خویش را برای طالب علم بر زمین می نهند و آنرا می گسترانند) را شنید ، پاهای خود را با میخهای آهنین مجهز کرد و گفت : میخواهم بال و پر فرشتگان را پایمال کنم !! . گویند پس از این عمل و گفتار زشت خود ، گرفتار بیماری خوره و خارش در پاهایش گشت .
این داستان را محمد بن اسماعیل تمیمی در شرح صحیح مسلم آورده و نوشته است که دو پا و
[شماره صفحه واقعی : 92]
ص: 4318
سایر اندام او (پس از آن رفتار و گفتار نابخردانه ) دچار خشکی و فلج گردید .
(سخنان زیر نیز از بیانات پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله ) می باشد که در مقام ارائه ارزش و اهمیت علم و علماء ایراد فرمود :
(نزدیکترین مردم به مقام و مرتبت نبوت ، عبارت از دانشمندان و مجاهدان راه حق می باشند) (1) .
(مرگ یک گروه و قبیله ، از مرگ یک عالم و دانشمند ، آسانتر و ناچیزتر و تحمل پذیرتر است ) (2) .
(حکمت و دانش ، بر مراتب شرف و بزرگواری افراد شریف می افزاید ، و حتی بردگان را (در سایه بینش علمی ) ، به مجالس و محافل بزرگان ترفیع میدهد تا در میان آنها جلوس کنند) (3) .
(خدای در روز رستاخیز ، بندگان خویش را برمی انگیزد ، و سپس دانشمندان را . و به آن ها چنین خطاب می کند : ای گروه علماء! فقط من از آنجهت گوهر علم و بینش را در میان شما قرار دادم چون شما را می شناختم و وجود شما را نه بدانجهت به علم و دانش بیاراستم که خواسته باشم شما را عذاب و شکنجه نمایم ؛ نه ، بلکه خواستم مشمول رحمت من قرار گیرید . بروید و راه بهشت و نیکبختی را در پیش گیرید ؛ چون حقا از شما درگذشتم و شما را مشمول رحمت خویش ساخته ام ) (4) .
(اگر کسی در مجلسی بنشیند و در آن مجلس و نشست ، بر مراتب علم و آگاهی خود نیفزاید بر مراتب بعد و
[شماره صفحه واقعی : 93]
ص: 4319
دوری خود از خداوند می افزاید) (1) .
(دانشمندان مردم ، عبارت از کسی است که علم و آگاهی مردم را در وجود خویش فراهم سازد ، و گرانقدرترین مردم ، کسی است که فزونترین سرمایه علمی را به کف آرد ، و کم ارزشترین افراد کسی است که ناچیزترین و اندک ترین مایه علمی را برای خود اندوخته باشد) (2) .
از سخنان پیغمبرگرامی اسلام (صلی الله علیه و آله ) در روایت زیر چنین استفاده می شود که تعلیم و نشر علم ، الزامی است و باید عالم و دانشمند ، این سرمایه پرارزش را برای استفاده مردم ، در اختیار آنها قرار دهد ؛ آنجا که می فرماید :
(خداوند متعال به هیچ عالم و دانشمند ، سرمایه علمی را اعطاء نفرمود جز آنکه از آنها پیمان گرفت ، نوع همان پیمانی که از پیامبران گرفته است که حقایق را به مردم تعلیم دهند و واقعیات را روشنگر باشند و هرگز از بیان حقیقت کتمان نورزند (3) ) .
ج – فضیلت علم و علماء و متعلمان از نظرگاههای امامان شیعه (علیهم السلام )
اوج منزلت علم و دانش در منطق پیامبر گرامی اسلام
اوج منزلت علم و دانش در منطق پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله ) از طریق روایت ائمه (علیهم السلام ) :
از طریق محدثان شیعه ، حدیثی با اسناد صحیح از ابن الحسن علی بن موسی الرضا (علیه السلام ) نقل شده است که او از پدر و اجداد خود و آنان از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله ) نقل کرده اند که آنحضرت فرمود :
(دانش آموختن بر هر فرد مسلمان (اعم از زن و مرد) ضروری و واجب است . باید علم و دانش را از
[شماره صفحه واقعی : 94]
ص: 4320
سرچشمه ها و موارد استفاده آن ، جویا شوید ، و آنرا از افراد شایسته و اهل علم دریافت کنید ؛ زیرا اگر دانش آموختن با هدف الهی تواءم باشد بعنوان حسنه تلقی می شود . و پویائی از علم عبادت است و مذاکره و گفتگوهای علمی ، تسبیح و تقدیس پروردگار می باشد . عمل و رفتار هماهنگ با علم ، جهاد در راه خدا است . و تعلیم آن به کسانی که از علم بهره ای ندارند ، صدقه محسوب می شود . و بذل علم به افراد درخور و شایسته ، وسیله تقرب به خدا می باشد ؛ زیرا علم ، مشعل و راهنمائی برای شناخت حلال و حرام و چراغی فروزان فراسوی بهشت ، و مونس و همدم انسان بهنگام وحشت ، و یار و رفیق انسان در روزگار غربت و تنهائی ، و همزبان انسان در حال بی کسی ، و راهنمای او در لحظات خوشی و ناخوشی ، و سلاح او در برابر دشمنان ، و زیور و زینت او در جمع دوستان است .
خداوند متعال بمدد علم و دانش ، جوامعی از بشر را تعالی بخشیده و آنان را بدینوسیله در مسیر خیر و فضیلت قرار داده است ، بدانگونه که جامعه های فاقد علم و آگاهی را ناگزیر به اقتباس از آنان کرده تا از رفتار و روش و ره آورد آنان ، الگو و سرمشق گیرند ، و سرانجام ، آراء و افکارشان به آراء و افکار همان جامعه های مجهز به علم ، منتهی گردد .
فرشتگان ، شیفته دوستی با دانشمندان میگردند و
[شماره صفحه واقعی : 95]
ص: 4321
با بال و پرشان ، شخصیت روحی آنانرا لمس کرده و با درود و تحیات خویش به آنان تهنیت و تبریک می گویند .
هر پدیده خشک و تر چنین می کوشند که از خداوند درخواست نمایند تا دانشمندان و جامعه سرشار از علم و دانش دینی را مورد مرحمت و لطف خویش قرار دهد . حتی ماهیان دریا و حشرات و درندگان بیابان و بیشه ها و چهار پایان نیز این درخواست را با خدا در میان می گذارند .
(زیرا علمی که با آمیزه ایمان تقویت یافته است حمایت از تمام پدیده های هستی اعم از جاندار و بیجان را بعهده گرفته و مانع از آنست که به حریم موجودی تجاوز بعمل آید ، و فی المثل با آلودگیهای ذره ای و مسمومیت های اتمی و بالاخره با هر نیروی ویرانگر دیگری ، فضای پاکیزه و آرام جهان هستی ، و زندگانی ، به پریشانی و نابودی سوق داده شود . و ما این حقیقت را – که در گفتار پرارزش رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) به چشم می خورد – در عصر حاضر ، به وضوح درک می کنیم که چرا جهان وجود و عالم هستی با تمام پدیده هایش به علماء و دانشمندان با ایمان ، چشم دوخته و از آنها می پایند . در هر عصری ، علماء و دانشمندان با ایمان و پاک نهاد ، حامی و مدافع حفظ نظام هستی و مصونیت همه پدیده های وجود بوده اند ، و به هیچ قدرت جابر و ستمگری اجازه تجاوز به حریم هیچ پدیده ای را نمی
[شماره صفحه واقعی : 96]
ص: 4322
دادند . و ایفاگر این وظیفه ، صرفا دانشمندان الهی و علماء ربانی بوده و هستند) .
(آری ) علم مایه حیات دلها است که عوامل مرگ زای جهل و نادانی را از قلوب مردم ریشه کن می سازد . دانش مایه چشم روشنی ، و نیرومندی اندام و مانع ضعف و فتور جسمانی است .
انسان می تواند در سایه علم به منازل و مقامات افراد برجسته و برگزیده و با فضیلت ، ارتقاء یافته و در حلقات و مجالس نیکان و خیراندیشان قرار گرفته و به مدارج و مناصب عالی دنیوی و اخروی نائل گردد . مذاکره و گفتگوی علمی ، معادل با روزه داری است ، و تدریس و تعلیم و تعلم آن ، برابر با قیام شبانگاهی و راز و نیاز با خدا می باشد .
علم و دانش ، مؤ ثرترین عامل و انگیزه طاعت انسان از خدا و بهترین مشوق او برای عبادت است . انسان از مجرای بینش علمی به صله رحم و حفظ ارتباط و پیوند با خویشاوندان و دوستان قیام می نماید و از رهگذر آن ، به شناخت صحیح حلال و حرام موفق می گردد .
علم ، راهبر انسان برای عمل و رفتار است ، و رفتار انسان از علم او الهام گرفته ، و علم و عمل پابپای هم پیش میروند . خداوند متعال نیک بختان را از علم بهره مند می سازد ؛ در حالیکه تیره بختان را از آن محروم می گرداند .
خوشابحال کسانی که خداوند ، آنانرا از چنان حظ و بهره گرانقدری محروم و ناکام نکرده است )
[شماره صفحه واقعی : 97]
ص: 4323
.
سخنان امیرالمؤ منین علی (علیه السلام )
(مردم ! هشیار باشید : کمال دین داری و اوج ایمان شما عبارت از دانش آموختن و انطباق و هماهنگی رفتارتان بر طبق موازین علمی می باشد . باید متوجه باشید که دانش آموختن و ذخیره کردن علم از ثروت اندوزیهای مادی شما ، لازم تر و ضروری تر است ؛ زیرا مال و ثروت و روزی مردم بر حسب نیاز و درخور احتیاج همگان تقسیم شده است . تاءمین نیازهای مادی (طبق مقدرات و سرنوشت اشخاص ، در سایه مشیت الهی و به میزان کوشش متعارف و عادی ) به وسیله خداوند دادگر ، پیش بینی شده و خداوند عادلی که نیازهای مادی افراد را کاملا ضمانت کرده است برای شما نیز ضمانت می کند و آنرا در اختیارتان قرار میدهد .
ولی گنجینه علم و دانش در وجود عالم و دانشمند و دستگاه ذهنی او انباشته شده است – پس باید پویای چنان علم باشید (1) (و سعی خویش را تا نهائی ترین درجه آن بکار دارید تا آنکه بر این ذخائر و گنجهای گرانبها در سایه رنج خویش دست یابید) .
(عالم و دانشمند ، والاتر و برتر از کسی است که روزها را به روزه می گذراند و شبها را به عبادت پروردگار – آنهم تواءم با کوشش و رنج – سپری می سازد ، و همت خویش را صرفا به روزه داری و سحرخیزی به منظور عبادت و نیایش پروردگار صرف می کند .
اگر مرگ عالم و دانشمندی فرا رسد ، خلاء و شکستی در سازمان اسلام پدید می آید که جز به وسیله عالم و دانشمند دیگری –
[شماره صفحه واقعی : 98]
ص: 4324
که جانشین و همانند او است – قابل جبران نبوده و این شکاف و صدمه ، مرمت نخواهد گردید(1) .
(برای باورداشت شرافت و فضیلت علم ، توجه به این نکته ، کافی و بسنده است که : افراد ناصالح و فاقد بینش درست علمی ، مدعی داشتن چنین علمی می شوند و داعیه علم و شایستگی در آن را در سر می پرورانند ، و آنگاه که آنها را به علم و دانش منسوب می سازند و از آنان به عنوان عالم و دانشمند ، یاد می کنند سخت شادمان می گردند .
و برای زشتی و نکوهش جهل و نادانی ، همینقدر بس که افراد گرفتار جهل و بی سوادی نیز نسبت به آن اظهار تنفر و بیزاری نموده و از اینکه با این سمت و عنوان معرفی شوند سخت گریزانند) (2) .
امیرالمؤ منین علی (علیه السلام ) به کمیل به زیاد فرمود : (کمیل ! علم ، بهتر از مال است ؛ زیرا علم و دانش از تو نگاهبانی و پاسداری کرده و وجودت را در پناه خود قرار میدهد . ولی در مورد مال ، ناگزیری که خود نگاهبان و پاسدار آن باشی . علم و دانش بر تمام شئون زندگی و پدیده های هستی و اراده ها فرمانروا و حاکم است ، در حالیکه مال و ثروت انسان ، محکوم و دستخوش اراده او می باشد . صرف مال و انفاق آن ، موجب نقصان و کاهش آن می گردد در حالیکه انفاق علم یعنی تعلیم آن به دیگران ، اندوخته های علمی عالم و دانشمند را پربارتر و
[شماره صفحه واقعی : 99]
ص: 4325
فزاینده تر می سازد و کالای علم طبعا رو به فراوانی می گذارد) (1) .
علم و دانش بر مال و ثروت ، به هفت دلیل مزیت و برتری دارد
1- علم و دانش ، میراث انبیاء و پیامبران (علیهم السلام ) است ، در حالیکه مال و ثروت مادی ، میراث و پس مانده فراعنه و جباران روزگار می باشد .
2- علم از مجرای انفاق و اعطاء آن به دیگران ، نقصان پذیر نیست ؛ ولی انفاق مال و ثروت مادی ، موجب کاهش و نقصان آن می گردد .
3- مال و ثروت به حافظ و نگاهبانان نیازمند است ؛ در حالیکه علم و دانش ، خود نگاهبان و پاسدار انسان می باشد .
3- علم و دانش سرمایه و اندوخته ای فناناپذیر است ، حتی تا پای گور و در دل تیره خاک ، یار و غمخوار و همراه انسان است ؛ ولی مال و ثروت یا مرگ انسان از او جدا گشته و نمی تواند همیاری خود را با انسان استمرار دهد و بعد از مرگ ، انسان را تنها گذاشته و در دنیا باقی میماند .
5 – مال و ثروت ، سرمایه ای پیش پاافتاده و عمومی است ، و برای هر فردی – اعم از مؤ من و خداشناس ، و کافر و ناسپاس – فراهم می شود و آنان از آن برخوردار می گردند ؛ ولی حصول علم و بینش الهی ، ویژه افراد باایمان است .
6- همه طبقات مردم – در مسائل مربوط به دین – به علم عالم و دانشمند نیاز دارند ؛
[شماره صفحه واقعی : 100]
ص: 4326
ولی تمام طبقات مردم نسبت به مالداران و دولتمردان احساس نیاز نمی کنند .
7- علم و دانش ، نیرو بخش انسان در سیر از صراط و گذرگاه آخرت ، فراسوی بهشت جاوید است (و به او در عبور از صراط و راه باریک و دقیقی که مقصد آن بهشت و سرفرازی است – مدد می رساند) ، در حالیکه مال و ثروت ، مانع و سد راه او در پیمودن این صراط و گذرگاه حساس می باشد) .
(ارزش شخصیت هر فردی بمقدار معلومات و معارف او است ) . (1)
در برخی از روایات ، حدیث فوق بدینصورت ضبط شده است که : (ارزش شخصیت هر فرد ، وابسته به میزان کارائی و مهارت در معارف و شناختها و درستی اطلاعات او می باشد) : (( (قیمه کل امرء ما یحسنه ) )) .
امام سجاد ، زین العابدین (علیه السلام )
(اگر مردم به مزایا و ارزشهای والای دانش آموختن آگاهی می یافتند (منتهای مساعی و کوششهای خود را در این راه صرف می کردند و تا آنجا اعلام آمادگی مینمودند که ) از مرز ریختن خون دلها و فرورفتن در اعماق دریاها می گذشت . (و بالاخره حاضر می شدند در راه وصول به علم ، از رنجهای جانکاه و فداکاری و جانبازی ، با آغوش باز استقبال کنند) . خداوند متعال به دانیال نبی (علیه السلام ) چنین وحی فرمود : محققا فرد نادان و نابخردی که در اداء حق اهل علم و دانشمندان ، رفتاری تحقیرآمیز در پیش می گیرد و از آنان – به عنوان مقتدی و رهبر خویش – پیروی نمی کند (در میان جمع
[شماره صفحه واقعی : 101]
ص: 4327
بندگانم ) بیش از همه مشمول غضب و خشم من قرار می گیرد . ولی به عکس ، فرد پرهیزکار و پویای پاداش عظیم – که ملازمت و همبستگی خود را همواره با علماء و دانشمندان حفظ می کند و در برابر حکماء و اندیشمندان ، دارای حس انعطاف و پذیرش می باشد (او به افکار و آراء آنان احترام گذاشته و در برابرشان ، سر تسلیم و طاعت فرود می آورد) محبوب ترین بندگان من است ) (1) و بیش از سایر مردم ، مورد لطف و محبتم می باشد .
امام باقر (علیه السلام )
(اگر کسی یکی از ابواب هدایت را (بر روی مردم ) بگشاید و آنرا به مردم تعلیم دهد همانند پاداشی که نصیب ره یافتگان می گردد از خداوند ، اجر و پاداش دریافت می کند . و در این رهگذر ، از حجم پاداش ره یافتگان ، هیچگونه نقصان و کاهشی پدید نمی آید .
و اگر کسی فراسوی مردم ، دری از گمرهی را (گشوده سازد و عوامل انحراف از صراط مستقیم را به آنان ) تعلیم دهد ، بار سنگین گناه و انحراف گم گشتگان مکتب او بدوش وی می افتد ؛ ولی از گرانی بار گناه اغواشدگان نیز چیزی کاسته نمی شود) .
(هر دانشمندی که از دانش خویش بهره مند است از هفتاد هزار عابد (فاقد بینش دینی ) برتر و ارجمندتر است (2) ) .
(هریک از شما که به تعلیم دیگران قیام می کند ؛ دو چندان پاداش شاگرد از جانب خداوند متعال عائد او می گردد . علاوه بر آنکه نسبت به شاگرد خویش نیز ،
[شماره صفحه واقعی : 102]
ص: 4328
دارای مزیت و برتری است . لذا بر شما است که دانش را از حاملان علم بیاموزید ، و همانگونه که علماء و دانشمندان ، شما را تعلیم دادند به تعلیم برادران دینی خود قیام نمائید(1) ) .
نشستن در مجلسی که در آن مجلس در کنار کسی قرار گیرم که اعتماد علمی نسبت به او ممکن باشد در نظر من از کار و عبادت بمدت یکسال ، مستحکمتر و اطمینان بخش تر است ) (2) .
امام صادق (علیه السلام )
(اگر کسی راه و رسم خیر و نیکی را به شخصی تعلیم دهد هم وزن پاداش کار نیک او ، اجر و پاداشی عائد وی می گردد . (یکی از حاضران مجلس که راوی این سخن نیز می باشد) از آن حضرت پرسید : حتی اگر رهنمون فرد دومی به خیر و نیکی باشد باز هم از چنین پاداشی بهره مند می شود ؟ حضرت در پاسخ او فرمود : (فرد دوم که سهل است ) اگر او همه مردم عالم را به خیر و نیکی راهبری کند همانند و برابر اجر و مزد کار خیر آنان ، اجر و پاداشی نصیب او می شود .
راوی می گوید : پرسیدم اگر از دنیا برود همین پاداش برای او منظور می شود ؟ فرمود : آری ، اگرچه از دنیا برود) . (3)
(همه شما مردم باید در دین و حقایق مربوط به آن ؛ دارای بینش و بصیرت باشید ؛ چون در غیر اینصورت ، یعنی اگر یک فرد مسلمان از لحاظ آگاهیهای دینی ، بی بهره باشد با یک فرد عامی بیابان گرد و صحرانشینی (که
[شماره صفحه واقعی : 103]
ص: 4329
از مسائل انسانی و مدنیت بی خبر است ) تفاوتی ندارد . (1) خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید :
(( لیتفقهوا فی الدین و لینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم لعلهم یحذرون ) ))
(باید از هر گروهی در جامعه انسانی ، دسته ای ترک دیار و وطن کنند) تا در امر دین و مسائل مربوط به آن ، فقاهت و بصیرتی بدست آرند و گروه وابسته به خود را – آنگاه که به سوی آنها بازمی گردند – (از خطرها و لغزشهائی که جامعه را تهدید می کند) بیمناک ساخته و هشدارشان دهند ، باین امید که از این انحرافها و خطرهائی (که معنویت و انسانیت آنها را تهدید می نماید) برحذر باشند) (2) .
(بر شما است که در امر دین ، صاحب بصیرت و بینش عمیق باشید . نباید همچون اعرابی و بیابان نشین از حقایق دینی بی خبر بمانید ؛ زیرا اگر کسی فاقد چنین درک و بصیرتی باشد نظر لطف الهی در روز رستاخیز بدو معطوف نمی گردد ، و خداوند متعال هیچ رفتاری را از او – بعنوان یک عمل پاکیزه و عاری از آلودگی – نمی پذیرد(3) ) .
(تا آن پایه به بصیرتهای دینی یاران خود اهتمام و دلبستگی دارم – که اگر در این رهگذر (ناگزیر از تحمل شکنجه گردند و) بر سرشان تازیانه فرود آورم – در این اهتمام و دلبستگی من ، خللی وارد نمی گردد) (و از نیروی اهتمام و علاقه ام نسبت به بینش دینی یارانم کاسته نمیشود)(4) .
(علماء و دانشمندان ، وارثان پیامبران (علیهم السلام ) هستند ؛ زیرا
[شماره صفحه واقعی : 104]
ص: 4330
پیامبران ، دینار و درهمی از خود بجای نگذاشتند ، میراث آنان – که در اختیار وراث آنها یعنی دانشمندان قرار می گیرد – همان احادیث و سخنان و تعالیم آنها است که از آنها بجای مانده است .
اگر کسی بر این اندوخته معنوی – حتی بقدر ناچیزی – دست یابد در حقیقت ، حظ و بهره فراوانی را عائد خود ساخته است .
بنگرید که علم و آگاهی دینی خویش را از چه کسانی فرامی گیرید ؛ زیرا در میان ما خاندان پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله ) جانشینان عادل و درست کرداری وجود دارند که علم دین را از تیررس تحریف گزافه گویان و نسبتهای ناروای یاوه سرایان و توجیهات نادانان بدور نگاه میدارند . (1)
(آنگاه که خداوند ، خواهان خیر و نیکبختی بنده ای (از بندگان خود) باشد ، چشم بصیرت او را در برابر دین و آئین او می گشاید (2) ) (و به او آنچنان عنایت می نماید که از فقاهت و درک صحیح مسائل دین ، برخوردار گردد) .
(معاویه بن عمار از امام صادق (علیه السلام ) خواست (راجع به دو فرد ، راءی و نظر خود را ابراز نموده و مقام و منزلت آنها را ارزیابی فرماید ، لذا به آنحضرت ) عرض کرد : مردی را سراغ دارم که همواره حدیث شما را نقل می کند و برای نشر آن در میان مردم می کوشد ، و مضمون و محتوای سخنان شما را در دلهای شیعیان شما راسخ و پایدار می سازد . و نیز فردی دیگر از پیروان شما که اهل
[شماره صفحه واقعی : 105]
ص: 4331
عبادت و بندگی است ؛ ولی تا آن حد و آن اندازه در نقل حدیث از شما و نشر آن در میان مردم ، کوشا و موفق نیست . کدامیک از این دو فرد بر دیگری مزیت و رجحان دارد ؟ امام صادق (علیه السلام ) فرمود : آنکه همواره به نقل و روایت احادیث ما اهتمام می ورزد و از این رهگذر قلوب شیعیان ما را نیرو و استحکام می بخشد (و آنها را دلگرم نگاه می دارد و از شادابی آنان در ایمان به تعالیم ما پاسداری می کند) از هزار عابد برتر است (1) ) .
(برای شیطان (و شیطان زدگان ) ، مرگ هیچ مؤ منی باندازه مرگ یک فقیه و آشنای به مبانی دین ، محبوب تر نیست (2) ) (یعنی دلخواه ترین مرگها – از دیدگاه شیطان و بدخواهان – مرگ یک فقیه و عالم با بصیرتی است که موجب رکود بازار شیطان و ابلیس مآبان می باشد) .
(آنگاه که یک جامعه اسلامی ، فقیه و دانشمند دینی باایمان را از دست بدهد در (حصار و باره ) اسلام چنان شکست و صدمه ای بوجود می آید که هیچ نیروئی (جز وجود عالم و دانشمندی همانند او) نمی تواند آن شکست را ترمیم و جبران کند(3) ) .
امام کاظم (علیه السلام )
(آنگاه که یک فرد فقیه با ایمان از دنیا برود ، فرشتگان در سوک او می گریند ، و حتی آن سرزمینی که این دانشمند باایمان بر آن سرزمین بخاک می افتاد و خدای را بندگی می کرد ، و دروازه ها و گذرگاههائی که رفتار و کردار لاهوتی وی
[شماره صفحه واقعی : 106]
ص: 4332
از این گذرگاهها به عالم ملکوت اوج میگرفت در فقدان عالم و دانشمند دینی سوکوار می گردند و می گریند . با مرگ عالم باایمان در حصار و باره دین ، شکافی پدید می آید که هیچ چیز نمی تواند آنرا ترمیم کند ؛ زیرا علماء و دانشمندان واجد ایمان و مؤ منان بینای به مسائل دین ، دژها و قلعه های مستحکم اسلام هستند ، و همچون باره شهر می باشند)(1) (که جامعه اسلامی را زیر چتر حمایت خود قرار داده و مانع نفوذ عوامل فساد و تیره بختی در میان مسلمین می گردند) .
(رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله ) وارد مسجد شد و ملاحظه فرمود که عده ای پیرامون مردی جمع شدند (و به سخنان او گوش فرامی دهند) پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله ) فرمود : این مرد ، کیست ؟ عرض کردند : (علامه و دانشمندی پرمایه است . حضرت فرمود : علامه یعنی چه ، و ملاک این عنوان چیست ؟ عرض کردند : این مرد نسبت به مسائل مربوط به انساب ، ایام (و روزهای تاریخی ) عرب و اشعار عربی ، عالمترین و آگاه ترین مردم جامعه عرب زبان است . امام کاظم (علیه السلام ) می گوید رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) پس از شنیدن این سخن ، فرمود : این اطلاعات و آگاهیهائی است که جهل و عدم اطلاع از آن کسی زیان نمیرساند ، و نیز آگاهی از آن نیز کسی را سود نمی بخشد . علم و دانش (مفید و سودمند که جهل و بی
[شماره صفحه واقعی : 107]
ص: 4333
اطلاعی از آن برای انسان زیانبار می باشد) عبارت از سه علم است :
1- آیه محکمه : یعنی علم به اصول عقاید ؛ (زیرا براهین و ادله اصول عقائد عبارت از آیات محکم قرآن می باشد) .
2- فریضه عادله : یعنی علم اخلاق (که حد وسط افراط و تفریط در خوی و رفتار را مشخص می سازد) .
3- سنت پایدار : یعنی علم به احکام شریعت و مسائل حلال و حرام .
و ماسوای این سه چیز ، نوعی آگاهی زائد و فضل و فزونی بی ارزش می باشد) (1) .
د – سخنان معصومان چهارده گانه (ع) از کتاب (تفسیرالعسکری(ع))در بیان عظمت علم
1- پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله )
در تفسیر منسوب به امام حسن عسکری (علیه السلام ) راجع به آیه
(( (و اذا اخذنا میثاق بنی اسرائیل لاتعبدون الا الله و بالوالدین احسانا و ذی القربی و الیتامی . . . ) )) (2)
مطالب زیر جلب نظر می کند :
اما تفسیر کلمه (الیتامی ) ، برای توضیح این کلمه باید گفت که رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) فرمود : خداوند ، مردم را به احسان و نیکی نسبت به یتیمان توصیه و تشویق فرموده و افراد را موظف به سرپرستی از آنان دانسته است ؛ زیرا افراد یتیم و بی سرپرست ، پدران (دلسوز و متعهد) خود را از دست داده و از آنان جدا گشته اند . اگر کسی از آنها صیانت کند ، خداوند متعال او را تحت حمایت خود قرار میدهد . و اگر آنان را از کرم و احترام خویش برخوردار سازد مشمول کرامت الهی واقع می شود ، اگر دست مهر و راءفت خود را بر سر یتیمی
[شماره صفحه واقعی : 108]
ص: 4334
بکشد و بدینوسیله او را نوازش و دلداری کند به تعداد هر موئی که از زیر دست او می گذرد ، خداوند متعال کاخی گسترده تر از دنیا و آنچه در آنست برای او مقرر می فرماید ، کاخی که آنچه دلخواه انسان است و چشم ها از دیدن آن ها لذت می برد ، در آن فراهم آمده است . چنین مردمان دلسوز و افراد نیکوکار (که یتیمان را تحت سرپرستی خود قرار می دهند) در چنین فراخنای لذت بخشی ، جاویدان و پیوسته کامیابند .
امام حسن عسکری (علیه السلام ) بدنبال این بیان رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله ) چنین می گوید : (از لحاظ فقدان سرپرست ) ، یتیم دیگری را سراغ داریم که شرائط و اوضاع زندگانی او ، سخت تر (و دردناک تر) از یتیمی است که پدر خود را از دست داده است ، و او عبارت از کسی است که از امام و رهبر دینی خود ، محروم و جدا گشته است و نمیتواند به او دسترسی پیدا کند ، و نمیداند وظیفه و تکلیف او در احکام دینی مورد ابتلاء وی ، چگونه است (یعنی تمام شیعیان ما احساس وظیفه شرعی می کنند ، و چون از پرستار دلسوز خود – یعنی امام و راهبر – محروم گشته اند همانند یتیمی هستند که پدر دلسوز خود را از دست داده و بی پناه شده اند) .
(امام (علیه السلام ) پس از تفسیر کلمه یتیم و تعمیم آن نسبت به شیعیان جداگشته از رهبر خویش ، فرمود) :
(هان ای مردم ! اگر
[شماره صفحه واقعی : 109]
ص: 4335
کسی از پیروان ما – که به علوم و معارف ما دست یافته است – فردی بی خبر و بی اطلاع از شریعت ما و محروم از مشاهده ما را به شریعت و راه و رسم قوانین ما رهنمون می گردد ، چنین فردی ، یتیمی است که در دامان او قرار گرفته و او همچون سرپرستی است که از یتیمی بی پدر پرستاری می کند .
بهوش باشید ، اگر کسی این فرد بی اطلاع را راهنمائی کند ارشاد او را به عهده گیرد و شریعت و راه و رسم ما خاندان پیغمبر (صلی الله علیه و آله ) را به او تعلیم دهد با ما در پیشگاه الهی همراه و همگام بوده ، و در جایگاهی قرار می گیرد که ما در خور آن هستیم ) .
(امام حسن عسکری (علیه السلام ) پس از ایراد چنین بیانی ، فرمود) : این سخن را من از پدرم ، نقل کرده ام و او از پدر و اجدادش و آنها از رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) این سخن را روایت کرده اند) .
2- امیرالمؤ منین علی (علیه السلام )
(کسی که از شیعیان و پیروان ما است و به شریعت و آئین ما عالم و آگاه می باشد و بتواند پیروان سست عقیده و کم اطلاع ما را از تیرگی جهل و ناآگاهی برهاند ، و آنانرا در فضای نورانی علم بازآرد یعنی از آن علم و دانشی – که به رایگان در اختیار او قرار دادیم – دیگران را بهره مند سازد ، در روز رستاخیز (با جلال و شکوه زائدالوصفی ) در میان مردم می
[شماره صفحه واقعی : 110]
ص: 4336
آید ؛ در حالیکه افسری نورانی و درخشان بر سر دارد ، افسری که بر تمام مردم پهنه قیامت پرتوافکن می باشد و آنرا روشن می کند ، و لباس و پوششی در بر او قرار گیرد که یک رشته ناچیز از تاروپود آنرا نمیتوان به بهای تمام دنیا و آنچه که در آنست تقویم و ارزیابی کرد . سپس منادی بانگ و ندائی بگوش مردم می رساند و به آنها چنین اعلام می کند که این شخص ، عالم و دانشمندی است که باید او را یکی از شاگردان خاندان محمد (صلی الله علیه و آله ) برشمرد .
هان ای مردم ! آن کسی که چنین عالم و دانشمندی ، او را از حیرت و سرگشتگی جهل و نادانی رهانیده است دست بدامن او گردد و پرتو وجودش را چراغ راه خود سازد تا او را از حیرت ظلمت و تاریکی عرصه قیامت بسوی روشنائی بوستانهای بهشت راهبری کند ، در نتیجه ، تمام افرادی که این دانشمند آنها را به خیر و نیکی رهنمون گشت ، و دلهای قفل خورده و غیرقابل نفوذ آنان را از برکت همت خویش گشوده ساخت ، و در ظل مساعی خود تمام تیرگیهای شبهه و تردید را از دل و جان آنان زدود ، همراه خود به فضای نورانی بهشت می برد .
3- فاطمه زهراء (سلام الله علیها)
(زنی حضور فاطمه زهرا (سلام الله علیها) رسید و عرض کرد : مادری دارم که ضعیف المزاج است و درباره نماز با اشکالات و مسائلی مواجه می شود . مرا نزد شما فرستاد با پرسشهای او را با شما مطرح سازم . فاطمه
[شماره صفحه واقعی : 111]
ص: 4337
زهراء (سلام الله علیها) به پرسش این زن پاسخ داد . ولی این زن پرسش دیگری را مطرح ساخت و آنحضرت پاسخ آنرا بیان فرمود . و همینگونه پرسشهای متعددی را با آن حضرت در میان گذاشت که سرانجام به ده سؤ ال رسید ، و فاطمه زهراء (سلام الله علیها) به تمام این سؤ الات ، جوابهای لازم را ایراد فرمود .
این زن به علت کثرت و تعدد پرسشهای خویش ، احساس شرمندگی نمود و از بازگو کردن سؤ الات بیشتر ، خجالت می کشید . به همین جهت عرض کرد : بیش از این مزاحم نمیشوم . فاطمه زهرای عزیز فرمود : و هر سؤ الی که به نظر تو می آید مطرح کن و از بازگوکردن آن شرمگین مباش . (آن حضرت برای آنکه این زن را به طرح سؤ الاتش ترغیب و تشویق فرماید ، از او پرسید) : اگر کسی در مدت یک روز ، بار گران و سنگینی را بدوش کشد و آنرا به بالای بام خانه ای و ساختمانی حمل کند و در برابر آن ، حق الزحمه ای معادل هزار دینار دریافت نماید ، آیا (با داشتن چنان مزد و پاداش فراوانی ) ، تحمل رنج و زحمت و حمل بار گران بر او ناگوار و غیرقابل تحمل است ؟ عرض کرد : نه . فاطمه زهراء (سلام الله علیها) فرمود : من هم مزدوری می کنم و خویشتن را اجیر و مزدور خدا قرار داده ام . مزد و اجرت من در ازاء پاسخ به هر سؤ الی ، فزونتر از مجموع در و مرواریدی
[شماره صفحه واقعی : 112]
ص: 4338
است که فاصله میان آسمان و زمین را پر می کند . پس من شایسته و سزاوارتر از این باربر مزدور هستم که در برابر پاسخ به پرسشهای تو ، احساس رنج و زحمت ننمایم . از پدرم (یعنی رسول خدا) (صلی الله علیه و آله ) شنیدم که می فرمود : دانشمندانی که پیرو مکتب ما هستند در روز قیامت محشور و زنده خواهند شد به گونه ای که به میزان علوم و دانشها و مساعی و کوششهایشان در جهت ارشاد مردم ، با خلعتها و لباسهای کرامت و پوششی شکوهمند آراسته می گردند . بدینصورت که بر قامت هر یک از آنان هزار هزار یعنی یک ملیون خلعت نورانی و درخشان پوشانده می شود . سپس منادی از جانب پروردگارمان بانگ و ندا درمیدهد : ای کسانی که از ایتام آل محمد (صلی الله علیه و آله ) سرپرستی کرده اید و آنها را – آنگاه که دستشان از دامن پدران واقعی آنها یعنی پیشوایان و رهبران دینی کوتاه گشته است – نجات داده اید ؛ ای علماء و راهبران دینی ! بدانید که این افراد همان شاگردان شما و همان یتیمانی هستند که شما از آنها سرپرستی کرده و آنها را تعلیم داده و از سقوط و نابودی نجاتشان داده اید . پس بنابراین باید شما اندام آنها را با خلعتهای علوم و معارفی که از شما در دنیا تحصیل کرده اند بیارائید . از پی چنین خطابی ، دانشمندانی که معلم چنان شاگردانی بوده اند بر قامت این شاگردان – باندازه معلوماتشان – معلوماتی که از همین دانشمندان فرا گرفته اند
[شماره صفحه واقعی : 113]
ص: 4339
– خلعتها و لباسهای شکوهمندی را می پوشانند تا آنجا که در میان این شاگردان افرادی به چشم می خورند که صد هزار حله و دیبای بهشتی بر قامتشان پوشانده می شود . و بدینسان همین شاگردان بر اندام کسانی که علوم دین را از آنها فراگرفته اند جامه های گرانبها و پوششهای نورانی بهشت را پوشانده و قامت آنها را می آرایند .
سپس خداوند متعال امر می کند : بر قامت این دانشمندانی که از ایتام آل محمد (صلی الله علیه و آله ) سرپرستی کرده اند ، بار دیگر جامه نورانی بپوشانید تا خلعتهای آنها را تکمیل نموده و چند برابرش سازید . از آن پس بر حسب فرمان الهی این پوشاکهای نورانی و نیز مقام و مرتبت آنها – قبل از آنکه خلعتهای نورانی را بر قامت شاگردانشان بپوشانند و چند برابرش سازند و نیز قبل از آنکه منزلت و مقام آنها به چند برابر و کمال خود برسد – تکمیل می شود .
(فاطمه زهراء (سلام الله علیها) پس از پایان بردن این سخن پیامبر (صلی الله علیه و آله ) به آن زن گفت : هر رشته تاروپود این جامه ها از تمام پدیده هائی که آفتاب بر آنها می تابد یک ملیون بار ، باارزش تر و بهتر است . و پدیده هائی که آفتاب بر آنها می تابد فاقد ارزش می باشد ؛ زیرا آنها آمیخته به ظلمت و تاریکی و دستخوش کدورت و تیرگی هستند .
(سخنان فاطمه زهراء (سلام الله علیها) و بیان پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله ) این حقیقت را
[شماره صفحه واقعی : 114]
ص: 4340
برای ما بازگو می کند که علماء و دانشمندان و نیز دانشجویان – البته دانشمندان و دانشجویانی که در جهت کسب بینش دینی و الهی می کوشند – در روز قیامت به چنان مرتبتی تعالی می یابند که سراپا نور و روشنائی اند ، و هیچگونه حاجب و پرده ای تاریک کننده در برابر دیدگان آنها برای رؤ یت حق و حقیقت وجود نخواهد داشت . همگی سراپا چشم اند و تمام وجود آنها بصیرت و بینش و روشنی است و ناچیزترین ابهامی در برابر پرتو و دید و بینش خیره کننده آنان وجود ندارد) .
4- امام حسن مجتبی (علیه السلام )
(اگر کسی یتیم آل محمد (صلی الله علیه و آله ) یعنی دانشجوی دینی را سرپرستی نماید ، و به جای پدر و اولیاء دلسوزش وی را تحت مراقبت خویش قرار دهد ، یتیمی که در ورطه جهل و بی اطلاعی فرو رفته است ، چنانچه او رااز جهل برهاند و امور مشتبه و بهم آمیخته و ابهام آمیز را برای او توضیح دهد و شبهه را از دل او بزداید (تا بتواند حقایق و واقعیات را از میان آن امور بازیابد ، و به تاءمین نیازهای مادی او نیز قیام نماید یعنی ) از نظر آب و آذوقه ، نیاز وی را برآورده سازد ، برتری و برجستگی مقام و تابندگی وجود او همچون برجستگی و تابندگی خورشید نسبت به (سها) (1) و ستاره کم نور است . (2)
5 – امام حسین (علیه السلام )
اگر کسی عهده دار سرپرستی یتیم و فرد بی سرپرستی گردد ، یتیمی که محنت و ابتلاء ما به استتار ، میان او و ما جدائی و فاصله به
[شماره صفحه واقعی : 115]
ص: 4341
وجود آورده است اگر با همان علوم و معارفی که از ناحیه ما بدو فائض گشته و رسیده است مواسات و همیاری را با وی در پیش گیرد ، و او را به تعالیم ما آشنا سازد ، و سرانجام با ارشاد خود ، او را به حق و حقیقت رهنمون گردد (چنین سرپرست و معلم ، با تعبیری مهرآسا و سخنی محبت آمیز مورد خطاب الهی قرار گرفته و) خداوند به او می گوید .
ای بنده بزرگوار ، (بنده ای که دردآشنا بوده ) و بار هم و غم دیگران را بدوش کشیده و با آن همدردی و دلسوزی کرده ای ، بدان من که خدای تو هستم سزاوارترم که بدینسان تو را نیز مشمول چنین کرامت و بزرگواری قرار دهم . (خداوند متعال پس از چنان خطاب محبت آمیزی ) به فرشتگان می گوید :
ای فرشتگان ، برابر هر حرف و سخنی که این بنده من به دیگران تعلیم داده است ، هزار هزار کاخ و منزلگاههای متنوع و آرام بخش را در بوستانهای بهشت برای او فراهم و مقرر سازید . و هرگونه نعمتهائی را که در خور این کاخها و پناهگاههای آسایش بخش می باشد بدآنها ضمیمه نمائید) ، (تا به پاس تعلیم و بیدارگری دیگران ، از چنان کرامت ها و عنایاتی برخوردار شود) .
6- علی بن الحسین ، امام سجاد (علیه السلام )
(خدای (عز و جل ) به موسی (علیه السلام ) وحی فرمود : ای موسی ! محبت مرا به سوی بندگانم جلب کن و مرا بشناسان و محبوب خلقم قرار ده ، و محبت آنانرا نیز به سوی من جلب کن (تا میان
[شماره صفحه واقعی : 116]
ص: 4342
من و خلق من ، محبت و دوستی و عشق و علاقه ، مبادله گردد ، و حب و دلبستگی بر روابط ما حکومت کند) . موسی عرض کرد : برای ایجاد چنین محبت متبادل ، چه راه و رسمی را در پیش گیرم ؟ فرمود : الطاف و نعمتهای مرا به یادشان آور تا محبت و توجه آنها به طرف من معطوف گردد .
ای موسی ! اگر بتوانی بنده گریزپایم را که از درگه من فراری گشته است به من بازگردانی و یا ، بنده گم کرده رهی را که از حریم من دور گشته به حریم کرامت و عنایتم رهنمون سازی (تا او پناهگاه واقعی خود را بازیابد) این کار تو بهتر و پرارزش تر از آنست که صد سال مرا به گونه ای بندگی کنی که روزها را روزه دار ، و شب ها را در نیایش و مناجات ، خیزان و بیدار باشی .
موسی (علیه السلام ) عرض کرد : چنین بنده گریزپائی که از درگه تو گریخته است چگونه آدمی است ؟ فرمود : گناهکار و مجرمی است که از فرمان من سرپیچیده و در برابر دستورم تمرد کرده است .
سپس موسی (علیه السلام ) گفت : این بنده گم کرده ره – که از حریم تو دور گشته است – کیست ؟ فرمود : کسی که امام زمان و راهبر واقعی عصر و دوره خویش را شناسائی نکرده است ؛ و نسبت به او فاقد علم و از او غائب است . تو باید امام زمان غائب از او را بدو معرفی کنی ، آنهم پس
[شماره صفحه واقعی : 117]
ص: 4343
از آنکه شخصی که نسبت به شریعت دین او آشنا است وی را شناسائی کرد ، تو ، به این شخص گم کرده ره ، شریعت امام زمان و آئین بندگی پروردگارش و راه و رسم وصول به رضای او را می شناسانی .
همو فرمود : (پس بنابراین بشارت دهید به علماء شیعه و پیرو ما ، که از پاداش عظیم و جزائی فراوان برخوردار می گردند) (1) .
7- محمد بن علی ، امام باقر (علیه السلام )
(عالم و دانشمند همانند کسی است که شمع فروزانی را (در تاریکی ) همراه خویش گرفته و بدینوسیله بر تاریکی شب چیره گشته و فضای پیرامون خود را برای مردم روشن می کند . بدیهی است هرکسی که در پرتو روشنائی آن شمع ، در شناسائی راه خویش ، توفیقی بدست می آورد (و راه را از چاه باز می یابد) دعای خیر خود را نثار این شخص می کند .
بدینسان عالم و دانشمند با شمع و چراغ علم و دانش ، تاریکیهای جهل و سرگشتگی را از پیرامون (افکار و احساسات ) خود و مردم می زداید ، و مشعل فروزان علم و بصیرت ، فضای اندیشه و احساس جامعه را روشن می سازد . هر کسی که از این پرتو درخشان و چراغ فروزان علم ، روشنائی گیرد تا از این رهگذر از وادی حیرت و سرگردانی بیرون آید و یا بدانوسیله از ظلمت جهل رهائی یابد ، چنین فردی (در سایه برخورداری از علم ) از آتش دوزخ آزاد است ، و آزادی او مرهون ارشادات آن عالم و دانشمند می باشد .
خداوند متعال آن عالم و دانشمندی که چنین
[شماره صفحه واقعی : 118]
ص: 4344
فردی را از آتش دوزخ رهائی بخشیده است به شمار هر تار موی او پاداشی نصیب وی می گرداند که پرارزش تر از پاداش صدقه و بخششهای مالی است که هموزن صد هزار خروار (1) پولی باشد که نابجا و برخلاف امر الهی به دیگران انفاق گردد . (چنین بخششی نه تنها نمیتواند پاداشی را نصیب بذل کننده آن سازد) بلکه بار گران و عواقب نامطلوبی را برای او به بار می آورد . ولی خداوند به جای هر تار موی شاگرد و متعلم ، پاداشی را نصیب معلم می سازد که عظیم تر از پاداش هزار رکعت نمازی است که در کنار و نزدیک آن برگزار می گردد .
8 – جعفر بن محمد ، امام صادق (علیه السلام )
(دانشمندان شیعه و پیرو ما ، مرزبانان حدود و ثغوری هستند که در آنسوی مرزها ، شیاطین و دیوان و ددان و همکاران شیاطین در کمین نشسته و در رفت و آمدند . دانشمندان شیعه ، مانع خروج و یورش و غلبه این اهریمن و اهریمن گرایان نسبت به شیعیان مستضعف می باشند ، (شیعیانی که از لحاظ ایمان و اعتقادات دینی کاملا مجهز نیستند) .
آری دانشمندان شیعه (همچون سد استواری ) ، از تسلط ابلیس و پیروان بد سیرت شیطان بر شیعیان جلوگیری می نمایند (تا انسانیت و معنویت آنان به دست چنین دزدان و یغماگرانی از دست آنان ربوده نشود) .
هان ای شیعیان ما ، اگر کسی از شما در کمین چنان اهریمن صفتان بنشیند و در چنین پایگاهی ، موضع گیرد (و از مرزهای اسلام و معنویت ، پاسداری و نگاهبانی کند و مانع نفوذ افکار پلید و نیرنگ وار
[شماره صفحه واقعی : 119]
ص: 4345
شیاطین و بدخواهان جامعه انسانی گردد) هزار هزار بار (یعنی یک میلیون بار) از مجاهد با روم و ترک و خزر ، برتر و گرانقدرتر است ؛ زیرا چنین دانشمند و مرزبان علم خاندان پاک پیامبر (صلی الله علیه و آله ) از ادیان یعنی آئین های دینی دوستداران ما دفاع نموده (و از انسانیت و معنویت جامعه های پیرو ما حمایت می کند) ، در حالی که سربازانی که در آوردگاه روم و ترک و فارس می جنگند از پیکرها و اندامهای جسمانی ، و ابدان دوستان ما دفاع می نمایند) ، (و قطعا دفاع از حریم دین و معنویت ، پرارج تر از دفاع از حریم ابدان و جهات جسمانی است ) .
9- موسی بن جعفر ، امام کاظم (علیه السلام )
اهمیت وجود یک فرد فقیه و واجد بینش دینی – که فرد بی سرپرست و محروم از درک محضر ما و بهره نابرده و تهی دست از علوم و معارف ما را (از جهل و نادانی ) رهائی می بخشد – بدان پایه دارای اهمیت است که از دیدگاه شیطان و راندگان از درگاه رحمت الهی ، وجود چنین فقیهی طاقت فرساتر و تحمل ناپذیرتر از وجود هزار عابد می باشد ؛ زیرا اهتمام و کوشش عابد به خود او محدود است (و صرفا غم خویش را به دل دارد و میخواهد فقط خود را نجات دهد) ؛ در حالیکه یک فقیه و عالم آگاه به احکام الهی نه تنها اهتمام و عنایت خود را در نجات خویشتن بکار میدارد ، بلکه اهتمام و کوشش او (همه گیر و آنچنان گسترده است که ) تمام بندگان خدا – اعم از
[شماره صفحه واقعی : 120]
ص: 4346
زن و مرد – را در بر می گیرد (و تمام آنانرا زیر چتر عنایت خویش قرار میدهد) و آنانرا از دست اغوای شیطان و راندگان درگاه الهی رهائی می بخشد .
بدینسان است که یک فقیه و عالم دینی (فقیهی که نسبت به دیگران احساس تعهد و مسئولیت می نماید) بر هزار عابد و بلکه بر هزار هزار عابد فضیلت و برتری دارد) .
10- علی بن موسی ، امام رضا(علیه السلام )
(در روز رستاخیز به فرد عابد و زاهدی – که کناره گیر و بیگانه از مردم است – چنین خطاب می شود : مرد خوبی بودی ، همت و کوشش تو در ذات و شخص خودت محدود بود . و چون در زندگانی ، باری بر دوش دیگران نبودی (و از خویشتن حمایت کردی ) بنابراین به بهشت درآی (ولی باید بدانی که حق نداری دیگران را با خود همراه سازی ؛ چون اثر وجودی تو از مرز نجات خودت تجاوز نمی کرد) ؛ در حالیکه فقیه و عالم آگاه به موازین دین (که احساس رسالت و مسئولیت می کرد) خیر او به دیگران می رسید و آنان را از دشمنانشان رهائی می بخشید ، و نعمت های بهشت الهی را نسبت به آنان سرشار می ساخت ، و در نتیجه ، عوامل جلب رضای الهی را در برابر آنها گشوده و روشن می نمود ؛ لذا در روز قیامت در خطاب به او می گویند :
ای کسی که افراد یتیم و بی سرپرست آل محمد (صلی الله علیه و آله ) را تحت تکفل و سرپرستی خود قرار داده و افراد سست ایمانی را که از دوستان ما
[شماره صفحه واقعی : 121]
ص: 4347
بودند به حق و حقیقت رهنمون شدی ، (در این عرصه دهشتناک و بلاخیز) درنگ کن (تا دیگران را زیر چتر حمایت خویش قرار دهی ) و برای هرکسی که از تو بهره ای گرفته و یااز تو ، علم و دانشی آموخته است وساطت و شفاعت کن . او تا آن اندازه درنگ می کند که در طی آن گروهها و گروههای فراوانی در ظل شفاعت او وارد بهشت می گردند . این گروهها که به صد هزار نفر میرسد – به چنین افتخاری نائل می شوند . تا ده بار ، کلمه (فئام ) را تکرار کرد یعنی ده گروه صد هزار نفری به بهشت درآیند .
این گروه های چشمگیر و فراوان – عده ای – شاگردان بدون واسطه او هستند و عده ای دیگر ، شاگردان شاگردان او می باشند که از هنگام تعلیم تا روز قیامت با وسائط دور و درازی از شاگردان و جیره خواران مکتب این عالم آگاه دینی به شمار می آیند .
بنگرید (فاصله ره از کجا تا به کجاست ) و چه تفاوت عظیمی میان مقام و مرتبت علم و دانشمند متعهد دینی از یکطرف ، و مقام و مرتبت زهد و عبادت و زاهد و عابد از طرف دیگر وجود دارد) (و لذا عالم و عابد را نمیتوان با وجود چنین امتیاز شگرفی با هم مقایسه نمود) .
11- محمد بن علی ، امام جواد(علیه السلام )
(اگر کسانی کفالت و سرپرستی ایتام آل محمد (صلی الله علیه و آله ) را به عهده گیرند ، ایتامی که از پدر روحانی و امام و راهبر دینی خود جدا گشته و از آنها محروم
[شماره صفحه واقعی : 122]
ص: 4348
مانده اند و در وادی جهل و نادانی دچار سرگردانی گشتند ، و همچون اسیرانی در دست شیاطین خود و هوسهای شیطانی گرفتار آمدند ، و زیر فشار آرمانهای پلید و آلوده دشمنان بدخواه و ناسزاگوی ما با دشواری و تنگنا مواجه هستند ، اگر دانشمندانی چنین مصیبت زدگانی را از دست چنان موجودات آلوده و چنین حالاتی برهانند و با زدودن وسوسه های فتنه انگیز شیطان از دل آنها ، آنانرا از حیرت و سرگشتگی و قهر شیاطین نجات دهند ، و ناسزاگویان و بدخواهان ما را – در ظل حجت های الهی و رهنمودهای پیشوایان دینی شیعیان ما – مقهور و منکوب سازند (چنین دانشمندانی در پرتو اینگونه کوششهای بی دریغ خویش – در پیشگاه الهی – با معیارها و مدارج و منازلی فزونتر از معیارهای زیر ، بر عابد و فرد پارساخوی ، فضیلت و برتری دارند :
فزونتر از برتری آسمان بر زمین ، عرش بر کرسی ، حجب و سراپرده های الهی بر آسمان .
آری تفاوت موقعیت عالم و عابد و برتری عالم بر عابد ، همچون تفاوت موقعیت و برتری ماه تمام شب چهارده بر کورترین و نهان ترین ستارگان آسمانی است ) .
12- علی بن محمد ، امام علی النقی (علیه السلام )
(اگر پس از غیبت قائم یعنی حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف ) ، دانشمندانی به ثمر نمیرسیدند که مردم را در جهت آنحضرت (و قطب دائره امکان و کانون بقاء و هستی جهان ) دعوت و راهبری کنند ، و به وجود سرشار از خیر و برکت آنجناب رهنمون گردند ، و از دین و آئین الهی در سایه حجت های
[شماره صفحه واقعی : 123]
ص: 4349
آسمانی دفاع نمایند ، و بندگان ضعیف خدا را از دامهای ابلیس و ابلیس مآبان برهانند ، و نیز از کمند دشمنان ما که زمام قلوب شیعیان ضعیف الایمان ما را همچون کشتی که ساکنانش را در اختیار دارد به دست گرفته اند – نجات بخشند ، (آری اگر اینگونه دانشمندان دینی متعهد و مسئول ؛ نمی بودند) ، در پهنه گیتی هیچکسی باقی نمی ماند جز کسانی که باید آنها را از دین و آئین پروردگار ، روی گردان و مرتد برشمرد . (برکات وجود چنان دانشمندانی است که می تواند حفاظی نیرومند برای صیانت و پاسداری دین خدا و دینداری مردم باشد) .
این گروه از علماء و دانشمندان از برترین مزایا و والاترین مقام و مرتبت در پیشگاه خدا برخوردارند) .
13- حسن بن علی ، امام حسن عسکری (علیه السلام )
علماء و دانشمندانی که در میان پیروان مکتب ما خاندان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله ) بسر می بردند ، درباره دوستان مستضعف ما و مردمی که به ولایت و امامت و رهبری ما دلبستگی دارند بی تفاوت نمی مانند ، و به تقویت ایمان و تاءیید آنان بپامی خیزند و آنها را از هر گونه استضعافی می رهانند . چنین دانشمندانی در روز رستاخیز (بطرز بسیار شکوهمند و افتخارآمیزی ) در جمع مردم عرصات محشر ، نمودار می شوند که درخشش افسرهائی که بر سر دارند پرتوافکن پهنه قیامت است . آری بر سر هر یک از آنها در روز قیامت ، تاج و افسری نهاده میشود که انوار و پرتو آن مسافاتی از پهنه قیامت را روشن می سازد که باید عرض و طول و پیرامون آنرا
[شماره صفحه واقعی : 124]
ص: 4350
در مدت سیصد هزار سال پیمود . شعاع انوار این تاجها و افسرها سرتاسر این عرصه را زیر پوشش خود قرار میدهد .
در چنین روزی ، هر فردی که تحت سرپرستی علماء و دانشمندان دینی (از خرمن و اندوخته های بینش و بصیرت آنان خوشه ای برداشته ) و با مساعی آنان از فضای تیره جهل و نادانی ، رهیده ، و تحت تعلیم آنان از وادی سردرگم حیرت و سرگردانی بیرون آمده (و در محیطی روشن و نورانی راه یافته است ) چنین شاگرد ره بازیافته ، به شاخه و شعبه ای از پرتو انوار این دانشمندان ، خویشتن را پیوند می دهد . پیوندی که او را به منازل و مقامات رفیع و ارجمندی برمی فرازد تا آنجا که با علماء و دانشمندان در قله های رفیع بوستانهای بهشت همطراز می شود و در برابر آنها قرار می گیرد .
آری چنین شاگردانی در منازل و کاخهائی از بهشت ماءوی می گیرند که آن منازل در جوار استادان و معلمان آنها آماده گشته است . (و سرانجام به این افتخار دست می یابند) که در پیشگاه امامان و پیشوایانی قرار گیرند که این دانشمندان ، آنها را به ایده ها و آرمانهای آن امامان دعوت می کردند .
ولی هیچیک از بدخواهان و دشمنان ما خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله ) ، تاب تحمل چنان اشعه ای را – که از این تاجها و افسرها برمی خیزد – ندارند . این اشعه ، نیروی دید و بینائی آنها را از کار انداخته و حس سامعه و شنوائی آنانرا فلج می
[شماره صفحه واقعی : 125]
ص: 4351
سازد و زبان آنها را نیز لال می گرداند . این اشعه (به علت عدم لیاقت و فقدان شایستگی آنان ) به چنان نیروی کوبنده ای مبدل می شود که از لهیب آتش جهنم ، سخت تر و فرساینده تر است . این اشعه (بجای آنکه دشمنان ما را به سوی نجات و رهائی از گودالهای دوزخ رهنمون گردد) آنانرا با خود برداشته تا آنگاه که آنها را به طرف خازنان دوزخ پرتاب می کند ، و آنان نیز این افراد بدخواه را به میان آتش دوزخ می سپرند) .
14- حضرت ولی عصر ، امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف )
(حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف ) در ذیل یکی از توقیعات شریف خود – که در پاسخ به مسائل اسحق بن یعقوب مرقوم فرمود – علماء و دانشمندان آگاه به احادیث را به عنوان مرجع و پناهگاه واقعی در حل معضلات و مسائل پیچیده و حوادث و رویدادهای زندگانی معرفی نمود که باید در شناخت وظائف انسانی و معنوی – به هنگام برخورد با مسائل مختلف زندگانی – به آنان مراجعه نمود . آنحضرت برای آنکه شیعیان ، مرجع خویش را در بازیافتن تکالیف انسانی و الهی شناسائی کنند و در انجام وظائف خویش ، احساس آرامش نمایند ، فقهاء و محدثان روایات اهل بیت را تکیه گاه مطمئنی معرفی فرمود ، و رسمیت فتوای آنان را بدینگونه اعلام نمود : (هرگونه مسائلی که با آنها مواجه هستید (و به تکالیف الهی و انسانی خود در آن مسائل آگاه نیستید) به روات و حاملان احادیث و مسئولان تعالیم ما (یعنی فقهاء و محدثین و سخنگویان ما) مراجعه کنید ؛ زیرا آنان حجت
[شماره صفحه واقعی : 126]
ص: 4352
من نسبت به شما می باشند و من نیز حجت خدایم ) . (1) (و اینان در حجیت فتوی و سخن های خویش ، با من همطراز می باشند ، و لذا باید با جان و دل فرمان آنها را پذیرا باشید) .
احادیثی که از نظر خوانندگان محترم گذشت نمونه هائی از روایاتی است که راجع به ارزش علم و علماء و متعلمان از معصومین (علیهم السلام ) به ما رسیده است (اگرچه اینگونه احادیث که نمایانگر شرف و فضیلت علم و دانش می باشد بی اندازه فراوان و چشمگیر است ) ولی ما به منظور رعایت اختصار در تدوین کتاب و مناسبات مربوط به موضوع بحث ، به ذکر همین مقدار از احادیث بسنده نمودیم .
ه- اهمیت و ارزش علم و دانش از نظرگاههای حکماء و کتب کهن آسمانی
لقمان
لقمان حکیم به فرزند خود می گوید : (فرزند عزیز! دیدگان بصیرت خود را در انتخاب مجالسی که در آنها شرکت می کنی کاملا باز کن و به گزین باش . اگر دیدی مجلسی از مردمی متشکل شده است که با دل و جان و زبان ، خدا را یاد می کنند ، در آن مجلس شرکت کن ؛ زیرا اگر عالم و دانشمند باشی علم و آگاهی تو در چنین مجلسی به مدد تو برمیخیزد و به تو سود میرساند و خاطر ترا نسبت به علم تجدید می نماید . و اگر جاهل و نادان باشی آنان به تو علم می آموزند ، و با شرکت در آن مجلس سرانجام ، به علم و بصیرتی دست می یابی . بنابراین باز هم شرکت تو در چنین نشستی ، درخور و مناسب تو می باشد ، و
[شماره صفحه واقعی : 127]
ص: 4353
این امید هم وجود دارد که خداوند ، شرکت کنندگان در این مجلس را زیر سایه لطف و رحمت خود قرار دهد ، و از طریق ، چنین لطف و مرحمتی ضمنا شامل حال تو نیز گردد .
آنگاه که با گروهی از خدابی خبر مواجه شوی و ببینی که در مجلسی ، افرادی شرکت دارند که از خدا یاد نمی کنند ، بلکه او را بدست فراموشی سپردند ، با آنان نشست و برخاست نکن ؛ زیرا اگر خود ، از علم و آگاهی برخوردار باشی ، علم تو در طی مجالست با آنها به تو سودی نمی رساند . و اگر جاهل و نادان باشی همنشینی تو با آنها ، جهل و بی خبری و غفلت ترا فزاینده تر می سازد . علاوه بر این ممکن است خداوند متعال آنانرا به کیفر جهل و غفلت دچار سازد و این کیفر ، ترا نیز دربرگیرد) (1) .
توراه
در توراه آمده است که موسی (علیه السلام ) فرمود : (علم و حکمت و استوارمندی در اندیشه و گفتار و کردار را ، بس شگرف و عظیم برشمار و از آن تجلیل کن ؛ زیرا اگر من نیروی حکمت و صواب اندیشی را در قلب کسی برقرار می سازم صرفا بدین منظور است که می خواهم او را مشمول رحمت و آمرزش خویش قرار دهم .
ای موسی ! حکمت آموز باش و رفتار خویش را بر موازین حکمت منطبق ساز و آنرا به دیگران بیاموز تا در این رهگذر به کرامت من در دنیا و آخرت دست یابی ) .
زبور
خداوند متعال در کتاب زبور
[شماره صفحه واقعی : 128]
ص: 4354
به داود پیامبر(علیه السلام ) می فرماید : (داود! به احبار و دانایان و علماء بنی اسرائیل و رهبانان (صومعه نشین ) هشدار ده که با مردمان پرهیزکار ، گفتگو و مجالست و بحث و مذاکره نمائید . اگر در محیط خود ؛ با مردم تقوی پیشه و پرهیزکار برنخوردید با علماء و دانشمندان به بحث و مذاکره بنشینید . و اگر در جمع افراد محیط و پیرامون خود ، دانشمندی را نیافتید با عقلاء و بخردان نشست و برخاست و گفتگو کنید ؛ زیرا پرهیزکاری و دانش و خردمندی عبارت از سه مرحله و درجه ای است که هدف من از سپردن هر یک از این سه مرحله به مردم ، اینست که می خواهم بشر دچار سقوط و نابودی نگردد) . (و هر کسی گمشده خویش یعنی تقوی و علم و عقل را در جوامع بشری بیابد . و از هر یک از گروه پرهیزکاران و دانشمندان و خردمندان ، بهره خویش را بازگیرد تا جامعه انسانی احساس فقر و کمبود نکرده و دچار انحطاط و سقوط نگردد) .
درباره مطلب فوق ، این سؤ ال پیش می آید که چرا خداوند در طبقه بندی این مراحل ، تقوی و پرهیزکاری را بر سایر مراتب دیگر مقدم داشته است ؟
پاسخ چنان سؤ الی این است که تقوی و پرهیزکاری ، با علم و دانش به گونه ای پیوند و همبستگی دارد که تقوای بدون علم ، قابل تصور و امکان پذیر نیست . و چنانکه قبلا نیز یادآور گشتیم خشیت و بیم از خداوند صرفا در سایه علم و دانش امکان پذیر
[شماره صفحه واقعی : 129]
ص: 4355
است . لذا خداوند در طبقه بندی مراتب سه گانه مذکور ، علم و دانش را بر عقل و خرد مقدم نموده است ؛ زیرا هر عالم و دانشمندی ، ناگزیر باید عاقل و خردمند باشد تا به مرحله علم ارتقاء یابد .
انجیل
خداوند متعال در سوره هفدهم انجیل می فرماید : (وای بر کسی که نام و عنوان علم و دانش بگوش او برسد و از آن جویا نگردد . او چگونه حاضر است ، با نادانان محشور شود و در آتش جهنم با آنان همنشین گردد ؟
مردم ! پویای علم باشید و آنرا بیاموزید ؛ زیرا علم و دانش اگر فرضا موجبات سعادت و نیکبختی شما را فراهم نیاورد باعث تیره روزی و بدبختی شما نمی گردد . اگر علم و دانش ، مقام شما را رفیع نگرداند ، سبب پستی و فروهشتگی منزلت شما نمی شود . اگر شما را بی نیاز نسازد ، تهی دستی را برای شما به ارمغان نمی آورد . اگر به شما سودی نرساند ، زیانبخش نخواهد بود .
این سخن را بر زبان جاری نسازید : که می ترسیم عالم و دانشمند شویم و نتوانیم به مضمون علم و آگاهی خود عملا پای بند باشیم ؛ بلکه باید بگوئید : امیدواریم که عالم و دانشمند گردیم و طبق آگاهی و علم خود عمل کنیم .
علم و دانش به مدد عالم و دانشمند برمیخیزد ، و از او شفاعت و وساطت می کند ، و بصورت قدرتی درمیآید که با عالم و دانشمند همیاری می نماید . بنابراین حقا نباید خداوند ، عالم و دانشمند
[شماره صفحه واقعی : 130]
ص: 4356
را در روز قیامت ، فرومایه و ذلیل سازد .
ای گروه علماء و دانشمندان ! درباره پروردگار خود چگونه می اندیشید ؟ آنها می گویند : فکر و گمان ما درباره پروردگار ما این است که ما را مشمول رحمت و آمرزش خویش قرار دهد . خداوند به آنان می گوید : من هم به اندیشه و درخواست و امید شما عمل کردم ؛ زیرا من حکمت و دانش و استحکام و استوارمندی در تفکر و رفتار را به شما سپردم و هدف من از این کار ، چنین نبود که بدخواه شما بودم ؛ بلکه نسبت به شما اراده خیرخواهی داشتم . بنابراین – زیر سایه لطف و رحمت من – همراه بندگان شایسته من به بوستان بهشت و سرای نیکبختی من درآئید) .
مقاتل بن سلیمان می گوید : در کتاب (انجیل ) به این مطلب برخوردم که خداوند متعال به عیسی (علیه السلام ) فرمود :
(دانشمندان را گرامی دار و دربزرگداشت آنان دریغ مکن ، و اهمیت و ارزش مقام و مرتبت والای آنانرا بشناس ؛ زیرا من دانشمندان را از لحاظ مقام و منزلت بر تمام آفریدگانم – بجز پیامبران و رسولان خود – مزیت و برتری بخشیدم ، مزیت و برتری آنان بر مخلوقات ، همانند مزیت و برجستگی آفتاب بر ستارگان ؛ و همسان برتری آخرت بر دنیا ، و همچون برتری من بر تمام پدیده های هستی می باشد) .
و از سخنان مسیح (علیه السلام ) است که فرمود :
(اگر کسی به زیور علم و دانش آراسته گردد ، و رفتار خود را با
[شماره صفحه واقعی : 131]
ص: 4357
موازین علمی خویش منطبق سازد ، یعنی به علم خود عمل کند ، او همان کسی است که در ملکوت آسمان ها به عنوان شخصیتی عظیم و شکوهمند و انسانی بزرگ نامبردار بوده و از او به عظمت یاد کنند) .
و – سخن فرزانگان دین و دانش درباره علم و علماء و دانشجویان
ابی ذر غفاری
(هر باب و دری از علم که فراسوی ما گشوده می شود و آن را فرامی گیریم از دیدگاه ما از هزار رکعت نمازی که استحبابا و با هدف طاعت از امر غیر واجب انجام می شود ، محبوب تر و خوش آیندتر است ) (1) .
ابوذر غفاری می گوید : از رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) شنیدیم که می فرمود : (اگر مرگ دانشجوئی – همزمان با تحصیل و دانشجوئی او – در رسد به عنوان شهید و سرباز جان باخته در راه خدا محسوب می گردد) .
وهب بن منبه (126)
(تحصیل و تاءمین بسیاری از مزایا در خود دنیا نیز رهین علم و آگاهی انسان می باشد) ؛ زیرا علم و دانش منشاء بسیاری از مزایا است و این مزایا از علم سر برمی آورند ، آری علم است که به شخص فرومایه ، منزلت ، و به انسان ذلیل و خوار ، عزت و سرفرازی ، و به اشخاص فراموش شده و نادیده انگاشته و بدور از انظار ، قرب و منزلت ، و به افراد تهی دست و بی چیز ، غناء و بی نیازی ، و به انسانهای گمنام ، شهرت و نام آوری ، و به افراد فاقد شخصیت و نفوذ اجتماعی ، هیبت و شکوه (2) ، و به افراد بیمار و سست مزاج ، نیرو
[شماره صفحه واقعی : 132]
ص: 4358
و تندرستی می بخشد) .
سخن عارفان در مزایای علم
یکی از عرفاء می گوید : (مگر نه چنین است که اگر از بیمار ، غذا و نوشیدنی و دارو را دریغ دارند آن بیمار می میرد ؟ ! قلب و دل آدمی نیز (به غذا و دارو نیازمند است ) . اگر دل و جان انسان از دانش و تفکر و حکمت محروم گردد چنین دل و جانی از کار می افتد و دچار مرگ و نابودی می شود) .
آثار نیک همنشینی با دانشمندان
عارفی دیگر می گوید : (اگر کسی در حضور عالم و دانشمندی بنشیند و نتواند از اندوخته های علمی او مایه ای ذخیره کند و در صیانت و حفظ کردن و از بر نمودن سخنانش احساس عجز و ناتوانی نماید (علیرغم چنین محرومیت و ناتوانی ، صرف همنشینی با عالم و دانشمند و شرفیابی از محضر او) هفت کرامت و فضیلت ، نصیب او می گردد :
1- به فضیلت و پاداشی – که (در تعالیم و فرهنگ دانش پرور اسلامی ) برای شاگردان و دانش آموختگان منظور شده است – دست می یابد .
2- مادامی که در محضر عالم و دانشمند بسر می برد از گناهان و معاصی مصونیت دارد (و قهرا از تیررس جرم و نافرمانی خدا بدور است ) .
3- و آنگاه که در جهت پویائی از علم و دانش اندوختن ، از خانه خویش بیرون می آید – تا آنگاه که در سرای عالم و مجلس درس او حاضر شود – مشمول لطف و رحمت الهی است .
4- وقتی که در میان حلقه درس و در حضور عالم و دانشمند ، جلوس
[شماره صفحه واقعی : 133]
ص: 4359
می کند – نظر به اینکه سایه رحمت الهی ، چنین حلقه ای را زیر پوشش خود قرار میدهد – او را از این بارش رحمت ، نصیبی خواهد بود .
5 – مادامی که او به درس و سخنان عالم و دانشمند گوش فرامی دهد ، همین گوش فرادادن ، به عنوان طاعت او به شمار آمده و در پرونده اعمال او ثبت و ضبط می گردد .
6- و اگر او علیرغم استماع سخنان استاد ، احساس کند که چیزی از گفتار او را درک نکرده و به خاطر چنین احساسی ، اندوهگین گردد ، همین اندوه و تنگدلی ، وسیله ای برای قرب او به پیشگاه خدا می شود ؛ چون خداوند متعال فرموده است :
(( (انا عندالمنکسره قلوبهم ) ))
من در دلهائی که (به خاطر من ) درهم شکسته و فرو ریخته است ، جای دارم .
7- چنین شخصی با حضور خود در حوزه درس عالم و دانشمند – با وجود اینکه نمیتواند از لحاظ دانش اندوزی ، طرفی ببندد – این حقیقت را در می یابد که مسلمانان به عالم و دانشمند دینی ارج می نهند ، و فاسقان و گناهکاران را تحقیر و تقبیح می نمایند . درک این حقیقت موجب می شود که قلبش از فسق و گناه ، متنفر و روی گردان شده و سرشت و طبیعتش به علم و دانش ، گرایش و آمادگی یافته ، و روحش با علاقه و دلبستگی به علم و معرفت ، آمیخته و عجین گردد . به همین جهت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله
[شماره صفحه واقعی : 134]
ص: 4360
) به مردم فرمان میدهد که با افراد صالح و مردمی که کاملا آراسته و پیراسته اند مجالست و نشست و برخاست نمایند) .
آثار متفاوت همنشینی با طبقات مختلف
و نیز همان عارف گفته است : (مجالست و همنشینی با هفت فرقه ، موجب فزونی هفت خصلت می گردد :
1- مجالست با اغنیاء و دولتمندان ، موجب فزونی دلبستگی به دنیا و ازدیاد
گرایش و تمایل عصبی انسان به مسائل دنیوی می شود .
2- نشست و برخاست با تهی دستان و فقراء ، سبب ازدیاد رضای درونی و شکر و سپاس انسان در برابر همان مقداری از نعمتها می گردد که خداوند نصیب او ساخته است .
3- همدمی با پادشاهان ، مایه فزایندگی قساوت و سخت دلی و باعث ازدیاد تکبر انسان می شود .
4- همنشینی با زنان بر مراتب جهل و بی خȘљɠو هوسرانی آدمی می افزاید .
5 – مجالست با کودکان و خردسالان موجب فزایندگی جراءت و جسارت انسان نسبت به گناه و باعث تاءخیر و مسامحه در توبه و تعویق در بازگشت به خدا می شود .
6- مخالطت و شدآمد انسان با افراد صالح و شایسته ، بر گرایش انسان در طاعت از خداوند متعال ، فزونی می بخشد .
7- رفت و آمد و مجالست با علماء و دانشمندان بر علم و آگاهی انسان می افزاید) (و فرد از این رهگذر ، اندوخته های علمی خود را غنی تر می سازد(1) ) .
هر علم و فنی راه گشای نیکبختی انسان است :
(خداوند متعال ، هفت چیز را به هفت نفر آموخت :
1- اسماء اعظم (و رمزهای گشایشگر
[شماره صفحه واقعی : 135]
ص: 4361
و نمایانگر حقایق ) را به آدم ابوالبشر (علیه السلام ) تعلیم داد .
2- فراست و هوشمندی ژرف بینانه ای به خضر(علیه السلام ) اعطاء کرد .
3- تعبیر رؤ یا و خواب گزاری را به یوسف (علیه السلام ) تعلیم داد .
4- فن و هنر زره سازی را به داود (علیه السلام ) آموخت .
5 – زبان مرغان و پرندگان را به سلیمان (علیه السلام ) تعلیم داد .
6- عیسای مسیح (علیه السلام ) را به توراه و انجیل آشنا و آگاه ساخت .
قرآن کریم در این باره می گوید :
(( (و یعلمه الکتاب و الحکمه والتوراه و الانجیل (1) ) ))
خداوند متعال به عیسی (علیه السلام ) کتاب و حکمت و توراه و انجیل را تعلیم میدهد .
7- به (خاتم الانبیاء) محمد (صلی الله علیه و آله ) شریعت و قوانین الهی و آئین یگانه پرستی را آموخت ) . و منظور از تعلیم کتاب و حکمت به پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله ) (که در آیات قرآنی به چشم میخورد) همین آگاهیهای مربوط به قوانین الهی و آئین یکتاپرستی است .
نتیجه :
الف – علم و آگاهی آدم ابوالبشر (علیه السلام ) به اسماء و حقایق الهی ، سبب گشت که فرشتگان در پیشگاه او به سجده افتند و رفعت مقام و منزلت انسان بر همه موجودات ، محرز گردد .
ب – هوشمندی و فراست و ژرف بینی خضر (علیه السلام ) موجب شد که موسی و یوشع (علیهماالسلام ) همچون شاگردان مکتب او گردند ، و سرانجام موسی
[شماره صفحه واقعی : 136]
ص: 4362
را ناگزیر کند که در برابر او سخت فروتنی نماید ؛ چنانکه این حقیقت از لابلای آیات مربوط به داستان موسی و خضر(علیهماالسلام ) ، استفاده می شود .
ج – علم به تعبیر رؤ یا و خواب گزاری یوسف (علیه السلام ) زمینه ای برای او فراهم ساخت که خاندانی آبرومند تشکیل دهد ، و ریاست مملکت و کشوری را بدست گرفته و به گونه ای تمکن یابد که به عنوان فرد شاخص و برگزیده ای در میان خاندان یعقوب و تمام خاندان بشری بدرخشد .
د – مهارت و کارآئی فنی داود (علیه السلام ) در امر زره سازی ، موجب ریاست و والائی مقام او گشت .
ه- سلیمان (علیه السلام ) از رهگذر درک زبان مرغان ، توانست بلقیس را بیابد و بر حکومت او (یعنی حکومت ابرقدرت زمان ) چیره شود .
و – اطلاع عیسی (علیه السلام ) بر حقایق توراه و انجیل ، موجب گشت که لکه های تهمت را از دامن مادر پاکدامن خویش بسترد .
ز – بصیرت و آگاهی حضرت خاتم الانبیاء محمد (صلی الله علیه و آله ) به راه و رسم زندگانی انسانی و قوانین الهی و آئین یکتاپرستی ، این افتخار را نصیب او ساخت تا از امت خود در روز قیامت ، شفاعت کند) .
راه بهشت و سعادت جاوید در دست چه کسانی است ؟
(راه بهشت و نیکبختی جاوید در دست چهار کس قرار دارد : عالم ، زاهد ، عابد ، و مجاهد :
1- اگر عالم و دانشمند در دعوی خویش ، راستین باشد ، حکمت و دانائی و ژرف اندیشی بدو ارزانی می شود .
2- زاهد
[شماره صفحه واقعی : 137]
ص: 4363
و پارسا (در سایه زهد و پارسائی خود) از رفاه و امنیت روحی و آرامش درونی برخوردار می شود ، و در روز قیامت از عذاب دوزخ ایمن است .
3- عابد و نیایشگر درگاه الهی ، از نعمت خوف و بیم از خداوند بهره مند می گردد .
4- مجاهد و کوشای در راه خدا (که همه هم خویش را به راه خدا می نهد و در اعلاء کلمه حق ، فرسایش ناپذیر و نستوه است ) از ستایش و تکریم خدا و خلق برخوردار می شود) (و گامهایش در راه حق ، استوارتر می گردد) .
طبقه بندی دانشمندان و تفاوت درجات آنها : علماء ، حکماء و کبراء
یکی از محققان می گوید : دانشمندان ، سه دسته اند :
الف – کسانی که خداشناس اند ، و در عین حال به احکام و دستورات او آگاهی دقیق ندارند ، اینگونه دانشمندان ، بندگانی هستند که معرفت و بینش الهی بر دلهایشان چیره گشته است . لذا در مشاهده انوار جلال و کبریاء پروردگار ، مستغرق اند و برای دانش اندوزی و کسب علم در مورد احکام و دستورات خداوند – جز در مسائل مبتلابه و حداقل احکامی که ناگزیر از فراگرفتن و عمل به آنها هستند – مجال و فرصتی نمی یابند و در آن توفیقی ندارند .
ب – گروهی دیگر از دانشمندان ، به اوامر و احکام الهی وقوف و آگاهی عمیق دارند ؛ ولی نسبت به خود خداوند ، فاقد چنین آگاهی ژرف بینانه ای هستند . اینان همان دانشمندانی هستند که حلال و حرام و دقائق احکام فقهی را عمیقا شناسائی کرده اند ؛ لکن در شناخت اسرار الهی گرفتار
[شماره صفحه واقعی : 138]
ص: 4364
قصور و نارسائی علمی می باشند .
ج – سه دیگر ، دانشمندانی هستند که در عین علم و آگاهی ژرف بینانه نسبت به خداوند ، واجد بصیرت و بینش فقهی در مورد اوامر الهی هستند . چنین دانشمندانی در مرز مشترک میان جهان معقولات ، و جهان محسوسات جای دارند . آنها گاهی از جهت حب الهی و قرب به خداوند ، با خود او ماءنوس و دلخوش اند . و گاهی از رهگذر پیوند و ارتباط با محسوسات ، از طریق شفقت و رحمت به بندگان خداوند ، با آنها انس و الفتی برقرار می سازند .
آنگاه که اینگونه دانشمندان ، حاجت روحی و درونی خود را از طریق پیوند با خدا برآورده ساختند ، نظر خویش را سوی خلق خدا معطوف داشته و بدآنها می پیوندند و آنچنان با بندگان خداوند ، اتحاد و همبستگی می یابند که بصورت اندامهائی از پیکره آنها درمی آیند که گوئی خدای را نمی شناسند .
اما آنگاه که خلق خدا می برند و در جهت همبستگی با پروردگار خود با وی خلوت می کنند چنان سرگرم یاد خدا و خدمت به او می گردند که گوئیا خلق خدا را نمی شناسند .
آری ، راه و رسم زندگانی رسولان و فرستادگان خدا و صدیقین و افراد راستین ، این چنین می باشد (که ارتباط و پیوند دو جانبه خویش را با خدا و خلق ، همواره پاسداری نموده و هیچگاه از طریق پیوند با خدا ، وابستگی خود را با خلق از دست نمی دهند . چنانکه با برقراری ارتباط با خلق ، پیوند
[شماره صفحه واقعی : 139]
ص: 4365
خویش را از خدا نمی برند) .
این دانشمندان سه گانه را باید مصداق کلمه های (العلماء) و (الحکماء) و (الکبراء) دانست که در سخن رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله ) به چشم میخورد آنجا که میفرماید :
(( (سائل العلماء و خالطالحکماء و جالس الکبراء) )) : (کنز 10/238)
از دانشمندان بپرسید ، و با حکماء و دانشمندان استوارمند نشست و برخاست کنید ، و با بزرگمردان همنشینی نمائید .
منظور رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) از کلمه (العلماء) در جمله (سائل العلماء) دانشمندانی هستند که دقیقا اوامر و احکام الهی را شناسائی کرده اند ، ولی از تعمق و ژرف بینی درباره خود خداوند بی بهره هستند ، و مردم موظفند به هنگام نیاز به استفتاء ، سؤ الات خود را با آن ها در میان گذارند (و در شناخت تکالیف شرعی خود به آنان مراجعه کنند) .
و مقصود از کلمه (الحکماء) در جمله (خالطالحکماء) دانشمندانی هستند که به (اسرار جلال و ملکوت الهی آگاه بوده ، و دقیقا به خود) خداوند ، عالم و آشنا هستند ، ولی به احکام و اوامر و تکالیف الهی (جز در حد ضرورت شخصی ) ، علم و آگاهی رسائی ندارند . رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) مردم را ماءمور فرمود (تا به منظور وقوف به اسرار ملکوت الهی ) با آنان مخالطت و شدآمد کنند .
اما منظور از کلمه (الکبراء) در جمله (جالس الکبراء) دانشمندانی هستند که در هر دو جهت ، معرفت و آگاهی به هم رسانده اند (یعنی هم واقف به اسرار
[شماره صفحه واقعی : 140]
ص: 4366
جلال و ملکوت الهی هستند ، و هم نسبت به احکام و اوامر الهی از آگاهی عمیق و گسترده ای برخوردار می باشند) و مردم بر طبق فرمان پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله ) مکلفند تا با آنان نیز همنشینی کنند و از این رهگذر به خیر و نیکبختی دنیا و آخرت دست یابند .
مشخصات و امتیازات گروههای سه گانه دانشمندان مذکور
برای هر یک از این گروه سه گانه دانشمندان مذکور ، علائم و مشخصاتی وجود دارد که آنها را ممتاز نموده و تفاوتهائی میان آنان برقرار می سازد که به شرح زیر شناخته می شوند :
الف – نشانه علم و دانشمندی که (در حد گسترده و عمیق ) به اوامر و تکالیف الهی آگاهی دارد این است که زبانش به ذکر خدا گویا است ؛ ولی قلبا به یاد او نیست . از خلق و توده مردم بیمناک است ؛ ولی نسبت به پروردگار در دل خویش هراسی ندارد . در ظاهر نسبت به مردم ، دارای شرم و حیاء است ولی در سر و نهان از خدا شرمی ندارد .
ب – نشانه عالم و حکیمی که (به اسرار ملکوت الهی واقف است ) و به خود خداوند ، عالم و آگاه می باشد این است که از ژرفای درون به یاد خدا بوده و از او خائف و شرمگین است . ذکر او ذکر درونی و باطنی است نه ذکر زبانی . خوفی که در دل دارد با آمیزه رجاء و امید تواءم است ، و بیم و هراس او ، بیم معصیت و گناه نیست . شرم و حیاء او به باطن و
[شماره صفحه واقعی : 141]
ص: 4367
قلب او نفوذ کرده است و صرفا شرم و حیاء ظاهری و برون سازی نیست ، یعنی شرم خویش را آشکار ننموده و بدان تظاهر نمی کند .
ج – مشخصات عالم و دانشمند کبیر – که هم عالم و آگاه به اوامر الهی ، و هم واقف به اسرار ملکوت پروردگار می باشد – این است که دارای شش امتیاز می باشد : سه امتیاز ویژه دسته اول ، یعنی علماء که فقط در اوامر و احکام الهی دارای بینش عمیق هستند . به عبارت دیگر : کبراء ، واجد سه خصلت علماء می باشند که عبارتند از اینکه : 1- با زبان به یاد خدا هستند 2- از خلق بیمناکند 3- نسبت به مردم دارای شرم و حیاء می باشند .
علاوه بر اینکه این دسته سوم دارای سه امتیاز ویژه دیگری نیز می باشند :
1- در مرز مشترک میان جهان غیب و شهود جای دارند .
2- چنین دانشمندانی ، معلمان و رهبران علمی مسلمین و جامعه پیرو قرآن اند .
3- دو فرقه اول و دوم یعنی (علماء و حکماء) به گروه سوم یعنی کبراء نیازمندند ، ولی گروه سوم به هیچوجه به دو فرقه اول و دوم نیازی ندارند .
فرقه اخیر (که (کبراء) و بزرگان نام دارند) علاوه بر آنکه اصحاب معرفت و بینش عمیق نسبت به اسرار جلال و ملکوت الهی می باشند و اوامر و تکالیف الهی را نیز دقیقا شناسائی کرده اند – همانند خورشید تابناکی هستند که نه فزونی می یابد و نه کاهش می پذیرد .
و فرقه دوم یعنی حکماء – که
[شماره صفحه واقعی : 142]
ص: 4368
صرفا اصحاب معرفت الهی هستند – همانند ماه می باشند که گاهی به صورت بدر ، تام و کامل . و گاهی به صورت هلال ، زیاده و نقصان پذیر است .
اما فرقه اول یعنی علماء – که اهتمام و عنایت خود را در شناخت عمیق اوامر و تکالیف الهی ، محدود می سازند – همانند چراغ فروزانی هستند که خود را می سوزانند و به دیگران روشنائی می بخشند .
ز – رهنمودهای عقل و خرد در فضیلت علم و علماء
از میان دلائل و رهنمودهای عقل در ارائه فضیلت علم و علماء ، فقط به ذکر دو وجه اکتفاء می کنیم :
1- با طبقه بندی معقولات ، اهمیت و ارزش علم و علماء روشن می گردد :
آنچه در ظرف عقل و ذهن انسان می گنجد – که ما آن را (معقولات ) می نامیم – به دو بخش تقسیم می گردد : موجود و معدوم .
هر عقل سلیمی گواهی و تاءیید می کند که (در سلسله ممکنات ) ، موجود بر معدوم ، شرف و برتری دارد و بلکه اساسا معدوم ، فاقد هرگونه شرف و اعتبار است .
همه موجودات و پدیده های هستی نیز به دو دسته تقسیم می شوند :
1- جمادات (که فاقد هرگونه جنبه های حیاتی هستند) .
2- نامی (که به نوعی از حیات و زندگی برخوردارند . مانند همه موجوداتی که رشد و نمو می نمایند) .
موجودات نامی – که از لحاظ حجم ، متوقف نمی مانند و همواره در حال رشد و نمو بسر می برند) – بر جمادات (که
[شماره صفحه واقعی : 143]
ص: 4369
همیشه در حال توقف بسر می برند و فاقد رشد و نمواند) برتری دارند .
موجودات نامی به دو قسم : حساس و غیرحساس تقسیم می شوند (به عبارت دیگر : بخشی از موجودات نامی دارای حس می باشند ، و بخشی دیگر فاقد حس هستند) . و بدون تردید موجودات حساس (امثال انسان و حیوان ) بر موجودات غیرحساس (امثال نباتات و جمادات ) شرف و برتری دارند .
موجودات حساس نیز به دو بخش : عاقل (انسان و امثال آن ) و غیرعاقل (یعنی حیوان گنگ و جانور) تقسیم می گردند . و بدون شک موجودات عاقل بر موجودات غیرعاقل فضیلت دارند .
موجودات عاقل نیز به دو قسم : عالم و دانا ، و جاهل و نادان تقسیم می گردند . بدون هیچگونه شبهه و تردید ، عالم و دانا ، برتر از جاهل و نادان می باشد .
بنابراین با توجه به طبقه بندی معقولات به این نتیجه قطعی می رسیم که عالم و دانشمند ، شریفترین و والاترین معقولات و پدیده های هستی است . و این نتیجه را باید یکی از بدیهیات تلقی نمود (که هیچگونه شک و تردید در آن راه ندارد) .
2- رده بندی اموریکه در زندگانی با آنها سر و کار داریم ما را به فضیلت علم و علماء ، رهنمون است :
اموری که در زندگانی خود با آنها سر و کار داریم به چهار بخش تقسیم می شود :
1- اموری که عقل و خرد انسان ، آنرا می پسندد ولی مطابق دلخواه و شهوات و تمایلات نفسانی نیست
2- اموری که با
[شماره صفحه واقعی : 144]
ص: 4370
تمایلات و دلخواه انسان هماهنگی دارد ؛ ولی عقل و خرد آدمی آنرا تاءیید نمی کند .
3- اموری که هم مطابق دلخواه آدمی است ، و هم عقل و خرد انسان بر آن صحه می گذارد .
4- اموری که نه عقل آن را می پسندد و نه با دلخواه آدمی هماهنگی دارد .
الف – نمونه بخش اول ، امراض و بیماریها و حالاتی است که انسان با نارضایتی با آنها مواجه می شود . و به خاطر دنیا و دلبستگی به آن ، آدمی از چنین عوارضی بیزار است .
ب – تمام معاصی و گناهان ، نمودار بارزی برای بخش دوم می باشد (که با تمایلات انسان هماهنگی دارد ولی خرد انسان ، آنرا تاءیید نمی کند) .
ج – علم و دانش را میتوان به عنوان نمونه بخش سوم دانست (که عقل و خواهش دل – هر دو – آنرا می پسندند) .
د – جهل و نادانی ، بهترین مثال و نمونه برای بخش چهارم است (که عقل و خواهش دل از آن بیزارند) .
علیهذا مقام و منزلت علم و دانش در کنار جهل و نادانی ، به منزله بهشت در کنار دوزخ است . و همانگونه که عقل و دل و خرد و شهوت انسان ، آتش دوزخ را نمی پسندند ، نباید به جهل و نادانی رضایت دهند . و همانطور که عقل و خواسته دل انسان ، بهشت و نیکبختی جاوید را خواهان است بدینسان باید پویای علم باشند .
اگر کسی علم و دانش را پسند کرده و به آن دلبستگی یابد قطعا به
[شماره صفحه واقعی : 145]
ص: 4371
بهشتی درآمده است که دنیا در اختیار او قرار داده ، و این بهشت را در دسترس او آماده ساخته است .
ولی اگر کسی جهل و نادانی خویش را تاءیید کند و به آن تن در دهد ، در حقیقت به آتش دوزخی تن در داده است (که باید در دنیا نیز زندگی خود را در میان لهیب شکنجه آور آن سپری کند) ، آتشی که حاضر و در دسترس او است (و خرمن دنیا و آخرت او را نیز می سوزانند) .
اگر کسی (از میان تمام مزایای حیات و زندگانی دنیا) علم و دانش را برگزیند ، به او پس از مرگ می گویند : تو در دنیا به اقامت و زندگانی در بهشت خو گرفته و با آن ماءنوس بودی ؛ پس هم اکنون نیز به بهشت درآی (و شیوه و عادت خود را پیوسته دار) .
و به دیگری (یعنی جاهل و نادان – که بجز علم و دانش – به همه مزایای دیگر زندگانی ، روی آورده بود پس از مرگش ) می گویند : تو در دنیا با آتش دوزخ جهل ، دمخور و معتاد بودی ، پس هم اکنون نیز به آتش دوزخ درآی .
دلیل بر اینکه علم و دانش به منزله بهشت ، و جهل و نادانی همچون آتش دوزخ می باشد این است که کمال لذت و کامجوئی انسان را باید در درک و نیل او به امور مجهول و مسائل نهانی جستجو کرد (یعنی انسان دارای حس کنجکاوی است و میخواهد از اسرار و رموز مسائل نهانی و نایافته جهان سردرآورد و آنها
[شماره صفحه واقعی : 146]
ص: 4372
را بیابد و از این امر لذت می برد) . و شکنجه شدید و کمال رنج و درد انسان ، عبارت از فراق و جدائی و دوری از مطلوب و محبوب او است .
علت اینکه جراحت و زخمهای بدنی ، شکنجه آور و دردناک می باشد این است که این زخم ، بخشی از اندام را از بخش دیگری که محبوب آنست و با آن وابستگی دارد جدا نموده و از هم دور می سازد ، اجزائی که اجتماع آنها محبوب است و در نتیجه ، آدمی احساس درد می نماید ؛ چون اجزاء اندام بدن ، آن اجتماع و همبستگی محبوب و مطلوب را از دست می دهد .
درد و شکنجه ای که آتش به طور عموم و یا آتش جهنم در اندام آدمی ایجاد می کند به مراتب سخت تر و گرانتر از درد و رنجی است که از جراحت و زخم پدید می آید ؛ زیرا جراحت و زخم از آن جهت شکنجه آور است که میان جزء معینی از اندام و جزء معین و محدود دیگری جدائی ایجاد می کند (و در نتیجه ، میان اجزاء محدودی از بدن ، ناهماهنگی و گسستگی و دوری بوجود می آید و انسان ، احساس درد می نماید) ؛ ولی آتش دوزخ در تمام اجزاء بدن رسوخ و نفوذ می نماید ، و مآلا تمام بخشی از اجزاء و اندام انسان نسبت به مجموع بخش دیگر از هم پاشیده شده و دستخوش تفرق و تجزیه می گردند .
(پس بنابراین ، رنج و شکنجه ناشی از آن ، بی اندازه سهمگین و
[شماره صفحه واقعی : 147]
ص: 4373
فرساینده خواهد بود . (( اعاذنا الله تعالی بفضله من عذاب النیران )) ) .
با توجه به مقدمات مذکور ، باید چنین بیندیشیم که هر اندازه ، درک و فهم ما درباره حقایق ، عمیق تر و ژرف تر و استوارتر باشد ، و نیز موجودی که حقایق را بدینگونه درک می کند ، شریفترین و کامل ترین موجودات باشد ، و همچنین مدرکات و موضوعات مورد شناسائی او نیز پاکیزه ترین و مقدس ترین موجودات باشند ، قطعا لذت ناشی از درک چنین حقیقتی ، والاترین و شریفترین لذات خواهد بود .
شکی نیست ، نیروئی که انسان به وسیله آن ، لذت را درک و احساس می نماید ، و به عبارت دیگر : کانون لذت آدمی ، عبارت از روح و جان او است . روح و جان آدمی ، خود شریفتر و والاتر از بدن انسان می باشد ؛ (چون موجودی لطیف و پاکیزه و در عین حال فناناپذیر است ؛ بر خلاف بدن که موجودی آلوده و ناپایدار می باشد) . مسلما ادراکات عقلی و دریافتهای روحی ، عمیقا در انسان اثر می گذارد . و همین ادراکات روحی ، شریفترین حالات در اوضاع و شرایط زندگانی انسان ، محسوب می گردد .
بدون تردید ، انسان در ادراکات عقلی و روحی با موضوعاتی آشنا می شود که شریفترین وجود و پدیده های هستی هستند و آنها عبارتند از : خدای پروردگار جهان ، و همه پدیده های آفرینش اعم از فرشتگان و امثال آنها ، و نیز شناخت تکالیف و وظائف انسانی (در سایه راهبریهای آسمانی ) .
[شماره صفحه واقعی : 148]
ص: 4374
اقعا چه موضوعاتی را سراغ داریم که (مورد شناسائی عقل انسان قرار گیرد و در عین حال ) از چنین موضوعاتی از لحاظ شرف و منزلت ، والاتر و ارجمندتر باشد ؟
(تمام مطالبی که درباره شرف و فضیلت علم و علماء و متعلمان از دیدگاههای مختلف – در تحت عنوان (مقدمه ) – مورد بحث قرار گرفت ، ما را به این حقیقت مسلم و قطعی واقف می سازد) که عقل و نقل ، (و دین و خرد ، و وحی و حکمت ) ، شرف و فضیلت علم و دانش و والائی و منزلت و عظمت و شکوه ماهیت و حقیقت بینش و گرانمایگی ذات علم و معرفت را ، تاءیید و گواهی می کنند .
در بیان ارزش و اهمیت مقام علم و دانش و عظمت مقام معلمین و متعلمین به همین مقدمه اکتفاء می کنیم (و از این پس به بحث و تحقیق درباره آداب و وظائفی آغاز می نمائیم که باید استاد و شاگرد در مسیر تعلیم و تعلم با آن ها آشنا شده و خویشتن را عملا پای بند چنین آداب و آئین ها بدانند تا در رسیدن به هدف های عالی علمی ، کاملا پیروز و کامیاب گردند) .
باب اول : آداب و وظائف معلم و شاگرد
بخش اول : آداب و وظائف معلم و شاگرد نسبت به خود
1- ضرورت و لزوم اخلاص و پاکسازی نیت
ضرورت و لزوم اخلاص و پاکسازی نیت
نخستین آداب و آئینهای مربوط به معلم و شاگرد که باید (در امر تعلیم و تعلم ) به عنوان یک امر ضروری و قطعی مورد توجه قرار گیرد این است که در پویائی از علم و یا بذل و اعطاء آن به دیگران ، دارای خلوص نیت باشند (یعنی باید معلم و شاگرد در مسیر تعلیم و تعلم در
[شماره صفحه واقعی : 149]
ص: 4375
جهت هدفی الهی و انسانی گام بردارند ، و هیچگونه شوائب انتفاعی و مادی را با این هدف الهی نیامیزند) ؛ زیرا محور و کانون ارزش علم و رفتار هر کسی بر قصد و نیت است که اعمال و رفتار انسان گاهی همچون سفال و کوزه شکسته ای – فاقد ارزش و اعتبار می شود . و گاهی نیز همین اعمال و رفتار در ظل نیت و جهت یابی ، و هدف گیری درست و الهی ، همانند گوهری گرانبها آنچنان دارای ارزش و اعتبار می گردد که نمیتوان آنرا به علت گرانمایگی ، ارزیابی کرد . و گاهی نیز همین اعمال و رفتار ، به خاطر هدف گیریهای نادرست و غیرانسانی به صورت وزر و وبالی بر دوش انسان سنگینی کرده ، و برگه های جرم و گناه فزونتری بر صفحات پرونده اعمال سیاه او اضافه خواهد نمود ، اگر چه این اعمال به صورت اعمال واجب و تکالیف حتمی الاجراء او باشد .
بنابراین لازم است که معلم و شاگرد در اعمال و کوششهای خود صرفا خدا و طاعت از فرمان او و پیراستن خویش (از رذائل ) و ارشاد بندگان خدا به حقایق دین را منظور نهائی خود قرار دهند . آنها نباید در انجام وظائف خویش ، هدف دیگری را در قصد و نیت خود راه دهند ؛ یعنی نباید اغراض و هدفهای دنیائی و نادرست و کم ارزشی را – که موجب لذت و خواری و فرومایگی آنها نزد خدا ، و باعث خشم او ، و از دست دادن سعادت و نیکبختی جاوید سرای پسین ، و محرومیت از
[شماره صفحه واقعی : 150]
ص: 4376
اجر و پاداش دائمی می گردد – در مد نظر گیرند .
اینگونه اهداف و اغراض دنیائی و نادرست و کم ارزش ، عبارتند از : حب مال ، جاه طلبی ، نام جوئی و تشخص ، نمودیابی در میان اقران و همگنان ، برتری جوئی نسبت به همالان ، بالیدن نسبت به برادران ایمانی و امثال آنها از هدفهای نادرستی (که همت انسانی را دستخوش ابتذال ساخته و انسان را به فرومایگی شخصیت سوق میدهند) ، و مآلا اشخاص را به صورت (زیانکارترین افرادی درمی آورد که مساعی و کوششهای آنان در زندگی ، فاقد جهت یابی و آمیخته با گمراهی و سرگشتگی است و این چنین افرادی می پندارند که رفتار و کار درستی را در پیش گرفته اند (1)
الف – رهنمودهای قرآن کریم برای ایجاد اخلاص نیت
آن عامل جامع و اساسی – که می تواند اخلاص نیت را در رفتار انسان به ثمر رساند – تصفیه و پالایش درون و باطن از هر گونه آلایشها است . به این معنی که باید انسان سر و باطن خویش را از ملاحظه و توجه به غیر خدا – از طریق عبادت و بندگی او – پاکسازی کند . خداوند متعال در این باره می فرماید :
(( (فاعبدالله مخلصا له الدین الا لله الدین الخالص ) )) (2)
پس خدای را با خلوص نیت در آئین داری ، بندگی کن ، هان ای انسان ! دین و آئین خالص و پاکیزه از آن خدای متعال و برای او است .
و یا اینکه می فرماید :
(( (و ما امروا الا لیعبدوا الله مخلصین له الدین حنفاء و یقیموا الصلوه و
[شماره صفحه واقعی : 151]
ص: 4377
یؤ توا الزکوه و ذلک دین القیمه ) )) (1)
انسانها – صرفا – ماءمور و موظفند که خدای را با آمیزه اخلاص در دینداری ، و درونی پالایش شده پرستش نمایند ، و نماز را به پای دارند و زکوه را بپردازند ، – و این است دین و آئین استوار و پایدار و راه راست زندگی انسانی .
خداوند متعال (وصول به مقام سعادت و نیل به لطف و رحمت خویش را بر پایه توحید در عبادت و بندگی ، و تصفیه باطن استوار ساخته ، آنجا که ) می فرماید :
(( (فمن کان یرجوا لقاء ربه فلیعمل عملا صالحا و لا یشرک بعباده ربه احدا) )) (2)
آنکه برای وصول به لطف و رحمت پروردگارش امیدوار است باید رفتار شایسته ای را در پیش گیرد ، و هیچ کس و هیچ چیز را در مسیر بندگی پروردگارش ، شریک و انباز او قرار ندهد .
گویند : این آیه درباره افرادی نازل شده است که در اعمال و رفتار خود ، جویای رضای غیرخدا هستند ، و برای جلب ستایش مردم به عبادت می پردازند .
خداوند متعال (درباره محرومیت و ناکامی دنیاپرستان از لذات و نعمای اخروی ) می فرماید :
(( (من کان یرید حرث الآخره نزد له فی حرثه ، و من کان یرید حرث الدنیا نؤ ته منها و ماله فی الآخره من نصیب ) )) (3)
اگر کسی کوشش خویش را در تحصیل فراورده های اخروی مصروف دارد ، ما به نفع او بر این فراورده ها می افزائیم . و چنانچه هم و عنایت و
[شماره صفحه واقعی : 152]
ص: 4378
اراده خود را در تحصیل فراورده های دنیوی محدود سازد ، این هدف را برای او تاءمین می کنیم ، ولی برای او از بهره های آخرت ، نصیبی نخواهد بود .
و نیز چنین می فرماید :
(( (من کان یرید العاجله عجلنا له فیها ما نشاء لمن نرید ، ثم جعلنا له جهنم یصلیها مذموما مدحورا) )) (1)
اگر کسی دنیای شتابنده و زودگذر را هدف زندگانی خود قرار دهد و فقط خواهان آن باشد ، ما – بر حسب اراده و مشیت خویش – خواسته های او را با شتاب و سرعت برآورده می سازیم ، ولی در بازپس ، آتش دوزخ را برای او آماده می نمائیم تا با وضعی نکوهیده و حالتی سرافکنده و رانده شده به آن درآید و طعم تلخ آنرا بچشد .
ب – سخنان پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله ) در اهمیت اخلاص نیت
(ارزش و اعتبار عمل و رفتار هر فردی مطابق نیت و قصد و هدف او است . و کاربرد سود و عوائد اعمال هر انسان صرفا به نیت او وابسته است . اگر کسی (از هرگونه هدفهای انتفاعی مادی بگریزد و) از وادی هدفهای نفسانی هجرت کند و راه وصول به رضای خدا و رسول او و مقصدی الهی و هدفی انسانی ، کوچ و هجرت کرده است . ولی اگر هجرت و گریز او به سوی دنیا انجام گیرد ، به دنیائی که میخواهد (از منافع آن بهره مند گردد و) به آن دست یابد ، و یا میخواهد از رهگذر هجرت و کوچیدن خود ، به تمایلات جنسی خویش دامن زند و از وجود جنس زن بهره کشی کند ؛ هجرت و کوچیدن
[شماره صفحه واقعی : 153]
ص: 4379
او به همان هدفهای مبتذل و کم ارزش تنزل خواهد یافت ) (1) .
این حدیث شریف از اصول و قواعد بنیادی اسلام ، و یکی از پایه ها و بلکه نخستین استوانه های تعالیم مقدس اسلام است .
یکی از دانشمندان (درباره ارزش و اهمیت شگرف این حدیث ) می گوید : این حدیث با محتوای جالب آن ، یک سوم علم و معرفتی است (که باید شاگرد یا معلم ، آنرا ضمیمه اندوخته های علمی خود ساخته و بدینوسیله معارف خویش را تکمیل نمایند) .
یکی از فضلاء و دانشمندان برجسته در توجیه این سخن می گوید : اندوخته ها و فراورده ها به مدد دل و زبان و سرانگشتان آدمی بدست می آید (به عبارت دیگر : عوائد و بهره های انسان در زندگانی در سایه جنبش و کوشش درونی و به کمک زبان و به یاری تحرک اعضاء و اندام او به هم میرسد و فراهم می گردد) . بنابراین نیت و اراده انسان (که عبارت از جنبش و تحرک درونی است ) یکی از عوامل سه گانه تحصیل عوائد و اندوخته های بشر می باشد . این عامل درونی بر دو عامل دیگر یعنی زبان و سرانگشتان و اندام انسان ، رجحان و برتری دارد ؛ زیرا نیت و اراده انسان – منهای جنبش و تحرک زبان و اندام – مستقلا به عنوان عبادت و بندگی خدا تلقی می گردد ، در حالیکه فراورده های زبان و اندام و به عبارت دیگر : گفتار و کردار انسان – منهای نیت و اراده صحیح – فاقد هرگونه ارزش عبادی است .
[شماره صفحه واقعی : 154]
ص: 4380
(یعنی اگر گفتار و رفتار انسان ولو در جهت بندگی و با رنگ و چهره عبادت انجام گیرد ؛ ولی عاری از قصد قربت باشد ، بهیچوجه به عنوان عبادت تلقی نخواهد شد و بهیچگونه پاداش و ثوابی منتهی نخواهد گشت ) .
علماء و دانشمندان سلف و جماعتی از رهروان و پیروان آنها با علاقه و دلبستگی شدیدی ، طلیعه کتاب خود را با این حدیث آغاز می کردند تا بدینوسیله به مطالعه کنندگان آثار خود هشدار دهند که باید (در تمام امور) از حسن نیت و تصحیح عقیدت ، برخوردار بوده ، و نسبت به آن اهتمام ورزیده ، و عنایت خویش را در شروع به کارها در پاکسازی نیت و اخلاص در اراده معطوف سازند .
باری رسول اکرم (صلی الله علیه و آله ) فرمود :
(نیت و جنبش درونی مؤ من از رفتار و تحرک اندام و زبانش بهتر و پرارزش تر است ) . و در حدیث دیگری آمده است : (نیت مؤ من از عمل او رساتر و کارسازتر است ) (1) .
(مردم در روز قیامت بر حسب نیت ها و اراده های خویش ، محشور می گردند)(2) .
پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله ) با روایت از جبرئیل (علیه السلام ) ، و او از خدای (عز و جل ) چنین آورده که خداوند متعال فرموده است : (اخلاص و پالایش قصد و نیت یکی از اسرار من می باشد که در دل بندگان محبوب خویش به ودیعت نهاده ام )(3) .
(برای آنکه به اهمیت و ارزش نیت انسان پی ببریم و
[شماره صفحه واقعی : 155]
ص: 4381
بدانیم که اعمال و رفتار انسان ، چگونه بوسیله نیت و اراده او ارزیابی می شود ، رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله ) فرمود) :
(نخستین کسی که در روز قیامت مورد محاکمه و داوری قرار می گیرد و به زبان او حکم صادر می شود ، عبارت از کسی است که در دنیا به شهادت رسید . (چنین شخصی را می آورند) و نعمتهائی را که در دنیا به وی ارزانی شده است بدو معرفی کرده و به رخ او می کشند ، او نیز نعمتهای ارزانی شده را شناسائی کرده (و بدان اعتراف می کند) . سپس به او می گویند : در ظل این نعمتها چه کاری را در دنیا صورت داده ای ؟ می گوید : خدایا در راه تو به جهاد و پیکار با دشمنان دین برخاستم با آنگاه که به درجه شهادت نائل شدم . به او می گویند : دروغ می گوئی ؛ زیرا تو با این منظور و هدف به جهاد قیام نمودی تا دیگران درباره تو بگویند : (او مردی دلیر و باشهامت بوده است ) . مردم نیز اجر و پاداش تو را پرداختند و شهامت تو را بر زبان راندند (یعنی تو به قصد پاداش لسانی مردم به جهاد برخاستی و آنها نیز درباره تو و این هدف تو ، دریغ نکردند و اجر تو را تواءم با تمجید و تجلیل به تو تسلیم کردند . بنابراین آیا تو می توانی – با وجود آنکه غیر خدا را در قصد و هدف خویش در مد نظر گرفته ای – از خدا
[شماره صفحه واقعی : 156]
ص: 4382
درخواست اجر و پاداش نمائی ؟ !) لذا خداوند متعال فرمان میدهد که وی را به رو درافکنند و بر روی زمین بکشند تا در میان آتش دوزخ افتد .
سپس شخص دیگری را احضار می کنند که در دنیا به دانش آموختن و یا تعلیم آن به دیگران و نیز تلاوت قرآن کریم ، سرگرم بوده است . آنگاه نعمتهائی که در دنیا از آنها برخوردار بوده به وی عرضه می کنند . او نیز آنها را شناسائی کرده و بدآنها اعتراف می نماید . سپس به وی می گویند : چه کاری در دنیا و در سایه این نعمتها انجام داده ای ؟ پاسخ می دهند که در دنیا به دانش اندوختن و تعلیم آن به دیگران و تلاوت قرآن مشغول بوده ام ، و در این رهگذر تو را می جستم و هدفم ، تو بوده ای . ولی به وی می گویند : دروغ می گوئی ، زیرا تو از آن جهت به تعلم و تعلیم و تلاوت قرآن دست یازیدی که مردم ، ترا به عنوان یک عالم و دانشمند تلقی کرده و دیگران درباره تو بگویند که قاری قرآن می باشی . مردم نیز (اجر و پاداش نیت ترا پرداختند) و گفتند : تو قاری قرآن و عالم و معلم دیگران بوده ای . (بنابراین به چه جهت و روی چه اساسی از خدا توقع اجر و پاداش را داری ؟ ! مگر نه این است که تو علم و دانش را برای غیر خدا اندوختی و آموختی و با هدفی بیگانه از خدا به تلاوت قرآن قیام نمودی
[شماره صفحه واقعی : 157]
ص: 4383
؟ !) لذا دستور میدهند که او را به چهره بر روی زمین بکشند با آنگاه که در میان آتش دوزخ ، افکنده شود)(1) .
(اگر کسی در طی تحصیل علم و دانشی – که باید آنرا به منظور کسب رضای خدای (عز و جل ) فراگیرد – جویای هدفی دیگر باشد ، و بخواهد از طریق علم و دانش فقط به اغراض دنیوی دست یابد ؛ نمیتواند در روز رستاخیز بوی خوش بهشت را نمی یابد) (2) (یعنی آنچنان از بهشت بیگانه می گردد که از آن اثری نخواهد یافت ) .
(اگر کسی علم را برای غیر خدا فراگیرد یعنی غیرخدا را هدف علم آموزی خویش قرار دهد ، جایگاه او از آتش دوزخ فراهم و آماده خواهد شد) .
(اگر کسی علم و دانش را از آنجهت فراهم آورد که بخواهد با دانشمندان دیگر بستیزد ، و یا بر سفیهان و سبک مغزان بتازد و درافتد ، و یا آنرا وسیله جلب نظر مردم به خویشتن قرار دهد ، باید جایگاه و ماءوای خود را از آتش دوزخ فراهم آورد . (3)
(علم و دانش را با این اهداف (بی ارزش ) نیاموزید که با سفیهان و نابخردان درافتید ، و با دانشمندان به جدال و ستیز برخیزید ، و یا نظر مردم را به خود معطوف سازید ؛ بلکه در گفتار خویش ، پویای همان اهدافی باشید که در پیشگاه خداوند متعال و در نزد او قرار دارد ؛ زیرا آنچه نزد خدا است پایدار و فناناپذیر است ؛ چون خدا ، باقی و پایدار می باشد ، و ماسوای آن
[شماره صفحه واقعی : 158]
ص: 4384
دستخوش فنا و نابودی است . باید شما آبشخورهای حکمت و چراغهای فروزان هدایت ، ملازم خانه های خویش (همچون فرش و بساطی ستبر که در خانه گسترده و افتاده است ) بوده و مانند مشعلهای تابناک در شب تاریک و دیجور ، دل زنده و کهن جامه و ژنده پوش باشید که میان اهل آسمان ، معروف و در میان اهل زمین ، گمنام زیست کنید) (1) .
(اگر کسی چهار چیز را هدف دانش آموختن خود قرار دهد ، موجبات ورود به آتش دوزخ را برای خویش فراهم می نماید :
باین معنی که از رهگذر عالم بودن بخواهد :
1- بر دانشمندان مباهات ورزد .
2- با سفیهان و نابخردان بستیزد .
3- توجه و انظار دیگران را به خود جلب نماید .
4- از امراء و دولتمردان ، (مال و ثروتی ) اخذ کند) (2) .
(اگر کسی ضمن ازدیاد مایه های علمی ، بر مراتب علاقه و دلبستگی خویش به دنیا بیفزاید (این دلبستگی فزاینده او به دنیا) موجب می شود که بیش از پیش از خداوند متعال ، فاصله گرفته و بر مراتب بعد و دوری خود را از او بیفزاید) (3) .
(هر علم و دانش و آگاهی – برای هر فردی – باری سنگین و وزری ننگین است ، و در روز قیامت بر شانه او فشار می آورد ، مگر آن علمی که بر طبق آن عمل شود و انسان ، رفتار خویش را با آن هماهنگ سازد) (4) .
(در روز قیامت ، عذاب و شکنجه عالم و دانشمندی که علم او به وی سود
[شماره صفحه واقعی : 159]
ص: 4385
نرساند و عملا از آن نتیجه نگیرد ، از عذاب تمام مردم دیگر سخت تر و طاقت فرساتر خواهد بود) (1) .
(قضیه و مثل دانشمندی که راه و رسم خیر و نیکی را به مردم می آموزد و خویشتن را فراموش می کند و بخود نمی پردازد ، همانند فتیله ای است که به دیگران روشنائی می بخشد ، و خود را سوزانده و تباه می گرداند) (2) .
در حدیث دیگری چنین آمده است که :
(مثل چنین دانشمندی مثل چراغ است (چراغی که خود می سوزد و تباه می گردد ؛ ولی به دیگران بهره و روشنائی میرساند) .
(علماء و دانشمندان این امت ، دو تیره اند :
1- دانشمندانی که از علم و آگاهی خود سودمند می گردند ، آنرا بدون چشم داشت (به هدفهای دنیوی ) و عاری از هر گونه آزمندی و صید طعمه و سودجوئی ، در اختیار دیگران قرار می دهند ، برای چنین دانشمندانی همه جانداران عالم – اعم از ماهیان دریا و جانوران خاک زی و پرندگان و مرغان هوا – از خداوند متعال ، رحمت و آمرزش را درخواست می کنند . آنان با جلال و شکوه ویژه ای در پیشگاه خداوند متعال حضور می یابند ؛ و در حالیکه بزرگی و سروری و شرف در سراپای وجود آنها به چشم می خورد ، محشور می گردند . و در پیشگاه خداوند حضور می یابند و با پیامبران و فرستادگان خدا همره و همدم اند .
2- و دانشمندانی که خداوند ؛ آنانرا از علم و آگاهی برخوردار ساخته است ؛ ولی از
[شماره صفحه واقعی : 160]
ص: 4386
تعلیم و ارشاد دیگران دریغ می ورزند . و به شرطی ، علم و آگاهی خود را در اختیار دیگران قرار می دهند که عوض و نفع مادی از رهگذر آن ، عاید آنها گردد . و بالاخره با چشم داشت به سوی منافع مادی و با روح آزمندی و صید طعمه ، حاضرند دیگران را تحت تعلیم و ارشاد خویش قرار دهند . چنین دانشمندانی با لگام و دهان بندی آتشین – در روز قیامت – میان مردم پدیدار می گردند . و منادی بانگ برمی آورد و به مردم می گوید : اینان کسانی بودند که در دنیا – جز با هدف انتفاعی و سودجوئی و آزمندی و بالاخره اغراض دنیوی – از تعلیم دیگران دریغ می ورزیدند . چنین دانشمندانی بدینسان در روز رستاخیز شکنجه می شوند تا آنگاه که مردم و یا خود آنها از محاسبه و بازپرسی در دادگاه الهی فارغ شوند) (1) .
(اگر کسی علم و آگاهی خویش را کتمان نماید ، و از نشر و تعلیم آن به دیگران دریغ ورزد ، خداوند متعال بر چهره او لگامی (آتشین ) افکند) (و بدینسان او را معذب و ذلیل می سازد) .
(علم و دانش بر دو گونه است :
1- علمی که به قلب و درون انسان راه یافته (و روح انسان را سامان می دهد) . چنین علمی می تواند نافع و سودمند افتد .
2- علمی که بر سر زبان متوقف مانده (و به دل و درون انسان رسوخ نکرده ) است . اینگونه علم و دانش ، به صورت حجت و دلیل کوبنده خدا
[شماره صفحه واقعی : 161]
ص: 4387
نسبت به افراد بشر ، درمی آید) (1) (که در روز قیامت ، نکبت و مقهوریت و خواری را برای صاحب آن به ارمغان می آورد) .
(من نسبت به امت مسلمان و پیروان خودم اعم از مؤ من و مشرک ، بیم و هراسی ندارم ؛ زیرا ایمان و اعتقاد مؤ من ، از او نگاهبانی می کند ، و کفر و انکار و ناسپاسی مشرک ، موجبات قلع و قمع او را فراهم می آورد .
من از منافق و فرد دورو ، سخت بیمناک هستم که زبانش گویا و آشنا ، و به اصطلاح زباندان و عالم است . مطالبی را بر زبان جاری می سازد که شما آن را به عنوان کار خوب می شناسید . ولی از لحاظ عمل ، دست به کارهائی می زند که شما آنها را زشت تلقی می کنید) (2) (یعنی خوب حرف می زند و حرف خوب می گوید ، ولی عملا زشت کردار است . من بر امت خود از چنین عالم منافق و گرفتار دوگونگی شخصیت سخت هراس دارم ) .
(بیشترین ترس و بیم من بر شما ملت مسلمان – پس از درگذشتم – از کسی است که – علیرغم علم و زباندانی و کارآئی در سخن و گفتار – مردی منافق و اسیر دوگانگی شخصیت است ) (3) (و میان گفتار و رفتار او هماهنگی و همسانی به چشم نمی خورد و فقط دانش او زبانی می باشد) .
(بدترین بدترها ، علماء و دانشمندان بدسیرت و زشت سریرتند . و خوب ترین خوب ترها ، همان دانشمندان برگزیده و پاک
[شماره صفحه واقعی : 162]
ص: 4388
سیرت می باشند)(1) .
(اگر کسی مدعی علم و دانش گردد و بگوید : من دانشمند می باشم (بدانید) که او جاهل و نادانی بیش نیست ) (2) .
(دین و آئین الهی آنچنان پدیدار و گسترده گردد که از پهنه دریاها بگذرد و دریاها در راه خدا ژرفای خود را برای علم و دانش و دین و آئین الهی آماده پذیرائی می سازند و علم در عمق آنها نفوذ پیدا می کند (و یا آنکه دریاها در راه دین فروهشته گردند) . سپس از پس شما گروه هائی پدید می آیند که قرآن را تلاوت کنند و مدعی شوند که ما قاری قرآنیم (و در ادعای خود ، چنان بلندپروازند که می گویند) : آیا در دنیا و جهان ، کسانی وجود دارند که از لحاظ آشنائی به قرائت قرآن و فقاهت و بینش دینی و علم و دانش ، بر ما فزونی داشته باشند ؟ !
پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله ) پس از چنین بیانی ، رو به اصحاب و یاران خود کرده و فرمود : آیا از میان این گروه پرمدعا ، انتظار خیر و نیکی را دارید ؟ عرض کردند : نه . حضرت فرمود : این گروه بی خاصیت ، از مردم همین امت مسلمان هستند (و ادعای مسلمانی دارند) ، اینان هیزم آتش دوزخ خواهند بود) (بنگرید به : کنزالعمال 10/212) .
ج – احادیث شیعی درباره خلوص نیت
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله ) :
کلینی به اسناد خود از امیرالمؤ منین علی (علیه السلام ) آورده است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) فرمود :
[شماره صفحه واقعی : 163]
ص: 4389
(دو گروه از مردم جامعه بشری آنچنان همواره گرسنه اند که بهیچوجه اشباع و سیر نمی گردند :
1- کسانی که پویای مال و طالب ثروت اند .
2- کسانی که جویای علم و خواهان دانش می باشند .
اگر کسی در این دنیا به آنچه برای او حلال و مباح می باشد ، بسنده و قناعت کند ، سالم و تندرست و با خاطری آسوده و درونی سالم زیست می کند ؛ ولی اگر کسی بخواهد از راههای ناروا (به حطام دنیوی و مال و مکنت ، دست یازی کند و) به هدفهای مادی برسد ، موجبات هلاک و نابودی (و اضطراب درونی و تشتت خاطر) خویش را فراهم می آورد ، مگر آنکه به خود آید و به خدای خویش بازگردد و از گذشته خود توبه نماید .
هرگاه کسی علم و دانش را از افراد درخور و شایسته ، فراگیرد و عملا پای بند به آن باشد راه نجات و رهائی خویش را از آتش دوزخ تدارک دیده (و از هرگونه گزند روحی و معنوی در دنیا و آخرت مصون خواهد بود) ؛ ولی اگر هدف او در فراگیری علم ، عبارت از مطامع دنیوی باشد باید حظ و بهره خود را صرفا در دنیا بجوید) (1) (بنابراین نباید در انتظار اجر و پاداش اخروی باشد) .
امام باقر (علیه السلام ) :
و نیز همان کلینی ، حدیثی با اسناد خود از امام محمد باقر (علیه السلام ) در کتاب (الکافی ج 1 ص 59) آورده است که محتوای آن ، چنین می باشد :
(اگر هدف طالب علم (با اغراض
[شماره صفحه واقعی : 164]
ص: 4390
هوس آمیز ، آلوده گردد) و بخواهد با مایه علمی و حربه علم ، بر علماء و دانشمندان مباهات ورزد ، با سفیهان و سبک مغزان بستیزد ، و یا انظار مردم را به خود جلب نماید ، جایگاهش از آتش دوزخ فراهم و آماده خواهد شد . (باید متوجه باشیم : ) ریاست و سرپرستی صرفا درخور افرادی است که دارای شایستگی کافی هستند) .
امام صادق (علیه السلام ) :
همان کلینی (رضوان الله علیه ) با اسناد خود از امام صادق (علیه السلام ) آورده است که فرمود :
(اگر کسی در تحصیل حدیث (آشنائی به ماءخذ آئین و اعتقادات دینی ) منافع دنیوی را هدف قرار دهد ، حظ و بهره ای در آخرت عائد او نخواهد شد ؛ ولی اگر هدف او در فراگرفتن سنت و حدیث – (که خود از منابع اساسی شریعت اسلامی است ) – عبارت از خیر و نیکبختی اخروی و معنوی باشد ، خداوند نیز خیر و سعادت دنیا و آخرت را به وی ارزانی خواهد کرد(1) .
(اگر احساس نمودید که عالم و دانشمندی به دنیا دلبستگی شدید دارد ، نسبت به او درباره دین و آئین خود بر حذر بوده و او را نسبت به دینتان متهم سازید (و یکپارچه تسلیم عقائد او نشوید ، و به راستین بودن او دل نبندید) ، زیرا هر کسی که چیزی را دوست میدارد و خاطر خویش را بدان سرگرم میسازد ، اهتمام و عنایت او به صیانت و نگاهبانی همان چیز مبذول و محدود بوده و گرد همان می گردد) (2) .
حضرت صادق (علیه
[شماره صفحه واقعی : 165]
ص: 4391
السلام ) ، سپس فرمود : خداوند به داود پیامبر (علیه السلام ) وحی نمود که : (عالم و دانشمند شیفته و فریفته دنیا را میان من و خودت واسطه قرار مده ؛ زیرا چنین دانشمندی ترا از راه محبت و عشق به من بازمیدارد . اینگونه دانشمندان ؛ قطاع الطریق و راهزنانی هستند که راه را بر بندگان خواهان من ، می برند و مسدود می سازند . کمترین و ناچیزترین رفتاری را که من با آنان در پیش خواهم گرفت ، این است که حلاوت و شیرینی و گوارش مناجات و نیایشم را از دلهای آنان بیرون می کشم ) (1) .
همان امام (علیه السلام ) از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله ) روایت کرده است که فرمود :
(فقهاء و دانشمندان واجد بینش دینی ، نمایندگان امین انبیاء و پیمبران و نائبان و فرستادگان خدا هستند ؛ البته تا آنگاه که در منجلاب مطامع دنیوی غوطه ور نشوند ، و حرفه دنیاداری را در پیش نگیرند . عرض کردند یا رسول الله ، فقهاء و دانشمندان ، چگونه و با چه کیفیتی در دنیا و مطامع آن ، غوطه ور می گردند ؟ فرمود : آنگاه که از کارهای سلطان و پادشاه زمان پیروی کنند ، (ناگزیر به دنیا روی آورده و در مزبله آزمندی های مادی آلوده می شوند) .
اگر متوجه شدید که فقهاء و دانشمندانی چنین راه و رسمی را پیشه خود ساخته اند نسبت به دین و آئین خویش کاملا از آنان برحذر باشید) (2) ؛ (چون ممکن است اینان ، جان و شیره دین
[شماره صفحه واقعی : 166]
ص: 4392
و ایمان شما را – همچون راهزنان – از قلب و دلتان بربایند) .
گروه بندی طالبان علم و دانشجویان :
از همان امام صادق (علیه السلام ) چنین روایت شده است که فرمود : طالبان علم و دانشجویان به سه گروه تقسیم می شوند ؛ لذا بایسته است که خود آنها و ماهیت و مشخصات ظاهری و باطنی آنان را شناسائی کنید :
1- گروهی از آنجهت ، طالب علم اند ، که میخواهند – با تحصیل آن – سفاهت و سبک مغزی و فخر و مباهات به دیگران ، و ستیز و درگیری با رقیبان و همالان را پیشه خود سازند .
2- گروهی دیگر که هدف آنان در تحصیل علم ، عبارت از فزون جوئی و دست یازی به مقام و منصب و تکبر و خود بزرگ بینی ، و خدعه و نیرنگ کاری می باشد .
3- گروه سوم ، دانشجویانی هستند که بخاطر کسب بینش دینی و نیز عمل و رفتار بر طبق موازین آن ، جویای دانش و پویای علم اند .
نتیجه :
الف – گروه اول ، که (عالم نمایانی ) نادان هستند ، افرادی ستیزه جو و آزاردهنده می باشند و میخواهند با تظاهر به مذاکره علمی و اظهار حلم و بردباری ، در محافل و در حضور مردم سخن گویند . (و در کمین آن هستند که ضمن صحنه سازی ) و در زیر ماسک خشوع و پارساجامگی ، پیشخوانی کنند و زبانزد مردم گردند ، در حالیکه از هر گونه تقوی و پارسائی ، عاری و تهی می باشند .
خداوند متعال به خاطر
[شماره صفحه واقعی : 167]
ص: 4393
همین صحنه سازیها ، اندرون بینی آنها را در هم کوبیده و استخوان سینه شان را در هم می شکند و پاره پاره می سازد (و سرانجام ، آنها را در سر جای خود می نشاند) .
ب – گروه دوم که اهل دست درازی و ترفع و حیله و نیرنگ می باشند ، افرادی خائن و متملق اند که با نیرنگ و چاشنی چاپلوسی ، بر رقیبان و همگنان ، ترفع و دست یازی و فخر می نمایند . و نسبت به مالداران و دولتمندان فرومایه تر از خود ، (آنهم عاری از هرگونه قصد قربت ) اظهار فروتنی می نمایند .
اینان شهد و حلوا و طعمه های گوارای مالداران را می بلعند ، و در جهاز گوارش خود هضم می کنند ؛ ولی (ضمن آن ) دین و آئین خود را در هم می کوبند . خداوند متعال به کیفر چنین انحراف و انحطاطی ، آنانرا خامل و گمنام کرده و در میان مشخصات و عوامل ناموری علماء و دانشمندان واقعی ، آثار و نشانه های آنها را محو و نابود می سازد . و سرانجام بی نام و نشان خواهند گشت .
ج – گروه سوم که به حق ، صاحب فقه و بینش و آگاهی و اهل عمل به موازین آگاهیهای خود می باشند ، همواره گرفتار هم و غم و اندوه شدید و بیداری شب هستند بگونه ای که تحت الحنک به کلاه خویش بسته (و انزواء اختیار کنند) و در تاریکی شب به عبادت برخیزند . و در حالیکه بیمناک و خواهان و هراسان هستند عمل می کنند
[شماره صفحه واقعی : 168]
ص: 4394
، سرگرم کار خود می باشند ، و از مردم شناسی بهره ای کافی دارند . (به همین جهت ) از مطمئن ترین برادران دینی خود بیمناک هستند (که مبادا بوسیله همین دوستان مصالح دنیا و آخرت ، دین و ایمانشان مورد دستبرد افکار و آراء واهی آنها قرار گیرد) . خداوند متعال (به جای اینهمه رنجها و شکنجه های روحی که علماء واقعی با آنها درگیر هستند) پایه های وجودشان را استوار داشته (و در سایه لطف و مرحمت خویش ، نیازهای آنها برآورده ساخته ) و آنانرا در روز رستاخیز در پناه امن و حمایت خود قرار میدهد) (1) .
امام باقر (علیه السلام ) و سخنان او در رده بندی علماء و دانشمندان :
صدوق (رحمه الله ) در کتاب (الخصال ) روایتی با اسناد از امام باقر (علیه السلام ) نقل کرده است (که ضمن آن ، علماء و دانشمندان به هفت رده و طبقه تقسیم شده اند) :
1- (دسته ای از علماء و دانشمندان (محتکرانی بیش نیستند) و دوست دارند که اندوخته های علمی خود را ذخیره نمایند ، و نمیخواهند مایه های علمی آنها را در اختیار دیگران قرار گیرد . چنین دانشمندانی در نخستین قعر آتش دوزخ ، جای دارند .
2- گروهی دیگر از اندرز دیگران و نصایح اخلاقی ناصحان ، بیزارند (و نمی خواهند زیر بار موعظه دیگران قرار گیرند) ؛ ولی در پند و موعظه دیگران سختگیری می کنند . اینان در دومین ژرفای دوزخ ، ماءوی دارند .
3- برخی از علماء (سوداگران و تجارت پیشه اند و) صلاح و سود خود را
[شماره صفحه واقعی : 169]
ص: 4395
در آن می بینند که مالداران و دولتمندان و ارباب منصب و مقام و طبقه اشراف و کاخ نشینان را از معلومات و معارف خویش بهره مند سازند (و حرفه تعلیم خود را در اینگونه طبقات محدود نمایند) ، و چنین معتقدند که افراد بینوا و تهی دست و کوخ نشینان را در محدوده علم و دانش ، جائی نیست . چنین دانشمندان (بی وجدان و تجارت پیشه ) در سومین عمق جهنم مسکن دارند . 4- فرقه ای از دانشمندان ، راه و رسم جباران و پادشاهان را در علم خویش ، پیشه خود ساخته ، به گونه ای که اگر بر آنها ایراد گیرند و در اداء حق آنها (از لحاظ احترام و مطامع دنیوی ) کوتاهی شود ، خشمگین گردند . اینگونه علماء در چهارمین ژرفنای آتش دوزخ جای دارند .
5 – برخی از دانشمندان ، جویای گفته های یهود و نصاری هستند (همچون زمان معاصر که برخی از دانشمندان به گفته های غربی ها استناد می جویند) تا بدینوسیله معلومات و معارف خویش را آبرومندانه تر و فزونمایه تر و مفصل تر جلوه دهند (و به اصطلاح : حدس و تفطن های علمی خود را از رهگذر اطلاعات مخدوش و محرف دانشمندان یهود و نصاری تقویت و تاءیید کنند ، و در این مسیر ، حجم گفته های خویش را افزایش دهند) این فرقه از دانشمندان در پنجمین قعر دوزخ جای گیرند . (1)
6- دسته دیگری از دانشمندان (اهل عرض اندام هستند) و خویشتن را در منصب فتوی و صدور حکم دینی قرار می دهند ، (و این منصب
[شماره صفحه واقعی : 170]
ص: 4396
را به رخ دیگران می کشند) و به مردم می گویند : پرسشهای دینی خود را با من در میان گذارید . در حالیکه احیانا ممکن است اینگونه دانشمندان اطلاع درستی در مورد هیچ مساءله ای نداشته باشند (و با آنکه گرفتار جهل و گمرهی هستند میخواهند همچون نابینائی ، عصاکش کوری دگر شوند) . خداوند متعال چنین افراد صحنه پرداز و خودآرا و اساسا هر فرد متکلف را (که با تکلف و خروج از موضع طبیعی ، در صدد خودنمائی برمی آید) به هیچوجه دوست نمیدارند . این طبقه از دانشمندان در ششمین درجه ژرفای جهنم قرار گیرند .
7- جماعتی از علماء و دانشمندان (گرفتار افزارگرائی هستند!) و میخواهند علم و دانش را وسیله مردانگی و سرفرازی و اندیشمندی خویش قرار دهند (تا از این رهگذر به عنوان فردی عالم و اندیشمند ، مورد احترام دیگران قرار گرفته و دانش خویش را نردبانی برای ارتقاء به این هدف و نخوت و تظاهر به مردانگی و عقل ، سازند) . جای چنین دانشمندان (فرصت طلب و نامجوی ) ، هفتمین قعر آتش دوزخ می باشد) (1) .
د – راه و رسم اخلاص نیت در سخنان بزرگان و راهبران دینی
خضر (علیه السلام ) :
از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله ) چنین روایت شده است که فرمود :
(موسی (علیه السلام ) با خضر (علیه السلام ) برخورد کرد و به او گفت : مرا نصیحت و سفارش فرما . خضر گفت :
ای طالب علم ! باید بدانی که گوینده ، کمتر از شنونده ، گرفتار ملال خاطر و خستگی روحی می گردد . بنابراین – آنگاه که با همنشینان خود سخن می
[شماره صفحه واقعی : 171]
ص: 4397
گوئی (با پرگوئی و زیاده روی در گفتار) ، آنانرا خسته و ملول نساز .
ای موسی ! بدان که قلب تو ، ظرف و جایگاهی پذیرا برای مواد مختلف می باشد . بنگر که این ظرف را با چه مایه ها و موادی آکنده می سازی .
دنیا را بشناس و آنرا در پس پشت خویش قرار ده (و از آن بگذر و عبور کن ) ؛ زیرا دنیا نمیتواند خانه و جایگاه پایداری برای تو باشد . دنیا صرفا وسیله و ابزاری برای رسیدن به کمال روحی و معنوی است تا بندگان الهی توشه خویش را از این گذرگاه برای معاد و توقفگاه همیشگی خود بردارند .
ای موسی ! خویشتن را برای صبر و استقامت آماده ساز تا به مقام حلم و خویشتن داری نائل گردی . احساس و درک لذت تقوی و پرهیزکاری را در قلبت بیدار ساز تا به علم و آگاهی دست یابی . نفس سرکش خود را با حربه بردباری و شکیبائی تمرین ده و آنرا بدینوسیله مقهور ساز تا از گناه و جرم رهائی پیدا کنی .
ای موسی ! اگر خواهان علم و دانش هستی باید خویش را برای پذیرائی از علم هر چیزی فارغ و آسوده خیال سازی ؛ زیرا علم و دانش صرفا از آن کسی است که خود را فارغ از هر چیزی ، در اختیار آن قرار دهد .
زیاده از حد سخن مگو ، و آنچنان یاوه سرائی مکن ؛ زیرا پرگوئی و یاوه سرائی دانشمندان ، آنانرا در نظر دیگران خوار و زشت جلوه می دهد و موجب می گردد
[شماره صفحه واقعی : 172]
ص: 4398
که بدیها و زشتیهای درونی نابخردان ، آشکارا بروز نماید . بر تو است که جانب اقتصاد و اعتدال در سخن گفتن را رعایت کنی ؛ چون اعتدال در سخن گوئی نمایانگر موفقیت و نشانه حکمت و صواب اندیشی انسان است .
از نادان دوری گزین ، و از آنان روی گردان باش ، و در برابر نابخردان و سبک مغزان ، حلم و خویشتن داری را در پیش گیر ؛ چون حلم و خویشتن داری از مزایای برجسته و ارزشمند صبرپیشه گان و زیور دانشمندان است .
آنگاه که فرد نادانی ترا دشنام گفت ، با نرمش و آرامی در برابر دشنام او سکوت اختیار کن ، و با حزم و احتیاط از او جدا شو ؛ زیرا جهل و ندانم کاری او نسبت به تو و دشنامی که نثار تو کرده است بیش از آن می باشد که به تو اظهار نموده است . (بنابراین با سکوت و فاصله گرفتن محتاطانه خود از او ، کمتر زیان مند میگردی ) .
ای پسر عمران ! دری را که نمیدانی چه چیزی آنرا بست و به طرز بستن آن آشنائی نداری ، مگشا . و نیز دری را مبند که نمیدانی چه چیزی آنرا گشود و باید به چه کیفیت آنرا باز کرد .
ای پسر عمران ! کسی که دلبستگی و گرسنگی و طمع او نسبت به دنیا در هیچ حد و مرزی متوقف نمی گردد ، و رغبت و گرایش او به دنیا پایان نمی گیرد و نمی گسلد ، چگونه می تواند عابد خدا بوده و خویشتن را بنده خدا بداند
[شماره صفحه واقعی : 173]
ص: 4399
؟ او که خود را فرومایه می سازد و به حقارت حال خود واقف است ، و خدای را در سرنوشت خویش متهم می کند (و به تقدیر و مشیت او راضی نیست ) چگونه می تواند زاهد ، و دارای خوی پارسائی و بی اعتنائی به دنیا باشد ؟ ! .
ای موسی ! معارف و معلومات را با این هدف بیاموز که بر طبق موازین آن عمل کنی . نباید هدف تو در تعلیم علم به دیگران ، در سخن گفتن و حرف زدن ، محدود بماند ؛ زیرا نتیجه آن این است که خویشتن را تباه ساخته و از رهگذر تباهی خود ، دیگران را در مسیر نور هدایت قرار دهی ) ؛ (ولی خود از این نور ، بی بهره بمانی ) .
عیسی (علیه السلام )
عیسی (علیه السلام ) (به یاران خود) فرمود : (شما نیروی خود را برای تاءمین نیازهای دنیوی بکار میدارید ، در حالیکه روزی شما بدون مساعی (و کوشش های خارج از اندازه شما) تاءمین شده است . لکن برای آخرت (آنچنان که باید و شاید) نمی کوشید ؛ در حالیکه تاءمین روزی آخرت جز در سایه عمل و کوشش شما میسر نیست .
شما عالمان و دانشمندان بدی هستید ، چون مزد خویش را دریافت می دارید ولی علمتان را ضایع و تباه می سازید . (شما مزدوران خدا باید متوجه باشید) که ممکن است صاحب کار قریبا از عمل جویا گردد ، و بدانید آن لحظه ای که او از شما درخواست عمل می کند به زودی فرا می رسد ، و شما
[شماره صفحه واقعی : 174]
ص: 4400
نیز قریبا از این دنیای پهناور به تنگنای تیره گور منتقل می گردید . (آنگاه در برابر این مطالبه و درخواست چه خواهید گفت ؟ ) خداوند متعال شما را از جرم و گناه به همان کیفیت و با همان تاءکیدی نهی می فرمود که به شما فرمان داد تا روزه گیرید و نماز را به پای دارید .
چگونه می توان کسی را – که اوضاع و شرایط روزی و رزق او ، وی را به خشم آورده است – عالم و دانشمند دانست . و آنکه مقام و منزلت خویش را حقیر و پست می سازد ، نام اهل علم را بر وی اطلاق کرد ، در حالیکه خود میداند که اوضاع و شرایط زندگی او پا به پای علم و قدرت الهی تعیین شده است ؟
آیا کسی که خود خدای را در سرنوشت زندگانی خویش ، متهم می سازد و به هیچ چیزی – که در زندگانی خود با آنها مواجه است – راضی نمی گردد ، چگونه می تواند خود را در شمار اهل علم به حساب آورد ؟ .
آیا آنکه دنیایش در دیدگاه او بر آخرت رجحان دارد و به خود دنیا روی آورده (و از آخرت روی گردان است ) و به عوامل زیان بخش به معنویاتش بیش از عوامل سودمند به شخصیت معنوی و انسانی خویش ، اقبال و علاقه و دلبستگی دارد ، چگونه می تواند در عداد اهل علم قرار گیرد ؟ .
آیا می توان عنوان عالم را بر کسی اطلاق کرد که به منظور شهرت و نام آوری ، سخن می گوید
[شماره صفحه واقعی : 175]
ص: 4401
؛ ولی خود جویای عمل و رفتار ، بر طبق گفتارش نمی باشد ؟ (1) ) .
(آری به این گروهها نمی توان عنوان علماء و اهل علم را اطلاق نمود . و به هیچوجه ، شایستگی دریافت چنین عنوان و نشانی را دارا نیستند) .
رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله ) فرمود :
وای بر دانشمندان بدسیرت ، که آتش دوزخ بر آنها درآید و آنها را بریان سازد و بسوزاند و برای آنها برافروخته گردد . سپس فرمود : چقدر سخت و طاقت فرسا است بار گران و قوت روزانه دنیا و آخرت چنین مردمی ؟ اما از لحاظ مؤ نه و هزینه زندگانی دنیا ؛ چون دستت را به چیزی از دنیا دراز نکردی جز آنکه دیدی فاسق و گناهکاری پیش از تو ، به آن دست یافته و بدان پیشدستی کرده است . و اما از نظر مؤ نه آخرت ؛ زیرا تو در آخرت ؛ یارانی برای خویش نمی یابی که در تاءمین توشه و هزینه آخرت تو ، یاری ات دهند) (2) .
از ابی ذر غفاری (رضوان الله عنه ) چنین آورده اند که گفت : اگر کسی علمی از علوم و معارف مربوط به آخرت و انسانیت را فراگیرد ، و بخواهد از رهگذر آن به یکی از اغراض دنیوی دست یابد ، یعنی آنرا وسیله نیل به هدفی از اهداف دنیوی قرار دهد ، (حتی ) بوی بهشت به مشام وی نخواهد رسید و نمیتواند اثری از بهشت را برای خویش بیابد(3) ) .
ه- شیطان برای از میان بردن اخلاص دانشمندان همواره در کمین است
مقام و منزلت اخلاص و پاکی نیت ، بسی
[شماره صفحه واقعی : 176]
ص: 4402
گرانقدر و در عین حال پرمخاطره و دارای اهمیت فراوانی می باشد . اخلاص دارای معنی و مفهوم دقیقی است که ارتقاء به قله آن ، سخت دشوار و ناهموار است به این معنی که اگر کسی پویای مقام عالی اخلاص باشد ، به بررسی دقیق و اندیشه درست و استوار و جد و جهد کافی نیاز دارد . چرا چنین نباشد ؛ زیرا اخلاص و پاکیزگی نیت ، مدار قبولی اعمال انسان است . پاداش اعمال انسان بر پایه اخلاص و کیفیت اراده او مبتنی و استوار می باشد . ثمره و بازده عبادت عابدان و پارسایان ، و رنج و زحمت دانشمندان ، و کوشش مجاهدان راه خدا بر محور اخلاص و کیفیت اراده آنان پایدار (و ارزیابی ) می گردد .
قلت اخلاص برخی از علماء :
اگر انسان با خود بیندیشد و در خویشتن فرو رود و حقیقت و ماهیت رفتار خود را تفتیش و بازرسی کند ، می بیند که آمیزه اخلاص ، دراعمال و رفتار او ، اندک و ناچیز می باشد . اما شائبه های فساد در عقیدت ، به اعمال او روی آورده و عوامل مخل به اخلاص ، در رفتار او رو به تزاید و تراکم نهاده است . و بخصوص کسانی که دارای عنوان عالم و دانشمند ، و دانشجو و متعلم هستند (بیش از دیگران در معرض هجوم این عوامل مخل به اخلاص قرار دارند) ، و بالاخص که انگیزه عمومی طلاب و دانشجویان و نیز اهل علم – در آغاز کار – از مجموعه ای (از شوائب دنیوی و مادی ، فرم یافته
[شماره صفحه واقعی : 177]
ص: 4403
است ) که عبارتند از : جاه طلبی ، مال اندوزی ، نام آوری ، لذت برتری جوئی ، دلخوشی و شادمانی به مقام و منصب رهبری و داشتن پیروان زیاد ، و برانگیختن مدح دیگران و جلب سپاس و ستایش مردم ، به سوی خود .
نیرنگهای حق بجانب شیطان : گاهی شیطان (نیز به مدد این انگیزه ها برمی خیزد) و علاوه بر آن ، آنان را دچار اشتباه می سازد (و علیرغم وجود چنین انگیزه های سخیفی ، آنها را وسوسه می کند) و می گوید : هدف شما دانشمندان و دانشجویان ، عبارت از نشر دین و حمایت و دفاع از شریعت و آئینی است که رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله ) آنرا بنیاد کرده است !
علائم فریب خوردگی از شیطان :
مظهر و نمودار این اهداف و مقاصد (که بسیاری از طلاب و اهل علم را تحت تاءثیر قرار می دهد) آنگاه چهره می گشاید که اینگونه علماء و دانشجویان با افراد و همالانی بهتر و برتر و عالم تر از خود مواجه می گردند ، و چنین احساس کنند که مردم از خود آنها روی گردان شده و به شخصیتهای والاتر از آن ها روی آور می شوند .
در چنین حالتی باید از نظر روانی ، خویشتن را بیازمایند . اگر چنین احساس نمایند که نسبت به کسی که به این افراد عالم احترام می گزارد و به فضل و برتری او معتقد است احترام بیشتری قائل اند و از دیدار او خوشحال می گردند ، ولی نسبت به کسی – که احترامی برای
[شماره صفحه واقعی : 178]
ص: 4404
آنها قائل نیست و نیز به عالم دیگری که شایستگی فزون تری از آنها دارد ، تمایل بیشتری نشان می دهد – در خود علاقه ای احساس نمی نمایند ، باید این دانشجویان و دانشمندان بدانند – که به خاطر داشتن چنین حالتی – سخت ، شیفته دنیا گشته و نسبت به دین و آئین خود ، گرفتار فریب و نیرنگ شیطان شده اند . البته ممکن است ندانند که چگونه تحت تاءثیر نیرنگهای شیطانی قرار گرفته (و از چه طریقی ، فریب خورده اند) .
گاهی نیز این حالت روانی ، پاره ای از اهل علم را به جائی سوق می دهد که همچون زنان ، دستخوش غیرت مندی زنانه و دگرگونی روانی می شوند . به این صورت که اگر ببینند بعضی از شاگردانشان با استاد و معلم دیگر رفت و آمد دارد بر آن ها ناخوش آیند و شاق و طاقت فرسااست ، با اینکه می دانند که اینگونه شاگردان از چنین استادی نیز از لحاظ دین و ایمان ، سود و بهره فزونتری کسب کرده و از او در حر قابل توجهی مستفیض می گردند .
این حالت روانی یک عالم و دانشمند ، تراوشی از صفات و خصوصیات (دردناک و) کشنده ای است که در نهانگاه ها و زوایای مخفی قلب او جای گرفته است ؛ ولی این عالم و دانشمند تصور می کند که از این صفات ، رهیده است ، در حالیکه باید بداند که در چنین تصوری نیز گرفتار نیرنگ و فریب شیطان می باشد . این صفات و خصوصیات مرموز – با چنان علائم و نشانه
[شماره صفحه واقعی : 179]
ص: 4405
ها و امثال آنها – سرانجام بر خود او و یا دیگران ، مکشوف و پدیدار می شود .
اگر انگیزه یک عالم و دانشجو در تعلیم و تحصیل ، منحصرا عبارت از دین و آئین خدا باشد ، بی تردید در صورت مشاهده عالم و دانشمند دیگر – که با او اشتراک مساعی کرده ، و او را در تعلیم و نشر دین ، یاری می دهد باید بسیار خوشحال گردد (نه آنکه دچار حالات دگرگونی و غیرت زنانه شود که چرا ارادتمندان و معاشرانش از او روی برتافته و به شخص دیگری روی آورده اند) . لذا باید با پدیدار شدن عالم و دانشمند دیگری این چنین ، خدای را سپاس گزاری کند که او را با وجود چنان دانشمندی ، مدد رسانده و در اداء وظیفه تعلیم ، یاریش داده است (آری باید شاکر و سپاسگزار پروردگار باشد) که عوامل تحکیم دین را فزاینده ساخته و راهبران توده مردم و آموزگاران آئین الهی و احیاءکنندگان سنن و راه و رسم فرستادگان خدا را فراوان در اختیار مردم قرار داده است .
شیطان از در دیگری وارد می شود :
گاهی شیطان (از طریق دیگر) دانشمندان را به اشتباه می اندازد (و حالات روانی لغزنده و لغزاننده ای در آنها به ثمر می رساند ، و با سخنانی حق به جانب ) به آنها می گوید : که اندوه تو (در روی برتافتن مریدان از تو) از آنجا ریشه می گیرد که به خاطر روی برتافتن شاگردان از تو – از ثواب و پاداش تعلیم محروم می گردی . پس اندوه تو صرفا
[شماره صفحه واقعی : 180]
ص: 4406
به خاطر نفس انصراف و روی گرداندن شاگردان و مریدان از تو ، و روی آوردن به دیگران نیست . (و بالاخره این غم و اندوه تو بجا و شایسته است ) ؛ زیرا اگر این شاگردان و یا مردم دوباره به سوی تو بازگردند و از تو اندرز گیرند و به وسیله تو ، دانش و بینش دینی خویش را فراهم آورند مسلما از پاداش تعلیم و ارشاد برخوردار خواهی بود .
بنابراین بدیهی است که اندوه تو – به خاطر از دست دادن چنان ثواب و پاداشی – ستوده و بجا است ! (شیطان با چنین وسوسه ای ، اندوه چنان عالم و دانشمندی را برای او توجیه کرده ، و به حالات روانی او چهره ای حق به جانب می دهد . این عالم و دانشمند نیز مانند دیگران از تیررس اینگونه وسوسه ها در امان نیست ؛ لذا فریب می خورد و تصور می کند که حق با او است و اندوه و غم او – به خاطر روی برتافتن مریدانش از او – بجا و پسندیده است ) ؛ ولی این عالم و دانشمند بی نوا نمی داند که انقیاد و تسلیم بودن او در برابر حق ، و تسلیم کردن امور مهم به افراد لایق تر و برتر از خویشتن ، ثواب و پاداش او را فزاینده تر ساخته ، و عوائد دین و بازده معنوی او را فراوانتر از آن صورتی می گرداند که به تنهائی به تعلیم و ارشاد دیگران برمی خاست .
باید او بداند که پیروان پیامبران و امامان (علیهم السلام ) چنانچه با از
[شماره صفحه واقعی : 181]
ص: 4407
دست دادن مقام و منصب ارشاد و تعلیم ، و تسلیم آن به افراد شایسته ، و انحصار آن به صالحان ، مغموم و اندوهگین می شدند به شدت مورد انتقاد و نکوهش قرار می گرفتند ، نکوهشی که مافوق آن قابل تصور نیست . بلکه باید گفت که انقیاد و تسلیم بودن پیروان انبیاء و امامان در برابر حق ، و تفویض امور و منصب ها به افرادی که از شایستگی کافی برخوردارند والاترین و پرارزش ترین رفتار آنها به شمار می آید . و این حالت تسلیم و رضا در برابر حق ، عوائد دینی و ایمانی آنانرا در دنیا و آخرت ، سرشارتر می سازد .
باری ، غم و اندوه از دست دادن منصب تعلیم و ارشاد (و افسوس از تسلیم آن به افراد شایسته تر) ، بازده نیرنگ ها و فریب های شیطانی است .
چشمه دیگری از نیرنگهای شیطانی :
بلکه گاهی نیز دانشمندان (به گونه ای دیگر) تحت تاءثیر نیرنگ شیطان قرار می گیرند و با خود می گویند : اگر فرد دیگری – که برتر و بهتر از اوست – پیدا شود شادمان خواهند شد . البته این حدیث نفس را – تا موقعی که با محک تجربه ، امتحان و آزمون نگردند – با خود دارند . و پیش از آنکه در بوته امتحان قرار گیرند با این گفتگو ، خویشتن را راضی می سازند ؛ زیرا میدانیم که انسان در برابر وعده (های به اصطلاح : سر خرمن ) و حدیث نفسهائی امثال اینگونه سخنها – پیش از آنکه در برابر عمل و امتحان قرار
[شماره صفحه واقعی : 182]
ص: 4408
گیرد – حالتی پذیرا و انعطاف آمیز دارد ، و به سادگی و آسانی به خویشتن وعده خوش می دهد . ولی اگر همو با حادثه ای سنگین روبرو گردد (و با غول مهیب امتحان مواجه شود) چنان دچار انقلاب روحی و دگرگونی روانی می گردد که حالت ارتجاع و عقب نشینی در او پدید می آید و به وعده و پیمانی که با خود بسته است به هیچوجه وفاء نمی کند .
البته افراد استثنائی نیز وجود دارند که در سایه نگاهبانی و لطف خداوند (و مجاهدتهای شخصی ) به هنگام تجرید و امتحان ، خویشتن را نباخته و گرفتار انقلاب و دگرگونی روانی نمی گردند . (چنین افراد استثنائی آنقدر زیاد نیستند ، افرادی که در برابر آزمایشها و امتحانات ، شاهد پیروزی و موفقیت را در آغوش می گیرند) . این (نکته باریکتر از مو) را کسانی می دانند که از حیله ها و نیرنگهای شیطانی آگاه اند ، و مدتهای طولانی سرگرم آزمایش با خدعه های او بوده اند ، (و با شیطان و مکاید و حیله های او از دیرباز دست و پنجه نرم کرده و به فوت و فن فریب کاریهای او آشنائی پیدا کرده اند) .
راه گریز از تیررس نیرنگهای شیطان :
اگر کسی احساس کند که این حالت روانی دردناک و کشنده در جان و روانش راه یافته است باید به درمان روحی خود برخیزد ، و از اهل دل برای مداوای چنین بیماری روانی مدد گیرد . اگر در محیط خود – علیرغم کوشش و پویش – به اهل دل و مردم دردآشنا و داروشناس
[شماره صفحه واقعی : 183]
ص: 4409
دسترسی پیدا نکرد به نوشته ها و آثارشان – برای یافتن نسخه درمان خویش – پناه برد . و اگر احیانا نه به اهل دل و نه به آثارشان نتوانست دست یابد و متوجه شود که آثار آنان از میان رفته ، و فقط نام و نشانی از آنان و آثار علمی شان باقی مانده است ، اینجا است که باید به مدد توفیق پروردگار و نصرت و یاری او پناهنده گردد ، (و علاج و درمان بیماری خود را با خدای خویش در میان گذارد و از او درخواست نماید) . اگر احساس کند که استعداد و زمینه پذیرش و دریافت توفیق الهی در او وجود ندارد ناگزیر باید تنهائی اختیار کند ، و راه عزلت و زاویه نشینی را در پیش گیرد ، و پویای خمول و گمنامی باشد ، و خویشتن را در تیررس سؤ الات و پرسشهای دیگران قرار ندهد . و در صورت مواجه شدن با پرسشها – تا آنگاه که شرایط لیاقت و شایستگی تعلم و تعلیم را احراز نکند – از پاسخ دادن خودداری نماید .
شیطان از هر دری وارد می شود :
گاهی نیز شیطان (برای فریب دادن عالم و دانشمند) از در دیگری وارد می شود و می گویند : اگر بنا باشد (انسان به خاطر عدم احراز شایستگی و فقدان خلوص نیت ؛ انزواء اختیار کند و) گوشه نشینی ، فتح باب و معمول و رایج گردد ، علوم و معارف بشری و دانشهای الهی در معرض خطر فرسایش و نابودی قرار می گیرد ، و اساس و سازمان دین و آئین اسلام رو
[شماره صفحه واقعی : 184]
ص: 4410
به ویرانی می گذارد ؛ چون افراد واجد لیاقت و برخوردار از خلوص و حسن نیت ، بسیار اندک و انگشت شمارند . و نیز همه می دانند که سامان بخشیدن دین و آئین مردم از بزرگترین طاعت ها و عبادات بشمار می آید!
(شیطان – با چنان وسوسه های حق بجانب و چهره نمائی های معصومانه – می خواهد افراد را از صراط مستقیم به انحراف و کجرویها سوق دهد ؛ ولی ) باید به چنین اندیشه های ابلیس مآبانه و خدعه های دلسوزمندانه پاسخ داد که دین اسلام با کناره گیری و انزواجوئی افراد بی لیاقت ، دچار اندراس و فرسودگی نمی گردد . البته تا زمانی که شیطان ، جاه طلبی و ریاستمداری را در میان مردم ترویج می کند و افراد را به سوی آن جلب می نماید – و می دانیم که تا روز قیامت نیز از چنین فعالیت های وسوسه انگیز خسته و فرسوده نمی شود – دین ، منقرض و مندرس نمی گردد ؛ بلکه برای نشر علم و دانش گروهی بپامی خیزند که در آخرت و روز قیامت ، حظ و بهره و نصیبی ندارند . چنانکه رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) فرمود :
(( (ان الله یؤ ید هذا الدین باقوام لاخلاق لهم ) )) (1)
خدای متعال این دین را به مدد گروهی از مردم تقویت و تاءیید می کند که (در روز قیامت ) بی نصیب اند .
و نیز فرمود :
(( (ان الله یؤ ید هذاالدین بالرجل الفاجر) )) (2)
خداوند متعال این دین را با مساعی فرد فاجر
[شماره صفحه واقعی : 185]
ص: 4411
و گناهکار ، تاءیید و نگاهبانی و تقویت می کند .
با توجه به این حقیقت نباید تحت تاءثیر چنان وسوسه ها و غلط اندازیهای شیطانی قرار گرفت ، و به حشر و آمیزش با مردم ، سرگرم شد ؛ (چون در صورت فقدان خلوص نیت و عدم احراز شایستگی ) ، حس جاه طلبی و ثناجوئی و علاقه به برخورداری از تعظیم و بزرگداشت مردم – از رهگذر معاشرت با آنها – در قلب انسان رو به رشد و نمو می گذارد . آری مخالفت و آمیزش با مردم (در صورت عدم احراز شایستگی ) ، بذر نفاق و دوگانگی شخصیت را در دل انسان غرس می نماید .
رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله ) فرمود : (جاه طلبی و دلبستگی به مال دنیا ، نفاق و دوروئی را در قلب انسان می رویاند ، آنچنانکه آب (و رطوبت ) به رویش گیاه مدد می کند) (1) .
و همو فرموده است : (زیان و فساد دو گرگ درنده و خونخوار و گرسنه و حریص – که در میان آغل گوسفندان رها می شوند – از ضرر و زیانباری ، و لطمه حس جاه طلبی و مال دوستی به دین و ایمان فرد مسلمان ، بیشتر و زیانبارتر نیست ) (2) .
پس باید یک فرد عالم و دانشمند دینی ، فکر و اندیشه خویش را به کار اندازد تا اسرار و رموز صفات پست را – که احیانا ممکن است در دلش راه یافته باشد – تفطن و شناسائی کند ، و راه و رسم نجات و رهائی از آنها
[شماره صفحه واقعی : 186]
ص: 4412
را استنباط نماید ؛ چون ضرر و فتنه ای – که از طریق رسوخ این صفات پست و حالات روانی نامطلوب در قلب عالم و دانشمند و متعلم و شاگرد – عائد مردم می گردد از فتنه و فسادی که از غیر عالم و متعلم به جامعه می رسد ، به مراتب زیادی مهمتر و بزرگتر است ؛ زیرا عالم و دانشمند در تمام مظاهر و پایگاه مثبت و منفی رفتار خود ، الگو و سرمشقی برای دیگران می باشد . افراد عامی و توده مردم – با مشاهده اعمال و رفتار یک عالم و دانشمند – می گویند : اگر چنین اعمالی ، زشت و ناستوده باشد علماء و دانشمندان شایسته تر از ما هستند که دست به چنین اعمالی نزنند و سزاوارترند که از آنها اجتناب نمایند .
افراد جاهل و نادان – از رهگذر اعمال ناستوده علماء – ، گرفتار رفتارهای ناپسند می گردند . (و جراءت و جسارت آنها در ارتکاب اعمال زشت ، رو به فزونی می گذارد . و برای آنکه روی عمل ناستوده خویش صحه گذارند به رفتار عالم و دانشمند استناد می جویند) .
میان جرم و گناه یک فرد عامی و بی اطلاع ، و گناه یک مرد عالم و دانا ، تفاوت زیادی وجود دارد : فرد عامی و بی اطلاع در روز رستاخیز فقط بار گناه شخصی خویش را به دوش می کشد . ولی بر دوش یک عالم و دانشمند ، بار گناه خود او و گناه همه کسانی که در اعمال خویش از او سرمشق گرفته – و تا روز قیامت از
[شماره صفحه واقعی : 187]
ص: 4413
راه و روش او پیروی می نمایند – سنگینی می کند . و باید با چنان بار گران و کمرشکنی به روز رستاخیز در پیشگاه عدل الهی حضور یابد . چنانکه این حقیقت طی اخبار و احادیث صحیح و معتبر ، به ما گوشزد شده است .
به طور فشرده باید گفت : شناخت صحیح حقیقت اخلاص نیت و مساءله هماهنگی رفتار با خلوص عقیدت ، همچون دریائی عمیق و ژرفناک است که – جز اندکی از مردم و افراد نادری – همگی در آن ، احتمالا غرق شده و گرفتار نیرنگ شیطانی خواهند گشت . خداوند نیز از این مردم نادر و استثنائی در قرآن کریم یاد کرده و می فرماید :
(( (الا عبادک منهم المخلصین ) )) (1)
شیطان می گوید : (من همه مردم را اغواء خواهم کرد) به جز بندگان پاکیزه تو که از میان همین مردم ، از اخلاص بهره مندند .
بنابراین ، بندگان با ایمان خداوند باید خویشتن را سخت بپایند ، و نکته های دقیق رفتار خود را تحت مراقبت قرار دهند ؛ زیرا در غیر اینصورت ناخودآگاه به پیروان و رهروان راه و رسم شیاطین می پیوندند .
2- عمل به علم – یا – لزوم همآهنگی رفتار معلم و شاگرد با علم و آگاهی آنها
لزوم همآهنگی رفتار معلم و شاگرد با علم و آگاهی آنها
دومین مساءله ای که باید معلم و شاگرد درباره خویشتن نسبت به آن اهتمام و عنایت داشته باشند این است که همراه با علوم و آگاهیهای خویش ، به تدریج و گام به گام ، این آگاهیها و معارف را بکار بندند ؛ زیرا اهتمام و عنایت هر فرد عاقل و خردمند ، در مراقبت و پرداختن به خویشتن و عمل به علم ، مصروف می گردد
[شماره صفحه واقعی : 188]
ص: 4414
؛ ولی کوششها و عنایات یک فرد عامی به نقل و روایت و گفتگو محدود است .
الف – احادیث درباره بکارگرفتن علم
از امیرالمؤ منین علی (علیه السلام ) روایت شده است که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله ) فرمود : (علماء و دانشمندان از دو دسته تشکیل یافته اند :
1- دسته ای که علم و آگاهی خود را به کار گرفته و بر طبق آن عمل می کنند . اینگونه دانشمندان از عواقب سوء روز قیامت مصون هستند .
2- و دسته ای دیگر که بر طبق علم خود عمل نمی کنند . این گروه از علماء ، دچار هلاک و نابودی شده و به گونه ای در روز قیامت محشور می شوند که دوزخیان هم از بوی بد و تعفن وجود آنها رنج و آزار می بینند .
در میان جمع اهل دوزخ – آنکه بیش از همه و سخت تر از دیگران احساس تاءسف و ندامت می نماید – عبارت از کسی است که شخص دیگر و بنده خدائی را به سوی خدا دعوت کند و دعوت او با پاسخ مثبت روبرو شده و مؤ ثر می افتد . یعنی آن شخص ، پذیرای دعوت او گشته و در صراط مستقیم قرار گیرد ، و به راه و رسم دین و آئین پای بند گردد و موفق به طاعت از خدا شود . و سرانجام ، خدایش او را وارد بهشت سازد ؛ ولی راهبر و راهنمای او را – به خاطر فقدان عمل و هواپرستی و دورپروازی در آرزوها و تمایلات – وارد دوزخ نماید ؛ زیرا پیروی از تمایلات و روح هواپرستی
[شماره صفحه واقعی : 189]
ص: 4415
، مانع وصول انسان به حق و واقعیت است . و آرزوهای دور و دراز ، آخرت و معنویت انسان را به دست فراموشی می سپارد)(1) .
امام صادق (علیه السلام ) فرمود : (اگر عالم و دانشمند به علم خود عمل نکند ، موعظه و اندرز او از دلها می لغزد ، آنچنانکه باران از روی سنگ صفا که صاف و لغزاننده و لغزنده است بلغزد)(2) .
مردی حضور علی بن الحسین امام سجاد (علیه السلام ) رسید و پرسشهائی با آنحضرت در میان گذاشت . امام سجاد (علیه السلام ) پاسخهای لازم را به او داد . این مرد دوباره نزد امام بازگشت و پرسشی از سنخ پرسشهای اولیه را در میان نهاد و در ادامه همان پرسشها ، سؤ الاتی مطرح کرد . حضرت فرمود : در کتاب انجیل چنین نوشته شده است : (تا آنگاه که نسبت به دانسته های خویش عمل نکردید ، از آنچه نمی دانید سؤ ال نکنید ؛ زیرا هر نوع علم و آگاهی دینی که بدان عمل نشود ، کفر و ناسپاسی و مراتب دوری انسان نسبت به خدا را فزاینده می سازد) (3) .
(مفضل بن عمر از امام صادق (علیه السلام ) سؤ ال کرد : ناجیان از آتش دوزخ با چه نشانه ها و مشخصاتی ، قابل شناسائی هستند ؟ فرمود : هر کسی که گفتار و رفتارش با هم هماهنگی دارد ، می توانی نجاتش را از آتش دوزخ گواهی کنی . و کسی که گفتار او موافق کردارش نباشد چنین کسی از لحاظ دین و آخرت ، دارای وضع متزلزل و
[شماره صفحه واقعی : 190]
ص: 4416
نگران کننده ای است ) (1) .
امیرالمؤ منین (علیه السلام ) ضمن یکی از گفتارهای خود – به هنگام سخنرانی بر منبر – فرمود : (مردم ! آنگاه که عالم و دانا شدید ، به علم و آگاهی خویش عمل کنید به این امید که راه راست را بازیابید . عالم و دانشمندی که رفتار خود را برخلاف جهت معلومات خویش تنظیم کند همانند جاهل و نادان و خائنی است که دچار حیرت و سرگشتگی است و از خواب نادانی خویش ، به هوش نیاید و از آن رهائی نمی یابد ؛ بلکه می توان گفت که حجت و دلیل کوبنده ، علیه او بزرگتر بوده ، و افسوس و حسرت چنین دانشمند فاقد عمل ، از حسرت جاهل سرگردان در جهالت و نادانی ، بیشتر است .
این عالم و جاهل هر دو دچار حیرت و سرگردانی بوده و هر دو بی ثمر و خالی از اثر و عاطل هستند . نگرانی به خود راه ندهید که ممکن است به شک و دودلی منجر گردد . نباید شک و تردید کنید ؛ چون شک و تردید ، شما را به کفر و ناسپاسی سوق می دهد . و آنقدر ارزش و شخصیت خود را تنزل ندهید (و احساس بی وزنی نکنید و خودکم بین نباشید) ؛ چون ممکن است این حالت شما باعث مجامله و سازشکاری تان گردد . آری نباید در طریق حق با هیچ کسی مداهنه و سازشکاری کنید ؛ زیرا شما با این سازشکاری زیان می بینید (یعنی اگر بنا باشد طبق مثل سائر : (خواهی نشوی رسوا ، همرنگ
[شماره صفحه واقعی : 191]
ص: 4417
جماعت شو) با هر فضاء و شرایطی – در جهت خلاف حق – بسازی و رفتار خویش را باری به هر جهت همرنگ با محیط تنظیم نمائی ناگزیر باید از انحطاط و خسران و زیان آن استقبال کنی ) .
حقا باید شما در دین ، فقه و بصیرتی به دست آورید . بصیرت و بینش صحیح دینی ، در این است که دچار غرور و خودباختگی نگردید . آنکسی که نسبت به خود ، دلسوزتر می باشد و خویشتن را بیش از دیگران اندرز می دهد ، او عبارت از کسی است که طاعت او از پروردگارش ، از دیگران ، فزونتر می باشد . و آنکه خویشتن را فزونتر از دیگران فریب می دهد (و به نیات و کردار آلوده خود در پیشگاه وجدانش چهره حق به جانب می بخشد ، و ماسک معصومیت بر گونه رفتار خویش می اندازد) ، نسبت به پروردگارش ، گناهکارتر محسوب می گردد . و آنکه از خدای خویش فرمان می برد ، از امنیت و رفاه روحی برخوردار است و شایسته بشارت و مژده الهی می باشد ؛ ولی آنکه از فرمان خداوند متعال سر برمی تابد ، و راه گناه و جرم را در پیش می گیرد ، فرجام کار او جز نومیدی و ناکامی و پشیمانی ، چیز دیگری نخواهد بود(1) ) .
امام صادق (علیه السلام ) فرمود : (مردی حضور رسول گرامی (صلی الله علیه و آله ) رسید و عرض کرد : علم و دانش چیست ؟ حضرت فرمود : سکوت . عرض کرد : پس از سکوت ؟ فرمود :
[شماره صفحه واقعی : 192]
ص: 4418
استماع و شنیدن . گفت : پس از آن ؟ فرمود : حفظ و نگاهداری . عرض کرد : پس از حفظ کردن ؟ فرمود : عمل کردن بر طبق آن . عرض کرد : پس از عمل کردن ؟ فرمود : نشر و ترویج آن (1) ) .
(پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله ) با چنین بیان ساده و روشن ، مرحله و موقعیت اداء وظیفه تعلیم و ارشاد دیگران را به ترتیب پس از گذراندن مراحل سکوت و استماع و حفظ و عمل بر طبق موازین علمی ، قرار داده ، و به تمام معلمان و مربیان و همه راهبران دینی اعلام فرموده است : تا وقتی که این مراحل و درجات مختلف و متسلسل را نپیمایند حق ندارند مقام و منصب تعلیم و ارشاد دیگران را به عهده گیرند) .
همان امام (علیه السلام ) فرمود : (موسی بن عمران (علیه السلام ) در جمع یاران خود ، همنشینی داشت که از لحاظ علمی ، به مایه های فزونتری از دیگران دست یافته بود . روزی از آن حضرت اجازه خواست (تا به مسافرت کوتاهی برود و) با نزدیکان و خویشاوندان خود صله رحم و ملاقاتی به عمل آورد . حضرت موسی (علیه السلام ) فرمود : صله رحم و استمرار پیوند با خویشاوندان یکی از حقوقی است که افراد وابسته و خویشاوند ، نسبت به همدیگر دارند (برو و این مسافرت را در پیش گیر) . ولی مبادا از این رهگذر در تو گرایش و تمایل عصبی به دنیا پدید آید و متکی به دنیا گردی ؛ زیرا خداوند
[شماره صفحه واقعی : 193]
ص: 4419
متعال بار علم را بر دوش تو نهاده است که نباید آنرا ضایع و تباه سازی ، و جز خدا تکیه گاه دیگری برای خود انتخاب کنی و بدان گرایش یابی . آن مرد عرض کرد (من در مسیر ملاقات و صله رحم با خویشاوندان خود) ، جز کار و کردار نیک ، هدف دیگری ندارم .
(باری پس از کسب اجازه ) از جا برخاست و برای صله ارحام خود به راه افتاد . این مسافرت – به طور غیرمنتظره ای – طولانی شد تا آنجا که حضرت موسی (علیه السلام ) (به تکاپو افتاد و از هر کسی ) جویای احوال او می شد ؛ ولی (علیرغم این پرس و جو) هیچکس از حال او اطلاعی نداشت . موسی ناگزیر گشت از (خبرگزار الهی و آسمانی یعنی ) جبرائیل (علیه السلام ) جویای احوال او گردد ؛ لذا از او پرسید : آیا راجع به ندیم و همنشین من اطلاعی داری ؟ جبرائیل گفت : آری ، هم اکنون را چهره ای دگرگون شده و میمون وار ، کنار در ایستاده و زنجیری به گردن دارد . موسی (علیه السلام ) از این خبر بیمناک گشت و بیم و هراس خود را با خدا در میان گذاشت و در نمازگاه خویش ایستاد و خدای را می خواند و عرض می کرد : پروردگارا یار و همنشین مرا از این وضع دلخراش و دردناک نجات ده .
خدا به موسی (علیه السلام ) فرمود : ای موسی ! اگر – برای نجات جلیس و همنشین خود – مرا آنچنان بخوانی که رگهای دو چنبره
[شماره صفحه واقعی : 194]
ص: 4420
گردن تو از هم بدرد ، خواسته تو را درباره این شخص برآورده نمی سازم . من بار علم و دانش را بر دوش هوش او نهادم ؛ ولی او این بار گرانبها و کالای ارزشمند را ضایع و تباه ساخته و به غیر علم یعنی ، دنیا روی آورده است ) (1) .
ابوبصیر از امام صادق (علیه السلام ) نقل کرده که امیرالمؤ منین علی (علیه السلام ) فرمود : (ای طالب علم ، (تو که پویای علم و معرفت هستی باید بدانی که ) علم دارای فضائل فراوانی است (که همچون انسان مجهز و رزمنده ای از اندامها و اجزاء گوناگونی تشکل می یابد ، و دارای پیکره های متعددی است بدینصورت ) : که سرش تواضع و فروتنی . چشمش بیزاری و پاکی از حسد . گوشش فهمیدن و درک کردن . زبانش راستگوئی . حافظه اش بحث و کاوش . قلبش حسن نیت . عقلش شناخت اشیاء و امور زندگانی . دستش مهر و محبت و رحمت . پایش دیدار دانشمندان . همتش سلامت . حکمتش پرهیزکاری . قرارگاهش نجات و رستگاری . راهبرش عافیت و پاکیزگی روح و جسم . مرکبش وفاء . سلاح و رزم افزارش سخن نرم و ملایم . شمشیرش رضا و قناعت . تیر و کمانش مدارا . لشکر و ارتشش گفتگوی با دانشمندان . سرمایه و ثروتش ادب و نزاکت . ذخیره و اندوخته اش اجتناب از گناهان . دارویش کار نیک . پناهگاهش صلح و آشتی . توشه اش نیکی . نوشیدنی اش سازگاری . راهنمایش هدایت . و رفیق و همرهش دوستی
[شماره صفحه واقعی : 195]
ص: 4421
با افراد برگزیده است (1) ) . (این اندامها و افزارها ، سازنده و تشکیل دهنده پیکره فضائل و مزایای علم و دانش است ) .
در طی حدیث طولانی عنوان بصری از امام صادق (علیه السلام ) آمده است : (علم و دانش با کثرت تعلم و مداومت بر تحصیل به دست نمی آید . علم و دانش منحصرا عبارت از نور و پرتوی است که در قلب کسی که خداوند ، خواهان هدایت او است جای می گیرد . آنگاه که آهنگ علم می نمائی نخست باید در دلت جویای حقیقت بندگی باشی . علم را از آنجهت پویا باش که در صدد بکاربستن آن باشی ، و در سایه هوش خود از خدا درخواست کن تا فهم و درک حقایق را به تو موهبت فرماید) (2) .
ب – نکته های جالب و مثالهای هشداردهنده درباره دانشمندان فاقد عمل
علم و دانش به منزله درخت ، و عمل کردن بر طبق آن به مثابه میوه همان درخت است . غرض و فائده درخت بارور ، فقط ثمره و میوه آن است . اما خود درخت میوه – منهای ثمره و میوه آن – نمی تواند هدف غائی و منظور نهائی غرس و کاشتن آن را تشکیل دهد ؛ چون انسان در هر حال وقتی می تواند از درخت میوه ، سودمند گردد که آن درخت ، به نوعی از میوه بارور شود .
هدف اصلی و منظور اساسی علم و دانش – مطلقا و بدون هیچ قید و شرطی – عبارت از عمل و کردار بر طبق آنست ؛ زیرا بازگشت تمام علوم و معارف بشری به دو علم و دانش می باشد :
[شماره صفحه واقعی : 196]
ص: 4422
1- علم معامله و رفتار 2- علم معرفت و شناخت .
1- علم معامله و رفتار (که کیفیت عمل و روابط مختلف را در شئون گوناگون زندگانی تنظیم می کند) عبارت از شناخت حلال و حرام و احکامی امثال آنها ؛ و نیز شناخت اخلاق و خوی های ستوده و ناستوده نفس و روان ، و کیفیت درمان بیماریهای روانی و بازیافتن راه های گریز از این بیماریها و خوی های ناپسند است .
2- علم معرفت و شناخت : – (که خود شناخت ، با صرف نظر از رفتار ، در آن علم ، مورد نظر می باشد) – عبارت از علم به خدا و صفات و اسماء او است .
علوم و دانشهائی که در بیرون از محدوده این دو نوع علم قرار دارند یا (به عنوان علوم آلی و دانشهای افزاری به شمار می روند که ) ابزار و وسائل علوم مذکور در فوق هستند . و یا آنکه هدف و منظور از آنها – فی الجمله – نوعی از عمل و رفتار می باشد .
این نکته بر فرزانگانی که دست اندرکار تتبع و علوم و دانشها هستند (و در طبقه بندی معارف بشری اطلاعاتی دارند) مخفی نیست .
پیدا است که منظور و هدف علوم معاملی و رفتاری ، به طرز عمل و رفتار انسان محدود است . اگر بشر در زندگانی خود به اینگونه اعمال و رفتار نیازمند نمی بود چنین علوم و معارف ، فاقد ارزش می گشت
اینجاست که باید یادآور گردیم : کسانی که علوم شرعی و امثال آن را به درستی فرامی گیرند ، اگر
[شماره صفحه واقعی : 197]
ص: 4423
در تفقد جوارح و اندامشان سهل انگاری کنند ، یعنی اندام و جوارح خویش را از گناهان حفظ ننمایند ، و مجموع اجزاء پیکر خود را به طاعت و فرمانبرداری از دستور خدا ، ملزم و پای بند نسازند ، و با توجه به اینکه به صفات علم آراسته اند و تصور کنند علم و دانش ذاتا مطلوب می باشد و نیازی به عمل به آن نیست ، و به همین جهت در صدد برنیایند که اعمالشان را از مرحله واجبات به مرحله مستحبات تعالی بخشند ، چنین دانشمندانی قطعا از نظر روانی ، گرفتار خودباختگی و شیفتگی هستند ، و باید بدانند که در دین و ایمان خویش ، دچار فریب و خدعه شیطان شده اند ، و فرجام زندگانی آنها در نظرشان مبهم و اشتباه آمیز و گرفتار نابسامانی می باشد .
مثالی گویا درباره عالم بی عمل :
داستان عالم و دانشمند آگاه به علوم شرعی – (که اطلاعات درستی در این علوم کسب کرده ؛ ولی علم خویش را به کار نمی گیرد و دانسته های او پابه پای کردارش پیش نمی رود) – همانند مثل و داستان بیماری است که بیماریش جز با داروی مرکب از عناصر و اجزای آنرا جز پزشکان حاذق و کارآمد نمی توانند شناسائی کنند . چنین بیماری می کوشد – که با جلای وطن – طبیب و پزشکی را در دیار و مملکتی دیگر بیابد ، و سرانجام موفق می شود که به چنین طبیب حاذق و آگاه دسترسی پیدا کند . طبیب – پس از ملاقات و معاینه – دارو را معرفی می کند
[شماره صفحه واقعی : 198]
ص: 4424
، و با تفصیل و توضیح دقیق ، عناصر و مواد مختلف این داروی مرکب و انواع و اندازه و مقدار و حتی معادن و مراکزی را که این عناصر در آنجا وجود دارد به اطلاع او میرساند و به او می آموزد که باید با چه کیفیتی این عناصر را کوبیده و نرم ساخته و آنها را به هم مخلوط و عجین سازد .
بیمار مذکور همه این نکات دقیق را از پزشک فرامی گیرد ، و از همه این جزئیات یادداشت و نسخه ای برمیدارد ، و آنرا با خط خوش و خوانا می نویسد ، و به خویشتن بازمی گردد و در خود مطالعه می کند . بارها و بارها نوشتن این نسخه را تکرار می نماید ، و مکرر آنرا می خواند ، و کیفیت درمان بیماری را دقیقا به بیماران دیگر تعلیم می دهد ؛ ولی خود – متاءسفانه – از این دارو نمی نوشد ، و معلوماتی که دقیقا در مورد درمان بیماری خود فراهم آورده است به کار نمی بندد .
آیا چنین فرد بیماری با خواندن و نوشتن و تعلیم داروسازی و آموزش راه درمان بیماری به دیگران ، می تواند خود را از درمان بیماری خویش بی نیاز کند و خویشتن را درمان نماید ، و یا اندکی از شدت آن بکاهد ؟ ! چه خیال خام و خواب خوشی (که هرگز تعبیر نخواهد شد) .
اگر همان نسخه دیگر استنساخ کند ، و به هزار بیمار دیگر راه و رسم درمان را تعلیم دهد و همه آنها بهبودی یابند ، و او هر شب هزار
[شماره صفحه واقعی : 199]
ص: 4425
بار آن نسخه را بخواند ؛ این تلاشها و کوششها به هیچوجه برای علاج بیماری او مؤ ثر نخواهد بود ، مگر آنکه زربکشد (و درهم و دینار را از جیب خود بیرون کند) ، و به وسیله آن ، داروی مورد نظر را خریداری نماید ، و عناصر و مواد مختلف آنرا – همانگونه که آموخته است با هم درآمیزد ، و تلخی تناول و نوشیدن آنرا تحمل نماید ، و با حفظ رژیم و پرهیز ، در اوقات و ساعات معین ، آن دارو را لاجرعه بنوشد ، و تمام شرائط بهداشتی و پرهیز و احتیاط را رعایت کند .
با وجود رعایت موازین درمان و نوشیدن دارو و پرهیز و احتیاط ، باز هم خطر بیماری (و سرانجام ، خطر مرگ ) احیانا در پیش است ، تا چه رسد به اینکه دارو را به کار نبندد و آنرا تناول ننماید (مسلما خطر شدت بیماری – که فرجام آن ، مرگ و نابودی است – او را بیشتر تهدید خواهد کرد) .
همچنین فقیه و دانشمند دینی که کاملا رژیم طاعات و برنامه فرمانبرداری از دستور خدا را می داند ، و به آن عمل نمی کند ، و او که به طور دقیق ، گناهان ریز و درشت و جرمهای حساس و غیرحساس را شناسائی کرده ؛ ولی از آنها اجتناب نمی نماید ، او که به همه موازین و دقائق اخلاق مذموم و نکوهیده آگاهی درستی کسب کرده ؛ ولی جان و دل خود را از این اخلاق زشت تصفیه نکرده است ، و با ژرف بینی و استواراندیشی ،
[شماره صفحه واقعی : 200]
ص: 4426
از خویهای پسندیده و ستوده آگاهی یافته ؛ ولی خویشتن را بدآنها نیاراسته و مجهز نساخته است ، چنین عالم و فقیه دانشمند ، خود را فریب می دهد . و در دین و آئین خود ، گرفتار خدعه شیطان می باشد ؛ زیرا خداوند متعال در قرآن کریم (مجهز شدن نفس را به علم و دانش ، عامل رستگاری نمی داند ؛ بلکه عامل رستگاری و پیروزی انسان در روز رستاخیز را عبارت از پاکسازی جان ؛ و تهذیب نفس از هرگونه نیات پلید شیطانی معرفی می کند ، آنجا که می فرماید) :
(( (قد افلح من زکیها) (1) . ))
محققا کسی رستگار و کامیاب است که جان و دل خویش را از هر گونه آلودگیها پاک ساخت و به رشد آن مدد کرد .
ولی نگفت : (( (قد افلح من تعلم کیفیه تزکیه النفس و کتب علمها و علمها الناس ) )) : آری نگفت : که رستگار ، عبارت از کسی است که آگاهیهای مربوط به کیفیت تزکیه نفس را آموخته و آنرا در کتابی تدوین نموده و یا آنرا به دیگران تعلیم داده است . (اگر عقل آدمی صرفا از آگاهیهای مربوط به آئین رستگاری ، مایه گیرد و از لحاظ علمی مجهز گردد ، این آئین شناسی ، ضامن موفقیت او نخواهد بود . بلکه علاوه بر تجهیز نXӠبه علم اخلاق ، لازم است با همان معیارها قلب و جانش را نیز تزکیه نماید و آنرا دگرگون سازد) .
ج – باید دید که شیطان چگونه دام گستری می کند
آری در چنین شرائطی ، شیطان (در کمین نشسته و منتظر طعمه ای است تا آنرا شکار کند
[شماره صفحه واقعی : 201]
ص: 4427
؛ لذا در گوش همین عالم و دانشمند زمزمه می کند و) به او می گوید : که این مثال ( : یعنی مثال بیمار داروشناس ) ، ترا تحت تاءثیر قرار ندهد و ترا نفریبد . درست است که داروشناسی ، بیماری را علاج نمی کند ؛ ولی مسلما هدف تو در کسب علم و یا تعلیم آن به دیگران ، قرب به خداوند و نیل به پاداش الهی است . علم و دانش ، ثواب و پاداش الهی را برای انسان به ارمغان می آورد و آنرا به سوی او جلب می کند .
(شیطان می خواهد با چنین دامی به شکار پردازد) او در پی چنین وسوسه هائی راجع به فضائل و مزایای علم ، اخبار و احادیث مربوط را بازگو می کند . اگر این عالم بی نوا ، سبک مغز باشد تحت تاءثیر این تلقینات قرار می گیرد و حس می کند که وسوسه هائی شیطانی ، مطابق دلخواه او است . و در نتیجه به شیطان پناه آورده و بدو متکی می گردد و از بکارگرفتن علم ، دریغ ورزیده ، سهل انگاری و مسامحه در کردار و عمل را در پیش می گیرد .
ولی اگر این فقیه و دانشمند ، هوشمند و زیرک باشد (و در برابر وسوسه های شیطان ، پایداری کند ، به او) پاسخ می دهد که تو برای من از فضائل و مزایای علم و دانش یاد می کنی ، و مرا به مزایای پرارزش علم و معرفت آگاه می سازی ؛ لکن آیات و اخبار مربوط به عواقب سوء عالم فاقد عمل
[شماره صفحه واقعی : 202]
ص: 4428
را از دیدگاه من مخفی نموده و آنها را به دست فراموشی ام می سپاری ، و چشم بصیرتم را در مشاهده آنها می بندی ، و در من غفلتی بوجود می آوری که از نتایج سوء علم بی عمل ، بی خبر بمانم . تو می کوشی که من آیات و اخبار مربوط به دانشمند عاری از کردار را فراموش کنم . نه ، من فراموشکار و غافل نیستم و آیات خدا را به یاد دارم که خداوند در وصف عالم بلاعمل به داستان بلعم بن باعور اشاره می فرماید که در محضر درس او دوازده هزار قلمدان (برای نگارش سخنانش ) فراهم بود تا حاضران مجلس درس او با استفاده از این نوشت افزار ، گفتار علمی او را بنویسند . (علاوه بر این که جلسه درس او ، شاگردان فوق العاده زیادی را به خود جلب کرده بود) خود نیز از مواهب الهی و علوم وهبی و معارف لدنی ، برخوردار بوده است . خداوند متعال یکسلسله کرامات و نشانه هائی که نمایانگر عمق و گسترش مقام علمی او بود به وی مرحمت فرمود ، که از آنجمله – طبق گفته گروهی از دانشمندان – می توانست به هنگام نظر و توجه و التفات ، عرش الهی و مقام ملکوتی پروردگار را شهود نماید . (یعنی در حقیقت علاوه بر احاطه نسبت به معارف و علوم رسمی و متداول ، از یک دید نافذ روحی و ملکوتی برخوردار بوده که می توانست پرده های ابهام را از روی حقایق ، کنار زده و اسرار نهانی را کشف و شهود نماید) . پروردگار
[شماره صفحه واقعی : 203]
ص: 4429
متعال درباره چنین دانشمند خارق العاده و ابرمرد علم و دانش – به خاطر فقدان عمل – می فرماید :
(( (فمثله کمثل الکلب ان تحمل علیه یلهث او تترکه یلهث ) )) (1)
داستان بلعم بن باعور ، همانند داستان سگ می باشد که اگر به او یورش بری ، زبانش از کامش به درآرد و پارس کند . و یا اگر رهایش کنی و کار به کارش نداشته باشی (باز هم چنین حالتی را از خود نشان می دهد و) زبانش را از دهانش بیرون کشد .
و نیز حضرت باریتعالی (نمودار دیگری را درباره دانشمندان عاری از عمل ترسیم می کند و) در وصف آنها میفرماید :
(( (مثل الذین حملوا التوریه ثم لم یحملوها کمثل الحمار یحمل اسفارا) )) (2)
داستان کسانی که بار علم و آگاهی به مضامین کتاب آسمانی تورات را به دوش می کشند ، ولی عملا زیر بار آن نمی روند (و کردار آنها با محتوای تورات توافق ندارد) ، همانند الاغ و درازگوشی است که بار نوشته ها را به دوش می کشد .
یعنی مثل و داستان مردمی که حامل اطلاعات در مورد تورات هستند و به هدف نهائی علم خود عمل نمی کنند ، مانند الاغی هستند که بار کتب و نوشته ها را به دوش می کشد .
(سعدی نیز از این بیان الهی الهام گرفته و می گوید : مراد از نزول قرآن ، تحصیل سیرت خوبست نه ترتیل سورت مکتوب :
علم چندانکه بیشتر خوانی
چون عمل در تو نیست نادانی
نه محقق بود نه دانشمند
چارپائی بر او کتابی چند
[شماره صفحه واقعی : 204]
ص: 4430
ن تهی مغز را چه علم و خبر
که برو هیزم است یا دفتر
و (مولوی ) می گوید :
گفت ایزد یحمل اسفاره
بار باشد علم ، کان نبود ز هو
علم های اهل دل حمالشان
علم های اهل تن احمالشان
علم چون بر دل زند یاری بود
علم چون بر گل زند باری بود
چون بدل خوانی ز حق گیری سبق
چون بگل خوانی سیه سازی ورق ) (1)
به راستی آیا هیچ نوع تیره روزی و خزی و خواری ، بزرگتر و مهمتر از این را سراغ داریم که خداوند متعال انسان را (به علت نابسامانی عملش ، چنان از مقام انسانیت تنزل دهد که او را به سگ و الاغ تشبیه نماید ، (خدا هرگز به گزاف سخن نمی گوید : گفتار پروردگار متعال همواره نمایانگر واقعیت ، و سراپا حکمت است ، و کمترین بیهوده گوئی در آن راه ندارد . و واقعا باید گفت : عالم و دانشمند فزونمایه ای که فاقد عمل می باشد ، و میان کردار و معلوماتش هیچ تناسبی وجود ندارد ، همانند سگی است که همواره زبانش به کار است ؛ ولی جان و درونش ، و کردار و رفتار و اندام و برونش با این زبان بازیها هیچ توافق و تطابقی ندارد . آیا چنان عالم و دانشمند ، همچون الاغی نیست که محتوای نگارشهای علمی و نبشته های عرفانی را بر دوش هوش خود بار کرده ، ولی جان و دل و کردارش به مضامین این نوشته ها انس و الفتی ندارد ، و عملا از آنها بیگانه است . بنابراین عالم
[شماره صفحه واقعی : 205]
ص: 4431
فاقد عمل ، خود را به مقام بهائم و چارپایان و جانوران و حتی موجودی فرومایه تر تنزل می دهد) .
رسول اکرم (صلی الله علیه و آله ) فرمود : (اگر کسی اندوخته های علمی خود را افزون سازد و همسان با آن ، سرمایه های روحی و معنوی و هدایت خویش را افزایش ندهد و بر مراتب رهنمونیش به حق نیفزاید ، صرفا بر مراتب بعد و دوری خود از خداوند ، می افزاید(1) ) .
و همو فرمود : (علم بی عمل را در میان آتش دوزخ می اندازند (آتشی که آنچنان شدید و گدازنده است ) که روده ها و امعاء و اندامهای درونی او را به صورت گدازه ای ، از حنجره او بیرون می ریزد . و سپس این امعاء گرداگرد چنان عالمی می پیچد و یا او را به گردش درمی آورد آنچنانکه الاغ ، پیرامون آسیاب به پیچش و گردش درمی آید)(2) .
و نیز معصوم (علیه السلام ) فرمود : بدترین مردم عبارت از دانشمندان بدسیرت و زشت کردار می باشند(3) .
ابودرداء می گوید : باید به حال کسی که فاقد علم و بصیرت دینی است ، یکبار متاءسف بود ؛ چون او در شرائطی قرار دارد که اگر مشیت الهی تعلق گیرد ، وی را از علم و بصیرت برخوردار می گرداند . ولی به حال کسی که عالم و دانشمند است باید هفت بار متاءسف بود (و تاءسف بر دانشمندی که علم خویشتن را به کار نمی گیرد ، به مراتب شدیدتر از تاءسف بر جاهل و نادان می باشد) . یعنی علم
[شماره صفحه واقعی : 206]
ص: 4432
و آگاهی عالم ، حجت و دلیلی است که می تواند برای او زیان بار باشد ؛ به این دلیل که در روز قیامت به عالم و دانشمند دینی می گویند : (کاربرد علمی معارف و معلومات تو در دنیا تا چه پایه بوده و تا چه مقدار به آگاهیهای خود عمل کرده ای ، و در برابر موهبت علم و دانش شکر و سپاس الهی را چگونه برگزار نموده ای ؟ ) . (حدیثی قریب به همین مضمون در کنز 10/198) .
رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله ) فرمود : (پرشکنجه ترین مردم – در روز قیامت – عبارت از عالم و دانشمندی است که خداوند ، او را علیرغم علم و بصیرتش ؛ از علمش بهره مند نساخته است ) (1) .
این روایات و هشدارهائی این چنین – که نمونه هائی از آنها را نیز در آغاز کتاب ، ترسیم کردیم – بیش از حد شمار و آمار است .
بدیهی است آن کسی که ما را به فضیلت و شرافت علم ، آگاهی داده است مسلما راجع به مذمتها و نکوهشهای مربوط به دانشمندانی را – که از لحاظ عمل به علم ، مقصر و سهل انگارند – گزارش و بیان کرده است که اوضاع و احوال علمائی که گرفتار نارسائی و کوتاهی در عمل هستند ، سخت تر و طاقت فرساتر از اوضاع و احوال نادانان و جهال می باشد ؛ چون همان خدائی که فضیلت علم را اعلام کرد ، همه عالمان بی عمل را نیز مورد نکوهش قرار داده است ، و لذا فرمود :
[شماره صفحه واقعی : 207]
ص: 4433
( (افتومنون ببعض الکتاب و تکفرون ببعض ) )) (1)
آیا به بخشی و پاره ای از قرآن ایمان دارید ، و نسبت به پاره دیگر از آن انکار می ورزید .
مثال جالب دیگر :
اما علم خداشناسی و آن بخش از علوم عقلی – که اساس و بنیاد علم خداشناسی را تشکیل می دهند – قضیه و داستان عالم و دانشمندی که به چنین علومی مجهز است ؛ ولی در عمل و کردارش سهل انگاری می کند و درباره آن اهمال می ورزد ، و اوامر و حدود و ضوابط الهی را – تواءم با غرور و خودباختگی شدید – عملا ضایع و تباه می سازد . مانند داستان مردی است که می خواهد در سلک خادمان پادشاه و فرمانروائی درآید ، و ضمنا پادشاه را هم می شناسد و از اخلاق و اوصاف و رنگ چهره و قیافه و طول و عرض قامت و عادات و طرز جلوس و محفل و مجلس او آگاهی دارد ؛ ولی از چیزی که پادشاه به آن علاقه مند است و یا از آن نفرت دارد و یا از آن خشمگین می گردد ، و نیز از عاملی که مراتب رضامندی خاطر او را تاءمین می کند هیچگونه آگاهی ندارد . و یا آنکه به همه این خصوصیات و ویژگیهای مذکور ، واقف و مطلع است و ضمنا آهنگ آنرا دارد که در دستگاه او خدمت کند . لکن از عوامل جلب محبت وی از قبیل شئون و تشکیلات ظاهری و حرکات و سکنات خویش که می تواند دوستی پادشاه را برانگیزد کاملا بی اطلاع و
[شماره صفحه واقعی : 208]
ص: 4434
عاری و بی بهره است : چنین شخصی بر چنان فرمانروائی وارد می شود ، و می خواهد مقرب درگاه او گردد ، و در پیشگاه او ویژگی یابد (و به اصطلاح : در کادر خصوصی او قرار گیرد) ؛ ولی سر تا پا به مسائلی آلوده است که موجبات تنفر پادشاه را فراهم می کند . او از هر گونه عاملی که بتواند محبت پادشاه را به خود جلب کند ، عاری و بی بهره است ، و در عین چنین آلودگی و فقدان آگاهی و بهره از عوامل جلب محبت ، انتظار دارد – به خاطر اینکه پادشاه و نام و نسب و شهر و قیافه و چهره و طرز برخورد و عادت او در سیاست خادمان ، و رفتار او با رعیت و افراد مملکت را می شناسد – نزد او دارای قرب و منزلتی گردد ، و در دستگاه او عزیز و سرفراز شود ؟ !
این دو مثال ، نمودار وضع عالم و دانشمندی است که به علم و آگاهی خود عملا پای بند نیست و آنچه را می داند رها می کند ؛ (چون او می خواهد به صرف شناسائی خدا و موازین دین – در عین آلودگی به عوامل تنفرانگیز ، یعنی اعمال و عواملی که به هیچوجه نمی تواند رضا و خشنودی خدا را جلب کند – در پیشگاه پروردگار ، قربی پیدا کند . اگر چنین خیال خامی را در سر می پروراند باید بداند که به علت بکار نگرفتن علم خویش ) چنین خیالی ، بازده غرور و خودپسندی و خدعه و نیرنگ شیطانی است
[شماره صفحه واقعی : 209]
ص: 4435
.
اگر چنین دانشمندی تمام معلومات و مایه های خویش را رها می کرد و خود را به معرفت خدا و شناخت اجمالی عوامل جلب محبت الهی و نیز شناسائی اجمالی درباره اسباب تنفر او سرگرم می نمود ، این وضع به او کمک بیشتری می کرد تا به منظور و هدف خود – یعنی قرب به خداوند متعال و ویژگی یافتن در پیشگاه او – زودتر نائل شود .
بلکه باید گفت که کوتاهی و سهل انگاری چنین عالم و دانشمند در بکارگرفتن علم ، و علاقه به پیروی از شهوات و تمایلات ، نمایانگر این حقیقت است که او در شناخت خدا به قشر و پوسته و اسامی و عناوین ، اکتفاء کرده و در لب و مغز و معنای این معرفت ، طرفی نبسته است ؛ زیرا اگر خدای را درست و به حق می شناخت بیمی از او در دلش پدید می آمد ، و تقوی و پارسائی را در پیش می گرفت . چنانکه پروردگار متعال به همین نکته در قرآن کریم هشدار داده و فرموده است :
(( (انما یخشی الله من عباده العلماء) )) (1)
از میان بندگان خدا ، فقط دانشمندان از او بیمناکند .
اساسا معقول و قابل تصور نیست که فرد عاقلی ، شیر را بشناسد و ترس و بیمی را از او در دل خود احساس نکرده و از آن نپرهیزد و نسبت به آن بر حذر نباشد .
خداوند متعال به داود نبی (علیه السلام ) وحی کرد همانگونه که از جانور نیرومند و شکارگر ، می هراسی از من بترس ) .
[شماره صفحه واقعی : 210]
ص: 4436
ری ، اگر کسی شیر را ندیده باشد و آنرا فقط از لحاظ رنگ و فرم و نام و عنوان بشناسد ممکن است از آن ، ترسی به دل راه ندهد . ولی باید گفت که گویا او حقیقه شیر را نشناخته است ؛ (چون اگر واقعا این موجود نیرومند را درست می شناخت قطعا بیم و وحشتی او او در دلش پدید می آمد) .
در فاتحه و آغاز کتاب آسمانی (زبور) آمده است : (راءس و عضو حساس و اندام حیاتی حکمت و دانائی ، ترس و بیم از خدا است ) .
د – پالایش دل از رذائل اخلاقی
(تقصیر و کوتاهی ورزیدن در بکارگرفتن علم ، منحصر به مطالبی نیست که قبلا از آنها یاد کردیم ؛ بلکه ) عالم و دانشمند – علاوه بر تقصیر در عمل ، و رفتار بر طبق قوانین شرع ، و بکار گرفتن حقائقی که فقهاء و اصحاب فتوی تدوین کرده اند از قبیل : نماز ، روزه ، دعاء ، قرآن و سایر انواع عبادات – ممکن است در انواع دیگری از اعمال ، گرفتار تقصیر و سهل انگاری گردد ؛ زیرا اعمالی که بر عالم و دانشمند واجب است ، و نیز اعمال غیرواجب به آنچه که فقهاء گفته اند ، منحصر و محدود نمی باشد ؛ بلکه در بیرون از محدوده ابوابی که فقهاء و مجتهدان در کتابهای خود تنظیم نموده اند ، فرائض و تکالیف واجب و غیرواجب دیگری برای عالم و دانشمند وجود دارد که از اهمیت بیشتری برخوردار بوده و شناخت و پی جوئی آنها واجب تر ، و دقت و موشکافی درباره آنها مهمتر است
[شماره صفحه واقعی : 211]
ص: 4437
. و آن عبارت است از پالایش دل و جان از رذائل اخلاقی مانند : تکبر ، ریاء ، حسد ، کینه و امثال آنها از خویهای ناستوده ای که شخصیت روحی و معنوی انسان را به انحطاط و نابودی می کشاند . حقایق مربوط به آن در کتابهائی که منحصرا در این مسائل بحث می کند مانند کتب (علم اخلاق ) کاملا ثبت و ضبط شده است .
یک فرد عالم و دانشمند ، باید زبانش را از غیبت ، نمامی و سخن چینی ، گفتار نفاق آمیز ، ذکر عیوب و خرده گیریهای بی جا از مسلمانان ، و امثال اینگونه سخنها حراست نماید . او باید از سایر جوارح و اعضاء خود بدینسان صیانت کند ؛ زیرا اعضاء و اندام انسان نیز دارای احکام خاص و گناهان ویژه ای است که این احکام و مقررات و گناهان مربوط به اندامهای مختلف انسان در موارد و جاهای مناسب خود مورد بحث و بررسی قرار گرفته است که هر فرد مسلمانی باید ناگزیر آنها را فراگیرد و در برابر این مقررات ، سر تسلیم و طاعت فرود آورد .
این مقررات و احکام عبارت از تکالیف و وظائفی است که از کتابهای فقهی – در ضمن بحث از بیع و اجاره و امثال آنها – به دست نمی آید ؛ بلکه برای شناخت این وظائف (که فوق قوانین فقهی است و از موقعیتی والاتر برخوردار است ) ، باید به علماء واقعی مراجعه نمود ، علماء و دانشمندانی که پای بند عمل به علم ، و کردار بر طبق آگاهی خود می باشند .
[شماره صفحه واقعی : 212]
ص: 4438
و نیز باید به کتبی مراجعه کرد که صرفا وظائف و مقررات مذکور در آن تدوین شده است . (این کتب عبارتند از کتابهای اخلاق و عرفان دینی که در میان آثار دانشمندان اسلامی ، شمار فراوانی از آنها به چشم می خورد ، و حاوی نکات جالب و عمیقی است که می تواند در شخصیت روحی و انسانی فرد ، سازمانی دقیق ایجاد کند) .
این قضیه ، بسیار شگفت آور است که عالم و دانشمند خداشناس ، منحصرا به علوم رسمی و متداول ، مغرور گشته و بدان بسنده کند ، و از اینکه دانشهای کلاسیک و علوم معمولی را فراگرفته است خود را دلخوش سازد ؛ ولی از اصلاح نفس و آراستن و پیراستن جان و دل ، و کوشش در جلب رضای پروردگار خود ، غافل ماند . غرور و غفلت و خودباختگی دانشمندی که با چنین شرائطی به سر می برد از طریق علم و عمل یا به عبارت دیگر : از طریق آگاهی ها و رفتارش ، مکشوف و روشن گردد .
اما از نظر عمل : ما درباره علت و عاملی که یک فرد دانشمند از رهگذر آن گرفتار غرور و فریب شیطان می گردد مطالبی را قبلا یاد کردیم ، و گفتیم که داستان چنین دانشمندی همانند داستان بیماری است که برای درمان خویشتن فقط به داروشناسی و نسخه پردازی و تکرار استنساخ و قرائت و خواندن نسخه دارو و تعلیم این دارو به دیگران ، اکتفاء می کند . (بدیهی است که او – علیرغم همه این مساعی – اگر به نسخه دارو عمل نکند ،
[شماره صفحه واقعی : 213]
ص: 4439
معالجه نمی گردد) .
بلکه باید گفت : داستان چنین دانشمند ، شبیه داستان کسی است که به بیماری(بواسیر فیستول ) و (برسام = التهاب کبد) مبتلا و گرفتار است ، و شدت ایندو بیماری ، او را در لبه پرتگاه مرگ قرار داده است . چنین بیمار باید داروی درمانبخش و طرز بکاربردن آنرا شناسائی کند . اگر او (به جای اینکه در صدد چنین کوششبرآید) خود را سرگرم شناختن داروی درمان کننده حیض و استحاضه نماید و شب و روزخود را در بررسی دوای حیض و استحاضه و تکرار آن صرف کند – در حالیکه او بهقطع و یقین میداند که مرد است و در تمام مدتطول عمر خویش به هیچوجه دچار قاعدگی و استحاضه نمی گردد – ؛ ولی (در تاءییدمساعی خویش ) می گوید : ممکن است زنی دچار این حالت شود و از من راجع بهمسائل مربوط به آن ، پرسش نماید . (پرواضح است که اینگونه طرز تفکر) ، کمال غفلت و غرور ، و منتهای حماقت و نابخردی است ؛ زیرا چنین شخصی به جای آنکه خودرا با شناسائی داروی درمان بخش و بکاربردن آن ، از بیماری مهلک بواسیر و برسامنجات دهد ، سرگرم همان مسائل مربوط به قاعدگی و استحاضه ای است که هرگزگرفتار آنها نخواهد شد .
یک فقیه نما و باصطلاح : عالم به مسائل دینی – که پیروی از تمایلات نفسانی بر او چیره گشته ، و به دنیا متکی است ، و به بیماریهای کشنده : حسد ، تظاهر و خودنمائی ، خشم ، کینه ، و عجب و غرور نسبت به
[شماره صفحه واقعی : 214]
ص: 4440
اعمالی که آنها را اعمال شایسته خویش می پندارد ، مبتلا و گرفتار است ، و تصور می کند که ، اعمال او درست و شایسته می باشد ، مسلما او همانند آن بیمار کذائی است (که به علت غفلت از خویشتن و پرداختن به دیگران ، موجبات تیره روزی و نابودی خود را فراهم می کند) . اگر او باطن و درون خود را ، مورد تفتیش و بازرسی قرار دهد می بیند که این حالات درونی او از جمله معاصی آشکار و پلیدیهائی است (که برای هیچکس ، تردیدی در زشتی آنها وجود ندارد) .
بنابراین باید چنین فردی ، توجه و التفات خود را به سخنان نبی اکرم (صلی الله علیه و آله ) معطوف سازد که فرمود : (ناچیزترین ریا و خودنمائی ، به عنوان شرک ، تلقی می شود) (1) و به این سخن پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله ) گوش فرا دهد که گفت : (آنکه در دلش کمترین حالت کبر و ذره ای خود بزرگ بینی وجود دارد به بهشت درنیاید) (2) . و به این گفتار رسول اکرم (صلی الله علیه و آله ) بنگرد که فرمود : (حسد و تنگ نظری ، حسنات و کارهای نیک انسان را می بلعد و نابود می سازد ، آنچنانکه آتش ، هیزم را می بلعد) (3) (و آنرا به خاکستری ناچیز مبدل می نماید) . و یا به این گفتار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله ) التفات کند که فرمود : (مال دوستی و جاه طلبی ، نفاق و دوگونگی شخصیت را در دل
[شماره صفحه واقعی : 215]
ص: 4441
انسان می رویاند همانگونه که آب ، گیاه را می رویاند) (1) .
او باید به اخباری بنگرد که درباره عوامل کشنده شخصیت انسان ، (از معصومان (علیهم السلام ) به ما رسیده و در کتابهای حدیث ، تدوین شده است .
باری ، چنان عالم و دانشمند ، بدینسان از بکارگرفتن داروهائی که سایر عوامل و بیماریهای کشنده باطنی را درمان می کند ، دریغ می ورزد ، به گونه ای که نسبت به این داروهای حیات بخش و شخصیت آفرین ، بی اعتناء می گردد . و احیانا ممکن است به علت همین اهمال کاریها – پیش از آنکه موفق به توبه شود و رفتار نامطلوب گذشته خویش را جبران نماید – (با دست و دلی آلوده و کثیف ، مرگ ، او را در ربوده و این جهان را که آزمایشگاه انسان است ، ترک گوید) و با شرائطی ، خدا را ملاقات کند که بر او خشمگین باشد .
چنین دانشمندی که باید برای درمان بیماری شخصیت روانی خود ، سخت کوش و پرتلاش باشد – به جای اینکار – از مسائلی پی جوئی میکند که در زندگانی او کمتر به کار می آید . او مساعی و کوششهای بی دریغی در آن مسائل مبذول می دارد و به شدت ، خود را به مطالعه و تدریس علم نحو و صرف کلمات و منطق و بحث از انواع دلالات ، و بررسی مسائل حیض ، استحاضه ، صلح ؛ اجاره ، لعان ، جراحات ، دعاوی ، بینه ، قصاص ، دیات (و امثال اینگونه مسائل ) سرگرم می سازد که
[شماره صفحه واقعی : 216]
ص: 4442
در تمام مدت عمر و زندگانی خود – جز به ندرت – بدنها نیازی پیدا نمی کند . و اگر شخصا نیازمند شناسائی دقیق این مسائل باشد و یا دیگران به شناسائی آنها احساس احتیاج نمایند ، باید بدانیم که دانستن این مسائل از واجبات کفائی است (که با دانستن دیگران ، تکلیف او در شناسائی این مسائل ، ساقط می شود و از آن پس ، دانستن او الزامی نخواهد بود) . اگر او در چنین شرائطی به این مسائل روی آورد ، در حقیقت از علوم و معارفی روی گردان شده است که به اتفاق همه علمای اسلام ، واجب عینی است (که اگر دیگران دست اندر کار چنین علوم و معارف گردند ، تکلیف الزامی او نسبت به آنها ساقط نمی شود . و او موظف است – با وجود اینکه دیگران این علوم را فراگرفته اند – خود نیز به عنوان یک تکلیف صد در صد الزامی و واجب عینی – همین علوم و معارف را فراگیرد) .
هدف این علوم (یعنی علوم رسمی متداول از قبیل صرف و نحو و و . . . ) – در صورتیکه منظور از یادگیری آنها ، جلب رضای خداوند بزرگ و نیل به پاداش عظیم او باشد – به عنوان یک تکلیف و واجب کفائی است . بدیهی است که واجبات کفائی در جنب واجبات عینی ، در درجه دوم اهمیت قرار دارد . یعنی نخست باید واجبات عینی را فراگرفت و سپس به واجبات کفائی پرداخت .
اگر هدف همان دانشمند فقیه – که معلومات و مایه های علمی خود را کاملا
[شماره صفحه واقعی : 217]
ص: 4443
شناسائی کرده است – تحصیل رضای خدا و امتثال از اوامر او باشد باید در ترتیب علوم و تحصیل آنها ، به علوم مهمتر و نافع تر پیش از علوم دیگر – بر حسب درجه اهمیت و نفع آنها – سرگرم شود (و بدآنها پای بند باشد) ؛ چون در غیر اینصورت باید گفت که او یا دچار حیرت و سرگردانی و غفلت و بی خبری نسبت به علوم و معارف بسر می برد ، و یا آنکه فردی متظاهر و ریاکار در دین و فریب خورده ای است که پویای ریاست و برتری و جاه و مقام و مال می باشد .
بنابراین او باید برای درمان یکی از این دو بیماری : (غفلت و ریاکاری ) از داروهای درمان بخش آن ها آگاه شود ، و پیش از آنکه هر یک از این دو بیماری بر او چیره گردد و در او مزمن شود و شخصیت معنوی و انسانی او را از پای درآورد ، به معالجه و درمان آنها مبادرت ورزد .
فقه و علم واقعی چیست ؟
علاوه بر این باید بداند که صرف یادگیری مسائل مدون فقهی ، از دیدگاه خداوند ، فقه واقعی نیست . فقه و بصیرت واقعی دینی – از دیدگاه پروردگار متعال – درک و شناسائی جلال و شکوه و عظمت خداوند است . در سایه چنین درک و شناختی است که خوف از خدا و هیبت نسبت به او ، و در نتیجه ، خشوع و توجه و انعطاف مطلوب ، در دل انسان به ثمر می رسد . و همین شناخت ، او را
[شماره صفحه واقعی : 218]
ص: 4444
به تقوی و پارسائی و شناسائی صفات مخوف و نامطلوب ، و نیز درک صفات ستوده و مطلوب ، وامیدارد تا سرانجام از صفات نکوهیده بر حذر بوده و دست اندر کار صفات مطلوب گردد .
نتیجه این کوششها این است که خوف الهی را شعار دل خویش ساخته و در قلب او ، حزن و اندوهی (به خاطر اعمال ناستوده اش ) برانگیخته شود .
خداوند متعال ، انسان را به همین مساءله در نبشتار آسمانی خود هشدار داده و فرموده است :
(( (فلولانفر من کل فرقه منهم طائفه لیتفقهوا فی الدین و لینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم لعلهم یحذرون ) )) : (1)
چرا پاره ای از اقوام و گروهها از شهر و دیار خود بیرون نمی روند تا در مسائل دینی ، از فقاهت و بینش دینی برخوردار گردند ؟ و آنگاه که به شهر و وطن خویش بازمی گردند مردم وابسته به خود را (از رفتار نادرست بازداشته و آنان را از چنان اعمالی ) بیمناک سازند تا آنان از آنها برحذر باشند .
علم و دانشی که انذار و بیمناک ساختن مردم از گناه – در سایه رهنمودهای آن به دست می آید – همین علم مدون فقهی معمول و متعارف نیست ؛ زیرا منظور از فقه معمول و متداول ، صیانت اموال است که با شرائط مورد نظر در معاملات ، چنین صیانتی پیش بینی و ضمانت می گردد . و نیز منظور از فقه مدون ، نگاهبانی بدن به وسیله مال و پیشگیری از قتل و جرح (و امثال آنها است ) . مال (که به وسیله
[شماره صفحه واقعی : 219]
ص: 4445
قوانین مقرر در معاملات ، صیانت می گردد) باید به عنوان آلت و ابزار و وسیله ای برای سیر به سوی (الله ) مورد استفاده قرار گیرد . بدن (که صیانت آن در ظل قوانین حدود و دیات و قصاص ، تاءمین می شود) مرکب و وسیله نقلیه ای است که باید از آن برای پیمودن این مسیر و گذرگاه – یعنی دنیا – بهره برداری شود .
بنابراین نباید این آلت و ابزار (یعنی مال ) ، و این مرکب و وسیله نقلیه (یعنی بدن ) را هدف زندگانی انسانی دانست . و این وسیله را نباید به عنوان هدف و مقصود نهائی تلقی نمود . با توجه به این نکته ، علم و دانش اساسی و بنیادی عبارت از شناختن و پیمودن طریقی است که انسان را به خدا می پیوندد . علم واقعی عبارت از شناختن طرز طی نمودن و درنوردیدن گردنه ها و دست اندازهای روحی است که این دست اندازها ، همان صفات ناستوده انسانی می باشد . این صفات زشت ، میان انسان و خدای او پرده و حجابی ایجاد می کند که اگر انسان – با آلودگی به چنان صفاتی – از دنیا برود ، از لقاء رحمت پروردگار مهربان ، محجوب و محروم خواهد شد .
ه- چند نمونه و مثال عبرت انگیز درباره دانشمندان غیرواقعی
با توجه به نکات مذکور به این نتیجه می رسیم که علم و دانش حقیقی ، انگیزه پدید آمدن خشیت و بیم از خدا و ترس از گناه در دل انسان می گردد . و بلکه باید گفت : که ترس و بیم از گناه ، ویژه دانشمندان واقعی است .
[شماره صفحه واقعی : 220]
ص: 4446
چنانکه خداوند متعال ضمن آیه (( (انما یخشی الله من عباده العلماء) )) به همین نکته ، مردم را آگاه کرده است . و در ترس از گناه ، میان فقهاء و سایر دانشمندان در این جهت ، فرقی وجود ندارد ، (یعنی عالم واقعی اعم از فقیه و غیرفقیه ، بیم از خدا را کاملا در دلش احساس می نماید) .
داستان فقیه و دانشمندی که صرفا به شناخت فقه معمول و متعارف و علوم رسمی ، خویشتن را محدود و راضی می سازد (و به علوم و معارف اساسی نمی پردازد) ، داستان کسی است که در رفتن به سفر مکه و انجام مناسک حج ، تنها به دانستن کیفیت دوختن درز مشک آب و موزه و پاافزار یعنی کفش اکتفاء کند ، (و مسائل اساسی حج را فرانگیرد) . بی تردید اگر چنین مسافری ، فاقد مشک آب و کفش و پاافزار باشد نمی تواند مناسک حج را برگزار کند . ولی صرف آشنائی به طرز دوختن درز مشک آب و پاافزار نمی تواند به هیچوجه با این شخص کمک کند که پس از بازگشت از سفر حج به عنوان (حاجی واقعی ) تلقی شود . (اگر این شخص به تمام اطلاعات مربوط به طرز دوختن درز مشک آب و کفش عمل کند کسی نمی گوید : او مناسک حج را انجام داده است ؛ بلکه می گویند : به هیچوجه کاری که به حج و مناسک آن ارتباط دارد ، انجام نداده است ) .
اگر فقیه ، از علوم فقهی متداول ، بی اطلاع باشد قهرا شناسائی احکام دینی دستخوش
[شماره صفحه واقعی : 221]
ص: 4447
عقب افتادگی و تعطیل خواهد شد ؛ ولی شناسائی احکام فقهی (منهای شناخت علوم واقعی و اساسی ) نمی تواند خود فقیه را نجات داده ، و نیز نمی توان چنان علمی را به عنوان علمی رهائی بخش شناخت . (فقیه باید پیش از فقه ، از حس خودیابی و خدایابی و شناخت راه و رسم نیل به رضای خدا ، برخوردار باشد تا راه نجاتی برای خویشتن – قبل از پرداختن به دیگران – در رسیدن به رضای خدا بگشاید) . ما این واقعیت را پیش از این یاد کردیم .
بلکه باید گفت : علوم رسمی و متداول ، زمینه پرداز و مقدمه برای مقصد و هدفی است که صرفا آن هدف ذاتا مطلوب می باشد . (علوم رسمی ، ابزار و وسیله رسیدن به این هدف است . بنابراین چگونه می توانیم در طریق و مسیر این هدف ، متوقف بمانیم و هدف و مقصد را فراموش کنیم ، و یا مقصد را فدای طریق و وسیله سازیم ، و به اصطلاح : (ذی المقدمه را برای مقدمه قربانی کنیم ) ) .
اگر شرائط و اوضاع کسی که عالم و عارف به قوانین و احکام الهی است ، و به دستورات پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله ) و ائمه دین (علیهم السلام ) آشنا می باشد و نسبت به معارف آئین آسمانی ، برخوردار از آگاهی است ، (و در عین حال ، فاقد علوم اساسی و بنیادی می باشد) ، همانند همان شخصی باشد که برای انجام مناسک حج ، فقط راه و رسم دوختن درز کفش و
[شماره صفحه واقعی : 222]
ص: 4448
کفشگری و پینه دوزی را فراگرفته است ؛ وضع و حال حکماء و فلاسفه چه خواهد بود ؟ ! فلاسفه ای که عمر خویش را در شناسائی عالم کون و فساد مصروف می دارند ، عالم و جهانی که آینده آن فساد و نابودی محض است ، و این حکماء افکار خود را سرگرم شناختن وجود می سازند که آیا وجود ، عین ذات موجودات است ، و یا امری است زائد بر ذات موجودات ، و یا امری است مشترک میان موجودات . و بالاخره درباره اینگونه مسائل بحث می کنند که هیچگونه بازده و ثمری ندارد . بلکه باید گفت : خود آنها نیز نمی توانند (از رهگذر این کاوشها) به حقیقت خواسته و مطلوب خود در معرفت دست یابند تا چه رسد به اینکه دیگران را – که دست اندر کار این علم نیستند – به حقیقت خواسته و مطلوب آنان ، آگاه سازند .
داستان چنین دانشمندان ، شبیه داستان پادشاه و فرمانروائی است که خدمه و نوکرانی برای خود تهیه ببیند و به آنها دستور دهد که وارد خانه و کاخ او گردند ، و به انجام خدمات و وظائف خویش قیام نمایند ، و به گونه ای در تکمیل و سازندگی خود بکوشند که در پیشگاه او دارای قرب و منزلتی گشته ، و از کارهائی که موجب طرد آن ها می شود بپرهیزند .
آنگاه که این مستخدمان را وارد سرای خویش می سازد تا به وظائف و ماءموریت خویش عمل کنند ، آنان به جای انجام وظائف و خدمات ، سرگرم نظاره و تماشای در و دیوار
[شماره صفحه واقعی : 223]
ص: 4449
و زمین و حیاط و سقف کاخ شوند . و این نظاره و تماشا را تا آخر عمر ادامه دهند ، و تمام فرصتها را صرف تماشای اطراف و جوانب و داخل و خارج آن کاخ نمایند ، تا آنگاه که مرگ آنها را فرارسد ؛ در حالیکه نفهمند منظور از آوردن آنها به این سرا و کاخ ، چه بوده است .
راستی ، اوضاع و احوال این مستخدمان و اینگونه علماء از دیدگاه سرور آنها چگونه خواهد بود ، سرور و آقائی که – علیرغم تمام سهل انگاری آنان در طاعت ، و تقصیر آنها در فرمانبرداری از دستورات ، و بلکه آلودگی اشمئزازآور آنان به گناه – از انعام و احسان مهم خود نسبت به آنان هیچگونه دریغ نورزیده است ؟ (بدیهی است که این خدمه و نوکران بی خاصیت و چنین دانشمندانی هیچگونه نصیبی نخواهند داشت ) .
باید متوجه باشیم که داستان اینگونه دانشمندان ، داستان خانه ای است که اندرون آن ، تیره و ظلمانی است ؛ ولی چراغ فروزانی بر بام این خانه می درخشد که ظاهر و بیرون خانه را روشن می سازد ؛ (ولی درون خانه همچون شب دیجور ، تیره و ظلمانی است ) .
بلکه داستان اینان همانند انبار فاضل آب و مزبله ای است که ظاهر و رویه آن با (سنگ و) گچ ، سفیدکاری و آراسته شده است ؛ ولی درون و ژرفای آن سخت متعفن و آلوده است .
و یا آنکه مثل آنان همچون گور مردگان است که ظاهر و بیرونی آراسته دارد ؛ ولی در دلش ، مردار متعفنی
[شماره صفحه واقعی : 224]
ص: 4450
را در بر گرفته است .
ظاهرش چون گور کافر پر حلل
باطنش قهر خدا عز و جل
و یا مانند کسی است که پادشاه و شخصیت برجسته ای را به میهمانی دعوت کند و به همین جهت دروازه بیرون خانه را با گچ کاری می آراید ؛ ولی در محل ورود منزل ، مزبله ها و کثافات را رها کرده و فکری به حال آن نمی کند ، (و برای جلوگیری از انتشار تعفن و بوی اشمئزازآور آن ، چاره اندیشی نمی نماید) .
بی تردید ، چنین حالاتی از چنان اشخاصی ، نمایانگر فریب خوردگی و نیرنگ یابی آشکار آنها از شیطان است .
نزدیکترین مثال برای نشان دادن حالت فریب خوردگی چنان دانشمندانی ، داستان شخصی است که در زمینی به کشاورزی می پردازد ، و کشته او می روید . اما همراه روئیدن آن ، بوته ها و علفهای هرز و بی خاصیتی – که کشته های او را ضایع و تباه می سازد – نیز می روید . لذا دستور میدهد و در صدد برمی آید که زراعتش را از علفها و بوته های هرز ، وجین و پاکسازی کنند و آنها را از میان ببرند . ولی این شخص به جای ریشه کن ساختن علفهای هرز ، فقط آنها را از وسط می برد و در نتیجه ، ریشه آن در دل زمین باقی می ماند و با چنین پاکسازی (به جای ریشه کن ساختن عوامل تباه سازنده زراعت ) ، آنها را بیشتر تقویت می کند ، و سرانجام ، این علفها و بوته های هرز دوباره با
[شماره صفحه واقعی : 225]
ص: 4451
قدرت و نیروی بیشتر شروع به روئیدن می نماید .
کانون و مرکز رویش نقائص و ریشه تمام رذائل و حالات ناستوده انسان ، عبارت از اخلاق و خویهای نامطلوب و پستی است که در دلها جای گرفته است . اگر کسی زمینه قلب و درون خویش را از اینگونه خوی ها پاکسازی نکند ، حتی طاعت و امتثال ظاهری او نسبت به اوامر و دستورات الهی ، ناتمام و ناقص خواهد بود . و در نتیجه با عوامل زیان بخش به شخصیت معنوی و انسانی – که همواره رو به قوت و تزاید خواهد بود – درگیر می باشد .
بلکه چنین عالم و دانشمند ، مانند کسی است که به بیماری برص و پیسی و مرض جلدی ، مبتلی شده و موظف است که بدنش را با داروئی مالش و ماساژ دهد ، و شربت معالجی نیز بنوشد تا بیماری او درمان گردد . او باید بدن را با دارو مالش دهد تالک و پیس ظاهری ، زدوده شود . و نیز شربت بنوشد تا ماده و منشاء این بیماری از درون او ریشه کن گردد . حالا این بیمار ، فقط بدنش را با داروی مخصوصی مالش و ماساژ می دهد ، ولی شربت را نمی نوشد ؛ بلکه چیزهائی را تناول می کند که به ریشه و ماده این بیماری مدد می رسانند .
بدیهی است که با چنین کاری ، ریشه و منشاء بیماری در (درون ) او تقویت می شود ، ولی او همواره فقط به ظاهر بدن می پردازد و آنرا ماساژ میدهد ؛ در حالیکه ریشه این
[شماره صفحه واقعی : 226]
ص: 4452
بیماری – به خاطر ترک نوشیدن دارو – در اندرون وی هر چه بیشتر پیشروی می کند تا سرانجام او را از پای درمی آورد .
از خداوند متعال میخواهیم که نخست ما را به اصلاح خویشتن موفق ساخته تا درون و باطن خود را از بیماریهای اخلاقی بپیرائیم . و چشمان ما را به عیوب و خرده ها و نقائص مان بینا گرداند . و ما را از رهگذر معلومات و معارف مان بهره مند سازد . و مایه های علمی ما را حربه و دلیلی زیانبار بر ما قرار ندهد . توفیق و کامیابی ما در نیل به این آرزوها به دست توانای خدائی است که از تمام مهربانان و بخشایشگران ، بخشایشگرتر و مهربان تر است .
3- بکار بستن علم ، و توجه و توکل به خدا ، و برخورداری از جهت یابی صحیح
برای هر یک از معلم و شاگرد – علاوه بر خلوص نیت و بکار بستن علم – شرائط متعدد و وظائف متنوع و فراوانی وجود دارد که همه این شرائط و وظائف در همان شرط دوم یعنی بکاربستن علم ، خلاصه می شود ؛ زیرا علم و دانش وسیله نیل به اخلاق کریمه و رفتار ستوده و پسندیده ، و منزه ماندن انسان از خویها و کردار زشت و بد می باشد .
اگر عالم و دانشمند ، این دست افزار گرانبها را عملا بکار گیرد و به علم خویش – به صورتی درست و در جهت صحیح – عمل کند ، خداوند متعال او را به هر گونه خیر و سعادتی – که پویائی آن ممکن است – دسترسی می دهد . و از هر عامل و انگیزه ای – که موجب زشتی چهره
[شماره صفحه واقعی : 227]
ص: 4453
شخصیت او می گردد – بدور می سازد .
پس آنچه بر معلم و شاگرد – پس از پاکسازی و تصفیه باطن و جان و روان از رذائل اخلاقی ، و بکارگرفتن علم – لازم و ضروری است این است که سراپای وجودشان را از درون و بیرون ، متوجه خدا ساخته و در تمام شئون ضروری زندگانی خویش به او متکی باشند و فیض بهره ها را از پیشگاه الهی ، درخواست و دریافت کنند ؛ و آنها را نزد خدا جستجو نمایند ؛ زیرا علم و دانش – همانگونه که از بیان امام صادق (علیه السلام ) نقل کرده ایم – از رهگذر کثرت تعلم و دانش آموختن به دست نمی آید ؛ بلکه علم و دانش عبارت از پرتو و نوری است که خداوند در دل و جان کسی می افکند که خواهان هدایت او است ، و او باید متوکل به خدا بوده ، و امور خویش را به وی واگذار نموده ، و بر علل و اسباب طبیعی و دنیوی تکیه نکند . اگر این عالم و دانشمند در شئون مختلف زندگانی ، صرفا به علل و اسباب دنیوی متکی باشد ، و امور زندگانی خود را به همانها واگذار نماید ، همین علل و اسباب به صورت بار گران و کمرشکن بر دوش او سنگینی می کند و موجب انحطاط شخصیت وی می گردد .
آری عالم و متعلم نباید بر هیچ کس و بر هیچ چیزی از آفریده های خدا متکی باشند ؛ بلکه باید زمام امور خود را – در زندگانی و رزق و روزی و امثال
[شماره صفحه واقعی : 228]
ص: 4454
آنها – به خداوند متعال واگذار نمایند تا از این رهگذر نفحات قدس الهی و الطاف پاکیزه پروردگار و لحظات انس و الفت با خداوند ، بر آنها تجلی کند و از رهگذر آن ، مشکلات آنان حل و گشوده شده و کژی آنها به راستی آید ، و منظورشان تاءمین گردد و امور زندگانی آنها به صلاح بازآید .
از پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله ) روایت کرده اند که فرمود : (خداوند متعال به ویژه ، عهده دار رزق و روزی طالب علم و دانشجو می باشد ، و روزی او را اختصاصا به طریق خاص و متفاوت از دیگران تضمین می کند که سایر مردم ، مشمول این لطف خاص او نیستند ، یعنی علاوه بر آنکه به طور عموم ، روزی سایر مردم را نیز به عهده گرفته است روزی او را به طرز خاصی بدو ارزانی می کند . به عبارت دیگر : سایر طبقات مردم در کسب اسباب معیشت و زندگانی ، به سعی و کوشش نیاز دارند تا روزی خود را بدست آورند ، و غالبا در سایه مساعی خود به آن دست می یابند ؛ در حالیکه یک دانشجوی پویای علم به چنین سعی و کوششی – برای امرار معاش – مکلف و موظف نیست ، (و نیازی به آن ندارد) ، بلکه او موظف است که جویای علم و دانش باشد و باید بداند : چون در مسیر دانشجوئی ، از حسن نیت و اخلاص در اراده ، برخوردار است خداوند متعال ، هزینه معاش و زندگانی او را کفایت و ضمانت خواهد
[شماره صفحه واقعی : 229]
ص: 4455
کرد) .
در طی حالات شخصی زندگانی من ، حوادث و رویدادهای جالب و دقیقی را به یاد دارم که اگر به گردآوری و تدوین آنها بپردازم به جائی می رسد که خدا بهتر از هر کسی به این توجهات ظریف و مشحون از جمال و زیبائی ، آشنا و آگاه است . آری او می داند که چه رفتار خوش آیندی از ناحیه وی نصیب من گشت .
از آن زمانی که به تحصیل علم سرگرم شدم : (اوائل دهه 930 ه ق . ) تا این زمان که به نگارش این کتاب می پردازم یعنی (نیمه ماه رمضان 953 ه ق . ) (حوادث جالبی که نمایانگر مراحم دقیق الهی است در سراسر زندگانی تحصیلی ام اتفاق افتاده که واقعیت سخنان نبی اکرم (صلی الله علیه و آله ) را آشکار می سازد) . و خلاصه : شنیدن کی بود مانند دیدن . (من همه این توجهات مهرآمیز و الطاف ظریف و دقیق پروردگار حکیم را شهود کرده ام که فعلا جای بازگو نمودن آنها نیست ) .
نتیجه عدم توکل به خداوند متعال :
استاد متقدم و پیشین ما : محمد بن یعقوب کلینی از حسین بن علوان آورده است که می گفت :
(در مجلس درس استادم ، سرگرم فراگرفتن علم بودیم . در یکی از سفرها هزینه مالی من تمام شد و چیزی نداشتم . یکی از دوستان و یاران ما به من گفت : تو که گرفتار چنین اوضاعی هستی به چه کسی دل بسته ای و به که امیدواری (تا هزینه زندگانی ترا تاءمین کند ؟ ) گفتم
[شماره صفحه واقعی : 230]
ص: 4456
: به فلانی . گفت : سوگند به خداوند که (با چنین فکر و اندیشه ای ) نیاز تو برآورده نمی گردد ، و آرزو و امید و درخواست تو ، به سرانجامی موفقیت آمیز منتهی نخواهد شد . گفتم : خدای ، ترا بیامرزاد ، به چه دلیل با چنین قاطعیتی اظهارنظر می کنی و مرا نومید می سازی ؟ گفت که امام صادق (علیه السلام ) به من فرمود ؛ در یکی از نبشتارها ، این مطلب را خوانده است که خداوند متعال می گوید : به عزت و شکوه و بزرگواری و مقام والایم بر عرشم سوگند ، امید و آرزوی هر آرزومندی را – که در آمال و آرزوهای خود به غیر من روی آورد و به آن دل ببندد – به یاءس و نومیدی مبدل می سازم ، و بر قامت چنین کسی از دیدگاه مردم ، لباس خواری و مذلت را می پوشانم که در نظر آنها ، فروهشته و خوار گردد . او را از درگاه خود می رانم و پیوند او را از خویش می گسلم .
آیا او در شدائد و مشکلات زندگانی به که امیدوار است ؟ در حالیکه ناهمواریها و مشکلات زندگانی جهان زیر قبضه قدرت من قرار دارد ؛ ولی او چشم امید به غیر من دوخته و با مدد فکر و اندیشه شخصی و تصور خود درگاه دیگری را می کوبد ، با اینکه می داند کلید مشکل گشای تمام درهای بسته در دست من است . و درگه من همواره فراسوی بندگانی که مرا می جویند و مرا می خوانند ،
[شماره صفحه واقعی : 231]
ص: 4457
گشوده است .
آیا کسی هست که در مصائب زندگانی ، چشم امید به من دوخته باشد و من امیدها و آرزوهای (مشروع ) او را برآورده نساخته باشم ؟
آیا چه کسی – در یک مسئله مهم و کاری عظیم – به من امیدوار بوده که من امید او را بریده و نومیدش ساخته باشم ؟ .
من امید و آرزوهای بندگانم را حفظ و ضمانت کرده ام ؛ ولی آنها به حفظ و ضمانت من ، راضی و دلخوش نیستند . آسمانهایم را از موجوداتی مقدس یعنی فرشتگان ، مشحون ساخته ام که از تسبیح و تقدیسم هیچگاه خسته و ملول نمی گردند . به این موجودات مقدس فرمان داده ام که هیچ دری را به روی بندگانم نبندند و میان من و آنان ، مانعی ایجاد نکنند . ولی این بندگان (بدگمان من ) به گفتار و وعده های من اطمینان نکرده اند . آیا آنان نمی دانند که اگر حادثه ای سنگین ، آنها را بکوبد و ضربه ای بر آنها وارد سازد جز من ، کسی قادر به جلوگیری و از میان بردن آن نیست ، مگر آنگاه که به اراده و اذن من ، کسی بتواند غمگسار و یاور انسانی دیگر باشد .
پس چه شده است که می بینم او از من دل بریده و از من روی برگردانده است ، چرا باید او را در چنین حالتی ببینم ؟ من در مقام جود و کرم ، نعمتهائی به وی ارزانی داشته ام که آنها را از من درخواست نکرده بود . آنگاه که این نعمتها را از
[شماره صفحه واقعی : 232]
ص: 4458
او ربودم ، بازگرداندن آنرا از من درخواست نکرد ، بلکه اعاده آنرا با غیر من در میان گذاشت .
آیا او چنین می پندارد – با اینکه من همواره قبل از درخواست و تقاضایش وی را مشمول عطای خویش قرار میدهیم – آنگاه که درخواست می کند ، از وی دریغ می کنم ؟ ! . (هرگز اینطور نیست . من به درخواست مشروع او پاسخ مثبت می دهم ) .
آیا من ، بخیل و دریغ کارم که او مرا رها کرده و از توجه به من ، دریغ می ورزد و مرا دریغکار می پندارد و به غیر من روی می آورد ؟
آیا جود و کرم از آن من نیست ؟ آیا گذشت و رحمت در ید قدرت من نیست ؟ آیا من کانون و مرکز و محور امیدها و آرزوها نیستم ؟
اگر کسی از من قطع امید کند ، و به غیر من در آمال خویش پناه برد ، آیا چنین آرزومندان و امیدوارانی – که چشم امید به غیر من دوخته اند – هیچگونه ترس و بیمی ندارند (که مبادا آرزوهایشان بر باد رود ؟ )
اگر تمام ساکنان کرات آسمانی و مردم کره خاکی ، امید و آرزوی خود را با من در میان گذارند ، و من در مقام برآورده ساختن آرزوهایشان ، به هر یک از آنها همان مقدار عطاء کنم که برابر خواسته همگان باشد ، به اندازه عضو مورچه و ذره ای از ملک و دارائی من کاسته نمی شود . آن ملک و دارائی که من ، مدیر و سرپرست و نگاهبان
[شماره صفحه واقعی : 233]
ص: 4459
پایداری و بقاء استمرار آن هستم چگونه دستخوش کاهش و نقصان می گردد ؟ (چون دریای کرم و احسان مرا ، کرانی نیست و مرحمت من پایان پذیر است ) .
وای بر کسی که از مرحمت من نومید است ، و از فرمان من سرمی پیچد ، و مراقب من نیست . چنین کسی ، بدفرجام و تیره بخت می باشد) (1) .
شیخ و استاد بزرگوار یعنی کلینی ، همین روایت را با سندی دیگر از سعید بن عبدالرحمن در کتاب خود آورده که در پایان آن ، چنین آمده است : راوی گفت :
(به امام صادق (علیه السلام ) عرض کردم : یابن رسول الله ؛ این حدیث را بر من املاء فرما (تا آنرا بنویسم ) امام صادق (علیه السلام ) آنرا املاء فرمود . و من گفتم : سوگند به خداوند که از این پس ، حاجتی را با غیرخدا در میان نمی گذارم ) (2) .
باید بگویم این سخن گرانمایه – که از مطالع نبوت بر افق امامت – از ناحیه خداوندی که منزه از هر گونه نقص و عیب است – پرتوافکن است ، در تحریص و ایجاد شوق توکل به خداوند ، سخنی است کافی و رسا ، و مضامین عالی آن برای انسان ، درس کاملی است (که به او می آموزد) تا امور زندگانی خود را به خدا سپرده و در تمام مسائل مهم حیاتی به او متکی باشد .
این حدیث در مسئله توکل به خداوند از جوامع کلام می باشد و کاملا رسا است ، به گونه ای که نمی توان
[شماره صفحه واقعی : 234]
ص: 4460
مطلب و نکته دیگری بر آن افزود . (و در محتوای این حدیث برای توکل انسان به خداوند متعال ، هیچگونه کمبودی احساس نمی شود) .
این بود مسئله سومی که مربوط به آداب معلم و شاگرد نسبت به خود می باشد .
4- حسن خلق و فروتنی و کوشش در تکمیل نفس
معلم و شاگرد در پای بند بودن به حسن خلق – نسبت به سایر مردم – وظیفه بیشتر و سنگین تری دارند . آندو موظفند که تواضع و فروتنی و رفق و مدارای کامل را درباره دیگران معمول دارند و در این رهگذر از بذل توان و طاقت خویش – به منظور تکمیل نفس – دریغ نورزند .
از معاویه بن وهب روایت شده که گفت : از امام صادق (علیه السلام ) شنیدم که فرمود : (جویای علم و دانش باشید و خویشتن را همراه آن با آمیزه حلم و بردباری و متانت و وقار بیارائید ، و نسبت به کسی که از او علم و دانش را درخواست می کنید متواضع و فروتن باشید ، و همچون دانشمندان جبار و اشراف منش نباشید ؛ چون طرز رفتار باطل و نابحق شما ، حق شما را از میان می برد) (1) .
حلبی در (الصحیح ) یا در حدیث صحیح از امام صادق (علیه السلام ) نقل کرده است که آنحضرت گفت : امیرالمؤ منین علی (علیه السلام ) فرمود : (می خواهید که شما را به حال فقیه و دانشمند واقعی دینی آگاه سازم ؟ آری او عبارت از کسی است که مردم را از مهر و راءفت خداوند ، نومید نمی سازد . و در عین حال ، آنانرا
[شماره صفحه واقعی : 235]
ص: 4461
(به گونه ای ارشاد می کند که ) نسبت به عذاب خداوند احساس ایمنی نکنند ، و به مردم در ارتکاب گناه ، آزادی عمل نمی دهد ، و قرآن را – به خاطر رغبت به غیر قرآن – رها نمی نماید .
بدانید نباید – در علم و دانشی که درک و فهم آدمی را بیدار نسازد ، و در تلاوتی که با تدبیر و اندیشیدن در حقایق و محتوای قرآن ، همگام نباشد ، و در عبادتی که تفکر و اندیشه بدان راه ندارد – خیر و نیکبختی را جستجو نمود) (1) .
باید بدانید آن کسی که جامه علم را در بر می گیرد و به عنوان عالم و دانشمند در میان جامعه معرفی می شود ، مردم به او چشم می دوزند تا آنجا که رفتار و گفتار و حتی طرز و فرم ظاهری او را الگو و سرمشق خود قرار میدهند . اگر روش و شیوه و سیرت او نیک و زیبا و مطلوب باشد ، و حالاتی شایسته و درخور یک دانشمند در او به وجود آید ، و تواضع و فروتنی را در برخورد با دیگران در پیش گیرد ، و در اعمال و رفتار خود ، دارای خلوص نیت باشد ، اوصاف و خصوصیات او به دیگران منتقل می شود (و مردم ، رفتار و گفتار و همه مظاهر وجود خود را با مظاهر وجودی وی هماهنگ و همگام می سازند) . و در نتیجه ، خیر و نیکی در میان جامعه ، رواج و رونق یافته و اوضاع و احوال زندگانی آنها نظم و سامان پیدا
[شماره صفحه واقعی : 236]
ص: 4462
می کند .
اما وقتی اوضاع و شرائط زندگانی عالم و دانشمند ، واژگونه بوده ، و رفتار و گفتار ناپسند ، شیوه و پیشه او باشد . قهرا مردم – به درجاتی بدتر و زشت تر و فرومایه تر از او – رفتار و گفتارشان را تنظیم می کنند تا چه رسد به آنکه همانند او عمل نمایند . چنین دانشمندی نه تنها خویشتن را تباه می سازد ؛ بلکه موجب فساد و تباهی سایر مردم نیز می گردد . برای ارائه اهمیت گناه و جرم یک عالم و دانشمند تباه کار ، و مطرودیت و دوربودن او از حق ، همین نکته ترا بسنده است . و سخن به همین مقدار برای نشان دادن عظمت گناه و تیره روزی دانشمند تباهکار ، و زیانبار بودن او ، کافی است .
ای کاش (حساب جاری ) عمل و کردار چنین دانشمندی پس از مرگ او بسته می شد ، و بار گناه او ، (در حجم و گرانی گناه زمان حیات او محدود می بود و) پس از مرگ او پایان می گرفت ؛ ولی این حساب جاری گناه عالم با مرگ او مسدود نمی گردد ، و از سنگینی بار گناهش چیزی کاسته نمی شود ؛ بلکه عمل و وزر و وبال او باقی است ، و وبال گناه کسانی که به او تاءسی کرده و از شیوه او سرمشق گرفته اند در عهده او قرار گرفته و پایدار است ، و راه و رسم نابسامانی که در میان مردم بجای گذاشته است او را گرفتار ساخته و عواقب سوء گناهان دیگران ،
[شماره صفحه واقعی : 237]
ص: 4463
عاید او می گردد . و تا وقتی که پیروان او بر سر جای هستند وزر و وبال او سنگین تر می شود .
یکی از عرفاء گفته است : همه مردم – نسبت به کسی که درزی ، عالم و دانشمند جلوه گر است – همواره از لحاظ مقام و منزلت ، در درجه پائین تری قرار دارند . اگر عالم و دانشمند با وجود علم ، از مزایای دیگری از قبیل پارسائی و تقوی و صلاح و شایستگی در گفتار و کردار ، برخوردار باشد ، توده مردم دست به اعمالی می زنند که مباح و روا است . و اگر همان دانشمند به اعمال مباح و جائزی دست زند ، توده مردم دست اندر کار اعمال شبهه ناک می شوند . و اگر عالم و دانشمند مرتکب اعمال شبهه ناک گردد ، توده مردم مرتکب اعمال حرام می شوند . و اگر عالم و دانشمند مرتکب محرمات گردد و به کارهای حرام دست یازد ، توده مردم کافر می شوند (و از دین و مبدء و معاد ، روی گردان می گردند) .
برای اثبات راستی و واقعیت این امر (یعنی اثرپذیری توده مردم از رفتار و گفتار دانشمند ، و اینکه اعمال او دستاویز بهانه و جراءت و جسارت مردم در ارتکاب اعمال زشت تر می گردد) ، مشهودات ما در زندگانی روزمره همین مردم و وجدانهای عادل ، گویاترین دلیل می باشد (و نیازی به احتجاج و استدلال ندارد ؛ چون آنچه که عیان است چه حاجت به بیان است ) . علاوه بر این ، سخنان شخصیت های برجسته
[شماره صفحه واقعی : 238]
ص: 4464
نیز همین حقیقت و واقعیت را تاءیید می کند .
5 – عفت نفس و علو همت
باید معلم و شاگرد دارای عفت نفس و علو همت باشند . و از پادشاهان و اهل دنیا فاصله بگیرند (و با آنها پیوندی برقرار نسازند) ، و به خاطر طمع به دنیا در کادر آنها وارد نگردند ، و مادامی که راه گریزی از دستگاه آنها برای آنان وجود دارد نباید – به خاطر طمع و آزمندی به مال و منصب – در سلک و رده آنان قرار گیرند تا بتوانند همانگونه که پیشینیان از علم و دانش پاسداری کرده اند ، از حرمت و ارزش دانش ، نگاهبانی کنند .
اگر عالم و دانشمندی (به خاطر آزمندی و گرایش به دنیا) به ملوک و اهل دنیا بپیوندد ، خویشتن را در معرض (سقوط) قرار داده و به امانتی (که خداوند متعال به دست او سپرده است ، یعنی به علم و دانش ) خیانت کرده است .
غالبا دانشمندانی که حتی به خاطر هدفهای انسانی و دینی به سلاطین و اهل دنیا پیوستند به هدف و مطلوب خویش نائل نشدند ؛ بلکه ناکام گشتند . و بر فرض هم اگر به پاره ای از هدفهای خود دست یافته باشند ، حالات و شخصیت روحی آنها به پایه حالات و شخصیت والای دانشمندانی نمی رسد که دامن خویش را با چنین پیوندها و آلایشها نیالودند و توانستند خود را از سلاطین و اهل دنیا مصون دارند .
علاوه بر منقولات و حکایاتی که از شخصیت های برجسته در این زمینه نقل شده است ، گواهی وجدان ما درباره چنین دانشمندانی ، دلیل گویائی است
[شماره صفحه واقعی : 239]
ص: 4465
که دگرگونی روانی این دانشمندان را تاءیید می کند (حتی هر چند که آنان به منظور خدمت به همنوع و هدفی الهی ، به سلاطین و اهل دنیا پیوسته باشند) .
یکی از دانشمندان برجسته به یکی از شخصیت های شریف و متدین و بزرگوار گفته بود : چرا بزرگان زمان و سلاطین و پادشاهان ، گوش شنوا و حالت انعطاف برای سخنان ما ندارند ، و ایده ها و آرمانهای ما را نمی پذیرند ، و برای علم و دانش ، ارج و مقداری قائل نیستند ؛ در حالیکه در زمانهای پیشین ، ملوک و اشراف بدینسان عمل نمی کردند ؛ بلکه روشی برخلاف روش معمول ملوک و سلاطین زمان ما را درباره علم و علماء بکار می بردند ؟ این شخصیت عالیمقدار در پاسخ گفت : علماء و دانشمندان گذشته (حیثیت و شئون خویش را حفظ می کردند و به جای اینکه نزد ملوک و اهل دنیا بروند) خود پادشاهان و بزرگان ! و اهل دنیا نزد آنان می رفتند ، و می خواستند در ازاء بذل مال و پیشکشها از علم و آگاهی این دانشمندان ، بهره مند شوند ؛ ولی همین دانشمندان (به جای آنکه از آنها استقبال کنند و پیشکشهای آنها را قبول نمایند) در راندن آنان از پیشگاه خویش و رد منت و احسان آنها سخت پافشاری می کردند – و با استقامت و پایداری بی حد و مرزی ، آنانرا از نزد خود طرد می نمودند ، و به منت و احسان آنها تن در نمی دادند) .
اهل دنیا با مشاهده چنین رفتاری از علماء ، زرق
[شماره صفحه واقعی : 240]
ص: 4466
و برقشان از دیدگاهشان بسیار حقیر و پست جلوه می کرد ، و قدر و ارزش علم و دانش از نظر آنان ، بسیار عظیم و شکوهمند چهره می نمود ؛ چون از طرز برخورد با چنین دانشمندانی به این نتیجه می رسیدند که اگر علم و دانش ، شکوهمند و گرانقدر نمی بود ، دانشمندان آنرا بر دنیا ترجیح نمی دادند . و اگر دنیا حقیر و بی ارزش و فرومایه نمی بود ، علماء و دانشمندان از آن روی گردان نمی شدند و آنرا از دست نمی نهادند .
اما چون علماء و دانشمندان عصر ما : (زمان مؤ لف ) ، به سلاطین و دنیاپرستان روی آوردند و علم و دانش خویش را – به خاطر جلب منافع مادی و دنیوی – در اختیار آنان قرار دادند ، (و از بذل مساعی و کوششهای علمی به منظور دست یافتن به هدفهای انتفاعی و اغراض دنیوی و ارضاء خاطر دنیاپرستان ، دریغ نکردند) به همین جهت دنیا و مطامع مادی آن از دیدگاه (چنین دانشمندان و نیز) ملوک و سلاطین و اهل دنیا ، چنان پرشکوه و عظیم تلقی شد که به همان دلیل ، علم و دانش از زاویه های دید دنیاپرستان ، حقیر و بی ارزش گشت ؛ (و به همین جهت سلاطین و اهل دنیا گوش شنوائی در برابر اوامر مشروع و انسانی دانشمندان ندارند و برای علم و دانش و دانشمندان ، ارج و مقداری قائل نیستند) .
کسی که این کتاب را از نظر گذرانده است ؛ در درسهای گذشته شمه ای از احادیث و اخبار مربوط به
[شماره صفحه واقعی : 241]
ص: 4467
این مطلب را مطالعه کرده است که از آن جمله رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله ) فرمود :
(علماء و دانشمندان فقیه – تا آنگاه که در ورطه دلبستگی و تعلق خاطر به دنیا غوطه ور نگردند – به عنوان سرسپردگان و امانت داران انبیاء و پیمبران و فرستادگان الهی ، محسوب می گردند . عرض کردند چه علامت و نشانه ای می تواند نمایانگر ورود علماء به دنیا و غوطه ور شدن آنها در مزبله های مادی باشد ؟ فرمود : پیروی از سلاطین . بدانید اگر دانشمندانی ، دچار چنین ورطه و سقوطی گردند ، نسبت به دین و آئین خویش از آنها برحذر باشید و از آنها بهراسید) (1) . (روایاتی نظیر آنرا در کنزالعمال 10/183 و 204) .
جز این حدیث ، احادیث دیگری در نکوهش دانشمندان پیرو سلطان و معاشر با اهل دنیا وجود دارد (که ما قبلا پاره ای از آنها را از نظر مطالعه کنندگان محترم گذراندیم ) .
ولی باید توجه داشت که صرف پیروی از سلاطین و ورود در کادر آنها به هر صورت و کیفیتی نمی تواند منشاء نکوهش و خرده گیری از دانشمندانی باشد که به سلاطین و اهل دنیا پیوستند ؛ بلکه این نکوهش و انتقاد ، متوجه دانشمندانی است که پیوستن به پادشاهان و ابناء دنیا را زمینه و وسیله ای قرار می دهند تا در سایه آن به مناصب و مقامات عالی دنیوی و تفوق و برتری بر همگنان و کسب جاه و منزلت عظیم ، و حیثیت دنیوی و ریاست و امثال آنها نائل گردند .
لکن
[شماره صفحه واقعی : 242]
ص: 4468
اگر هدف عالم و دانشمند از پیوستن به سلطان و اهل دنیا چنین باشد که از این رهگذر ، نظام و سازمان زندگی همنوعان خود را پایدار نگاه دارد ، و کلمه حق و هسته مرکزی دین و آئین الهی اسلام را در پایه رفیعی قرار داده و از آن ترویج کند ، و بدعت گزاران و تجددخواهان کوته فکر را قلع و قمع نماید ، و امکاناتی برای امر به معروف و نهی از منکر در جامعه به وجود آورد و به اینگونه هدفها نائل شود اعمال او با چنین اهداف والائی از پرارزش ترین کردارها و رفتارهای او محسوب می گردد . اگر عالم و دانشمندی با چنین اهداف الهی و انسانی به سلطان و ابناء دنیا بپیوندد و به هدف الهی خود برسد ، نه تنها کار ناروائی را مرتکب نشده است ؛ بلکه این کار او به عنوان عملی سرشار از فضیلت و شایسته ترین رفتار او به شمار می آید تا چه رسد به اینکه او را در این کار ، مجاز بدانیم و عمل او را تاءیید کنیم .
با چنین توجیهی می توان میان روایاتی که ورود در کار سلاطین و پیروی از آنها را نکوهش می کند ، و میان احادیثی که پیوستن به سلطان و اهل دنیا را تجویز می نماید ، جمع و سازش و تناسبی برقرار ساخت .
بلکه گروهی از شخصیت های برجسته دینی (که در ایمان آنان به خداوند و مساعیشان در خدمت به خلق ، تردیدی وجود ندارد و کسی نمی تواند از مراتب والای آنان در ایمان و دینداری خرده
[شماره صفحه واقعی : 243]
ص: 4469
گیری کند) با سلاطین و ابناء دنیا (به خاطر حفظ و پاسداری دین و خدمت به شیعیان ) پیوند و رابطه ای برقرار کرده بودند از قبیل :
علی بن یقطین (1) و عبدالله نجاشی (2) و ابوالقاسم حسین بن روح (3) (یکی از ابواب شریفه ) (و از نائبان چهارگانه حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف ) ) ، و محمد بن اسماعیل بن بزیع (4) ، و نوح بن دراج (5) و امثال آنها که همگی از اصحاب و یاران ائمه (علیهم السلام ) بوده اند .
درمیان فقهاء و دانشمندان اسلامی (می توان از افراد برجسته زیر یاد کرد که در خدمت به خلفاء و سلاطین ، هدف و نظری جز خدمت به دین و یاری و دفاع از شیعیان و مستضعفان نداشته اند) از قبیل :
سید مرتضی و سید رضی (6) و پدرشان ابواحمد حسین و خواجه طوسی (7) و علامه بحرالعلوم جمال الدین بن – مطهر(8) (معروف به علامه حلی ) و امثال آنها .
محمد بن اسماعیل بن بزیع – که مردی موثق و صدوق و راستین (در میان رجال حدیث شیعه ) به شمار می آید – از امام رضا (علیه السلام ) روایت کرده است که (در حق او (9) ) فرمود : (خدای را در درگاههای ستمکاران ، کسانی هست که برهان و رهنمودهای روشنگر خویش را به وسیله آنها درخشان و نورانی می سازد . آری خداوند متعال چنین کسانی را در بلاد و ممالک از چنان تمکنی برخوردار می نماید که بتوانند در مقام حمایت از اولیاءالله ، شر و ستم
[شماره صفحه واقعی : 244]
ص: 4470
ظالمان را از آنان دفع کنند ، و امور مسلمین را به صلاح باز آورند ؛ زیرا اینگونه اشخاص ، پناهگاه مسلمین در برابر عوامل زیانبار هستند ، و همه شیعیان نیازمند ما (در حوائج خویش ) به آنها روی می آورند ، و در سایه مساعی و مراقبتهای آنان ، قلوب مؤ منین از بیم و هراس ایمن می گردد .
چنین افراد ، عبارت از مؤ منان واقعی و نمایندگان امین و سرسپردگان الهی در زمین می باشند . آنان ، نور الهی در میان توده مردم ، و بندگان خدا در قیامت هستند که کاربرد نور و درخشش پرتو وجود آنان (آنچنان گسترده و فراگیر است ) که سماواتیان و اهل آسمانها را زیر پوشش خود قرار می دهد بدانگونه که ستارگان فروزان ، به اهل زمین نورافشانی می کنند ، و از نور آنها عرصه قیامت منور می گردد ، و پهنه محشر در پرتو نور چنین مردمی می درخشد .
سوگند به خداوند آنها برای بهشت ، و بهشت برای آنان آفریده شده است . بهشت و نعمای آن ، بر آنان گوارا باد . چرا در پی نیل به چنین مقامی برنمی آئید و هیچ مانعی (در رسیدن به چنین منزلتی برای هیچیک از شما وجود ندارد) اگر کسی خواهان چنین موقعیتی باشد می تواند کاملا به آن دست یابد .
(محمد بن اسماعیل بن بزیع ، آنگاه که چنین سخنانی از امام (علیه السلام ) شنید) عرض کرد : قربانت گردم ، راه وصول به این مقام و مرتبت چیست ؟ فرمود : با آنان بسر ببری و
[شماره صفحه واقعی : 245]
ص: 4471
با چنین ستمکاران رابطه خود را حفظ کنی و از رهگذر آن ، به وسیله شادمان ساختن قلوب شیعیان با ایمان ما ، موجبات رضا و سرور خاطر ما را فراهم آوری .
ای محمد بن اسماعیل ! از آنان باش (یعنی در جهت منافع شیعیان ما بکوش ) و همبستگی خود را با آنها حفظ کن ، و بدان که این کوششهای تو اگرچه متضمن منافع و پاداش عظیمی است ؛ ولی ممکن است پیوند با ستمکاران ، کمین گاه و جایگاه خطرهای بدفرجام و غرور و خودباختگی و نیرنگ زدگی بزرگی باشد ؛ چون اگر شکوه کاذب و زرق و برق دنیا و اشتیاق و دلبستگی به ریاست و تفوق بر دیگران ، در دل کسی جای مناسب و استواری پیدا کند ، بسیاری از طرق نیل به ثواب و مقاصد درست و پاداش آفرین را در برابر او مسدود ، و از دیدگاه او مستور می سازد ؛ (و احیانا باعث می گردد که معنویات و دین و ایمان انسان در معرض تهدید قرار گیرد . هر فرد مسلمانی اگرچه می خواهد از طریق ارتباط با دستگاه ستمکاران ، ظاهر وجود خویش را در خدمت به آنها قرار دهد و در باطن ، تمام نیرو و قوای خود را عملا در دفاع و حمایت از مستضعفین شیعه به استخدام گیرد ؛ لکن با توجه به خطرهائی که ممکن است شخصیت ایمانی و انسانی او را تباه سازد) ناگزیر باید در این راه و طریق خطرناک ، سخت بیدار و هشیار باشد(1) (تا مبادا سراپای وجودش در اختیار مستکبران و ستمگران قرار گیرد
[شماره صفحه واقعی : 246]
ص: 4472
و خویشتن را به تمام معنی ببازد) .
6- قیام به وظائف و شعائر دینی و تاءدب به موازین اخلاقی
باید معلم و شاگرد در قیام به شعائر اسلام و عمل به ظواهر احکام ، همواره پای بند و مراقب باشند از قبیل : اقامه نمازهای یومیه در مساجد به صورت جماعت ، و انجام آن در اوقات شریف و ساعات فضیلت اداء آن ، سلام و تحیت گرم و تواءم با آمیزه صمیمیت نسبت به تمام مردم – اعم از عالم و عامی – چه در آغازکردن به سلام و چه در پاسخ دادن به آن ، امر به معروف و نهی از منکر ، صبر و تحمل آزار و رنج در طریق امر به معروف و نهی از منکر ، و دعوت مردم به حق . آری باید آنان از بذل جان در راه خدا دریغ نورزند و سراپای وجود خود را در طریق رضای خداوند قرار دهند و از سرزنش هیچ سرزنش گری ، ترس و بیمی به دل خود راه ندهند . و در اداء چنین وظائف ، به پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله ) و سایرانبیاء (علیهم السلام ) تاءسی جویند ، و یادآور رنجها و محنتهائی گردند که پیامبران الهی در طریق قیام به اوامر و تکالیف آسمانی ، دچار آنها گشتند .
معلم و شاگرد نباید در رفتار آشکار و نهان خویش ، صرفا به اعمالی که شرعا مباح و جایز است بسنده کنند . باید بکوشند که خود را با زیبنده ترین و کاملترین اعمال ظاهری و باطنی بیارایند ؛ زیرا علماء و دانشمندان – در نظر توده مردم – الگوهای سازنده و سرمشقهائی هستند که
[شماره صفحه واقعی : 247]
ص: 4473
آنانرا تحت تاءثیر قرار می دهند . آنان به عنوان مرجع و مرکزی تلقی می گردند که مردم را به سوی خویش جلب می کنند .
علماء و دانشمندان ، حجتهای خداوند متعال و ادله و برهانهای او بر توده مردم می باشند که گاهی برای فراگیری راه و رسم زندگانی ، افرادی مراقب این علماء هستند که این علماء آنها را نمی بینند ، و نیز افرادی از این علماء پیروی می کنند و آنانرا الگوی خود قرار میدهد که این علماء از آنها آگاهی ندارند (یعنی افرادی آشنا و ناآشنا – که علماء و دانشمندان ، آنها را نه می بینند و نه می شناسند – پیرو دانشمندان بوده ، و رفتار و گفتار آنها را سرمشق قرار می دهند) .
بنابراین اگر عالم و دانشمند از نظر انتفاع و برخورداری از علم و آگاهی خویش ، محروم و بیگانه باشد ، قطعا دیگران در انتفاع و بهره گیری از علم و دانش او ، محرومتر و بیگانه ترند . به همین جهت لغزش عالم و دانشمند با توجه به مفاسدی که از این رهگذر بر آن مترتب است و زیان آن به توده مردم می رسد – (هر چند که این لغزش ، اندک و ناچیز باشد) – عظیم و غیرقابل اغماض خواهد بود .
باید معلم و شاگرد به رفتار و خویهائی ستوده ، پای بند و متخلق باشند ، اخلاق و رفتاری که در شریعت اسلام بدآنها عنایت و توجه شده و تعالیم اسلامی ، مردم را بدآنها تشویق کرده است . عالم و دانشمند باید با خصلت هائی ستوده
[شماره صفحه واقعی : 248]
ص: 4474
و شیوه ها و صفاتی پسندیده آراسته باشند تا از رهگذر آنها مراتب رضای پروردگار را به خود جلب کنند ، از قبیل : جود و سخاء ، گشاده روئی (که نباید افراطآمیز بوده و از حد اعتدال فراتر رود) ، فرونشاندن خشم ، بی آزار بودن ، تحمل آزار دیگران ، بردباری ، پایمردی و مردانگی و احترام به افکار عمومی ؛ (البته در صورتی که این افکار صحیح و عاقلانه باشد) ، تنزه و خودداری از کسب های پست و فرومایه ، از خودگذشتگی ، کم توقع بودن و خودداری از فزون جوئی ، انصاف ، عدم توقع انصاف از دیگران نسبت به خود (ترک انصاف طلبی ) ، سپاسداری از اشخاص نیکوکار ، کوشش در تاءمین حوائج مردم ، بذل جاه و مقام (در راه خدمات دینی و انسانی ) ، وساطت های انسانی (در حمایت از ضعفاء) ، بذل لطف و محبت به تهی دستان و نیازمندان ، اظهار دوستی نسبت به همسایگان و خویشاوندان ، احسان به زیردستان ، احتراز از قهقهه و شوخی های مفرط ، حفظ همبستگی با ترس و اندوه ، شکسته نفسی و فروتنی و خاموشی که خوف و خشیت را در چهره و رفتار و حرکات و سکنات و نطق و سکوت آنها نمایان سازد ، به گونه ای که اگر نگاه کسی بدآنها افتد این نگاه ، یاد خدا را در دلش بیدار نماید . باید جهات ظاهری و چهره رفتارشان ، حاکی از علم ، و نمایانگر التزام و همبستگی آنها با آئین های دینی – اعم از آداب قولی و عملی ظاهری
[شماره صفحه واقعی : 249]
ص: 4475
و باطنی – باشد .
به عنوان مثال : آنگاه که عالم و دانشمند و یا شاگرد و دانشجو به تلاوت قرآن مشغول می گردند (آداب قولی ) نباید تلاوت آنها (در چهارچوب قرائت و خواندن محض ، محدود باشد ؛ بلکه ) در معانی قرآن بیندیشند : (آداب باطنی ) ، و به اوامر و دستورات قرآن عمل کنند ، و از منهیات و محرمات قرآن عملا ابراز انزجار نمایند . آنگاه که در خلال آیات با وعده و وعید (و بشارت و تهدید) مواجه گشتند به سرعت از آن عبور نکنند ؛ بلکه با درنگهای اندیشمندانه خود درباره آنها تاءمل و تدبر نمایند و به وظائف و حدودی که قرآن کریم مشخص ساخته است قیام کنند . خدای را با دل و زبان یاد نموده و بدینسان قلب و زبانشان را – به منظور اینکه همیشه به یاد خدا باشند – با ادعیه و اذکار شبانه روزی و نماز و روزه و حج مستحب (پس از عمل به واجبات ) به جریان اندازند (و هیچگاه از این سیلان و جریان و جنبش ، بازنایستد) . و در مورد عبادت – که سازمان دهنده رابطه نزدیک انسان با خدا است – صرفا به علم و آگاهی خود اکتفاء نکنند ؛ (بلکه علم خود را با عمل و کردار بیامیزند) ؛ زیرا در غیراینصورت ، دچار قساوت قلب و تیرگی روح می گردند . چنانکه ما (در مبحث مربوط به لزوم عمل به علم ) از این هشدار دریغ نکردیم ، (و مطالب زیادی درباره بکاربستن علم بازگو نمودیم ) .
معلم و شاگرد باید
[شماره صفحه واقعی : 250]
ص: 4476
بدن و ظاهر خویش را – بیش از دیگران – نظیف و پاکیزه نگاهدارند و خود را با چرک زدائی و چیدن ناخن و زدودن مویهائی که زدودن و ستردن آنها مطلوب است بپیرایند ، و از بویهای ناخوش آیند بپرهیزند (و خویشتن را خوشبو ساخته ) و موها (ی سر و صورت ) را با شانه کردن بیارایند . و بالاخره در پیروی از سنتها و روشهای ستوده و پسندیده و تعالیم متین و والای دینی و اخلاقی ، کوشا باشند .
معلم و شاگرد باید خود را از اخلاق ناستوده و اوصاف نامطلوب ، تهذیب و تصفیه نمایند . این اخلاق و اوصاف ناستوده عبارتند از :
حسد ، تظاهر و خودنمائی ، عجب و خودپسندی ، تحقیر و کوچک شمردن دیگران (هرچند که دیگران به درجاتی از او پست تر و دون رتبه تر باشند) ، کینه ، ستم و تجاوز به حقوق دیگران ، خشم گرفتن برای غیرخدا ، و دسیسه گری و نیرنگ ، بخل و دریغ کاری ، خبث سریرت و پلیدی باطن ، خوشحالی مفرط ، طمع و آزمندی ، فخر ، تکبر و خود بزرگ بینی ، رقابت در امور دنیوی و مباهات به آنها ، سازشکاری ، خودآرائی برای مردم ، ستایش جوئی از مردم در برابر کارهائی که انجام نداده است ، چشم پوشی از عیوب خویشتن و عیبجوئی و خرده گیری از دیگران ، غیرت و تعصب برای غیرخدا ، غیبت و بدگوئی پشت سر مردم ، سخن چینی ، بهتان و افتراء ، زشتی در گفتار ، دروغ ، (و امثال آنها) .
[شماره صفحه واقعی : 251]
ص: 4477
این اوصاف و خصلتهای ناستوده ، با تفصیل و تهدیدهای مربوط به آنها و نیز داروهای درمان بخش آنها ، و عوامل و موجباتی که انسان را به این اوصاف و حالات سوق میدهد ، و علل و عواملی که انسان را از این اوصاف بیمناک و یا گریزان می سازد ، (همه این مطالب ) در جای ویژه خود (یعنی علم اخلاق ) ثبت و ضبط و تدوین شده است .
منظور از یادکردن صفات پسندیده و اوصاف ناپسند در کتاب حاضر ، این است که معلم و شاگرد را هشداری باشد تا کلیاتی از این صفات را بازشناسی کرده و به طور اجمال از لحاظ تخلق به آنها ، آگاهی نسبی به دست آورند .
این اوصاف و حالات – اگرچه از لحاظ اخلاقی در میان همه مردم ، اعم از عالم و عامی دارای مرز مشترکی است (و هر انسانی باید به اوصاف پسندیده ، متخلق و آراسته بوده و از اوصاف ناستوده ؛ مبری و پیراسته باشد) ؛ ولی باید معلم و شاگرد در شناسائی این اوصاف و اتصاف به آنها و یا اجتناب از آنها در مقایسه با هر طبقه دیگری ، احساس نیاز بیشتری بنمایند . لذا ما این مساءله (یعنی لزوم آراستگی به اخلاق حمیده و پیراستگی از اخلاق ناپسندیده ) را مستقلا به عنوان یکی از آداب معلم و شاگرد یاد کردیم ؛ زیرا علم و دانش به گفته یکی از بزرگان ، عبادت قلب و درون انسان است و قلب انسان با عبادت ، آباد و معمور می شود ؛ و علم در حقیقت عبارت از
[شماره صفحه واقعی : 252]
ص: 4478
نماز سر و عبادت درونی انسان می باشد .
نماز – که به عنوان وظیفه جوارح و اندام انسان ، بر مردم تکلیف شده است – آنگاه صحیح و درست است که بدن و جوارح آدمی از هرگونه حدث و خبثی ، پاکیزه ، و از هرگونه آلودگی بدنی و پلیدی اندام ، طاهر باشد . همچنین علم – که عبادت باطن و نماز قلب و سر انسان است – وقتی صحیح و باارزش است که روح انسان را از هر گونه پلیدی های اخلاقی تطهیر شود (و در غیراینصورت ، علم انسانی فاقد ارزش و اعتبار خواهد بود) . خداوند متعال نور و پرتو علم را در قلبی که آلوده به تیرگیها و خویهای ناستوده است راه نمی دهد ؛ چنانکه امام صادق (علیه السلام ) فرمود : (علم و دانش با کثرت و تکرار تعلم و یادگیری به دست نمی آید ، بلکه علم ، نوری است که خداوند – بر حسب مشیت خویش – در دل افرادی قرار می دهد که خواهان هدایت و راهنمائی آنها است ) (1) .
ابن مسعود گفته است : (علم از رهگذر کثرت روایت و نقل آن به دست نمی آید ، بلکه نوری است که در دل افکنده می شود) (2) .
از همین جا نتیجه می گیریم که علم و دانش صرفا عبارت از حاضرالذهن بودن نسبت به معلومات و اطلاعات ، و انباشتن و ذخیره ساختن معارف ویژه در وعاء و ظرف نیروی حافظه نمی باشد . اگرچه علم در اصطلاح توده مردم عامی ؛ عبارت از همین انباشتن ذهن به اطلاعات و
[شماره صفحه واقعی : 253]
ص: 4479
آگاهی های مخصوص است ؛ (ولی نمی توان نام علم واقعی را بر آن اطلاق کرد) ؛ چون علم ، عبارت از همان نوری است که از چنان علمی برمی خیزد ؛ و منشاء بصیرت و بینش و ترس و خشیت از خدا می گردد . چنانکه قبلا توضیح چنین مطلبی بیان شد . (آری شاگرد و معلم در لابلای بصیرت و خشیت – از رهگذر خودیابی – خدای خویش را می یابند و نسبت به او احساس بصیرت و بینائی نموده و ترس و بیمی از او در دلشان راه می یابد) .
این بود پاره و مجموعه ای از آداب و وظائفی که باید معلم و شاگرد مشترکا نسبت به خود بدآنها پای بند باشند . و اکثر این وظائف به مسئله لزوم عمل به علم و بکارگرفتن آن بازمی گردد . ولی ما این وظائف را در کنار عمل به علم ، به طور جداگانه یاد کردیم (و آنها را تحت عناوین مختلف ، بررسی نمودیم ) ؛ چون برای مقام و منزلت این وظائف اهمیت زیادی قائلیم و می خواهیم در طی آنها معلم و شاگرد را به اصول و مبانی و ضوابط فضائل ، هشدار داده و بدآنها آگاهشان سازیم .
بخش دوم : آداب و وظائف معلم و شاگرد در درس و سایر اشتغالات
1- مداومت و استمرار بحث و اشتغالات علمی
باید معلم و شاگرد در اشتغالات علمی – اعم از خواندن ، مطالعه ، نگارش و حاشیه نویسی ، مباحثه ، مذاکره ، تفکر و تدبر ، حفظ و از بر کردن ، اقراء(1) ، و امثال آنها همواره کوشا باشند . و باید ملازمت و همبستگی با اشتغالات علمی را مطلوب خویش برشمرده و آنرا سرمایه زندگانی خود
[شماره صفحه واقعی : 254]
ص: 4480
تلقی نمایند . و حتی الامکان به کارهای غیرعلمی – یعنی به امور دنیوی سرگرم نشوند ؛ ولی در صورت عدم امکان می توانند اشتغالات به امور دنیوی را به قدر ضرورت و نیازهای اولیه محدود سازند . البته باید توجه داشته باشند که اشتغالات غیر علمی و رسیدگی به ضروریات اولیه دنیوی – بر حسب نیازهای روزمره زندگی – آنگاه معقول است که معلم و شاگرد نیازهای علمی خود را برآورده ساخته و وظائف مربوط به آنرا اداء کرده باشند . به همین جهت گفته اند : (تمام وجود خویش را در اختیار علم قرار ده ، تا خود علم ، مقداری از خویشتن را در اختیار تو قرار دهد و شمه ای از خود را به تو عطاء کند) .
از امام صادق (علیه السلام ) روایت شده که رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) فرمود : (خداوند (عز و جل ) گوید : مذاکرات و گفتگوهای علمی در میان بندگانم – به شرط آنکه این مذاکرات ، آنانرا به امر و فرمان و شناخت من ، رهنمون باشد – از عواملی است که می تواند قلبهای مرده و دلهای خفته را زنده و بیدار سازد) . (1)
امام باقر (علیه السلام ) فرمود : (خدای بیامرزاد بنده ای را که علم و دانش را حیات بخشیده و آنرا زنده کرده است . عرض کردند : کیفیت احیاء علم چیست ؟ فرمود : به این صورت است که دینداران و افراد باتقوی از طریق مذاکره و گفتگوهای علمی ، (به علم و دانش ، روح تازه ای ببخشند و آنرا احیاء
[شماره صفحه واقعی : 255]
ص: 4481
نمایند) ) (1) .
از همان امام (علیه السلام ) نقل شده است که گفت : (مذاکره و گفتگوهای علمی به عنوان درس و بررسی است ، و درس و بررسی و مطالعه ، به عنوان نماز و عبادتی نیکو به شمار می آید) .
2- خودداری از مراء و جدال و ستیزه جوئی در بحث
خودداری از مراء و جدال و ستیزه جوئی در بحث
پرسشهائی که معلم و یا شاگرد مطرح می سازند نباید به منظور آزار رساندن و وانمود ساختن عجز و ناتوانی و طعنه زدن به شخصیت علمی طرف باشد ؛ بلکه باید به صورت پرسش شاگرد باشد که برای خدا از معلم – به منظور فراگیری و کسب اطلاع – سؤ ال می کند . و نیز پرسش معلم از شاگرد باید به منظور ارشاد به حقیقت و واقعیت باشد و خدا را در این مسیر در مد نظر گیرند و همدیگر را به خیر رهنمون سازند . یعنی طرفین باید از سؤ الهای خود ارشاد و راهنمائی و یا استرشاد و راه یابی را در نظر گیرند . با چنین شرائطی است که هدف عالی تعلیم و تعلم ، پدیدار شده و شجره علم ، رشد خود را آغاز نموده و نهال آن بارور می گردد .
اما اگر هدف پرسش کننده صرفا عبارت از خودنمائی و ستیزه جوئی باشد و بخواهد از راه سؤ ال پیچ کردن ، غلبه و پیروزی خویش و از بکارافتادن طرف را به رخ دیگران بکشد ، این روش و چنین هدف گیری ها در جان و دل انسان نیروهای پست و فرومایه و عادات پلیدی را به ثمر می رساند ، عاداتی که خشم خدا را برمی انگیزد .
علاوه بر اینکه مراء
[شماره صفحه واقعی : 256]
ص: 4482
و جدال ، موجب فرومایگی روح و جلب خشم الهی می گردد ، مفاسد و معاصی متعدد دیگری را برای انسان به ارمغان می آورد که این معاصی و مفاسد عبارتند از : آزار رساندن به طرف ، نادان و بیسواد قلمداد کردن او ، خدشه دار ساختن او ، خودستائی ، پاکیزه انگاری خویشتن ، و امثال آنها از رفتارها و حالاتی که از گناهان گرانبار و از عیوبی به شمار می آیند که در سنت و راه و رسم دین مقدس اسلام به سختی از آنها نهی شده است . (غائله سوء و نتایج شوم پرسشهای ستیزه آمیز و عاری از هدف الهی و علمی ، به همین جا ختم نمی شود ؛ بلکه ) از رهگذر آن ، زندگانی انسان دستخوش پریشانی و اضطراب می گردد ؛ زیرا اگر تو با فرد سفیه و نابخرد – به منظور خودنمائی – به جدال و ستیز برخیزی ، رفتار سفیهانه او ، ترا می آزارد . و اگر با فرد صبور و بردبار و دوراندیش بستیزی ، ترا از خویش می راند و نسبت به تو کینه به دل می گیرد .
الف – احادیث در نکوهش جدال و ستیز در بحث
خداوند متعال از زبان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله ) و امامان (علیهم السلام ) شدت حرمت و ممنوعیت جدال و ستیز و درگیریهائی را – که فاقد هدف الهی و علمی است – به مردم اعلام فرموده است :
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله ) فرمود : (با برادر ایمانی خود به جدال و ستیز برنخیز ، و با او مزاح و شوخی مکن ، و وعده
[شماره صفحه واقعی : 257]
ص: 4483
ای را که به آن وفا نمی کنی با او در میان نگذار) (1) .
و نیز فرمود : (اگر کسی از ستیز و جدال خودداری کند ، و با وجود اینکه خود را ذیحق می داند از درگیری در سخن صرف نظر نماید ، خانه و سرای آرام بخشی در قله های رفیع بهشت برای او بناء و مهیا می گردد . و اگر کسی از جدال خودداری نماید – حتی در حالیکه حق با او نیست و یاوه می گوید – برای او سرائی در کرانه و پیرامون و یا میانه بهشت بنا می شود) (2) .
و همو فرمود : (جدال و ستیزه جوئی را کنار بگذارید ؛ زیرا حکمت آنرا بازنمی یابی ، و نیز از فتنه و آشوب و آفات آن در امان نمی مانی ) (3) . (یعنی هیچکس حکمتی را از لابلای جدال و ستیزه جوئی به دست نیاورده و نیز از آفات آن درامان نمانده است ) .
ام سلمه (همسر رسول اکرم (صلی الله علیه و آله ) )گفت : که آنحضرت فرمود : (نخستین پیمانی که خداوند متعال با من منعقد ساخت ، و (مرا از آن نهی فرمود) – پس از نهی از پرستش بت ها و شرب خمر – همان درگیری و ستیز با مردم است (4) . (یعنی خداوند با من پیمان بست که به ترتیب ، بت پرستی و شرب خمر ننمایم و با مردم نزاع نکنم ) .
و فرمود : (فقط گروه و جامعه ای دچار گمرهی و سرگشتگی می شوند که جدال و ستیز میان آنها راه یافته
[شماره صفحه واقعی : 258]
ص: 4484
است ، و علت اساسی گمراهی آنها وجود حالت ستیزه جوئی در میان آنان است ) (1) .
و نیز گفت : (هیچ بنده ای از بندگان خدا به تکمیل حقیقت ایمان خود توفیق نمی یابد مگر آنگاه – که با وجود ذیحق بودن – دست از نزاع و درگیری (و خودنمائی ) بردارد) (2) .
امام صادق (علیه السلام ) فرمود : (جدال و ستیزه جوئی ، یک بیماری پنهان و غداری می باشد . در انسان ، هیچ خصلتی بدتر از آن وجود ندارد . ستیزه جوئی ، مشخص خوی ابلیس و نسبت او است . هیچ فردی در هیچ حالتی گرفتار آن نمی گردد مگر کسی که از خودشناسی و مردم شناسی بی بهره ، و از شناخت حقایق دین ، محروم است ) (3) . (اینگونه افراد که گرفتار خودباختگی هستند ، و ارج و پایه انسانی خویش را نمی شناسند و از مردم شناسی نیز بی بهره اند و فاقد احساس وابستگی با تعالیم و حقایق دینی می باشند ، ستیزه جوئی و درگیری با مردم را پیشه خود ساخته و بدون آنکه از این نزاعها و خودنمائیها بهره ای را عائد خویش و یا دیگران نمایند ، موجبات رنج و آزار و پریشانی روانی خود و دیگران را فراهم می آورند ، و مآلا ، جامعه ای که با اینگونه ستیزه جوئی فرم یافته است دستخوش هرج و مرج می گردد . چنین جامعه ای نه تنها راهی فراسوی آن برای سازندگی باز نمی شود ؛ بلکه سرگشتگی و سراسیمگی و بالاخره انحطاط و نابودی ، آنرا تهدید می
[شماره صفحه واقعی : 259]
ص: 4485
کند) .
گویند : شخصی به امام حسین (علیه السلام ) عرض کرد : بنشین تا با هم در مسائل مربوط به دین مناظره کنیم . حضرت فرمود : فلانی ! من در دین و آئین خود با بصیرت هستم و راه هدایت برای من مکشوف و روشن است . اگر تو درباره دینداری و آئین خویش ، از نادانی و بی اطلاعی رنج میبری ! برو کاوش و جستجو کن . (شئون انسانی و معنوی من اجازه نمی دهد که دست اندر کار جدال و ستیز گردم ) مرا با جدال چه کار است ؟ به هوش باش که شیطان ، آدمی را وسوسه می کند و با سخنهای در گوشی با انسان ، به نجوی و رازگوئی مشغول می شود و می گوید : از جدال و ستیز دریغ مکن ، با مردم مناظره کن ؛ چون ممکن است (کناره گیری و چشم پوشی از آن ) این تصور را در مردم به وجود آورد که تو از لحاظ بینش دینی ، عاجز و ناتوان ، و گرفتار جهل و نادانی هستی ) .
ب – انواع جدال با مردم
(جدال و مراء با مردم (که ریشه آن ، حس خودنمائی و خویشتن آرائی و اعتراض به سخن دیگران است ) از چهار صورت بیرون نیست :
1- ممکن است جدال و درگیری ، مربوط به مسئله ای باشد که طرفین نزاع کاملا از آن وقوف و آگاهی داشته و در اساس و بنیاد آن مساءله ، هیچگونه اختلافی با هم نداشته باشند . بنابراین نزاع و درگیری طرفین در آن مساءله ، موجب از دست نهادن اخلاق و
[شماره صفحه واقعی : 260]
ص: 4486
آداب حسنه و نصیحت و اندرزهای دینی گشته و در نتیجه ، آندو پویای فضیحت و رسوائی و بدنامی خود خواهند بود . و مآلا علم و دانش را از این رهگذر تباه و بی مقدار خواهند ساخت .
2- و یا آنکه طرفین ، گرفتار جهل و بی اطلاعی نسبت به آن مساءله می باشند . در این صورت ، نزاع آنها جز اظهار جهل و نادانی و ستیزه جوئی و اصرار در ابراز بی اطلاعی ، نتیجه و ثمر دیگری نخواهد داشت و نیز تلاش و درگیری آنها به خاطر جهل خواهد بود .
3- و یا آنکه یکی از طرفین ، فردی عالم و آگاه به مساءله ، و دیگری فردی فاقد علم و بصیرت در آن مساءله می باشد . اگر آن فرد آگاه و عالم بخواهد از راه جدال و درگیری ، عجز و ناتوانی و نارسائی علمی طرف را به رخ او و دیگران بکشد ؛ در حقیقت ، ظلم و ستم را – به خاطر پی جوئی از لغزشش – بر او روا داشته است ؛ (زیرا برای ارشاد دیگران ، جدال و ستیزه جوئی ، راه منحصر به فرد نیست . انسان می تواند مردم را با آمیزه مهر و راءفت ، و رحمت و شفقت ، راهنمائی و ارشاد کند) .
4- و یا اینکه تو ، فاقد علم و آگاهی هستی ؛ ولی طرف نزاع تو فردی عالم و آگاه است . اگر در چنین شرائطی با او ستیز کنی و درگیر شوی احترام و آبروی او را از میان برده ، و مقام و
[شماره صفحه واقعی : 261]
ص: 4487
منزلت عالم و دانشمند را ارج ننهاده ای . (تو که در برابر حق تسلیم نمی گردی از راه جدال و ستیز با عالم و دانشمند نه تنها بهره ای عائد خود نمی سازی ؛ بلکه گناه اهانت به دانشمند را بر بار گناه ستیزه جوئی خویش ، اضافه می کنی ) .
ملاحظه کردید که جدال و ستیزه جوئی به هر صورت و در هر شرائطی ، زشتی و زیانبار بودن آن ، غیرقابل تردید می باشد . اگر کسی انصاف را نصب العین خود قرار دهد و در برابر حق و واقعیت ، انعطاف پذیر باشد ، و از جدال و درگیریهای خصمانه دست بردارد ، به استحکام ایمان خویش توفیق یافته ، و به کیفیت معاشرت و طرز برخوردهای دینی خود سر و سامانی داده ، و روابط خود را بهبود بخشیده ، و عقل و خرد خویش را از گزند لغزشها و انحراف ، مصون داشته است ) (1) .
تمام گفتار مذکور ، از امام صادق (علیه السلام ) است . (این امام بزرگوار در طی سخنان حکیمانه خود در بازگو کردن همه جوانب زیانبار جدال و ستیزه جوئی ، چیزی را فروگذار نفرموده ؛ بلکه رهنمودهائی که آنحضرت در طی چنین سخنانی ارائه کرده اند می تواند برای افراد منصف و خودآگاه ، بهترین راهنما خودداری از ستیزه جوئی و خودآرائی باشد) .
باید متوجه بود که حقیقت و جان و روح مراء و ستیزه جوئی ، عبارت از اعتراض به سخن دیگران می باشد . و هدف یکفرد ستیزه جو این است که عیوب و نواقص و نقائص
[شماره صفحه واقعی : 262]
ص: 4488
لفظی و معنوی سخن دیگران را برملا سازد ، و یا منظور او یک هدف غیردینی است ؛ یعنی او در چنین سعی و کوششی ، جز دین ، هدف دیگری را در مد نظر دارد ؛ در حالیکه خداوند متعال همه مردم را به کوششهائی دعوت می کند که باید هدف و منظور نهائی آن ، خدا و دین باشد .
ج – راه گریز از جدال و ستیزه جوئی با مردم
برای فرار و گریز از جدال و ستیز بیجا ، لازم است که انسان از اعتراض و انکار هر سخنی که می شنود چشم پوشی کند . اگر سخن کسی بر اساس حق و حقیقت مبتنی باشد باید قلبا آنرا تصدیق و تاءیید کرد ، و در صورت نظرخواهی ، صدق و راستی و درستی آنرا اظهار نمود . اگر سخن کسی به ناحق و باطل باشد و این سخن با امور مربوط به دین ، پیوندی نداشته باشد ، فرد باید سکوت را پیشه خود سازد ؛ البته در صورتی که شرائط لزوم عمل و اداء وظیفه امر به معروف و نهی از منکر در مورد آن سخن باطل ، فراهم نیامده باشد ، (و الا سکوت و بی تفاوتی در برابر چنان باطل ، جائز و روا نیست ) .
خرده گیری از سخن دیگران و مخدوش ساختن آن ، ممکن است مربوط به لفظ و طرز تعبیر باشد ؛ به این معنی که در سخن طرف ، از نظر قواعد دستوری و لغوی و نظم و ترتیب کلمات ، خللی وجود داشته باشد . و این خلل ، یا ناشی از نارسائی اطلاعات ادبی است و یا معلول طغیان و
[شماره صفحه واقعی : 263]
ص: 4489
لغزش زبان (و سبق لسان ) می باشد .
و یا ممکن است خرده گیری از سخن دیگران به معنی و محتوای آن مربوط باشد ، به این معنی که بگوید : مطلب آنطور نیست که تو می گوئی ، یا تو در این بیان خود – به این دلیل و آن دلیل – دچار اشتباه هستی .
و یا عیبجوئی از سخن دیگران ممکن است به هدف و منظور گوینده آن ارتباط داشته باشد . مثلا به او بگوید : اگرچه سخن و گفتار تو درست و به حق است ؛ ولی منظور تو عبارت از اظهار حق نیست ؛ (بلکه می خواهی هدف دیگر و منظور باطلی را در لابلای گفتار خود ، وانمود سازی ) ، و امثال اینگونه عیب جوئیها (که می توان از طریق محبت و ملاطفت و بدون نیاز به ستیزه گری ، آنها را جبران کرد) .
برای پی بردن به سوء نیت و فساد قصد و هدف گوینده ، نشانه ای وجود دارد که به وسیله آن می توانیم به نادرستی قصد و اراده او آگاه شویم . به این صورت که مشاهده می کنیم : وی – به خاطر اظهار فضل و خودنمائی و اظهار آشنائی به مساءله – از ظاهرگشتن حق و اثبات واقعیت به وسیله دیگران ، ابراز تنفر می کند ؛ (این حالت روانی ، نمایانگر سوء نیت و فساد قصد و اراده گوینده است ) ؛ چون انگیزه این حالت روانی ، حس برتری جوئی و از طریق اظهار فضل می باشد که با تهاجم و یورش به دیگران همراه است ،
[شماره صفحه واقعی : 264]
ص: 4490
و میخواهد با چنین یورش و سرازیر کردن سیل انتقاد ، عیب و نقص طرف را وانمود سازد .
فضل فروشی و خرده گیری از دیگران ، دو نوع از انواع تمایلات و گرایشهای پست روانی و از حالات مهلک و فرومایه و غیرانسانی است :
1- اظهار فضل و یا فضل فروشی به عنوان تزکیه نفس ، یعنی خودپسندی و خودستائی تلقی می شود که می توان آنرا ناشی از طغیان انسان در ادعاء والائی مقام و خودبزرگ بینی دانست ؛ در حالیکه خداوند متعال در نبشتار استوار بنیاد خود (یعنی قرآن کریم ) بشر راز تزکیه نفس بمعنی خودستائی نهی کرده و فرموده است :
(( (فلا تزکوا انفسکم ) )) (1) .
پس خویشتن را پاکیزه و مبرای از هر گونه عیب و نقص مپندارید و خودپسند نباشید .
2- اما خرده گیری از دیگران و وانمود ساختن عیب و نقص آنها ، بازده و مقتضای سبعیت و حالت درنده خوئی انسان است ؛ زیرا انسان می خواهد در چنین حالات روانی ، دیگران را از هم بدرد ، و به آنان صدمه و آزار برساند . این حالت درنده خوئی ، آدمی را به نابودی و تیره روزی شخصیت سوق میدهد . آری ستیزه جوئی و درگیریهای نامطلوب است که این حالات و خصلت های مهلک را در بشر تقویت می نماید .
جدال و ستیز با دیگران هرگز از آزاررسانی و تهییج غضب و برانگیختن کینه ، جداپذیر نیست ، و لازمه ستیزه جوئی اینست که یکطرف درگیر ، طرف دیگر را وادار سازد که از سخن خود برگردد و
[شماره صفحه واقعی : 265]
ص: 4491
هر طور که شد در صدد تاءیید سخن و مدعای خویش برآید ، اعم از آنکه این سخن و مدعی ، حق و یا باطل باشد .
ستیزه جو ، سعی می کند گوینده را با هر حربه ای که به نظر او می رسد بکوبد ، و شخصیت او را مخدوش سازد ، و او را مورد نکوهش قرار دهد . نتیجه این کار چنان خواهد بود که میان دو فرد ستیزه جو ، درگیریها و مشاجرات لفظی (ناهنجاری ) بالا گیرد ، و مانند دو سگی گردند که با هم گلاویز می شوند و به هم پارس می کنند . و منظور هر یک از آنها این است که طرف مقابل را با نیش و گاز و حربه ای مورد حمله قرار دهد که از لحاظ ایجاد صدمه و ناراحتی ، مؤ ثرتر ، و در اسکات و کوباندن و نابود ساختن او ، نیرومندتر باشد .
راه درمان این حالت روانی نابسامان آنست که انسان ، حالت کبر و خودبزرگ بینی خویش را – که انگیزه فضل فروشی او شده است و نیز خوی سبعانه و حالت درنده خوئی خویش را که موجب تنقیص و خرده گیری او از دیگران می باشد – با داروهای درمان بخش ، در هم شکند و آنرا از خود بسترد ، داروهائی که برای درمان کبر و خشم انسان ، مؤ ثر و سودمند می باشد .
در کتابی که قبلا از آن یاد کردیم یعنی کتاب (منارالقاصدین فی اسرار معالم الدین ) و نیز کتب دیگر که در زمینه علم اخلاق تاءلیف شده است ،
[شماره صفحه واقعی : 266]
ص: 4492
طرق درمان اینگونه بیماریهای روحی و داروهای لازم ، ارائه شده است .
د – باید مراقب دسیسه های ابلیس باشیم
نباید شیطان ترا فریب دهد ؛ چون ممکن است با سخنان خدعه آمیز و گفتار حق بجانب خود ، به تو بگوید : از اظهار حق دریغ مکن و در اظهار حق از سازش و مجامله و سستی خودداری نما . (آری نباید انسان تحت تاءثیر چنین گفتارهائی قرار گیرد) ؛ چون شیطان همواره با صحنه سازیهای دلسوزمآبانه و چهره و سیمای خیرخواهی ، افراد کم خرد را به شر و فساد می کشاند .
خویشتن را به صورت دستاویز خوش رقصی ! و خنده های مسخره آمیز شیطان درنیاور . (یعنی شیطان می خواهد با وسوسه های فریبنده ، ترا به ستیزه جوئی و جدال با دیگران تحریص و تشویق کند و خود به عنوان تماشاچی از رفتار سبکسرانه تو لذت برد و از ته دل به تو و طرف مقابل تو بخندد) .
البته اظهار حق به کسی که نسبت به آن ، گوش شنوائی دارد و در برابر حق ، انعطاف پذیر است ، کاری نیکو و بجا است ، آنهم در صورتی که این کار بر اساس اخلاص ، و تواءم با قصد و هدف الهی انجام گیرد .
راه اظهار حق – که با اخلاص در نیت تواءم است – از طریق اخلاق حسنه و نصیحت و اندرز خداپسندانه ، انجام پذیر می باشد ؛ چون اخلاق حسنه و نصیحت و اندرز ، بهترین طریق ارشاد مردم به حق و حقیقت است ؛ بنابراین نباید ارشاد مردم با جدال و ستیزه جوئی تواءم باشد .
نصیحت و
[شماره صفحه واقعی : 267]
ص: 4493
اندرز ، وقتی به کار می آید و می تواند دیگران را در راهنمائی به حق ، مدد کند که در چهره و هیئت واقعی خود – که همان لطف و مدارا است – جلوه کند . و در غیراینصورت ، نصیحت و اندرزی که فاقد لطف و مدارا می باشد از فضیحت و بدنامی سربرمی آورد . بدیهی است که نتایج زیانبار و غائله سوء چنین نصیحت عاری از محبت ، از نتایج سودمند و ثمربخش آن ، فراوان تر و عظیم تر خواهد بود .
اگر کسی با فقیه نمایان دوره ما : (عصر مؤ لف ) – که فقط از نام و اسم علم ، بهره ای دارند و به عنوان (عالم ) معروفند – رفت و آمد کند و با آنان حشر و نشر نماید بر طبع او ، خوی جدال و ستیزه جوئی (و خودنمائی ) چیره می گردد ، و آنگاه که همالان و همنشینان بد و فاقد شخصیت به او القاء می کنند که جدال و ستیزه جوئی نشانه فضل است ، سکوت و چشم پوشی از جدال و ستیزه جوئی بر او دشوار می گردد . بنابراین باید از چنین دانشمندان ، – آنگونه که از شیر می گریزی – برحذر بوده و از آنان بگریزی .
3- نباید از یادگیری و تحصیل علم و آگاهی در هیچ شرایطی استنکاف نمود
معلم و شاگرد نباید از یادگیری و استفاده علمی از افرادی که در مقام و منصب و سن و شهرت و دینداری و یا علوم و دانشهای دیگر ، پائین تر و پست تر از آنها هستند ، استنکاف ورزند ؛ بلکه باید از هر کسی که استفاده علمی از
[شماره صفحه واقعی : 268]
ص: 4494
او امکان پذیر است ، بهره و فائده ای به دست آورند .
والائی مقام و شهرت آنان نباید مانع از آن شود که در استفاده و بهره گیری از افراد پائین تر از خود – در مسائلی که در آنها آگاهی کافی ندارند – دریغ کنند ، چون این حالت ، موجب می شود که در تجارت و سوداگری علمی خویش دچار زیان گشته ، و مراتب علم و آگاهی آنها رو به نقصان گذارده ، و مشمول خشم و غضب پروردگارشان واقع شوند .
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله ) فرمود : (حکمت و دانش و سخن حکیمانه ، گمشده افراد باایمان است . یک فرد باایمان آنگاه که علم و حکمت را در هر جا بیǘȘϠدر فراگرفتن دست یازی به آن ، از همه افراد دیگر شایسته تر و سزاوارتر
میباشد) (1) .
سعید بن جبیر گفت : انسان – تا وقتی که در حال تعلم و دانش آموختن ، بسر می برد – عالم و دانشمند است . و آنگاه که دانش آموختن و یادگیری را رها کند و بپندارد که از علم و دانش و اندوختن سرمایه های علمی بی نیاز می باشد ، و به معلومات موجود خود اکتفاء کند ؛ او بیش از اندازه تصور ، جاهل ترین و نادان ترین مردم است .
شاعری (2) می گوید :
(( و لیس العمی طول السؤ ال و انما
تمام العمی طول السکوت مع الجهل ))
کوری و فقدان بینش علمی ، عبارت از طول مدت سؤ ال و استمرار پرسش نمی باشد ؛ بلکه کوری کامل
[شماره صفحه واقعی : 269]
ص: 4495
و فقدان بینش علمی ، عبارت از طولانی ساختن سکوت و عدم پرسش است که همراه با جهل و نادانی ، چنین سکوتی ادامه یابد .
اگر کسی به علت شرم و حیاء از سؤ ال کردن خودداری کند ، مشمول مضامین این شعر بوده و گرفتار کوری و فقدان بینش علمی است . به همین جهت گفته اند : (اگر کسی از پرسش کردن (در مسائلی که به آنها آگاهی ندارد) – به خاطر شرم و حیاء – دریغ نماید جهل و نادانی نسبت به او ، بی حیاء شده و با بی شرمی به او روی می آورد . و نیز گفته اند : رقت و تنکی و ظرافت چهره – (که نمایانگر حیاء و شرم انسان در طرح پرسش است ) – موجب رقت علمی و قلت سرمایه بینش انسان می گردد . و بزرگان گفته اند : افراد خجول و همچنین افراد مستکبر یعنی کبریاء منش و خودبزرگ بین نمی توانند به دانش آموختن و یادگیری صحیح علم موفق گردند .
زراره (بن اعین ) ، و محمد بن مسلم ، و برید عجلی از امام صادق (علیه السلام ) روایت کرده اند که آنحضرت فرمود :
(از آنجهت جامعه و مردمی مورد تهدید انحطاط و نابودی هستند و هلاک می گردند که از سؤ ال کردن امتناع می ورزند ، یعنی هلاک آنها به خاطر این است که پرسش نمی کنند) (1) .
و نیز همو فرموده است : (بر در این علم و دانش (انسان ساز و الگوپرداز) ، قفلی است که کلید آن ، سؤ ال و پرسش
[شماره صفحه واقعی : 270]
ص: 4496
می باشد) (1) .
4- انعطاف و تسلیم بودن در برابر حق
معلم و شاگرد باید سعی کنند نیروئی را به دست آورند که در ظل آن نیرو ، حس پذیرش حق و انقیاد و تسلیم بودن در برابر واقعیت ها ، در آنان به ثمر رسد . این مساءله از نکات مهم و اساسی مربوط به آداب و وظائف مشترک میان معلم و شاگرد نسبت به خود می باشد . به این معنی : چنانکه احساس کردند که در سخنان خویش دچار اشتباهی شده اند – اگرچه این اشتباه و لغزش را فردی کوچکتر و کم سال تر از آنها اظهار کرده و تذکر دهد – نباید از رجوع به حق (و اعتراف به اشتباه خود) دریغ نمایند ؛ زیرا اعتراف به اشتباه و تسلیم شدن در برابر حق – علاوه بر آنکه دارای وجوب و ضرورت دینی و اخلاقی است – موجب برکت و فزونی سرمایه علم و دانش در میان جامعه می باشد .
اصرار معلم و شاگرد در عدم پذیرش حق – ولو از فردی کوچکتر – عبارت از نوعی کبر و خودبزرگ بینی است که در پیشگاه خداوند ، سخت مذموم و نکوهیده می باشد و موجب طرد و دوری انسان از رحمت خداوند متعال می گردد .
پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله ) فرمود : کسی که ذره ای کبر و خودبزرگ بینی در دل او وجود داشته باشد ، به بهشت و سرای نیکبختی راه ندارد . بعضی از یاران آن حضرت عرض کردند : یا رسول الله (بر اساس این معیار ، راه نجاتی نخواهیم داشت ؛ بلکه ) هلاک و نابودی
[شماره صفحه واقعی : 271]
ص: 4497
و بدبختی ، ما را تهدید می کند ؟ چون برخی از ما مردم به کفش خوب و جامه زیبا و فاخر ، احساس علاقه و دلبستگی می نمایند (و میخواهند با جامه زیبا و پاافزار خوب ، زندگانی کنند ؟ ) پیغمبر (صلی الله علیه و آله ) فرمود : این نوع علاقه و دلبستگی ، کبر و خودبزرگ بینی نیست ؛ بلکه کبر و خودبزرگ بینی عبارت از (( (بطر الحق و غمض الناس ) )) یعنی عدم اعتراف به حق ، و حقیر شمردن مردم می باشد ، و (بطرالحق ) بمعنی مردود ساختن سخن حق بر گوینده آن ، و عدم اعتراف به آن پس از ظهور و آشکار شدن حق است ، اعم از آنکه حق به وسیله فردی خردسال یا بزرگسال و یا شخصیتی بزرگ و برجسته و یا شخصیتی حقیر و پست و گمنام آشکار گردد(1) .
همین مقدار تهدید برای نکوهش کبر و خودبزرگ بینی ، و درک منع و نهی آن از طرف شارع مقدس اسلام ، (برای هر فرد عاقل و خردمند) ، کافی و بسنده است .
5 – آمادگی قبلی معلم و شاگرد برای درس
معلم و شاگرد (پیش از آنکه دست اندر کار تدریس و یادگیری گردند ، یعنی ) پیش از آنکه معلم ، درس خود را آغاز کند ، و قبل از آنکه شاگرد ، سؤ الی را مطرح سازد ، در مورد درس و سؤ ال خود ، دقت و تاءمل نمایند ، و آنرا به صورت منقح و پاکیزه ای آماده سازند تا از شتابزدگی و لغزش و تصورات واهی و واژگونی درک و فهم ، مصون
[شماره صفحه واقعی : 272]
ص: 4498
باشند . و بدینطریق (عادت به دقت در مورد مطلب و یا سؤ ال ) به صورت نیروی شایسته ای برای آنها درمی آید (تا همواره در مورد تدریس و یاسؤ ال خویش ، با اندیشمندی و سنجش فکری ، خوی گیرند) . و گرنه اگر به شتابزدگی در پرسش و پاسخ عادت کنند ، اشتباهات و لغزشهای آنها رو به فزونی گذاشته ، و عیب و نقص آنان گسترش یافته ، و اشتباه آنها آشکار و برملا می شود ؛ و نتیجه در محیط خود ، به عنوان افرادی لغزنده و اشتباه کار و شتاب زده معروف می گردند . به ویژه اگر همنشینانی بدسیرت در محیط آنها بسربرند ، همنشینانی که معلم و شاگرد بیمناکند که مبادا رفتار نسنجیده آنها را دستاویز و بهانه ای برای انتقاد و عیبجوئی قرار دهند ، و حالات نابسامان آنها را نزد حسودان و رقیبان ، به عنوان سمت و نمودار شخصیت آنها معرفی نمایند .
6- رعایت نظافت و پاکیزگی ، و لزوم آراستن ظاهر
معلم و شاگرد – آنگاه که می خواهند در جلسه درس حضور یابند – لازم است همیشه با وضوء ، و پاکیزه از هرگونه کثافت و آلودگی و پلیدی باشند . بدن و جامه خویش را نظیف و خوشبو سازند ، و به منظور تجلیل از مقام علم و دانش ، و رفاه حال حاضران و همنشینان و فرشتگانی (که پروانه وار ، گرداگرد این محفل مقدس در گردشند) بهترین جامه خود را در بر کنند . و به خصوص اگر جلسه درس در مسجد برگزار شود (رعایت این نکات شایسته تر است ) .
به طور فشرده : تمام نکاتی
[شماره صفحه واقعی : 273]
ص: 4499
که در مورد نظافت و پاکیزگی بدن و لباس در شریعت مقدس اسلام درباره همه مردم گوشزد شده است ، رعایت آنها برای معلم و شاگرد شایسته تر و ضروری تر می باشد .
بخش سوم : آداب و وظائف ویژه معلم
نوع اول : آداب و وظائف ویژه معلم نسبت به خود
مقدمه
تعلیم ، اساس و بنیادی است که قوام و پایداری دین و آئین ، بر روی آن استوار شده است . جامعه بشری از طریق تعلیم می تواند از کسادی و افول خورشید علم و نابودی کالا و سرمایه های علمی پیشگیری کند . بنابراین تعلیم ، یعنی انتقال اندوخته های علمی به دیگران ، از مهمترین عبادات و مؤ کدترین واجبات کفائی است (که هر فرد از جامعه انسانی – که حامل علم و کالای معارف و معلومات است – باید در انتقال آن به دیگران ، احساس وظیفه و مسئولیت نماید ، و تا وقتی که این انتقال به وسیله دیگران صورت نگیرد همه علماء و دانشمندان باید موضوع تعلیم را به عنوان یک امر واجب و تکلیف الزامی تلقی نموده و در صدد اداء این وظیفه خطیر برآیند) .
خداوند متعال فرموده است :
(( (و اذا اخذ الله میثاق الذین اوتوا الکتاب لتبیننه للناس و لاتکتمونه ) )) (1)
و آنگاه خداوند از مردمی – که نبشتار آسمانی به آنها داده شد یعنی مردمی که اهل علم و دانش دینی هستند – پیمان گرفت و به آنها فرمود : باید محتوای آنرا برای مردم تشریح کرده و از بیان و بازگو کردن آن کتمان نورزید (یعنی آن را به دیگران تعلیم دهید) .
و نیز فرمود :
(( (ان الذین یکتمون ما انزلنا من البینات و الهدی
[شماره صفحه واقعی : 274]
ص: 4500
من بعد ما بیناه للناس فی الکتاب اولئک یلعنهم الله و یلعنهم اللاعنون ) )) (1) .
آنانکه رهنمودهای واضح و آشکار و عوامل رشد و هدایت را – که ما آنها را فرو فرستادیم – پس از آنکه ما همین رهنمودهای آشکار و راه هدایت را در نبشتار آسمانی گزارش کردیم ، اگر در بازگو کردن آنها به مردم کتمان ورزند ، خدای متعال آنانرا از رحمت خویش طرد نموده ، و همه لعنت کنندگان نیز برای آنها طرد از رحمت خدا را درخواست می نمایند .
یکی از اخبار مشهور ، سخن پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله ) است که فرمود : (شاهدان و حاضران ، حقایق را به غائبان و مردمان دیگر ابلاغ کنند) (2) . اخبار مشابه در این مورد ، بسیار فراوان است که فقط پاره ای از آنها بازگو شده است .
علاوه بر آداب و وظائفی که (درباره وظائف مشترک میان معلم و شاگرد) بازگو نمودیم ، خود معلم نیز دارای آداب و وظائف ویژه به خود می باشند که به سه بخش تقسیم می شود :
1- آداب او با خویشتن .
2- آداب او با دانشجویان .
3- آداب او در مجلس درس .
اما آداب او نسبت به خویشتن ، عبارت از وظائفی است (که باید در رعایت آنها کوشا باشد . شهید ثانی این وظائف را – چنانکه گفتیم – ضمن هشت امر توضیح داده است ) :
1- احراز صلاحیت و شایستگی در امر تعلیم
کسی که می خواهد عهده دار منصب تعلیم گردد باید قبلا مراتب صلاحیت و شایستگی خویش را برای تصدی چنین مقامی در خود فراهم
[شماره صفحه واقعی : 275]
ص: 4501
آورد . و باید این شایستگی ، در تمام مظاهر وجود او پدیدار باشد ، یعنی سیما و چهره و طرز سخن گفتن و گفتارش ، نمایانگر اهلیت و شایستگی او برای احراز مقام تعلیم بوده ، و اساتید صالح وی نیز صلاحیت او را تاءیید و گواهی کنند .
در حدیثی مشهور ، چنین آمده است : که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله ) فرمود : (اگر کسی با تکلف ، نسبت به چیزی اظهار بی نیازی کند که به او داده نشده است و به دارائی تظاهر نماید ، و خویشتن را بیش از اندازه بیاراید و بالیدن آغاز کند ، بمانند کسی است که دو جامه دروغین و فریبا را در بر می نمایند ، جامه ای که لازم نبوده و متناسب با او نمی باشد) (1) .
یکی از فضلاء(2) گفته است : اگر کسی در غیر موقع و زمان مناسب ، صدرنشینی و ریاست را در پیش گیرد ، خود موجب خفت و سبکی و فرومایگی خویش می گردد) .
دانشمند برجسته دیگری (3) گفته است : اگر کسی ریاست را نه به هنگام خود ، جویا شود ، همواره در بازپس عمر خویش در ذلت و خواری بسر خواهد برد .
شاعری در این باره می گوید :
(( لاتطمحن الی المراتب قبل ان
تتکامل الادوات و الاسباب
ان الثمار تمر قبل بلوغها
طعما و هن اذا بلغن عذاب ))
پیش از آنکه عوامل و اسباب شایستگی تو کامل گردد به مقامات و مناصب چشم ندوز (و خویشتن را در تیررس آنها قرار مده ) ؛ زیرا
[شماره صفحه واقعی : 276]
ص: 4502
میوه ها قبل از آنکه برسد از لحاظ طعم و مزه برای ذائقه مردم تلخ و گس و ناگوار می باشد . ولی همین میوه های کال اگر برسد و بپزد گوارا و لذت بخش خواهد بود .
2- حفظ حیثیات و شئون علم و دانش
معلم باید مقام و حیثیت علم را ارج نهاده و آنرا به خواری و ابتذال و فرومایگی نکشاند ، به این معنی که علم را در اختیار افراد نالایق و نااهل قرار ندهد ، و آنرا به مکانی که منسوب به شاگرد او است نبرد ، یعنی علم را به جائی حمل نکند که آنجا بنام شاگرد او قابل شناسائی است . به عبارت دیگر به عنوان (معلم سرخانه ) ، علم را به سوی شاگرد نبرد ، اگرچه آن شاگرد فردی گرانقدر باشد ؛ بلکه معلم باید علم را از چنین فرومایگی ها و ابتذال حفظ نماید ؛ چنانکه پیشینیان نگاهبان و پاسدار حرمت و آبروی علم و دانش بوده اند . و داستان آنها با خلفاء و طبقه اشراف ! در این زمینه ، بسیار و فراوان و مشهور می باشد که کوشش خویش را در حفظ حیثیت علم بکار می داشتند و آنرا برای تعلیم به فرزندان خلفاء و اشراف ، به خانه آنها نمی بردند .
زهری گفته است : نشانه ابتذال و سبکی و خواری علم و دانش آنست که معلم و استاد ؛ آنرا به سوی خانه شاگرد خود حمل کند (و به عنوان (معلم سرخانه ) مقام علم و دانش را تنزل دهد) . البته در مواردی که ضرورت و مصلحت دینی ایجاب کند و معلم نیز دارای نیت درست
[شماره صفحه واقعی : 277]
ص: 4503
و آهنگی درخور مقام خود باشد ، و این ضرورت و مصلحت نیز کفه آن بر مفسده ابتذال رفتن به خانه شاگرد بچربد ، در آن صورت حمل علم به خانه شاگرد مانعی ندارد .
یکی از شعراء ، به نام : (قاضی ابوالحسن علی بن عبدالعزیز جرجانی ) (1) برای خود و راجع به خویشتن در این زمینه اشعاری سروده است که از لحاظ حسن تعبیر و ارزش محتوای آن ، بسیار جالب و شگفت انگیز می باشد . وی گفته است :
(( 1- یقولون لی فیک انقباض و انما
راوا رجلا عن موقف الدل احجما
2- اری الناس من داناهم هان عندهم
و من اکرمته عزه النفس اکرما
3- و ما کل برق لاح لی ، یستفزنی
و لا کل من لاقیت ، ارضاه منعما
4- و انی اذا ما فاتنی الامر لم ابت
اقلب کفی نحوه متندما
5 – و لم اقض حق العلم ان کان کلما
بدا طمع صیرته لی سلما
6- اذا قیل هذا منهل قلت قد اءری
ولکن نفس الحر تحتمل الظما
7- و لم ابتذل فی خدمه العلم مهجتی
لاخدم من لاقیت لکن لاخدما
8 – اءاسقی به عزا و اسقیه ذله
اذا فاتباع الجهل قد کان احزما(2)
9- ولو ان اهل العلم صانعوه صانهم
ولو عظموه فی النفوس لعظما
10- و لکن اذلوه فهان و دنسوا
محیاه بالاطماع حتی تجهما ))
1- به من می گویند : در تو ، روح انزوا و گرفتگی و افسردگی وجود دارد ؛ ولی باید بدانند که صرفا مردی را می بینند که خود را از موقف و پایگاه خواری
[شماره صفحه واقعی : 278]
ص: 4504
و فرومایگی به یکسو کشیده و از ذلت و خواری باز ایستاده است .
2- مردم را چنان می بینم : هر کسی که خویشتن را به آنها نزدیک ساخت و با آنها همنشین شد ، از دیدگاه آنها پست و حقیر گشت . و کسی که عزت نفسش ، او را ارج نهاد یعنی از سرفرازی خویش پاسداری کرد ، از نظر دیگران دارای آبرو و احترام گردید .
3- هر برق و پرتو امیدآفرینی که برای من پدیدار گشت مرا از جا نکند و هراسان و هیجان زده ام نساخت ، و در من سبکسری ایجاد نکرد . و نیز با هر کسی که با او برخودم وی را به عنوان منعم و خداوندگار احسان به خود پذیرا نشده ام .
4- من آنم – که اگر چیزی از دستم ربوده شود و قابل تدارک و جبران هم نباشد – شبانگاهم را اینگونه سپری نمی سازم که دستم را در حال تاءسف و حزن و اندوه در سوی آن زیر و رو ساخته و دست ، روی دست بزنم و برای آن افسوس خورم .
5 – اگر من چنان باشم که هرگاه طمعی در برابرم پدیدار شود ، علم و دانش را نردبانی برای دستیابی به این آز و طمع و منافع مادی قرار دهم ، پس در چنین صورتی مسلما نمی توانم بگویم : که حق علم را اداء کرده ام .
6- اگر می گویند که این ، سرچشمه ای است که آدمی را سیراب می سازد و می توان از رهگذر آن به خواسته های درونی رسید ؟ ولی
[شماره صفحه واقعی : 279]
ص: 4505
من می گویم : این حقیقت را بازیافته و آنرا شهود می کنم ، لکن یک فرد آزاده (یا خود حرارت و تفتیدگی خاطر) ، عطش و تشنگی را تحمل می کند .
7- من در طریق علم و در راه تعلم و تعلیم از آنجهت خون دلم را به رایگان نگذاشتم تا با هر کسی که با او برمی خورم خادم وی بوده و او را نوکری کنم ؛ بلکه از آنجهت در طریق تعلم و تعلیم بذل کوشش کرده ام تا سروری و بزرگواری را بدست آورده و مخدوم دیگران باشم . یعنی من در خدمت دیگران نباشم ، بلکه دیگران در خدمت به من بسر برند .
8 – آیا سزاوار است که به وسیله علم و دانش از عزت و سرفرازی سیراب گردم ؛ ولی خود علم را با آب ذلت و فرومایگی سیراب سازم ؟ ! اگر چنین باشم ، پیروی از جهل و بی دانشی ، و حزم و دوراندیشی نزدیک تر است .
9- اگر اهل علم و دانشمندان سعی خویش را در صیانت و پاسداری از حیثیت علم و دانش صرف می کردند ، خود علم و دانش از مقام و شخصیت آنها نگاهبانی و پاسداری می کرد . و اگر علماء از علم و دانش تجلیل می کردند و آنرا در دل مردم و از دیدگاه آنها ، عظیم و شکوهمند جلوه می دادند ، خود نیز از شکوه و جلال و عظمت برخوردار می شدند .
10- ولی دانشمندان ، علم را به ذلت و خواری کشاندند ، لذا خود علم نیز از دیدگاه مردم
[شماره صفحه واقعی : 280]
ص: 4506
؛ حقیر و ناچیز گشت . و سیمای علم و دانش را با مطامع و آزمندیها ، عیب ناک و آلوده ساختند تا آنکه علم و دانش با چهره ای دژم و سیمائی عبوس و ناخوش آیند بدآنها روی آورد .
3- بکارگرفتن علم
معلم باید – علاوه بر انجام وظائفی که قبلا در طی آداب مشترک میان او و شاگرد بازگو شده است – بر طبق موازین علم خویش عمل کند .
خداوند متعال (در مقام سرزنش مردمی که به علم و آگاهی خود عمل نمی کنند چنین ) می فرماید :
(( (اءتاءمرون الناس بالبر و تنسون انفسکم ) )) (1)
آیا مردم را به احسان و نیکی فرمان می دهید ، و خویشتن را فراموش می نمائید ؟ !
امام صادق (علیه السلام ) در تفسیر آیه (( (انما یخشی الله من عباده العلماء) )) (2) فرموده است : (علماء و دانشمندان خداشناس و بیمناک از او ، عبارت از کسانی هستند که عمل آنها گفتار آنها را تاءیید نموده و با آن هماهنگی دارد . اگر کردار کسی ، گفتار او را تاءیید نکند و میان کردار و گفتارش ناهماهنگی ، مشهود گردد ، نمی توان عنوان عالم و دانشمند را بر او اطلاق کرد) (3) .
همو فرموده است : علم و عمل ، قرین و خویشاوند یکدیگرند ، آنکه می داند عمل می کند ، و آنکه عمل می کند می داند . علم ، آدمی را به عمل دعوت کرده و او را به کردار وامیدارد . اگر عمل ، به دعوت علم ، پاسخ مثبت دهد ، علم بر سر
[شماره صفحه واقعی : 281]
ص: 4507
جای می ماند ، والا از آدمی می کوچد ، یعنی آدمی در صورت عمل نکردن بر طبق موازین علمی ، از علم محروم می گردد(1) .
و نیز فرمود : (اگر عالم و دانشمند به علم خود عمل نکند ، موعظه و اندرز او از دلها می لغزد آنچنانکه باران از روی سنگ صاف ، و نشیبای لغزنده کوه صفا لغزان است ) (2) .
امیرالمؤ منین علی (علیه السلام ) می فرماید : (دانشمند بی حیاء و دریده ، و نادان زاهدنما و مقدس مآب متظاهر ، پشت مرا شکستند . نادان متظاهر به زهد و پارسانما ، با مقدس مآبی خویش ، مردم را فریب می دهد و به آنها خیانت می کند و به اعمال باطل خود چهره حق به جانب میدهد . و عالم و دانشمند هتاک و دریده و بی حیاء – با پرده دری و اعمال شرم آور خود – مردم را از خویش می راند و (از علم و دین ) گریزان می سازد) (3) .
یکی از شعراء ، مضمون همین گفتار امیرالمؤ منین (علیه السلام ) را به نظم آورده است :
(( فساد کبیر عالم متهتک
و اکبر منه جاهل متنسک
هما فتنه للعالمین عظیمه
لمن بهما فی دینه یتمسک ))
وجود عالم و دانشمند بی حیاء و بدکردار و پرده در ، خود ، منشاء فساد و عامل بزرگ و مهمی برای تباهکاری است . و تباهکاری مهمتر از آن ، از سوی فرد نادان و ناآگاهی است که به عبادت و پارسائی تظاهر می کند . ایندو فرقه برای جامعه انسانی و
[شماره صفحه واقعی : 282]
ص: 4508
کسانیکه در دین و آئین خود از آنها سرمشق می گیرند و بدآنها متکی هستند ، فتنه و خطر و آشوبی بزرگ به شمار می روند ؛ (چون مردم در رفتار خود از آنها الگو می گیرند و بدینطریق جامعه ، به انحطاط و فساد کشانده می شود) .
4- حسن خلق و فروتنی
معلم باید – بیش از آن مقداری که درباره وظائف مشترک معلم و شاگرد یاد کردیم – با شاگردان خود ، خوش خلق و متواضع باشد . و رفق و مدارای کامل با آنان را نصب العین خویش قرار دهد ، و از این رهگذر به تکمیل نفس و تهذیب باطن خویش موفق گردد ؛ زیرا یک عالم و دانشمند صالح و شایسته – در این عصر و زمانه – به منزله پیامبری از پیامبران الهی است . چنانکه رسول اکرم (صلی الله علیه و آله ) فرمود .
(( (علماء امتی کانبیاء بنی اسرائیل ) )) (1)
دانشمندان امت من همچون انبیاء بنی اسرائیل می باشند .
بلکه (به عقیده من : مؤ لف ) ، دانشمندان دینی اسلام در این زمان (به شرط آنکه واجد صلاحیت و شایستگی باشند) از انبیاء بنی اسرائیل ، عظیم تر و برترند ؛ زیرا گاهی هزارها پیامبر بنی اسرائیلی در یک عصر ، جمع می شدند و در یک دوره و زمانه ، فراهم میآمدند ؛ در حالیکه در عصر ما ، دانشمندان (واقعی ) امت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله ) یکی پس از دیگری (و به ندرت ) یافت می شوند و در فاصله زمانی دور و درازی به چشم می خورند .
و
[شماره صفحه واقعی : 283]
ص: 4509
چون وجود دانشمندان واقعی در عصر ما سخت کمیاب است علیهذا باید بدانند که امانت بزرگی در عهده آنها قرار دارد و بارهای گران دین و آئین آسمانی را بر دوش می کشند .
لذا باید عالم و دانشمند واقعی عصر ما در احیاء دین ، سخت کوش بوده و از بذل مساعی در تعلیم و آموزش دیگران به هیچوجه دریغ نورزد ، باشد که در ظل این مساعی و کوششها شاهد موفقیت و پیروزی را در آغوش گیرد .
از امام صادق (علیه السلام ) نقل شده است که امیرالمؤ منین (علیه السلام ) فرمود : (دانشمند (واقعی ) دارای سه علامت و نشانه است : 1- دانش و بینش 2- حلم و بردباری 3- سکوت و آرامش و وقار . و برای عالم نماها و دانشمندانی که با تکلف ، جامه علم را بر قامت نارسای خود پوشانده (و خویشتن را در جمع علماء ، قرار داده اند) نیز سه نشانه وجود دارد : 1- با دانشمندان برتر و والاتر از خویش با کردارهای آلوده به گناه ، درگیر گردند و با آنان بستیزند . 2- نسبت به دانشمندان فروتر از خود از طریق قهر و غلبه ، ستمگرانه عمل کنند . 3- دیگر آنکه از ستمگران و جفاپیشه گان ، حمایت و پشتیبانی نمایند) (1) .
از محمد بن سنان در حدیثی مرفوع (2) روایت شده است که عیسی ابن مریم (علیهماالسلام ) فرمود : (ای حواریین و یاران پاک من ! نیاز و حاجتی را با شما در میان می گذارم ؛ میخواهم که شما آنرا برآورده سازید (و آمادگی خویش
[شماره صفحه واقعی : 284]
ص: 4510
را در تاءمین چنین نیازی ، اعلام نمائید) عرض کردند : یا روح الله ، حاجت و نیاز شما برآورده است (و ما آماده ایم ) .
حضرت عیسی (علیه السلام ) از جا برخاست و پاهای حواریین را شستشو داد . آنان به عیسی (علیه السلام ) عرض کردند : روا و شایسته تر ، این بود که ما پاهای شما را شستشو می دادیم ؟ فرمود : سزاوارترین مردم در خدمت کردن ، خود عالم و دانشمند است . (یعنی باید عالم و دانشمند ، تمام قوای خویش را در خدمت به مردم بسیج سازد) . عیسی (علیه السلام ) سپس فرمود : یگانه هدف من در دست زدن به چنین کاری ، این بود که با اظهار تواضع خود نسبت به شما ، شما را هشدار دهم که به نوبه خود – پس از من – مانند خود من به مردم اظهار تواضع و فروتنی نمائید . عیسی (علیه السلام ) پس از آن گفت : (علم و حکمت ، با عامل تواضع و فروتنی سامان می یابد و آباد می گردد (و رواج و رونق می گیرد) نه با تکبر و خودبزرگ بینی . و بدینسان ، زراعت در زمین نشیبا و نرم و هموار می روید (و گیاهان در دشت و هامون فروهشته ، سبز می شوند) نه در کوهها) (1) (ی فرازمند و برافراشته ) .
5 – دریغ نورزیدن از تعلیم علم
رسالت و وظیفه معلم ، ایجاب می کند که نباید از تعلیم و آموزش هیچکسی – به خاطر آنکه ممکن است احیانا واجد قصد و نیت درست و خداپسندانه ای نباشد – دریغ
[شماره صفحه واقعی : 285]
ص: 4511
ورزد ؛ زیرا تصحیح هدف و جهت گیریهای سنجیده و خداپسندانه برای بسیاری از افراد تازه کار و کسانی که در فراگیری علم ، مبتدی هستند دشوار می باشد ؛ به جهت اینکه جان و روح آنها (به علت خردسالی و یا فقدان بینش کافی در دین ) از لحاظ درک سعادت و نیکبختی آتیه و عزت و سرفرازی روز قیامت ، بسیار نارسا و ضعیف می باشد . علاوه بر این ، آنان با عوامل تصحیح هدف و نیت و مبانی آن ، انس و آشنائی کمتری دارند .
اگر بنا باشد معلم – به خاطر فقدان نیت صحیح و محرومیت شاگردان از جهت یابی درست – از تعلیم آنان خودداری کند ، این دریغکاری ، موجب تعویق و رها کردن بسیاری از افراد در همگامی با کاروان علم شده ، و گروه زیادی را از علم محروم می سازد ، و یا آنکه موجب از میان رفتن بخش عظیمی از میراث علمی خواهد گشت . باید توجه داشت : این امید هم وجود دارد که شاگرد فاقد نیت و هدف صحیح ، از برکت علم و در سایه یادگیری – آنگاه که او با علم و دانش ، پیوند و انسی برقرار ساخت – توانائی لازم را در تصحیح هدف و نیت خود به دست آورد .
لذا یکی از دانشمندان گفته است : (ما علم و دانش را برای غیرخدا (و به خاطر هدفهای دیگری ) جویا شدیم ؛ ولی خود علم و دانش – از اینکه برای غیرخدا باشد – امتناع ورزید) (1) یعنی اگر یک شاگرد ، فاقد قصد الهی
[شماره صفحه واقعی : 286]
ص: 4512
در تحصیل علم باشد ، قهرا با ادامه تحصیل و کسب بینش فزونتر ، قصد و هدف او تصحیح خواهد شد و طبعا بسوی (الله ) و هدف های والای الهی و انسانی ، رهنمون خواهد گردید ، و علم و دانش ، سرانجام ، او را به خدا منتهی خواهد ساخت .
از حسن (بصری ) است که گفت : گروهی از مردم در علم آموزی ، هدف خویش را بگونه ای مشخص ساختند که خدا و رضا و پاداش الهی در این هدف راهی نداشت . ولی علم و دانش ، آنانرا همواره چنان در جهت و صراطی رهنمون گردید که سرانجام ، خدا و رضا و پاداش الهی را در مقاصد و هدف خویش منظور داشتند .
باید توجه داشت که اگر معلم در نهاد شاگرد ، سوءنیت و فساد هدف را در مسیر علم آموزی او احساس نمود ، باید به تدریج از طریق موعظه و نصیحت خوش آیند و دلنشین و ارشادهای محبت آمیز ، او را در مسیر هدف صحیح قرار دهد . و خطر و زیانبار بودن علم و دانش عاری از هدف الهی را به او گوشزد نماید ، و بالاخره او را نسبت به عواقب سوء و نتایج خطرناک اهداف غیرالهی ، متوجه و هشیار سازد ، و اخبار و احادیثی که درباره تصحیح هدف و نیت ، هشداردهنده و بیدارگر است ، تدریجا بر او بخواند تا سرانجام زیر سایه نصایح و ارشادات ، وی را به قصد و هدف صحیح در تحصیلاتش بازگرداند .
اگر معلم نتوانست با استفاده از اینگونه راهبریها به تصحیح
[شماره صفحه واقعی : 287]
ص: 4513
نیت و هدف شاگرد خویش موفق گردد و از او نومید شود – طبق عقیده بعضی از علماء – باید چنین شاگردی را رها کرده و از تحصیل وی جلوگیری نماید و از تعلیم او خودداری کند ؛ زیرا اینگونه افراد ، با تحصیل علم (همچون دزدان چراغدار) ، شر و آسیبشان را فزاینده تر می سازند .
امیرالمؤ منین علی (علیه السلام ) در اشاره به همین نکته و حقیقت فرموده است :
(( (لاتعلقوا الجواهر فی اعناق الخنازیر) )) (1)
گوهرهای گرانبها را آویزه گردن های خوکها نسازید .
از امام صادق (علیه السلام ) نقل شده است که فرمود : عیسی بن مریم (علیهماالسلام ) برای ایراد خطابه ، در میان بنی اسرائیل از جا برخاست و چنین گفت : (ای بنی اسرائیل ! با نادانان و مردمی که از بینش کافی بی بهره اند . سخنان حکیمانه و عالمانه را در میان نگذارید ؛ زیرا اگر چنین کنید به علم و حکمت ، ستم روا داشته اید . و از تعلیم علم و حکمت به افراد صالح و شایسته ، دریغ نورزید ؛ زیرا اگر بدینسان با آنان عمل کنید ، یعنی چنانکه از تعلیم علم به افراد لایق ، دریغ بورزید به آنان ستم نموده اید) (2) .
یکی از شعراء ، محتوای سخن حضرت عیسی (علیه السلام ) را در این بیت خلاصه کرده است :
(( فمن منح الجهال علما اضاعه
و من منع المستوجبین فقد ظلم ))
اگر کسی که علم را با دست و دلبازی در اختیار افراد نالایق (و فاقد بینش و هدف صحیح دینی
[شماره صفحه واقعی : 288]
ص: 4514
) قرار دهد خود علم و دانش را به تباهی و فساد سوق می دهد . ولی اگر در تعلیم آن به افراد لایق ، کوتاهی و دریغ ورزد به خود آنها و نیز به علم ستم می کند .
باید بدانیم که عده ای از دانشمندان (بدون قید و شرط و به صورت کلی در مساءله تعلیم علم به افراد نااهل و فاقد هدف صحیح ، نظر خود را قاطعانه ابراز نکرده اند ؛ بلکه ) میان اینگونه افراد ، فرق و امتیازی برقرار ساخته و گفته اند :
اگر نادرستی قصد و هدف شاگرد ، معلول وجود حالت کبر و ستیزه جوئی و امثال آنها باشد باید از تعلیم او خودداری کرد . ولی اگر نادرست بودن قصد و هدف شاگرد از ناحیه حب ریاست دنیوی و حس جاه طلبی باشد ، سزاوار نیست – علیرغم نومیدی از اصلاح او – از تعلیم وی مضایقه شود ؛ چون او (در سن و سال و شرایطی بسر می برد که ) مفسده جاه طلبی نمی تواند پرهیجان و مؤ ثر و مسری باشد . علاوه بر این باید یادآور شد که کمتر کسی می تواند در آغاز کار تحصیل ، خویشتن را از اینگونه اهداف نادرست و رذائل اخلاقی وارهاند ؛ ولی آنگاه که به اصل و بنیاد علم و دانش رسید و بدان وقوف کامل یافت (و علم را همانطور که هست شناسائی کرد) به این نتیجه می رسد که علم و دانش به خاطر نیل به سعادت و نیکبختی جاوید و جنبه های معنوی ، باید ذاتا محبوب و مطلوب او باشد
[شماره صفحه واقعی : 289]
ص: 4515
، و ریاست و سرفرازی ، لازمه علم و نتیجه قهری علم آموزی است ؛ اعم از آنکه انسان در طی تحصیل علم ، جاه و مقام را آماج کوششهای خویش قرار دهد ، و یا آنکه اساسا از چنین آماج گیری غافل باشد ؛ چون خود علم و دانش بدون نیاز به چنین جهت گیریها ، ریاست آفرین بوده و موجب سرفرازی انسان در دنیا و آخرت می گردد .
6- کوشش در بذل و اعطاء و انفاق علم
باید معلم ، سرمایه ها و اندوخته های علمی خود را به افرادی که شایسته و نیازمند به علم و دانش هستند ، بذل و انفاق کند و در نشر علم و اعطاء آن به افراد محتاج ، بخل نورزد ؛ چون خداوند متعال – همانگونه که در طی مواثیق ، از انبیاء پیمان گرفت تا در نشر حقایق و گزارش آن به مردم ، دریغ نورزند ، و معارف الهی را کتمان ننمایند – از دانشمندان نیز پیمان گرفت که در تعلیم علم به افراد نیازمند ، فروگزار نکنند ؛ بلکه سعی خود را در نشر و ترویج علم ، به کار گیرند .
از امام صادق (علیه السلام ) نقل شده است که فرمود : در نبشتاری از امیرالمؤ منین علی (علیه السلام ) چنین خواندم : (خداوند از جهال و نادانان پیمان نگرفت که پویای دانشمندان باشند (تا از آنان معرفت و آگاهی کسب کنند) ، مگر آنگاه که قبلا از دانشمندان پیمان گرفت که علم و آگاهی خویش را در اختیار جهال و نادانان قرار دهند ؛ زیرا علم و دانش در مرحله ای قبل از جهل و نادانی وجود
[شماره صفحه واقعی : 290]
ص: 4516
داشته است ) (1) .
(افلاطون حکیم ، علم را (تذکر) می نامید و می گفت : روح آدمی پیش از آنکه به بدن تعلق گیرد و در عالم حس ، اسیر زنجیر ماده و محسوسات گردد ، در عالم تجرد می زیسته است . و در آن عالم ، حقایق را بدون واسطه درک می کرد ، و چون به این عالم هبوط کرد در روح او نسیانی نسبت به حقایق ، پدید آمد . ولی این حقایق – بطور کلی – از صحیفه روح او محو نشده است ، بلکه با وضع مبهم و نامشخص ، در خزانه ذهن او موجود می باشد . وقتی انسان به اشباح و سایه های این حقایق در عالم حس ، مواجه گشت ، متوجه و متذکر همان حقایق بازیافته پیشین می گردد . بنابراین علم و دانش ، قبل از جهل ، موجود بوده است ) (2) .
و نیز از امام صادق (علیه السلام ) روایت شده است که ضمن تفسیر آیه : (( (و لاتصعر خدک للناس ) )) (3) فرمود : (باید همه مردم از لحاظ دریافتهای علمی در دیدگاه تو ، مساوی و برابر باشند) (و باید سهم و بهره از علم را بطور مساوی به آنها بپردازی و در میان آنها تبعیض روا نداری ) .
جابر جعفی از امام صادق (علیه السلام ) آورده است که فرمود : (زکوه علم و دانش ، این است که آنرا به بندگان خدا تعلیم دهی ) (4) .
7- احتراز از مواضع تهمت و لزوم هماهنگی رفتار و گفتار معلم
معلم – بر فرض آنکه دارای عذر شرعی موجهی باشد – باید از مخالفت افعال
[شماره صفحه واقعی : 291]
ص: 4517
با اقوالش بپرهیزد یعنی نباید میان کردار و گفتارش ، تهافت و دوگانگی و تفاوت ، وجود داشته باشد ؛ (بلکه باید سعی کند همواره بر طبق گفتار و امر و نهی خود ، عمل نماید) مثلا او نمی تواند عملی را تحریم کند که خود مرتکب آن می گردد ، و یا انجام عملی را واجب و حتمی الاجراء معرفی نماید و خود پای بند آن نباشد ، و یا مردم را به انجام عملی – به عنوان کار مستحب – دعوت کند ؛ ولی خود او از انجام آن عمل دریغ ورزد . اگرچه طرز کار و عمل او – بر حسب احوال و شرائط شخصی زندگانی وی – کاملا مطابق با قانون دین باشد ؛ (لکن در عین حال ، تضاد و تناقض نمائی کردار و گفتار او قابل اغماض نیست ) ؛ اگرچه احکام و قوانین دینی بر حسب اختلاف اشخاص ، متفاوت می باشد . (لذا باید در اینگونه موارد از ایجاد شبهه و بازتابهای نامطلوب ، پیشگیری شود) ؛ به عنوان مثال :
اگر عالم و دانشمندی ، دیگران را به تشییع جنازه و سایر احکام مربوط به آن ، و یا به روزه گرفتن ، یا به برآوردن حاجات مؤ منین و کارهای نیک و یا زیارت اعتاب مقدسه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله ) و ائمه (علیهم السلام ) دعوت کند ؛ ولی خود – به علت اشتغال به کارهای مهم تر – موفق به چنین اعمالی نباشد ، به گونه ای که اشتغال او به کارهای مهم تر ، با انجام کارهائی که مردم
[شماره صفحه واقعی : 292]
ص: 4518
را بدآنها دعوت می کند سازگار نیست و نمی تواند دست اندر کار آنها گردد ؛ و نیز چون اشتغالات او از اهمیت و فضیلت بیشتری برخوردار است ناگزیر از ترک آن اعمال می شود ، و یا آنکه اشتغالات او ، ضروری و غیرقابل گریز است ؛ در چنین شرائطی که اشتغالات مهم و یا ضروری او ، علت ترک برخی از اعمال باشد لازم است همین علت و عذر موجه خویش را به دیگران اعلام کند تا زنگار شبهه و وسوسه های شیطان را از قلوب مستمعان گفتار خویش بزداید (و از این طریق از مظان تهمت دیگران برهد تا او را به دوگانگی و تناقض کردار و گفتارش متهم نسازند) ؛ چنانکه (در طی یکی از رویدادهای زندگانی رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله ) قضیه ای اتفاق افتاد که آن حضرت ضمن آن برای دفع تهمت ، مراتب را اعلام فرمود و) خویشتن را از این تهمت خلاص کرد : یکی از اصحاب پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله ) آن حضرت را شبی همراه همسرش (گویا صفیه ) دید که به خانه می رفتند . رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) از بیم آنکه مبادا توهم و وسوسه ای برای آن شخص ناظر صحنه به هم رسد و تصور کند که پیغمبر (صلی الله علیه و آله ) با زن بیگانه ای همراه است به آن شخص فرمود : فلانی ! این زن ، همسر من ، فلان کس (یعنی صفیه ) است . و با این هشدار ، به وی فهماند که چرا با
[شماره صفحه واقعی : 293]
ص: 4519
این زن همراه می باشد ؛ چون بیم آن داشت که ابلیس با تلبیسات و وسوسه انگیزی خود ، در آن شخص سوءظنی به باز آورد ، (لذا برای دفع توهم به وی اعلام کرد که این زن ، همسر شرعی و قانونی من است ) .
اگرچه بر هر شنونده ای (که به اوامر و دستورات عالم و معلم گوش فرامیدهد) لازم است در مرحله نخست – آنگاه که شبهه و وسوسه ای از لحاظ اختلاف گفتار و رفتار در ذهن او بهم میرسد – به هیچوجه به گوینده و معلمی که دیگران را به کار نیک و اعمال شایسته دعوت می کند اعتراض ننماید . حتی اگر برای اعتراض و انتقاد خود احتمالا دارای مجوزی هم باشد حق خرده گیری و انتقاد ندارد ؛ (چون ممکن است – برخلاف اشتباه و احتمال او – گوینده در ترک اعمالی که دیگران را بدآنها دعوت می کند ، دارای عذر موجهی باشد که نتوان بر او خرده گرفت ) . البته در صورتیکه هیچ عذر موجهی قطعا در میان نباشد و میان کردار و گفتار او ، تضاد و تعاندی غیرقابل اغماض مشهود گردد ، شنونده ، حق اعتراض و انتقاد را دارا است ؛ چنانکه قریبا از این مطلب در بحث از آداب متعلم و شاگرد ، توضیحی در پیش داریم .
بطور خلاصه باید گفت : قضیه معلم و شاگرد از لحاظ نقش پذیری شاگرد نسبت به اخلاق و اعمال معلم ، همانند قضیه مهر و موم می باشد که در موم ، تمام نقشها و تصویرهائی که در مهر وجود دارد ،
[شماره صفحه واقعی : 294]
ص: 4520
منعکس می شود . ما این نقش پذیری را در مورد گروهی از شاگردان و دانشجویان در برابر معلمان و استادانشان به چشم دیده ایم (و این حقیقت را کاملا لمس نموده ایم که شاگرد در رفتار خود ، یک نمونه پرداز ماهری از اعمال استاد و معلم خود می باشد) که البته با توجه به اختلاف افعال و اخلاق معلم ، همه گونه رفتار او را شاگرد در اعمال و رفتار خود پیاده می کند . این واقعیت را ما کاملا حس کردیم و هیچکس نمی تواند به مانند کسی که حقیقت را دیده و شهود کرده و در این جهت ، مهارت و کاردانی کسب کرده است ، هشداردهنده و بیدارگر باشد . (ما این حقیقت را دیده ایم و به شما هشدار می دهیم . و چون این واقعیت را با چشم باز ، دیده ایم که رفتار معلم در رفتار شاگرد منعکس می شود ، لذا مصرانه می گوئیم : که باید کردار و رفتار معلم ، نماینده گفتار و هماهنگ با آن باشد .
8 – شهامت معلم در اظهار حق ، و جلوگیری از تخلف
باید معلم ، به مقدار وسع و توانائی خویش ، حق را – بدون مجامله و سازشکاری نسبت به احدی از خلق الله – اظهار کند . اگر مشاهده کرد کسی از حق ، روی گردان شده و یا در کیفیت طاعت او از خداوند متعال ، کوتاهی و نارسائی وجود دارد ، باید در مرحله اول از طریق لطف و محبت و با عامل مهر و نرمش ، او را نصیحت کند ، (و در صورتیکه عامل لطف و نرمش و مدارا ، کارگر نیفتاد)
[شماره صفحه واقعی : 295]
ص: 4521
از حربه ای عاری از لطف و با تلخکاری و خشونت ، او را در رهنمون گشتن به حق ، یاری دهد . و اگر این وسیله نیز مؤ ثر نیفتاد ، باید از او دوری کند . و اگر با فاصله گرفتن از او و یاری گرفتن از عوامل مذکور فوق ، هیچ اثری مشاهده نکرد باید کاملا او را نهی کرده و از رفتار نابحق او جلوگیری نماید تا او را به حق بازگرداند ، و در این کار ، از مراحل و مدارج مختلف (امر به معروف و نهی از منکر) – به منظور وادار ساختن او در التزام و پای بند شدن به حق – بهره گیرد .
استفاده از عوامل بازدارنده و بهره گیری از قانون (امر به معروف و نهی از منکر) در ارشاد مردم به حق و حقیقت ، با شرائطی متنوع و سنگین تر ، ویژه علماء و دانشمندان است . اگرچه همه طبقات مردم در اصل وجوب (امر به معروف و نهی از منکر) و اجرای آن ، دارای وظیفه مشترکی هستند ؛ (ولی وظیفه علماء و دانشمندان دینی در این اصل مهم و بنیادی اسلام ، زیادتر و سنگین تر است . و باید آنان نسبت به سایر طبقات مردم در انجام این وظیفه خطیر ، احساس مسئولیت فزونتری نمایند) .
زیرا علماء به منزله رؤ سا و سرپرستانی هستند که اداء وظیفه امر به معروف و نهی از منکر ، به آنها محول گشته است . علاوه بر این ، سخن و راهنمائیهای علماء و دانشمندان ، مؤ ثرتر و دلنشین تر از گفتار
[شماره صفحه واقعی : 296]
ص: 4522
و ارشادهای سایر طبقات می باشد . لذا آنان ، تکلیف بیشتر و سنگین تری را در این اصل به عهده دارند .
به همین جهت پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله ) فرمود : (آنگاه که بدعتها و مرامهای بی سابقه و باطل ، در میان امت و پیروان من پدید آید ، و افکار نوخاسته سخیف و تباه آمیز – به نام دین – در میان آنها رایج گردد ، لازم است عالم و دانشمند ، علم و آگاهی خود را ابراز و اعلام کند (تا مردم از این بدعتها و افکار نوخاسته سخیف ، روی گردان شوند) . اگر عالم و دانشمند دینی ، آگاهیها و اطلاعات علمی خود را در طرد و زدودن این بدعتها اظهار نکند ، ملعون و مطرود از رحمت خداوند متعال می باشد) (1) .
منشاء اکثر غفلت ها و بی خبریها و چیره شدن جهالت و نادانی بر جامعه ، و کوتاهی و نارسی های مردم در شناخت فرائض و تکالیف دینی ، و قصور آنها در قیام به وظائف شرعی و اداء آئین و راه و رسم دین مقدس اسلام ، و نقائصی که در اقامه نمازهای واجب – از لحاظ آنکه واجد شرائط صحت نیست – و و . . . دیده می شود ؛ بازده کوتاهی علماء و سهل انگاری دانشمندان دینی است که نخواستند با وجه صحیحی ، حق و حقیقت را اظهار کنند ، و خویشتن را در راه اصلاح خلق و توده مردم به رنج و زحمت وادارند ، و با آمیزه حکمت و استوار اندیشی و ژرف