طلبه یار ، همیار و دستیار علمی، فرهنگی و تبلیغی طلاب و روحانیون

امروز: 1403/02/05

منطق 1 (منتظری مقدم)

منطق 1 (منتظری مقدم)

مشخصات کتاب

عنوان و نام پدیدآور : منطق (1) / منتظری مقدم، محمود، 1345 -؛ [تهیه] دفتر برنامه ریزی و تدوین متون درسی.

مشخصات نشر : قم : حوزه علمیه قم، مرکز مدیریت، 1385.

مشخصات ظاهری : 194ص.

موضوع : منطق

رده بندی کنگره : BC50/م83م8 1385

رده بندی دیویی : 160

شماره کتابشناسی ملی : م85-24675

ص: 1

اشاره

[شماره صفحه واقعی : 1]

ص: 1991

بخش اول : تعریف منطق و جایگاه آن

درس1 : چرایی، تعریف و موضوع منطق
اهداف کلّی

اهداف کلّی درس اوّل این است که دانش پژوه:

1- سرّ احتیاج انسان به علم منطق را بشناسد؛

2- تعریف و موضوع علم منطق را فرا بگیرد؛

3- با واژه ها، مفاهیم و مصطلحات این درس آشنا شود.

اهداف رفتاری

دانش پژوه محترم، انتظار می رود پس از فراگیری این درس، بتوانید:

1- راز احتیاج انسان به علم منطق را بیان کنید؛

2- چند نمونه از خطاهای فکر را بنویسید؛

3- منطق را تعریف کنید؛

4- نکات اخذ شده در تعریف منطق را توضیح دهید؛

5- علّت وقوع خطا در اندیشه برخی منطقیون را بیان کنید؛

6- بیان کنید موضوع علم منطق چیست و چرا موضوع منطق، چنان چیزی است؟

[شماره صفحه واقعی : 2]

ص: 1992

چرایی منطق

انسان ذاتاً موجودی متفکر است که به ندرت از اندیشه درباره جهان هستی و راه رسیدن به سعادت فارغ می شود. یافتن پاسخ سؤال هایی نظیر چگونگی تفسیر گوناگونی و دگرگونی مشهود در جهان؛ داستان آغاز و انجام هستی؛ زنده و با شعور بودن عالَم، یا مرده و بی شعور بودن آن؛ تعریف سعادت و طریق نیل به آن و …؛ از جمله خرد ورزی هایی است که به لحاظ تاریخی همزاد آدمی است.

هر جا که سخن از تفکر و اندیشه است دیدگاه ها و نظرهای مختلف نیز هست. انسان ها به تناسب توانایی های فکری و پیش فرض های قبلی، هر یک پاسخی متفاوت و درخور خویش – هر چند برای زمانی کوتاه – برای پرسش هایی از این دست فراهم کرده اند و در این راه، چه بسا دگرگونی دیدگاه های خویش در مسائل مختلف را نیز دیده اند.

اختلاف در دیدگاه، نشانِ این است که ذهن در جریان تلاش اندیشه ای خود برای کشف واقعیت، راه های متعددی را برمی گزیند که برخی درست و برخی نادرست اند. به عنوان نمونه به مثال های زیر، که حاصل بعضی از تفکرات بشری است، دقت کنید:

– خدا نور است. هر نوری محسوس است. بنابراین، خدا محسوس است؛

– سقراط انسان است. هر انسانی ستمگر است. بنابراین، سقراط ستمگر است؛

– ارسطو انسان است. بعضی انسان ها زن هستند. بنابراین، ارسطو زن است؛

– این کلمه» دستمال «است. دستمال در جیب جا می گیرد. بنابراین، این کلمه در جیب جا می گیرد؛

– شراب آب انگور است. آب انگور حلال است. بنابراین، شراب حلال است؛

– مهندسانِ راه و ساختمان برای مردم نقشه می کشند. هر کسی برای مردم نقشه می کشد غیر قابل اعتماد است. بنابراین، مهندسان راه و ساختمان غیر قابل اعتمادند.

با اندک تأمّلی در مثال های مذکور، سؤالی اساسی و دغدغه ای جدّی در جان آدمی شکل می گیرد: راستی آیا می توان جریان اندیشه را شناخت؛ یعنی راه های صحیح تفکر را از بیراهه هایی که به خطا می انجامد تشخیص داد؟ این پرسش موجب شد تا اندیشوران و در

[شماره صفحه واقعی : 3]

ص: 1993

رأس آنها حکیم اُرسطاطالیس سخت به تکاپو بیفتند و چارچوب ها و قالب های خاصی برای مصون ماندن اندیشه بشر از خطا بیابند.

پس از مدتی این چارچوب ها به شکل ضوابط کلی و قواعدِ عامِ اندیشه ورزی تدوین شد و به این ترتیب در خانواده معرفت های بشری، دانش جدیدی پا به عرصه وجود نهاد که آن را«منطق»نامیدند؛ علمی به منظور ارائه روش صحیح تفکر و خطاسنجی اندیشه. بنابراین، می توان گفت: قواعد منطقی، ذهن را از افتادن در بیراهه و خطای در اندیشه باز می دارد. دست یابی کامل به این فایده مهم، در گذر از دو مرتبه حاصل می شود:

1- آموختن معرفت منطق(دانستن قواعد منطق )؛

2- کسب مهارت در کاربرد قواعد منطق.

تعریف منطق

منطق علمی آلی است، در بر دارنده مجموعه قواعد کلی که به کار بردن درست و دقیق آنها ذهن را از خطای در اندیشه باز می دارد. این تعریف، نکات متعددی را درباره چیستی منطق دربردارد:

1- منطق هویتی ابزاری (آلی) دارد؛ یعنی علمی است در خدمت علوم دیگر؛ به عبارت دیگر، دانش های بشری را به ملاک های مختلف تقسیم و دسته بندی می کنند. یکی از این تقسیمات، تقسیم علوم به آلی (مقدِّمی) و استقلالی (اَصالی) است: علوم آلی در اصل برای کاربرد در علوم دیگری تدوین شده اند و در علوم اَصالی، غرض مدوِّنِ علم، به خود آنها تعلق گرفته است و جنبه مقدّمیّت برای علم دیگر ندارند و ممکن است در دانش های دیگر نیز مورد استفاده قرار گیرند؛ اما چنین نیست که در اصل پیدایش، فرعِ وجودِ علمِ دیگری باشند؛ مثلاً اگر دو علم جبر و حساب را در نظر بگیریم خواهیم دید که علم جبر برای علم حساب، جنبه ابزاری و مقدّمی دارد؛ زیرا غرض از تدوین قواعد و معادلات جبری، امکان محاسبات ریاضی است و اگر علم حساب در کار نبود جایی برای پیدایش علم جبر نبود.

با توجه به آنچه ذکر شد روشن می شود منطق از جمله علوم آلی است؛ زیرا اگر علوم استدلالی دیگری چون فلسفه، ریاضی، هندسه و … نبود جایی برای فراگیری منطق نزد

[شماره صفحه واقعی : 4]

ص: 1994

دانش پژوهان آن علوم نیز نبود. (1) بنابراین، منطق از علوم ابزاری است و همه علوم، که قواعد منطقی در آنها به کار گرفته می شود، نسبت به آن از دانش های اَصالی محسوب می شوند.

2- منطق مانند بسیاری از دانش های دیگر بیانگر قوانین کلی است؛ یعنی معرفتی است مبیِّن قواعد عام اندیشه. بنابراین، منطق مانند بسیاری از علوم بشری، حکمِ جزئیاتِ تحت پوشش خود را مشخص می کند؛ همان گونه که قانونِ نحویِ«هر فاعلی مرفوع است»بیان می دارد: هرگاه اسمی فاعل جمله واقع شود مرفوع خواهد بود؛ بر همین منوال، این قانون منطق، که«تعریف باید نزد مخاطب مفهومی روشن تر و شناخته شده تر از معرَّف داشته باشد»نیز بیانگر قانونی کلی و عام است که هرگاه در مقام تبیین یک صورت مجهول برآمدیم باید تعریف، وضوح و روشنی بیشتری داشته باشد تا مخاطب از آن سود برد و آگاهی جدیدی به دست آورد. پس، چنان که در تعریف ذکر شد، قوانین منطق علاوه بر این که ابزار تلقی می شوند، کلیّت و شمول نیز دارند. و از آن رو که بیانگر قانونی عقلی اند هیچ گاه قابل استثنا نیستند.

3- تنها به کار بردن صحیح و دقیق قواعد منطق، ذهن را در درست اندیشیدن یاری می دهد؛ یعنی ذهن در مقام تفکر صحیح هنگامی کامیاب خواهد بود که از قانون منطق تبعیت کند وگرنه صرف دانستن قواعد و برف انبار کردن قوانین آن، موجب مصونیّت از خطا در تفکر نخواهد شد. پس، پاسخ این شبهه معروف: «اگر منطق اندیشه را از خطا باز می دارد، پس چرا منطقیون خود از خطای در اندیشه مصون نیستند؟»نیز روشن می شود؛ زیرا برای منطقی اندیشیدنْ، صرف دانستنِ منطق کافی نیست، بلکه به کار بستن آن نیز لازم است.

موضوع منطق

براساس آنچه بیان شد، موضوع دانش منطق معلوم می شود. منطق از اندیشه بشر سخن می گوید؛ یعنی به بررسی جریان تفکر می پردازد. جریان تفکر به دو منظور تحقق می یابد:

1- سامان بخشیدن به معلومات پیشین به گونه ای که«تعریف»جدیدی را نتیجه دهد؛

[شماره صفحه واقعی : 5]

ص: 1995


1- انسان متفکر هرچند، دانش پژوه علوم استدلالی نیز نباشد برای مصون ماندن از خطای در تفکر، به روشی برای درست اندیشیدن نیازمند است. بنابر این بیان فوق تنها برای توضیح هویت ابزاری این علم است.

2- تنظیم و ترتیب بخشیدن معلومات پیشین به گونه ای که«استدلال های»جدید در ذهن شکل گیرد.

حال اگر انسان در جریان اندیشه، گاه به بیراهه و خطا می رود لاجرم این کژ روی فکری در یکی از دو زمینه فوق (تعریف و استدلال) خواهد بود و چون منطق، رسالت خطاسنجی فکر را به عهده دارد بنابراین، باید راه و روش مصون ماندن اندیشه را از خطا در دو عرصه«تعریف»و«استدلال»بیان کند. پس می توان گفت موضوع منطق عبارت است از:

الف) تعریف و یا به عبارت دقیق تر، روش تعریف؛

ب) استدلال و یا به عبارت دقیق تر، روش استدلال. (1)

[شماره صفحه واقعی : 6]

ص: 1996


1- در کتب متداول منطقی از تعریف به معرِّف و از استدلال به حجّت تعبیر کرده اند . مراد از معرِّف، مجموعه معلوماتی است که ما را به تعریفی جدید می رساند؛ مانند انسان حیوان ناطق است. مراد از حجّت، مجموعه معلوماتی است که از طریق استدلال ما را به اعتقادی جدید می رساند؛ مانند علی انسان است . هر انسانی متفکّر است . بنابراین، علی متفکّر است .
چکیده

1- انسان ذاتاً موجودی متفکر است.

2- انسان در جریان تلاش اندیشه ای خود، گاه دچار خطا می شود.

3- راز احتیاج انسان به منطق، یافتن روشی برای جلوگیری از خطا در اندیشه است.

4- منطق علمی آلی است در بردارنده مجموعه قواعد کلی که به کار بردن دقیق و درست آنها، ذهن را از خطای در اندیشه باز می دارد.

5- دانش های بشری به ابزاری (مقدّمی) و استقلالی (اَصالی) تقسیم می شوند.

6- برای منطقی اندیشیدن، دانستن علم منطق کافی نیست، بلکه به کار بستن قوانین آن و ممارست نیز لازم است.

7- موضوع منطق عبارت است از:

الف) تعریف و یا به تعبیر دقیق تر، روش تعریف؛

ب) استدلال و یا به تعبیر دقیق تر، روش استدلال.

[شماره صفحه واقعی : 7]

ص: 1997

پرسش

1- دلیل احتیاج انسان به علم منطق چیست؟

2- چند نمونه از خطای فکر، غیر از مثال های ذکر شده در درس را بنویسید.

3- علم منطق را تعریف کنید.

4- نکات برجسته در تعریف علم منطق کدام است؟

5- مراد از علوم آلی و اَصالی چیست؟

6- چرا گاهی منطقیون خود در جریان تفکر، مرتکب خطا می شوند؟

7- موضوع علم منطق چیست؟ چرا؟

خودآزمایی

1- منطق علمی است که،

الف) شیوه صحیح سخن گفتن را به ما می آموزد. ب) شیوه صحیح اندیشیدن را به ما می آموزد.

ج) بدون آن نمی توان فکر کرد. د) هر کس بخواند درست فکر می کند.

2- قواعد و قوانین منطق،

الف) قراردادی اند. ب) اعتباری اند. ج) قابل استثنااند. د) غیرقابل استثنااند.

3- برای مصون ماندن اندیشه از خطا باید،

الف) قواعد منطقی را آموخت. ب) قواعد منطقی را در نظر داشت.

ج) بر قواعد منطق معرفت و مهارت یافت. د) دقت در تفکر داشت.

4- منطق از جمله علومِ … … … …

الف) آلی است. ب) اَصالی است. ج) استقلالی است. د) عالی است.

5- درباره علم منطق کدام گزینه غلط است؟

الف) منطق بیانگر قوانین کلّی است. ب) منطق از علوم ابزاری است.

ج) دانستن قواعد منطقی سبب مصونیّت فکر از خطاست. د) موضوع منطق روش تعریف و روش استدلال است.

6- علم جبر و علم حساب به ترتیب کدامند؟

الف) اصالی – اصالی. ب) آلی – آلی. ج) اصالی – آلی. د) آلی – اصالی.

7- بهترین گزینه درباره موضوع منطق کدام است؟

الف) موضوع منطق روش تعریف و استدلال است. ب) تعریف و استدلال است.

ج) دانش های پیشین بشری است. د) معلومات مفید بشری است.

8- معلومات ما از آن جهت که منجر به کشف چیستی مجهولی می شود چه نام دارد؟

الف) معرِّف. ب) حجت. ج) استدلال. د) اعتقاد.

9- معلومات ما از آن جهت که منجر به ایجاد اعتقاد از طریق استدلال می شود، چه نام دارد؟

الف) حجّت. ب) معرِّف. ج) تعریف. د) ابزار.

[شماره صفحه واقعی : 8]

ص: 1998

10- علوم اَصالی،

الف) در اصل پیدایش، فرع وجود علم دیگری هستند. ب) در علوم دیگر از آنها استفاده نمی شود.

ج) برای کاربرد در دانش دیگر تدوین شده اند. د) در اصل پیدایش، فرع وجود علم دیگری نیستند.

11- موضوع مورد بحث منطق عبارت است از:

الف) صحبت کردن. ب) جریان اندیشه. ج) گفتگو کردن. د) علوم مختلف.

12- وجه مهم تمایز منطق با علوم دیگر عبارت است از:

الف) ابزار خطاسنجی در تفکر است. ب) منطق به شناخت اجمالی ذهن می پردازد.

ج) منطق کشف واقعیت می کند. د) منطق اندیشه شناسی است.

13- منطق علمی … … … است که بیانگر قوانین … … … است.

الف) آلی – تعریف. ب) آلی – تعریف و استدلال. ج) ابزاری – استدلال. د) اَصالی – تعریف و استدلال.

14- برای منطقی اندیشیدن … … … …

الف) دانستن قواعد علم منطق کافی است. ب) به کار بستن قواعد منطق کافی است.

ج) دانستن قواعد منطق و مهارت در آنها کافی است. د) دانستن قواعد منطق، به کاربستن ومهارت درآنها لازم است.

15- اگر علوم استدلالی مانند فلسفه، ریاضی و هندسه نبود، آیا نیازی به دانش منطق باقی می ماند؟

الف) خیر. ب) بلی.

ج) نیاز به روش درست تعریف باقی می ماند. د) نیاز به روش درست استدلالی باقی می ماند.

16- درباره علوم آلی کدام گزینه غلط است؟

الف) در اصل برای کاربرد در علوم دیگر تدوین شده اند. ب) غرض متون این علوم،، به خود آن ها تعلّق گرفته است.

ج) نسبت به علوم دیگر، جنبه مقدّمیّت دارند. د) در اصلِ پیدایش، فرعِ وجود علم دیگری هستند.

17- تلاش ذهنی انسان … … … …

الف) همواره به نتیجه می رسد. ب) هیچ گاه به نتیجه نمی رسد.

ج) گاه به نتیجه می رسد. د) همواره به نتیجه غلط می رسد.

18- معلومات بشر جملگی … … … است.

الف) حجّت. ب) معرِّف.

ج) معرِّف یا حجّت. د) اگر بتواند مجهولی را به معلوم تبدیل کند معرِّف یا حجّت.

19- در کدام بحث از مباحث دانش منطق روش درست تعریف تبیین می شود؟

الف) حجّت. ب) استدلال. ج) معرِّف. د) مباحث کلّی.

20- در کدام بحث از مباحث منطق روش درست استدلال تبیین می شود؟

الف) تعریف. ب) معرِّف. ج) حجّت. د) مباحث کلّی.

برای تفکّر بیشتر

1- تفکر چیست؟ ساختمان و نحوه عملکرد آن چگونه است؟

2- آیا تفکر از ویژگی ها و امتیازات انسان است؟

3- آیا نظر دیگری – غیر از آنچه در درس ذکر شد – درباره موضوع علم منطق وجود دارد؟

4- آیا هر معلومی صلاحیت عنوان معرِّف و یا حجّت را دارد

[شماره صفحه واقعی : 9]

ص: 1999

درس2 : سِمَت، تقسیم و مباحثِ منطق
اهداف کلّی

اهداف کلّی درس دوم این است که دانش پژوه:

1- وجه تسمیه علم منطق را فرا بگیرد؛

2- علّت تقسیم منطق به صوری و مادی را بشناسد؛

3- با مباحث منطق صوری آشنا شود؛

4- واژه ها، مفاهیم و اصطلاحات این درس را فرا بگیرد.

اهداف رفتاری

دانش پژوه محترم، انتظار می رود پس از فراگیری این درس بتوانید:

1- نطق ظاهری و باطنی و منطق صوری و مادی را تعریف کنید؛

2- وجه تقسیم منطق به صوری و مادی را توضیح دهید؛

3- علّت تقسیم مباحث منطق صوری به دو بخش تصورات و تصدیقات را بیان کنید.

[شماره صفحه واقعی : 10]

ص: 2000

سِمَت منطق

(1)

سمت در لغت، به علامتی گفته می شود که در نتیجه داغ نهادن بر پوست حیوان پدید می آید؛ ولی امروزه به مطلق علامت، اعم از این که بر حیوان باشد یا غیر آن، با داغ باشد یا غیرداغ، سمت گفته می شود.

اما در معنای اصطلاحی آن اختلاف است: برخی می گویند مراد از آن عنوان و نام علم است و برخی مراد از آن را وجه تسمیه علم می دانند. بدون تردید، صرف ذکر نام یک علم، موجب فزونی بصیرت در فراگیری آن دانش نخواهد بود. آنچه دربردارنده چنین فایده ای است بیان وجه تسمیه علم است.

منطق از ماده «نطق» اشتقاق یافته است؛ نطقی که حقیقتاً به معنای تکلّم است و مجازاً بر منشأ آن، یعنی تفکر و تعقل اطلاق می شود و اتفاقاً مراد از نطق در این علم، همین معنای مجازی، یعنی اندیشه و نطق باطنی است.

منطق به لحاظ ادبی، یا مصدر میمی به معنای سخن گفتن و یا اسم مکان به معنای محل سخن گفتن است. این که این علم را منطق نامیده اند یا از باب مبالغه است – در صورتی که آن را مصدر میمی بدانیم – بدان معنا که این دانش به اندازه ای در رشد نطق و تفکر انسان نقش دارد که گویا خودِ آن است. و یا بدین جهت است که علم منطق جایگاه ظهور و بروز نطق و اندیشه انسان است – البته در صورتی که آن را اسم مکان تلقّی کنیم.

منطق صورت و ماده

در درس گذشته گفته شد: انسان ذاتاً موجودی متفکر است و اکنون باید بدانیم برای کشف مجهول از طریق فکر حداقل دو شرط اساسی وجود دارد:

1- انتخاب معلومات مناسب و صحیح؛

2- تنظیم و صورت بندی درست آنها.

[شماره صفحه واقعی : 11]

ص: 2001


1- پیش تر سنّت مؤلفان بر این بوده است که قبل از ورود به مباحث یک علم، هشت مطلب را به عنوان “رئوس ثمانیه” ذکر می کرده اند که دانستن آن ها موجب زیادت و بینش دانش پژوه در فراگیری آن علم می شد. این رئوس هشت گانه عبارت است از: سِمَت، مؤلف، غرض، منفعت، مرتبه، جنس، قسمت و روش های تعلیم علم.

فقدان هر یک از این شروط، مانع رسیدن به حقیقت خواهد بود. بنابراین، ذهن آن گاه که فکر می کند ممکن است صحیح عمل کند و ممکن است دچار خطا شود. منشأ خطای اندیشه، نبودِ یکی از دو شرط فوق است؛ زیرا تفکر در عالم ذهن مانند یک ساختمان است؛ یک ساختمان آن گاه کامل است که هم مصالح و مواد تشکیل دهنده آن بی عیب باشد و هم معماری آن براساس اصول صحیح ساختمانی باشد. با نبود یکی از این دو نمی توان بدان ساختمان اعتماد و اطمینان کرد؛ مثلاً اگر گفتیم: «سقراط انسان است. هر انسانی ستمگر است. بنابراین، سقراط ستمگر است.»این استدلال اگرچه از نظر شکل و صورت صحیح است، اما از نظر ماده و مصالح فاسد است؛ زیرا آن جا که می گوییم: «هر انسانی ستمگر است»درست نیست. حال اگر بگوییم: «همه مردان انسان هستند. همه زنان انسان هستند. بنابراین، همه مردان زن هستند.»ماده و مصالح استدلال صحیح است؛ ولی صورت و نظام آن نادرست است و همین امر، موجب غلط بودن نتیجه خواهد بود. این که چرا صورت و شکل استدلال نادرست است در درس چهاردهم در باب قیاس روشن خواهد شد.

حال اگر پذیرفتیم منطق عهده دار خطاسنجی اندیشه است باید قواعد عام اندیشه در هر دو نوع از خطا را هم بیان کند. آن بخشی از منطق که متکفّل خطاسنجی در قلمرو صورت فکر، چه در عرصه تعریف و چه در محدوده استدلال است، منطق صوری و آن بخشی از منطق، که عهده دار سنجش خطا در ماده فکر است، منطق مادی نامیده می شود.

منطق صوری به نام های منطق نظری، منطق کلاسیک، منطق عمومی، منطق ارسطویی و منطق قدیم نیز نامیده شده است.

منطق مادی نیز امروزه به نام های منطق عملی(اعمالی )، منطق اختصاصی، متدلوژی علوم(شناخت روش های علوم )، فلسفه علمی خوانده می شود.

مباحث منطق

آن چنان که گذشت، علم منطق به صوری و مادی تقسیم می شود. حال باید دانست مباحث منطق صوری و مادی را می توان به دو بخش تقسیم کرد:

الف) تصورات؛

ب) تصدیقات.

در بخش تصورات – منطق صوری پس از طرح مطالب مقدماتی، از تعریف، اقسام و شرایط آن و در بخش تصدیقات از استدلال، اقسام و

[شماره صفحه واقعی : 12]

ص: 2002

شرایط آن سخن به میان می آید. (1)

برای روشن شدن تقسیم بندی فوق پاسخ دو سؤال ضروری است: اولاً، تصور و تصدیق چیست؟ ثانیاً، چرا مباحث منطق به این دو بخش تقسیم می شود؟

تصور و تصدیق

انسان در درون خود واقعیاتی چون درد، شادی و غم را احساس می کند. پس از مدتی که آن رخ دادِ درونی از بین رفت صورتی از آن در ذهن او باقی می ماند. تحقق این امور در درون انسان و نیز صورت های آن، صفت و حالتی را برای او ایجاد می کند که به آن«علم»،«ادراک»و یا«آگاهی»گفته می شود. بنابراین، انسان گاه به صورت اشیا علم دارد و گاه به حضور وجود آنها در درون خود. در صورت نخست، علم را«حصولی»و در صورت دیگر«حضوری»می نامند. علم حصولی به نوبه خود به دو نوع تقسیم می شود: تصور و تصدیق.

تصدیق عبارت است از: ادراک مطابقت و یا عدم مطابقت یک نسبت(جمله خبری )با واقع؛ مانند زمین کروی است. جیوه جامد نیست. البته چنین ادراکی مقتضی حکم و اذعان نیز است.

تصور عبارت است از: صورت (2) پدید آمده اشیا در ذهن، به نحوی که اقتضای حکم و اعتقادی را نداشته باشد؛ مانند علی، خورشید و ماه، آسمان زیبا، آیا حسن عالم است؟

پس از تقسیم علم حصولی به تصور و تصدیق، مؤلفان منطق در دوره های متأخر این تقسیم را مبنا قرار داده، ابواب منطق را به دو بخش تصورات و تصدیقات تقسیم کردند. وجه چنین تقسیمی این است که، جریان اندیشه در ذهن، گاه از طریق سامان بخشی چند تصور برای رسیدن به تصوری جدید و گاه از طریق تنظیم و ترتیب دادن چند تصدیق برای رسیدن به تصدیقی جدید صورت می گیرد. از این رو، منطق صوری به عنوان ابزار و روشی برای خطاسنجی جریان تفکر، باید در دو بخش تصورات و تصدیقات، نقشی اساسی داشته باشد.

[شماره صفحه واقعی : 13]

ص: 2003


1- مباحث مقولات عشر (قاطیغوریاس) به مواد تعریف، و مباحث صناعات خمس به مواد استدلال می پردازد. این دو مبحث هر دو به منطق مادّی مربوط می شود. از آن جا که دانش فلسفه به نحوه هستی اشیاء می پردازد و بحث از جوهر و عرض (مقولات عشر) و نیز اقسام آن در حقیقت به طور هستی این دو مربوط می شود، غالب منطق دانان متأخر و نیز فلاسفه ترجیح می دهند مطلب مقولات عشر (منطق مادّی در حوزه تعریف) در کتاب های فلسفی تنقیح و تبیین شود.
2- مراد صرفاً صورت محسوس یا شکل هندسی اشیا نیست، بلکه منظور شناخت حقیقت و صورت معقول آنها نیز هست. این نکته در مبحث تعریف روشن تر خواهد شد.
چکیده

1- مراد از سِمَت در لغت، علامت و در اصطلاح وجه تسمیه یک علم است.

2- منطق یا مصدر میمی به معنای سخن گفتن و یا اسم مکان به معنای مکان نطق است.

3- برای کشف مجهول از طریق فکر، حداقل دو شرط اساسی وجود دارد:

الف) انتخاب معلومات مناسب و صحیح؛

ب) تنظیم و صورت بندی درست آنها.

4- منشأ خطای اندیشه، فقدان یکی از دو شرط است.

5- منطق مادی، عهده دار سنجش خطا در ماده فکر است.

6- منطق صوری، متکفل خطاسنجی در قلمرو صورت فکر است.

[شماره صفحه واقعی : 14]

ص: 2004

پرسش

1- سمت را در لغت و اصطلاح تعریف و سمت منطق را بیان کنید.

2- مراد از نطق ظاهری و باطنی و منظور از ماده «نطق» در منطق چیست؟

3- مراد از منطق صوری و مادی چیست؟

4- چرا منطق به صوری و مادی تقسیم می شود؟

5- برای کشف مجهول از طریق فکر چه شروطی لازم است؟

6- تصور و تصدیق را با ذکر مثال تعریف کنید.

7- چرا مباحث منطق به دو بخش تصورات و تصدیقات تقسیم می شود؟

خودآزمایی

1- منظور از سمت یک علم،

الف) وجه تسمیه آن است. ب) عنوان آن است.

ج) جایگاه آن است. د) مرتبه آن است.

2- استعمال ماده «نطق» به معنای اندیشه … …

الف) حقیقت است. ب) مجاز است به علاقه محل.

ج) مجاز است به علاقه سببیّت. د) استعمال در موضوع له است.

3- نطق درونی یعنی،

الف) علم. ب) تفکر. ج) صورت های ذهنی. د) تصدیق.

4- منطق به لحاظ ادبی،

الف) مصدر میمی است. ب) اسم مکان است.

ج) اسم مکان و آلت است. د) مصدر میمی و اسم مکان است.

5- وقوع خطا در فکر،

الف) فقط در ماده است. ب) فقط در صورت است.

ج) محال است. د) در ماده و صورت است.

6- نام های دیگر منطق صوری … … … است.

الف) منطق عمومی و منطق عملی. ب) منطق نظری و منطق اعمالی.

ج) منطق قدیم و منطق اختصاصی. د) منطق نظری و منطق کلاسیک.

7- سنجش خطا در ماده فکر به عهده … … … است.

الف) منطق نظری. ب) منطق عمومی. ج) منطق کلاسیک. د) منطق عملی.

8- برای کشف مجهول از طریق فکر، حداقل … … … لازم است.

الف) انتخاب معلومات مناسب. ب) تنظیم و صورت بندی درست معلومات.

ج) انتخاب معلومات مناسب و صحیح و تنظیم درست آنها. د) انتخاب معلومات صحیح.

[شماره صفحه واقعی : 15]

ص: 2005

9- صورت ذهنی اشیا چه نام دارد؟

الف) فکر. ب) علم حصولی. ج) علم حضوری. د) تصدیق.

10- کدام گزینه درباره اصطلاح تصدیق درست است؟

الف) تصدیق همان اذعان است. ب) تصدیق همان اعتقاد است.

ج) تصدیق ادراک واقع است به نحوی که دنبال آن حکم می آید. د) تصدیق همان حکم است.

11- درباره آیه های زیر کدام گزینه مناسب است؟

«أ لم أعهد إلیکم یا بَنِی آدمَ ألّا تَعبُدوا الشَّیطان»؛«أقِمِ الصَّلوه».

الف) تصور. ب) تصدیق. ج) فکر. د) علمِ حضوری.

12- درباره آیه های زیر کدام گزینه مناسب است؟

«ولا یَغتب بَعضکم بَعضاً»؛«یا بنیّ لا تُشرک باللّه».

الف) تصدیق. ب) تصور. ج) فکر. د) منطق.

13- کدام گزینه برای آیه های زیر درست است؟

«فلو أنّ لنا کَرّهً فنکون من المؤمنین»؛«مالِی لا أرَی الهُدهُد».

الف) تصور. ب) تصدیق. ج) علم حضوری. د) فکر.

14- هنگامی که شخص احساس درد می کند و هنگامی که درد او از بین می رود وی ابتدا علمِ … … … و بعد علمِ … … دارد.

الف) حضوری – حصولی. ب) حصولی – حضوری.

ج) درونی – حضوری. د) حضوری – درونی.

15- اگر علم عبارت باشد از: «صورت ذهنی اشیا»، منظور از صورت کدام گزینه است؟

الف) صورت های محسوس و معقول. ب) تصورات بدیهی و غیربدیهی.

ج) تصدیقات بدیهی و غیر بدیهی. د) صورت های محسوس و شکل هندسی اشیا.

16- عبارات«آیا باران می بارد؟»و«اگر باران ببارد»به ترتیب کدامند؟

الف) تصدیق – تصور. ب) تصوّر – تصدیق.

ج) تصوّر – تصوّر. د) تصدیق – تصدیق.

17- عبارات«آب کم جو تشنگی آور بدست»و«دانش انوار است در جان رجال»به ترتیب کدامند؟

الف) تصدیق – تصور. ب) تصوّر – تصدیق.

ج) تصوّر – تصوّر. د) تصدیق – تصدیق.

18- اگر پس از نگاه کردن به یک شی ء، چشمان خود را ببندید تصویری از آن شیء در لحظه ای کوتاه پیش رویتان نقش می بندد. به چنین پدیده ای اصطلاحاً … … … می گوییم.

الف) علم حضوری. ب) فکر. ج) تصوّر. د) تصدیق.

19- آن بخش از منطق که عهده دار خطاسنجی در مادّه فکر است … … … نامیده می شود.

الف) منطق عملی. ب) منطق اختصاصی.

ج) منطق صوری. د) گزینه الف و ب.

20- احساس درد، شادی و غم عبارت است از:

الف) تصور. ب) تصدیق. ج) علم حضوری. د) علم حصولی.

[شماره صفحه واقعی : 16]

ص: 2006

برای تفکّر بیشتر

1- رؤوس ثمانیه را به تفصیل بیان کنید.

2- آیا علم منطق از عهده جلوگیری خطا در ناحیه ماده فکر برمی آید؟

3- کدام بخش منطق متکفل بحث از منطق عملی است؟

4- آیا علم و آگاهی اختصاص به انسان دارد یا در حیوانات و موجودات مجرد نیز یافت می شود؟ علم در مورد غیر انسان به چه معناست؟

[شماره صفحه واقعی : 17]

ص: 2007

درس3 : تاریخچه و مؤلّف منطق
اهداف کلّی

اهداف کلّی درس سوم این است که دانش پژوه؛

1- تاریخچه علم منطق را بداند؛

2- مؤلف علم منطق را بشناسد؛

3- با طبقه بندی آموزشی کتاب های منطقی آشنا شود.

اهداف رفتاری

دانش پژوه محترم، انتظار می رود پس از فراگیری این درس بتوانید:

1- منطق تدوینی و تکوینی را تعریف و تاریخ تولد آنها را بیان کنید؛

2- بستر تاریخی و فضای فکری تدوین منطق را بگویید؛

3- نقش دانشمندان مسلمان در منطق ارسطویی را توضیح دهید؛

4- آثار منطقی ابوعلی سینا، خواجه طوسی، و دیگر بزرگان را نام ببرید؛

5- جایگاه منطق ارسطویی نزد اروپاییان را قبل و بعد از دوران تجدد توضیح دهید؛

6- مؤلّف علم منطق و منطق جدید را به اختصار معرفی کنید؛

7- طبقه بندی آموزشی کتاب های منطقی را توضیح دهید.

[شماره صفحه واقعی : 18]

ص: 2008

تاریخچه منطق

منظور از تاریخ علم منطق، زمان تولد و چگونگی شکوفایی و رشد این دانش به عنوان مجموعه ای مدوّن است و گرنه، هم چنان که در درس نخست بیان شد، ذهن انسان به طور تکوینی و براساس خلقت به گونه ای آفریده شده است که در جریان تفکر به شیوه ای خاص عمل می کند و از این جهت، هرگز تابع دستور و یا قانون جعلی کسی نیست؛ به عبارت دیگر، تاریخ تولد«منطق تکوینی»مقارن تاریخ تولد انسان است، اما منطق به عنوان دانشی مستقل و مجموعه ای از قواعد مدوّن اندیشه، سال ها پس از خلقت انسان، تألیف و تدوین شد.

اگرچه دقیقاً نمی توان مشخص کرد انسان از چه زمانی به وجود قوانین و قالب هایی در اندیشه خود، که چارچوب اندیشیدن صحیح وی را تشکیل می داده پی برده است؛ ولی شواهدی در دست است که نشان می دهد آثاری از تفکر منظم انسان در مراکز تمدن قدیم، مانند ایران، چین و هندوستان وجود داشته است.

بدون تردید بستر تاریخی و فضای فکری پیدایش علم منطق در سرزمین یونان با اندیشورانی که به زبان یونانی«سوفیست»یعنی حکیم و دانشور نامیده می شده اند ارتباطی مستقیم داشته است. ایشان معلمانی حرفه ای بودند که فن خطابه و مناظره را تعلیم می دادند و وکلای مدافع، که در آن روزگار بازار گرمی داشتند، برای دادگاه ها می پروراندند. این حرفه اقتضا می کرد شخص وکیل بتواند هر ادعای حق یا باطلی را اثبات و در مقابل، هر ادعای مخالفی را رد کند. نتیجه طبیعی استمرار این گونه آموزش های نادرست، کم کم این فکر را در ایشان و عده ای دیگر به وجود آورد که اساساً حقیقتی ورای اندیشه انسان به عنوان واقعیتی ثابت، وجود ندارد.

در چنین فضای اندیشه ای و آشوب فکری، دانشمندانی چون سقراط، افلاطون و ارسطو در صدد برآمدند در مقابل سوفیست ها روشی را برای جریان اندیشه صحیح تدوین کنند تا با آن، بتوان درستی و یا نادرستی استدلال را تشخیص داد. بدین صورت، علمِ منطق در سرزمین یونان و در حدود چهار قرن قبل از میلاد به عنوان دانشی مستقل و مدوّن پا به عرصه وجود گذاشت.

پس از آن که علوم یونانی از طریق حوزه اسکندریه به عالم اسلام راه یافت، در زمان

[شماره صفحه واقعی : 19]

ص: 2009

مأمون، خلیفه عباسی(در سال 227 ه. ق )مرکزی به نام«بیت الحکمه»در بغداد بنیان نهاده شد که در آن برخی از دانش های یونانی از جمله منطق نیز تدریس می شد.

کتاب های منطقی ارسطو، که مجموعه آنها بعدها و در قرن ششم میلادی«ارغنون»نام گرفت و جمعاً هشت رساله بود، همگی در این زمان به عربی ترجمه شد. هم چنین مقدمه معروف فرفوریوس بر منطق ارسطو به نام«ایسا غوجی»نیز با عنوان«مدخل»به عربی ترجمه شد و در ردیف کتب هشت گانه ارسطو قرار گرفت.

پس از ورود منطق در حوزه فرهنگ اسلامی، این علم به سرعت در میان مسلمین نفوذ و گسترش یافت. دانشمندان مسلمان پس از فراگیری صحیح و دقیق این دانش در دسته بندی و تنقیح مباحث، شرح و تفصیل آن و افزودن بحث های دقیق به پیشبرد منطق همّت گماشتند.

دانشوران مسائل منطقی

از بین دانشوران و فرهیختگان بزرگ مسلمان، که به اِمعان نظر و موشکافی در مسائل منطقی پرداختند و در تکمیل و تنظیم علم منطق نقشی مهم و به سزا داشتند می توان به این افراد اشاره کرد:

1- ابونصر محمد بن طرخان فارابی ملقب به معلم ثانی (338 – 257ه. ق ). وی پدر منطق اسلامی شناخته شده و بر آثار منطقی ارسطو شرح های متعددی نوشته است. فارابی نخست از شاگردان«بیت الحکمه»بود و سپس از استادان برجسته آن جا شد. مهم ترین اثر منطقی او اوسط کبیر و مجموعه ای است که با عنوان منطقیات فارابی به چاپ رسیده است.

2- ابوعلی حسین بن عبدالله بن سینا ملقب به شیخ الرئیس (428 – 370ه. ق ). وی بزرگ ترین منطق دان مسلمان است. ابوعلی در منطق دارای تألیفات بسیاری، چون منطق شفا، نجات، دانشنامه علائی و منطق اشارات است. تدوین منطق در دو بخش تعریف و استدلال، به جای نه بخش، که با سلیقه ارسطو سازگار بوده است، به ابتکار ابن سینا در فرهنگ اسلامی تأسیس شده است.

3- زین الدین عمر بن سهلان ساوی(م 450ه. ق ). وی از مردم ساوه است. مهم ترین کتاب منطقی ساوی، که امروز یکی از متون درسی دانشگاه الازهر در مصر است، البصائر النصیریه نام دارد. او هم چنین دارای آثاری در منطق به زبان فارسی است که با عنوان تبصره و دو رساله دیگر در«منطق»به چاپ رسیده است.

[شماره صفحه واقعی : 20]

ص: 2010

4- ابو ولید محمد بن احمد بن رشد( 595 – 520ه. ق ). وی بسیاری از کتب منطق ارسطو را شرح کرد. کتاب های او در منطق عبارت است از: الضروری فی المنطق، شرح کتاب مقیاس، شرح کتاب برهان، تلخیص برهان و تلخیص سفسطه.

5- ابوالفتوح شهاب الدین یحیی بن حبش امیرک سهروردی ملقب به شیخ اشراق (587 – 549 ه. ق ). وی مؤسس«مکتب اشراق»است. شیخ اشراق در برخی از مباحث منطقی آرایی خاص دارد که در آثار منطقی او طرح شده است. کتب منطقی وی عبارتند از: مطارحات و مشارعات، تلویحات و حکمهالاشراق(بخش اوّل ).

6- محمد بن محمد بن حسن طوسی ملقب به خواجه نصیرالدین (672 – 597ه. ق ). وی بهترین شرح بر اشارات و نیز مهم ترین کتاب منطقی به زبان فارسی یعنی اساس الاقتباس را نوشت. کتاب معروف دیگر خواجه در دانش منطق، التجرید فی علم المنطق است.

7- محمود بن مسعود ملقب به قطب الدین شیرازی (710 – 634ه. ق ). وی یکی از شاگردان ممتاز و نامی خواجه طوسی است. کتب منطقی او عبارتند از: درّه التاج(بخش اوّل و دوم آن )و نیز شرح حکمه الاشراق، که بخش اوّل آن منطق است.

8- ابو منصور حسن بن یوسف بن علی بن مطهر حلّی ملقّب به علامه حلّی(م 726ه. ق ). وی از شاگردان خواجه نصیر و شارح بعضی آثار منطقی و کلامی اوست. معروف ترین کتاب منطقی علامه الجوهر النضید فی شرح کتاب التجرید است.

علاوه بر آن بخشی از کتاب الأسرار الخفیّه او به علم منطق اختصاص دارد.

9- محمود بن محمد بن رازی ملقب به قطب الدین رازی (766 – 694ه. ق ). وی بر کتب مهم منطق، مانند رساله شمسیه(نوشته کاتبی قزوینی )، مطالع الانوار(نوشته اُرموی )و نیز شرح اشارات خواجه، شرح نوشته است. شرح شمسیه و شرح مطالع او از کتب متداوّل حوزه های علمیه قدیم بوده است.

10- صدرالدین محمد بن ابراهیم شیرازی ملقّب به صدرالمتألّهین (1050 – 980ه. ق ). وی مؤسس«حکمت متعالیه»است. کتب منطقی او عبارت است از: رساله فی التصور و التصدیق، حواشی بر منطق حکمهالاشراق، اللمعات المشرقیه فی الفنون المنطقیه، که با عنوان منطق نوین به فارسی ترجمه شده است.

11- حاج ملا هادی سبزواری (1289 – 1212 ه. ق ). وی برجسته ترین شاگرد مکتب

[شماره صفحه واقعی : 21]

ص: 2011

صدرالمتألّهین است. مهم ترین تألیف او در منطق، منظومه اللآلی المنتظمه و شرح آن است. که هم اکنون نیز از کتب درسی حوزه های علمیه به شمار می رود.

براساس نقل بعضی از محققان، پس از حمله مغول به بلاد اسلامی، تعداد منطق دانان معروف به شدت رو به کاهش نهاد، به طوری که شمار آنها در تمام دوران پس از مغول حتی از تعداد انگشتان دست نیز تجاوز نمی کند. آثار منطقی این دوره بیشتر به شکل تحشیه و تعلیقه بر آثار گذشتگان است.

منطق ارسطو در حوزه های علمی مسیحیت به ویژه در قرون وسطی و نزد متکلمان مسیحی رونقی عجیب داشت؛ ولی با ظهور دوران تجدد و نوزایی(رنسانس )در اروپا، بعضی از صاحب نظران مانند فرانسیس بیکن انگلیسی و رنه دکارت فرانسوی به طرد منطق ارسطویی پرداختند و در برابر آن موضع گرفتند.

اما دو – سه قرنی نگذشت که تدریجاً«تحقیق»در منطق ارسطو رونق خود را باز یافت به گونه ای که با الهام و استفاده تام از آن به صورت دانشی نو و با نام«منطق جدید»به دست گوتلوب فرگه فیلسوف و منطق دان معروف آلمانی به طور جامع و کامل تدوین گردید. پس از وی بزرگ ترین قدم در پیشبرد منطق جدید با انتشار سه جلد کتاب به نام اصول ریاضیات با تلاش دو فیلسوف و ریاضی دان انگلیسی، برتراند راسل و وایتهد برداشته شد. این کتاب موجب ایجاد تحولی بزرگ در منطق ریاضی شد.

امروزه علاوه بر«منطق جدید»یا«منطق ریاضی»، از دستگاه های منطقی دیگری چون«منطق دیالکتیک»،«منطق پراگماتیسم»و«منطق فازی»نیز می توان نام برد که در دوره های بعدی منطق، به معرفی آنها می پردازیم.

مؤلّف منطق

مشهورِ صاحب نظران، مدوّن علم منطق را حکیم یونانی«ارسطاطالیس»می دانند. البته به نظر ایشان، کشف و تدوین یک علم لزوماً به معنای خلق و ابداع آن نیست؛ چه این که خداوند قوانین و قواعدی را به صورت تکوینی در دستگاه اندیشه انسان نهاده است و ارسطو نخستین کسی است که این قوانین را کشف و قواعد منطقی تفکر را به عنوان مجموعه ای مدوّن گردآوری و تألیف کرده است.

[شماره صفحه واقعی : 22]

ص: 2012

قول غیرمشهوری نیز در باب مؤلّف منطق وجود دارد که براساس آن مدوِّن منطق ارسطو نبوده، بلکه پیش از تولد این دانش در یونان، قواعد صحیح اندیشه به دست دانشمندان مشرق زمین به خصوص دانشیان ایرانی صورت گرفته و پس از فتنه اسکندر به یونان انتقال یافته و ارسطو، تنها به جمع آوری و تنظیم آنها پرداخته است. بی تردید درستی یا نادرستی این سخن مبتنی بر بررسی اسناد تاریخی است.

طبقه بندی آموزشی کتاب های منطقی

همان طور که بیان شد، دانشمندان مسلمان کتاب های منطقی بسیاری نگاشته اند. این رساله ها به لحاظ حجم و نیز عمق مطالب همگی در یک سطح نیستند: برخی به انگیزه گزارشی مختصر از این علم و بعضی به منظور شرح و بسط مسائل منطقی و برخی دیگر نیز به جهت توسعه و نکته سنجی های دقیق منطقی نگاشته شده است.

در فراگیری یک دانش، اطلاع از طبقه بندی آموزشی کتاب های تألیف شده در آن علم برای دانش پژوهان و علاقه مندان از اهمیّت ویژه ای برخوردار است. هنگامی می توان از یک نوشته علمی، بهره کافی برد که عمق مطالب آن و میزان قدرت علمی شخص با یکدیگر تناسب داشته باشد. هرگونه عدم هماهنگی میان این دو، امکان استفاده درست و مطلوب از وقت و توان آموزش را در فرایند یادگیری، سلب خواهد کرد.

در مقایسه رساله های منطقی کمتر می توان کتاب یا کتاب هایی را سراغ کرد که دربر دارنده همه نکات مثبت کتاب دیگر، چه به لحاظ اسلوب ارائه مطالب و چه به لحاظ محتوا و نحوه تبیین، باشد؛ چه این که کتاب های نگاشته شده در این علم هر یک دارای شایستگی های مخصوص به خود است. از این رو داوری قطعی در باب طبقه بندی آموزش و سیر مطالعاتی در این علم به آسانی ممکن نیست. با این حال، شاید بتوان کتاب های منطقی را در سه ردیف طبقه بندی کرد:

1- منطق ابتدایی، که مهم ترین آنها عبارتند از:

میر سید شریف جرجانی، الکبری فی المنطق؛ عبداللَّه بن شهاب الدین یزدی، الحاشیه علی تهذیب المنطق للتفتازانی؛ ملا هادی سبزواری، اللآلی المنتظمه؛ محمد رضا مظفر، المنطق؛ محمود شهابی، رهبر خرد؛ محمد خوانساری، منطق صوری.

[شماره صفحه واقعی : 23]

ص: 2013

2- منطق متوسط، که مهم ترین آنها عبارتند از:

زین الدین عمر بن سهلان ساوی، البصائر النصیریّه؛ قطب الدین رازی، شرح الشمسیه؛ ابن سینا، نجات، دانشنامه علائی؛ قطب الدین شیرازی، درّه التاج؛ علامه حلّی، الأسرار الخفیّه؛ صدر المتألّهین، اللمعات المشرقیه فی الفنون المنطقیه – منطق نوین، رساله فی التصور والتصدیق.

3- منطق عالی، که مهم ترین آنها عبارتند از:

ابن سینا، منطق شفا، منطق اشارات؛ فخرالدین رازی، شرح منطق اشارات؛ خواجه نصیرالدین طوسی، تعدیل المعیار فی نقد تنزیل الأفکار، اساس الاقتباس، شرح منطق اشارات؛ قطب الدین محمد بن رازی، شرح المطالع؛ شیخ شهاب الدین سهروردی، بخش منطق کتاب های حکمه الإشراق و التلویحات و المشارع و المطارحات؛ خونجی، کشف الاسرار عن غوامض الأفکار؛ علّامه حلّی، الجوهر النضید فی شرح کتاب التجرید؛ ارسطو، ارغنون.

[شماره صفحه واقعی : 24]

ص: 2014

چکیده

1- تاریخ تولد«منطق تکوینی»مقارن تاریخ تولد انسان عاقل است.

2-«منطق تدوینی»چهار قرن قبل از میلاد و در سرزمین یونان تولد یافت.

3- مدوِّن علم منطق ارسطوست.

4- بستر تاریخی و فضای فکری پیدایش علم منطق در یونان، با متفکرانی که سوفیست نامیده می شده اند ارتباطی مستقیم دارد.

5- منطق پس از به حوزه فرهنگ اسلامی، به سرعت در میان مسلمین گسترش یافت.

6- دانشمندان مسلمان با دسته بندی ها، تنقیح مباحث و نیز شرح و تفصیل و افزودن بحث های دقیق، به پیشبرد منطق همّت گماشتند.

7- پس از حمله مغول، تعداد منطق دانان معروف به شدت رو به کاهش نهاد.

8- منطق ارسطو در حوزه های مسیحیت به ویژه در قرون وسطی و نزد متکلمان رواج داشت؛ ولی با ظهور تجدد در اروپا، دو – سه قرن مورد بی مهری دانشمندان غربی واقع شد؛ اما به تدریج رونق مجدد یافت به گونه ای که سرمایه اصلی برای تدوین«منطق جدید»شد.

9-«منطق جدید»را اولین بار«گوتلوب فِرگه»به طور جامع و کامل بنیان نهاد.

10- از یک نگاه می توان کتاب های منطقی را به لحاظ آموزشی به سه دسته تقسیم کرد.

[شماره صفحه واقعی : 25]

ص: 2015

پرسش

1- منطق تدوینی و تکوینی را تعریف کنید.

2- تاریخ تدوین منطق و مؤلِّف آن را بنویسید.

3- سوفیست ها چه نقشی در تدوین علم منطق داشته اند؟

4- سهم دانشمندان مسلمان در دانش منطق چقدر است؟

5- آثار منطقی دانشمندان زیر را نام ببرید: فارابی، ابوعلی سینا، ابن رشد، ساوی، شیخ اشراق، خواجه طوسی، علّامه حلّی، قطب الدین رازی، قطب الدین شیرازی، ملاصدرا و حاجی سبزواری.

6- وضعیت منطق در مغرب زمین(در قرون وسطی و بعد از آن )را به اختصار بنویسید.

7- غیر از منطق ارسطویی، نام چند منطق دیگر را نیز ذکر کنید.

8- بنیانگذار منطق جدید کیست؟

خودآزمایی

1- تاریخ تولد منطق تکوینی … … … است.

الف) قرن چهارم قبل از میلاد. ب) قرن ششم قبل از میلاد.

ج) مقارن با تولد انسان. د) مقارن تمدن ایران، چین و هند.

2- یکی از عوامل مهم فکری و تاریخی تدوین منطق … … … بوده است.

الف) وجود متفکرانی به نام سوفیست. ب) کنجکاوی بشر درباره نحوه کارکرد ذهن.

ج) ایجاد انگیزه برای تفکر انسان. د) ایجاد اندیشه در بشر.

3-«بیت الحکمه»در کجا و در چه زمانی بنیان نهاده شد؟

الف) در بغداد و در زمان خلیفه اوّل عباسی. ب) در یونان و در زمان خلیفه اوّل عباسی.

ج) در بغداد و در زمان مأمون عباسی. د) در بغداد و در قرن اوّل هجری.

4- مقدمه معروف بر منطق ارسطو که به نام«ایسا غوجی»در ردیف رساله های هشت گانه ارسطو قرار گرفت را کدام حکیم نگاشت؟

الف) فرفوریوس. ب) ابونصر فارابی.

ج) ابوعلی سینا. د) ابن رشد.

5- کدام دانشمند به عنوان معلم ثانی و پدر علم منطق اسلامی شناخته می شود؟

الف) ابوعلی سینا. ب) ابن رشد.

ج) ابونصر فارابی. د) خواجه نصیر.

6- مؤلّف کدام یک از کتاب های زیر خواجه نصیرالدین طوسی است؟

الف) اساس الاقتباس. ب) اللمعات المشرقیه.

ج) شرح مطالع. د) البصائر النّصیریه.

7- نخستین واضع و مؤلّف منطق نظری کدام یک از فلاسفه زیر است؟

[شماره صفحه واقعی : 26]

ص: 2016

الف) افلاطون. ب) سقراط. ج) ارسطو. د) ابوعلی سینا.

8- درباره کتاب منطق و مؤلف آن کدام گزینه صحیح است؟

الف) اللمعات المشرقیه – ملاهادی سبزواری. ب) شرح شمسیه – ابوعلی سینا.

ج) شرح شمسیه – کاتبی. د) دره التاج – قطب الدین شیرازی.

9- مؤلّف کتاب های الجوهر النضید، تلویحات و البصائر النّصیریه به ترتیب عبارتند از:

الف) شیخ اشراق، خواجه نصیرالدین طوسی، ابوعلی سینا. ب) ابن رشد، قطب الدین رازی، شیخ اشراق.

ج) ساوی، ارسطو، علامه حلّی. د) علامه حلّی، شیخ اشراق، ساوی.

10- بانی«منطق جدید»کیست؟

الف) فرگه. ب) راسل. ج) وایتهد. د) کانت.

11- کتاب های زیر از کتبی است که در سطح عالی فراگیری منطق ارزیابی می شوند:

الف) شرح اشارات و شرح مطالع. ب) درّه التاج و شرح شمسیّه.

ج) شرح اشارات و حاشیه. د) شرح مطالع و نجات.

12- کتاب های زیر از کتبی است که در سطح متوسط فراگیری علم منطق ارزیابی می شوند.

الف) منطق نوین و شرح شمسیّه. ب) منطق شفا و تلویحات.

ج) شرح حکمه الاشراق. د) الکبری فی المنطق.

13- کتاب های زیر از جمله کتبی است که در سطح ابتداییِ فراگیری منطق ارزیابی می شود.

الف) حاشیه و المنطق. ب) اساس الاقتباس و دره التاج.

ج) بصائر نصیریّه و دانشنامه علائی. د) تلویحات و کشف الاسرار.

14- در قرون وسطی رونق منطق ارسطویی در میان کدام گروه از دانشمندان بیش از سایر گروه ها بود؟

الف) دانشمندان علوم تجربی. ب) فلاسفه.

ج) متکلمان. د) ریاضی دانان.

15- چه کسانی حقیقت را دست نیافتنی می پنداشتند؟

الف) سوفسطاییان. ب) ارسطوییان.

ج) سقراطیان. د) فیثاغوریان.

16- در یونان قدیم، آموزش فن جدل و خطابه به جوانان در مقابل گرفتن اجرت، کار چه کسانی بود؟

الف) ارسطوییان. ب) فیثاغوریان. ج) سوفسطاییان. د) هراکلیتوس.

17- منطق منظومه اثر کیست؟

الف) فارابی. ب) ابوعلی سینا.

ج) ملاصدرا. د) حاج ملاهادی سبزواری.

18- آثار منطقی ارسطو از چه قرنی با ترجمه به زبان عربی وارد حوزه مسلمانان شد؟

الف) قرن اوّل هجری. ب) قرن دوم هجری. ج) قرن سوم هجری. د) قرن چهارم هجری.

19- مجموعه آثار منطقی ارسطو بعدها چه نام گرفت؟

الف) ارغنون. ب) اساس الاقتباس. ج) رساله جمهوری. د) ایساغوجی.

20- اثر منطقی صدرالمتألّهین چه نام دارد؟

الف) منطق شفا. ب) شرح شمسیه.

ج) اللمعات المشرقیه. د) اسفار اربعه.

[شماره صفحه واقعی : 27]

ص: 2017

برای تفکّر بیشتر

1- آیا ارسطو مبدِع علم منطق است؟ چرا؟

2- از تاریخ تولد، محل تولد و آموزه های سوفسطاییان چه می دانید؟

3- آیا همه دانشمندان به دانش منطق روی کردی مثبت داشته اند؟ چرا؟

4- آیا می توانید منطق جدید، منطق کاربردی، منطق دیالکتیک و منطق پراگماتیسم را به اختصار توضیح دهید؟

5- چرا منطق ارسطویی با ظهور دوران تجدد و نوزایی در اروپا دو – سه قرن مورد بی مهری و انتقاد دانشمندان غربی قرار گرفت؟

[شماره صفحه واقعی : 28]

ص: 2018

بخش دوم : تصورات

درس4 : منطق و بحث الفاظ
اهداف کلّی

اهداف کلّی درس چهارم این است که دانش پژوه:

1- با جایگاه مبحث الفاظ در دانش منطق آشنا شود؛

2- اقسام لفظ را فرا بگیرد؛

3- از دلالت و اقسام آن آگاه شود.

اهداف رفتاری

دانش پژوه محترم، انتظار می رود پس از فراگیری این درس بتوانید:

1- علت طرح بحث الفاظ را در علم منطق بیان کنید؛

2- تفاوت بحث های منطقی و ادبی را درباره الفاظ توضیح دهید؛

3- اقسام لفظ را به اعتبارات مختلف نام برده، با ذکر مثال آنها را تعریف کنید؛

4- علت طرح اقسام مختلف را در علم منطق شرح دهید؛

5- دلالت را تعریف کرده اقسام آن را با ذکر مثال نام ببرید؛

6- علت طرح بحث دلالت و اقسام آن را در دانش منطق توضیح دهید.

[شماره صفحه واقعی : 29]

ص: 2019

علم منطق و احکام لفظ

چنان که گذشت، دانش منطق«روش صحیح جریان اندیشه»را بررسی می کند؛ به انسان می آموزد معانی و مفاهیم ذهنی خود را به چه روشی ترتیب بخشد که به تعریف و یا استدلالی درست دست یابد. اما معانی و مفاهیم ذهنی به صورت عریان و بدون واسطه، نه خود سامان می یابند و نه قابل انتقال به دیگران هستند. با کمی دقت معلوم می شود که اساساً جریان تفکر – به معنای تلاش ذهن برای عبور از معلوم به سوی مجهول – چه برای رسیدن به تعریف و چه به منظور دست یابی به استدلال، نیازمند به قالب و ظرفی است که چنین امکانی را برای انسان فراهم کند.

بشر در طول تاریخِ تکاملیِ حیاتِ خویش و در راستای رفع چنین نیازی، لفظ و بعد زبان را اختراع کرد. زبان در حقیقت مجموعه منسجمی از الفاظ حامل معانی است و هر لفظی نماینده یک یا چند معنای ذهنی است. بین لفظ و معنا ارتباط و پیوندی عمیق وجود دارد که گاه ابهام های لفظی و کژتابی های زبانی، منشأ انحراف فکری می شود. برای نمونه به مثال های زیر دقت کنید:

– در باز است. باز پرواز می کند. بنابراین، در پرواز می کند.

– شیر حیوان است. حیوان پنج حرف دارد. بنابراین، شیر پنج حرف دارد.

– این کتاب مختار من است. هر مختاری اراده دارد. بنابراین، این کتاب اراده دارد.

– مرگ غایت زندگی است. غایت زندگی سعادت است. بنابراین، مرگ سعادت است.

همان طور که ملاحظه کردید حالات الفاظ گاهی معانی را نیز تحت تأثیر قرار می دهند و باعث انحراف فکری می شوند. از این رو، منطق به عنوان روش صحیح اندیشه وظیفه دارد جلو این گونه خطاها را نیز سد کند و بدین منظور ناچار بحث از«احکام لفظ»، در دستور کار منطقی قرار می گیرد. احکام لفظ بر دو قسم است:

1- احکام خاص که در زبان های مختلف گوناگون است؛ مانند احکام لغوی، صرفی و نحوی الفاظ؛

2- احکام عام که در تمامی زبان های دنیا جاری است؛ مانند حقیقت و مجاز.

[شماره صفحه واقعی : 30]

ص: 2020

در مبحث الفاظ، منطقی از این احکام عام زبانی بحث می کند. (1)

دلالت و اقسام آن

اولین مسأله ای که در مبحث الفاظ طرح می شود خاصیت حکایتگری و دلالت الفاظ است. دلالت عبارت است از: حالت یک شیء به گونه ای که وقتی ذهن به آن علم پیدا کرد، بلافاصله به امر دیگری نیز منتقل شود. به شیء نخست«دالّ»(راهنمایی کننده )و به شیء دوم«مدلول»(راهنمایی شده )می گویند.

دلالت گاه حقیقی است و گاه وضعی. دلالت حقیقی نوعی از حکایتگری است که در متن واقع وجود دارد و ایجاد آن مبتنی بر قرارداد بشری نیست؛ مانند دلالت دود بر وجود آتش. چنین دلالتی یا عقلی است که منشأ آن عقل است و یا دلالت طبعی است که عامل آن حالت طبیعی و روانی انسان است؛ مانند دلالت تب بر وجود عفونت.

دلالت وضعی دلالتی است که رابطه حکایتگری در آن مبتنی بر قرارداد و اعتبار بشری است. این دلالت یا لفظی است؛ مانند دلالت لفظ آب بر معنای آن و یا غیرلفظی است؛ مانند دلالت علایم مخابرات بر معانی مخصوص. دلالت وضعی لفظی خود به یکی از سه صورت زیر است:

1- مطابقی(قصد). به معنای دلالت لفظ بر تمام معنای خود است؛ مانند دلالت«خانه»بر مجموعه محیط، اتاق و سایر قسمت های آن؛

2- تضمّنی(حیطه ). به معنای دلالت لفظ بر جزء معنای خود هنگام دلالت آن بر تمام معنا است؛ مانند دلالت لفظ«کتاب»بر خصوص جلد آن؛

3- التزامی(تطفّل ). به معنای دلالت لفظ بر لازم معنای خود هنگام دلالت مطابقی آن بر معنای ملزوم است؛ مانند دلالت لفظ«بارندگی زیاد»بر«فراوانی نعمت». چنین دلالتی در صورتی وجود دارد که معنای مورد نظر عقلاً یا عرفاً به طور روشن و آشکار لازمه معنای اصلی و لغوی آن لفظ باشد به نحوی که نتوان آن دو را از یکدیگر جدا ساخت. (2)

[شماره صفحه واقعی : 31]

ص: 2021


1- امروزه نزد منطقیون جدید احکام عام زبانی موضوع کاوش های خاص و شاخه های متعدد معرفت شناسی (زبان شناسی، ذهن شناسی و…) است، اما در منطق محض از آن رو که زبان طبیعی، جای خود را به زبان نمادی داده است، نیازی به طرح مبحث الفاظ نیست.
2- بدین ترتیب با ملاحظه دقیق روشن می شود که دلالت های تضمّنی و التزامی باید از گونه های دلالت عقلی به شمار آیند و علّت آن که این دو دلالت را از اقسام دلالت وضعی دانسته اند دخالت لفظ به عنوان منشأ انتقال در دلالت تضمنی و التزامی است.

گونه های مختلف دلالت را در نمودار زیر می توان نشان داد:

دلالت

حقیقی وضعی

عقلی طبعی لفظی غیر لفظی

مطابقی تضمّنی التزامی

در هر یک از اقسام سه گانه دلالت: عقلی، طبعی، وضعی، عقل مدخلیّت دارد؛ یعنی انسان بدون دخالت عقل از هیچ دالّی به مدلولی منتقل نمی شود. ولی در دلالت وضعی و طبعی، علاوه بر عقل، عامل دیگری به نام وضع یا طبع نیز دخالت دارد، در صورتی که در دلالت عقلی، عقل به تنهایی منشأ انتقال ذهنی است.

نظر به این که علت توجه منطقی به بحث الفاظ، جلوگیری از خطاهایی است که گاه از این ناحیه در جریان اندیشه راه می یابد، بنابراین از میان اقسام مختلف دلالت، تنها دلالت وضعی لفظی محل بحث اوست.

منطقی پس از طرح گونه های مختلف دلالت لفظی به منظور توصیه روش درست استفاده از آن، به دو نتیجه مهم دست می یابد:

اوّلاً، به کارگیری دلالت مطابقی و تضمّنی در گفت وشنودها و رساله های علمی به جهت ارائه تعریف و یا استدلال درست است.

ثانیاً، استفاده از دلالت التزامی اگرچه در محاورات و کاربردهای ادبی درست است، اما به کارگیری آن در علوم برای تعریف و یا استدلال درست مورد تردید و مناقشه است.

[شماره صفحه واقعی : 32]

ص: 2022

اقسام لفظ

منطقیون لفظ را به سه اعتبار تقسیم کرده اند:

الف) تقسیم لفظ به اعتبار مقایسه با معنای خودش. هنگامی که یک لفظ را با معنای آن در نظر می گیریم، یکی از صورت های پنج گانه را خواهد داشت: 1. مختص؛ 2. مشترک؛ 3. منقول؛ 4. مرتجل؛ 5. حقیقت و مجاز.

این اقسام را به صورت نمودار زیر می توان توضیح داد:

لفظ واحد دارای معنای واحد است(مختص )؛ مانند لفظ الله دارای معانی متعدد است

تمام معانی به وضع واضع نیست(حقیقت و مجاز )؛ مانند لفظ«ماه»(برای کره قمر و انسان خوش سیما)

تمام معانی به وضع واضع است

وضعی بر وضع دیگر سبقت گرفته

وضعی بر وضع دیگر سبقت نگرفته است(مشترک )؛ مانند لفظ«شیر»(به معنای حیوان درنده و مایع نوشیدنی ).

معنای لاحق با ملاحظه تناسب با معنای سابق وضع شده است(منقول )؛ مانند لفظ«صلوه»که ابتدا برای نیایش وضع شده و سپس در معنای نماز، که با نیایش متناسب است، به کار رفته است.

معنای لاحق با ملاحظه تناسب با معنای سابق وضع نشده است(مرتجل )؛ مانند اکثر اسامی اشخاص و اماکن.

هدف منطقی از ذکر اقسام فوق این است که توصیه کند: در تعریف و استدلال باید از استفاده لفظ مشترک و مجاز اجتناب کرد، مگر با کمک قرینه. منقول و مرتجل نیز مادامی که

[شماره صفحه واقعی : 33]

ص: 2023

ارتباط آنها با معنای اولیه کاملاً قطع نشده است، نباید در استدلال و تعریف به کار گرفته شوند. در اسلوب های علمی و مطالب استدلالی به جاست همواره از الفاظی استفاده کرد که معنای واحدی دارند. (1)

ب) تقسیم لفظ در مقایسه با لفظ دیگر. وقتی دو یا چند لفظ با یکدیگر مقایسه شوند یکی از دو صورت را خواهند داشت:

1- ترادف: در صورتی که همه الفاظ دارای یک معنا باشند؛ مانند انسان و بشر.

2- تباین: در صورتی که همه الفاظ دارای معنای جداگانه ای باشند؛ مانند انسان و سنگ. (2)

هدف منطقی از ذکر چنین تقسیمی این است که توصیه کند:

استفاده از الفاظ مترادف در تعریف و استدلال نادرست است؛ مثلاً کسی در مقام استدلال بگوید: چون هر بشری انسان است، هر انسانی متفکر است؛ بنابراین، هر بشری متفکر است، و یا در مقام تعریف بگوید: انسان همان بشر است. (3)

ج) تقسیم لفظ با قطع نظر از این که واحد باشد یا متعدد به مفرد و مرکب.

این اقسام نیز به نوبه خود به قسمت های دیگری تقسیم می شود. از آن رو که بیان و توضیح اقسام مفرد و مرکب به طور مستقیم به قلمرو تصدیقات مربوط می شود در درس دهم و در بخش تصدیقات به آن خواهیم پرداخت.

[شماره صفحه واقعی : 34]

ص: 2024


1- توضیح بیشتر این نکته در درس سیزدهم خواهد آمد.
2- برخی از منطقیون الفاظ متباین را به سه قسم: مِثلان، متخالفان و متقابلان و تقابل را نیز به چهار قسم: تضاد، تناقض، تضایف، عدم و ملکه، تقسیم کرده اند. چون پرداختن به این تقسیمات به طور مستقیم از قلمرو رسالت منطق و روش صحیح تفکر بیرون است، از ذکر آنها پرهیز کردیم.
3- توضیح بیشتر این نکته در درس هشتم خواهد آمد.
چکیده

1- لفظ، قالبی برای اندیشه و ابزاری برای انتقال مفاهیم و معانی ذهنی به دیگران است.

2- بین لفظ و معنا پیوندی عمیق وجود دارد که گاه سبب خطا در فکر می شود.

3- احکام لفظ بر دو قسم است:

الف) احکام خاص؛

ب) احکام عام (که این احکام مورد بحث منطقی است).

4- دلالت، عبارت است از: حالت یک شیء به گونه ای که وقتی ذهن به آن علم پیدا کرد بلافاصله به امر دیگری نیز منتقل شود. به شیء نخست«دالّ»و به شیء دوم«مدلول»می گویند.

5- دلالت یا حقیقی است یا وضعی که حقیقی بر دو قسم عقلی و طبعی، و …

دلالت

حقیقی وضعی

عقلی طبعی لفظی غیر لفظی

مطابقی تضمّنی التزامی

6- لفظ به یک اعتبار به مختص، مشترک، منقول، مرتجل، حقیقت و مجاز و به اعتباری دیگر به مترادف و متباین و به اعتباری به مفرد و مرکب تقسیم می شود.

7- هدف منطقی از بیان اقسام دلالت و لفظ، ارائه توصیه هایی درباره روش درست تعریف و استدلال است.

[شماره صفحه واقعی : 35]

ص: 2025

پرسش

1- چرا منطقی بحث احکام لفظ را طرح می کند؟

2- تفاوت منطقی و ادیب در نحوه بحث از الفاظ چیست؟

3- لفظ به اعتبار معنا به چند قسم تقسیم می شود؟ توصیه منطقی در این زمینه چیست؟

4- لفظ به اعتبار مقایسه با الفاظ دیگر به چند قسم تقسیم می شود؟ توصیه منطقی در این زمینه چیست؟

5- دلالت را تعریف و اقسام آن را با ذکر مثال بیان کنید.

6- کدام قسم از دلالت مورد نظر منطقی است؟ چرا؟

7- توصیه علم منطق درباره گونه های مختلف دلالت وضعی لفظی چیست؟

خودآزمایی

1- در مثال«با شنیدن صدای زنگِ در از بودن کسی در پشت در آگاه می شویم»، آگاه شدن از کسی، در اصطلاح منطقی چه نامیده می شود؟

الف) دال. ب) مدلول. ج) علم. د) دلالت.

2- رابطه ای که بین«چراغ قرمز»و«ممنوعیت عبور»برقرار است، در اصطلاح منطقیون چه نامیده می شود؟

الف) دلالت وضعی. ب) دلالت حقیقی. ج) دلالت عقلی. د) دلالت طبعی.

3- کدام یک از موارد زیر«دلالت حقیقی»را بهتر بیان می کند؟

الف) دلالت حاتم بر بخشش. ب) دیوار بر خانه. ج) علامت«؟»بر پرسش. د) دود بر آتش.

4- در این بیت چه نوع دلالتی هست؟

بلی در طبع هر داننده ای هست

که بر گردنده گرداننده ای هست

الف) التزامی. ب) طبعی. ج) عقلی. د) وضعی.

5- دلالت ناله بر احساس درد چه نوع دلالتی است؟

الف) تضمنی. ب) طبعی. ج) عقلی. د) وضعی.

6- دلالت برف بر سرما چه نوع دلالتی است؟

الف) عقلی. ب) وضعی. ج) طبعی. د) مطابقی.

7- در کدام یک از مثال های زیر دلالت وضعی است؟

الف) پریدگی رنگ بر ترس. ب) دود بر آتش.

ج) لفظ بر معنا. د) وجود معلول بر وجود علّت.

8- عبارت«کتاب پاره شد»- مراد چند صفحه آن است – چه نوع دلالتی است؟

الف) مطابقی(قصد) ب) تضمنی(تطفل). ج) التزامی(حیطه). د) تضمنی(حیطه).

9- کدام عامل سبب می شود ذهن انسان از دال به مدلول منتقل شود؟

الف) علم به ملازمه دالّ و مدلول. ب) ذهن.

ج) فکر. د) وجدان.

[شماره صفحه واقعی : 36]

ص: 2026

10- کدام قسم از دلالت برای همه انسان ها یکسان است؟ مثال آن چیست؟

الف) عقلی – جای پا و رونده. ب) وضعی – الفاظ بر معانی.

ج) طبعی – سرخی چهره بر تب. د) مطابقی – خانه بر کل خانه.

11- دلالت عدد «1» بر مفهوم یک و دلالت خانه در جمله«دزد خانه ام را برد»به ترتیب چگونه دلالت هایی است؟

الف) عقلی – تضمن. ب) وضعی – التزام. ج) عقلی – وضعی. د) وضعی – عقلی.

12- این که«چیزی ذهن ما را به چیز دیگر رهنمون شود»اشاره به کدام یک دارد؟

الف) دالّ. ب) دلالت. ج) حجّت. د) مدلول.

13- این مصرع: «ترسم که اشک در غم ما پرده در شود»چه نوع دلالتی است؟

الف) ذاتی. ب) وضعی. ج) عقلی. د) طبعی.

14- دلالت علایم ریاضی بر معانی مخصوص و دلالت الفاظ بر معانی چگونه است؟

الف) ذاتی. ب) طبعی. ج) عقلی. د) وضعی.

15- دلالت پرچم سیاه بر عزا و ماتم چه نوع دلالتی است؟

الف) ذاتی. ب) طبعی. ج) عقلی. د) وضعی.

16- دلالت قلم بر دوات چه نوع دلالتی است؟

الف) التزامی. ب) تضمنی. ج) طبعی. د) مطابقی.

17- این مصرع: «رنگ رخساره خبر می دهد از سرّ ضمیر»گویای چه نوع دلالتی است؟

الف) دلالت طبعی. ب) دلالت عقلی. ج) دلالت وضعی. د) دلالت وضعی غیرلفظی.

18- در آیه شریفه«السّارقُ والسّارقه فَاقطعوا أیدیَهما»با توجه به معنای قطعِ یَد چه نوع دلالتی هست؟

الف) طبعی. ب) مطابقی. ج) تضمنی. د) التزامی.

19- در عبارت«دوستم کتاب مرا به امانت گرفت»، لفظ کتاب به چه دلالتی اشاره می کند؟

الف) دلالت التزامی. ب) دلالت مطابقی. ج) دلالت تضمنی. د) دلالت طبعی.

20- کدام یک از گزینه های زیر صحیح است؟

الف) استفاده از لفظ مشترک و مجاز در تعریف و استدلال درست است.

ب) استفاده از منقول و مرتجل همواره در تعریف و استدلال درست است.

ج) تمام اقسام دلالت مورد بحث منطقی است.

د) استفاده از دلالت التزامی در رساله های علمی مورد مناقشه و تردید است.

برای تفکّر بیشتر

1- آیا تنها راه«اندیشیدن»و انتقال مفاهیم و معانی ذهنی، لفظ است؟

2- چرا و چگونه بین لفظ و معنا پیوندی عمیق وجود دارد؟

3- آیا مشخص کردن مصداق های گونه های مختلف دلالت، به عهده منطقی است؟

4- آیا مشخص کردن عنوان های اقسام مختلف الفاظ به عهده منطقی است؟

5- محل طرح بحث احکام الفاظ در مباحث علم منطق کجاست؟

[شماره صفحه واقعی : 37]

ص: 2027

درس5 : نسبت های چهارگانه
اهداف کلّی

اهداف کلّیِ درس پنجم این است که دانش پژوه:

1- با مفهوم و مصداق، کلی و جزئی و جایگاه آنها در منطق آشنا شود؛

2- نسبت های چهارگانه بین دو مفهوم کلی را بشناسد؛

3- واژه ها، مفاهیم و اصطلاحات این درس را فرا بگیرد.

اهداف رفتاری

دانش پژوه محترم، انتظار می رود پس از فراگیری این درس بتوانید:

1- مفهوم و مصداق را تعریف کرده، علت بحث منطقی از مفهوم را توضیح دهید؛

2- کلی و جزئی را بر اساس نظر مشهور، تعریف کنید؛

3- جزئی حقیقی و جزئی اضافی را با ذکر مثال بیان کنید؛

4- مفاهیم مورد بحث را در منطق معرفی کنید، علت آن را توضیح دهید؛

5- نسبت های چهارگانه بین دو مفهوم کلی را با ذکر مثال نام ببرید.

[شماره صفحه واقعی : 38]

ص: 2028

مفهوم

پیش از این بیان کردیم که یکی از رسالت های خطیر منطقی ارائه روش درست تعریف است. همچنین گفتیم بدین منظور باید از بحث لفظ و احکام آن گذر کرد؛ زیرا برای تعریف و شناختن مجهول، باید از مفاهیم بهره جست و چنین بهره ای نیازمند قالب و ظرفی به نام لفظ است.

حال اگر لفظْ قالبی برای معنا و مفهوم است خود معنا و مفهوم چیست؟ چگونه می توان از مفهومی که در قالب لفظ است برای ارائه تعریف، درست استفاده کرد؟

مفهوم به لحاظ ادبی اسم مفعول است و مراد از آن، هر صورتی است که در ذهن وجود دارد؛ صورتی که چون آینه نشان دهنده حقیقتی است. خواه این صورت به سبب لفظ در ذهن تحقق یابد، یا با مشاهده وجود خارجی شی ء و یا به هر گونه دیگر. هنگامی که در ذهن ما صورتی از شکوفه، باران، خورشید، ماه، آب و … ، چه به واسطه الفاظ آنها و چه توسط مشاهده وجود خارجی آنها، نقش می بندد، در واقع ادراکی در ذهن شکل می گیرد که به آن مفهوم گفته می شود.

مصداق

مصداق عبارت است از: آنچه مفهوم بر آن صدق می کند؛ مثلاً محمد و علی مصداقِ مفهوم انسان هستند؛ به عبارت دیگر، لفظْ حاکی از مفهوم و مفهومْ حاکی از مصداق است.

باید دانست مصداق یک مفهوم، گاه حقیقتی خارج از ذهن است؛ مثلاً مفهوم انسان که مصادیق آن، مانند محمد و علی در خارج ذهن و گاه افراد آن، مانند مفهوم کلی، تصور، تصدیق در ظرف ذهن تحقق دارند و هیچ گونه وجودی در خارج ندارند، مانند مفهومِ شریک باری، دریای جیوه.

مفهوم کلّی و مفهوم جزئی

به نظر مشهور مفهوم یا تصور بر دو قسم است:

1- مفهوم جزئی: مفهومی است که تنها بر یک مصداق قابل صدق است؛ مانند: کعبه، قرآن، علی، ایران و مشهد؛

2- مفهوم کلی: مفهومی است که بر بیش از یک مصداق قابل صدق است؛ مانند: انسان،

[شماره صفحه واقعی : 39]

ص: 2029

واجب الوجود، اقیانوس، عدد، شریک الباری.

بنابر این، بر اساس نظر ایشان می توان گفت: اولاً ملاک کلی و جزئی بودنِ یک مفهوم به ترتیب قابلیت صدق و عدم قابلیت صدق بر مصادیق متعدّد است. بنابراین، تحقق و یا عدم تحقق مصداق خارجی، محدود و یا بی شمار بودنِ آن، دخلی در کلیت و جزئیت مفهوم ندارد.

با توجه به تقسیم مفهوم به کلّی و جزئی، می توان لفظی را که دال بر معنای جزئی است لفظ جزئی و لفظی را که دال بر معنای کلّی است لفظ کلّی نامید. در این صورت، تقسیم الفاظ به جزئی و کلّی از قبیل نامگذاری دالّ به اسم مدلول خواهد بود.

ثانیاً باید توجه داشت که مفهوم افعالی مانند: توبه می کند، انقلاب خواهد کرد، نیز از مفاهیم کلی است؛ زیرا این مفاهیم نیز قابل صدق بر مصادیق متعدّد است. پس ویژگی کلی بودن هم در مدلول برخی از اسما یافت می شود و هم در مدلول افعال.

روشن است که در منطق تنها از مفاهیم کلّی بحث می شود؛ چرا که تلاش های فکری دانشمندانِ علوم، جملگی برای دست یافتن به قوانین کلّی است؛ مثلاً موضوع علم شیمی، یک مصداق از عنصری که به طور مشخص و معین در آزمایشگاه وجود دارد نیست؛ بلکه موضوع آن خواص یک عنصر به نحو کلّی است. پس منطق به عنوان روشی که نقش خادم علوم را ایفا می کند باید به چند و چون مفاهیم کلّی و چگونگی مصون ماندن اندیشه از خطا در جریان کشف مجهولات و قوانین کلّی، بپردازد.

جزئی حقیقی و جزئی اضافی

جزئی در اصطلاح اکثر منطق دانان به دو معنا به کار می رود:

الف) جزئی حقیقی. مفهومی است که بر بیش از یک فرد قابل انطباق نیست؛ مانند: مکّه؛

ب) جزئی اضافی. مفهومی است که در مقایسه با مفهوم دیگر، به لحاظ تعداد افراد قابل صدق بر آن، محدودتر است، چه این مفهوم فقط بر یک فرد قابل انطباق باشد و چه بر بیش از یک فرد؛ مثلاً اگر دو مفهوم کلی انسان و حیوان را در نظر بگیریم، می بینیم مفهوم حیوان شامل افرادی بیش از مصادیق انسان می شود. پس مفهوم انسان در مقایسه با مفهوم حیوان، جزئی اضافی است.

[شماره صفحه واقعی : 40]

ص: 2030

نسبت های چهارگانه بین دو مفهوم کلی

اگر دو مفهوم کلی را از جهت مصادیق و افراد با یکدیگر بسنجیم، یکی از چهار صورت زیر را خواهند داشت:

1- تساوی. اگر دو کلی در همه مصادیق مشترک باشند به گونه ای که تمام افراد یک کلی، مصداقی برای کلی دیگر و بالعکس باشد، نسبت بین آن دو مفهوم تساوی است؛ مانند انسان و ناطق ؛

انسان و ناطق

2- تباین. اگر دو کلی در هیچ مصداقی مشترک نباشند، بین آن دو مفهوم نسبت تباین برقرار است؛ مانند: زوج و فرد؛

فرد

زوج

3- عموم و خصوص مطلق. اگر تمام افراد یک کلی مصداقی برای کلی دیگر باشند؛ ولی افراد مفهومِ کلی دیگر فراتر باشند، نسبت بین این دو مفهومِ کلی، عموم و خصوص مطلق است؛ مانند: آهن و فلز؛

فلز

آهن

4- عموم و خصوص من وجه. اگر دو کلی در افرادی مشترک و در مصادیقی غیرمشترک باشند، نسبت بین آنها عموم و خصوص من وجه است؛ مانند لباس و سفید.

سفید

لباس

بین دو مفهوم کلی تنها یکی از چهار نسبت فوق وجود دارد و فرض نسبت پنجم بین آن دو ممکن نیست؛ مثل این که یک کلی، شامل هیچ یک از افراد دیگری نباشد، ولی کلی دیگر شامل تمام یا بعضی از افراد آن باشد.

[شماره صفحه واقعی : 41]

ص: 2031

چکیده

1- برای تعریف و شناختن یک مجهول باید از مفاهیم موجود در ذهن بهره جست.

2- به صورت های موجود در ذهن، مفهوم می گویند.

3- مصداق عبارت است از: آنچه مفهوم بر آن صدق می کند.

4- مصداق یک مفهوم، گاه در خارج و گاه در ذهن یافت می شود.

5- مشهور منطقیون بر این باورند که مفهوم بر دو قسم است:

الف) جزئی. مفهومی است غیرقابل صدق بر مصادیق متعدّد؛

ب) کلّی. مفهومی است قابل صدق بر مصادیق متعدّد.

6- آنچه در منطق بحث می شود، مفهومِ کلی است.

7- جزئی در اصطلاح اکثر منطق دانان به دو معنا به کار می رود:

الف) جزئی حقیقی. مفهومی که قابل انطباق بر افراد متعدد نباشد؛

ب) جزئی اضافی. مفهومی که در مقایسه با مفهوم دیگر، به لحاظ تعداد افرادِ قابل صدق بر آن، محدودتر باشد.

8- اگر دو مفهوم کلی را به لحاظ مصادیق با یکدیگر بسنجیم، یکی از صورت های زیر را خواهد داشت:

تساوی، تباین، عموم و خصوص مطلق، عموم و خصوص من وجه.

[شماره صفحه واقعی : 42]

ص: 2032

پرسش

1- مفهوم و مصداق را با ذکر مثال توضیح دهید.

2- مفهوم جزئی و کلی را با ذکر مثال تعریف کنید.

3- چرا منطقی از مفاهیم کلّی بحث می کند؟

4- نسبت های چهارگانه بین دو مفهوم کلی را با ذکر مثال نام ببرید.

خودآزمایی

1- کدام گزینه درباره مفهوم درست تر است؟

الف) مفهوم، یعنی آنچه از لفظ فهمیده می شود. ب) مفهوم، یعنی آنچه از اشیای خارجی فهمیده می شود.

ج) مفهوم، یعنی صورتی که در ذهن یافت می شود. د) مفهوم، یعنی آنچه با مشاهده فهمیده می شود.

2- کدام گزینه درباره مصداق درست است؟

الف) مصداق، یعنی آنچه مفهوم بر آن صدق می کند. ب) مصداق، یعنی آنچه بر وجود خارجی صدق می کند.

ج) مصداق، یعنی آنچه بر وجود ذهنی صدق می کند. د) مصداق، یعنی آنچه لفظ از آن حکایت می کند.

3- بر اساس نظر مشهور مهم ترین فرق بین مفهوم جزئی و مفهوم کلّی عبارت است از:

الف) انطباق بر مصادیق متعدّد. ب) منشأ حصولِ علمِ دیگر بودن.

ج) قابلیت و عدم قابلیت صدق بر افراد متعدد. د) واحد یا متعدد بودن مصادیق.

4- گزینه غلط را معیّن کنید.

الف) تحقّق و یا عدم تحقّق مصداق خارجی دخلی در کلّیّت و جزئیّت مفهوم ندارد.

ب) محدود و یا بی شمار بودن مصادیق خارجی دخلی در کلّیّت و جزئیّت مفهوم ندارد.

ج) شرط کلّی بودن مفهوم، تحقّق مصادیق آن در خارج است.

د) شرط کلّی بودن مفهوم، قابلیت صدق بر بیش از یک فرد است.

5- بر اساس نظر مشهور درباره دو مفهوم«دریای جیوه – آن کوه طلا»به ترتیب کدام گزینه درست است؟

الف) جزئی – جزئی. ب) جزئی – کلّی. ج) کلّی – جزئی. د) کلّی – کلّی.

6- بر اساس نظر مشهور کدام مفهوم، جزئی حقیقی است؟

الف) پیامبر خدا. ب) حوزه علمیه. ج) نماز صبح. د) مکه.

7- کدام گزینه، بیانگر نسبت عموم و خصوص من وجه است؟

الف) مثلث و دایره. ب) مثلث و شکل.

ج) مثلث متساوی الاضلاع و مثلث قائم الزاویه. د) مثلث متساوی الساقین و مثلث قائم الزاویه.

8- بین اروپایی و مسیحی چه نسبتی برقرار است؟

الف) تساوی. ب) تباین.

ج) عموم و خصوص من وجه. د) عموم و خصوص مطلق.

9- میان دو مفهوم کلی«خداپرست»و«مسلمان شیعی»چه نسبتی برقرار است؟

الف) تساوی. ب) تباین. ج) عموم و خصوص من وجه. د) عموم و خصوص مطلق.

[شماره صفحه واقعی : 43]

ص: 2033

10- بین دو مفهوم«مقتول»و«شهید»چه نسبتی برقرار است؟

الف) تباین. ب) تساوی. ج) عموم و خصوص من وجه. د) عموم وخصوص مطلق.

11- بین دو مفهوم کلی«انسان»و«ناطق»چه نسبتی برقرار است؟

الف) تساوی. ب) تباین. ج) عموم و خصوص من وجه. د) عموم و خصوص مطلق.

12- رابطه کدام یک از دو کلی زیر با دو دایره متداخل نشان داده می شود؟

الف) تساوی. ب) تباین. ج) عموم و خصوص من وجه. د) عموم و خصوص مطلق.

13- هر یک از افرادی که کلی بر آن صدق می کند، … … … آن کلی نامیده می شود.

الف) تصور. ب) مفهوم. ج) مصداق. د) تصدیق.

14- اگر هر کلی نسبت به کلی دیگر از جهتی اعم و از جهتی اخص باشد، چه رابطه ای با یکدیگر خواهند داشت؟

الف) تساوی. ب) تباین. ج) عموم و خصوص من وجه. د) عموم و خصوص مطلق.

15- آنچه منطقی از آن بحث می کند، مفاهیم … … … است.

الف) وجود. ب) مفهوم. ج) مفهوم جزئی. د) آثار شی ء.

16- بر اساس نظر مشهور آنچه با قید«این»و یا«آن»مشخص شود، … … … است.

الف) جزئی. ب) کلی. ج) فکر. د) تعریف.

17- مفهوم«مولود کعبه»، که فقط یک مصداق خارجی دارد، چه نوع مفهومی است؟

الف) جزئی. ب) کلی.

ج) جزئی حقیقی. د) غیرقابل صدق بر افراد متعدد.

18- در چه صورتی رابطه دو کلی تساوی است؟

الف) یکی از دو کلی از دیگری عام تر باشد. ب) مفهوم آنها یکسان باشد.

ج) دایره شمول مصادیق آنها یکسان باشد. د) هر یک از دو کلی از جهتی عام و از جهتی خاص باشد.

19- میان«واجب و نماز»،«موحد و مشرک»به ترتیب چه نسبتی برقرار است؟

الف) عموم و خصوص من وجه – تباین. ب) عموم و خصوص مطلق – تباین.

ج) تساوی – تباین. د) عموم و خصوص من وجه – عموم و خصوص مطلق.

20- کدام گزینه اهمیت مفهوم کلی را بیان می کند؟

الف) سر و کار علوم با مفاهیم کلی است. ب) هدف ها، نقشه ها و تفکر نیازمند به کارگیری مفاهیم کلی است.

ج) مفاهیم کلی افراد متعددی دارند. د) سر و کار علوم و اهداف انسان ها با مفاهیم کلی است.

برای تفکّر بیشتر

1- بین نقیض دو مفهومِ کلی چه نسبتی برقرار است؟

2- کلی متواطی و مشکک را با ذکر مثال تعریف کنید.

3- مفهوم کلی به اعتبار مصادیق خارجی، به چند صورت ممکن است باشد؟

4- دو اصطلاح«تباین کلی»و«تباین جزئی»را با ذکر مثال تعریف کنید.

[شماره صفحه واقعی : 44]

ص: 2034

درس6 : کلیات و اقسام آن
اهداف کلّی

اهداف کلّی درس ششم این است که دانش پژوه:

1- کلیات را بشناسد و با اقسام آن آشنا شود؛

2- با فراگیری واژه ها، مفاهیم و اصطلاحات این درس، برای ورود به بحث«روش تعریف»آماده شود.

اهداف رفتاری

دانش پژوه محترم، از شما انتظار می رود پس از فراگیری این درس بتوانید:

1- درباره کلیات خمسه:

الف) هر یک از کلیات خمسه را با ذکر مثال تعریف کنید؛

ب) به صورت کاربردی و با ذکر مثال، نوع، جنس، فصل، عرضی عام و عرضی خاص را توضیح دهید؛

2- علت انحصار مفاهیم کلی در کلیات پنج گانه را بیان کنید.

[شماره صفحه واقعی : 45]

ص: 2035

کلیات خمسه

(1)

در درس نخست بیان شد که موضوع منطق عبارت است از: روش تعریف و روش استدلال. در درس پنجم نیز گفته شد که برای تعریف و شناختن یک مفهوم، باید از مفاهیم کلی موجود در ذهن بهره جست.

هر مفهوم کلی در مقام تعریفِ یک تصور مجهول به منظور تبدیل آن به یک تصور معلوم، هنگامی که نسبت به افراد و مصادیق آن ملاحظه می شود یا وصفی است بیرون از حقیقت فرد و یا بیرون از حقیقت آن فرد نیست به گونه ای که تمام حقیقت افراد خود و یا جزء حقیقت آنهاست. در صورت نخست، کلی عرضی و در صورت دوم، کلی ذاتی است.

کلّی ذاتی و کلّی عرضی

کلی ذاتی، مفهومی است که از«حقیقت»افراد و مصادیق خود باشد. کلی عرضی مفهومی است که خارج از«حقیقت»افراد و مصادیق خود باشد.

همان طور که ملاحظه می کنید، در تعریف فوق، اصطلاح«حقیقت»به کار رفته، است که آشنایی با آن در فهم ذاتی و عرضی حایز اهمیت است.

وقتی سؤال شود: «آیا در این باغ میوه هست؟»سؤال از وجود و هستی شده است؛ اما اگر بپرسند: «میوه این باغ چیست؟»سؤال از چیستی شده است؛ مثلاً اگر در جواب گفته شود: سیب یا پرتغال …، چیستی، حقیقت و یا ماهیت میوه باغ را بیان کرده اند. پس حقیقت و ماهیت عبارت است از: مفهومی که در جواب«چیست؟»یا«ما هو؟»می آید.

با توجه به توضیحی که گذشت، روشن می شود در کلی ذاتی، همواره ماهیّت افراد بدان قائم و وابسته است؛ مانند کلی انسان، حیوان و ناطق، نسبت به علی که مصداق و فرد آن است؛ اما در کلی عرضی، ماهیت افراد بدان قائم و وابسته نیست؛ مانند کلی راه رونده و شاعر نسبت به علی که مصداق و فرد آن است.

[شماره صفحه واقعی : 46]

ص: 2036


1- این بحث چند قرن پس از ارسطو توسط فرفوریوس تألیف شد. وی این بحث را مقدمه باب مقولات قرار داد و به همین جهت نام ایساغوجی را، که در زبان یونانی به معنای مقدمه و مدخل است، برای آن انتخاب کرد. البته پس از فرفوریوس، این بحث نیز همانند بسیاری دیگر از مباحث منطقی توسط منطق دانان بعدی تنقیح و تهذیب شد.

تمیز کلی ذاتی از کلی عرضی در شناخت کلیات خمسه و روش درست تعریف، ضروری است؛ زیرا دانشمندان می کوشند امور را حتی المقدور به ذاتیات آنها تعریف کنند نه به عرضیات.

اقسام کلّی ذاتی و کلّی عرضی

مفهوم کلی در مقابل حقیقت افراد خود، یا خارج از حقیقت آنهاست(کلی عرضی )و یا خارج از حقیقت آنها نیست(کلی ذاتی ). آنچه خارج از حقیقت شیء است یا متعلق و منحصر به یک حقیقت است(عرضی خاص یا خاصه )و یا متعلق و منحصر به یک حقیقت نیست(عرضی عام ). اما آنچه خارج از حقیقت شیء نیست یا تمام حقیقت آن است(نوع )و یا جزء حقیقت آن است که در این صورت یا بین تمام افرادی که حقیقت یکسانی ندارند مشترک است(جنس )و یا به افرادی که حقیقت یکسانی دارند مختص است(فصل ).

بنابر آنچه گذشت، اقسام مفهوم کلی پنج قسم است که به صورت زیر تعریف می شود:

1- نوع. مفهومی است کلی، که بیانگر تمام ذات یا حقیقت شیء است. برای مثال وقتی می گوییم: «این شیء طلاست»یا«آن حیوان اسب است»، طلا تمام حقیقت شیء نخست و اسب تمام حقیقت شیء دوم را بیان می کند. پس هر یک از این دو کلی، نوع خواهند بود.

تعریف کاربردی: نوع، مفهومی است کلی که در پاسخ به سؤال از چیستی افراد«متحد الحقیقه»ذکر می شود؛ براساس این تعریف، هرگاه از چیستی(ماهیّت )افرادی که حقیقت آنها یکی است پرسیده شود، پاسخ آن نوع خواهد بود؛ مثلاً اگر سؤال شود: «علی، حسن و حسین چه هستند؟»باید گفت: «انسان». بنابراین، کلی انسان، نوع شمرده می شود.

2- جنس. مفهومی است کلی که بیانگر بخشی از حقیقت شیء و اعم از آن است؛ مانند مفهومِ کلی حیوان نسبت به انسان و شتر.

تعریف کاربردی: جنس، مفهومی است کلی که در پاسخ از چیستی افراد مختلف الحقیقه ذکر می شود، مثلاً اگر از چیستی(ماهیّت )مجموعه ای که شامل یک چوپان، یک گلّه گوسفند و یک سگ است سؤال شود، چون افراد مورد سؤال دارای حقایق مختلف و متفاوتند پاسخ واحدی که بیان کننده حقیقت کامل همه این افراد باشد وجود نخواهد داشت. پس پاسخ متناسب به ناچار پاسخی است که فقط بخشی از چیستی، یعنی حقیقت مشترک آنها را بیان

[شماره صفحه واقعی : 47]

ص: 2037

می کند. در پاسخ به این سؤال باید کلی«حیوان»را، که جنس و بیان کننده حقیقت مشترک آنهاست، ذکر کرد.

3- فصل. کلی ذاتی است که یک نوع را از سایر انواع داخل در یک جنس متمایز می کند؛ مانند ناطق که در جنس حیوان موجب تمیز انسان از سایر انواع حیوان است.

تعریف کاربردی: فصل، مفهومی است کلی که ممیز ذاتی شیء و مساوی با آن است. اگر چه خود به تنهایی در پاسخ از چیستی واقع نمی شود؛ اما هنگامی که شخص علم به جنس دارد و به دنبال جزء مختص به ماهیّت می گردد، در طریق پاسخ آن واقع می شود؛ مانند«ناطق»که در طریق سؤال از چیستی انسان و در کنار جنس می آید: حیوان ناطق.

4- عرضی خاص(خاصه ). مفهومی است کلی که خارج از حقیقت شیء و در عین حال مختص به آن است؛ مانند ضاحک نسبت به انسان.

تعریف کاربردی: مفهومی است کلی که اختصاص به نوع یا جنس دارد و نسبت به آن، یا مساوی و یا اخص است؛ مانند ضاحک و شاعر نسبت به انسان. بنابراین، اگر درباره امتیازی از امتیازات عرضی انسان پرسیده شود، در پاسخ آن از اعراض خاصه استفاده می شود. چنین پرسشی غالباً هنگامی است که سؤال کننده نوعی آشنایی کلی و قبلی در مورد انسان دارد؛ مثلاً می داند«انسان حیوان است»؛ اما چون دست او از شناخت فصل آن کوتاه است و علاوه بر دانستن جنس می خواهد بداند انسان در بین حیوانات دیگر چه صفت عرضی مخصوص به خود دارد؟ در پاسخ پرسش هایی از این دست گفته می شود: ضاحک، شاعر و …

5- عرضی عام. مفهومی است کلی که خارج از حقیقت شیء و در عین حال مختص به افراد آن نیست؛ مانند راه رونده نسبت به انسان.

تعریف کاربردی: هر گاه از عوارض مشترک چند فرد و یا چند نوع که دارای حقایق مختلف و متفاوتند سؤال شود؛ مثلاً پرسیده شود: «صفت عرضی مشترک بین انسان و اسب چیست؟»در پاسخ آن«راه رونده»، که عرضی عام است، می آید.

[شماره صفحه واقعی : 48]

ص: 2038

چکیده

1- کلی عرضی مفهومی است که خارج از حقیقت افراد و مصادیق خود باشد، و کلی ذاتی مفهومی است که خارج از حقیقت افراد و مصادیق خود نباشد.

2- حقیقت و ماهیت عبارت است از: مفهومی که در جواب از«چیست؟»یا«ماهو؟»می آید.

3- هر مفهوم کلی نسبت به افراد و مصادیق خود یا ذاتی است و یا غیر ذاتی(عرضی ). در صورت اوّل یا بیانگر تمام ذاتیات است(نوع )و یا بیانگر جزء ذات است که در این صورت از دو حال خارج نیست: یا حاکی از جزء اعم است و یا حاکی از جزء مساوی. در صورت اوّل(جنس )و در صورت دوم(فصل )نامیده می شود. اگر مفهوم کلی نسبت به مصادیق خود عرضی باشد از دو حال خارج نیست: یا این امر عرضی اختصاص به نوع واحدی دارد یا در حقایق متعددی یافت می شود. در صورت اوّل عرضی خاص و در صورت دوم عرضی عام نامیده می شود.

[شماره صفحه واقعی : 49]

ص: 2039

پرسش

1- کلی ذاتی و کلی عرضی را با ذکر مثال تعریف کنید.

2- کلیات خمسه را با ذکر مثال تعریف کنید.

3- هر یک از کلیات خمسه در پاسخ چه سؤالی می تواند واقع شود؟

خودآزمایی

1- بحث کلیات خمسه را چه کسی به عنوان یکی از مباحث منطقی تدوین کرد؟

الف) فرفوریوس. ب) ارسطو. ج) اسکندر افرودیسی. د) فارابی.

2- اگر با«چیست؟»از امری سؤال کنیم چه چیزی در جواب ذکر می شود؟

الف) عرضی. ب) ماهیت. ج) وجود. د) هستی.

3- هرگاه سؤال«ماهو؟»در مورد امری جزئی باشد کدام گزینه در جواب آن می آید؟

الف) جنس. ب) عرضی. ج) فصل. د) نوع.

4- مقوِّم ماهیت را چه می نامند؟

الف) عرضی. ب) ذاتی. ج) عرضی عام. د) عرضی خاص.

5- با نبود کدام گزینه ماهیّت از بین می رود؟

الف) عرضی. ب) ذاتی. ج) عرضی عام. د) عرضی خاص.

6- ما به الامتیاز عرضی ماهیت های مختلف چه نام دارد؟

الف) عرضی عام. ب) عرضی خاص. ج) فصل. د) نوع.

7- کدام گزینه تعریف عرضی است؟

الف) آنچه خارج از ماهیت است. ب) آنچه داخل ماهیت است.

ج) مقوِّم ماهیت. د) مقوِّم حقیقت.

8- کلی ذاتی که بر افراد متفق الحقیقه صدق می کند، تعریف چیست؟

الف) فصل. ب) نوع. ج) جنس. د) عرضی عام.

9- کلی ذاتی که موجب امتیاز یک نوع از انواع دیگر می شود، تعریف چیست؟

الف) فصل. ب) نوع. ج) جنس. د) عرضی خاص.

10- کلی عرضی که فقط اختصاص به یک نوع دارد، عبارت است از:

الف) فصل. ب) نوع. ج) عرضی عام. د) عرضی خاص.

11- کلی عرضی که اختصاص به یک ماهیت ندارد، تعریف چیست؟

الف) فصل. ب) نوع. ج) عرضی عام. د) عرضی خاص.

12- تفاوت افراد و مصادیق یک نوع در چیست؟

الف) امور ذاتی. ب) امور عرضی. ج) امور ذاتی و عرضی. د) فقط اعراض خاصّه.

13- چه چیزی بیانگر خصوصیات ذاتی مشترک میان افراد مختلف الحقیقه است؟

الف) عرضی عام. ب) جنس. ج) عرضی خاص. د) فصل.

[شماره صفحه واقعی : 50]

ص: 2040

14- ما به الامتیاز ذاتی ماهیات مختلف الحقیقه چیست؟

الف) جنس. ب) فصل. ج) نوع. د) عرضی خاص.

15- اختلاف ذاتی افراد یک جنس در چیست؟

الف) فصل. ب) نوع. ج) عرضی عام. د) عرضی خاص.

16- کدام گزینه در مورد افراد یک جنس صادق است؟

الف) وحدت جنسی و نوعی دارند. ب) اختلاف جنسی و نوعی دارند.

ج) وحدت نوعی و اختلاف جنسی دارند. د) وحدت جنسی و اختلاف نوعی دارند.

17- کدام گزینه بیانگر کلیات ذاتی است؟

الف) نوع، جنس، عرضی. ب) جنس، فصل، عرضی خاص.

ج) عرضی خاص، عرضی عام، نوع. د) نوع، جنس، فصل.

18- درباره نسبت فصل یک ماهیّت با خاصّه های آن کدام گزینه درست است؟

الف) نسبت فصل با هر یک از خاصّه ها تساوی است.

ب) نسبت فصل با هر یک از خاصّه ها عموم و خصوص مطلق است.)فصل اعم از خاصّه)

ج) نسبت فصل با برخی خاصّه ها تساوی و با برخی دیگر عموم و خصوص مطلق است.)فصل اعم از خاصّه)

د) نسبت فصل با هر یک از خاصّه ها تباین است.

19- کدام گزینه افراد متّفق الحقیقه را شامل می شود؟

الف) جنس، نوع و فصل. ب) جنس، نوع و عرضی خاصی.

ج) نوع، فصل و عرضی خاص. د) نوع، فصل، عرضی عام و عرضی خاص.

20- کدام یک از موارد ذیل صحیح است؟

الف) افراد جنس از هر جهت با هم تفاوت دارند. ب) اختلاف افراد جنس در امور ذاتی است.

ج) اختلاف افراد جنس تنها در فصل است. د) افراد جنس از هیچ جهتی با هم تفاوت ندارند.

برای تفکّر بیشتر

1- آیا مفهومی می تواند هم عرضی باشد و هم ذاتی؟

2- آیا یک مفهوم می تواند هم عرضی عام و هم عرضی خاص باشد؟

3- بین فصل، جنس و نوع چه نسبتی از نسبت های چهارگانه برقرار است؟

[شماره صفحه واقعی : 51]

ص: 2041

درس7 : سلسله ترتّب کلّیات و تقسیمات دیگر آن
اهداف کلّی

اهداف کلّی درس هفتم این است که دانش پژوه:

1- با ترتّب کلیات و نسبت آنها با یکدیگر آشنا شود؛

2- واژه ها، مفاهیم و اصطلاحات این درس را فرا بگیرد.

اهداف رفتاری

دانش پژوه محترم، انتظار می رود پس از فراگیری این درس بتوانید:

1- سلسله اجناس را توضیح دهید؛

2- سلسله انواع را بیان کنید؛

3- جنس عالی، جنس سافل، جنس متوسط، جنس قریب و جنس بعید را با ذکر مثال تعریف کنید؛

4- نوع عالی، نوع سافل، نوع متوسط، نوع اضافی و صنف را با ذکر مثال بیان کنید؛

5- نسبت فصل با جنس و نوع را توضیح دهید.

[شماره صفحه واقعی : 52]

ص: 2042

سلسله ترتّب کلیات

پیش تر دانستیم بحث های مربوط به مفهوم کلی، مجموعه مطالبی است که در مقدمه بحث تعریف، طرح می شود. در این درس با مراتب و اقسامی که هر یک از کلیات پنج گانه دارند آشنا می شویم تا در مباحث مربوط به تعریف و توصیه های منطقی در روش های درست آن، دچار اشکال نشویم.

وقتی چند مفهوم کلی را با یکدیگر مقایسه می کنیم، ملاحظه می شود به اعتبار شمول افراد، میزان شمول آنها تفاوت می کند. بعضی از آنها نسبت به بعض دیگر از وسعت و شمول بیشتری برخوردارند؛ مثلاً حیوان از انسان، جسم از جسم نامی و جوهر از جسم وسیع تر است.

بنابراین، کلیات را می توان به اعتبار میزان شمول آنها به گونه ای مرتب ساخت که هر کلی نسبت به کلی قبلی، از شمول مصادیق بیشتری برخوردار باشد؛ مثلاً به مجموعه کلیات زیر توجه کنید:

جوهر، جسم، جسم نامی، حیوان، انسان

سلسله مفاهیم فوق را به دو صورت می توان لحاظ کرد: یکی سیر صعودی، که از محدودترین کلی شروع شود و به عام ترین آنها خاتمه یابد و دیگری سیر نزولی، که از عام ترین کلی آغاز شود و به محدودترین آن بینجامد. ترتیب نخست، سلسله اجناس و ترتیب دوم، سلسله انواع را به وجود خواهد آورد.

سلسله مراتب اجناس

اگر مجموعه ای از کلیات را براساس جنس آنها مرتب کنیم به نحوی که سلسله ای را تشکیل دهند که از شمول کمتر به سوی وسعت بیشتری پیش رود، در این سلسله که بدان«سلسله اجناس»گفته می شود به وسیع ترین جنس، که در پایان سلسله تصاعدی قرار می گیرد و تحت جنسی دیگر مندرج نیست،«جنس الاجناس»یا«جنس عالی»و به محدودترین جنس که در آغاز مجموعه واقع شده است«جنس سافل»می گویند. اجناسی که بین جنس عالی و جنس سافل قرار دارند«جنس متوسط»نامیده می شوند.

[شماره صفحه واقعی : 53]

ص: 2043

بنابر این، در مجموعه مفاهیم«انسان م حیوان م جسم نامی م جسم م جوهر»حیوان جنس سافل، جوهر جنس الاجناس، یا جنس عالی، جسم و جسم نامی، جنس متوسط خواهند بود.

منطقی جنس را به اعتباری به قریب و بعید تقسیم می کند؛ چرا که برای هریک از انواع سلسله، دو قسم جنس می توان تصور کرد: نخست جنسی که بلافاصله بعد از یک کلی مفروض قرار دارد و به آن«جنس قریب»گفته می شود؛ مانند حیوان، که بلافاصله در فوق کلی انسان قرار دارد و دوم، جنسی که با یک یا چند واسطه در فوق کلی دیگر واقع شده است و به آن«جنس بعید»گفته می شود؛ مانند جسم نامی نسبت به انسان. با توجه به آنچه بیان شد می توان نتیجه گرفت که جوهر برای جسم، جنس قریب و در همان حال برای جسم نامی، جنس بعید است.

سلسله مراتب انواع

قبل از بیان سلسله انواع، ابتدا باید دانست که نوع در منطق به دو معنا به کار می رود:

الف) نوع حقیقی. که مراد همان معنایی است که در تعریف کلیات خمسه گذشت؛

ب) نوع اضافی. که مراد از آن هر کلی ذاتی است که تحت جنسی مندرج باشد.

پس در این سلسله«انسان ض حیوان ض جسم نامی ض جسم ض جوهر»مفاهیم انسان، حیوان، جسم نامی و جسم«نوع اضافی»نامیده می شود.

با توجه به تعریف فوق، دو نکته به دست می آید:

1- نوع حقیقی نیز می تواند در مقایسه با جنس بالاتر نوع اضافی خوانده شود؛

2- وسیع ترین مفهوم در یک سلسله هرگز متصف به نوع اضافی نخواهد شد.

اگر مجموعه مفاهیم کلی را در یک سلسله قرار دهیم به نحوی که عام ترین آن در صدر و خاص ترین آن در ذیل سلسله قرار گیرد به محدودترین نوع،«نوع الانواع»یا«نوع سافل»، به عام ترین نوع،«نوع عالی»و به انواعی که بین این دو قرار می گیرند«نوع متوسط»می گویند. بنابراین در سلسله مفاهیمی که ذکر شد، جسم، نوع عالی و انسان، نوع سافل یا نوع الانواع و جسم نامی و حیوان، نوع متوسط خوانده می شود.

[شماره صفحه واقعی : 54]

ص: 2044

جوهر

جسم

جسم نامی

حیوان

انسان

نمودار سلسله اجناس و انواع

نکته شایان دقت این است که هر چند پایین تر از نوع حقیقی یا نوع سافل یا نوع الانواع نوع دیگری وجود ندارد؛ اما ممکن است پایین تر از آن، مفاهیمی کلی قرار بگیرد که اصطلاحاً به آن«صنف»می گویند؛ مثلاً«دانش پژوه»مفهومی کلی است که تحت نوع حقیقی«انسان»قرار گرفته و به آن صنف گفته می شود. بنابراین، هر کلی عرضی اخص یا هر ذاتی مقید به عرضی اخص، چه آن ذاتی، نوع باشد یا جنس، صنف نامیده می شود؛ مانند ایرانی، مسلمان، خیاط، حیوان خزنده و جسم جامد.

اقسام فصل

چنان که قبلاً ملاحظه کردیم، فصل از اقسام کلی ذاتی است که یک نوع را از سایر انواع جدا می کند. این ممیز ذاتی بر دو گونه است:

الف) فصل قریب. که موجب امتیاز نوع از انواع مشارک در جنس قریب می شود؛ مانند ناطق نسبت به انسان؛

ب) فصل بعید. که نوع را از انواع مشارک در جنس بعید جدا می کند؛ مانند حسّاس نسبت به انسان.

توضیح این که، جسم نامی(رشد کننده )برای انسان جنس بعید است. در این جنس، انواع دیگری از قبیل اسب و درخت با انسان شرکت دارند. حسّاس موجب امتیاز انسان از درخت

[شماره صفحه واقعی : 55]

ص: 2045

و سایر اجسام غیرحسّاس می شود. پس حسّاس برای انسان فصل بعید است.

نسبت فصل با جنس و نوع

فصل نسبتی با جنس و نسبتی با نوع دارد. منطقیون برای بیان این نسبت عبارت مشهوری دارند: «فصل مقوِّم نوع و مقسِّم جنس است». در توضیح این جمله باید گفت: از آن جا که جنس و فصل تشکیل دهنده نوعند، بدیهی است که اگر فصل وجود نداشته باشد نوع هم نمی تواند تحقق پیدا کند. از این رو، می گویند فصل مقوِّم نوع است؛ یعنی چون کلی فصل به کلی جنس افزوده شود کلی نوع قوام پیدا می کند. از طرفی دیگر، فصل موجب می شود که یک جنس به چند نوع تقسیم شود؛ مثلاً ناطق، حیوان را به«حیوان ناطق»و«حیوان غیرناطق»تقسیم می کند. پس فصل مقسِّم جنس است.

[شماره صفحه واقعی : 56]

ص: 2046

چکیده

1- مفاهیم کلی را به دو صورت می توان لحاظ کرد: یکی سیر صعودی که از محدودترین کلی شروع شود و به عام ترین آنها خاتمه یابد و دیگری سیر نزولی که از عام ترین کلی آغاز شود و به محدودترین آن بینجامد. ترتیب نخست سلسله اجناس و ترتیب دوم سلسله انواع نام دارد.

2- به بالاترین جنس، که تحت جنس دیگر مندرج نیست«جنس الاجناس»و به محدودترین جنس که در آغاز سلسله اجناس واقع شده است«جنس سافل»و به اجناس بین آن دو«جنس متوسط»گفته می شود.

3- جنسی که بلافاصله بعد از یک کلی مفروض قرار دارد،«جنس قریب»و جنسی که با یک یا چند واسطه در فوق کلی دیگر قرار می گیرد،«جنس بعید»نام دارد.

4- نوع در منطق به دو معنا به کار می رود:

الف) نوع حقیقی؛

ب) نوع اضافی که مراد از آن هر کلی ذاتی است که تحت جنسی مندرج باشد.

5- محدودترین نوع در سلسله انواع، نوع سافل یا نوع الانواع، عام ترین نوع، نوع عالی و انواع بین این دو، نوع متوسط نامیده می شوند.

6- هر کلی عرضی اخص یا هر ذاتی مقید به عرضی اخص«صنف»نامیده می شود.

7- فصل بر دو گونه است:

الف) فصل قریب: که موجب امتیاز نوع از انواع مشارک در جنس قریب می شود؛

ب) فصل بعید: که نوع را از انواع مشارک در جنس بعید جدا می کند.

8- فصل مقوِّم نوع و مقسِّم جنس است.

[شماره صفحه واقعی : 57]

ص: 2047

پرسش

1- در سلسله اجناس و انواع، ترتّب کلیات به چه اعتبار است؟

2- جنس عالی، سافل و متوسط را با توجه به سلسله مراتب اجناس تعریف کنید.

3- نوع عالی، سافل، متوسط، اضافی و صنف را با توجه به سلسله مراتب انواع تعریف کنید.

4- مقصود منطقی از جنس قریب و بعید و نیز فصل قریب و بعید چیست؟

5- این جمله را: «فصل مقوِّم نوع و مقسِّم جنس است»با ذکر مثال توضیح دهید.

خودآزمایی

1- در این سلسله، نوع متوسّط و جنس متوسّط به ترتیب کدامند؟ جوهر – جسم – مایع – آب

الف) جسم – جسم. ب) مایع – مایع. ج) جسم – مایع. د) مایع – جسم.

2- با توجه به سلسله مراتب اجناس و انواع، جنس قریب انسان و جنس قریب حیوان به ترتیب عبارت است از:

الف) جوهر – جسم نامی. ب) حیوان – جسم. ج) جسم – جسم نامی. د) حیوان – جسم نامی.

3- کدام یک بیانگر نام دیگر نوع الانواع است؟

الف) نوع سافل. ب) نوع اضافی. ج) نوع عالی. د) نوع متوسط.

4- آن کلی که بلافاصله تحت جنس الاجناس است چه نامیده می شود؟

الف) نوع متوسط. ب) جنس قریب. ج) نوع عالی. د) نوع الانواع.

5- آن کلی که بلافاصله بالای نوع می آید چه نامیده می شود؟

الف) جنس بعید. ب) جنس عالی. ج) نوع عالی. د) جنس قریب.

6- کدام یک در سلسله مراتب انواع نسبت به انسان نوع متوسط است؟

الف) جسم نامی. ب) حسّاس. ج) جوهر. د) جسم.

7- کدام یک در سلسله مراتب انواع نسبت به انسان نوع عالی است؟

الف) جسم نامی. ب) جوهر. ج) جسم. د) حیوان.

8- با توجه به سلسله مراتب اجناس و انواع برای انسان، جوهر نسبت به انسان چیست؟

الف) جنس متوسط. ب) جنس عالی.

ج) نوع عالی. د) نوع الانواع.

9- جنس قریب جسم نامی چیست؟

الف) جوهر. ب) جسم. ج) حسّاس. د) حیوان.

10- کدام گزینه نوع حقیقی و اضافی است؟

الف) انسان. ب) جسم. ج) جسم نامی. د) حیوان.

11- بر هر یک از کلیات جسم، جسم نامی و حیوان نسبت به جنس که در بالای آن قرار گرفته است چه عنوانی صادق است؟

الف) فصل. ب) نوع حقیقی. ج) نوع اضافی. د) نوع متوسط.

[شماره صفحه واقعی : 58]

ص: 2048

12- جنس بعید حیوان کدام است؟

الف) انسان. ب) جسم. ج) جسم نامی. د) گیاه.

13- کلی ذاتی مقید به خاصّه اخص چه نامیده می شود؟

الف) نوع. ب) جنس. ج) صنف. د) فصل.

14- دانشجو و طلبه نسبت به انسان … … … است.

الف) نوع. ب) جنس. ج) فصل. د) صنف.

15- اگر مجموعه ای از کلیات به نحوی مرتب شوند که هر کلّی نسبت به کلّی قبلی از شمول افراد بیشتری برخوردار باشد، سیر صعودی و نزولی این سلسله … … را تشکیل می دهد.

الف) سلسله اجناس و انواع. ب) سلسله انواع و اجناس.

ج) سلسله اجناس. د) سلسله انواع.

16- جنس قریب آهو کدام است؟

الف) جسم. ب) جسم نامی. ج) جوهر. د) حیوان.

17- در سلسله مراتب انواع پس از نوع الانواع … … … قرار دارد.

الف) صنف. ب) نوع سافل. ج) نوع حقیقی. د) نوع اضافی.

18- همواره در پایان سلسله تصاعدی اجناس … … … قرار دارد.

الف) جنس الاجناس. ب) نوع الانواع. ج) جنس سافل. د) جوهر.

19- جنس قریب نوع کدام است؟

الف) ماهیت. ب) فصل. ج) جنس. د) ذاتی.

20- در این سلسله، نوع الانواع و جنس الاجناس به ترتیب کدامند؟«جوهر – جسم – مایع – آب»

الف) جسم – مایع. ب) جوهر – آب. ج) آب – جوهر. د) جسم – جوهر.

برای تفکّر بیشتر

1- چرا و چگونه بحث«کلیات خمسه»به عنوان«مدخل»مبحث تعریف شناخته می شود؟

2- شناخت سلسله اجناس و سلسله انواع در مباحث منطقی چه فایده ای دارد؟

[شماره صفحه واقعی : 59]

ص: 2049

درس8 : تعریف
اهداف کلّی

اهداف کلّی درس هشتم این است که دانش پژوه:

1- از رسالت منطقی در بحث تعریف آگاه شود؛

2- با هدف تعریف آشنا شود؛

3- قواعد و ضوابط منطقی تعریف را فرا بگیرد.

اهداف رفتاری

دانش پژوه محترم، انتظار می رود پس از فراگیری این درس بتوانید:

1- رسالت منطقی در بحث تعریف را بیان کنید؛

2- طبقه بندی منطقیون در زمینه اقسام پرسش را بنویسید؛

3- غرض از تعریف را توضیح دهید؛

4- قواعد و ضوابط منطقی تعریف را با ذکر مثال بنویسید؛

5- مثال هایی را ذکر کنید که در هر کدام یک قاعده از ضوابط منطقی تعریف رعایت نشده باشد؛

6- برخی از خطاهای رایج در تعریف را بیان کنید.

[شماره صفحه واقعی : 60]

ص: 2050

رسالت منطقی در بحث تعریف

در آغاز کتاب گفتیم انسان ذاتاً موجودی متفکّر است. طبیعی ترین عکس العمل چنین موجودی در برخورد با جهان اطراف، کنجکاوی و طرح سؤال است. منطقیون مهم ترین پرسش های انسان را در سه قسمِ اساسی طبقه بندی کرده اند:

1- پرسش از«چیستی»اشیا، که با کلمه استفهامی«چیست؟»(ما )طرح می شود؛

2- پرسش از«هستی»اشیا، که با کلمه استفهامی«آیا؟»(هل )بیان می شود؛

3- پرسش از«چرایی»و علّت اشیا، که با کلمه استفهامی«چرا؟»(لم )طرح می شود.

همان طور که ملاحظه می شود، پرسش های مذکور یا به منظور یافتن تصوری جدید، یا به جهت به دست آوردن تصدیقی نو طرح می شود. علم منطق به عنوان«دانش روشِ صحیح تفکر»برای گذر درست و انتقال کامیاب انسان از مجموعه معلومات به مجهولات، موظّف به ارائه توصیه هایی در زمینه پرسش های یاد شده است.

در بخش تصوّرات و در بحث تعریف، منطقی تنها تبیین روش صحیح جستجوی پاسخ پرسش چیستی(ما )را برعهده دارد. (1)

قبل از بیان توصیه های منطقی درباره روش درست تعریف، باید توجه کرد که علم منطق هیچ گاه خود عهده دار تعریف امور مختلف نمی شود؛ چرا که رسالت آن تنها ارائه روش درست تبدیل مجهولات به معلومات است. تعریف و تبیین چیستی اشیا اساساً با موضوع و هدف منطق بیگانه است.

معنای تعریف

تعریف به معنای یافتن تصوری مشخّص از چیستی مجهول و یا به عبارت دیگر، روشن کردنِ تصور مجهول و تبیین مفهومی به وسیله تصورها و مفاهیم پیشین است. تصوری را که می خواهیم تعریف کنیم«معرَّف»(به فتح راء )می نامند. تصوری را که موجب شناساندن و تعریف یک شیء می شود«معرِّف»(به کسرِ راء )یا«قول شارح»می خوانند؛ مثلاً وقتی تعریف«انسان»مورد نظر است و آن را به«حیوان ناطق»تعریف می کنیم، انسان را معرَّف و

[شماره صفحه واقعی : 61]

ص: 2051


1- ضوابط و قوانین منطقی برای جستجو از آیا و چرایی در بخش تصدیقات بیان می شود.

حیوان ناطق را معرِّف یا قول شارح می نامند.

شایان توجه است که انسان در مواجهه با یک لفظ دو حالت دارد؛ به این معنا که یا با مفهوم لفظ آشناست و یا مفهوم آن را نمی داند. حال اگر معنای لفظ را در ذهن داشته باشد. در این صورت یا به وضع لفظ برای آن معنا(ارتباط لفظ با معنا )آگاهی دارد، یا این که به وضع لفظ برای معنا واقف نیست.

بنابراین، ذهن آدمی در برخورد با یک لفظ یکی از حالات سه گانه زیر را خواهد داشت: حالت نخست این است که علاوه بر معنای لفظ، وضع لفظ برای آن معنا را نیز می داند. بدیهی است در این صورت، سؤالی برای انسان وجود نخواهد داشت؛ چرا که مجهولی در بین نیست.

حالت دوم آن است که اصل معنا را می شناسد، ولی از وضع یک لفظ خاص برای آن بی اطلاع است؛ مثلاً اگر شخص حقیقت حیوانی، که نام آن شیر است، را می شناسد، امّا نمی داند که لفظ غضنفر برای آن معنا وضع شده است. در این صورت اسد می تواند پاسخ سؤال او که«غضنفر چیست؟»باشد. منطقی این تعریف را تعریف لفظی شرح الاسم یا تعریف اسمی می خواند.

چنین تعریفی به لحاظ منطقی هیچ گاه نمی تواند نقش معرِّف را ایفا کند؛ زیرا نمی توان با آن از معلومی تصوری به معلوم تصوری جدیدی رسید و اساساً کتاب های فرهنگ لغت چنین مسؤولیتی به عهده دارند.

حالت سوم این است که شخص، معنای لفظ را نمی داند و در طلب تصور ماهیت معنا برمی آید. در این صورت، سؤال از حقیقت شیء می شود. در جواب چنین سؤالی، تبیین چیستی شی ء(از طریق بیان ذاتیات، خواص و یا آثار آن )ضروری است. منطقی به این پاسخ تعریف حقیقی می گوید و علم منطق عهده دار تبیین روش درست رسیدن به شرایط، اقسام، و احکام چنین تعریفی است. بنابراین، اطلاق واژه تعریف بر تعریف لفظی مجاز است (1).

باید توجه داشت تعریف حقیقی به دو معنای اعم و اخص به کار می رود: معنای اعم آن در مقابل تعریف لفظی قرار می گیرد و معنای اخص آن هنگامی است که از چیستی یک شیء بعد از علم به هستی آن سؤال می شود. این پرسش را به وسیله«مای حقیقیه»می پرسند و پاسخ آن

[شماره صفحه واقعی : 62]

ص: 2052


1- بنا بر آنچه ذکر شد، نه تنها تعریف حقیقی متأخر از تعریف لفظی نیست، بلکه اساساً تقدم تعریفِ لفظی بر تعریف حقیقی معقول نخواهد بود .

را نیز تعریف حقیقی به معنای اخص می خوانند.

غرض از تعریف

مقصود اصلی از تعریف، دو هدف اساسی است:

1- ارائه تصوری واضح و صحیح از معرَّف؛

2- جدا کردن معرَّف از غیر آن به صورت تام و کامل.

تعریف صحیح باید این دو هدف و یا حداقل هدف دوم را تأمین کند، و بدین جهت رعایت ضوابط و قواعد زیر الزامی است. این قوانین، که جملگی در مقام بیان شیوه درست تعریف است، صرفاً جنبه صوری و قالبی دارند.

قواعد وضوابط منطقی تعریف

منطقیون برای تعریف مفید، شرایطی را ذکر کرده اند که رعایت آنها برای تأمین هدف تعریف ضروری است:

1- تعریف باید جامع و مانع باشد؛ یعنی به گونه ای باشد که همه افراد معرَّف را شامل شود(جامع بودن )و هیچ فرد بیگانه با معرَّف را نیز شامل نشود(مانع بودن ).

برای این که تعریف از جامعیت و مانعیت برخوردار باشد، باید نسبت دو مفهوم معرِّف و معرَّف به لحاظ مصداق، تساوی باشد؛ یعنی هرچه که مصداق معرِّف است مصداقِ معرَّف هم باشد و برعکس.

بر اساس ضابطه مذکور تعاریف زیر نادرستند:

الف) تعریف به اعم. اگر مفهوم معرِّف اعم از معرَّف باشد؛ مثل این که در تعریف«انسان»گفته شود: «حیوان دو پا». در این صورت، تعریف جامع افراد انسان خواهد بود؛ امّا مانع اغیار نیست.

ب) تعریف به اخص. اگر معرِّف، اخص از معرَّف باشد؛ مثل این که در تعریف«انسان»بگوییم: «حیوان دانشمند». در این صورت، تعریف مانع اغیار خواهد بود؛ امّا جامع همه افراد انسان نیست.

ج) تعریف به مباین. اگر مفهوم معرِّف مباین معرَّف باشد؛ مثل این که در تعریف«انسان»بگوییم: «سنگ سفید». در این صورت تعریف نه جامع است و نه مانع؛ زیرا چنان که می دانیم

[شماره صفحه واقعی : 63]

ص: 2053

دو مفهوم متباین، هیچ گونه دلالتی بر افراد یکدیگر ندارند.

د) تعریف به عام و خاص من وجه. اگر نسبت معرِّف و معرَّف عموم وخصوص من وجه باشد، در این صورت تعریف نه جامع است و نه مانع؛ مثل این که در تعریف«انسان»بگوییم: «موجودی است سیاه چهره».

2- تعریف باید از جهت مفهوم نزد مخاطب روشن تر از معرَّف باشد. از مهم ترین لغزشگاه های اندیشه در مقام تعریف، ارائه تعریف های گنگ و مبهم است.

برخی از عوامل ابهام در یک تعریف عبارتند از:

الف) تعریف به مفهومی که از نظر وضوح و روشنی مساوی معرَّف است؛ مثلاً اگر در تعریف مفهومِ«فرزند»بگوییم: «آن که از مادر متولّد می شود»؛ تعریف درستی ارائه نکرده ایم؛ چرا که مفهوم مادر برای کسی که معنای فرزند را نمی داند، یا همان قدر گنگ است که مفهوم فرزند مبهم است و یا اگر شخص معنای مادر را می داند حتماً مفهوم فرزند را نیز می داند و اساساً محتاج تعریف نیست.

ب) تعریف با مفهومی مبهم تر از معرَّف؛ مثل این که در تعریف آتش بگوییم: «جوهری است شبیه به نفس». این تعریف به اخفی خواهد بود؛ زیرا معنای نفس که در تعریف مذکور به کار رفته، نزد شنونده از معنای آتش ناشناخته تر است.

ج) به کار بردن مفاهیم غیر دقیق که قابلیت تفسیرهای متعدد دارد؛ مانند تعریف غزل به شعری کوتاه؛ چرا که کوتاه امری نسبی است و منطقاً نمی تواند در تعریف یک امر غیر نسبی ذکر شود.

د) به کار بردن الفاظ مهمل که معنای محصّلی ندارد.

ه) استفاده از الفاظ مشترک(مشترک لفظی، استعاره، مجاز، کنایه )بدون قرینه وافی در مورد معنای مورد نظر.

و) به کارگیری الفاظ پیچیده و مهجور، مانند تعریف جسم به اُسطُقسّی دارای ابعادِ سه گانه.

3- تعریف باید با معرَّف مغایرت مفهومی داشته باشد. در تعریف نباید اختلاف معرَّف و معرِّف تنها تفاوت لفظی باشد و از نظر مفهوم عین یکدیگر باشند؛ مثلاً اگر در تعریف«انسان»بگوییم: «بشر است»، این تعریف حقیقی منطقی نیست، بلکه صرفاً تعریفی لفظی و لغوی بوده که مربوط به«علم لغت»است.

[شماره صفحه واقعی : 64]

ص: 2054

4- تعریف باید دوری نباشد. تعریف دوری عبارت است از: تعریفی که در آن اولاً معرِّف خود، احتیاج به تعریف دارد و ثانیاً در تعریف معرِّف ازمعرَّف استفاده می شود. دور به دو صورت قابل تصویر است: به صورت صریح و بدون واسطه(دور مصرّح )، غیر صریح و با واسطه(دور مضمر )؛ دور مصرّح مانند این که در تعریف«جسم»گفته شود: «جوهری که دارای ابعاد سه گانه است»و ابعاد سه گانه را به امتداد جوهر جسمانی تعریف کنند. یعنی فهم حقیقت جسم بر فهم حقیقت ابعاد سه گانه و فهم ابعاد سه گانه بر فهم معنا وحقیقت جسم توقف داشته باشد. لازمه چنین تعریفی آن است که مفهوم جسم قبل از این که معلوم باشد، معلوم باشد و البته این امری نادرست است. دور مضمر مثل این که در تعریف«روز»گفته شود: «زمانی که شب نیست»و در تعریف«شب»گفته شود: «زمانی که خورشید نمی تابد»و در تعریف«خورشید»گفته شود: «ستاره ای که در روز می تابد»!

خطاهای رایج در تعریف

فقدان هر یک از ضوابط منطقی در باب تعریف، موجب لغزش و خطای در تعریف خواهد بود.

برخی از خطاهای رایج در تعریف عبارتند از:

1- خطای«این از آن، پس این همان». این خطا در جایی رخ می دهد که در تعریف، شیئی را که از مبدأ یا ماده ای به وجود آمده است، بدون در نظر گرفتن هویّت فعلی آن عین مبدأ یا ماده اش معرفی کنند. مثلاً اگر کسی بر اساس فرضیه داروین بگوید: «انسان همان میمون بی مو است»دچار مغالطه«این از آن، پس این همان»شده است، زیرا اگر فرضیه داروین درست باشد انسان عین میمون نیست.

2- خطای«کنه و وجه». این اشتباه هنگامی رخ می دهد که هویت حقیقی یک شیء در بعدی از ابعاد آن خلاصه شود و چهره ای از شیء با همه آن شیء معاوضه شود؛ مانند این که در تعریف تاریخ گفته شود: «تاریخ چیزی نیست جز جولان گاه تحولات اقتصادی یا تنازعات طبقاتی».

3- خطای«هستی به جای چیستی». اگر در تعریف که اساساً متکفل بیانِ چیستی شیء است، هستی آن ذکر شود، چنین خطایی رخ داده است؛ مثلاً در تعریف ماده گفته شود: «ماده واقعیت عینی است که خارج از ذهن تحقق دارد».

[شماره صفحه واقعی : 65]

ص: 2055

چکیده

1- منطقیون مهم ترین پرسش های انسان را در سه قسم اساسی طبقه بندی کرده اند: پرسش از چیستی، هستی، و چرایی اشیا.

2- در بحث تعریف، رسالت منطقی تنها تبیین روش صحیح جستجوی پاسخِ پرسش چیستی است.

3- مقصود اصلی در تعریف، دو هدف اساسی است:

الف) ارائه تصوری واضح و صحیح از معرَّف؛

ب) جدا کردن معرَّف از غیر آن به صورت تام و کامل.

4- ضوابط منطقی تعریف عبارت است از:

الف) جامع و مانع بودن تعریف؛

ب) روشن تر بودن مفهوم معرِّف از معرَّف نزد مخاطب؛

ج) لزومِ مغایرت مفهومی معرِّف با معرَّف؛

د) دَوْری نبودن تعریف

[شماره صفحه واقعی : 66]

ص: 2056

پرسش

1- رسالت منطقی در تعریف تصورات مجهول چیست؟

2- غرض از تعریف چیست؟

3- با توجه به طبقه بندی سؤال های اساسی انسان در باره مجهولات، بیان کنید روش پاسخ به کدام پرسش در بحث تعریف داده می شود؟

4- مقصود از این جمله: «قواعد منطقی صرفاً جنبه صوری دارند»چیست؟

5- چرا باید نسبت معرِّف و معرَّف مساوی باشد؟

6- چرا باید تعریف دوری نباشد؟

7- برخی از عوامل ابهام در یک تعریف را توضیح دهید.

8- برخی از خطاهای رایج در تعریف را بنویسید.

9- چرا باید معرِّف، مغایرت مفهومی با معرَّف داشته باشد؟

خودآزمایی

1- مای«شارحه اللفظ»به معنای … … است.

الف) پرسش از چیستی. ب) تعریف اسمی.

ج) بیان معنای لغوی. د) تعریف اسمی و معنای لغوی.

2-«شارحه الاسم»به معنای … … است.

الف) تعریف. ب) تعریف حقیقی. ج) تحلیل مفهومی. د) بیان معنای لغوی.

3- دقیق ترین تعبیر در بیان شرایط منطقی تعریف کدام یک از موارد ذیل است؟

الف) معرِّف باید جامع افراد باشد. ب) معرِّف باید مساوی معرَّف باشد.

ج) معرِّف باید مانع اغیار باشد. د) معرِّف نباید مباین معرَّف باشد.

4- تعریف پرنده به«حیوان تخم گذار»تعریف به … …

الف) اعم است. ب) اخص است. ج) مانع نیست. د) جامع و مانع نیست.

5-«ما»ی استفهامیه را، که سؤال از حقیقت شیء قبل از علم به هستی می کند، چه می نامند؟

الف)«ما»ی شرح اللفظ. ب)«ما»ی حقیقیه.

ج)«ما»ی شرح الاسم. د)«ما»ی شرح اللفظ و شرح الاسم.

6- در تعریف جهت«بالا»به«جهتی که پایین نیست»کدامیک از شرایط تعریف رعایت نشده است؟

الف) تعریف دوری است. ب) تعریف مغایرت مفهومی با معرَّف ندارد.

ج) تعریف از نظر وضوح مساوی معرَّف است. د) تعریف فوق کاملاً صحیح است.

7- تعریف شیعه به«مسلمانی که قائل به امامت بلافصل امام علی علیه السلام بعد از پیامبر باشد»دارای چه اشکالی است؟

الف) دوری است. ب) اخص است. ج) اعم است. د) اخفی است.

[شماره صفحه واقعی : 67]

ص: 2057

8- تعریف به اعم … …

الف) مانع نیست. ب) جامع نیست.

ج) شامل هیچ فردی از افراد معرَّف نمی شود. د) اخفی است.

9- تعریف به اخص … … …

الف) مانع نیست. ب) جامع نیست.

ج) اظهر نیست. د) هیچ فردی از افراد معرَّف را در بر نمی گیرد.

10- بین معرِّف و معرَّف چه نسبتی از نسب اربع باید برقرار باشد؟

الف) تباین. ب) تساوی.

ج) عموم وخصوص من وجه. د) عموم وخصوص مطلق.

11- این که در لغت نامه ها هر واژه ای را به لفظی مأنوس تر از آن معنا کنند، نشان دهنده رعایتِ کدام شرط از شرایط تعریف است؟

الف) تعریف نباید به اعم باشد. ب) تعریف نباید به اخص باشد.

ج) تعریف نباید به اخفی باشد. د) تعریف نباید دوری باشد.

12- به نظر منطقی«عرض خاص کلّیی است که اختصاص به یک موضوع دارد»، چگونه تعریفی است؟

الف) تعریف به اخص. ب) مانع. ج) تعریف به اعم. د) نه جامع و نه مانع.

13- تعریف حقیقی آن است که … …

الف) شامل دور و شرح الاسم نباشد. ب) کنه امور و چگونگی تحولات را بشناسد.

ج) ماهیت و حقیقت چیزی را بیان کند. د) مرکب از جنس و فصل باشد.

14- تعریف به مباین تعریفی است:

الف) مانع. ب) جامع و مانع. ج) نه جامع و نه مانع. د) جامع.

15-«ما»ی حقیقیه سؤال از چیست؟

الف) وجود شی ء. ب) ماهیت شی ء. ج) اوصاف شی ء. د) علت شی ء.

16- کدام گزینه در تعریف نوع تعریف به اعم است؟

الف) کلّی ذاتی که شامل افراد متّفق الحقیقه می شود.

ب) کلّی عرضی که شامل افراد متّفق الحقیقه می شود.

ج) کلّی ذاتی که شامل افراد متّفق الحقیقه می شود و در جواب چیستی می آید.

د) کلّی عرضی که شامل افراد متّفق الحقیقه می شود و در جواب چیستی می آید.

17-اگر در تعریف ذوزنقه بگوییم: «شکل چهار ضلعی که فقط دو ضلع آن با هم موازی باشند»چگونه تعریفی است؟

الف) تعریف به اعم. ب) تعریف به اخص. ج) تعریف به مباین. د) تعریف به مساوی.

18- هر تعریفی مرکب از چیست؟

الف) تصدیقات. ب) تصورات.

ج) تصورات معلوم. د) تصورات و تصدیقات معلوم.

19- تصوری که مجهول بوده و با تصورات معلوم شناخته می شود، چه نام دارد؟

الف) معرِّف. ب) معرَّف. ج) نتیجه. د) بدیهی.

20- تعریف آتش به: «عنصری است شبیه نفس انسان»، چگونه تعریفی است؟

الف) تعریف به اعم. ب) تعریف به اخص. ج) تعریف به دور. د) تعریف به اخفی.

[شماره صفحه واقعی : 68]

ص: 2058

برای تفکّر بیشتر

1- آیا همواره تعریف برای شناساندن معرَّف و کشف مجهول به کار می رود؟

2- به لحاظ ساختاری معرِّف به صورت مرکب تام بیان می شود یا به صورت مرکب ناقص؟

3- چرا بحث تعریف و روش درست آن دارای اهمیت ویژه ای است؟

4- اقسام دور کدام است؟ ملاک استحاله دور چیست؟

5- آیا غیر از قواعد و ضوابطِ منطقی تعریف، حکیمان مسلمان، اصول منطقی و فلسفی تعریف را به صورت قانون ها و قواعدی کلّی بیان کرده اند؟توضیح دهید.

6- آیا می توان به طور مشخص، مغالطاتی را در باب تعریف شناسایی کرد و نشان داد؟

[شماره صفحه واقعی : 69]

ص: 2059

درس9 : اقسام تعریف، تقسیم و قواعد آن
اهداف کلّی

اهداف کلّی درس نهم این است که دانش پژوه:

1- با اقسام تعریف آشنا شود؛

2- گونه های مختلف حدّ و رسم را فرا بگیرد؛

3- از تقسیم و ضوابط منطقی آن آگاه شود.

اهداف رفتاری

دانش پژوه محترم، انتظار می رود پس از فراگیری این درس بتوانید:

1- اقسام تعریف را با ذکر مثال توضیح دهید؛

2- استنتاج های منطقی درباره حدّ تام و ناقص را بیان کنید؛

3- استنتاج های منطقی درباره رسم تام و ناقص را بنویسید؛

4- گونه های مختلف رسم ناقص را توضیح دهید؛

5- ارتباط بحث تعریف و تقسیم را بیان کنید؛

6- ضوابط منطقی تقسیم را با ذکر مثال بنویسید؛

7- انواع تقسیم و روش های آن را توضیح دهید.

[شماره صفحه واقعی : 70]

ص: 2060

اقسام تعریف

یک حقیقت را می توان به صورت های مختلف تعریف کرد؛ چراکه گاهی غرض از تعریف علاوه بر جدا کردن(متمایز نمودن شیء از سایر اشیا )بیان ذاتیات شیء است و گاهی هدف از آن تنها جدا کردن و متمایز نمودنِ شیء از سایر اشیاست. از آن جا که تعریف باید جامع و مانع باشد، لازم است که همواره در تعریف، فصل یا خاصّه شامله به کار رود. حال اگر در تعریف، فصل به کار رود«حدّ»(1) و اگر خاصّه به کار رود«رسم»(2) نامیده می شود.

تعریف به حدّ، اساسی ترین نوع تعریف است و غرض از آن بیان حقیقت شیء است. در تعریف به رسم، غرض اصلی امتیاز شیء از سایر اشیاست.

حدّ و رسم به لحاظ کمال تصوّر و نحوه شناختی که معرِّف در ذهن ایجاد می کند، هریک به تام و ناقص تقسیم می شوند. بنابراین، اقسام تعریف عبارت است از:

1- حدّ تام؛ 2. حدّ ناقص؛ 3. رسم تام؛ 4. رسم ناقص.

حدّ تام و حدّ ناقص

به تعریفی که در آن تمام اجزای ذاتی معرَّف بیان شده است«حدّ تام»و به تعریفی که در آن برخی از اجزای ذاتی معرَّف بیان شده است«حدّ ناقص»می گویند.

به نظر منطقی، حدّ تام را به دو طریق می توان ارائه کرد:

الف) جنس قریب و فصل قریب، مانند تعریف انسان به«حیوان ناطق»؛

ب) مجموعه سلسله اجناس)حدّ تام جنس قریب) و فصل قریب، مانند تعریف انسان به«جسم نامی حساس متحرّک بالاراده ناطق».

البته باید توجّه داشت که ذکر جنس قریب ما را از اجناس بعید و فصل های بعید بی نیاز می کند و بیان تفصیلی حدّ تام در جایی مطلوب است که بدان نیازی باشد.

[شماره صفحه واقعی : 71]

ص: 2061


1- از آن جا که تعریف به ذاتیاتْ حدّ و مرزِ ذات شی ء را تعیین می کند ، آن را حدّ می نامند .
2- رسم (ترسیم کردن) به معنای علامت و نشان است و چون رسم ، معرَّف را به نشان ها و اوصاف عرضی می شناساند ، بدین سبب رسم نامیده شده است .

حدّ ناقص را نیز به دو طریق می توان بیان کرد:

الف) فصل قریب، مانند تعریف انسان به«ناطق»؛

ب) جنس بعید و فصل قریب، مانند تعریف انسان به«جسم ناطق».

همان طور که ملاحظه می شود در هر دو بیان مذکور، تنها به بخشی از ذاتیات انسان اشاره شده است و به همین جهت«حدّ ناقص»خوانده می شود.

از آنچه درباره حدّ تام و ناقص بیان شد می توان نتیجه گرفت که،

1- به طور کلّی، حدّ چه تام و چه ناقص، باید مشتمل بر فصل قریب باشد.

2-«حدّ تام»و«حدّ ناقص»در مقایسه با محدود(معرَّف )به لحاظ مصداق مساوی اند.

3-«حدّ تام»و«حدّ ناقص»هر دو در این جهت که محدود را از سایر اشیا ممتاز می کنند، مشترکند.

4-«حدّ تام»به لحاظ مفهومی، مساوی با محدود است؛ ولی«حدّ ناقص»تساوی مفهومی با محدود ندارد.

5-«حدّ تام»به دلیل این که اوّلاً، دال بر تمام حقیقت شیء است و ثانیاً، ممیّز ذاتی شیء را بیان می کند کامل ترین تعریف است و به همین جهت«حدّ تام»نامیده می شود.

رسم تامّ و رسم ناقص

تعریفی که علاوه بر«عرضی خاص»مشتمل بر«جنس قریب»نیز باشد«رسم تام»و تعریفی که مشتمل بر«جنس قریب»نبوده و بیانگر«عرضی خاص»باشد«رسم ناقص»نامیده می شود. رسم ناقص به دو صورت فراهم می شود:

الف) خاصّه، مانند«ضاحک»در تعریف انسان؛

ب) جنس بعید و خاصّه، مانند«جسم ضاحک»در تعریف انسان.

با توجّه به آنچه درباره رسم تام و ناقص بیان شد می توان نتیجه گرفت که،

1- تعریف رسمی، چه تام باشد و چه ناقص، موجب تمایز عرضی شیء از غیر آن می شود.

2- رسم، چه تام و چه ناقص، اگرچه با معرَّف خود تساوی مفهومی ندارد؛ ولی از جهت مصداق با محدود نسبتِ تساوی دارد.

[شماره صفحه واقعی : 72]

ص: 2062

توجّه به این نکته شایان اهمیت است که همه اقسام تعریف در متمایز ساختن معرَّف از غیرِ خود مشترکند.

گونه هایی از رسم ناقص

همان طور که بیان شد تعریف رسمی در واقع شناسایی شیء است از طریق اوصاف عرضی، به نحوی که موجب تمایز شیء تعریف شده از امور دیگر شود و به همین جهت مشتمل بر عرضی خاص است، و نیز معلوم شد که رسم ناقص به دو صورت فراهم می شود:

یکی از طریق ذکر جنس بعید و خاصّه و دیگری از راه بیان تنها خاصّه.

منطقیون گفته اند می توان گونه هایی از رسم ناقص را یافت که در آنها به ذکر خاصّه اکتفا شده است. موارد زیر از مهم ترین آنهاست:

1- تعریف به مثال. گاهی تعریف صرفاً به منظور ارائه تصوری از شیء است، هر چند موجب تمایز دقیق ذاتی یا عرضی شیء از اغیار نشود. این تعریف از نظر منطقی اهمیتی ندارد؛ ولی از جهت تعلیمی برای تقریب مطلب به ذهن متعلّم مبتدی حائز اهمیت است؛ چون ذهن انسان می تواند به سهولت از ذکر نمونه و مثال به شیء مورد نظر منتقل شود؛ مانند این که گفته شود: «جنس مثل حیوان و نوع مانند انسان است». گاهی در این نوع تعریف از طریق«ذکر مصادیق»، ذهن متوجّه معرَّف می شود؛ مثلاً در تعریف حیوان گفته شود: مثل انسان، اسب، شتر و …

2- تعریف به اشباه و نظایر. که در آن از طریق«تشابه»، ذهن از شبیه به شبیه منتقل می شود؛ مانند این که گفته شود: «علم مثل نور و جهل مانند ظلمت است».

از آن جا که در تعریف به مثال و اشباه، مصداق ها و وجوه تشابه مذکور، در نسبت با معرَّف اموری عرضی اند به منزله خاصّه آن خواهند بود. از همین رو گونه ای از رسم ناقص به شمار می آیند.

3- تعریف به متقابل. که در آن به وسیله امر مغایر با شیء انتقال ذهنی صورت می پذیرد؛ مثلاً گفته شود: «موجود مجرّد، مخالف و متفاوت با موجود مادّی است».

4- تعریف به خاصّه مرکّبه. اگر در تعریفی چند کلّی عرضی که مجموع آنها اختصاص به معرّف دارند به کار رود، تعریف به خاصّه مرکّبه است. بنابراین، خاصّه مرکبه آن است که به

[شماره صفحه واقعی : 73]

ص: 2063

وسیله ترکیب، خاصّه، محقق می شود.

این تعریف می تواند از ترکیب عرضی عام و عرضی خاص شیء تشکیل شود؛ مانند تعریف انسان به«راست قامت ضاحک». و یا از ترکیب چند عرضی عام شیء فراهم شود، مشروط بر آن که مفهومی که از ترکیب مفاهیم این اعراض به وجود می آید به لحاظ مصداق با معرَّف مساوی باشد؛ مانند تعریف خفاش به«پرنده زاینده»؛ که هر یک از دو مفهوم«پرنده»و«زاینده»به تنهایی اختصاصی به خفاش ندارد. امّا پرنده زاینده تنها به خفاش اختصاص دارد. فایده این تعریف مانند تعریف به رسم، تمایز شیء از سایر اشیاست و در علوم تجربی کاربرد بسیار دارد.

5- تعریف به تقسیم. گاهی برای تعریف و تمییز معرَّف به جای استفاده از جنس و فصل و … تنها به ذکر تمام یا برخی از اقسام و اجزای آن بسنده می شود؛ مثلاً در تعریف آب به جای آن که بگوییم: «جوهری است جسمانی و مایع که حیات موجود زنده به آن بستگی دارد»گفته می شود: «مادّه ای است که از یک اتم دو عنصر اکسیژن و دو اتم هیدروژن ترکیب یافته است». به چنین تعریفی اصطلاحاً«تعریف به تقسیم»می گویند.

از آن جا که اقسام ذکر شده روی هم رفته، عارض معرَّف می شود و به آن اختصاص دارد، نسبت به محدود خاصّه است و از همین رو«تعریف به تقسیم»گونه ای از«رسم ناقص»به حساب می آید، البته مشروط به این که تقسیم از ضوابط و قواعد درست منطقی برخوردار باشد.

تقسیم

دانستیم که تقسیم گونه ای از رسم ناقص است و می تواند در تعریف یک شی ء، نقش داشته باشد. با تقسیم و تحلیل یک تصوّر مجهول به چند تصوّر معلوم و ذکر تمام یا برخی از اقسام و اجزای معرَّف، می توان به نحوه ای از تعریف دست یافت که حاصل آن تمایز شیء از سایر اشیاست، مشروط بر این که شرایط و قواعد منطقی تقسیم در آن رعایت شده باشد.

قواعد تقسیم

1- فایده داشتن تقسیم. در هر تقسیمی باید ثمره ای در جهت غرض مقسم وجود داشته

[شماره صفحه واقعی : 74]

ص: 2064

باشد. در غیر این صورت، تقسیم لغو و بیهوده خواهد بود؛ مثلاً اگر در منطق اسم را به معرب و مبنی تقسیم کنند، کاری لغو صورت گرفته است؛ چراکه این تقسیم برای تأمین هدف منطقی بی فایده است.

2- تباین داشتن اقسام. در هر تقسیمی باید اقسام از حیث مصداق با یکدیگر مباین باشند و هیچ یک در دیگری تداخل نداشته باشند؛ مثلاً اگر حیوان به انسان و اسب و شاعر تقسیم شود نادرست است؛ چون شاعر خود یکی از اقسام انسان به شمار می رود و از حیث مصداق با آن تباینی ندارد.

3- ملاک داشتن تقسیم. هر تقسیمی باید دارای ملاکی ثابت برای تقسیم و جداسازی اقسام داشته باشد؛ مثلاً اگر کتاب تقسیم شود به فقه، فلسفه، کهنه، نو، خطی، چاپی و … این تقسیم نادرست است؛ چراکه در این تقسیم، ملاک واحدی در نظر گرفته نشده است.

4- جامع و مانع بودن تقسیم. تقسیم باید جامع همه اقسام و مانع غیر اقسام باشد. بنابراین، اگر کلمه به اسم، حرف، تام و ناقص تقسیم شود، نادرست خواهد بود؛ چراکه از سویی فعل ذکر نشده و از سوی دیگر تام و ناقص که از اقسام کلامند ذکر شده اند. از این رو، تقسیم مذکور نه جامع است و نه مانع.

در اصطلاح منطقی به آنچه تقسیم می شود«مَقْسَم»و هر قسم را در مقایسه با قسم دیگر«قسیم»می گویند؛ مثلاً در تقسیم کلمه به اسم و فعل و حرف، کلمه را«مقسم»، اسم و فعل و حرف را«اقسام»و هر یک از آنها را در مقایسه با دیگری«قسیم»می گویند.

انواع تقسیم

تقسیم به دو معنا به کار می رود:

1- تجزیه یا تقسیم کل به ا جزا(تقسیم طبیعی )؛ مانند تقسیم آب به دو عنصر اکسیژن و هیدروژن.

2- تقسیم کلّی به جزئیّات(تقسیم منطقی )؛ مانند تقسیم کلمه به اسم و فعل و حرف. برای تمییز کل از کلّی و جزء از جزئی ملاک های متعددی بیان شده است که ما در این جا به ذکر یکی از آنها بسنده می کنیم: کل و جزء قابل اطلاق بر یکدیگر نیستند؛ ولی کلّی و جزئی بر یکدیگر اطلاق می شوند؛ مثلاً نمی توان گفت: «آب اکسیژن و یا اکسیژن آب است»؛ ولی

[شماره صفحه واقعی : 75]

ص: 2065

می توان گفت: «اسم کلمه است و برخی از کلمه ها اسم است».

روش های تقسیم

برای تقسیم دو شیوه وجود دارد:

1- روش تفصیلی. در این روش در یک مرحله تمام اقسام ذکر می شوند؛ مانند تقسیم کلمه به اسم و فعل و حرف.

2- روش ثنایی(عقلی ). در این روش، تقسیم می تواند دارای مراحل متعدد باشد و در هر مرحله دو قسم بیشتر ذکر نمی شود؛ چراکه این دو قسم همواره نقیض یکدیگرند؛ مانند تقسیم کلمه به صورت زیر:

دارای معنای مستقل است در بر دارنده زمان است)فعل)

کلمه در بر دارنده زمان نیست)اسم)

دارای معنای مستقل نیست)حرف)

[شماره صفحه واقعی : 76]

ص: 2066

چکیده

1- گاهی غرض از تعریف، تفکیک(متمایز نمودن شیء از سایر اشیا )و علاوه بر آن، گاهی بیان ذاتیات شیء است.

2- از آن جا که تعریف باید جامع و مانع باشد، لازم است که همواره در تعریف فصل یا خاصّه شامله به کار رود. حال اگر در تعریف فصل به کار رود«حدّ»و اگر خاصّه به کار رود«رسم»نامیده می شود.

3- اقسام تعریف عبارت است از: «حدّ تام، حدّ ناقص، رسم تام و رسم ناقص».

4-«تعریف به مثال»،«تعریف به اشباه و نظایر»،«تعریف به تقابل»،«تعریف به خاصه مرکبه»و«تعریف به تقسیم»گونه های مختلفی از رسم ناقصند.

5- قواعد تقسیم عبارت است از: «فایده داشتن تقسیم»،«تباین داشتن اقسام»،«ملاک داشتن تقسیم»و«جامع و مانع بودن تقسیم».

6- تقسیم به دو معنا به کار می رود: تقسیم کلّ به اجزا(تقسیم طبیعی )، تقسیم کلّی به جزئیّات(تقسیم منطقی ).

7- برای تقسیم دو شیوه وجود دارد: روش تفصیلی، روش ثنایی(عقلی ).

[شماره صفحه واقعی : 77]

ص: 2067

پرسش

1- اقسام تعریف را با ذکر مثال بیان کنید.

2- از آنچه درباره حدّ تام و حدّ ناقص گفته شد چه نتایجی به دست می آید؟

3- از آنچه درباره رسم تام و رسم ناقص گفته شد چه نتایجی به دست می آید؟

4- گونه های رسم ناقص را با ذکر مثال بیان کنید.

5- چگونه می توان در تعریف از تقسیم استفاده کرد؟

6- قواعد منطقی تقسیم را با ذکر مثال نام ببرید.

7- حدّ تام را به چند طریق می توان ارائه کرد؟

8- حدّ ناقص را به چند صورت می توان بیان کرد؟

9- انواع تقسیم و روش های آن را با ذکر مثال توضیح دهید.

خودآزمایی

1- تعریفی که از انضمام جنس بعید با عرضی خاص حاصل می شود، چه نام دارد و مثال آن کدام است؟

الف) رسم تام -«جسم ناطق»در تعریف انسان. ب) رسم تام -«جسم نامی کاتب»در تعریف انسان.

ج) رسم ناقص -«جسم ضاحک»در تعریف انسان. د) رسم ناقص -«جسم حسّاس»در تعریف حیوان.

2- رسم تام تعریفی است که از انضمام … … حاصل می شود.

الف) جنس بعید با عرضی خاص. ب) جنس بعید با فصل قریب.

ج) جنس قریب با عرضی خاص. د) جنس قریب با فصل قریب.

3- حدّ ناقص از کدام موارد فراهم می آید و مثال آن در تعریف حیوان کدام است؟

الف) جنس بعید و فصل قریب – جسم نامی حسّاس. ب) جنس بعید و فصل قریب – جسم حسّاس.

ج) جنس قریب و فصل بعید – جوهر ماشی. د) جنس قریب و فصل بعید – جوهر ماشی حسّاس.

4- حدّ تام و رسم تام در کدام جزء مشترکند؟

الف) جنس بعید. ب) جنس قریب.

ج) فصل قریب. د) عرضی خاص.

5- وجه اشتراک حدّ ناقص و رسم ناقص کدام است؟

الف) جنس بعید. ب) فصل قریب.

ج) جنس قریب. د) عرضی خاص.

6- تعریف انسان به«جسم نامی کاتب»بیانگر کدام یک از اقسام تعریف است؟

الف) رسم ناقص. ب) رسم تام. ج) حدّ ناقص. د) حدّ تام.

7- کدام یک از تعاریف، ماهیّت و حقیقت معرَّف را به نحو کامل بیان می کند؟

الف) حدّ تام. ب) رسم تام.

ج) تعریف به اعم. د) تعریف به مصداق مساوی.

[شماره صفحه واقعی : 78]

ص: 2068

8- اگر تعریفی مرکّب از دو جزء«جنس بعید و فصل بعید»باشد، چگونه تعریفی است؟

الف) حدّ ناقص. ب) تعریف به اخص.

ج) تعریف به اعم. د) تعریف به مباین.

9- کدام یک حدّ ناقص انسان است؟

الف) جوهر ناطق. ب) جوهر ضاحک. ج) حیوان ناطق. د) حیوان ضاحک.

10- حدّ تام متشکل از کدام اجزا و مثال آن در تعریف حیوان کدام است؟

الف) جنس قریب و فصل قریب – جسم حسّاس. ب) جنس قریب و فصل قریب – جسم نامی حسّاس.

ج) جنس قریب و فصل متوسط – جسم حسّاس. د) جنس متوسط و فصل قریب – جسم نامی حسّاس.

11- فصل قریب جزء مشترک کدام گزینه است؟

الف) حدّ تام و حدّ ناقص. ب) رسم تام و حدّ ناقص.

ج) رسم ناقص و حدّ ناقص. د) رسم ناقص و رسم تام.

12- وجه اشتراک رسم تام و رسم ناقص کدام است؟

الف) جنس بعید. ب) جنس قریب.

ج) عرضی خاص. د) فصل قریب.

13- در تعریف، ذکر کدام مورد ما را از ذکر اجناس و فصول بعید مستغنی می کند؟

الف) نوع سافل. ب) جنس قریب.

ج) نوع عالی. د) فصل قریب.

14- تعریف به اشباه و نظایر، چه نوع تعریفی است؟

الف) حدّ تام. ب) حدّ ناقص. ج) رسم تام. د) رسم ناقص.

15- تعریف به مثال و تقسیم چه نوعی از تعریف است؟

الف) حدّ تام. ب) حدّ ناقص. ج) رسم تام. د) رسم ناقص.

16- تقسیم ماشین به بدنه و موتور چه نوع تقسیمی است؟

الف) تقسیم طبیعی. ب) تقسیم منطقی.

ج) تقسیم ثنایی. د) تقسیم کلّی به جزئیّات.

17- اگر کلمه را به اسم، حرف، تام و ناقص تقسیم کنیم آن گاه تقسیم،

الف) جامع نخواهد بود. ب) مانع نخواهد بود.

ج) جامع و مانع نخواهد بود. د) مفید فایده نخواهد بود.

18- تقسیم به چند معنا به کار می رود؟

الف) تفصیلی و ثنایی. ب) طبیعی و منطقی.

ج) استقرایی و عقلی. د) تفصیلی و منطقی.

19- روش های تقسیم عبارت است از:

الف) تفصیلی و منطقی. ب) ثنایی و طبیعی.

ج) تفصیلی و ثنایی. د) منطقی و تفصیلی.

20- در تقسیم هریک از اقسام نسبت به یکدیگر چه نامیده می شوند؟

الف) مقسم. ب) اقسام.

ج) قسیم. د) اجزا

[شماره صفحه واقعی : 79]

ص: 2069

برای تفکّر بیشتر

1- آیا جنس عالی یا جنس الاجناس را می توان تعریف کرد؟ چگونه؟

2- فرق های کلّ با کلّی و جزء با جزئی چیست؟

3- چگونه می توان به وسیله تقسیم، یک شیء را تعریف کرد؟

4- برای تعریف حقایق مادّی، کدام قسم از اقسام تعریف مفید است؟

5- تقسیم به روش عقلی به چند طریق قابل تبیین است؟

6- اقسام تقسیم منطقی و طبیعی کدام است؟

7- راه تحصیل حدود و رسوم اشیا چیست؟

[شماره صفحه واقعی : 80]

ص: 2070

بخش سوم : تصدیقات

درس10 : قضیه و اقسام آن
اهداف کلّی

اهداف کلّی درس دهم این است که دانش پژوه:

1- قضیه را بشناسد؛

2- با ساختار صوری قضایای حملی و شرطی آشنا شود؛

3- از اقسام قضیه حملی آگاهی حاصل کند.

اهداف رفتاری

دانش پژوه محترم، انتظار می رود پس از فراگیری این درس بتوانید:

1- قضیه را تعریف کنید؛

2- ساختار منطقی قضیه حملی و اقسام قضایای حملی را به لحاظ موضوع بیان کنید؛

3- یکی از راه های تمییز قضیه مهمله از طبیعیه را بنویسید؛

4- انواع قضایای محصوره را با ذکر مثال و صورت های قضیه حملی از جهت تحصیل و عدول را با در نظر گرفتن سلب و ایجاب بنویسید؛

5- جهت و مادّه را تعریف کنید؛

6- وجه جایگاه والای قضیّه محصوره را در بین سایر قضایا توضیح دهید.

[شماره صفحه واقعی : 81]

ص: 2071

تعریف قضیه

از نظر منطقی، هرگونه استنتاجی مبتنی بر صورت منطقی قضیه یا قضایایی است که در آن استنتاج به عنوان مقدّمه به کار می رود. از این رو، پیش از بیان اقسام استنتاج و قواعد مربوط به آن، لازم است نخست با تعریف قضیه و اقسام مختلف آن آشنا شویم تا بر این اساس، به تبیین صورت های گوناگون استنتاج بپردازیم.

در درس دوم دانستیم تصدیق عبارت است از: ادراک مطابقت و یا عدم مطابقت یک نسبت با واقع، که البته چنین ادراکی نیز مقتضی حکم و اذعان است. حال باید دانست که«قضیه، تعبیر و بیان تصدیق در قالب الفاظ است»و به عبارت دقیق تر،«قضیه، مرکّب تامّی است که ذاتاً بتواند متّصف به صدق و یا کذب شود»؛ مانند«الف ب است».

این تعریف نکات متعدّدی را دربر دارد:

1- قضیه مرکّب تام است. منطقیون الفاظ را در مقایسه با مفاهیم آنها به دو دسته کلّی تقسیم می کنند: مفرد و مرکّب.

مفرد لفظی است که یا جزء ندارد؛ مانند حرف«آ»از حروف الفبا و یا اگر دارای جزء است، جزء لفظ بر جزء معنا دلالت نمی کند؛ مانند«عبداللَّه»به عنوان اسم شخص. منطقی لفظ مفرد را به اسم، کلمه(فعل )و ادات(حرف )تقسیم می کند.

مرکّب لفظی است که اوّلاً، دارای جزء است؛ ثانیاً، جزء لفظ بر جزء معنا دلالت می کند؛ مانند«گل زیبا». لفظ مرکب بر دو قسم است: تام و ناقص.

مرکّب تام، عبارت است از: جمله ای که معنای آن کامل است و متکلّم می تواند سکوت کند و مخاطب نیز در حالت انتظار باقی نمی ماند؛ مانند«علی عادل است». مرکّب ناقص، عبارت است از: مرکّبی که معنای آن ناقص است و متکلّم نمی تواند به آن اکتفا کند و شنونده را در حالت انتظار رها سازد؛ مانند«آسمان آبی».

2- قضیه، متّصف به صدق یا کذب می شود؛ یعنی مرکّب تامّی است که هویت آن خبری است؛ به عبارت دیگر، قضیه، مرکّب تامّ خبری است و باید دانست که مرکّب تامّ به دو قسم خبری و انشایی تقسیم می شود:

مرکّب تامّ خبری، مرکّبی است که از واقعیتی یا وصفی و یا حالتی حکایت می کند؛ مانند

[شماره صفحه واقعی : 82]

ص: 2072

«علی عالم است»،«گل زیباست»،«حسن امیدوار است».

مرکّب تامّ انشایی، مرکّبی است که از واقعیتی گزارش نمی دهد؛ بلکه خود پدیدآورنده معنایی و یا دربر دارنده پرسش، در خواست و آرزویی است؛ مانند«بنویس!»،«آیا او خواهد آمد؟»،«خدا کند که بیایی!».

مرکّب تامّ خبری، چون از واقعیتی حکایت می کند، (1) متّصف به صدق و کذب می شود؛ یعنی می توان گفت: «راست است»یا«دروغ است»به خلاف جملات انشایی. منظور از صدق قضیه، مطابقت مفاد آن با واقع و مراد از کذب آن، مخالفت آن با واقع است.

با توجّه به آنچه ذکر شد، روشن می شود که هر مرکّب تامّ خبری یک جمله است؛ ولی هر جمله ای لزوماً یک مرکّب تامّ خبری نخواهد بود؛ چراکه ممکن است جمله ای مرکّب تامّ انشایی باشد.

3- قضیه ذاتاً به صدق یا کذب متّصف می شود؛ یعنی بدون هیچ تفسیر و واسطه ای چنین اتّصافی را می پذیرد. برخی جملات انشایی نیز متّصف به صدق و کذب می شوند؛ امّا از نظر منطقی قضیه نامیده نمی شوند؛ زیرا اتّصاف آنها به صدق و کذب، ذاتی نیست، بلکه به گونه دلالت التزامی و در پرتو تحلیل به یک جمله خبری، چنین اتّصافی را می پذیرد؛ آنچه حقیقتاً مورد تصدیق یا تکذیب واقع می شود همان جمله خبری است که مرکّب تامّ انشایی به آن تحلیل می شود؛ مانند تکدّی کردن انسان ثروتمند در جمله«به من بیچاره کمک کنید»که متّصف به کذب می شود.

حال آن که آنچه حقیقتاً چنین وصفی را می پذیرد جمله خبری«من دارایی ندارم»است. بنابر این، ذکر قید«ذاتاً»در تعریف قضیه، ضروری است.

صورت قضیه، مادّه قضیه

در منطق صورت، قضیه تنها به لحاظ«صورت»مورد توجّه قرار می گیرد. بنابراین، پیش از پرداختن به اقسام قضیه مناسب است مادّه و صورت قضیه از یکدیگر ممتاز شوند.

صورت قضیه عبارت است از: ساختار و نحوه کنار هم قرار گرفتن اجزای قضیه، مانند

[شماره صفحه واقعی : 83]

ص: 2073


1- واقعیت حکایت شده در مرکّب تامّ خبری یا واقع شده است یا واقع خواهد شد و یا در حال واقع شدن است و یا همواره تحقق داشته ، دارد و خواهد داشت .

«هر الف ب است»،«هیچ الف ب نیست»،«اگر الف ب باشد آن گاه ج د خواهد بود».

مادّه قضیه عبارت است از: محتوا و مفاد آن، مانند«بدن انسان از اندام مختلف تشکیل شده است»،«هر انسانی قابل تربیت است»که قضیه نخست مربوط به«علم زیست شناسی»و قضیه دوم مربوط به«علوم تربیتی»است.

اقسام قضیه

قضیه در تقسیم نخست به دو قسم اصلی تقسیم می شود:

1- قضیه حملی. قضیه ای است که در آن به ثبوت چیزی برای چیزی و یا نفی چیزی از چیزی حکم شده باشد؛ مانند«علی عادل است»،«ظلم زیبا نیست». مفاد قضیه حملی همواره«این همانی»و یا«عدم این همانی»است. ساختار منطقی قضیه حملی را می توان به صورت«الف ب است»و یا«الف ب نیست»نشان داد. همان طور که ملاحظه می شود، هر قضیه حملی دارای دو طرف و یک نسبت است که هر یک با نامی خاص خوانده می شود. طرف اوّل«موضوع»یا«محکوم علیه»، طرف دوم«محمول»یا«محکوم به»و لفظی که دال بر نسبت است«رابطه»نامیده می شود. بنابراین، در این مثالِ نمادی«الف ب است»،«الف»موضوع قضیه و«ب»محمول قضیه و«است»رابطه یا نسبت حکمیّه قضیه است. برای بازشناختن موضوع از محمول در قضایای حملی باید به معنای اسناد، توجّه کامل داشت. جزئی که وصف عرضی یا حقیقت ذاتی بدان اسناد داده شده موضوع است و آنچه به موضوع اسناد داده شده(همان وصف عرضی یا حقیقت ذاتی )محمول است.

شایان توجّه است هر یک از موضوع و محمول می تواند مفرد یا مرکّب باشد و در قضیه مقدّم یا مؤخّر ذکر شود؛ مانند«برف(موضوع )سفید(محمول )است»،«این که گویی این کنم یا آن کنم(موضوع )/ خود دلیل اختیار است ای صنم(محمول )»،«آمد(محمول )نو بهاران(موضوع )».

2- قضیّه شرطی. قضیه ای است که در آن به وجود یا عدم نسبتی بین دو یا چند قضیه حکم شده باشد؛ مانند«اگر باران به کوهستان نبارد / به سالی دجله گردد خشک رودی»،«چنین نیست که اگر انسان عالم باشد، حتماً سعادتمند می شود».

هر قضیّه شرطی در اصل از چند قضیّه حملی یا شرطی دیگر فراهم آمده است که به قضیّه

[شماره صفحه واقعی : 84]

ص: 2074

اوّل«مقدّم»و به قضیّه دوم«تالی»و به الفاظی که دال بر نسبت بین این دو قضیه است«رابطه»می گویند.

تقسیم قضایا به موجبه و سالبه

قضیّه حملی و قضیّه شرطی به لحاظ اثبات یا نفی نسبت بین طرفین به موجبه و سالبه تقسیم می شود؛ زیرا در یک قضیه یا از اثبات رابطه و یا از سلب رابطه گزارش می شود. در صورت نخست، قضیّه موجبه و در صورت دوم قضیّه سالبه خواهد بود.

قضیّه موجبه، مانند«عدالت زیباست»،«انسان یا بنده است یا آزاد»،«اگر خورشید مغرب طلوع کند، جهان از فروغ عدالت سرشار خواهد شد».

قضیّه سالبه، مانند«ظلم پایدار نیست»،«چنین نیست که دانش پژوه یا عالم باشد یا پرهیزگار»،«چنین نیست که اگر انسان غنی باشد، حتماً مناعت طبع داشته باشد». به عنصر ایجاب یا سلب در یک قضیّه، اصطلاحاً«کیف»گفته می شود.

هر یک از قضایای حملی و شرطی، تقسیماتی مختصّ به خود دارند که مشترک بین آن دو نیست. آنچه در پی می آید تقسیماتی است که به قضیّه حملی اختصاص دارد.

تقسیمات قضیّه حملی

قضیّه حملی به ملاک های گوناگون تقسیم می شود:

1- شخصیّه، طبیعیّه، مهمله و محصوره

این تقسیم در ابتدا به اعتبار کلّی یا جزئی بودن موضوع است و در مراحل بعدی بر اساس ملاک های زیر صورت می پذیرد:

گاهی موضوع در قضیّه حملیه جزئی حقیقی است؛ مانند«کعبه قبله گاه مسلمین است». به قضایایی از این دست، اصطلاحاً«شخصیّه»یا«مخصوصه»می گویند.

گاهی موضوع، مفهومی کلّی است؛ یعنی محمول قضیه مربوط به مفهوم کلّی موضوع است و ارتباطی به مصادیق آن ندارد؛ مانند«انسان نوع است». چنین قضایایی«طبیعیّه»نام دارد.

گاهی موضوع، مفهوم کلّی است و محمول به مصادیق موضوع تعلّق دارد. در این

[شماره صفحه واقعی : 85]

ص: 2075

صورت یا تعداد افرادی که محمول را پذیرفته اند مشخص شده است؛ مانند«هر انسانی متفکّر است». و یا تعداد افراد و مصادیق موضوع مشخّص نشده است؛ مانند«انسان شاعر است». در صورت نخست قضیّه«محصوره»یا«مسوّره»است و در صورت دوم«مهمله».

در مورد اقسام مذکور، توجّه به چند نکته حائز اهمیت است:

الف) به کار بردن قضیّه مهمله در زبان علمی و استدلال های فلسفی جایز نیست؛ چراکه دقیق بودن، یکی از ویژگی های زبان علمی است.

ب) گاهی برای نوآموزان منطق، قضیّه مهمله به لحاظ ساختار ظاهری با قضیّه طبیعیّه مشتبه می شود. برای تمایز این دو قضیّه از یکدیگر می توان از ملاک زیر مدد جست:

در قضیّه طبیعیه، می توان به موضوع، کلمه«مفهوم»را افزود؛ در حالی که اگر در قضیّه مهمله چنین کلمه ای به موضوع اضافه شود، قضیّه بی معنا خواهد شد؛ مثلاً در قضیّه«انسان نوع است»می توان گفت: «مفهوم انسان، نوع است»؛ ولی در قضیّه«آب مایع است»نمی توان گفت: «مفهوم آب مایع است».

ج) قضیّه محصوره به نوبه خود به دو قسم«کلیّه»و«جزئیه»تقسیم می شود؛ مانند«هر انسانی متفکر است»،«بعضی انسان ها شاعرند»،«هیچ انسانی سنگ نیست»،«بعضی انسان ها فقیه نیستند». به کلیّت و جزئیّت در قضایای محصوره اصطلاحاً«کمّ»قضیه گفته می شود و به الفاظی که دلالت بر کلیّت و یا جزئیّت می کنند«سور»قضیه می گویند؛ مانند«هر»،«همه»،«بعضی»،«هیچ یک».

د) از میان اقسام مذکور، تنها قضایای محصوره در علوم و فنون کاربرد اساسی دارند. از این رو، مباحث منطقی در باب قضایا بیشتر ناظر بر محصورات است. علّت چنین جایگاه والایی برای قضایای محصوره این است که، قضایای شخصی از آن جهت که تنها درباره یک جزئی حقیقی حکم می کنند برای دانشمندانی که به دنبال یافتن قوانین و قضایای کلّی اند ارزش چندانی ندارند. قضایای طبیعیّه نیز در حکم قضایای شخصیه اند؛ چرا که این گونه قضایا از آن جهت که موضوعشان مفهومی کلی است و ارتباطی به مصادیق آن ندارند هیچ قانون قابل تطبیقی بر مصادیق خود ارائه نمی دهند و از این رو در حکم قضایای شخصیه اند. قضایای مهمله نیز از آن جهت که انحلال به قدر متیقّن(جزئی بودن) پیدا می کنند، همگی در حکم قضیّه جزئی اند.

[شماره صفحه واقعی : 86]

ص: 2076

2- معدوله و محصّله

گاهی در قضیّه، ادات سلب به صورت جزئی از موضوع یا جزئی از محمول و یا جزئی از هر دو به کار می رود. موضوع یا محمولی که بدین گونه از صورت اصلی خود عدول می کند یک«حدّ سلبی»خوانده می شود و قضیّه را در این صورت«معدوله»می گویند؛ مانند«نابینا نیازمند یاری است». در برابر قضیّه معدوله،«قضیّه محصله»قرار دارد. منظور از محصله، قضیّه ای است که موضوع یا محمول و یا طرفین آن از الفاظ ایجابی تشکیل شده باشند؛ مانند«علی عادل است»،«آسمان ابری نیست».

بنابراین، تحصیل و عدول مربوط به موضوع و محمول قضیّه است؛ ولی سلب و ایجاب بیان کننده کیفیت نسبت در قضیّه است. از این رو، هر یک از اقسام محصله و معدوله ممکن است موجبه و یا سالبه باشد.

مجموعه حالات صورت های قضیّه حملی از جهت تحصیل و عدول و با در نظر گرفتن سلب و ایجاب به شرح زیر است:

1- موجبه محصّله الموضوع: «علی نابینا است». نام دیگر این قضیه«موجبه معدوله المحمول»است.

2- موجبه محصّله المحمول: «نابینا نیازمند یاری است». نام دیگر این قضیه«موجبه معدوله الموضوع»است.

3- موجبه محصّله الطرفین: «تهران شهری بزرگ است».

4- موجبه معدوله الطرفین: «نامسلمان بی سعادت است».

5- سالبه معدوله الموضوع: «نابینا مستحق سرزنش نیست».

6- سالبه معدوله المحمول: «انسان ناسپاس نیست».

7- سالبه معدوله الطرفین: «نابینا ناشنوا نیست».

8- سالبه محصّله الطرفین: «ظلم پایدار نیست».

3- موجّهه و مطلقه

قبل از تبیین این تقسیم، ناگزیر باید دو اصطلاح«مادّه»و«جهت»را توضیح دهیم تا

[شماره صفحه واقعی : 87]

ص: 2077

براساس آن تقسیم مذکور روشن شود:

مادّه: در هر قضیه ارتباطی بین موضوع و محمول وجود دارد. به نحوه ارتباط موضوع و محمول در متن واقع که عبارت است از: 1. وجوب(ضرورت ثبوت محمول برای موضوع مانند: خداوند موجود است )؛ 2. امتناع(ضرورت عدم ثبوت محمول برای موضوع مانند: شریک خداوند موجود است )؛ 3. امکان(ضرورت نداشتن ثبوت و یا عدم ثبوت محمول برای موضوع مانند: انسان شاعر است )،«مادّه قضیّه»می گویند.

جهت: لفظ حاکی از مادّه،«جهت قضیه»نامیده می شود. هیچ قضیّه ای بدون ماده نخواهد بود؛ چراکه رابطه موضوع و محمول در متن واقع، ضرورتاً یکی از سه حالت وجوب، امتناع و امکان خواهد بود؛ در حالی که قضیّه می تواند فاقد جهت و لفظ حاکی از مادّه باشد.

قضیّه ای که در آن جهت ذکر شده باشد«موجّهه»یا«رباعیّه»است؛ مانند«انسان ضرورتاً حیوان است»و قضیّه ای که فاقد جهت باشد«مطلقه»نام دارد؛ مانند«انسان حیوان است».

4- تقسیم قضیّه حملی موجبه به ذهنیّه، خارجیّه و حقیقیّه.

منطقیّون قضیّه حملی موجبه را – که الزاماً موضوع آن باید موجود باشد – به اعتبار ظرف تحقّق موضوع، به سه قسم ذهنیّه، خارجیّه و حقیقیّه تقسیم کرده اند:

ذهنیّه، مانند«سیمرغ حیوانی افسانه ای است»، خارجیّه، مانند«آتش گرم است»، حقیقیّه، مانند«مجموع زوایای داخلی مثلث برابر دو زاویه قائمه است».

همان طور که ملاحظه می کنید موضوع در مثال نخست تنها در ظرف ذهن محقّق است و در مثال دوم فقط در ظرف خارج و در مثال سوم اعمّ از ذهن و خارج.

هدف منطقی از تقسیم مذکور این است که تبیین کند اگر قضیّه موجبه ای بخواهد مقدّمه استدلال قرار گیرد می تواند موضوع آن ذهنی و فرضی نیز باشد. همان گونه که در درس های آینده روشن خواهد شد، اگر نحوه وجود موضوع در مقدمات استدلال با یکدیگر تفاوت داشته باشد موجب اشتباه و خطای در تفکر خواهد شد.

[شماره صفحه واقعی : 88]

ص: 2078

چکیده

1-«قضیه»عبارت است از: مرکّب تامّی که ذاتاً بتواند متّصف به صدق و یا کذب شود.

2-«صورت قضیّه»عبارت است از: ساختار و نحوه کنار هم قرار گرفتن اجزای قضیّه، و«مادّه قضیّه»عبارت است از: محتوا و مفاد آن.

3- قضیه در تقسیم نخست به«حملی»و«شرطی»تقسیم می شود: قضیّه حملی قضیّه ای است که در آن به ثبوت چیزی برای چیزی و یا نفی چیزی از چیزی حکم شده باشد و قضیّه شرطی قضیّه ای است که در آن به وجود یا عدم نسبتی بین دو یا چند قضیّه حکم شده باشد.

4- قضیّه حملی به اعتبار موضوع به شخصیّه، طبیعیّه، مهمله و محصوره تقسیم می شود.

5- به لفظ حاکی از تعداد افراد موضوع، در قضیّه محصوره«سور»قضیه و به عنصر ایجاب یا سلب در قضیه، در اصطلاح،«کیف»گفته می شود.

6- اگر در قضیه ادات سلب به صورت جزئی از موضوع یا جزئی از محمول و یا جزئی از هر دو به کار رود،«معدوله»است و در غیر این صورت«محصّله».

7- به نحوه ارتباط موضوع و محمول در متن واقع، مادّه«قضیّه»و به لفظ حاکی از آن«جهت»می گویند.

8- قضیّه ای که در آن جهت ذکر شده باشد«موجّهه»است و قضیّه ای که فاقد جهت باشد«مطلقه»نام دارد.

9- قضیّه حملی موجبه به اعتبار ظرف تحقق موضوع به ذهنیّه، خارجیّه و حقیقیه تقسیم می شود.

[شماره صفحه واقعی : 89]

ص: 2079

پرسش

1- قضیّه را تعریف کنید و نکات آن را توضیح دهید.

2- اقسام قضایای حملی را به لحاظ موضوع بیان کنید.

3- انواع قضایای محصوره را با ذکر مثال بیان کنید.

4- صورت های قضیّه حملی از جهت تحصیل و عدول را با در نظر گرفتن سلب و ایجاب بنویسید.

5- برای هر یک از قضایای خارجیّه، ذهنیّه، و حقیقیه یک مثال ذکر کنید.

6- جهت و مادّه را تعریف کنید.

7- چرا تنها قضایای محصوره در علوم و فنون کاربرد اساسی دارند؟

8- منظور از صورت و مادّه قضیّه چیست؟

خودآزمایی

1- در قضیّه«ابن سینا فیلسوف است»کلمه فیلسوف چیست؟

الف) نسبت حکمیه. ب) محکوم علیه. ج) محکوم به. د) حکم.

2- قضیّه به لحاظ موضوع به چه اقسامی تقسیم می شود؟

الف) شخصیّه، مهمله، موجبه، سالبه. ب) شخصیّه، طبیعیّه، مهمله، محصوره.

ج) موجبه، سالبه، جزئیّه، کلیّه. د) موجبه کلیّه، موجبه جزئیّه، سالبه کلیّه، سالبه جزئیّه.

3- قضیّه ای که در آن به کمیّت افراد موضوع تصریح نشده است چه نام دارد؟

الف) شخصیّه. ب) طبیعیّه. ج) محصوره. د) مهمله.

4- قضیّه«نمازگزاران این مسجد هزار نفرند»به لحاظ موضوع چه نوع قضیه ای است؟

الف) شخصیّه. ب) طبیعیّه. ج) محصوره. د) مهمله.

5- قضیّه«حیا جزء دین است»به لحاظ موضوع چه نوع قضیه ای است؟

الف) شخصیّه. ب) طبیعیّه. ج) محصوره. د) مهمله.

6- قضیّه«انسان به محض این که مستغنی شود طغیان می کند»چه نوع قضیّه ای است؟

الف) شخصیّه. ب) طبیعیّه ج) محصوره. د) مهمله.

7- چرا مرکّب تامّ خبری در منطق، قضیّه نامیده می شود؟

الف) چون از چند لفظ ترکیب یافته که کامل است. ب) چون دارای جمله های مُشْعِر به استفهام است.

ج) چون قضاوت و حکمی را می فهماند. د) چون شنونده را منتظر نمی گذارد.

8- در یک قضیّه حملی آنچه به جزء دیگر اسناد داده می شود چه نامیده می شود؟

الف) محکوم به. ب) مسند الیه. ج) محکوم علیه. د) موضوع.

9- قضیه ای که در آن به کمیّت افراد موضوع تصریح شده است، چه نام دارد؟

الف) شخصیّه. ب) طبیعیّه. ج) محصوره. د) مهمله.

10- قضیّه«گاهی بعضی از مردم، آنچه را می توانند به دست آورند، باور ندارند»چه نوع قضیّه ای است؟

الف) شخصیّه. ب) طبیعیّه. ج) مهمله. د) محصوره.

[شماره صفحه واقعی : 90]

ص: 2080

11-«الحمد للَّه»چه مرکّبی است؟

الف) تامّ خبری – محصوره. ب) تامّ انشایی – محصوره. ج) ناقص خبری – طبیعیّه. د) ناقص انشایی – مهمله.

12- آیه«والنجم والشجر یسجدان»کدام یک از گزینه های زیر را نشان می دهد؟

الف) موجبه کلیّه. ب) سالبه کلیّه. ج) موجبه جزئیّه. د) سالبه جزئیّه.

13- در قضیّه«مَن عَرَفَ نفسَه فَقَد عَرَفَ ربَّه»، فَقَد عَرفَ رَبَّه چیست؟

الف) محمول. ب) مسند الیه. ج) تالی. د) نسبت حکمیّه.

14- کدام یک از موارد زیر کیف قضیّه محسوب می شود؟

الف) سالبه. ب) کلّیّه. ج) صدق. د) سور.

15- قضیّه«عرب بر ره شعر دارد سواری»به لحاظ موضوع چه نوع قضیّه ای است؟

الف) شخصیّه. ب) طبیعیّه. ج) مهمله. د) محصوره.

16- این بیت«هرکه ناموخت از گذشت روزگار / هیچ ناموزد ز هیچ آموزگار»از لحاظ معنا عبارت است از:

الف) حملی. ب) شرطی. ج) مرکّب تامّ انشایی. د) قضیّه مرکّب.

17- قضایای«او غیر هنرمند است»و«نامسلمان بی سعادت است»به لحاظ کیف به ترتیب … … … و … … … هستند.

الف) موجبه – سالبه. ب) سالبه – موجبه. ج) موجبه – موجبه. د) سالبه – سالبه.

18-«وجوب»و«ضرورت»به ترتیب عبارت است از:

الف) مادّه – جهت. ب) جهت – مادّه. ج) مادّه – کیف. د) کیف – جهت.

19- قضایای«انسان ضرورتاً ناطق است»، و«شریک خدا موجود نیست»به ترتیب کدامند؟

الف) موجّهه – موجّهه. ب) مطلقه – مطلقه. ج) موجّهه – مطلقه. د) مطلقه – موجّهه.

20- برای این بیت«دوست دارم شمع باشم، در دل شب ها بسوزم / روشنی بخشم به جمعی و خودم تنها بسوزم»کدام گزینه صادق است؟

الف) مرکّب تامّ خبری. ب) مرکّب تامّ انشایی. ج) قضیّه حملی. د) قضیّه شرطی.

برای تفکّر بیشتر

1- چرا موادّ قضایا، منحصر در وجوب، امتناع و امکان هستند؟

2- ملاک صدق و کذب قضایای موجّهه چیست؟

3- چرا تقسیم قضیّه حملی به ذهنیّه، خارجیه و حقیقیّه به قضایای موجبه اختصاص دارد؟

4- فرق قضایای خارجیّه و حقیقیّه چیست؟

5- آیا طبقه بندی قدما از قضایای حقیقیّه و خارجیّه بر طبقه بندی متأخران از قضایای موجبه به حقیقیّه، خارجیّه و ذهنیّه منطبق است؟ چرا؟

6- تقسیم قضیّه به خارجیّه و حقیقیّه در منطق ارسطویی یافت می شود یا از نوآوری حکیمان مسلمان است؟

[شماره صفحه واقعی : 91]

ص: 2081

درس11 : قضایای شرطی و اقسام آن
اهداف کلی

اهداف کلّی درس یازدهم این است که دانش پژوه:

1- با قضایای شرطی و اقسام آن آشنا شود؛

2- ملاک صدق و کذب قضایای شرطی را فرا گیرد.

اهداف رفتاری

دانش پژوه محترم، انتظار می رود پس از فراگیری این درس بتوانید:

1- قضایای شرطی متّصل و منفصل را تعریف کنید؛

2- اقسام قضایای شرطی متّصل و منفصل را به تفصیل بیان کنید؛

3- ملاک صدق و کذب قضایای شرطی را توضیح دهید؛

4- چند نمونه از قضایای محرّف را بیان کنید.

[شماره صفحه واقعی : 92]

ص: 2082

تقسیمات قضیّه شرطی

اشاره

در درس گذشته بیان کردیم که در تقسیم نخست، قضیه به دو قسم حملی و شرطی تقسیم می شود و نیز در تعریف قضیّه شرطی گفتیم: قضیّه ای است که در آن به وقوع یا عدم وقوع نسبت بین دو قضیّه حکم شده باشد. در این درس به بیان تقسیمات مختلف قضیّه شرطی می پردازیم.

1. قضیّه شرطی متّصل و منفصل

قضیّه شرطی بر اساس چگونگی رابطه ای که بین دو طرف آن(مقدّم و تالی )وجود دارد به متّصل و منفصل تقسیم می شود؛ زیرا رابطه مقدّم و تالی یا از نوع پیوستگی و تلازم است و یا از نوع گسستگی و تعاند.

الف) شرطی متّصل. قضیّه شرطی متّصل، قضیه ای است که در آن به اتّصال بین دو نسبت، یعنی به ثبوت نسبتی بر فرض ثبوت نسبت دیگر، و یا عدم اتّصال آن دو، حکم می شود؛ به عبارت دیگر، قضیّه شرطی متّصل، قضیّه ای است که در آن به پیوستگی و وابستگی یک قضیّه(تالی) به قضیّه دیگر(مقدم )یا عدم آن حکم شود؛ مانند«اگر خورشید برآید، ستارگان ناپدید می شوند»؛«چنین نیست که اگر بهار بیاید درختان خشک می شوند».

ساختار قضیه شرطی متّصل به زبان نمادی چنین است: «اگر الف، ب است. آن گاه ج، د است».

قضیه شرطی متّصل دارای دو جزء است:

1-«الف ب است». که«مقدّم»نامیده می شود؛

2-«ج، د است»که«تالی»نامیده می شود.

اگر مقدّم و تالی به نحو مستقل لحاظ شوند، هر کدام یک قضیّه حملی یا شرطی کامل خواهند بود که آن قضیّه حملی می تواند شخصیّه، طبیعیّه، مسوّره، کلّی، جزئی و یا …؛ و قضیّه شرطی نیز می تواند متّصل یا منفصل باشد. چنان که می تواند در هر صورت موجبه یا سالبه باشد. قضیّه شرطی متّصل نیز مانند قضیّه حملی به موجبه و سالبه تقسیم می شود. مراد از ایجاب، اذعان به اتّصال دو قضیّه است؛ مانند«اگر این عدد زوج باشد آن گاه بر دو قابل قسمت است». منظور از سلب، حکم به رفع رابطه اتّصال بین دو قضیّه است؛ مانند» چنین

[شماره صفحه واقعی : 93]

ص: 2083

نیست که اگر این عدد فرد باشد آن گاه بر دو قابل قسمت باشد «. بنابراین، ایجاب و سلب در قضیه شرطی متّصل به سالبه و موجبه بودن مقدّم و یا تالی و یا هر دو وابسته نیست. به عنوان مثال: قضایای زیر، همه موجبه اند، اگرچه مقدّم یا تالی و یا هر دو آنها سالبه است:

«اگر باران به کوهستان نبارد / به سالی دجله گردد خشک رودی»،«اگر باران رحمت ببارد، جنگل خشک نخواهد شد»،«اگر دوستم گرفتار نبود، حال من نیز چنین درهم نبود».

ب) شرطی منفصل. قضیّه شرطی منفصل قضیّه ای است که در آن به عناد و تنافی دو یا چند نسبت خبری یا به عدم جدایی و گسستگی آنها حکم می شود؛ به عبارت دیگر، قضیّه شرطی منفصل قضیّه ای است که در آن به تنافی و ناسازگاری دو نسبت و یا عدم آن حکم می شود؛ مانند«یا عدد زوج است یا عدد فرد است». اجزای قضیه منفصل بر خلاف متّصل نسبت به یکدیگر هیچ اولویتی ندارند و نامگذاری اجزای آن به مقدّم و تالی تنها به جهت تقدّم لفظی در قضیّه است. ساختار قضیّه شرطی منفصل به زبان نمادی چنین است: «یا الف ب است و یا الف د است»؛ اگر در قضیّه شرطی منفصل حکم به وجود انفصال و جدایی دو یا چند قضیّه شده باشد موجبه است؛ مانند«یا شیء موجود است یا شیء معدوم است»و اگر اذعان به رفع عناد و گسستگی شده باشد، سالبه خواهد بود؛ مانند«چنین نیست که یا انسان عالم باشد یا روستایی».

2. شخصیّه، مهمله و محصوره

قضایای شرطی متّصل و منفصل به اعتبار ویژگی ها، شرایط و زمان های وقوع اتّصال و یا انفصال بین مقدّم و تالی به این اقسام تقسیم می شوند:

الف) شخصیّه. اگر حکم به اتّصال و یا انفصال فقط در یک زمان و یا حالت معیّن و مشخّص باشد، قضیّه«شخصیّه»خواهد بود. شخصیّه متّصل، مانند«اگر امروز هوا آفتابی باشد به صحرا خواهیم رفت».

شخصیّه منفصل، مانند«یا امروز شنبه است یا یکشنبه».

ب) مهمله. اگر در قضیّه شرطی صریحاً به عام و یا خاص بودن زمان اتصال و یا انفصال قضایا اشاره ای نشده باشد، قضیّه«مهمله»خواهد بود.

مهمله متّصل، مانند«اگر باران ببارد، هوا لطیف می شود»؛

مهمله منفصل، مانند«عدد یا زوج است یا فرد».

[شماره صفحه واقعی : 94]

ص: 2084

ج) محصوره. اگر در قضیّه شرطی، کمّیت و مقدار حالت ها و زمان های اتّصال و یا انفصال قضایا بیان شده باشد، قضیه«محصوره»نامیده می شود. در این صورت قضیه شرطی به نوبه خود به دو قسم کلّی و جزئی تقسیم می شود. باید دانست که جزئی و کلّی بودن قضیه شرطی تنها مربوط به کلّیّت و جزئیّت حکم به اتّصال و یا انفصال است، نه کلّیت مقدّم یا تالی آنها. بنابراین، قضیه«همواره اگر این شبح انسان باشد، حیوان است»کلّی است، اگر چه مقدّم آن قضیّه ای شخصیّه است.

کلیّه متّصل، مانند«همواره وقتی خورشید طلوع می کند، روز آغاز می شود»؛

کلیّه منفصل، مانند«دائماً عدد یا زوج است یا فرد»؛

جزئیّه متّصل، مانند«بعضی اوقات وقتی خورشید در آسمان است، ماه دیده می شود»؛

جزئیّه منفصل، مانند«بعضی اوقات یا باید جهاد کرد و یا هجرت».

3. تقسیم قضیّه شرطی متّصل به لزومی و اتفاقی

الف) شرطی متّصل لزومی. قضیّه ای است که اتّصال و پیوند مقدّم و تالی در آن ضروری است؛ مانند این که مقدّم علّت تالی باشد، یا به عکس و یا این که هر دو معلول یک علّت باشند: «اگر خورشید طلوع کند، روز آغاز می شود»،«اگر انسان بیمار شود، در بدن او خللی ایجاد شده است»،«اگر روز آغاز شود، جهان روشن خواهد شد».

ب) شرطی متّصل اتفاقی. قضیه ای است که مصاحبت و همراهی بین دو نسبت خبری صرفاً براساس تقارنی اتفاقی باشد؛ مانند«اگر قارون مال اندوخت، لقمان حکمت آموخت». اطلاق قضیّه شرطی بر این نوع قضایا مجاز است؛ چراکه ارتباط مقدّم و تالی تنها نوعی معیّت و تقارن است و رابطه شرط و جزای حقیقی بین آنها برقرار نیست.

4. تقسیم قضیّه شرطی منفصل به حقیقی، مانعه الجمع و مانعه الخلوّ

الف) قضیّه منفصل حقیقی. قضیّه ای است که در آن به عناد و گسستگی بین دو نسبت خبری به گونه ای حکم شده که نه می تواند هر دو نسبت صادق باشد و نه هر دو نسبت کاذب باشد؛ یعنی اجتماع و ارتفاع آن دو با هم محال است؛ مانند«یا عدد زوج است یا عدد فرد است».

ب) قضیّه منفصل مانعه الجمع. قضیّه ای است که در آن به عناد و انفصال بین دو نسبت

[شماره صفحه واقعی : 95]

ص: 2085

خبری به گونه ای حکم شده است که هر دو نسبت نمی توانند صادق باشند، هر چند هر دو نسبت می توانند کاذب باشند؛ یعنی اجتماع آن دو محال است، ولی ارتفاع آنها محال نیست؛ مانند«یا هر کاغذی سفید است یا سیاه».

ج) قضیّه منفصل مانعه الخلوّ. قضیّه ای است که در آن به تنافی و ستیز دو نسبت خبری به گونه ای حکم شده است که نمی تواند هر دو نسبت کاذب باشد هر چند می تواند هر دو نسبت صادق باشند؛ یعنی ارتفاع آن دو محال است، ولی اجتماع آنها محال نیست؛ مانند«یا مکافات عمل در دنیاست یا در آخرت».

منظور از اظهار قضیّه مانعه الخلوّ بیان این امر است که دست کم یکی از دو جزء قضیّه صادق است.

5. تقسیم قضیّه شرطی منفصل به اتّفاقی و عنادی

قضیّه منفصل را می توان به اتّفاقی و عنادی تقسیم کرد. در قضیّه عنادی، انفصال و جدایی مقدّم و تالی برخاسته از طبیعت طرفین است و به همین جهت ضروری و غیر قابل تخلّف است؛ امّا در قضیّه اتفاقی، تنافی و جدایی مقدّم و تالی از یکدیگر امری اتفاقی و غیر ضروری است. عنادی، مانند«یا عدد زوج است یا فرد»؛ اتفاقی، مانند«قبل از ظهر یا حسن به مدرسه می رود یا حسین».

اقسام قضایای شرطی را به صورت نمودار زیر می توان نشان داد:

قضیّه شرطی

متّصل منفصل

شخصیّه مهمله محصوره شخصیّه مهمله محصوره

لزومی اتّفاقی لزومی اتّفاقی لزومی اتّفاقی حقیقی مانعه الجمع مانعه الخلوّ

عنادی اتّفاقی عنادی اتّفاقی عنادی اتّفاقی

[شماره صفحه واقعی : 96]

ص: 2086

تبدیل قضیّه حملی و شرطی به یکدیگر

در درس اوّل بیان کردیم، انسان ذاتاً موجودی متفکّر است و با این ویژگی ذاتی از دیگر انواع حیوان ممتاز می شود. اکنون باید دانست که آدمی در این خصیصه دارای قدرت و توانایی شایانی است و یک حکم را می تواند به صورت های مختلف بیان کند؛ مثلاً قضیّه حملی«انسان حیوان است»را می تواند در قالب قضیّه شرطی متّصل«اگر موجودی انسان باشد حیوان است»بیان کند و نیز قضیّه شرطی متّصل«اگر نور شدّت یابد مردمک چشم تنگ می شود»را به قضیّه حملی«شدّت نور موجب تنگی مردمک چشم می شود»تبدیل کند. تحویل قضیّه حملی و شرطی به یکدیگر در همه قضایای شرطی و حملی امکان پذیر است و اختصاص به نوع خاصی از آن دو ندارد.

قضایای محرّف

قضیّه حملی و شرطی هر یک دارای ساختاری منطقی است. گاهی این ساختار منطقی به دلیل جابه جایی اجزای قضیّه؛ ابهام در گفتار، کژتابی زبان و اختصار مخلّ، دچار پیچیدگی و تحریف می شود به نحوی که تشخیص و شناخت ساختار منطقی قضیّه خالی از دشواری نیست. چنین قضیه ای را، قضیّه«محرَّف»یا«مُنْحرِفْ»می نامند.

در موارد زیر تعدادی از این قضایا و چگونگی تأویل آنها به ساختار منطقی بیان شده است:

1-«انسان بعضی از حیوان هاست». این قضیّه در اصل چنین بوده است: «بعضی از انسان ها حیوانند».

2-«مال انباشته نمی شود مگر از طریق بخل و یا از راه حرام». این قضیّه می تواند به یکی از صورت های زیر تأویل شود:

الف) شرطی متّصل: «اگر مال انباشته شود، یا از راه بخل است و یا ا ز طریق حرام».

ب) شرطی منفصل: «یا مال از راه بخل انباشته می شود و یا از راه حرام».

3-«نیست برای انسان جز آنچه برای آن کوشیده است». این قضیّه مرکب می تواند با انحلال به دو قضیه حملی زیر به ساختار منطقی خود بازگشت کند:

الف) حملی سلبی: «آنچه را انسان برای آن نکوشیده است، مال او نیست».

ب) حملی ایجابی: «آنچه را انسان برای آن کوشیده است، مال اوست».

[شماره صفحه واقعی : 97]

ص: 2087

4-«فقط انسان، دانشمند است». این قضیه در واقع قضیّه ای مرکب است که به دو قضیّه حملی زیر انحلال می یابد:

الف)«انسان، دانشمند است».

ب)«غیر انسان دانشمند نیست».

5-«هشت بر دو قابل قسمت نیست، مگر این که زوج باشد». این قضیّه در واقع قضیّه شرطی متّصل است، به این صورت: «اگر هشت زوج باشد، بر دو قابل قسمت است»و«اگر هشت زوج نباشد بر دو قابل قسمت نیست».

6-«تنها اگر این موجود حیوان است، انسان است». این قضیّه به صورت قضیّه شرطی متّصل تأویل می شود: «اگر این موجود حیوان است، آن گاه انسان است»و«اگر این موجود حیوان نیست، آن گاه انسان نیست».

7-«نه هر که چهره برافروخت دلبری داند». این مصراع به یکی از صورت های منطقی زیر باز می گردد:

الف) قضیّه حملی سلبی: «چنین نیست که هر چهره بر افروزنده ای، دلبری بداند».

ب) قضیّه شرطی سلبی: «چنین نیست که اگر کسی چهره بر افروخت، آن گاه او دلبری بداند».

8-«به خدا اگر من رفته باشم!»این قضیه به صورت قضیه حملی زیر تأویل می شود: «من نرفته ام».

9-«اگر فردا هوا مناسب باشد، ولی امشب کارهایم را انجام ندهم، فردا به صحرا نخواهم رفت». این قضیّه از نظر منطقی به قضیه شرطی متّصل، که تالی آن نیز خود قضیّه شرطی متّصل دیگری است، بازگشت می کند: «اگر فردا هوا مناسب باشد، آن گاه اگر امشب کارهایم را انجام ندهم، به صحرا نخواهم رفت».

ملاک صدق و کذب قضیّه شرطی

صدق و کذب در قضیّه شرطی، تابع صادق یا کاذب بودن هر یک از مقدّم و تالی، به تنهایی نیست. گاهی قضیّه شرطی متّصل صادق، از دو قضیّه کاذب فراهم می آید؛ مانند«اگر انسان اسب باشد، آن گاه صاهل است». و گاهی نیز قضیّه شرطی متّصل لزومی کاذب، از دو قضیّه صادق فراهم می آید؛ مانند«اگر آفتاب طلوع کند، آن گاه سعدی شاعر است».

بنابر این، مراد از صدق در قضایای شرطی مطابقت و عدم مطابقت نسبت اتصال و عناد با واقع است.

[شماره صفحه واقعی : 98]

ص: 2088

چکیده

1- قضیّه شرطی به متّصل و منفصل تقسیم می شود و هر یک از این دو نیز به لزومی و اتفاقی، عنادی و اتفاقی تقسیم می شوند.

2- قضیّه شرطی منفصل به حقیقی، مانعه الجمع و مانعه الخلوّ تقسیم می شود. در منفصل حقیقی، اجتماع و ارتفاع مقدّم و تالی محال است؛ در مانعه الجمع، اجتماع مقدّم و تالی محال، ولی ارتفاع آن دو ممکن است؛ در مانعه الخلوّ، ارتفاع مقدّم و تالی محال، ولی اجتماع آن دو ممکن است.

3- قضیّه شرطی متّصل و منفصل به اعتبار ویژگی ها، شرایط و زمان های وقوع اتصال و یا انفصال بین مقدّم و تالی به شخصیّه، مهمله و محصوره تقسیم می شود.

4- هر یک از قضایای حملی و شرطی به لحاظ صوری به یکدیگر تبدیل می شوند.

5- ساختار منطقی قضایای حملی و شرطی به دلیل جابه جایی اجزای قضیّه، اختصار مخلّ و … دچار پیچیدگی و تحریف می شود؛ به چنین قضایایی در اصطلاح«محرّف»می گویند.

6- صدق و کذب در قضیّه شرطی تابع صادق یا کاذب بودن هر یک از مقدّم و تالی به تنهایی نیست. بلکه به درستی و یا نادرستی نسبت اتصال یا انفصال در قضیّه است.

[شماره صفحه واقعی : 99]

ص: 2089

پرسش

1- قضیّه شرطی متّصل لزومی و اتّفاقی را با ذکر مثال توضیح دهید.

2- قضیّه شرطی منفصل حقیقی، مانعه الجمع و مانعه الخلوّ را با ذکر مثال بیان کنید.

3- قضیّه شرطیّه شخصیّه، مهمله و محصوره را تعریف کنید.

4- قضیّه محرّف را با ذکر مثال توضیح دهید.

5- ملاک صدق و کذب قضیّه شرطی چیست؟

6- قضیّه شرطی منفصل عنادی و اتّفاقی را با ذکر مثال تعریف کنید.

خودآزمایی

1- اقسام قضیّه منفصل عبارت است از:

الف) اتّفاقی و لزوم. ب) مانعه الجمع و مانعه الخلوّ.

ج) مانعه الخلوّ، حقیقی و مانعه الجمع. د) مانعه الجمع، حقیقی و عنادی.

2- کدام مورد درباره قضیّه منفصل حقیقی درست است؟

الف) اجتماع مقدّم و تالی در آن محال، ولی ارتفاع آنها جایز است. ب) اجتماع و ارتفاع مقدّم و تالی در آن محال است.

ج) اجتماع و ارتفاع مقدّم و تالی در آن محال نیست. د) ارتفاع مقدّم و تالی محال، ولی اجتماع آنها جایز است.

3-«هر عددی یا زوج است یا فرد»چه نوع قضیّه ای است؟

الف) شخصیّه. ب) منفصل حقیقی. ج) شرطی متّصل. د) منفصل مانعه الجمع.

4- قضیّه«گر به صورت آدمی انسان بُدی / احمد و بوجهل هم یکسان بُدی»چه نوع قضیّه ای است؟

الف) حملی. ب) شرطی متّصل. ج) منفصل حقیقی. د) منفصل مانعه الجمع.

5- در کدام قضیّه اجتماع مقدّم و تالی محال، ولی ارتفاع آنها جایز است؟

الف) منفصل مانعه الجمع. ب) منفصل حقیقی. ج) منفصل مانعه الخلوّ. د) شرطی متّصل.

6-«لفظ مفرد یا اسم است یا کلمه»کدام نوع از اقسام قضایای زیر است؟

الف) منفصل حقیقی. ب) منفصل مانعه الجمع. ج) منفصل مانعه الخلوّ. د) منفصل اتّفاقی.

7- در قضیّه«اگر هوا ابری باشد باران می بارد»تالی کدام است؟

الف) اگر هوا ابری باشد. ب) باران می بارد. ج) ابری بودن هوا. د) باران.

8- کدام یک از گزینه های زیر قضیّه شرطی منفصل حقیقی است؟

الف) دلالت یا طبعی است یا وضعی. ب) قضیّه یا موجبه است یا سالبه.

ج) جوهر یا جسم است یا حیوان. د) لفظ یا مرکّب خبری است یا انشایی.

9- درباره قضایای شرطی کدام گزینه غلط است؟

الف) صدق و کذب در قضیّه شرطی الزاماً تابع صادق یا کاذب بودن هر یک از مقدم و تالی، به تنهایی نیست.

ب) قضیّه شرطی(متّصل و منفصل) به سه قسم شخصیّه، مهمله و محصوره تقسیم می شود.

ج) تحویل قضیّه شرطی و حملی به یکدیگر در بیشتر موارد امکان پذیر است.

د) قضیّه شرطی منفصل به دو قسم عنادی و اتّفاقی تقسیم می شود.

[شماره صفحه واقعی : 100]

ص: 2090

10- قضیّه«هرگاه خورشید برآید روز آغاز می شود»چه نوع قضیّه ای است؟

الف) حملی. ب) شرطی متّصل. ج) منفصل حقیقی. د) منفصل مانعه الخلوّ.

11- قضیّه«شکل یا دایره است یا مربّع»چه نوع قضیه ای است؟

الف) منفصل حقیقی. ب) حملیّه. ج) منفصل مانعه الخلوّ. د) منفصل مانعه الجمع.

12- قضیّه«این شخص یا سیاه پوست است یا سفید پوست»چه نوع قضیّه ای است؟

الف) حملی. ب) شرطی متّصل. ج) شرطی منفصل حقیقی. د) شرطی منفصل مانعه الجمع.

13- قضیّه محرّف«فقط انسان، متفکر است»با انحلال به کدام قضیّه به ساختار منطقی خود بازگشت می کند؟

الف) انسان متفکّر است. ب) غیر انسان متفکّر نیست. ج) الف و ب. د) قضیّه فوق محرَّف نیست.

14- قضیّه شرطی«یا عدد زوج است یا فرد»، الف) شخصیّه است. ب) مهمله است. ج) محصوره جزئیّه است. د) محصوره کلّیّه است.

15- قضیّه«یا جزای گناه در دنیاست یا در آخرت»چه نوع قضیّه ای است؟

الف) منفصل حقیقی. ب) متّصل حقیقی.

ج) منفصل مانعه الجمع. د) منفصل مانعه الخلوّ.

16- قضیّه«یا سعید غرق نمی شود یا در آب است»چه نوع قضیّه ای است؟

الف) منفصل حقیقی. ب) متّصل حقیقی. ج) منفصل مانعه الجمع. د) منفصل مانعه الخلوّ.

17- درباره قضایای شرطی متّصل و منفصل کدام گزینه نادرست است؟

الف) در قضیّه شرطی منفصل به تنافی دو نسبت یا عدم آن حکم می شود.

ب) اجزای قضیّه شرطی منفصل نسبت به هم هیچ اولویتی ندارند و نامگذاری آن ها به مقدم و تالی به جهت تقدم لفظی در قضیّه است.

ج) در قضیّه شرطی متّصل به اتّصال بین دو نسبت یا عدم آن حکم می شود.

د) شرط کلّی بودن قضیّه شرطی متّصل و منفصل کلّی بودن مقدّم و تالی آن هاست.

18- قضایای«اگر باران نبارد، باغ پربار نخواهد بود»و«چنین نیست که اگر این کاغذ سیاه نباشد، آن گاه سفید است.»به ترتیب کدامند؟

الف) موجبه – موجبه. ب) سالبه – سالبه. ج) موجبه – سالبه. د) سالبه – موجبه.

19- ساختار منطقی قضیّه«ما خابَ مَنْ تَمَسَّکَ بِکَ»در اصل چیست؟

الف) حملی. ب) شرطی متّصل. ج) شرطی منفصل حقیقی. د) شرطی متّصل اتّفاقی.

20- ساختار منطقی این مصرع«نه هر که چهره برافروخت دلبری داند»در اصل چیست؟

الف) حملی. ب) شرطی منفصل حقیقی.

ج) شرطی متّصل اتفاقی. د) شرطی منفصل مانعه الخلوّ.

برای تفکّر بیشتر

1- آیا بحث از«ملاک صدق و کذب قضایا»بحثی منطقی است یا به علوم دیگر مربوط می شود؟

2- آیا می توان برای جمع آوری قضایای محرّف منابع و مآخذی یافت؟

3- آیا قضیّه شرطی مانعه الخلوّ موجبه با قضیه شرطی مانعه الجمع سالبه تفاوتی دارد؟ چرا؟

[شماره صفحه واقعی : 101]

ص: 2091

درس12 : استدلال مباشر و اقسام آن
اهداف کلی

اهداف کلّی درس دوازدهم این است که دانش پژوه:

1- با استدلال مباشر و اقسام آن آشنا شود؛

2- قانونمندی استنتاج منطقی در استدلال مباشر را فرابگیرد؛

3- برخی از خطاهای رایج در استدلال مباشر را بشناسد.

اهداف رفتاری

دانش پژوه محترم، انتظار می رود پس از فراگیری این درس بتوانید:

1- استدلال مباشر را با ذکر مثال تعریف کنید؛

2- تناقض را تعریف کنید و جهات وحدت و اختلاف آن را توضیح دهید؛

3- تضاد را تعریف و حکم آن را به لحاظ صدق و کذب بیان کنید؛

4- رابطه تداخل و دخول تحت تضاد را بین دو قضیه توضیح دهید؛

5- عکس مستوی و عکس نقیض را تعریف کنید؛

6- عکس مستوی و عکس نقیض قضایای محصوره را بیان کنید؛

7- نحوه ساختن نقض موضوع، محمول و طرفین یک قضیّه را توضیح دهید؛

8- احکام نقض و چند نمونه از مهم ترین خطاهای رایج در استدلال مباشر را ذکر کنید.

[شماره صفحه واقعی : 102]

ص: 2092

استدلال مباشر بی واسطه

اشاره

یکی از مهم ترین فعالیت های انسان در جریان اندیشه، استدلال و استنتاج است. استدلال، تلاش ذهن برای به دست آوردن تصدیقی جدید است. رسیدن به تصدیق نو، گاه از طریق قضیه ای واحد حاصل می شود و گاه از طریق کنار هم قرار دادن چند قضیّه. اگر استنتاج و اکتساب یک تصدیق تنها از یک قضیّه دیگر باشد«استدلال مباشر»نامیده می شود و اگر از طریق چند قضیه باشد«استدلال غیر مباشر»نامیده می شود که به لحاظ صورت دارای سه قسم است: قیاس، استقرا و تمثیل. و به لحاظ ماده دارای پنج قسم است: برهان، جدل، مغالطه، شعر و خطابه.

استدلال مباشر یا رهنمون شدن ذهن از قضیّه ای به قضیه دیگر در یک تقسیم کلّی به سه قسم تقسیم می شود: تقابل، عکس و نقض.

الف) تقابل

این قسم از استنتاج، مجموعه ای است مرکّب از چهار قسم: تناقض، تضاد، دخول تحت تضاد و تداخل، که در همه آنها قضیّه اصل و نتیجه، از حیث موضوع و محمول یکسان هستند؛ ولی به لحاظ کمیّت یا کیفیّت و یا هر دو با یکدیگر تفاوت دارند.

1- تناقض. هرگاه دو قضیّه از نظر موضوع و محمول یکسان، ولی از نظر کمیّت و کیفیّت متفاوت باشند، آنها را«متناقضین»یا«دو قضیه متناقض»می خوانند. از دو قضیّه متناقض همواره یکی صادق و دیگری کاذب است. بنابراین، هرگاه نسبت دو قضیه«تناقض»باشد از علم به صدق هر یک، می توان کذب قضیه دیگر و از علم به کذب هر یک، می توان صدق قضیّه دیگر را نتیجه گرفت.

دو قضیّه متناقض باید در نه امر اتّحاد و در سه مورد اختلاف داشته باشند. موارد اختلاف عبارت است از: کم، کیف و جهت. بنابراین، از میان محصورات چهارگانه، همواره بین موجبه کلیه و سالبه جزئیّه و بین سالبه کلیّه و موجبه جزئیّه با حفظ وحدت های زیر، رابطه تناقض برقرار است.

وحدت های معتبر در تناقض عبارتند از: (1)

[شماره صفحه واقعی : 103]

ص: 2093


1- از روزگاران قدیم برای سهولت یادسپاری وحدت های لازم در تناقض این دو بیت معروف را برای دانش پژوهان منطق ذکر می کرده اند: در تناقض هشت وحدت شرط دان وحدت موضوع و محمول و مکان وحدت شرط و اضافه، جزء و کل قوّه و فعل است در آخر زمان

یک. وحدت موضوع، مثل«گل زیباست»،«گل زیبا نیست». بنابراین، دو قضیّه«آسمان آبی است»و«گل آبی نیست»متناقض نیستند؛ زیرا در آنها وحدت موضوع نیست.

دو. وحدت محمول، مثل«جنگل سبز است»،«جنگل سبز نیست». بنابراین، دو قضیّه«امروز هوا آفتابی است»و«امروز هوا ابری نیست»متناقض نیستند؛ زیرا در آنها وحدت محمول نیست.

سه. وحدت شرط، مثل«انسان به شرط کوشش موفّق است»،«انسان به شرط کوشش موفّق نیست». بنابراین، دو قضیّه«انسان رشد می کند اگر از استعداد خود استفاده کند»و«انسان رشد نمی کند اگر از استعداد خود استفاده نکند»متناقض نیستند؛ زیرا در آنها وحدت در شرط نیست.

چهار. وحدت اضافه، مثل«گل کوچک است نسبت به درخت»و«گل کوچک نیست نسبت به درخت». بنابراین، دو قضیّه«قلم سبک است نسبت به کتاب»و«قلم سبک نیست نسبت به تار مو»متناقض نیستند؛ زیرا در آنها وحدت در اضافه(نسبت )نیست.

پنج. وحدت جزء و کل، مثل«تمام صحرا سرسبز است»و«تمام صحرا سرسبز نیست». بنابراین، دو قضیّه«قسمتی از جنگل سبز است»و«تمام جنگل سبز نیست»متناقض نیستند؛ زیرا در آنها وحدت در جزء و کل نیست.

شش. وحدت قوّه و فعل، مثل«علی پزشک است بالفعل»و«علی پزشک نیست بالفعل». بنابراین، دو قضیّه«شکوفه میوه است بالقوّه»و«شکوفه میوه نیست بالفعل»متناقض نیستند؛ زیرا در آنها وحدت در قوّه و فعل نیست.

هفت. وحدت مکان، مثل«مؤمن زندانی است در دنیا»و«مؤمن زندانی نیست در دنیا». بنابراین، دو قضیّه«پرنده زیباست در آسمان»و«پرنده زیبا نیست در قفس»متناقض نیستند؛ زیرا در آنها وحدت در مکان نیست.

هشت. وحدت زمان، مثل«امروز هوا گرم است»و«امروز هوا گرم نیست». بنابراین، دو قضیه«درخت سبز است در بهار»و«درخت سبز نیست در خزان»متناقض نیستند؛ زیرا در آنها وحدت در زمان نیست. (1)

2- تضاد. هرگاه دو قضیّه کلّی از نظر موضوع و محمول یکسان، ولی یکی موجبه و

[شماره صفحه واقعی : 104]

ص: 2094


1- در دوره های بعد، افزون بر وحدت های هشتگانه مذکور، وحدت در حمل نیز خواهد آمد.

دیگری سالبه باشد، آنها را«دو قضیّه متضاد»یا«متضادّین»می خوانند؛ مانند«هر انسانی حیوان است»و«هیچ انسانی حیوان نیست». ممکن نیست که دو قضیّه متضاد هر دو صادق باشند. بنابراین، در صورت علم به صدق هر یک از آن دو، کذب قضیّه دیگر را می توان نتیجه گرفت، هر چند از کذب یکی نمی توان صدق دیگری را نتیجه گرفت. به تعبیر دیگر، دو قضیّه متضاد نمی توانند هر دو با هم صادق باشند؛ امّا ممکن است هر دو کاذب باشند.

3- دخول تحت تضاد. هرگاه دو قضیّه جزئی از نظر موضوع و محمول یکسان، ولی یکی موجبه و دیگری سالبه باشد، آنها را«داخلتان تحت تضاد»می خوانند؛ مانند«بعضی از پرندگان مهاجرند»و«بعضی از پرندگان مهاجر نیستند». هرگاه چنین نسبتی بین دو قضیه وجود داشت اگر یکی کاذب بود حتماً دیگری صادق خواهد بود؛ امّا از صدق یکی نمی توان همواره کذب دیگری را نتیجه گرفت؛ چراکه ممکن است هر دو صادق باشند.

4- تداخل. هرگاه دو قضیه از نظر موضوع و محمول و کیفیّت یکسان، ولی یکی کلّی و دیگری جزئی باشد آنها را«متداخل»می خوانند؛ مانند«بعضی انسان ها آزاده اند»و«همه انسان ها آزاده اند». در این نسبت همواره می توان از صدق کلّیه، صدق جزئیه و از کذب جزئیه، کذب کلّیه را نتیجه گرفت؛ ولی از کذب کلّیه، کذب جزئیه و یا از صدق جزئیه، صدق کلّیه را نمی توان نتیجه گرفت. معمولاً اقسام تقابل را در جدولی که به نام«مربّع تقابل»خوانده می شود نمایش می دهند:

تضاد

موجبه کلّیّه سالبه کلّیه

تداخل تناقض تداخل

موجبه جزئیّه سالبه جزئیّه

دخول تحت تضاد

ب) عکس

یکی از اقسام استدلال مباشر، عکس است. عکس به معنای جابه جا کردن دو طرف یک قضیه است به نحوی که اگر قضیه نخست صادق باشد قضیّه عکس نیز صادق

[شماره صفحه واقعی : 105]

ص: 2095

باشد. در جریان عکس کردن یک قضیه، گاهی تغییرات دیگری نیز به عمل می آید که در جای خود توضیح داده خواهد شد.

همان طور که بیان شد از نظر منطقی، اگر قضیّه ای صادق باشد، عکس آن نیز صادق خواهد بود و اگر قضیّه عکس کاذب باشد لاجرم اصل نیز کاذب خواهد بود. استدلال مباشر عکس دارای دو قسم است: 1. مستوی، 2. نقیض.

1- عکس مستوی. این روش از عکس، به معنای جابه جا کردن دو طرف یک قضیّه بدون تغییر در کیف آن است؛ به گونه ای که همواره اگر قضیه نخست(اصل )صادق باشد، قضیه دوم(عکس )نیز صادق است. لازمه حفظ صدق قضیّه عکس، ایجاد تغییر کمّی در بعضی از قضایای محصوره است. بنابراین، عکس مستوی در هر یک از قضایای محصوره به صورت زیر خواهد بود:

– عکس موجبه کلّی به گونه ای که همواره و در همه مثال ها صادق باشد، موجبه جزئی خواهد بود؛ مانند«هر انسانی حیوان است»ر«بعضی از حیوانات انسانند».

– عکس موجبه جزئی نیز همواره به صورت موجبه جزئی صادق خواهد بود؛ مانند«بعضی از انسان ها سفیدند»ر«بعضی از سفیدها انسانند».

– عکس سالبه کلی، سالبه کلی است؛ مانند«هیچ انسانی سنگ نیست»«هیچ سنگی انسان نیست».

– سالبه جزئی عکس مستوی معتبر ندارد؛ زیرا هر چند در بعضی از موارد عکس آن صادق است؛ ولی همواره عکس آن صادق نخواهد بود؛ مثلاً از قضیه«بعضی از حیوانات پرنده نیستند»نمی توان نتیجه گرفت که«بعضی از پرندگان حیوان نیستند».

2- عکس نقیض. در این نوع از عکس دو روش وجود دارد که از نظر منطقی هر دو اسلوب صحیح و معتبر است.

الف) روش عکس نقیض موافق(روش قدما). در این روش ابتدا موضوع و محمول به نقیض خود تبدیل شده و سپس با یکدیگر جابه جا می شوند به نحوی که کیف و صدق قضیّه اصل تغییر نکند. عکس نقیض موافق، به لحاظ کمیّت، درست برخلاف عکس مستوی است. بنابراین، در قضایای محصوره، عکس نقیض موافق به صورت زیر خواهد بود:

– عکس نقیض موجبه کلّی، موجبه کلّی است؛ مانند«هر انسانی حیوان است»ر» هر غیر

[شماره صفحه واقعی : 106]

ص: 2096

حیوانی غیر انسان است «.

– عکس نقیض سالبه کلّی، همواره به صورت سالبه جزئی صادق خواهد بود؛ مانند«هیچ انسانی درخت نیست»ر«بعضی غیر درخت ها غیر انسان نیستند».

– عکس نقیض سالبه جزئی، همواره به صورت سالبه جزئی صادق خواهد بود؛ مانند«بعضی انسان ها سفید نیستند»ر«بعضی غیر سفیدها غیر انسان نیستند».

– موجبه جزئی عکس نقیض معتبر ندارد؛ زیرا هر چند در بعضی از موارد عکس نقیض آن صادق است؛ ولی همواره عکس نقیض آن صادق نخواهد بود؛ مثلاً از قضیّه«بعضی غیر انسان ها حیوانند»نمی توان نتیجه گرفت که«بعضی غیر حیوان ها انسانند»یا«همه غیر حیوان ها انسانند».

ب) روش عکس نقیض مخالف(روش متأخران). این روش عبارت است از: قرار دادن نقیض محمول به جای موضوع و قرار دادن خود موضوع به جای محمول با تغییر کیف و بقای صدق قضیّه. از جهت کمیّت، عکس نقیض مخالف، همان حکم عکس نقیض موافق را دارد. بنابراین، در قضایای محصوره عکس نقیض مخالف به صورت زیر خواهد بود:

– عکس نقیض موجبه کلّی، سالبه کلّی است؛ مانند«هر انسانی حیوان است»ر«هیچ غیر حیوانی انسان نیست».

– عکس نقیض سالبه کلّی، موجبه جزئی است؛ مانند«هیچ انسانی درخت نیست»ر«بعضی غیر درخت ها انسانند».

– عکس نقیض سالبه جزئی، موجبه جزئی است؛ مانند«بعضی انسان ها سفید نیستند»ر«بعضی غیرسفیدها انسانند».

– موجبه جزئی، عکس نقیض مخالف معتبر ندارد؛ مثلاً از قضیّه«بعضی غیر انسان ها حیوانند»نمی توان نتیجه گرفت که،«بعضی غیر حیوان ها غیر انسان نیستند»و یا«هیچ غیرحیوانی غیر انسان نیست».

ج) نقض

این قسم از استدلال مباشر در حقیقت از توابع عکس است. نقض عبارت است از: تبدیل قضیّه ای به قضیّه دیگر به گونه ای که اگر قضیّه نخست(اصل )صادق باشد قضیّه دوم(نقض )نیز صادق باشد. در استدلال مباشر«نقض»طرفین قضیّه در جای خود باقی می مانند.

[شماره صفحه واقعی : 107]

ص: 2097

نقض بر سه قسم است: نقض موضوع، نقض محمول و نقض طرفین.

1- نقض موضوع. نقض موضوع عبارت است از: تبدیل موضوع به نقیض آن، عدم تغییر محمول و تغییر در کمّ و کیف قضیّه. بنابراین، در قضایای محصوره، نقض موضوع به صورت زیر خواهد بود:

– نقض موضوع موجبه کلّی، سالبه جزئی خواهد بود؛ مانند«هر انسانی میراست»ر«برخی از غیر انسان ها میرا نیستند».

– نقض موضوع سالبه کلّی، موجبه جزئی خواهد بود؛ مانند«هیچ آهنی طلا نیست»ر«بعضی غیر آهن ها طلا هستند».

– موجبه جزئی و سالبه جزئی، نقضِ موضوعِ معتبر ندارد.

2- نقض محمول. نقض محمول عبارت است از: تبدیل محمول به نقیض آن، عدم تغییر در موضوع و در کمّ قضیّه و تغییر در کیف آن، به گونه ای که اگر قضیّه نخست(اصل )صادق باشد، نقض محمول آن نیز صادق است. بنابراین، در قضایای محصوره، نقض محمول به صورت زیر صادق خواهد بود.

– نقض محمول موجبه کلّی، سالبه کلّی خواهد بود؛ مانند«هر فلزی، هادی الکتریسیته است»ر«هیچ فلزی، غیر هادی جریان الکتریسیته نیست».

– نقض محمول سالبه کلّی، موجبه کلّی است؛ مانند«هیچ آبی جامد نیست»ر«هر آبی غیر جامد است».

– نقض محمول موجبه جزئی، سالبه جزئی است؛ مانند«بعضی از حیوانات انسانند»ر«بعضی از حیوانات غیر انسان نیستند».

– نقض محمول سالبه جزئی، موجبه جزئی است؛ مانند«بعضی از معدن ها طلا نیستند»ر«بعضی از معدن ها غیر طلا هستند».

3- نقض طرفین. نقض طرفین عبارت است از: تبدیل موضوع و محمول به نقیض آنها، تغییر در کم و بقای کیف، به گونه ای که صدق قضیه هم چنان باقی بماند. بنابراین، در قضایای محصور، نقض طرفین به صورت زیر خواهد بود:

– نقض طرفین موجبه کلّی، موجبه جزئی است؛ مانند«هر فلزی هادی جریان الکتریسیته است»ر«بعضی غیر فلزها عایق(غیر هادی )اند».

[شماره صفحه واقعی : 108]

ص: 2098

– نقض طرفین سالبه کلّی، سالبه جزئی است؛ مانند«هیچ آهنی طلا نیست»ر«بعضی غیر آهن ها غیر طلا نیستند».

– موجبه جزئی و سالبه جزئی، نقض طرفین معتبر ندارند.

خطاهای رایج در استدلال مباشر

استدلال های مباشر اگر چه روشن و بدیهی اند؛ ولی انسان در تلاش فکری خود گاه در این نوع استنتاج دچار خطا و لغزش می شود. برخی از غلطهای رایج در استدلال مباشر عبارتند از:

1- استدلال به وسیله قضیّه محرّف بدون تأویل آن به ساختار منطقی درست؛ مثلاً نمی توان از قضیّه«هر انسانی شاعر نیست»به طریق استدلال مباشر، عکس مستوی استنتاج کرد: «هیچ یک از شاعران انسان نیستند». چه این که ساختار منطقی این قضیّه در حقیقت سالبه جزئی است؛ یعنی«بعضی انسان ها شاعر نیستند»؛ و همان طور که قبلاً بیان شد قضیّه سالبه جزئی اساساً عکس مستوی معتبر ندارد.

2- از قضیّه موجبه کلّی به طریق استدلال مباشر، عکس مستوی قضیّه موجبه کلّی استنتاج شود؛ حال آن که عکس مستوی آن موجبه جزئی است؛ مثلاً از قضیّه«عسل زرد و سیّال است»استنتاج شود: «هر زرد و سیّالی عسل است».

3- عدم دقّت در جابه جایی موضوع و محمول به طور کامل هنگام استفاده از استدلال مباشر عکس؛ مثلاً از قضیّه«بعضی از انسان ها غیر فیلسوفند»استنتاج شود: «بعضی از فیلسوفان غیر انسانند».

4- توجّه نکردن به قاعده مشهوری که مفاد آن این است: اثبات محمولی برای موضوعی به معنای نفی آن محمول از دیگر موضوعات نیست.

رعایت نکردن این توصیه منطقی گاه موجب لغزش اندیشه می شود؛ مثلاً نمی توان از قضیّه«حسن فقیه است»استنتاج کرد: «غیر حسن فقیه نیست».

[شماره صفحه واقعی : 109]

ص: 2099

چکیده

1- استدلال مباشر به معنای رهنمون شدن ذهن از یک قضیّه به قضیّه دیگر است و به سه قسم تقابل، عکس و نقض تقسیم می شود.

2- استدلال مباشر تقابل، مرکّب از چهار قسم است: تناقض، تضاد، دخول تحت تضاد و تداخل.

3- در تقابل تناقض از صدق قضیه به کذب نقیض آن و بالعکس منتقل می شویم.

در تقابل تضاد از صدق قضیّه ای به کذب دیگری می توان منتقل شد؛ ولی از کذب یکی به صدق دیگری نمی توان انتقال یافت. در تقابل تداخل از صدق کلّی به صدق جزئی و از کذب جزئی به کذب کلّی پی می بریم و در نهایت، در تقابل دخول تحت تضاد، از کذب قضیّه ای به صدق دیگری می توان منتقل شد؛ ولی از صدق یکی به کذب دیگری نمی توان.

4- اگر قضیّه ای صادق باشد می توان دو عکس صادق از آن استنتاج کرد.

5- از هر قضیه صادق کلی، سه نقض(نقض موضوع، محمول، طرفین )صادق می توان استخراج کرد و از هر قضیّه صادق جزئی، فقط نقض محمول استخراج می شود.

6- استدلال های مباشر اگر چه بدیهی اند؛ ولی گاه موجب خطای فکر می شوند.

[شماره صفحه واقعی : 110]

ص: 2100

پرسش

1- استدلال مباشر را با ذکر مثال تعریف کنید.

2- تقابل تناقض را با ذکر مثال تعریف کنید.

3- جهات وحدت و اختلاف در«تناقض»چیست؟

4- تقابل تضاد را تعریف کرده، حکم آن را به لحاظ صدق و کذب بنویسید؟

5- تقابل تداخل چیست؟ حکم آن را بیان کنید.

6- تقابل دخول تحت تضاد را توضیح دهید و حکم آن را بنویسید.

7- عکس مستوی قضایای محصوره چیست؟

8- عکس نقیض)موافق و مخالف) قضایای محصوره چیست؟

9- ساختار منطقی نقض موضوع، نقض محمول و نقض طرفین یک قضیّه صادق چگونه است؟

10- احکام نقض چیست؟

11- آیا می توانید چند نمونه از غلطهای رایج در استدلال مباشر را ذکر کنید؟

خودآزمایی

1- کدام گزینه در مورد متضادّین صادق است؟

الف) اجتماع و ارتفاعشان جایز است. ب) اجتماعشان محال است، ولی ارتفاعشان جایز.

ج) اجتماع و ارتفاعشان محال است. د) اجتماعشان جایز است، ولی ارتفاعشان محال.

2- در عکس مستوی جای موضوع و محمول عوض می شود:

الف) با اختلاف در صدق. ب) با اختلاف در کیف.

ج) با بقای صدق و کیف. د) با بقای کم و کیف.

3- عکس مستویِ«هر بدیهی معلوم است»کدام است؟

الف) بعضی از معلوم ها بدیهی نیستند. ب) بعضی از معلوم ها بدیهی اند.

ج) هر معلومی بدیهی است. د) هر معلومی بدیهی نیست.

4- عکس مستوی موجبه جزئیه کدام است؟

الف) موجبه کلّیه. ب) سالبه کلّیه.

ج) موجبه جزئیّه. د) سالبه جزئیّه.

5- کدام گزینه در مورد دو قضیّه متناقض درست است؟

الف) هر دو کاذبند. ب) هر دو صادقند.

ج) در کمّ و کیف اختلاف دارند. د) در موضوع و محمول اختلاف دارند.

6- در این قضایا: «روزه واجب است در ماه رمضان»،«روزه واجب نیست در ماه شوّال»چه وحدتی رعایت نشده است؟

الف) زمان. ب) نسبت. ج) شرط. د) اضافه.

[شماره صفحه واقعی : 111]

ص: 2101

7- نقیض«همه صهیونیست ها بالقوّه تجاوزگرند»کدام است؟

الف) همه تجاوزگران بالقوّه صهیونیست اند. ب) همه تجاوزگران بالفعل صهیونیست نیستند.

ج) بعضی صهیونیست ها بالفعل تجاوزگرند. د) بعضی صهیونیست ها بالقوّه تجاوزگر نیستند.

8- نقیض سالبه جزئی کدام است؟

الف) سالبه جزئی. ب) سالبه کلّی. ج) موجبه جزئی. د) موجبه کلّی.

9- کدام مورد درباره دو قضیّه متضاد درست است؟

الف) اختلاف در کم. ب) اختلاف در کیف.

ج) اختلاف در موضوع. د) اختلاف در محمول.

10- اگر دو قضیّه هم در کم و هم در کیف اختلاف داشته باشند، چه رابطه ای با یکدیگر دارند؟

الف) تضاد. ب) تناقض. ج) تداخل. د) دخول تحت تضاد.

11- کدام یک از قضایای زیر نمی توانند قضیّه متضاد داشته باشند؟

الف) هیچ مثلثی قائم الزاویه نیست. ب) لا إله إلّا اللَّه.

ج) سعدی نویسنده گلستان است. د) هر مثلثی سه ضلعی است.

12- نقیض و ضدِّ قضیه ای کاذب به ترتیب کدام است؟

الف) صادق – صادق. ب) صادق – کاذب.

ج) صادق – صادق یا کاذب. د) کاذب – صادق.

13- عکس نقیض مخالف«هر گلی زیباست»کدام است؟

الف) هیچ غیر زیبایی گل نیست. ب) هر غیر زیبایی گل است.

ج) بعضی غیر زیباها گل نیستند. د) بعضی غیر زیباها گل اند.

14- عکس نقیض موافق«هر بیدادگری سنگ دل است»کدام است؟

الف) هر غیر سنگ دلی بیدادگر است. ب) هر غیر سنگ دلی غیر بیدادگر است.

ج) بعضی غیر سنگ دل ها بیدادگر اند. د) بعضی غیر سنگ دل ها غیر بیدادگر اند.

15- نقض موضوع«هر انسانی میراست»کدام گزینه است؟

الف) برخی غیر انسان ها میرایند. ب) برخی از غیر انسان ها میرا نیستند.

ج) همه غیر انسان ها میرایند. د) هیچ غیر انسانی میرا نیست.

16- نقض محمول«هر فلزی هادی است»کدام گزینه است؟

الف) هیچ فلزی غیر هادی نیست. ب) بعضی فلزها غیر هادی اند.

ج) بعضی فلزها غیر هادی نیستند. د) همه فلزها غیر هادی اند.

17- نقض طرفین«هیچ انسانی سنگ نیست»کدام گزینه است؟

الف) بعضی از غیر انسان ها غیر سنگند. ب) بعضی از غیر انسان ها غیر سنگ نیستند.

ج) همه غیر انسان ها غیر سنگند. د) هیچ غیر انسانی غیر سنگ نیست.

18- عکس مستوی«هیچ زمینی در درخت نیست»کدام گزینه است؟

الف) هیچ درختی در زمین نیست. ب) هر آنچه در درخت است زمین نیست.

ج) همه درختان در زمینند. د) بعضی از درختان در زمین نیستند.

19- عکس مستوی«هر پیری جوان بوده است»کدام گزینه است؟

الف) بعضی از جوانان پیر بوده اند. ب) بعضی از جوانان پیر نبوده اند.

[شماره صفحه واقعی : 112]

ص: 2102

ج) بعضی از آنها که جوان بوده اند پیر اند. د) همه جوانان پیر بوده اند

20- احکام نقض مانند احکام … …،

الف) عکس است. ب) تضاد است. ج) تناقض است. د) تداخل است.

برای تفکّر بیشتر

1- چرا موجبه جزئی و سالبه جزئی، نقض موضوع و نقض طرفین معتبر ندارند؟

2- آیا می توان در استدلال مباشر خطاهایی غیر از آنچه در درس گفته شد بیان کرد؟

3- آیا استدلال مباشر تقابل، عکس و نقض در قضایای شرطی نیز طرح می شود؟ چگونه؟

4- نهمین وحدت در شرایط تناقض چیست؟ و به چه معناست؟

[شماره صفحه واقعی : 113]

ص: 2103

درس13 : استدلال غیر مباشر
اهداف کلی

اهداف کلّی درس سیزدهم این است که دانش پژوه:

1- استدلال غیر مباشر و اقسام آن را بشناسد؛

2- با اقسام قیاس آشنا شود؛

3- با اجزا و اَشکال قیاس اقترانی آشنا شود؛

4- قانون استنتاج را فرا گیرد.

اهداف رفتاری

دانش پژوه محترم، انتظار می رود پس از فراگیری این درس بتوانید:

1- استقرا، تمثیل و قیاس را تعریف کنید؛

2- اقسام قیاس را توضیح دهید؛

3- اجزا، اقسام و اشکال قیاس اقترانی را بیان کنید؛

4- ضوابط منطقی استنتاج را توضیح دهید.

[شماره صفحه واقعی : 114]

ص: 2104

قلمرو تفکّر

اشاره

انسان موجودی متفکّر است. تلاش وی برای تبدیل مجهول به معلوم«فکر»نامیده می شود. از آن جا که جهل بر دو قسم است: جهل به یک تصور و یا جهل به یک تصدیق، قلمرو فکر آدمی نیز در دو ناحیه است:

1- تعریف یا ترتیب تصوّرات پیشین در جهت نیل به تصوری جدید؛

2- استدلال یا تلاش ذهن برای به دست آوردن تصدیقی نو.

تلاش ذهن برای فراهم آوردن یک استدلال، جریانی است روشمند که به دو صورت مباشر و غیر مباشر انجام می شود: در استدلال مباشرْ ذهن تنها از یک قضیّه به قضیّه ای دیگر رهنمون می شود؛ امّا در استدلال غیر مباشر برای استنتاج یک تصدیق جدید باید از چند قضیّه«مناسب»با«رعایت ضوابط و قوانین منطقی»استفاده کرد. استدلال غیر مباشر به لحاظ صورت به سه قسم تقسیم می شود: قیاس، استقرا و تمثیل.

1. استقرا

استقرا در لغت به معنای تتبّع و جستجو است و در اصطلاح منطق حجتی است که در آن ذهن از قضایای جزئی نتیجه ای کلی استنتاج می کند؛ مثلاً«در دهه 1960 گسترش جنگ در سطح جهان باعث افزایش بیکاری شد و در دهه 1970 نیز همین طور، از دهه 1980 به این سو نیز شاهد تکرار این اتفاق بوده ایم». از مجموع این مطالب نتیجه می گیریم که گسترش میدان های جنگ همواره باعث افزایش بیکاری می شود. این استدلال به لحاظ ساختار صوری، استدلالی استقرایی است. استقرا دو گونه است:

الف) استقرای تام

عبارت است از: بررسی و مطالعه همه افرادِ یک مجموعه و عرضه حکم کلی؛ مثلاً اگر بتوانیم همه افراد یک مدرسه را مورد مطالعه قرار داده و ببینیم در همه آنها هوش و استعداد قابل توجهی وجود دارد و آن گاه حکم کنیم که همه دانش آموزان آن مدرسه استعداد و هوش قابل توجه دارند، چنین تصدیقی برگرفته از استقرای تام است. بنابراین، استقرای تام تنها در

[شماره صفحه واقعی : 115]

ص: 2105

مجموعه های محصور و معدود که همه افراد آن قابل مطالعه و بررسی هستند صورت می گیرد. قابل توجه است که نتیجه در استقرای تام، یقینی است (1).

ب) استقرای ناقص

عبارت است از: بررسی موارد معدود وآوردن حکمی کلی که شامل افراد بررسی نشده نیز می شود؛ مانند این که چند تن از اهالی شهری را دارای صفت خاصی ببینیم و سپس حکم کنیم که همه اهالی آن شهر بدون استثنا متصف بدان صفت هستند.

استقرای ناقص هرچند در علوم تجربی و بسیاری از دانش های بشری نقش اساسی دارد، ولی از جهت یقینی بودن نتیجه اعتباری ندارد؛ چراکه از مشاهده موارد معدود نمی توان به نتیجه ای قطعی دست یافت، از این رو در منطق گفته می شود که نتیجه استقرای ناقص، ظنّی و احتمالی است.

2. تمثیل

تمثیل یا استدلال تمثیلی حجتی است که در آن حکم را از یک موضوع به موضوع دیگر از طریق مشابهت بین آن دو سرایت دهند؛ بنابر این، آنچه سبب سرایت دادن حکم موضوعی به موضوع دیگر می شود وجود نوعی مشابهت بین آن دو است؛ مانند«اگر نظام سیاسی به بخشی از احساسات و اعتراض های انسانی آزادی ندهد، جامعه با انفجار رو به رو خواهد شد؛ زیرا یک نظام سیاسی مانند دیگ بخار است که اگر همه منافذ آن بسته باشد سرانجام منفجر خواهد شد».

در تمثیل فوق، حکم یک دیگ بخار به نظام سیاسی – به جهت وجود نوعی مشابهت بین آن دو – سرایت داده شده است.

هر استدلال تمثیلی بر چهار رکن استوار است: اصل، فرع، جامع و حکم.

در این مثال، دیگ بخار اصل، نظام سیاسی فرع، ظرفیت محدود داشتن جامع و انفجار حکم است.

در میان انواع سه گانه استدلال، تمثیل ضعیف ترین و کم ارزش ترین نوع استدلال است.

[شماره صفحه واقعی : 116]

ص: 2106


1- این قسم از استقرا را قیاس مقسم نیز می خوانند .

این بدان دلیل است که در این نوع استدلال به هیچ وجه، مشخص نیست که وجه شبه در قضیّه اصل واقعاً علّتِ ثبوت محمول برای موضوع باشد. از این رو، می توان گفت: استقرای تام و قیاس – چنان که در ادامه این درس می آید – مفیدِ یقین، استقرای ناقص موجب ظن و تمثیل سبب احتمال یا ظنّی ضعیف است. سرّ ظنّی بودن نتیجه در استقرا و احتمالی بودن حکم در تمثیل این است که در استقرا، عنصر تکرار وجود دارد واین خود موجب اجتماع احتمالات یعنی ظن است؛ اما تمثیل اساساً بر تکرار استوار نیست و از این رو افزون بر احتمال یا ظنی ضعیف نتیجه ای به دست نمی دهد.

3. قیاس

اساسی ترین و معتبرترین شکل استنتاج در منطق ارسطویی استدلال قیاسی است؛ چراکه نتیجه قیاس همواره یقینی است، امّا نتیجه استقرا و تمثیل – به جز در موارد و شرایط خاص – ظنّی است. در استدلال قیاسی، اغلب) 21) از معرفتی کلّی به معرفتی جزئی منتقل می شویم.

قیاس قولی مرکّب از چند قضیّه است به گونه ای که در صورت پذیرش آنها، ذهن انسان از خود آن قضایا وادار به پذیرش قول دیگری به عنوان نتیجه می شود.

در تعریف مذکور نکات چندی وجود دارد که نیازمند به توضیح است:

الف) قیاس از سنخ قول، یعنی مرکّب تامّ خبری است. بنابراین، جملات مرکب از جملات امری یا استفهامی قیاس خوانده نمی شوند.

ب) قیاس همواره از چند قضیه ترکیب شده است. در این جا منظور از«چند قضیّه»در واقع«دو قضیّه یا بیشتر»است؛ زیرا چنان که ملاحظه خواهیم کرد، قیاس های بسیط از دو قضیه و قیاس های مرکب از سه قضیه یا بیشتر تشکیل می شود. بنابراین، استنتاج های مبتنی بر یک مقدّمه، مانند عکس، تقابل و نقض از تعریف قیاس خارج می شوند.

ج) قیاس، مجموع قضایایی است که هرگاه آنها را قبول کنیم ناچار باید نتیجه آنها را نیز قبول کنیم. بنابراین، صادق بودن مقدّمات در قیاس شرط نیست؛ مثلاً – همان گونه که در درس های بعدی روشن خواهد شد – در قیاس«جدلی»و«خلف»از مقدّمات کاذب نیز

[شماره صفحه واقعی : 117]

ص: 2107

استفاده می شود.

د) قید«از خود آن قضایا»قضایای مرکّبی را که پذیرش آن ها مستلزم قول دیگری است امّا نه«از خود قضایا»، بلکه به واسطه قضیه ای بیرون از قیاس، خارج می کند؛ مثلاً برای استدلالی چنین: «الف مساوی ب است»و«ب مساوی ج است»، پس«الف مساوی ج است»به مقدّمه دیگری نیاز است که بدون افزودن آن، نتیجه مذکور به دست نمی آید. آن مقدّمه عبارت است از این که،«هرگاه دو شیء با یکدیگر مساوی باشند و شیء سومی با یکی از آنها مساوی باشد لاجرم آن شیء سوم با دیگری نیز مساوی است».

ه) با پذیرش مقدّمات یک قیاس، ذهن وادار به پذیرش قول دیگر(نتیجه )می شود؛ یعنی بین قضایای ترکیب یافته و نتیجه، رابطه«استلزام»وجود دارد. یک یا چند قضیه در صورتی مستلزم قضیه دیگر است که اگر آن یک یا چند قضیه صادق باشد قضیه دیگر نمی تواند کاذب باشد. بنابراین، نمی توان وضعیتی را تصور کرد که مقدّمات قیاس(به لحاظ صورت و ماده) در آن صادق باشد، امّا نتیجه کاذب باشد.

اقسام حجّت

حجّت را به دو لحاظ می توان تقسیم کرد: نخست به لحاظ صورت و دوم به لحاظ مادّه. تقسیم حجّت به لحاظ مادّه با عنوان«صناعات خمس»و در بخش منطق مادّه خواهد آمد. آنچه در این بخش از کتاب(منطق صورت )بحث می شود اقسام حجّت به لحاظ صورت های مختلف آن است.

همان طور که در آغاز درس بیان شد حجّت به اعتبار صورت به سه قسم استقرا، تمثیل و قیاس تقسیم می شود؛ قیاس نیز به نوبه خود به همین اعتبار به استثنایی و اقترانی تقسیم می شود:

الف) قیاس استثنایی

قیاسی است که در آن نتیجه و یا نقیض آن به طور کامل در یک مقدّمه قرار دارد؛ مانند: «اگر باران ببارد هوا لطیف می شود. لیکن باران باریده است. پس هوا لطیف شده است». مثال دیگر: «اگر این شخص عادل باشد ظلم نمی کند. لیکن ظلم می کند. پس این شخص عادل نیست».

[شماره صفحه واقعی : 118]

ص: 2108

در مثال نخست، خود نتیجه و در مثال دوم، نقیض نتیجه در مقدّمه اوّل استدلال ذکر شده است. این قیاس را از آن رو«استثنایی»می خوانند که نتیجه از استثنای مقدّمه دوم به کمک الفاظی از قبیل«ولی»،«امّا»و«لکن»حاصل می شود.

ب) قیاس اقترانی

قیاسی است که در آن اجزای نتیجه در مقدّمات منتشر بوده و نتیجه به طور کامل در یک مقدّمه ذکر نشده است؛ مانند«حسن انسان است. هر انسانی فانی است. پس حسن فانی است». در این مثال،«حسن»و«فانی»که اجزای نتیجه اند هر یک به تنهایی در مقدّمه ای قرار دارند.

این قیاس را بدان جهت اقترانی می خوانند که هر یک از اجزای نتیجه قرین و همراه مقدّمه ای از استدلال است.

اجزای قیاس اقترانی: قیاس اقترانی حداقل از دو قضیه تشکیل می شود که آنها را«مقدّمتین»می خوانند. نتیجه به نوبه خود از دو جزء اصلی ترکیب شده است: موضوع یا مقدم و محمول یا تالی. موضوع یا مقدم را در نتیجه«اصغر»یا«حدّ اصغر»و محمول یا تالی آن را«اکبر»یا«حدّ اکبر»می نامند. مقدّمه ای که حدّ اصغر در آن مستقر است«صغری»و قضیه ای که«حدّ اکبر»در آن ذکر شده است«کبری»نام دارد. به لفظ یا عبارتی که در هر دو مقدّمه تکرار می شود نیز«وسط»یا«حدّ اوسط»می گویند.

بنابراین، در مثال«رنگین کمان زیباست»و«هر زیبایی ستودنی است»، پس«رنگین کمان ستودنی است»،«رنگین کمان»حدّ اصغر،«ستودنی»حدّ اکبر و«زیبا»حدّ اوسط، مقدّمه نخست«صغری»و مقدّمه دوم«کبری»است.

اقسام قیاس اقترانی: قیاس اقترانی به اعتبار ساختار مقدّمات آن دو قسم است: حملی و شرطی.

1- قیاس اقترانی حملی، قیاسی است که هر دو مقدّمه آن به لحاظ صورت منطقی، قضیه حملی باشد؛ مانند مثال های گذشته.

2- قیاس اقترانی شرطی، قیاسی است که هر دو مقدّمه یا یکی از آن دو به اعتبار ساختار صوری، قضیه شرطی باشد؛ مانند» هرگاه انسان کامل شود اندیشه اش بارور می شود. هرگاه

[شماره صفحه واقعی : 119]

ص: 2109

اندیشه انسان بارور شود پیشرفت خواهد کرد. پس هرگاه انسان کامل شود پیشرفت خواهد کرد «. در این مثال، هر دو مقدّمه به صورت قضیه شرطی است و جمله«اندیشه انسان بارور می شود»به عنوان حدّ اوسط تکرار شده است. به مثالی دیگر توجّه کنید: «اگر انسانی مسلمان باشد، متعهّد خواهد بود. شخص متعهّد مسؤول است. پس اگر انسانی مسلمان باشد مسؤول است». در این قیاس مقدّمه اوّل قضیه شرطی و مقدّمه دوم قضیه حملی است.

اَشکال قیاس اقترانی: قیاس اقترانی به لحاظ جایگاه قرار گرفتن«حدّ اوسط»در صغری و کبری به حصر عقلی از چهار حالت بیرون نیست: یا در هر دو مقدّمه موضوع و یا در هر دو مقدّمه محمول و یا در یکی از مقدّمات موضوع و در دیگری محمول واقع می شود. بر مبنای این چهار جایگاه، قیاس اقترانی نیز، چهار شکل (1) پیدا می کند:

شکل اوّل: قیاسی است که«حدّ اوسط»در صغری محمول و در کبری موضوع باشد؛ مانند«علی دانشمند است. هر دانشمندی فرهیخته است. پس علی فرهیخته است».

شکل نخستین، روشن ترین شکل قیاس اقترانی است و هر یک از اشکال سه گانه دیگر به جهت سهولت استنتاج به ترتیب در رتبه های بعدی قرار دارند.

سرّ بداهت شکل اوّل این است که جریان طبیعی فکر اقتضا می کند که موضوع و محمول در هر یک از مقدمات همان نقش را در نتیجه ایفا کند، به خلاف سایر شکل ها که یا حدّ اکبر یا حدّ اصغر و یا هر دو، همان نقشی را که در نتیجه داشتند در صغری و کبری ایفا نمی کنند.

شکل دوم: قیاسی است که در آن حدّ اوسط هم در صغری و هم در کبری محمول واقع شود؛ مانند«بعضی انسان ها فیلسوفند. هیچ جاهلی فیلسوف نیست. پس بعضی انسان ها جاهل نیستند».

شکل سوم: قیاسی است که در آن حدّ اوسط هم در صغری و هم در کبری موضوع واقع می شود؛ مانند«هر انسانی حیوان است. هر انسانی متفکّر است. پس بعضی حیوانات متفکّرند».

شکل چهارم: قیاسی است که حدّ اوسط در صغری موضوع و در کبری محمول واقع شود؛

[شماره صفحه واقعی : 120]

ص: 2110


1- اوسط اگر حمل یافت در بر صغری و باز وضع به کبری گرفت شکل نخستین شمار حمل به هر دو دوم ، وضع به هر دو سوم رابع اَشکال را عکس نخستین شمار

مانند«هر انسانی جسم است. هر متفکّری انسان است. پس بعضی جسم ها متفکّرند».

ضرب های شانزده گانه هریک از اَشکال

هریک از شکل های چهارگانه قیاس اقترانی دارای شانزده حالت)ضرب) است؛ زیرا هر یک از دو مقدّمه صغری و کبری ممکن است یکی از چهار قضیّه زیر باشد: 1. موجبه کلی؛ 2. سالبه کلی؛ 3. موجبه جزئی؛ 4. سالبه جزئی؛ هریک از این حالت های چهارگانه در یک مقدّمه، صلاحیت همراهی با یکی از حالت های چهارگانه مقدّمه دیگر را دارد و بدین صورت شانزده حالت)ضرب) در قیاس اقترانی پدید می آید.

حال از این ضروب شانزده گانه برخی منتجند و برخی عقیم. برای انتاج هر شکلی شرایطی است که در ضرب واجد آن شرایط منتج است و هر ضربی که فاقد یکی از آن شرایط باشد عقیم است.

قانون استنتاج

در هر استدلالی برای این که بدانیم آیا نتیجه ای از آن به دست می آید یا نه، و در صورت انتاج، نتیجه آن چیست، باید نخست به موقعیّت حدّ وسط در دو مقدّمه توجه کنیم تا معلوم شود قیاس به لحاظ ساختار منطقی دارای چه شکلی است. پس از این که شکل قیاس معلوم شد باید شرایط انتاج را در آن جستجو کرد. اگر شرایط انتاج شکل مربوط در آن تحقق داشت، برای نتیجه گیری، حدّ اوسط را حذف کرده و با باقی مانده مقدّمات، قضیه ای تشکیل می دهیم که همان نتیجه است. باید توجّه داشت که به لحاظ کمّ و کیف، نتیجه، تابع«اخسّ مقدّمتین»است.

خسّت و پستی یک مقدّمه به جزئی بودن و سالبه بودن آن است. بنابراین، اگر یکی از دو مقدّمه جزئی باشد، نتیجه حتماً جزئی است و اگر یکی از دو مقدّمه سالبه باشد، نتیجه نیز سالبه خواهد بود.

[شماره صفحه واقعی : 121]

ص: 2111

چکیده

1- قلمرو فکر آدمی در دو ناحیه است: الف) معرِّف یا تعریف؛ ب) حجّت یا استدلال.

2- استدلال غیر مباشر عبارت است از: استنتاج یک تصدیق جدید از«چند قضیّه مناسب»با«رعایت ضوابط و قوانین منطقی».

3- استدلال غیر مباشر از جهت صورت به سه قسم قیاس، استقرا و تمثیل تقسیم می شود.

4- استقرا در لغت به معنای تتبّع و جستجوست و در اصطلاح منطقی حجتی است که در آن ذهن از قضایای جزئی نتیجه کلی استنتاج می کند و دو گونه است: الف. تام، ب. ناقص.

5- تمثیل عبارت است از سرایت دادن حکم یک جزئی به جزئی دیگر به دلیل وجود نوعی مشابهت بین آن دو که بر چهار رکن استوار است: اصل، فرع، جامع و حکم.

6- قیاس، قولی مرکّب از چند قضیّه است به گونه ای که در صورت پذیرش آن ها، ذهن انسان از خود آن قضایا وادار به پذیرش قول دیگری به عنوان نتیجه می شود.

7- تعریف قیاس دارای چند نکته است:

الف) قیاس از سنخِ مرکب تامّ خبری است.

ب) منظور از چند قضیه در تعریف دو قضیه(در قیاس بسیط) و بیشتر از دو قضیه (در قیاس مرکب) است.

ج) صادق بودن مقدمات در قیاس شرط نیست.

د) قید«از خود آن قضایا»، استلزام با واسطه را خارج می کند.

ه) بین پذیرش نتیجه با پذیرش مقدمات، رابطه استلزامی است.

8- حجت از جهت ماده و صورت، قابل تقسیم است که براساس ماده به صناعات خمس و بر اساس صورت به قیاس، استقرا و تمثیل، و قیاس نیز به اقترانی و استثنایی تقسیم می شود.

[شماره صفحه واقعی : 122]

ص: 2112

9-«قیاس استثنایی»قیاسی است که نتیجه یا نقیض آن به طور کامل در یکی از مقدمات قرار دارد و«قیاس اقترانی»قیاسی است که اجزای نتیجه در مقدمات پراکنده است.

10- مفاهیم به کار رفته در قیاس اقترانی عبارت است از: حدّ اصغر، حدّ اکبر، حدّ اوسط(وسط )، صغری، کبری و نتیجه. حدّ اصغر، همان موضوع نتیجه است؛ حدّ اکبر، همان محمول نتیجه است؛ حدّ اوسط(وسط )جزئی است که در مقدمات تکرار می شود؛ صغری مقدمه ای است که حدّ اصغر در آن است؛ کبری مقدمه ای است که حدّ اکبر در آن واقع است و نتیجه که محصول مقدمات است از حدّ اصغر و حدّ اکبر ترکیب یافته است.

11- قیاس اقترانی دو گونه است: قیاس اقترانی حملی؛ قیاس اقترانی شرطی.

12- اَشکال قیاس اقترانی عبارت است از:

شکل اوّل: که حدّ اوسط آن در صغری محمول و در کبری موضوع است.

شکل دوم: که حدّ اوسط در صغری و کبری محمول است.

شکل سوم: که حدّ اوسط در صغری و کبری موضوع است.

شکل چهارم: که حدّ اوسط در صغری موضوع و در کبری محمول است.

13- شکل اوّل روشن ترین شکل قیاس اقترانی است.

14- صغری و کبری چهار گونه اند:

الف) موجبه کلّی؛ ب) موجبه جزئی؛ ج) سالبه کلّی؛ د) سالبه جزئی.

15- نتیجه از جهت کمّ و کیف تابع«اخسّ مقدمتین»است. خسّت عبارت است از: جزئی بودن و سالبه بودن.

[شماره صفحه واقعی : 123]

ص: 2113

پرسش

1- استدلال غیر مباشر را تعریف کنید و برای آن مثالی بزنید.

2- استقرا و گونه های مختلف آن را با ذکر مثال تعریف کنید.

3- تمثیل را تعریف کرده، ارکان آن را با ذکر مثال توضیح دهید.

4- قیاس را با ذکر مثالی تعریف و بیان کنید چه نکاتی در تعریف، در نظر گرفته شده است.

5- حجّت بر چه اساسی قابل تقسیم است و نتایج آن تقسیمات را ذکر کنید.

6- قیاس استثنایی را با ذکر مثالی تعریف کنید.

7- قیاس اقترانی چیست و اجزای آن کدام است؟

8- اقسام قیاس اقترانی را با ذکر مثال بیان نمایید.

9- قیاس اقترانی دارای چند شکل است؟ آنها را در ضمن مثال ذکر کنید.

10- معتبرترین شکل قیاس اقترانی کدام است؟ چرا؟

11- هریک از اَشکال قیاس اقترانی دارای چند حالت است؟

12- این سخن«نتیجه تابع اَخسّ مقدمتین است»به چه معناست؟ بیان کنید.

خودآزمایی

1- وقتی ذهن از کلی به جزئی سیر می کند …

الف) تمثیل است. ب) قیاس است.

ج) استقرای تام است. د) استقرای ناقص است.

2- هرگاه در یک مدرسه تک تک افراد را آزمایش و سپس حکم کنند که همه افراد آن مدرسه مبتلا به ضعف بینایی هستند نتیجه به دست آمده براساس کدام حجت است؟

الف) استقرای ناقص. ب) استقرای تام. ج) تمثیل. د) قیاس.

3- شکل اوّل قیاس وقتی است که … باشد.

الف) حدّ اوسط صغری، محمول و در کبری، موضوع. ب) حدّ اوسط هر دو مقدّمه، محمول.

ج) حدّ اوسط هر دو مقدمه، موضوع. د) حدّ اوسط در صغری، موضوع و در کبری، محمول.

4- حدّ اوسط کدام شکل، هم در صغری محمول است و هم در کبری؟

الف) چهارم. ب) سوم. ج) اوّل. د) دوم.

5- اساسی ترین و معتبرترین شکل استدلال در منطق ارسطویی کدام است؟

الف) استقرای تام. ب) استقرای ناقص.

ج) تمثیل. د) قیاس.

6- استنتاج جزئی از کلّی چه نوع حجت منطقی است؟

الف) استقرای تام. ب) استقرای ناقص. ج) قیاس. د) تمثیل.

[شماره صفحه واقعی : 124]

ص: 2114

7- این استدلال: «حسن انسان است. هر انسانی فانی است. پس حسن فانی است»کدام یک از گزینه های زیر است؟

الف) قیاس استثنایی. ب) قیاس اقترانی حملی.

ج) قیاس اقترانی شرطی. د) استقرا.

8- معتبرترین شکل قیاس اقترانی کدام شکل است؟

الف) اوّل. ب) دوم. ج) سوم. د) چهارم.

9- در کدام شکل موضوع نتیجه، موضوع صغری و محمول نتیجه، محمول کبری است؟

الف) اوّل. ب) دوم. ج) سوم. د) چهارم.

10- میوه فروشانی که یک هندوانه رسیده و شیرین را در معرض نمایش و دید مشتریان می گذارند و از این رهگذر مرغوب بودن هندوانه های دیگر را استنتاج می کنند در واقع استدلالی از نوع … را به کار می گیرند.

الف) استقرای ناقص. ب) تمثیل.

ج) قیاس اقترانی. د) قیاس استثنایی.

11- در استدلال قیاسی سیر تفکر … … … است.

الف) از جزئی به کلّی. ب) همواره از کلّی به جزئی.

ج) از جزئی به جزئی. د) از کلی به جزئی و یا از کلّی به کلّی.

12- کدام یک از حدود زیر در یک قیاس بعد از ایفای نقش خود در نتیجه حضور ندارند؟

الف) اصغر. ب) اکبر. ج) وسط. د) اصغر و وسط.

13- قیاس: «این جسم مایع است. هر مایعی بخار می شود. پس این جسم بخار می شود»چگونه قیاسی است؟

الف) متصل. ب) اقترانی. ج) مرکب. د) استثنایی.

14-«بعضی از درستکاران متهمند. هیچ درستکاری گناهکار نیست. پس بعضی از متهمان گناهکار نیستند»چه شکلی از اشکال اربعه است؟

الف) دوم. ب) چهارم. ج) اوّل. د) سوم.

15- موقعیت حدّ اوسط در شکل سوم قیاس اقترانی چیست؟

الف) در صغری محمول و در کبری موضوع. ب) در صغری موضوع و در کبری محمول.

ج) در صغری و کبری موضوع. د) در صغری و کبری محمول.

16- اندراج مصداقی در کدام شکل بسیار روشن و واضح است؟

الف) اوّل. ب) دوم. ج) سوم. د) چهارم.

17- در یک قیاس، موضوع قضیه مطلوب)که پس از معلوم شدن، نتیجه نام دارد) چه نامیده می شود؟

الف) اصغر. ب) اکبر. ج) وسط. د) صغری.

18- مقصود از«حدّین»یا«طرفین»نتیجه چیست؟

الف) اصغر – وسط. ب) اصغر – اکبر.

ج) اکبر – وسط. د) صغری – وسط.

19- این استدلال«علی باهوش است زیرا برادر او حسین باهوش است»به لحاظ صورت چه نوع استدلالی است؟

الف) تمثیل. ب) استقرای ناقص. ج) قیاس اقترانی. د) قیاس استثنایی.

[شماره صفحه واقعی : 125]

ص: 2115

20- در این بیت از چه نوع استدلالی استفاده شده است؟«پای استدلالیان چوبین بود – پای چوبین سخت بی تمکین بود».

الف) قیاس استثنایی. ب) قیاس اقترانی. ج) استقرای تام. د) تمثیل.

برای تفکّر بیشتر

1- آیا دست یابی به نتیجه یقینی در استقرای ناقص ممکن است؟

2- آیا می توان تمثیلی یافت که مفید نتیجه ای یقینی باشد؟

[شماره صفحه واقعی : 126]

ص: 2116

درس14 : اشکال قیاس اقترانی و شرایط آن
اهداف کلّی

اهداف کلّی درس چهاردهم این است که دانش پژوه:

1- با اَشکال قیاس اقترانی و شرایط انتاج آن آشنا شود؛

2- ضروب منتج اَشکال چهارگانه را بشناسد؛

3- شرایط عمومی و اختصاصی اشکال قیاس اقترانی را فرا بگیرد.

اهداف رفتاری

دانش پژوه محترم، انتظار می رود پس از فراگیری این درس بتوانید:

1- شرایط اختصاصی انتاج شکل اوّل را بیان کنید؛

2- شرایط اختصاصی انتاج شکل دوم را بیان کنید؛

3- شرایط اختصاصی انتاج شکل سوم را بنویسید؛

4- شرایط اختصاصی انتاج شکل چهارم را توضیح دهید؛

5- شرایط عمومی قیاس اقترانی را بیان کنید؛

6- قیاس اقترانی شرطی را با ذکر مثال تعریف کنید

[شماره صفحه واقعی : 127]

ص: 2117

ضوابط منطقی قیاس اقترانی

اشاره

قیاس اقترانی در هر حالتی منتج نیست. انتاج هر یک از شکل های آن بستگی به شرایط و ضوابط منطقی خاصّی دارد. این شرایط را به دو قسم می توان دسته بندی کرد: شرایط عمومی قیاس، شرایط اختصاصی هر یک از شکل ها. باید دانست فقدان هر یک از این ضوابط موجب«عقیم»و«ابتر»بودن قیاس می شود.

شرایط اختصاصی اَشکال قیاس اقترانی

هر یک از شکل های قیاس اقترانی برای انتاج دارای ضوابط منطقی خاصی است که مجموع شرایط هر شکلی تنها به همان شکل اختصاص دارد. (1)

شکل اوّل

روشن ترین شکل قیاس اقترانی، شکل نخست است که حدّ اوسط در صغری محمول و در کبری موضوع است، این شکل دارای دو شرط است:

1- موجبه بودن صغری؛ 2. کلّیت کبری.

بنابراین، در شکل اوّل از میان ضرب های شانزده گانه تنها چهار حالت منتج است و باقی ضرب ها عقیم و ابتر است:

یک. صغری و کبری هر دو موجبه کلّی باشد؛ مانند«هر انسانی حیوان است. هر حیوانی حسّاس است. پس هر انسانی حسّاس است». ساختار منطقی این ضرب عبارت است از: «هر الف ب است. هر ب ج است. پس هر الف ج است».

دو. صغری موجبه کلّی و کبری سالبه کلّی باشد؛ مانند«هر انسانی متفکّر است، هیچ متفکّری گل نیست. پس هیچ انسانی گل نیست». ساختار منطقی این ضرب عبارت است از: «هر الف ب است. هیچ ب ج نیست. پس هیچ الف ج نیست».

سه. صغری موجبه جزئی و کبری موجبه کلّی باشد؛ مانند» بیشتر ایرانیان مسلمانند. هر

[شماره صفحه واقعی : 128]

ص: 2118


1- از دیرباز در کتاب های منطقی برای سهولت یادگیری دانش پژوهان بیت معروفی را ذکر می کرده اند که همه شرایط انتاج اشکال چهار گانه را به صورت علامت رمز بیان کرده است : مُغْ کُبْ اوّل خَیْن کُبْ ثانی و مُغْ کاین سوم در چهارم مَیْن کُغْ یا خَیْن کاین شرط دان علایم رمزی به این شرح است : م : موجبه بودن ، غ : صغری ، ک : کلیت ، ب : کبری ، خ : اختلاف مقدّمتین در ایجاب و سلب ، ین : مقدّمتین ، این : اِحدی المقدّمتین (یکی از دو مقدّمه) .

مسلمانی معاد باور است. پس بیشتر ایرانیان معاد باورند «. ساختار منطقی این ضرب عبارت است از: «برخی از الف ها ب اند. هر ب ج است. پس برخی از الف ها ج اند».

چهار. صغری موجبه جزئی و کبری سالبه کلّی باشد؛ مانند«برخی از کواکب ستاره اند. هیچ ستاره ای فاقد نور نیست. پس برخی از کواکب فاقد نور نیستند». ساختار منطقی این ضرب عبارت است از: «برخی از الف ها ب اند. هیچ ب ج نیست. پس برخی از الف ها ج نیستند».

از آن جا که از شکل اوّل، تمام قضایای محصوره را می توان استنتاج کرد. به این شکل از قیاس اقترانی،«شکل کامل»و«شکل فاضل»نیز می گویند.

شکل دوم

در این شکل از قیاس اقترانی حدّ اوسط در هر دو مقدّمه، محمول واقع شده است. انتاج این شکل بر خلاف شکل اوّل بدیهی نیست و نیازمند اثبات است. ضروب منتج شکل دوم را باید با استفاده از شکل اوّل – که انتاج در آن بدیهی است – اثبات کرد. قیاس اقترانی شکل دوم دارای دو شرط است: 1. اختلاف دو مقدّمه در کیف)سلب و ایجاب)؛ 2. کلّیت کبری.

بنابراین، بر اساس ضوابط عمومی قیاس و شرایط اختصاصی مذکور از میان ضرب های شانزده گانه، حالت های منتج این شکل عبارت است از:

یک. صغری موجبه کلّی و کبری سالبه کلی باشد؛ مانند«هر کاتولیکی مسیحی است. هیچ مسلمانی مسیحی نیست. پس هیچ کاتولیکی مسلمان نیست». ساختار صوری این ضرب عبارت است از: «هر الف ب است. هیچ ج ب نیست. پس هیچ الف ج نیست».

دو. صغری موجبه جزئی و کبری سالبه کلی باشد؛ مانند«بعضی از انسان ها عادلند. هیچ ظالمی عادل نیست. پس برخی از انسان ها ظالم نیستند». ساختار منطقی این ضرب عبارت است از: «برخی از الف ها ب اند. هیچ ج ب نیست. پس برخی از الف ها ج نیستند».

سه. صغری سالبه کلّی و کبری موجبه کلّی باشد؛ مانند«هیچ انسانی خونخوار نیست. هر گرگی خونخوار است. پس هیچ انسانی گرگ نیست». ساختار صوری این ضرب عبارت است از: «هیچ الف ب نیست. هر ج ب است. پس هیچ الف ج نیست».

چهار. صغری سالبه جزئی و کبری موجبه کلی باشد؛ مانند«برخی از حیوانات زیبا نیستند. هر آهویی زیبا است. پس برخی از حیوانات آهو نیستند». ساختار منطقی این ضرب

[شماره صفحه واقعی : 129]

ص: 2119

عبارت است از: «برخی از الف ها ب نیستند. هر ج ب است. پس برخی از الف ها ج نیستند».

شکل سوم

در قیاس اقترانی شکل سوم، حدّ اوسط در هر دو مقدمه، موضوع واقع شده است. در این شکل، دو شرط وجود دارد: 1. موجبه بودن صغری؛ 2. کلّیت یکی از مقدمه ها.

باید توجّه داشت که در این شکل، نتیجه قیاس همواره جزئی است و انتاج در آن نیز مانند شکل دوم بدیهی نیست و نیازمند اثبات است. ضروب منتج این شکل را باید با استفاده از شکل اوّل اثبات کرد. براساس ضوابط عمومی قیاس و شرایط خاصّ شکل سوم از میان ضروب شانزده گانه، ضرب های منتج این شکل عبارتند از:

یک. صغری موجبه کلّی و کبری موجبه کلّی باشد؛ مانند«هر انسانی حیوان است. هر انسانی متفکر است. پس برخی از حیوانات متفکرند». ساختار منطقی این ضرب عبارت است از: «هر الف ب است. هر الف ج است. پس برخی از ب ها ج اند».

دو. صغری موجبه کلّی و کبری موجبه جزئی باشد؛ مانند«هر گلی زیباست. برخی از گل ها سرخ اند. پس برخی زیباها سرخند». ساختار منطقی این ضرب عبارت است از: «هر الف ب است. برخی از الف ها ج اند. پس برخی از ب ها ج اند».

سه. صغری موجبه کلّی و کبری سالبه کلّی باشد؛ مانند«هر انسانی حیوان است. هیچ انسانی اسب نیست. پس برخی حیوانات اسب نیستند». ساختار صوری این ضرب عبارت است از: «هر الف ب است. هیچ الفی ج نیست. پس برخی ب ها ج نیستند».

چهار: صغری موجبه کلّی و کبری سالبه جزئی باشد؛ مانند«هر دانشمندی انسان است. برخی از دانشمندان متعهد نیستند. پس برخی از انسان ها متعهد نیستند». صورت منطقی این ضرب عبارت است از: «هر الف ب است. برخی الف ها ج نیستند. پس برخی ب ها ج نیستند».

پنج. صغری موجبه جزئی و کبری موجبه کلّی باشد؛ مانند«برخی از انسان ها شاعرند. هر انسانی حساس است. پس برخی از شاعران حسّاسند». ساختار صوری این ضرب عبارت است از: «برخی الف ها ب اند. هر الف ج است. پس برخی ب ها ج اند».

شش. صغری موجبه جزئی و کبری سالبه کلّی باشد؛ مانند«بعضی انسان ها تیزهوشند. هیچ انسانی ستاره نیست. پس بعضی تیزهوش ها ستاره نیستند». ساختار منطقی این ضرب

[شماره صفحه واقعی : 130]

ص: 2120

عبارت است از: «برخی الف ها ب اند. هیچ الف ج نیست. پس برخی ب ها ج نیستند».

شکل چهارم

در شکل چهارمِ قیاس اقترانی، حدّ اوسط در صغری موضوع و در کبری محمول واقع شده است(درست بر خلاف جایگاهی که در شکل اوّل دارد). بعیدترین شکل به لحاظ وضوح و روشنی انتاج این شکل است. انتقال ذهنی از مقدّمات به نتیجه بسیار دشوار و به طور کامل، با منطق تکوینی و فطری انسان مخالف است. به همین دلیل، برخی از منطقیون (1) در آثار خود سخن از شکل چهارم به میان نیاورده اند.

برخی از کسانی که شکل چهارم را مورد بحث قرار داده اند، درباره شرایط اختصاصی انتاج آن گفته اند یا مقدّمات اختلاف در کیف داشته و یکی از آنها کلّی باشد و یا هر دو مقدّمه، موجبه و صغری کلّی باشد.

بر این اساس ضرب های منتج شکل چهارم عبارت است از:

یک. هر دو مقدّمه موجبه کلّی باشد؛ مانند«هر انسانی حیوان است. هر ناطقی انسان است. پس برخی حیوان ها ناطقند». ساختار صوری این ضرب عبارت است از: «هر الف ب است. هر ج الف است. پس برخی ب ها ج اند».

دو. صغری موجبه کلّی و کبری موجبه جزئی باشد؛ مانند«هر انسانی متفکّر است. برخی حیوان ها انسانند. پس برخی از متفکّرها حیوانند». ساختار منطقی این ضرب عبارت است از: «هر الف ب است. برخی ج ها الف هستند. پس برخی ب ها ج اند».

سه. صغری موجبه کلّی و کبری سالبه کلی باشد؛ مانند«هر انسانی حیوان است. هیچ اسبی انسان نیست. پس برخی حیوانات اسب نیستند». ساختار صوری این ضرب عبارت است از: «هر الف ب است. هیچ ج الف نیست. پس برخی ب ها ج نیستند».

چهار. صغری سالبه کلّی و کبری موجبه کلّی باشد؛ مانند«هیچ انسانی پرنده نیست. هر متفکّری انسان است. پس هیچ پرنده ای متفکّر نیست». ساختار منطقی این ضرب عبارت است از: «هیچ الف ب نیست. هر ج الف است. پس هیچ ب ج نیست».

پنج. صغری موجبه جزئی و کبری سالبه کلّی باشد؛ مانند«بعضی حیوان ها سیاهند. هیچ سنگی حیوان نیست. پس برخی سیاه ها سنگ نیستند». ساختار منطقی این ضرب عبارت است از«برخی الف ها ب اند، هیچ ج الف نیست. پس برخی ب ها ج نیستند».

[شماره صفحه واقعی : 131]

ص: 2121


1- مانند ارسطو ، فارابی ، اخوان الصفا و غزالی .
شرایط عمومی قیاس اقترانی

منظور از شرایط عمومی قیاس اقترانی ضوابط منطقی است که در تمام ضرب های منتج شکل های چهارگانه یافت می شود. شرایط عمومی قیاس عبارت است از:

1- کلّیت یکی از دو مقدّمه. یعنی هر دو مقدّمه جزئی و شخصی نباشد؛ زیرا در این صورت انتاج قیاس همیشگی و دائمی نخواهد بود؛ مانند«بعضی از کبوتران سفیدند. بعضی از سفیدها برفند. پس بعضی از کبوتران برفند». در این مثال اگرچه هر یک از مقدّمات به تنهایی صادقند ولی نتیجه کاذب است. علّت این نادرستی، جزئی بودن صغری و کبری است.

2- موجبه بودن یکی از دو مقدّمه. یعنی هر دو مقدّمه سالبه نباشد؛ مانند«هیچ انسانی سنگ نیست. هیچ سنگی متفکّر نیست. پس هیچ انسانی متفکّر نیست». نتیجه این قیاس نادرست است؛ زیرا چه بسا یک شیء با دو چیز متباین باشد؛ در حالی که آن دو چیز خود با یکدیگر هیچ گونه تباینی نداشته باشند.

3- اگر صغری سالبه باشد، کبری جزئیه نباشد؛ زیرا در این صورت انتاج قیاس همیشگی و دائمی نخواهد بود؛ مانند«هیچ کلاغی انسان نیست. برخی از انسان ها سیاه اند. پس بعضی از کلاغ ها سیاه نیستند».

قیاس اقترانی شرطی

آنچه تاکنون درباره قیاس اقترانی بیان کردیم، مربوط به قیاس های اقترانی حملی بود؛ امّا اگر یکی از مقدّمات قیاس اقترانی و یا هر دو مقدّمه آن قضیّه شرطی(متّصل یا منفصل )باشد، آن گاه«قیاس اقترانی شرطی»خوانده می شود. ساختار منطقی چنین قیاس هایی و بیان حالت های منتج آن بسیار متنوع و گاه مشکل آفرین است. کافی است به اعتبارهای زیر، قیاس اقترانی شرطی را ملاحظه کنیم. این قیاس از جهت نوع مقدّمات دارای پنج صورت است:

1- مرکب از دو مقدّمه منفصل؛ 2. مرکب از دو مقدّمه متصل؛ 3. مرکب از یک مقدّمه متصل و یک مقدّمه منفصل؛ 4. مرکب از یک مقدّمه حملی و یک مقدّمه متصل؛ 5. مرکب از

[شماره صفحه واقعی : 132]

ص: 2122

یک مقدّمه حملی و یک مقدّمه منفصل.

از جهت این که حدّ اوسط نقش تمام جزء مقدّمه و یا قسمتی از جزء مقدّمه را ایفا می کند، دارای سه صورت است: یا حدّ اوسط، جزء تام در هر دو مقدّمه است، یا جزء غیر تام در هر دو مقدّمه است، یا جزء تام در یک مقدّمه و جزء غیر تام در مقدّمه دیگر است)مراد از جزء مقدّمه، در حملی موضوع و محمول و در شرطی مقدّم و تالی است. بنابراین، هرگاه موضوع یا محمول یا مقدّم و یا تالی به طور کامل حدّ اوسط قرار گیرد، در این صورت حدّ اوسط تمام جزء مقدّمه به حساب می آید). حاصل این دو تقسیم بندی پانزده قسم قیاس اقترانی شرطی است که با توجّه به شکل های چهارگانه به شصت قسم بالغ می شود. حال همین اقسام با ملاحظه حالت های شانزده گانه هر شکل نهصد و شصت ضرب خواهد داشت!

صورت بندی همه این اقسام و ذکر شرایط منطقی آنها با ملاحظه جهت قضیه، نوع قضیه شرطی(اتفاقی، عنادی، لزومی، مانعه الجمع، مانعه الخلوّ، حقیقی، شخصیه، مهمله و محصوره )و اعتباراتی دیگر، به اقسامی بیش از آنچه ذکر شد بالغ می شود و به مجالی بیش از این درس نیاز دارد.

[شماره صفحه واقعی : 133]

ص: 2123

چکیده

1- شرایط قیاس اقترانی دو دسته است: الف) شرایط عمومی قیاس؛ ب) شرایط اختصاصی هر یک از اشکال اربعه.

2- بهترین شکل قیاس اقترانی شکل اوّل است که انتاج در آن، منوط به دو شرط است: الف)«موجبه بودن صغری»؛ ب)«کلی بودن کبری». بنابراین، شکل اوّل چهار ضرب منتج خواهد داشت.

3- شکل دوم دارای دو شرط اختصاصی است: الف)«اختلاف دو مقدمه در کیف)سلب و ایجاب)»؛ ب)«کلی بودن کبری». بنابراین دو شرط، ضرب های منتج شکل دوم چهار ضرب خواهد بود.

4- شرایط شکل سوم برای انتاج عبارت است از: «موجبه بودن صغری»و«کلّی بودن یکی از مقدمات».

5- نتیجه قیاس در شکل سوم همواره جزئی است و انتاج آن نیز مانند شکل دوم بدیهی نیست، بلکه در اثبات خود نیازمند ارجاع به شکل اوّل است.

6- برخی از کسانی که شکل چهارم را مورد بحث قرار داده اند، درباره شرایط اختصاصی انتاج آن گفته اند: یا مقدمات اختلاف در کیف داشته و یکی از آن ها کلی باشد و یا هر دو مقدمه، موجبه و صغری کلی باشد.

7- بر اساس این نظریه، شکل چهارم پنج ضرب منتج خواهد داشت.

8- هرگاه یکی از مقدمات قیاس اقترانی یا هر دو مقدمه آن، قضیه شرطیه(متصل یا منفصل )باشد،«قیاس اقترانی شرطی»خوانده می شود.

9- روند استنتاج:

الف) توجه به جایگاه حد اوسط در مقدمه ها و تشخیص شکل قیاس؛

ب) بررسی قیاس از جهت واجد بودن شرایط عمومی و اختصاصی انتاج در آن؛

ج) حذف حدّ اوسط و ساختن قضیّه ای جدید با باقی مانده مقدمات، که به آن«نتیجه»گفته می شود.

10- شرایط عمومی قیاس اقترانی عبارت است از: الف) کلّیت یکی از دو مقدمه؛ ب) موجبه بودن یکی از دو مقدمه؛ ج) در صورت سالبه بودن صغری، کبری جزئی نباشد.

[شماره صفحه واقعی : 134]

ص: 2124

پرسش

1- شرایط اختصاصی شکل اوّل چیست؟ در ضمنِ مثالی بیان کنید.

2- با توجه به شرایط اختصاصی، شکل اوّل در چند ضرب(حالت )منتج است؟

3- شرایط شکل دوم و ضرب های منتج این شکل را بیان کنید.

4- شرایط شکل سوم و ضرب های منتج این شکل را بیان کنید.

5- شرایط شکل چهارم و ضرب های منتج این شکل را بیان کنید.

6- قیاس اقترانی شرطی را تعریف کنید.

7- قیاس اقترانی شرطی از جهت نوع مقدمات، چند صورت دارد؟

8- صورت های قیاس اقترانی شرطی را از جهت حدّ اوسط بیان کنید.

9- ضوابط عمومی قیاس اقترانی چیست؟

خودآزمایی

1- برای این که شکل اوّل قیاس منتج باشد کدام شرط لازم است؟

الف) کبری کلی باشد. ب) کبری جزئی باشد. ج) صغری جزئی باشد. د) کبری سالبه باشد.

2- عبارت«در شکل اوّل قیاس با … صغری، حکمی که در کبری درباره وسط می شود به اصغر سرایت نمی کند»با کدام گزینه کامل می شود؟

الف) جزئیه بودن. ب) سالبه بودن. ج) کلّیّه بودن. د) موجبه بودن.

3- در شکل اوّل، شرط این که اصغر از مصادیق وسط باشد چیست؟

الف) صغری سالبه باشد. ب) کبری جزئیه باشد. ج) کبری کلیه باشد. د) صغری موجبه باشد.

4- شرط انتاج شکل دوم قیاس عبارت است از …

الف) سالبه بودن کبری و جزئی بودن صغری. ب) موجبه بودن هر دو مقدمه و کلی بودن یکی از آنها.

ج) موجبه بودن صغری و کلی بودن حد اوسط. د) اختلاف دو مقدمه در ایجاب و سلب و کلی بودن کبری.

5- کدام یک، از شرایط انتاج شکل سوم است؟

الف) موجبه بودن کبری. ب) موجبه بودن صغری. ج) کلی بودن کبری. د) کلی بودن صغری.

6- شکل اوّل و شکل سوم، در کدام یک از شرایط انتاج مشترکند؟

الف) کلیه بودن صغری. ب) موجبه بودن صغری. ج) سالبه بودن صغری. د) جزئیه بودن صغری.

7- نتیجه«بعضی فلزات جیوه اند. هیچ جیوه ای چکش خوار نیست»کدام است؟

الف) بعضی چکش خوارها جیوه نیستند. ب) بعضی چکش خوارها فلزند.

ج) بعضی فلزات چکش خوارند. د) بعضی فلزات چکش خوار نیستند.

8- قیاس«هر الفی ب است، هر الفی ج است»شکل چندم و نتیجه آن کدام است؟

الف) دوم – بعض ب ج است. ب) دوم – هر ب ج است.

ج) سوم – بعض ب ج است. د) سوم – هر ب ج است.

[شماره صفحه واقعی : 135]

ص: 2125

9- قیاس«الف از ب است و ب متعلق به ج است»کدام شکل و نتیجه آن کدام است؟

الف) اوّل – عقیم. ب) اوّل – موجبه جزئیه. ج) سوم – عقیم. د) سوم – موجبه جزئیه.

10- کدام یک درباره این قیاس«برخی مردم متکبرند. هر متکبری احمق است»صحیح است؟

الف) شکل اوّل – منتج. ب) شکل اوّل – عقیم. ج) شکل دوم – منتج. د) شکل دوم – عقیم.

11- صورت استدلال«هر ج د است. هر ج ذ است»شکل چندم و نتیجه آن کدام است؟

الف) دوم – هر د ذ است. ب) دوم – بعضی د ذ است. ج) سوم – بعضی د ذ است. د) سوم – هر د ذ است.

12-«حسین پزشک نیست. هر پزشکی انسان است. پس حسین انسان نیست». این قیاس منتج نیست؛ زیرا …

الف) کبری جزئیه است. ب) کبری موجبه است. ج) صغری سالبه نیست. د) صغری موجبه نیست.

13- این قیاس: «هر خفاشی پستاندار است. بعضی پستانداران علف خوار نیستند»عقیم است؛ چون …

الف) صغری کلّیّه است. ب) کبری موجبه نیست. ج) صغری موجبه است. د) کبری کلّیّه نیست.

14- به دلیل فقدان کدام شرط قیاس،«هیچ کبوتری خزنده نیست. هر خزنده ای خونسرد است»منتج نیست؟

الف) جزئیه بودن کبری. ب) جزئیه بودن صغری. ج) موجبه بودن صغری. د) سالبه بودن صغری.

15- اگر در شکل سوم قیاس، هر دو مقدمه کلی باشند، نتیجه آن کدام است؟

الف) جزئی. ب) سالبه. ج) کلّی. د) موجبه.

16- عیب استدلال«هیچ گربه ای پرنده نیست. هر پرنده ای مهره دار است. پس هیچ گربه ای مهره دار نیست»از کدام ناحیه است؟

الف) سالبه بودن صغری. ب) عدم تکرار حدّ اوسط.

ج) نبودن معنای واحد در حدّ وسط. د) کلّی بودن صغری.

17- چرا قیاس«آب از اکسیژن و هیدروژن است. اکسیژن و هیدروژن قابل احتراقند»منتج نیست؛ زیرا …

الف) صغری کلی است. ب) حدّ وسط تکرار نشده است. ج) صغری جزئی است. د) کبری جزئی است.

18- نتیجه کدام یک از اشکال، دو سالبه کلیه و دو سالبه جزئیه است؟

الف) شکل اوّل. ب) شکل دوم. ج) شکل سوم. د) شکل چهارم.

19- نتیجه کدام قیاس، موجبه جزئیه است؟

الف) بعضی حیوانات سیاهند. هیچ حیوانی جماد نیست. ب) هر حیوانی حساس است. هیچ جمادی حساس نیست.

ج) هر فلزی معدنی است. هر معدنی جسم است. د) هر انسانی جسم است. هر انسانی ناطق است.

20- کدام قیاس منتج است؟

الف) بعضی شکل ها مربعند. بعضی شکل ها دایره اند. ب) هر جیوه ای فلز است. هر آهنی فلز است.

ج) هر جیوه ای فلز است. هر نقره ای فلز است. د) هیچ دیوانه ای کنجکاو نیست. هر طالب علمی کنجکاو است.

برای تفکّر بیشتر

1- کدام یک از اشکال قیاس اقترانی بدیهی الانتاج است؟ چرا؟

2- انتاج ضرب های منتج در شکل های غیر بدیهی الانتاج چگونه قابل اثبات است؟

3- اقسام قیاس اقترانی شرطی را به صورت نمودار رسم کنید.

4- از خطاهای رایج در شرایط عمومی قیاس چه می دانید؟

[شماره صفحه واقعی : 136]

ص: 2126

درس15 : قیاس استثنایی و اقسام آن
اهداف کلّی

اهداف کلّی درس پانزدهم این است که دانش پژوه:

1- با قیاس استثنایی و شرایط آن آشنا شود؛

2- اقسام قیاس استثنایی را بشناسد؛

3- چگونگی استنتاج در قیاس استثنایی اتّصالی و انفصالی را فرا بگیرد.

اهداف رفتاری

دانش پژوه محترم، انتظار می رود پس از فراگیری این درس بتوانید:

1- قیاس استثنایی را تعریف کنید؛

2- قیاس استثنایی اتصالی را با ذکر مثال تعریف کنید؛

3- قیاس استثنایی اتصالی مرخّم را بیان کنید؛

4- چگونگی استنتاج در قیاس استثنایی اتّصالی را توضیح دهید؛

5- شرایط اختصاصی قیاس استثنایی اتّصالی را بیان کنید؛

6- در قیاس استثنایی انفصالی چند شکل محتمل است؟

7- روش استنتاج در قیاس استثنایی انفصالی چگونه است؟

[شماره صفحه واقعی : 137]

ص: 2127

تعریف قیاس استثنایی

قیاس استثنایی قیاسی است که در آن نتیجه و یا نقیض آن به طور کامل در یک مقدّمه حضور دارد؛ مانند«اگر خورشید طلوع کند ستارگان در آسمان ناپدید می شوند. لیکن آفتاب طلوع کرده است. بنابراین، ستارگان در آسمان ناپدید شده اند». مثال دیگر: «اگر این شخص عادل باشد ظلم نمی کند. لیکن وی ظلم می کند. پس این شخص عادل نیست».

در مثال نخست، خود نتیجه و در مثال دوم، نقیض نتیجه در مقدّمه اوّل استدلال ذکر شده است.

شرایط عمومی قیاس استثنایی

قیاس استثنایی از حیث انتاج دارای چند شرط اساسی است:

1- کلی بودن یکی از دو مقدّمه؛

2- مقدّمه شرطی به نحو اتفاقی نباشد؛

3- موجبه بودن مقدمه شرطی.

اقسام قیاس استثنایی

قیاس استثنایی به لحاظ ساختار صوری دارای دو مقدّمه است: یکی از دو مقدمه، لزوماً قضیّه شرطی و مقدمه دیگر(قضیه استثنایی )، یا قضیّه حملی است مانند: «اگر انسان پرواز کند هر آینه پرنده است. لیکن انسان پرنده نیست پس انسان پرواز نمی کند»و یا قضیه شرطی است، مانند: «هر گاه چنین باشد که اگر خورشید طلوع کند روز است هر آینه اگر شب باشد خورشید طلوع نکرده است». لیکن اگر خورشید طلوع کند روز است. پس اگر شب باشد خورشید طلوع نکرده است. از آن جا که در این قیاس، نتیجه یا نقیض آن در یکی از مقدّمات وجود دارد باید همواره یکی از مقدّمات آن، قضیّه شرطی – که دست کم از دو قضیه فراهم آمده است – باشد، تا بتواند یکی از آن دو، عین یا نقیض نتیجه باشد.

در قیاس استثنایی، قضیه استثنایی حکم حدّ اوسط را دارد.

قیاس استثنایی با توجه به اتصالی یا انفصالی بودن قضیه شرطی موجود در آن، به قیاس

[شماره صفحه واقعی : 138]

ص: 2128

استثنایی اتصالی و انفصالی تقسیم می شود:

استثنایی اتصالی، مانند«اگر آفریدگار عالم یکتا نباشد، جهان منظم نخواهد بود. لیکن جهان منظم است. پس آفریدگار عالم یکتاست».

استثنایی انفصالی، مانند«یا شریک خداوند موجود است و یا خداوند یکتاست. لیکن شریک باری موجود نیست. پس خداوند یکتاست».

استنتاج در قیاس استثنایی اتصالی

در این نوع قیاس، قضیّه استثنایی دارای چهار حالت است، که به همین اعتبار قیاس استثنایی اتصالی دارای چهار صورت خواهد بود که دو حالت آن منتج و دو صورت آن عقیم است.

صورت اوّل. قضیّه استثنایی عین مقدم شرطی باشد(وضع مقدّم ). در این صورت نتیجه عین تالی خواهد بود؛ مانند«اگر آفتاب برآید هوا روشن می شود. لیکن آفتاب برآمده است. پس هوا روشن شده است». ساختار صوری آن چنین است: «اگر الف ب باشد، آن گاه ج د است. لیکن الف ب است. پس ج د است».

صورت دوم. قضیّه استثنایی نقیض مقدّم شرطی باشد(رفع مقدّم )؛ مانند«اگر بخاری روشن شود اتاق گرم می شود. لیکن بخاری روشن نشده است». از آن جا که در این شکل نمی توان همواره نتیجه صادق استنتاج کرد. بنابراین، از نظر منطقی غیر معتبر و عقیم است.

صورت سوم. قضیّه استثنایی عین تالی قضیه شرطی باشد(وضع تالی )؛ مانند«اگر باران ببارد هوا لطیف می شود. لیکن هوا لطیف است». این شکل از نظر منطقی عقیم است؛ زیرا استنتاج آن همواره صادق نخواهد بود.

صورت چهارم. قضیه استثنایی نقیض تالی قضیّه شرطی باشد(رفع تالی )در این صورت نتیجه نقیض مقدّم خواهد بود؛ مانند«اگر در جامعه ای فرهنگ توسعه یابد، اندیشه مردم بارور می شود. لیکن اندیشه مردم بارور نشده است. پس در جامعه فرهنگ توسعه نیافته است». ساختار صوری این شکل عبارت است از: «اگر الف ب باشد آن گاه ج د است. لیکن ج د نیست. پس الف ب نیست». این شکل به لحاظ منطقی همواره منتج و معتبر است.

[شماره صفحه واقعی : 139]

ص: 2129

شرایط اختصاصی قیاس استثنایی اتصالی

با توجه به شکل های منتج در قیاس استثنایی اتصالی می توان گفت در این نوع قیاس های استثنایی علاوه بر شرایط عمومی، که برای قیاس استثنایی ذکر شد، رعایت شرط دیگری نیز ضروری است و آن این که، مقدّمه استثنایی، یا باید عین مقدّم شرطی متّصل و یا باید نقیض تالی شرطی متّصل باشد. بنابراین، قیاس استثنایی اتصالی مرکب از یک مقدّمه شرطی متصل و یک قضیه استثنایی که عین تالی قضیّه شرطی است لزوماً منتج نیست؛ مثلاً در قیاس زیر اگر چه مقدّمات آن صادق است، ولی نتیجه آن کاذب است: «اگر حافظ تهرانی باشد، آن گاه ایرانی است. لیکن حافظ ایرانی است. پس حافظ تهرانی است».

هم چنین قیاس استثنایی مرکب از یک قضیه شرطی اتصالی و یک حملی، که نقیض مقدم است، لزوماً منتج نیست؛ مانند«اگر این ظرف قوری باشد دارای دسته است. لیکن این ظرف قوری نیست». از این دو مقدّمه نمی توان لزوماً نتیجه گرفت: «پس این ظرف دارای دسته نیست».

قیاس استثنایی اتصالی مرخّم

گاهی مقدّمه حملی در قیاس استثنایی اتصالی حذف می شود. به چنین قیاسی،«قیاس استثنایی مرخّم»یا«مضمر»گفته می شود. حذف مقدّمه استثنایی معمولاً به یکی از دو دلیل زیر انجام می شود:

یک. وضوح و روشنی بسیار مقدّمه استثنایی. مثلاً در مقابل کسی که معتقد است: «دین برای تنظیم مناسبات اقتصادی و اجتماعی جامعه برنامه ای ندارد»، گفته شود: «اگر چنین بود پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم حکومت اسلامی تشکیل نمی داد».

دو. معلوم نشدن کذب مقدّمه استثنایی. مثلاً برای اثبات عدالت شخصی چنین گفته می شود: «اگر این شخص منصف باشد عدالت را رعایت خواهد کرد». و دیگر مقدّمه استثنایی که«این شخص منصف است»ذکر نمی شود؛ چون همه می دانند که آن شخص منصف نیست.

[شماره صفحه واقعی : 140]

ص: 2130

قیاس استثنایی انفصالی

اگر قضیه شرطی در قیاس استثنایی، انفصالی باشد، قیاس، استثنایی انفصالی خوانده می شود. قیاس استثنایی انفصالی نیز به اعتبار مقدّمه استثنایی آن چهار صورت محتمل دارد:

صورت اوّل. قضیّه استثنایی عین مقدم باشد(وضع مقدم )؛ مانند«یا الف ب است یا ج د است. لیکن الف ب است».

صورت دوم. قضیّه استثنایی عین تالی باشد(وضع تالی )؛ مانند«یا الف ب است یا ج د است. لیکن ج د است».

صورت سوم. قضیّه استثنایی نقیض مقدم باشد(رفع مقدم )؛ مانند«یا الف ب است یا ج د است. لیکن الف ب نیست».

صورت چهارم. قضیّه استثنایی نقیض تالی باشد(رفع تالی )؛ مانند«یا الف ب است یا ج د است. لیکن ج د نیست».

استنتاج در قیاس استثنایی انفصالی

این نوع قیاس از نظر منتج یا عقیم بودن مانند قیاس استثنایی اتصالی نیست؛ بلکه استنتاج در هر یک از اقسام آن، دارای ضوابط و قوانین خاصی است:

قیاس استثنایی انفصالی حقیقی

در این قسم از قیاس استثنایی انفصالی چهار روش برای استنتاج وجود دارد:

یک. اثبات مقدّم برای استنتاج رفع تالی؛ مانند«یا عدد زوج است یا عدد فرد است. لیکن این عدد زوج است. پس این عدد فرد نیست».

دو. اثبات تالی برای استنتاج رفع مقدّم؛ مانند«یا عدد زوج است یا عدد فرد است. لیکن این عدد فرد است. پس این عدد زوج نیست».

سه. رفع مقدّم برای استنتاج اثبات(وضع )تالی؛ مانند«یا عدد زوج است یا عدد فرد است. لیکن این عدد زوج نیست. پس این عدد فرد است».

چهار. رفع تالی برای استنتاج اثبات(وضع )مقدّم؛ مانند«یا عدد زوج است یا عدد فرد است. لیکن این عدد فرد نیست. پس این عدد زوج است».

[شماره صفحه واقعی : 141]

ص: 2131

قیاس استثنایی انفصالی مانعه الجمع

در قیاس استثنایی که یکی از مقدمه های آن قضیّه شرطی انفصالی مانعه الجمع است تنها دو راه برای استنتاج وجود دارد:

یک. وضع مقدّم برای استنتاج رفع تالی؛ مانند«یا قلم سبز است یا قلم سیاه است. لیکن این قلم سبز است. پس این قلم سیاه نیست».

دو. وضع تالی برای استنتاج رفع مقدّم؛ مانند«یا دیوار سفید است یا دیوار سیاه است. لیکن این دیوار سیاه است. پس این دیوار سفید نیست».

قیاس استثنایی انفصالی مانعه الخلوّ

در قیاس استثنایی انفصالی که یکی از مقدّمه های آن شرطی انفصالی مانعه الخلوّ است، تنها دو راه برای استنتاج وجود دارد:

یک. رفع مقدّم برای استنتاج وضع تالی؛ مانند«یا مکافات عمل در دنیاست و یا مکافات عمل در آخرت است. لیکن مکافات این عمل در دنیا نیست. پس مکافات این عمل در آخرت است».

دو. رفع تالی برای استنتاج وضع مقدّم؛ مانند«یا برای ایجاد شب و روز زمین حرکت می کند یا برای ایجاد شب و روز خورشید حرکت می کند. لیکن خورشید حرکت نمی کند. پس زمین حرکت می کند».

[شماره صفحه واقعی : 142]

ص: 2132

چکیده

1- قیاس استثنایی قیاسی است که نتیجه یا نقیض آن در یک مقدمه حضور دارد.

2- انتاج قیاس استثنایی، منوط به سه شرط است: الف) کلی بودن یکی از دو مقدمه؛ ب) مقدمه شرطی اتفاقی نباشد؛ ج) مقدمه شرطی موجبه باشد.

3- قیاس استثنایی بر اساس اتصالی یا انفصالی بودن قضیه شرطی موجود در آن، به قیاس استثنایی اتصالی و انفصالی تقسیم می شود.

4- قیاس استثنایی بر اساس قضیه استثنایی موجود در آن چهار حالت خواهد داشت که در صورت«وضع مقدم»،«عین تالی»و در حالت«رفع تالی»،«نقیض مقدم»قابل استنتاج است؛ اما در دو صورت«رفع مقدم»و«وضع تالی»قیاس نتیجه بخش نیست.

5- شرط انتاج در قیاس استثنایی اتصالی این است که،«مقدمه استثناییِ»آن باید یا«عین مقدم شرطی متصل»و یا«نقیض تالی شرطی متصل»باشد.

6- گاه در قیاس استثنایی اتصالی مقدمه استثنایی به جهت«وضوح بسیار»و یا«معلوم نبودنِ کذب آن»حذف می شود. نام این قیاس«استثنایی اتصالی مرخّم»است.

7- قیاس استثنایی انفصالی نیز به اعتبار مقدمه استثنایی خود چهار حالت دارد: وضع مقدم، رفع مقدم، وضع تالی و رفع تالی. بر این اساس، اگر مقدّمه شرطی، انفصالی حقیقی باشد وضع هر یک از مقدم و تالی رفع دیگری و رفع هر یک وضع دیگری را نتیجه خواهد داد؛ اما اگر قضیه شرطی، انفصالی مانعه الجمع باشد تنها در دو صورت«وضع مقدم»و«وضع تالی»قیاس، به ترتیب، منتج«رفع تالی»و«رفع مقدم»خواهد بود و اگر قضیه شرطی انفصالی مانعه الخلوّ باشد تنها، می توان از«رفع مقدم»،«وضع تالی»و از«رفع تالی»،«وضع مقدم»را نتیجه گرفت.

[شماره صفحه واقعی : 143]

ص: 2133

پرسش

1- قیاس استثنایی را با ذکر مثالی تعریف کنید.

2- شرایط عمومی در قیاس استثنایی را بیان نمایید.

3- قیاس استثنایی اتصالی را تعریف کرده، برای آن مثالی ذکر کنید.

4- صورت های نتیجه بخش در قیاس استثنایی اتصالی کدامند؟ آنها را با مثال بیان نمایید.

5- قیاس استثنایی اتصالی برای انتاج، منوط به چه شرایطی است؟

6- قیاس استثنایی مرخّم را تعریف کنید و بیان نمایید که حذف در آن، به چه دلیلی صورت می گیرد؟

7- قیاس استثنایی انفصالی چگونه قیاسی است و چند شکل محتمل دارد؟

8- اقسام قیاس استثنایی انفصالی را با ذکر مثال بیان کنید.

9- روش استنتاج در هر یک از اقسام قیاس استثنایی انفصالی چگونه است؟

خودآزمایی

1-«قیاس استثنایی قیاسی است که در آن نتیجه یا … … آن به طور کامل در یک مقدمه حضور داشته باشد». با توجه به جای خالی، عبارت کدام گزینه صحیح است؟

الف) نتیجه. ب) مشابه. ج) نقیض. د) مقدمه.

2- قضیه استثنایی در قیاس استثنایی همواره … است؟

الف) قضیه کلی. ب) قضیه شرطی.

ج) قضیه حملی. د) قضیه حملی یا شرطی.

3- در این قیاس: «اگر خورشید طلوع کند ستارگان در آسمان ناپدید می شوند، لیکن آفتاب طلوع کرده است»نتیجه، کدام گزینه است؟

الف) پس ستارگان در آسمان ناپدید شده اند. ب) پس ستارگان در آسمان ناپدید نشده اند.

ج) پس خورشید طلوع کرده است. د) پس خورشید طلوع کننده است.

4-«اگر این شخص عادل باشد ظلم نمی کند، لیکن وی ظلم می کند»نتیجه این قیاس کدام است؟

الف) این شخص ظالم نیست. ب) این شخص ظالم است.

ج) این شخص عادل نیست. د) این شخص عادل است.

5- این قیاس: «اگر آفریدگار عالم یکتا نباشد جهان منظم نخواهد بود، لیکن جهان منظم است. پس آفریدگار عالم یکتاست»چه نوع قیاسی است؟

الف) اقترانی حملی. ب) اقترانی شرطی.

ج) استثنایی انفصالی. د) استثنایی اتصالی.

6- در این قیاس«اگر الف ب باشد آن گاه ج د است، لیکن الف ب است»نتیجه، کدام است؟

الف) الف ج است. ب) الف د است.

ج) ج د است. د) ج د نیست.

[شماره صفحه واقعی : 144]

ص: 2134

. با توجه به قیاس استثنایی اتصالی در صورت وضع مقدم، نتیجه کدام خواهد بود؟

الف) عین مقدم. ب) عین تالی. ج) نقیض مقدم. د) نقیض تالی.

8- در این قیاس«اگر بخاری روشن شود اتاق گرم می شود، لیکن بخاری روشن نشده است»نتیجه کدام است؟

الف) عین تالی است. ب) رفع تالی است. ج) عقیم است. د) نقیض مقدم است.

9-«اگر الف ب باشد آن گاه ج د است، لیکن ج د نیست»نتیجه کدام است؟

الف) الف ب است. ب) الف ب نیست. ج) ج د است. د) الف د نیست.

10- گاهی مقدمه حملی در قیاس استثنایی اتصالی حذف می شود، چنین قیاسی چه نامیده می شود؟

الف) قیاس استثنایی سالبه. ب) قیاس استثنایی مرخّم.

ج) قیاس استثنایی حذفی. د) قیاس استثنایی حملی.

11- اگر مقدم و تالی در قیاس استثنایی انفصالی نه قابل جمع و نه قابل رفع باشند، چه نامیده می شود؟

الف) انفصالی حقیقیه. ب) انفصالی مانعه الجمع.

ج) انفصالی مانعه الخلوّ. د) انفصالی شرطی.

12- این قیاس: «یا عدد زوج است یا عدد فرد است، لیکن این عدد زوج است. پس فرد نیست»کدام یک از گزینه هاست؟

الف) استثنایی انفصالی حقیقی. ب) استثنایی انفصالی مانعه الجمع.

ج) استثنایی انفصالی مانعه الخلوّ. د) استثنایی اتصالی مرخّم.

13- قیاس«یا قلم سبز است یا قلم سیاه است، لیکن این قلم سبز است. پس سیاه نیست»کدام است؟

الف) اقترانی حملی. ب) استثنایی انفصالی مانعه الجمع.

ج) استثنایی انفصالی حقیقی. د) استثنایی اتصالی.

14- نتیجه قیاس«یا برای ایجاد شب و روز زمین حرکت می کند یا برای ایجاد شب و روز خورشید حرکت می کند، لیکن خورشید حرکت نمی کند»کدام است؟

الف) پس زمین حرکت نمی کند. ب) پس زمین حرکت می کند.

ج) شب و روز با حرکت زمین ایجاد می شوند. د) شب و روز با حرکت زمین ایجاد نمی شوند.

15-«یا در این تصادف اتوبوس مقصر است یا در این تصادف کامیون مقصر است، لیکن کامیون مقصر بوده است»نوع و نتیجه این قیاس کدام است؟

الف) استثنایی انفصالی مانعه الجمع – منتج. ب) استثنایی انفصالی حقیقی – عقیم.

ج) استثنایی انفصالی مانعه الخلوّ – منتج. د) استثنایی انفصالی مانعه الخلوّ – عقیم.

16-«اگر کسی در خانه بود در را باز می کرد، لیکن کسی در را باز نکرد»نوع و نتیجه این قیاس، کدام گزینه است؟

الف) اقترانی شرطی – منتج. ب) اقترانی شرطی – عقیم.

ج) استثنایی – منتج. د) استثنایی – عقیم.

17-«اگر چند خدا وجود داشت جهان نابود می شد. لیکن جهان نابود نشد»نوع و نتیجه این قیاس کدام است؟

الف) استثنایی اتصالی – منتج. ب) استثنایی اتصالی – عقیم.

ج) استثنایی انفصالی – منتج. د) استثنایی انفصالی – عقیم.

[شماره صفحه واقعی : 145]

ص: 2135

18-«این شیء یا سیاه است یا این شیء آبی است، لیکن این شیء آبی نیست»نوع و نتیجه این قیاس کدام است؟

الف) استثنایی اتصالی – منتج. ب) استثنایی اتصالی – عقیم.

ج) استثنایی انفصالی – منتج. د) استثنایی انفصالی – عقیم.

19- در این آیه«لو کان فیهما آلهه الّا الله لفسدتا»به چه روشی می توان استنتاج کرد؟

الف) وضع مقدّم. ب) وضع تالی. ج) رفع مقدّم. د) رفع تالی.

20-«کلمه یا معرب است یا مبنی، لیکن معرب است بنابر این مبنی نیست»چه نوع استدلالی است؟

الف) استثنایی اتصالی. ب) استثنایی انفصالی مانعه الجمع.

ج) استثنایی انفصالی مانعه الخلوّ. د) استثنایی انفصالی حقیقی.

برای تفکّر بیشتر

1- آیا در قرآن کریم می توان قیاسی استثنایی یافت؟ نوع آن را مشخص کنید.

2- در قیاس استثنایی منفصل مانعه الجمع که از مؤلفه های متعدد تألیف شده است( مانند این کلمه یا اسم است یا فعل است یا حرف، لیکن فعل نیست )از طریق وضع یک مؤلفه چه نتیجه ای به دست می آید؟

3- آیا می توان قضیه شرطی انفصالی را به اتصالی و نیز یک قضیه شرطی اتصالی را به انفصالی تبدیل کرد؟ چگونه؟

4- با توجه به این که در قیاس استثنایی خود نتیجه و یا نقیض آن در یکی از مقدمات وجود دارد، آیا در چنین استدلالی معلوم جدیدی به دست می آید؟ چرا؟

[شماره صفحه واقعی : 146]

ص: 2136

بخش چهارم : صناعات خمس

درس16 : مبادی استدلال
اهداف کلّی

اهداف کلّی درس شانزدهم این است که دانش پژوه:

1- جایگاه صناعات خمس را در منطق بشناسد؛

2- با مواد و مقدمات استدلال آشنا شود.

اهداف رفتاری

دانش پژوه محترم، انتظار می رود پس از فراگیری این درس بتوانید:

1- ضرورت صناعات خمس را توضیح دهید؛

2- قضایای یقینی و انواع آن را تعریف کنید؛

3- مظنونات را با ذکر مثال بیان کنید؛

4- دو معنا برای مشهورات ذکر کنید. منظور از مشهورات در صناعات کدام است؟

5- وهمیات را با ذکر مثال بیان کنید؛

6- مسلّمات را تعریف و برای اقسام آن مثالی ذکر کنید؛

7- مقبولات را با ذکر مثال تعریف کنید؛

8- مشبّهات را بیان کنید و علت رواج آنها را در اندیشه ها توضیح دهید؛

9- مخیّلات را با ذکر مثال تعریف کنید.

[شماره صفحه واقعی : 147]

ص: 2137

صناعات خمس

دانستیم که برای کشف مجهول از طریق فکر، دست کم دو شرط اساسی وجود دارد: 1. انتخاب معلومات مناسب و صحیح؛ 2. تنظیم و صورت بندی درست آنها.

فقدان هر یک از این دو شرط، مانع رسیدن به حقیقت خواهد بود. اگر ذهن در جریان تفکر دچار خطا شود، منشأ آن دست کم نبود یکی از دو شرط مذکور است. بنابر این، اگر منطق معیار سنجش خطایِ اندیشه است، باید قواعد عام اندیشه را در هر دو نوع خطا بیان کند. با این وصف، درستی یک استدلال بر دو رکن استوار است: ماده و صورت.

در بخش گذشته، کم و بیش با ساختار صوری استدلال، اقسام آن و اعتبار منطقی هر قسم آشنا شدیم و اینک در مقام بررسی مواد استدلال هستیم. (1) بنابراین، موضوع صناعات خمس، بررسی استدلال به جهت مواد آن است و مراد از ماده استدلال، نوع قضایایی است که نتیجه استدلال بر آنها مبتنی است.

مبادی و مقدمات استدلال

مواد به کار رفته در استدلال بر اساس استقرا هشت قسم است: یقینیّات، مظنونات، مشهورات، وهمیّات، مسلّمات، مقبولات، مشبّهات و مخیّلات.

شایان توجه است که مواد به کار رفته در استدلال از دو حال خارج نیست: یا نیاز به اثبات دارد و یا نیازی به آن ندارد. حال اگر ماده ای در هر یک از هشت دسته فوق محتاج اثبات و بیان نباشد،«مبدأ»و اگر نیازمند استدلال باشد، فقط«ماده»نامیده می شود. روشن است که تمام دانش های بشری ناگزیر باید به مبادی منتهی شود؛ زیرا در غیر این صورت، دستیابی به

[شماره صفحه واقعی : 148]

ص: 2138


1- مباحث منطق به اعتباری به دو بخش منطق صورت و منطق ماده تقسیم می شود . در منطق کلاسیک ( منطق ارسطویی ) این بخش هم در قلمرو تعریف و هم در عرصه استدلال طرح شده است . مباحث مقولات عشر ( قاطیغوریاس ) به مواد تعریف، و مباحث صناعات خمس به مواد استدلال می پردازد . از آن جا که دانش فلسفه به نحوه هستی اشیاء می پردازد و بحث از جوهر و عرض و نیز اقسام آن در حقیقت به طور هستی این دو مربوط می شود ، غالب منطق دانان متأخر و نیز فلاسفه ترجیح می دهند مطلب مقولات عشر در مباحث و کتاب های فلسفی تنقیح و تبیین شود.

علم هرگز ممکن نخواهد شد. (1)

1. یقینیات

اشاره

یقین نزد منطقیون در دو معنا به کار می رود:

الف) تصدیق جازم، اعم از این که مطابق واقع باشد یا نباشد، بر اساس تحقیق باشد یا تقلید باشد یا نباشد(یقین به معنای اعم)؛

ب) تصدیق جازم مطابق واقع که بر اساس تحقیق باشد( یقین به معنای اخص ).

تصدیقات یقینی خود به اعتباری بر دو قسمند: ضروری و نظری.

تصدیقِ یقینیِ بدیهی( ضروری )، تصدیقی است که بدون هر گونه تلاش فکری به دست آمده و تصدیقِ یقینیِ نظری، تصدیقی است که از راه فکر و با استفاده از تصدیقات بدیهی حاصل آمده است. تصدیقات یقینی ضروری در منطق«اصول یقینیّات»خوانده می شوند و مبنای همه دانش های یقینی بشرند.

اصول یقینیات بر اساس استقرا شش قسمند:

الف) اوّلیات

قضایایی که در آنها صرفِ تصوّر طرفین – موضوع، محمول و یا مقدّم و تالی – و نسبت بین آن دو برای تصدیق کافی است و نیازمند اثبات نیستند، اولیات خوانده می شوند؛ مانند«اجتماع نقیضین محال است»،«کل بزرگ تر از جزء خود است». اگر قضیه ای اوّلی باشد، امّا تصدیق نشده باشد از آن روست که طرفین آن به درستی تصوّر نشده است.

ب) مشاهَدات (محسوسات)

قضایایی هستند که صرف تصور طرفین و نسبت بین آن برای تصدیق کفایت نمی کند بلکه انسان علاوه بر این، از حسّ بیرونی(حواس ظاهری )و یا از حسّ درونی در تصدیق به این قضایا کمک می گیرد؛ مانند«آسمان آبی است»،«اکنون بسیار خرسندم». به قضایایی که با حسّ ظاهر ادراک می شوند«حسیات»و به قضایایی که با حسّ باطن درک می شوند«وجدانیّات»نیز می گویند.

[شماره صفحه واقعی : 149]

ص: 2139


1- به جز یقینیات ، باقی مقدمات استدلال گرچه بدیهی نیستند ، ولی در صناعات به کار رفته و در فن مختص به خود به عنوان مبدأ پذیرفته شده اند .

ج) مجرّبات

قضایایی هستند که علاوه بر تصور طرفین و نسبت بین آن محتاج به تکرار مشاهده و تشکیل قیاس خفی هستند. مثلاً هر گاه به طور مکرر ملاحظه شود که فلزات مختلف بر اثر حرارت منبسط می شوند و این رخداد( انبساط )با این مقدمه: «هر گاه امری به گونه ای واحد تکرار شود مستند به سببی معیّن است»و نیز این مقدمه که«هر گاه علت موجود باشد، معلول نیز موجود است»مقرون شود، نتیجه خواهیم گرفت که«فلزات بر اثر حرارت منبسط می شوند.»(1)

د) حدسیّات

گاه انسان از راه قوه حدس بر قضیه ای وقوف یافته و آن را تصدیق می کند. چنین قضیه ای«حدسیه»نام دارد؛ مانند تصدیق به این که«نور ماه از آفتاب است.»ذهن در این مورد با ملاحظه این که متناسب با تغییر محل ماه و آفتاب و دوری و نزدیکی آن ها، قسمت روشن ماه تغییر می یابد و نیز پس از ملاحظه خسوف، ناگهان متوجه می شود که نور ماه مستفاد از خورشید است.

در میان صاحب نظران در باره تعریف و ماهیت حدس اختلاف نظر وجود دارد: برخی آن را«فکر سریع»و بعضی دیگر آن را«درجه ای از الهام غیبی»دانسته اند.

ه) متواترات

وقتی به سبب گزارش افراد بسیاری که تبانی آنها بر دروغ و اتفاق آنها در فهم غلط واقعه عادتاً امکان پذیر نباشد، قضیه ای تصدیق شود آن قضیه را«متواتر»می نامند؛ مانند«گلستان از سعدی است»،«اقیانوس منجمد شمالی در قطب شمال است».

و) فطریات

فطریات قضایایی اند که تصدیق آنها علاوه بر تصور طرفین و نسبت بین آن، به امر دیگری نیز نیازمند است. در فطریات هیچ گاه استدلال هنگام تصور طرفین از ذهن جدا نیست؛ مانند«عدد چهار زوج است». روشن است که صرف تصور«عدد»و«زوج»

[شماره صفحه واقعی : 150]

ص: 2140


1- مجرّبات در صورتی قطعی و یقینی تلقّی می شوند که همه شرایطی که تجربه در آن تحقق یافته است . هر چند به طور اجمال ، در حکم اخذ شود ؛ مثلاً بگوییم : اگر همه شرایطی که در موارد تجربه شده وجود دارد در هر جای دیگر تحقق داشته باشد، حکم به دست آمده در سایر موارد نیز صادق خواهد بود .

موجب چنین تصدیقی نمی شود بلکه این تصدیق نیازمند استدلالی است که در ذهن حضور دارد؛ مثل«عدد چهار بر دو قسمت مساوی قابل تقسیم است. هر عددی که بر دو قسمت مساوی قابل تقسیم باشد زوج است. پس عدد چهار زوج است». بنابراین، می توان گفت: «فطریات قضایایی اند که قیاس آنها با خودشان همراه است».

2. مظنونات

مظنونات، یعنی قضایایی که ذهن آنها را می پذیرد، اما نه با تصدیق ثابت جازم، بلکه همواره امکان نقیض آن نیز به ذهن می آید، ولی ذهن آن را بر نقیضش رجحان می دهد؛ مانند«هر کس شبانه در کوی آمد و شد دارد، قصدی سوء دارد».

ظن معانی متعددی دارد که عبارتند از: الف) باور غیر جازم؛ ب) آنچه یکی از سه خصلت یقین معتبر (1) در باب برهان را نداشته باشد؛ مثل ظن صرف، قول جازم غیر مطابق، قول جازم مطابقِ غیر ثابت؛ ج) تصدیق مطابق غیر ثابت.

مراد از ظن در صناعات خمس، باور غیر جازم است؛ یعنی تصدیقی که خلاف آن محال نیست.

3. مشهورات

مشهورات در دو معنا به کار می رود:

1- مشهورات به معنای اعمّ. مراد از آن قضایایی است که مورد قبول و اعتقادِ همه یا بیشتر مردم یا اعتقاد بسیاری از دانشمندان یک علم است، هرچند سبب چنین قبولی یقینی بودن آن باشد. مانند«تسلسل محال است»،«کل از جزء خود بزرگ تر است». مشهورات به معنای اعم، یقینیات شش گانه را نیز شامل می شود.

2- مشهورات به معنای اخصّ( مشهورات صرف )عبارت است از: باورهایی که عموم مردم به دلیل گرایش های روانی، عواطف درونی و اموری از این قبیل آن را قبول دارند. رواج چنین عقیده ای از آن جهت که این قضایا حاکی از حقیقتی در عالم واقع باشد نیست. در صناعات خمس، منظور از مشهورات قضایایی است که تصدیق آنها جز از طریق شهرت

[شماره صفحه واقعی : 151]

ص: 2141


1- اعتقاد جازم مطابق با واقعِ ثابت به دست آمده از تحقیق .

حاصل نمی شود.) مشهورات صرف)

نکته مهم: قضیه مشهور لزوماً صادق نیست. چه بسا قضیه ای باطل بین قوم و یا طایفه ای شهرت پیدا کند.

4. وهمیّات

وهمیات عبارتند از: قضایای کاذبی که«قوه وهم»برخلاف عقل آنها را صادق و بدیهی می شمارد و موجب اعتقاد به آنها می شود؛ مثل«مرده ترس آور است»،«هر موجودی مکان دارد».

قوه وهم دو نوع حکم دارد:

الف) حکم در امور حسی؛ مثل«یک جسم ممکن نیست در دو مکان باشد».

ب) حکم در امور عقلی؛ مثل«هر چه قابل اشاره نباشد موجود نیست».

چنین احکامی همواره نادرست است، امّا به دلیل غلبه وهم پذیرفته می شود. بنابراین، وقتی احکام عقل مبتنی بر محسوسات و موافق آن باشد، وهم آن را می پذیرد؛ و حکم صادر از سوی آن نیز صادق خواهد بود. مثل«یک جسم ممکن نیست در دو مکان باشد». اما وقتی که عقل به حقیقتی خلاف حس می رسد، وهم از قبول آن سر باز می زند و به قضیه ای کاذب حکم می کند. مثل«هر چه قابل اشاره نباشد موجود نیست». به این ترتیب، روشن می شود که منظور از وهمیات در صناعات خمس، دسته دوم( حکم وهم در امور عقلی )است.

5. مسلّمات

مسلّمات عبارتند از: قضایایی که مورد قبول مخاطبند و در جریانِ بحث به منظور ملزم کردنِ مخاطب به قبول نتیجه مورد نظر به کار می روند.

قضایای مسلّم بر سه قسمند:

الف) مسلّم نزد همگان؛ مثل یقینیات؛

ب) مسلّم نزد گروهی خاص؛ مثل«تسلسل محال است»( نزد فیلسوفان و متکلّمان )؛

ج) مسلّم نزد فردی خاص.

گاهی مسلّمات به قضایایی گفته می شود که مبتدی در ابتدای آموختن به جهت سهولت

[شماره صفحه واقعی : 152]

ص: 2142

یادگیری یک علم باید مسلّم بشمارد تا پس از آن و در جای مناسبِ خود، درستی آن برای وی اثبات گردد. مسلّمات به این معنا از قلمرو صناعات خمس بیرون است.

6. مقبولات

مقبولات عبارتند از: قضایایی که افراد مورد وثوق اجتماع، مانند رهبران دینی و فکری بیان داشته اند و به همین جهت مردم بدون هر گونه استدلالی آن را می پذیرند. کلمات قصار و مثل ها از جمله مقبولاتند؛ مثل«حسود سیادت نمی یابد»،«از محبت خارها گل می شود».

7. مشبّهات

مشبّهات عبارتند از: قضایای کاذبِ صادق نما که بر دو قسمند:

الف) قضایای کاذب شبیه به یقینیات و بدیهیات؛ مثل«انسان شیر می خورد») در حالی که مراد از شیر، حیوانِ درنده باشد)؛

ب) قضایای کاذب شبیه به مشهورات؛ مثل«خداوند نور است») در حالی که مقصود از نور، نور محسوس باشد).

بنابر آنچه ذکر شد، می توان نتیجه گرفت که اگر چه در مشبّهات اشتباهی وجود دارد امّا به وجهی حق و به وجهی باطل است و همین دو گانگی باعث رواج آنها نزد عقول و اندیشه ها می شود.

8. مخیِّلات

مخیلات عبارتند از قضایایی که قوه خیال را تحریک کرده و موجب انقباض و انبساطِ روحی در انسان ها می شوند. تشبیهاتِ بدیع، مبالغه های لطیف و اغراق های ظریف همه از این دسته اند؛ مثل«صبح انعکاس لبخند توست»،«حنجره ها روزه سکوت گرفتند».

در خاتمه بحث مبادی استدلال توجّه به این نکته حایز اهمیت است که گاه یک قضیه صلاحیت دارد به اعتبارات مختلف عناوین متعددی را بپذیرد، مانند قضیّه«کل از جزء خود بزرگ تر است»که از یقینیّات – اولیّات – است به اعتباری از«مشهورات»و به جهتی دیگر حتی می تواند از«مسلّمات»به شمار آید.

[شماره صفحه واقعی : 153]

ص: 2143

چکیده

1- موضوع صناعات خمس بررسیِ استدلال از جهت مواد آن است. منظور از ماده استدلال نوع قضایایی است که نتیجه استدلال بر آنها مبتنی است.

2- مواد به کار رفته در استدلال هشت قسم است: یقینیات، مظنونات، مشهورات، وهمیات، مسلّمات، مقبولات، مشبّهات و مخیِّلات.

3- اگر ماده استدلال نیازمند اثبات نباشد«مبدأ»و در صورت نیازمندی تنها«ماده»نامیده می شود.

4- قضایای یقینی اگر مسبوق به اثبات از راه فکر با قضایای یقینی پیشین باشند«نظری»و اگر به قضیه ای پیشین مبتنی نباشند«ضروری»( بدیهی )هستند.

5- قضایای یقینی عبارتند از: اوّلیات، مشاهَدات( محسوسات )، مجرَّبات، حدسیات، متواترات و فطریات.

6- مقصود از مظنون در باب صناعات خمس، باور غیر جازم است.

7- مشهور در دو معنای«اعم»و«اخص»به کار می رود و مراد از مشهور در این مبحث، مشهور به معنای اخص است که«مشهورات صرف»نیز نامیده شده اند.

8- قضیه مشهور لزوماً صادق نیست و چه بسا در عین شهرت باطل نیز هست.

9- قوه وهم دو نوع حکم دارد: حکم در امور حسی و حکم در امور عقلی. منظور از وهمیات در صناعات خمس حکم وهم در امور عقلی است.

10- مسلّمات سه دسته اند که عبارتند از: «مسلّمات نزد همگان»،«مسلّمات نزد گروهی خاص»، و«مسلّمات نزد فرد خاص».

11- کلمات قصار و ضرب المثل ها از جمله مقبولاتند.

12- قضایای مشبَّهه دو گونه اند: الف) قضایای کاذبی که شبیه به یقینیات و بدیهیات اند؛ ب) قضایای کاذبی که شبیه به مشهوراتند.

13-«تشبیهات بدیع»،«مبالغه های لطیف»و«اغراق های ظریف»از جمله مخیِّلاتند.

[شماره صفحه واقعی : 154]

ص: 2144

پرسش

1- موضوع صناعات خمس چیست؟ مواد به کار رفته در استدلال چند قسمند؟

2- قضایای یقینی را با ذکر مثال تعریف کنید.

3- مظنونات را با ذکر مثال بیان کنید.

4- مشهورات را تعریف کنید و اقسام آن را نام ببرید.

5- قوه وهم چند نوع حکم دارد؟ منظور از وهمیات در صناعات خمس، حکم وهم در چه اموری است؟

6- مقبولات را با ذکر مثال تعریف کنید.

7- قضایای مشبّهه را توضیح دهید.

8- مخیّلات چه قضایایی هستند؟

9- بین مبدأ و مادّه چه نسبتی از نسب اربع برقرار است؟

10- مسلّمات را با ذکر مثال تعریف کنید.

خودآزمایی

1- قضایایی که به وجهی حق است و به وجهی باطل، چه نامیده می شوند؟

الف) اوّلیات. ب) مجرّبات. ج) مشبّهات. د) متواترات.

2- مشاهده بیرونی و حسی چه نوع رابطه ای با یکدیگر دارند؟

الف) عموم و خصوص مطلق. ب) تباین.

ج) تساوی. د) عموم و خصوص من وجه.

3- قضایایی که فرد یا جماعتی بدان ملتزم شده اند و ما همان را برای ابطال عقیده آنان به کار می بریم چه نامیده می شوند؟

الف) مسلّمات. ب) مشهورات. ج) مقبولات. د) متواترات.

4- مشبهات قضایایی هستند شبیه … …

الف) مخیّلات یا مجربات. ب) متواترات یا مسلّمات. ج) مشهورات یا یقینیات. د) مظنونات یا وهمیّات.

5- کدام یک از موادّ زیر مقارن با قیاس خفی است؟

الف) محسوسات. ب) مشاهَدات. ج) اولیات. د) مجرّبات.

6- قضایایی که ذهن آنها را با تصدیق ثابت جازم نمی پذیرد چه نام دارند؟

الف) وهمیات. ب) مظنونات. ج) مشبهات. د) مخیّلات.

7- قضیه«حسود سیادت نمی یابد»جزء کدام دسته از مواد قیاس است؟

الف) مسلّمات. ب) مظنونات. ج) مقبولات. د) مشهورات.

8- قضیه«هر موجودی دارای جهت است»جزء کدام یک از مواد قیاس است؟

الف) مقبولات. ب) مشبهات. ج) وهمیات. د) مشهورات.

9- قضیه«کره زمین در مسیر مدار بیضی به دور خورشید می گردد»برای توده مردم، کدام قسم

[شماره صفحه واقعی : 155]

ص: 2145

از مواد قیاس است؟

الف) مجرّبات. ب) متواترات. ج) مشهورات. د) مقبولات.

10- بین وجدانیات و محسوسات چه نسبتی از نسب اربع برقرار است؟

الف) تساوی. ب) تباین. ج) عموم و خصوص من وجه. د) عموم و خصوص مطلق.

11- قضیه«عسل شیرین است»از جهت مادّه در کدام قسم از قضایا می گنجد؟

الف) مجربات. ب) محسوسات. ج) مشهورات. د) مقبولات.

12- کدام یک از قضایای زیر یقینی نیستند؟

الف) مسلّمات. ب) متواترات. ج) تجربیات. د) مشاهدات.

13- قضایایی که به سبب شهادت و روایت افراد بسیاری که احتمال تبانی بین آنها نمی رود، ایجاد یقین می کند چه نام دارد؟

الف) مسلّمات. ب) متواترات. ج) مقبولات. د) مشهورات.

14- قضیه«اتیوپی کشور فقیری است»چه نام دارد؟

الف) مشهورات. ب) مقبولات. ج) متواترات. د) محسوسات.

15- کدام یک از قضایاست که چون از پیشوایان دینی و بزرگان مورد وثوق نقل شده، مورد قبول واقع می شود بدون آن که با برهان اثبات شده باشد؟

الف) مشهورات. ب) وهمیات. ج) مقبولات. د) متواترات.

16- قضیه«مرده ترس آور است»از نظر ماده چه قضیه ای است؟

الف) مظنونات. ب) وهمیات. ج) مقبولات. د) مشهورات.

17-«هر کسی با دشمن نجوا کند دشمن است»از حیث ماده چه قضیه ای است؟

الف) مشهورات. ب) مظنونات. ج) اولیات. د) مشبهات.

18- قضیه«برهنه بودن آدمی در برابر دیگران ناپسند است»به لحاظ مادّه چه قضیه ای است؟

الف) متواترات. ب) مقبولات. ج) مشهورات. د) مسلّمات.

19- اگر کسی بگوید: «خدا نور است»و مقصودش نور محسوس باشد از نظر مادّه چه قضیه ای گفته است؟

الف) وهمیات. ب) مظنونات. ج) مشبهات. د) مشهورات.

20- قضیه«هر چه قابل اشاره نباشد موجود نیست»از نظر ماده چه قضیه ای است؟

الف) وهمیات. ب) مقبولات. ج) مخیلات. د) متواترات.

برای تفکّر بیشتر

1- آیا تقسیم منطق به مادّی و صوری و اختصاص دادن منطق مادی به مباحث صناعات خمس، درست است؟

2- آیا جهل مرکب از خانواده یقینیات است؟ چرا؟

3- فرق حدسیات با مجرّبات چیست؟

4- آیا چند عنوان می تواند بر قضیه ای واحد صدق کند؛ مثلاً قضیه ای هم از اوّلیات باشد هم از مشهورات و هم از مسلّمات؟

[شماره صفحه واقعی : 156]

ص: 2146

درس17 : برهان
اهداف کلّی

اهداف کلّی درس هفدهم این است که دانش پژوه:

1- با طرح کلی صناعات خمس آشنا شود؛

2- تعریف، اقسام، اهمیت و فایده صناعت برهان را بیاموزد.

اهداف رفتاری

دانش پژوه محترم، انتظار می رود پس از فراگیری این درس بتوانید:

1- صناعات خمس را به حصر عقلی بیان کنید؛

2- توضیح دهید برای کسب مهارت منطقی در صناعت برهان چه اموری لازم است؛

3- برهان را تعریف کنید؛

4- اقسام برهان را توضیح دهید؛

5- اهمیت و فایده برهان را شرح دهید.

[شماره صفحه واقعی : 157]

ص: 2147

حصر عقلی صناعات

استدلال یا حجت بر اساس مواد و مقدمات به کار رفته در آن، به پنج صناعت( صناعات خمس )تقسیم می شود. این صناعات عبارتند از: 1. برهان، 2. جدل، 3. مغالطه، 4. خطابه، 5. شعر. تقسیم فوق بر اساس حصر عقلی به صورت زیر قابل تبیین است:

استدلال یا مفید تصدیق نیست( شعر )و یا مفید آن است. در این صورت یا افاده تصدیق جازم نمی کند( خطابه )و یا افاده تصدیق جازم می کند. در این حالت یا در آن اعتبارِ حق نشده است( جدل )و یا اعتبار حق شده است. در این فرض یا واقعاً منطبق بر حقیقت است( برهان )و یا در واقع منطبق بر آن نیست( مغالطه ). (1)

تعریف برهان

برهان استدلال معتبری است که فقط از مقدمه یا مقدمات یقینی – به معنای اخص)تصدیق جازم مطابق واقع که بر اساس تحقیق باشد) – تشکیل می شود و ضرورتاً نتیجه ای یقینی به دست می دهد. بنابراین برهان علاوه بر ماده به لحاظ صورت نیز باید در نهایت استواری و اتقان باشد. با این حساب، نمی توان از استقراء ناقص و تمثیل در برهان استفاده کرد. از نظر منطقیون، برهان منطقی ترین روش اندیشه است و برای کسب مهارت در این فن علاوه بر شناخت قواعد صوریِ استدلال و آشنایی با قضایای یقینی، ممارست مستمر نیز لازم است.

اقسام برهان

برهان بر دو قسم است: «برهان لمّی»و«برهان انّی».

1- برهان لمّی

برهان لمّی برهانی است که در آن از وجود علت به وجود معلول پی می برند؛ مثل«این فلز حرارت دیده است. هر فلز حرارت دیده ای منبسط است. پس این فلز منبسط است».»

[شماره صفحه واقعی : 158]

ص: 2148


1- در درس های آینده روشن خواهد شد که مغالطه علاوه بر برهان، در صناعات دیگر نیز می تواند رخ دهد .

هر گاه زمین بین ماه و خورشید فاصله شود نور ماه گرفته می شود، لیکن زمین بین ماه و خورشید فاصله شده است. بنابراین نور ماه گرفته شده است «. (1)

با کمی دقت درمی یابیم که در این گونه برهان ها، جریان اندیشه چنین است که از وجود علت( گرم بودن فلز، فاصله شدن زمین بین ماه و خورشید) بر وجود معلول) انبساط، ماه گرفتگی )استدلال می کنیم. شایان توجه است که در برهان لمّی حد اوسط نه تنها موجب«اثبات»حد اکبر( محمول در نتیجه )برای حد اصغر( موضوع در نتیجه )است، بلکه در متن واقع نیز سبب«ثبوت و تحقق»اکبر برای اصغر است؛ زیرا انبساط فلز و ماه گرفتگی در خارج به علت حد اوسط در دو استدلال) گرم بودن فلز، فاصله شدن زمین بین ماه و خورشید) است.

2- برهان انّی

برهان انّی برهانی است که در آن انتقال ذهن از وجود علّت به وجود معلول نیست. چنین برهانی می تواند به دو صورت محقق شود:

الف) انتقال از وجود معلول به وجود علّت؛ مثل«این بیمار دارای چنین علایمی است، هر کس دارای چنین علایمی است مبتلا به فلان بیماری است. پس این بیمار مبتلا به فلان بیماری است».

در این استدلال، ذهن در جریان اندیشه، نخست به وجود معلول(علایم بیماری )علم پیدا کرده است و از این رهگذر به وجود علت(فلان بیماری )پی برده است.

ب) انتقال از وجود معلول به وجود معلولی دیگر که در علّت با یکدیگر مشترکند؛ مثل«هر گاه لامپ الف روشن باشد لامپ ب نیز روشن خواهد بود»؛ چرا که علّت روشنایی هر دو، وجود یک جریان الکتریسیته است. در این استدلال حد وسط تنها باعث«اثبات»حد اکبر برای حد اصغر است و در متن واقع حدّ وسط هیچ گونه سببیتی برای ثبوت اکبر در اصغر ندارد.

ارزش و اهمیت برهان

پیش از این دانستیم که انسان ذاتاً موجودی متفکر است. طبیعی ترین عکس العملِ

[شماره صفحه واقعی : 159]

ص: 2149


1- استدلال در هر دو مثال قیاسی است ، ولی در اولی به شکل اقترانی و در دومی به صورت استثنایی است .

موجودِ متفکر در برخورد با جهان اطراف، کنجکاوی و طرح سؤال است. طرح سؤال های بی شمار و تلاش برای یافتن پاسخ مناسب برای انسانِ جویای حقیقت، جز با رسیدن به یقین پایان نخواهد یافت.

عامل دیگر اهمیت کیمیای یقین میل فطری انسان برای رسیدن به سعادت حقیقی است. انسان برای رسیدن به سعادت حقیقی، هنگامی تمام سرمایه های مادی و معنوی خود را به کار می گیرد که در مورد تأمین سعادت خویش برای اقدام و انجام دادن عملی، به یقین برسد.

دستیابی به علوم کلی و حقیقی (1) (فلسفه، ریاضیات و …) هیچ گاه بر اساس تقلید یا شبهه و تردید میسور نخواهد بود و تنها در سایه یقین تحقق خواهد یافت و یقینِ واقعی در مسائل نظری نیز خود تنها از طریق برهان تحقق می یابد. بنابراین، قیاس برهانی به دلیل وجود بدیهیات، پاسخ یقینی به نیازِ فطریِ انسان برای رسیدن به آرامش درونی است.

فایده برهان

مهم ترین فایده برهانْ رسیدن به نتایج یقینی و کشف حقیقت است. انسان ها در سایه استدلال برهانی، علاوه بر تعلیم و ارشاد دیگران، خود نیز می توانند از آن بهره مند شوند. بنابراین، تنها راه یقینی برای اثبات درستی و بطلان مطالب، بهره گیری از برهان است؛ به عبارتی دیگر، برهان مطمئن ترین راه برای تمییز حق از باطل و دستیابی به عقاید و آرای درست است.

[شماره صفحه واقعی : 160]

ص: 2150


1- دو قید کلّی و حقیقی به این منظور است که با آنها دانش های جزئی ، مانند تاریخ و جغرافی و دانش های قرار دادی و اعتباری ، مانند ادبیات و حقوق از شمول بحث خارج شوند .
چکیده

1- صناعات خمس به حصر عقلی عبارتند از: برهان، مغالطه، جدل، خطابه و شعر.

2- برهان استدلالی است که فقط از مقدمه یا مقدمات یقینی تشکیل می شود و ضرورتاً نتیجه ای یقینی به دست می دهد.

3- برهان به دو دسته تقسیم می شود: انّی و لمّی.

4- در برهان لمّی، سیر ذهن از علّت به معلول است و در برهان انّی از علّت به معلول نیست.

5- حسّ کنجکاوی و حقیقت طلبی انسان و نیاز به دسترسی به سعادت حقیقی، استفاده از برهان را برای رسیدن به معرفت واقعی و یقینی ضروری می کند.

[شماره صفحه واقعی : 161]

ص: 2151

پرسش

1- صناعات خمس را به حصر عقلی بیان کنید.

2- برهان را تعریف کنید.

3- برهان لمّی و انّی را با ذکر مثال بیان کنید.

4- آیا نتیجه به دست آمده در برهان لمّی و انّی، به یک میزان مفید یقین است؟

5- فایده و ارزش برهان را شرح دهید.

خودآزمایی

1- کدام یک از مقدمات برهان است؟

الف) مسلّمات. ب) مقبولات. ج) متواترات. د) مظنونات.

2- اولیّات، مقدمه کدام یک از قیاس های زیر است؟

الف) خطابه. ب) برهان. ج) مغالطه. د) شعر.

3- استدلال به بدیهیات چه نامیده می شود؟

الف) برهان. ب) جدل. ج) خطابه. د) سفسطه.

4- برهان لمّی عبارت است از: پی بردن از:

الف) علت به معلول. ب) معلول به علت.

ج) مصنوع به صانع د) ممکن الوجود به واجب الوجود.

5- کدام یک از صناعات زیر در افاده تصدیق غیر جازم مفید واقع می شود؟

الف) شعر. ب) خطابه. ج) برهان. د) جدل.

6- کدام یک از صناعات زیر اساساً مفید تصدیق نیست؟

الف) جدل. ب) برهان. ج) خطابه. د) شعر.

7- کدام یک از صناعات زیر مفید تصدیق جازم مطابق با واقع است؟

الف) جدل. ب) برهان. ج) خطابه. د) شعر.

8- برهان انّی عبارت است از: پی بردن از:

الف) علّت به معلول. ب) معلول به علّت.

ج) جزئی به جزئی دیگر. د) جزئی به کلی.

9- اگر با آزمایش خون یک بیمار و پیدا کردن عامل بیماری، آن را تشخیص دهیم، چه استدلالی صورت گرفته است؟

الف) جدل. ب) برهان انّی. ج) برهان لمّی. د) خطابه.

10- اگر با توجه به تب و سردرد، نوع بیماری یک فرد را تشخیص دهیم، چه استدلالی صورت گرفته است؟

الف) برهان انّی. ب) برهان لمّی. ج) جدل. د) سفسطه.

11- در کدام استدلال، حد وسط هم واسطه در ثبوت و هم واسطه در اثبات است؟

الف) برهان انّی. ب) برهان لمّی. ج) جدل. د) مغالطه.

[شماره صفحه واقعی : 162]

ص: 2152

12- اگر از گرم بودن یک فلز به انبساط آن پی ببریم از … … … استفاده کرده ایم.

الف) برهان انّی. ب) برهان لمّی. ج) جدل. د) خطابه.

13- مقسم صناعات خمس عبارت است از:

الف) قیاس. ب) استقرا. ج) تمثیل. د) استدلال.

14- انتقال از وجود معلول به وجود معلولی دیگر که در علّت با یکدیگر مشترکند عبارت است از:

الف) برهان انّی. ب) برهان لمّی. ج) جدل. د) استقرای تام.

15- در کدام یک از استدلال های زیر حدّ اوسط علاوه بر واسطه در اثبات، واسطه در ثبوت نیز است؟

الف) برهان لمّی. ب) برهان انّی. ج) قیاس. د) استقرای تام.

16- تنها راه یقینی برای اثبات درستی و بطلان مطالب بهره گیری از:

الف) استدلال است. ب) برهان است.

ج) برهان و جدل است. د) استدلال و حجّت است.

17- در صناعت برهان کدام یک از صورتهای استدلال قابل استفاده است؟

الف) تمثیل. ب) قیاس. ج) استقرای ناقص. د) استقرای تامّ.

18- کدام یک از مقدمات برهان است؟

الف) یقینیات. ب) مقبولات. ج) مسلّمات. د) مظنونات.

19- در برهان انّی انتقال ذهن … … … …

الف) همواره از معلول به علّت است. ب) از علّت به معلول نیست.

ج) همواره از معلولی به معلول دیگر است. د) از حدّ اوسطی است که واسطه در ثبوت و اثبات می باشد.

20- کدام یک از استدلال های زیر در نهایت اتقان و در کمال ارزش منطقی است؟

الف) تمثیل. ب) قیاس. ج) استقرای تامّ. د) برهان.

برای تفکّر بیشتر

1- آیا برهان انّی دارای اقسامی است؟

2- آیا برهان لمّی اقسامی دارد؟

3- چرا سیر از علّت به معلول، برهان لمّی و سیر از معلول به علّت، برهان انّی نامیده می شود؟

4- آیا می توان برهان انّ را به لمّ تبدیل کرد؟

[شماره صفحه واقعی : 163]

ص: 2153

درس18 : جدل، خطابه و شعر
اهداف کلی

اهداف کلّی درس هجدهم این است که دانش پژوه:

1- با فن جدل، خطابه و شعر آشنا شود؛

2- جایگاه جدل، خطابه و شعر را در منطق بشناسد؛

3- با کاربرد جدل، خطابه و شعر آشنا شود.

اهداف رفتاری

دانش پژوه محترم، از شما انتظار می رود پس از فراگیری این درس بتوانید:

1- صناعت جدل، خطابه و شعر را تعریف کنید؛

2- خطابه و جدل و برهان را با یکدیگر مقایسه کنید؛

3- آداب و ابزار مؤثر در خطابه و جدل را بیان کنید؛

4- کاربرد جدل، خطابه و شعر را توضیح دهید؛

5- اصطلاحات صناعت جدل و خطابه را تعریف کنید؛

6- بگویید بحث از شعر متعلّق به کدام علم است؟

[شماره صفحه واقعی : 164]

ص: 2154

جدل (1)

ضرورت فراگیری جدل

اشاره

علل و اسبابی چند موجب می شوند که انسان گاهی در مقام مناظره، جانب برهان را فرو گذارد و به جدل روی آورد. برخی از این عوامل عبارتند از:

1- درست نبودن مدعای شخص و در نتیجه عدم امکان اقامه برهان بر آن؛

2- دشوار بودن فهم برهان برای توده مردم؛

3- عجز و ناتوانی مستَدِلّ برای اقامه برهان و یا درک صحیح آن؛

4- تناسب نداشتن فهم برهان با نوآموزان یک رشته علمی.

بنابراین، فراگیری این فن برای هر انسانی که دارای عقاید و آرای دینی، سیاسی و اجتماعی است و در زندگی اجتماعی خود، خواه ناخواه، درگیر مباحثه و مناظره می شود امری ضروری است.

تعریف جدل

جدل در لغت به معنای ستیزه جویی و لجاجت ورزیدن در خصومت های گفتاری است که غالباً با کید و نیرنگ همراه است و در پاره ای موارد از حدود عدل و انصاف خارج می شود؛ اما در اصطلاح عبارت است از: «صناعتی (2) که آدمی با آن می تواند از مقدمات مسلّم و مورد قبول طرف مقابل و یا از مقدمات مشهور استفاده کرده و مطلب مورد نظر خویش را اثبات یا رد کند».

[شماره صفحه واقعی : 165]

ص: 2155


1- صناعت جدل فنی مهم است که در استدلال و حجت سهمی به سزا دارد ، طرح عمیق و علمی مباحث این صناعت به دست متخصّصان فن موجب شده است تا امروزه این صناعت در قالب دانشی مستقل سامان یابد . بنابراین، بحث و بررسی صناعت جدل نه تنها نیازمند تألیف رساله های متعدد است ، بلکه در حد تأسیس دوره های آموزشی ویژه به صورت تخصصی است . آنچه در این درس درباره صناعت جدل می آید تنها گزارش بسیار فشرده ای از مهم ترین مسائل طرح شده در این زمینه است که در کتاب های منطقی متداوّل به تفصیل آمده است . از این رو به دانش پژوهان و علاقه مندان توصیه می شود که این صناعت را در زمانی مناسب در قالب علمی مستقل پی گیری کنند .
2- منظور منطقی از صناعت، استدلال است. به عبارت دیگر، صناعت و استدلال در این بخش از منطق با یکدیگر تساوق دارند.

مقایسه جدل با برهان

تفاوت های«جدل»و«برهان»چنین است:

1- مقدمات برهان باید یقینی و مطابق با واقع باشند؛ اما مقدمات جدل باید مسلّم و مقبول طرف مقابل باشند و مطابقت با واقع در آنها شرط نیست.

2- جدل همواره به دو شخص متخاصم قائم است، ولی اقامه برهان، گاه برای خود شخص صورت می گیرد؛ زیرا هر انسانی، با قطع نظر از این که بخواهد برای دیگری حقّی را اثبات یا ناصوابی را ابطال کند، خود به برهان و مقدمات یقینی برای درک واقعیت نیاز دارد.

3- برهان تنها به صورت قیاسی تألیف می شود، برخلاف جدل که به شکل استقرا و تمثیل نیز می آید.

اصطلاحات جدل

سائل و مُجیب

در هر بحث و مناظره ای، دست کم دو طرف حضور دارند: یکی شخصی که مطلبی را قبول دارد و از آن دفاع می کند و در مقابل، کسی که در صدد ردّ آن مطلب است. از آن جا که این حمله و دفاع همواره در قالب سؤال و جواب رخ می دهد به مهاجم و کسی که با پرسش های خود می کوشد رأی طرف مقابل را در هم بریزد«سائل»و به کسی که حملات مهاجم را دفع و از نظر خود محافظت می کند«مجیب»می گویند.

وضع

به رأی و مدعای مجیب«وضع»گفته می شود. رأی و مدعای مجیب دو صورت دارد: یا او واقعاً بدان اعتقاد دارد و یا در حقیقت مورد اعتقاد قلبی وی نیست، امّا در مقام بحث و جدل ظاهراً بدان ملتزم است. آن چه موجب می شود یک رأی عنوان وضع را به خود بگیرد همان التزام جدلی است که می تواند به آن اعتقاد داشته و یا نداشته باشد.

بنابراین، وضع در اصطلاح عبارت است از: «رای ملتزمٌ به».

موضع

قواعد و اصولی کلی در جدل وجود دارد که از آنها قضایای مشهور فراوانی می توان

[شماره صفحه واقعی : 166]

ص: 2156

استخراج کرد. به این قواعد و اصول کلی،«موضع»گفته می شود.

نکته مهم این که موضع، ممکن است خود از قضایای مشهور نباشد امّا ریشه و منشأ بسیاری از قضایای مشهور باشد؛ مثلاً به این قاعده توجه کنید: «اگر یکی از دو ضد در موردی صادق باشد ضد دیگر در ضد آن مورد صادق خواهد بود». بر اساس این قاعده، قضایایی مشهور، مانند قضایای زیر به دست می آید:

-«اگر نیکی با دوستان پسندیده است، پس بدی با دشمنان نیز پسندیده است»؛

-«اگر آمد و شد با جاهلان ناشایست است، پس ترک نشست و برخاست با عالمان نیز شایسته نیست»؛

-«هر گاه حق وارد شود باطل رخت بر می بندد»؛

-«اگر ثروتمندان فراوان شوند، مستمندان کم می شوند»؛

-«اگر گرما موجب انبساط است پس سرما سبب انقباض است».

مبادی جدل

مبادی اوّلیه جدل، مشهورات و مسلّمات است.

ادوات جدل

دستیابی به ملکه صناعت جدل، منوط به تسلط و مجهز شدن به ابزار زیر است:

1- آگاهی از انواع مشهورات، اعم از اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، اخلاقی و …، به خصوص مشهورات مربوط به موضوع مورد بحث و نیز دسته بندی آنها.

2- شناخت الفاظ و واژه های مختلف علوم و آشنایی با احکام و حالات الفاظ؛ مثل اشتراک، تباین و ترادف.

3- توانایی و قدرت بر تشخیص مشترکات بین امور متفاوت و جهات افتراق آنها.

آداب جدل

در منطق برای هر یک از سائل و مجیب تعلیمات خاصی بیان شده است. علاوه بر این، آدابِ مشترکی نیز وجود دارد که جدلی) سائل یا مجیب) باید به آنها توجه کند. اهمّ این

[شماره صفحه واقعی : 167]

ص: 2157

امور عبارتند از:

1- دوری از استعمال الفاظ رکیک و سخیف و استفاده از عبارات زیبا و جذاب؛

2- پرهیز از هرگونه تمسخر، دشنام و ناسزا گویی؛

3- رعایت کمال تواضع و فروتنی در هنگام سخن؛

4- دوری از بحث با افراد ریاست طلب، بد اخلاق و معاند. در صورت ضرورت باید مواظب ضربه های احتمالی بود و آنها را به بهترین وجه به خود ایشان باز گرداند؛

5- التزام به جایگاه برتر«حق»و این که حقیقت بالاتر از هر چیز است. در صورت روشن شدنِ حقیقت، باید آن را بدون چون و چرا پذیرفت؛

6- توجه به اهمیت«گیرایی بیان، گویایی زبان و رسا بودن کلام»در مناظره کننده؛

7- ندادن فرصت بیش از حد به طرف مقابل برای تفکر و جولان در گفتار؛

8- قاطعیت در بیان مطالب مورد نظر؛

9- استفاده به جا از آیات، روایات، مثل ها، اشعار و داستان های مناسب.

خطابه

اشاره

(1) نیاز به صناعت خطابه

کسی که می خواهد در جامعه تأثیرگذار، و در رسیدن به اهداف اجتماعی خود موفق باشد، ناگزیر است اراده مردم را با خود همراه ساخته و رضایت آنان را در مورد مطالب مورد نظر خویش جلب کند. متقاعد کردن توده مردم به مطلب مورد نظر از طریق برهان و استدلال های جدلی همواره ثمربخش نیست؛ زیرا بیشتر انسان ها تحت تأثیر عواطف، احساسات و ظواهرند. از این رو، بهترین راه برای«اقناعِ»ایشان استفاده از«صناعت خطابه»است.

بر اساس آنچه بیان شد، آگاهی از آداب و فنون خطابی برای رهبران سیاسی و سخنگویانِ

[شماره صفحه واقعی : 168]

ص: 2158


1- فلسفه و علوم عقلی کمتر جای استدلال های خطابی و شعری است به خلاف برهان ، جدل و مغالطه که هر سه در معقولات و علوم حقیقی ، مانند فلسفه و ریاضیات راه دارند . از این رو، برخی از منطق دانان این دو صناعت ( خطابه و شعر ) را خارج از قلمرو منطق دانسته و چندان که باید و شاید بدانها نپرداخته اند . امروزه درباره این دو صناعت نه تنها کتاب های بسیار نگارش یافته ، بلکه متخصّصان فن آن دو را در قالب دانشی مستقل و با قواعد و ضوابطی معیّن در اختیار علاقه مندان گذاشته اند .

نهادهای اجتماعی، ضرورتی اجتناب ناپذیر است.

تعریف خطابه

خطابه صناعتی علمی است که تنها نتیجه آن اقناع توده مردم در مورد مطلب مورد نظر است، بدون آن که در آنها جزم و یقین واقعی ایجاد کند.

بنابراین، خطابه تنها اختصاص به کلام شفاهی ندارد، بلکه هر اثر اقناعی اعم از گفتاری یا نوشتاری را نیز در برمی گیرد.

اجزای خطابه

خطابه شامل دو جزء اساسی است:

1- عمود. مراد از عمود، قضایایی است که در خطابه به عنوان مقدمه به کار می رود و موجب نتیجه ای اقناعی می شود. این قضایا عمدتاً عبارتند از: مظنونات، مقبولات و مشهورات.

اگر در صناعت خطابه مبادی دیگری از استدلال نیز که موجب اقناع مخاطب می شود به کار رود هر چند آن مقدمه از«مخیلات»یا«مسلّمات»باشد به لحاظ منطقی درست است.

2- اعوان. مقصود از اعوانِ خطابه، اقوال، افعال و هیأت های بیرون از عمود است که برای اقناع و آماده ساختن شنوندگان جهت قبول مطالب مؤثر است. اعوان یا به صناعت و حیله است و یا به غیر آن:

قسم نخست را«استدراجات»می نامند که خود بر سه دسته است: الف) استدراجاتِ مربوط به«گوینده»؛ مثل شهرت، نوع لباس و حرکات بدنی؛ ب) استدراجات بر حسب«سخن»، مثل نحوه ادای سخن؛ آهنگ القای الفاظ و رسایی بیان و گویایی زبان؛ ج) استدراجات مبتنی بر«شنونده»؛ مثل استفاده از عواطف و احساسات شنوندگان؛ فراهم کردن بستر مناسب روحی، روانی و تهییج آنها.

قسم دوم اعوان که به غیر صناعت و حیله است،«نصرت»و«شهادت»نامیده می شود. این قسم از اعوان، خود شامل دو دسته است: الف)«شهادت قولی»که یا از طریق» گفتار

[شماره صفحه واقعی : 169]

ص: 2159

کسانی که مردم علم یا ظنّ به صدق و درستی آنها دارند «یا«تأییدات حضار»و یا«سندهای معتبر»حاصل می شود. ب)«شهادت حالی»این شهادت یا به جهت شخص گوینده است؛ مثل آن که فضایل خطیب زبانزد همگان است و مقام و موقعیت ویژه ای نزد مردم دارد و یا بر حسب سخن است؛ مثل قسم خوردن و یا تحدّی کردن.

آداب خطابه

خطیب هنگامی در هدف خویش (اقناع مخاطبان) موفق خواهد بود که به امور بسیاری از جمله نکات زیر توجه و دقّت کافی داشته و توانایی خود را در این زمینه هر چه بیشتر تقویت کند:

1- موضوع خطابه خویش را متناسب با نیاز مخاطبان برگزیند و مطالب خود را به مقتضای حال ایشان بیان کند؛

2- قواعد و آداب زبان را به درستی بداند و از الفاظ جذّاب، استعارات، کنایات، مجازات و تشبیهات زیبا استفاده کند؛

3- دو رکن اساسی خطابه، یعنی«مدّعا»و«دلیل»را به خوبی از یکدیگر تفکیک و تبیین کند. برای این منظور باید سه مرحله اساسی مقدمه( تصویر )، ذی المقدمه( اقتصاص )و نتیجه( خاتمه )را طی کند؛

4- بر اشعار، حکایات و مثل ها تسلّط کامل داشته باشد و از آنها به جا و به موقع استفاده کند؛

5- خصوصیات اجتماعی، فرهنگی، آداب و رسوم و روحیّات مخاطبانِ خود را به خوبی بشناسد و از آنها در هدف خویش، که اقناع ایشان است، استفاده کند؛

6- خطیب باید قواعد کلی مربوط به موضوع خطابه را بداند و در مجموع دارای اطلاعاتِ عمومی خوبی باشد.

صورت تألیف خطابه

در خطابه غالباً از استدلال قیاسی و تمثیلی استفاده می شود و در موارد اندکی استقرا به کار می رود. شایان توجه است که استدلال به کار رفته در خطابه به لحاظ صوری لازم نیست

[شماره صفحه واقعی : 170]

ص: 2160

دارایِ تمامیِ شرایط انتاج باشد، بلکه اگر در ظاهر منتج به نظر برسد می توان از آن استفاده کرد. (1)

مقایسه خطابه با جدل

با توجه به تعریف خطابه تفاوت های زیر را می توان بین خطابه و جدل بیان کرد:

1- اگر چه قلمرو خطابه همچون جدل عام است و به شاخه ای خاص محدود نیست، اما مطالبی که در آنها دستیابی به یقین مراد است، برخلاف جدل، از موضوع خطابه بیرون است.

2- هر چند هدف خطابه مانند جدل غلبه است، اما غایت خطابه، پیروزی همراه با اقناع است، در حالی که در جدل لزوماً چنین نیست.

3- هر چند مشهورات هم در خطابه و هم در جدل به کار می روند، اما در خطابه بر خلافِ جدل، از مشهورات ظاهری (2) نیز می توان استفاده کرد.

شعر

اشاره

(3) تعریف شعر

ارسطو معتقد است: شعر کلامی خیال انگیز است. عروضیان (4) معتقدند: شعر کلامی موزون، مقفّا و متساوی الارکان است. برخی از ادیبان و شاعران معاصر در تعریف شعر می گویند: کلامی خیال انگیز و آهنگین است. بر اساس این تعریف، شعر نوِ نیمایی نیز مانند پاره ای از شعرهای کلاسیک و عروضی شعر خواهد بود.

[شماره صفحه واقعی : 171]

ص: 2161


1- خطابه با توجه به چگونگی تألیف صور آن ، اصطلاحاتی دارد مانند تثبیت ، ضمیر ، تنکیر ، اعتبار ، برهان و موضع ؛ که می توانید در کتاب های مفصَّل با آنها آشنا شوید .
2- مشهورات ظاهری عبارتند از : قضایایی که در نظر بدوی مشهورند ؛ اما شهرت آنها پس از تأمل از بین می رود ؛ مانند برادر خود را حمایت کن ، خواه ظالم باشد و خواه مظلوم . این قضیه در برابر این مشهور حقیقی قرار دارد که ، ظالم را حمایت نکن اگر چه برادرت باشد .
3- شعرشناسی در یونان باستان قدمت زیادی دارد . کسانی چون افلاطون در رساله های متعددی چون فدراس ، ایوان و جمهوریت به تحلیل و شناخت شعر پرداخته اند. ارسطو، مدوّن منطق، رساله خاصی به صورت تک نگاره در فن شعر نگاشته است . امروزه در زبان فارسی چندین ترجمه از این رساله در دست است که یکی از آنها با نام ارسطو و فن شعر چاپ شده است .
4- علم عَروض ، دانشی ادبی است که به اوزان و قالب های مختلف شعری می پردازد .

بنابر آنچه بیان شد، بین شعر به معنای ارسطویی، عروضی و نو آن نسبت عموم و خصوص من وجه است؛ چرا که بر اساس دیدگاه ارسطویی، نثرهای خیال پردازانه نیز به لحاظ منطقی کلام شعری است. هم چنان که منظومه های صرفی، نحوی، فلسفی، منطقی و … به جهت مقفّا، موزون و مساوی بودن ابیات و مصراع ها از نظر عروضیان شعر است و همچنین شعر نو نیمایی که آهنگین و خیال انگیز است و موجب قبض و بسط روح و روان انسان می شود، اگر چه عنصر قافیه و تساوی اوزان در آن موجود نباشد. البته اگر کلامی هم موزون و مقفّا و دارای تساوی مصرعی و بیتی باشد و هم خیال انگیز، شعر به تمام معانی تحقق یافته است.

به نظر می رسد بهترین و کامل ترین نوع شعر عبارت است از: کلامی خیال انگیز که از اقوال موزون، مساوی و هم قافیه تألیف شده است؛ زیرا چنین تعریفی هم به عنصر«لفظ»و هم به عنصر«معنا»به طور کامل وفادار است.

آنچه حائز اهمیّت است این که شعر هنگامی که به عنوان یک صناعت استدلالی به کار می رود لاجرم باید از صورت مناسب آن نیز بهره مند باشد. مانند: «صبح انعکاس لبخند توست. انعکاس لبخند تو اجازه زندگی است. بنابر این، صبح اجازه زندگی است.»

با عنایت به آنچه بیان شد، روشن می شود مبدأ این صناعت مخیّلات است.

جایگاه شعر در منطق

شعر حقیقتی است که به لحاظ ابعاد متعدد آن صلاحیت طرح و بررسی در علوم مختلف را دارد. شعر از آن جهت که از وزن و قافیه و آرایش های ادبی برخوردار است، صناعتی ادبی به شمار می آید که به لحاظ وزن و قافیه در علم عَروض و به دلیل بهره گیری از ظرافت ها و نکته های زیبا شناختی در علم بدیع قابل طرح و بررسی است. امّا فراتر از لفظ و امور مربوط به آن، شعر دارای بعد و حقیقتی است که از معنا نشأت می گیرد و چون روح در کالبد شعر ساری و جاری است. این جنبه از شعر، امری است که به تحلیل منطقی – فلسفی محتاج است.

منطقیون در فن شعر به تحلیل ساختار معنایی شعر می پردازند و به انسان متفکّر می آموزند که در مقام استدلال هیچ گاه شعر را به عنوان عاملی برای دستیابی به تصدیق

[شماره صفحه واقعی : 172]

ص: 2162

انتخاب نکند؛ زیرا استدلال شعری اساساً مفید تصدیق نیست.

فواید شعر

شعر به علّت تأثیر شگرف و عمیق آن در جان انسان ها می تواند در قلمروهای مختلف و متنوّع حیات فردی و اجتماعی منشأ اثر و فایده باشد.

برخی از اهمّ آثار و فواید شعر عبارتند از:

1- برانگیختن روح حماسی در رزمندگان جبهه های نبرد؛

2- تحریک عواطف و احساسات مردم در امور دینی، سیاسی و … برای ایجاد انواع تحولات سیاسی – اجتماعی؛

3- تعظیم و تحقیر، مدح و قدح، مذمّت و تحسین افراد؛

4- ایجاد قبض و بسط، حزن و فرح روحانی در انسان ها؛

5- بر حذر داشتن از افعال ناپسند و ترغیب بر نیک نهادی و عمل صالح.

[شماره صفحه واقعی : 173]

ص: 2163

چکیده

1- فراگیری فن جدل برای هر انسانی که دارای عقاید و آرای دینی، سیاسی و اجتماعی است، و در زندگی اجتماعی خود خواه ناخواه درگیر مباحثه و مناظره می شود، امری لازم است.

2- جدل عبارت است از: صناعتی که آدمی با آن می تواند از مقدمات مسلّم و مورد قبول طرف مقابل استفاده، و مطلب مورد نظر خویش را اثبات یا رد کند.

3- تفاوت های میان جدل و برهان را می توان چنین بیان کرد:

الف) مقدمات برهان باید یقینی و مطابق با واقع باشند؛ امّا مقدّمات جدل باید مسلّم و مقبول طرفین باشند و مطابقت با واقع در آنها شرط نیست؛

ب) جدل همواره قائم به دو شخص است؛ در حالی که اقامه برهان گاه برای خود شخص صورت می گیرد؛

ج) برهان تنها به صورت قیاس تألیف می شود؛ برخلاف جدل که به شکل استقرا و تمثیل نیز می آید.

4- در هر مناظره ای دو طرف وجود دارد: مجیب وسائل، شخصی را که مدافع رأیی است مجیب و دیگری را که به آن رأی حمله می برد سائل می نامند.

5- به رأی«معتقدٌ به»یا«ملتزمٌ به»،«وضع»می گویند.

6- به قواعد و اصول کلیی که از آنها قضایای مشهور فراوانی منشعب می شود، موضع می گویند.

7- مبادی اولیه جدل، مشهورات و مسلّمات است.

8- خطابه صناعتی علمی است که تنها نتیجه آن، اقناع توده مردم در مورد مطلب مورد نظر است، بدون آن که در آنها جزم و یقین واقعی ایجاد کند.

9- خطابه شامل دو جزء اساسی است:

الف) عمود، که عمدتاً عبارت است از: مقبولات، مظنونات و مشهورات؛

[شماره صفحه واقعی : 174]

ص: 2164

ب) اعوان، که عبارت است از: افعال و امور خارجی دیگری که در کنار عمود، در اقناع خوانندگان یا شنوندگان مؤثر است.

10- در خطابه بیشتر از قیاس و تمثیل و در موارد اندکی از استقرا استفاده می شود لازم نیست که این سه، در موارد کاربرد از نظر صورت دارای تمام شرایط انتاج باشند.

11- بین خطابه و جدل تفاوت های زیر وجود دارد:

الف) مطالبی که در آنها دستیابی به یقین مراد است از موضوع خطابه بیرون است، برخلاف جدل؛

ب) هدف خطابه پیروزی با اقناع است، به خلاف جدل که غایت آن تنها پیروزی است؛

ج) در خطابه از مشهورات ظاهری می توان استفاده کرد، بر خلاف جدل.

12- شعر به معنای ارسطویی عبارت از هر کلامی است که از مخیِّلات تألیف، و باعث انقباض و یا انبساطی در نفس شود، خواه موزون و مقفّا باشد خواه نباشد.

13- نسبت شعر به معنای ارسطویی، عَروضی و ادبی آن با یکدیگر عموم و خصوص من وجه است.

14- در صناعت شعر، منطقی به انسان می آموزد که در مقام استدلال هیچ گاه شعر را به عنوان عاملی برای دستیابی به تصدیق انتخاب نکند.

15- علّت تأثیر عمیق شعر در انسان ها، انبساط و لذت افراد از امور خیالی و تصویرهای خیال پردازانه است.

[شماره صفحه واقعی : 175]

ص: 2165

پرسش

1- صناعت جدل را تعریف کنید.

2- سائل، مجیب، وضع و موضع را با ذکر مثال توضیح دهید.

3- جدل و برهان را با یکدیگر مقایسه کنید.

4- مبادی جدل را نام ببرید.

5- ادوات جدل را بیان کنید.

6- پنج ادب از آداب جدل را ذکر کنید.

7- صناعت خطابه و شعر را تعریف کنید.

8- اجزای اساسی خطابه را توضیح دهید.

9- آیا می توانید خطابه و جدل را با یکدیگر مقایسه کنید؟

10- فواید شعر را بیان کنید.

خودآزمایی

1- قیاسی که مقدمات آن از مقبولات و مظنونات باشد چه نام دارد؟

الف) خطابه. ب) برهان. ج) جدل. د) سفسطه.

2- مادهّ ای که در جدل به کار می رود کدام است؟

الف) متواترات. ب) مسلّمات. ج) مخیِّلات. د) مجرَّبات.

3- کدام قضیه در خطابه به کار می رود و از کدام نوع قضایا است؟

الف) حسود سیادت نمی یابد – مقبولات. ب) هر چه قابل اشاره نباشد، موجود نیست – وهمیات.

ج) عدل نیکو و ظلم زشت است – مشهورات. د) هر موجودی دارای جهت است – مسلّمات.

4- قضایایی که هدف از آنها ایجاد رغبت یا نفرت در شنونده است چه نامیده می شوند؟

الف) اولیّات. ب) مجرَّبات. ج) مخیِّلات. د) محسوسات.

5- کدام فن آیین و روش توفیق در اقناع را می آموزد؟

الف) برهان. ب) جدل. ج) خطابه. د) سفسطه.

6- مقدمات کدام یک از صناعات زیر از نظر مادّه می تواند یکی باشد؟

الف) برهان و جدل. ب) جدل و سفسطه. ج) سفسطه و برهان. د) جدل و شعر.

7- مقبولات و متواترات به ترتیب در کدام صناعت به کار می روند؟

الف) جدل – خطابه. ب) خطابه – برهان. ج) خطابه – جدل. د) برهان – خطابه.

8- قضیه«شراب مانند خون پلید است»کدام قسم از قضایاست و در کدام صناعت به کار می رود؟

الف) مظنونات – مغالطه. ب) وهمیات – مغالطه. ج) مسلّمات – جدل. د) مخیِّلات – شعر.

9-«قضایایی که فرد یا جماعتی بدان ملتزم شده اند و ما همان را برای ابطال عقیده آنان به کار می بریم»چه نامیده می شوند؟ و در چه صناعتی به کار می روند؟

الف) مسلّمات – جدل. ب) مشهورات – خطابه. ج) مقبولات – شعر. د) متواترات – برهان.

[شماره صفحه واقعی : 176]

ص: 2166

10- کدام یک از موارد زیر بر اساس تعریف منطقیون شعر محسوب نمی شود؟

الف) مثنوی مولوی. ب) بوستان. ج) الفیه ابن مالک. د) دیوان شمس.

11- ماده قیاس شعری چیست؟

الف) مظنونات. ب) مشهورات. ج) مخیّلات. د) متواترات.

12- نسبت شعر در علم عروض با شعر به معنای منطقی آن کدام یک از گزینه های زیر است؟

الف) تساوی. ب) تباین. ج) عموم و خصوص من وجه. د) عموم و خصوص مطلق.

13- کدام صناعت به استدلال قیاسی منحصر نیست؟

الف) برهان. ب) جدل. ج) استقرا. د) تمثیل.

14- استفاده کدام یک از مبادی زیر به سائل اختصاص دارد؟

الف) مسلّمات. ب) مقبولات. ج) مشهورات. د) متواترات.

15- اعوانی که به غیر صناعت و حیله است چه نامیده می شود؟

الف) نصرت. ب) استدراجات. ج) شهادت. د) نصرت و شهادت.

16- اعوانی که به صناعت حیله است چه نامیده می شود؟

الف) نصرت. ب) استدراجات. ج) شهادت حالی. د) شهادت قولی.

17- هدف از خطابه عبارت است از:

الف) غلبه. ب) غلبه همراه با اقناع. ج) ایجاد تصدیق جازم. د) ایجاد قبض وبسط روحی.

18- در کدام یک از استدلال های زیر از مشهورات ظاهری می توان استفاده کرد؟

الف) جدل. ب) خطابه. ج) برهان. د) قیاس.

19- در خطابه غالباً از چه نوع استدلالی استفاده می شود؟

الف) قیاس و تمثیل. ب) قیاس و استقرا. ج) استقرا و تمثیل. د) تمثیل و تجربه.

20- مطالبی که در آنها دست یابی به یقین مراد است از کدام صناعت بیرون است؟

الف) خطابه. ب) جدل. ج) برهان. د) مغالطه.

برای تفکّر بیشتر

1- توصیه های منطقی به هر یک از سائل و مجیب به طور اختصاصی چیست؟

2- آیا غیر از تلاش نظری و ممارست عملی، عامل دیگری در حصول ملکه صناعات خطابه، شعر و جدل دخالت دارد؟

3- آیا مواضع مفید در فنّ جدل قابل دسته بندی است؟ چند نمونه از آنها را بیان کنید.

4- برای نفوذ و تأثیر هر چه بیشتر خطابه و شعر، تقویت چه اموری لازم است؟

5- آیا اساساً شعر به معنای حقیقی آن دارای تعریف ثابتی است؟

6- آیا الفاظ و ساختار به کار رفته در شعر، در خیال انگیزی و شورآفرینی روح تأثیر دارد؟ چرا؟

[شماره صفحه واقعی : 177]

ص: 2167

درس19 : مغالطه 1
اهداف کلّی

اهداف کلّی درس نوزدهم این است که دانش پژوه:

1- با فن مغالطه آشنا شود؛

2- جایگاه مغالطه را در منطق بشناسد؛

3- از اغراض و اجزای این فن آگاه شود.

اهداف رفتاری

دانش پژوه محترم، انتظار می رود پس از فراگیری این درس بتوانید:

1- مغالطه را تعریف کنید؛

2- اغراض مغالطه را توضیح دهید؛

3- فایده مغالطه را بیان کنید؛

4- اجزای مغالطه را بیان کنید؛

5- چند مورد از اجزای بیرونی مغالطه را توضیح دهید؛

6- موضوع و مواد صناعت مغالطه را شرح دهید

[شماره صفحه واقعی : 178]

ص: 2168

اهمیّت مغالطه

دانستیم که انسان ذاتاً موجودی متفکّر است و خرد ورزی به لحاظ تاریخی همزاد آدمی است. ذهن در جریان تلاش فکری خود برای کشف واقعیت، راه های متعددی را بر می گزیند که برخی درست و برخی نادرست است. به عنوان نمونه به مثال های زیر که حاصل بعضی از تفکرات بشری است دقت کنید:

-«علوم بشری در حال تغییر و تکامل است. هر چه در حال تغییر و تکامل است نسبی است. پس علوم بشری نسبی است».

-«عدالت واقعی جز از طریق قانون ممکن نیست. این جامعه قانونمند است. پس عدالت در آن حاکم است».

-«این یک قضیه بدیهی است و هر کودکی آن را درک می کند».

-«وقتی جامعه ای با تورم شدید روبه روست، دولت باید آزادی بیشتری به مردم و مطبوعات بدهد».

-«مقاله او دقیق و عالمانه است؛ زیرا تاکنون حتی یک نقد و اعتراض به آن نشده است».

-«برای حلّ این مشکلِ اجتماعی چهار راه حل پیشنهاد شده است که اولی هزینه زیادی می خواهد( مقرون به صرفه نیست )؛ دومی زمان بسیاری می طلبد؛ راه حل سوم نیز ضمانت اجرایی ندارد. بنابراین، چاره ای جز انتخاب راه حلّ چهارم، که من می گویم، نیست».

-«سندهای قطعی وجود دارد که نشان می دهد افرادی که برای بی گناهی این فرد شهادت داده اند هیچ کدام در محل وقوع جرم حضور نداشته اند. بنابراین، مجرم واقعی همین فرد است».

-«کتاب ارزان کمیاب است. هر چیز کمیاب، گران است. پس کتاب ارزان گران است».

-«اسب حیوان است. حیوان پنج حرف دارد. پس اسب پنج حرف دارد».

-«بعضی از کتاب فروشان ثروتمند نیستند. بعضی از ثروتمندان با سواد نیستند. پس بعضی از کتاب فروشان با سواد نیستند».

-«هیچ نابینایی دروازه بان فوتبال نیست. هر دروازه بان فوتبالی ورزشکار است. پس هیچ نابینایی ورزشکار نیست».

[شماره صفحه واقعی : 179]

ص: 2169

-«بعضی از معصومان پیامبر نیستند. پس بعضی از پیامبران معصوم نیستند».

-«شما که با حرف من مخالفت می کنید، آیا می دانید که این حرف مطابق با جدیدترین نظریه ها و تحلیل های جامعه شناختی است؟».

-«میلیون ها نفر زندگی و سکونت در آپارتمان را پذیرفته اند، شما چطور می گویید آپارتمان نشینی درست نیست؟».

-«او حتماً طرفدار جناح تندروها است، زیرا با محافظه کاران میانه خوبی ندارد».

-«واژه انتخابی» یارانه»معادل خوبی برای واژه غربی«سوبسید»است؛ چرا که از هر جهت برابر این واژه است «.

-«امروز نوجوانی که از مدرسه اخراج شده بود به جرم سرقت دستگیر شد. همه نوجوانانی که نتوانند در مدرسه درس بخوانند به فساد و جنایت کشیده می شوند».

-«مردم کشورهای فقیر زیاد عمر نمی کنند. بنابراین فرهنگ و تمدن این کشورها در تاریخ نباید سابقه طولانی داشته باشد».

-«او در مؤسسه ای بسیار مهم و معتبر کار می کند. بنابراین، باید شخص مهمی باشد».

-«قوانین جزایی اسلام 1400 سال پیش آمده است. بنابراین، نباید انتظار داشت که این قوانین بتوانند به مشکلات حقوقی جوامع امروزی پاسخ دهند».

آنچه ذکر شد و موارد بسیار دیگری از این دست، استدلال هایی هستند که ذهن در جریان اندیشه ترتیب می دهد و در بسیاری از آنها خواسته یا ناخواسته دچار غلط و خطا می شود. این واقعیت( خطاپذیری ذهن )به لحاظِ تاریخی، انگیزه اصلی برای تدوین دانشی به نام منطق بوده است. در نتیجه، مبارزه با این آفتِ ذهنی یکی از رسالت های اصلی علم منطق به شمار می رود. در میان همه مباحث این علم، صناعت مغالطه بیش از هر بحثِ دیگری عهده دار چنین مسؤولیتی است.

تعریف مغالطه

مغالطه در لغت به معنای سوق دادن شخص دیگر به غلط و نیز اشتباه کاری) خود فرد) است و در اصطلاحِ منطق، استدلالی است که واجد ارکان و شرایط استدلال به لحاظ ماده یا صورت و یا هر دو نباشد؛ مثلاً از ارکان قیاس – که نوعی استدلال است – تکرار حد اوسط

[شماره صفحه واقعی : 180]

ص: 2170

به طور کامل و به معنای دقیق کلمه است، حال در مواضعی که حد اوسط در واقع تکرار نشده ولی چنین پنداشته شود که تکرار شده، مغالطه صورت گرفته است؛ مثل: انگور شیرین است. شیرین اسطوره داستانی است. پس انگور اسطوره داستانی است.

اغراض مغالطه

مغالطه به معنای تعمّد در به غلط اندازی دیگری با دو انگیزه می تواند تحقق یابد:

1- انگیزه حق. گاه ممکن است شخص مغالط به غرضی صحیح، دیگری را به اشتباه سوق دهد، به قصد امتحانِ مخاطب و یا به منظور تنبیه طرف مقابل برای اصرار نکردنِ او بر نظر اشتباه خود. در صورت اوّل به قیاس مغالطی«امتحان»و در صورت دوم به آن«عناد»می گویند.

2- انگیزه باطل. گاهی مغالِط با اهدافی نادرست، مانند ریا، برتری و تفوق بر دیگران دست به مغالطه می زند. اساس شکل گرفتن چنین انگیزه ای این است که مغالِط بخواهد قبل از آراسته شدن به حکمت و مقتضای عقل، خود را در جامه عالمان ظاهر کند. چنین افرادی چاره ای جز تمسک به انواع مغالطه ندارند. تنها راه مقبولیت کلام ایشان در میان ظاهر بینان، استفاده از مغالطه و شهرت دروغین به علم و فرزانگی است.

فایده مغالطه

فراگیری این صناعت برای انسان از چند جهت می تواند مفید باشد:

1- در مقام استدلال با دانستن مواضع غلط، خود را از وقوع در آن حفظ می کند؛

2- خود را از تأثیرپذیری مغالطه در امان نگه می دارد؛

3- از سقوط انسان های دیگر در دام مغالطه جلوگیری می کند؛

4- در موارد ضروری که مغالِطِ لجوج جز با مغالطه تسلیم نمی شود، می تواند با مغالطه وی را مغلوب سازد.

اجزای مغالطه

این فن دارای دو جزء است:

1- اجزای درونی(اصلی ). منظور از آن اجزای تشکیل دهنده استدلال مغالطی است، اعم

[شماره صفحه واقعی : 181]

ص: 2171

از قضایایی که ماده استدلال را تشکیل می دهند و یا صورتی که شکل استدلال را تعیین می کند.

2- اجزای بیرونی( عَرَضی ). مراد از آن، اموری خارج از استدلال مغالطی است که اگرچه بیرون از متن استدلال قرار دارند؛ اما در عین حال موجب قبول نتیجه استدلال نادرست می شوند. (1) برخی از اجزای بیرونی مغالطه عبارتند از:

الف) تحقیر مخاطب و برانگیختن خشم او، مثلاً از طریق ذکر عیب های جسمانی و یا طرح نواقص و کمبودهای علمی طرف مقابل) مغالطه ایجاد خشم، مغالطه انگیزه و انگیخته، مغالطه توهین مغالطه هر بچه مدرسه ای می داند)؛

ب) فریاد و هیاهو و حرکاتی که هیجان کاذبی در مخاطب ایجاد کند تا او را مغلوب و خود را پیروز نشان دهد،( مغالطه هیاهو، مغالطه پارازیت، مغالطه تکرار )؛

ج) به کار بردن الفاظ و اصطلاحات مهجور و نامأنوس، به طوری که مخاطب به دلیل نشناختن اصطلاحات مذکور از پاسخ دادن مناسب عاجز بماند( مغالطه فضل فروشی )؛

د) مطرح کردن مطالب بی ربط و زاید، به طوری که ذهن مخاطب پراکنده شود و نتواند رشته استدلال را پی گیری کند و در تشخیص نتیجه و پاسخ دادن مناسب ناتوان بماند( مغالطه نکته انحرافی، شوخی بی ربط )؛

ه (تفسیر و تأویل سخن مخاطب، به گونه ای که شبیه به امری غیر واقع و خلاف مشهور شود، یا با افزودن لواحقی به سخن مخاطب یا کاستن از آنچه او بیان کرده، نتایجی خلاف واقع یا مشهور اخذ کند و به آن شخص نسبت دهد.( مغالطه تحریف، مغالطه تفسیر نادرست ).

شایان توجه است که ترفندهای مغالطه به عنوان اجزای بیرونی در تحقق سفسطه تأثیر بسیار دارد و از آن رو که روش های زمینه ساز برای مغالطه بسیار متنوع است، استقصای کامل این امور و قانونمند کردن آنها به طور کامل میسور نیست. (2)

[شماره صفحه واقعی : 182]

ص: 2172


1- از آن جا که مَقْسَمِ صناعات خمس، استدلال است و اجزای بیرونی مغالطه اموری خارجی از استدلال هستند، نامیدن این قسم به اجزای مغالطه، تعبیری مسامحی است.
2- برخی دیگر از مغالطه های بیرونی عبارتند از: تهمت، سؤال مرکب، مطالب بی ربط ، بار برهان را به گردن طرف مقابل انداختن یا طلب برهان از مخالفان ، تغییر موضع دادن ، هر بچه مدرسه ای می داند ، بستن راه استدلال ، مسموم کردن چاه ، تله گذاری ، واژهای گرانبار یا بار ارزشی کلمات ، توسل به احساسات ( تهدید ، تطمیع ، جلب ترحّم اندیشی ، عوام فریبی ) ، حرف شما مبهم است ، این که چیزی نیست ، تکذیب ، این که مغالطه است ، منشأ ( ژنتیک ) ، مناقشه در مثال ، تخصیص ، بهانه ، توسل به معنای تحت اللفظ ( هرس مصداقی ) ، استثنای قابل چشم پوشی ، خودت هم یا تو نیز همین طور، غایت خامی یا تبعیض طلبی یا حمایت خاص ، رها نکردن پیش فرض ، البته امّا .
موضوع صناعت مغالطه

موضوعاتی که مغالطه در آنها رخ می دهد، منحصر به مسأله ای خاص نیست. در هر زمینه ای، اعم از مسائل عقلی، غیر عقلی، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و … ممکن است مغالطه رخ دهد.

مواد و مبادی صناعت مغالطه

قضایایی که در مغالطه به کار می روند وهمیّات و مشبهاتند. منظور از وهمیات به کار رفته در صناعت مغالطه، آن دسته از قضایایی است که قوه وهم بر خلاف عقل آن ها را صادق و بدیهی می شمارد، مانند حکم وهم در امور عقلی، مثل«هر چه قابل اشاره نباشد موجود نیست».

مراد از مشبّهات نیز قضایای کاذب شبیه به یقینیات و بدیهیات مثل«انسان شیر می خورد»)در حالی که مراد از شیر، حیوانِ درنده باشد)؛ و همچنین قضایای کاذب شبیه به مشهورات است. مثل«خداوند نور است»)در حالی که مقصود از نور، نور محسوس باشد).

چنانچه مغالطه شبیه به برهان بوده و از قضایای کاذب شبیه به یقینیات تشکیل شده باشد«سفسطه»نامیده می شود و اگر شبیه به جدل بوده و از قضایای کاذب شبیه به مشهورات فراهم آمده باشد«مشاغبه»نامیده می شود.

[شماره صفحه واقعی : 183]

ص: 2173

چکیده

1- آدمی برای کشف واقعیت راه های متعددی را بر می گزیند که برخی درست و برخی نادرست است؛ به عبارتی دیگر انسان در بسیاری از استدلال ها خواسته یا ناخواسته دچار غلط و خطا می شود.

2- خطاپذیری ذهن، انگیزه اصلی برای تدوین منطق بوده است و مغالطه در این دانش بیش از هر بحث دیگری عهده دار مبارزه با آفت خطاپذیری ذهن است.

3- مغالطه استدلالی است که واجد ارکان و شرایط لازم به لحاظ ماده یا صورت و یا هر دو نباشد.

4- مغالطه علاوه بر ساختار منطقی و یا مواد مشابه باید برای نقض و ابطال ادعایِ مخالف اقامه شود.

5- مغالطه می تواند بر اساس انگیزه صحیح یا باطل اقامه شود.

6- فایده مغالطه عبارت است از:

الف) حفظ اندیشه از وقوع در خطا؛

ب) ایمنی از تأثیرپذیری؛

ج) حفظ دیگران از سقوط در دام مغالطه؛

د) غلبه بر مغالِطِ لجوج و تسلیم او.

7- اجزای مغالطه دو دسته اند:

الف) اجزای درونی( اصلی )که عبارتند از صورت و موادِ تشکیل دهنده مغالطه؛

ب) اجزای بیرونی( عَرَضی )که عبارتند از اموری که خارج از متن مغالطه قرار دارند و به طور غیرمستقیم ذهن را به خطا انداخته، موجب قبول نتیجه استدلال مغالطی می شوند؛ مانند تحقیر مخاطب، طرح مطالب بی ربط و به کار بردن اصطلاحات نامأنوس، تأویل سخن مخاطب به امور غیر واقع و خلاف مشهور و …

8- موضوع مغالطه به مسأله خاصی محدود نیست.

[شماره صفحه واقعی : 184]

ص: 2174

پرسش

1- چه صناعتی بیش از بقیه مباحث منطق عهده دار مبارزه با خطاپذیری ذهن است؟

2- مغالطه را تعریف کنید.

3- سفسطه و مشاغبه را تعریف، و بیان کنید که به کار برنده آنها چه نام دارد؟

4- چگونه مغالطه با انگیزه صحیح به کار می رود؟

5- توضیح دهید که انگیزه باطل در کاربرد مغالطه کدام است؟

6- فواید مغالطه چیست؟

7- اجزای مغالطه را نام ببرید و توضیح دهید.

8- موارد اجزای بیرونی را بیان کنید.

9- موضوع صناعت مغالطه کدام است؟) توضیح دهید).

خودآزمایی

1- اگر فردی در جایی که نتیجه قیاس جزیی است، نتیجه ای کلی استنتاج کند، کدام یک از صناعات خمس را به کار برده است؟

الف) شعر. ب) خطابه. ج) مغالطه. د) برهان و جدل.

2- خوارج نهروان با طرح شعار«لا حکم الاّ للَّه»و نفی حکمیت، به کدام صنعت منطقی تمسک می جستند؟

الف) جدل استنتاج باطل از حق. ب) جدل تعمیم ناروا.

ج) سفسطه استقرای ناقص. د) مغالطه استنتاج باطل از حق.

3- اجزای مغالطه کدام است؟

الف) درونی – بیرونی. ب) درونی – اصلی.

ج) بیرونی – عرضی. د) درونی – لفظی.

4- مغالطه به انگیزه تنبیه طرف مقابل برای اصرار نکردن او بر نظر اشتباه خود چه نام دارد؟

الف) عناد. ب) امتحان. ج) سفسطه. د) تبکیت.

5- مغالطه صناعتی است که به … … واقع می شود؟

الف) انگیزه حق. ب) انگیزه باطل. ج) انگیزه حق یا باطل. د) انگیزه اثبات حق.

6- تحقیر مخاطب و استفاده از الفاظ و اصطلاحات مهجور در کدام دسته از اجزای مغالطه قرار دارد؟

الف) بیرونی. ب) درونی. ج) معنوی. د) لفظی.

7- از میان صناعات خمس کدام یک بیش از صناعات دیگر عهده دار مبارزه با آفت خطاپذیری ذهن است؟

الف) مغالطه. ب) جدل. ج) برهان. د) خطابه.

8- اموری که به طور غیر مستقیم ذهن را به خطا می اندازند چه نامیده می شوند؟

الف) اجزای اصلی. ب) اجزای عرضی. ج) امور لفظی. د) امور معنوی.

[شماره صفحه واقعی : 185]

ص: 2175

9- مغالطه مفید تصدیق جازم است و در آن اعتبار شده است که،

الف) حق باشد. ب) حق نباشد.

ج) مسلّم باشد. د) مطابق واقع باشد.

10- وهمیات قضایایی کاذب اند که … حکم می کنند.

الف) مقابل عقل. ب) مطابق عقل.

ج) مطابق احساس آدمی. د) مقابل احساس آدمی.

11- موضوع صناعت مغالطه عبارت است از:

الف) مسائل غیر عقلی. ب) هر مسأله ای که برهان در آن راه ندارد.

ج) مسائل عقلی و غیر عقلی. د) هر مسأله ای که جدل و برهان در آن راه ندارد.

12- اگر کسی به جای نقد ادّعای طرف مقابل، چنین بگوید: «ادّعای شما اساساً ارزش و اعتباری ندارد زیرا معتقدان به آن افرادی فاسد و هرزه اند که چندین بار به جرم دزدی دستگیر شده اند.»از … … … است.

الف) مغالطه استفاده نکرده. ب) مغالطه بیرونی توهین استفاده کرده.

ج) مغالطه بیرونی هیاهو استفاده کرده. د) مغالطه بیرونی هیاهو استفاده کرده.

13-«تظاهر به این که من باسواد و دارای فضل و کمال هستم پس سخنم را بپذیرید»در واقع … … است.

الف) مغالطه بیرونی تکرار مدّعا. ب) مغالطه بیرونی فضل فروشی.

ج) مغالطه بیرونی تحریف. د) مغالطه بیرونی شوخی بی ربط.

14- اگر مستدل به جای اقامه استدلال بر مدّعای خود چنین بگوید: «این یک قضیه بدیهی است و هر کودکی آن را درک می کند»از … … … استفاده کرده است.

الف) مغالطه بیرونی هر بچه مدرسه ای می داند. ب) مغالطه بیرونی شوخی بی ربط.

ج) مغالطه بیرونی تحریف. د) مغالطه بیرونی تفسیر نادرست.

15- مغالطه به انگیزه آزمایش طرف مقابل چه نام دارد؟

الف) عناد. ب) امتحان. ج) سفسطه. د) تبکیت.

16- مواد به کار رفته در صناعت مغالطه عبارت است از:

الف) وهمیات(احکام وهم در امور حسّی ). ب) وهمیات(احکام وهم در امور عقلی ).

ج) وهمیات و مظنونات. د) وهمیّات(احکام وهم در امور عقلی )و مشبّهات.

17- در صناعت مغالطه … … … استدلال مطابق با حق باشد.

الف) شرط شده است. ب) شرط نشده است.

ج) ترجیح دارد. د) می تواند.

18- استدلال مغالطی مفید … … … …

الف) تصدیق جازم است. ب) تصدیق جازم نیست. ج) تصدیق نیست. د) فایده ای نیست.

19- مشبّهات به کار رفته در صناعت مغالطه همواره قضایای … … … است.

الف) شبیه به یقینیات. ب) شبیه به بدیهیات.

ج) شبیه به مشهورات. د) شبیه به یقینیات و مشهورات.

20- این استدلال«خداوند نور است. هر نوری محسوس است. بنابر این خداوند محسوس است.»چه نام دارد؟

الف) مشاغبه. ب) سفسطه. ج) شعر. د) خطابه.

[شماره صفحه واقعی : 186]

ص: 2176

برای تفکّر بیشتر

1- آیا در تبیین اجزای مغالطه بین منطقیون قدیم و جدید تفاوتی وجود دارد؟

2- با توجّه به این که مواد صناعت مغالطه مشبهات و وهمیّات است آیا تعریف عرضه شده از مغالطه جامع و مانع است؟

3- آیا می توانید برای انواع مغالطه بیرونی، که در پانوشت بیان شد، مثالی ذکر کنید؟

4- آیا فراگیری مغالطه برای کسی که در غیر اجتماع انسانی می زید، لازم است؟

[شماره صفحه واقعی : 187]

ص: 2177

درس20 : مغالطه2
اهداف کلّی

اهداف کلّی درس بیستم این است که دانش پژوه:

1- جایگاه مغالطه منطقی را بشناسد؛

2- با انواع مغالطه آشنا شود.

اهداف رفتاری

دانش پژوه محترم، انتظار می رود پس از فراگیری این درس بتوانید:

1- استدلال مباشر مغالطی را توضیح دهید؛

2- قیاس مغالطی را توضیح دهید؛

3- ارکان و شرایط قیاس را که فقدان هر یک منشأ مغالطه می شود، بیان کنید؛

4- استقرا و تمثیل مغالطی را توضیح دهید.

[شماره صفحه واقعی : 188]

ص: 2178

انواع مغالطه

اشاره

از بحث های گذشته دانستیم که اگر استدلال واجد ارکان یا شرایط لازم به لحاظ ماده یا صورت و یا هر دو نباشد، استدلالی مغالطی است. بنابر این، انواع مغالطه به تعداد ارکان و شرایط انواع استدلال – به لحاظ ماده و صورت – است.

از آن جا که استدلال به دو گونه مباشر و غیر مباشر تقسیم می شود و هر یک نیز دارای انواعی است، باید در هر نوع ارکان و شرایط مخصوص به آن – به لحاظ ماده و صورت – بررسی شود، تا خطا در هر گونه استدلال به درستی شناخته شود.

الف) استدلال مباشر

دانسته شد که اگر استنتاج و اکتساب یک تصدیق تنها از یک قضیه دیگر باشد، استدلال مباشر نامیده می شود. با انواع استدلال مباشر در بحث های گذشته آشنا شدید. حال اگر در هر نوع رعایت ارکان و شرایط آن نشود، (1) مغالطه صورت گرفته است؛ (2) مثلاً نقیض موجبه کلیه، سالبه کلیه دانسته شود؛ آن گاه از کذب قضیه«هر حیوانی انسان است»صدق قضیه«هیچ حیوانی انسان نیست»نتیجه گرفته شود و یا مثلاً از صدق قضیه موجبه کلیه، صدق عکس آن به همان صورت(موجبه کلیه )توهّم شود؛ مانند این که وقتی می گویند«هر شیء مادی موجود است»توهّم شود که«هر موجودی شیء مادی است». و یا مثلاً از قضیه«بعضی معصومین پیامبر نیستند»توهّم شود که«بعضی پیامبران معصوم نیستند»زیرا گفته شد که سالبه جزئیه عکس مستوی ندارد.

ب) استدلال غیر مباشر

قیاس
اشاره

قیاس به لحاظ ماده و صورت دارای ارکان و شرایطی است که فقدان هر یک منشأ مغالطه می شود.

برخی از ارکان و شرایط قیاس

[شماره صفحه واقعی : 189]

ص: 2179


1- از آن جا که ارکان و شرایط انواع استدلال مباشر به تفصیل و یکجا بیان شد، از ذکر مجدد آن خودداری می کنیم.
2- اگر این نوع مغالطه در عکوس باشد، آن را مغالطه ایهام انعکاس گویند .

1- تشکیل قیاس از دو مقدمه جدا از هم، که هر کدام در حقیقت یک قضیه باشد. (1)

بنابر این، در مثال«فقط انسان شاعر است. هر شاعری حیوان است. پس فقط انسان حیوان است»مغالطه صورت گرفته، چرا که در این استدلال، قضیه اوّل ترکیبی از دو قضیه است: «انسان شاعر است»و«غیر انسان شاعر نیست». (2)

2- تکرار حد اوسط

قیاس باید مشتمل بر حد اوسطی باشد که به طور کامل و به معنای دقیق کلمه تکرار شود. حال در مواضعی که حد اوسط در واقع تکرار نشده ولی چنین پنداشته شود که تکرار شده، مغالطه صورت گرفته است. منشأ این پندار آن است که یک لفظ دارای معانی متعدد است و این لفظ در یک مقدمه به یک معنا و در مقدمه دیگر به معنای دیگر به کار گرفته شده است.

آنچه درباره این مغالطه باید در نظر داشت، این است که منشأ تعدد معنای یک لفظ گاهی جوهر لفظ است و گاهی هیأت آن و گاهی ترکیب آن با الفاظ دیگر. برای اهمیت این نوع مغالطه به بررسی بیشتر درباره منشأ تعدد معنای لفظ می پردازیم.

الف) جوهر لفظ: این در جایی است که دلالت لفظ بر معانی متعدد به سبب ماده لفظ باشد و هیأت لفظ و ترکیب آن با الفاظ دیگر نقشی در این تعدد نداشته باشد؛ مثل انگور شیرین است. شیرین اسطوره داستانی است. پس انگور اسطوره داستانی است. (3)

تعدد معانی لفظ واحد اعم است از این که به علت اشتراک لفظی باشد و یا نقل، مجاز، استعاره، تشبیه، اطلاق و تقیید و …

ب) هیأت لفظ: این در جایی است که منشأ تعدد معنای لفظ، هیأت باشد. حال چه هیأت ذاتی(صرفی )؛ مانند: «خداوند مختار است. هر مختاری معلول است. پس خداوند معلول است». (4) و چه هیأت عرضی(اعراب و اِعجام )؛ مانند: خداوند موجَب است. هر موجَبی معلول است. پس خداوند معلول است. (5)

ج) ترکیب: منشأ تعدد، ترکیب است؛ یعنی لفظ از حیث ماده و هیأت بر معانی متعدد

[شماره صفحه واقعی : 190]

ص: 2180


1- قیاس مرکب که بیش از دو مقدمه دارد، در حقیقت بیش از یک قیاس است.
2- این مغالطه را، مغالطه جمع مسائل در یک مسأله گویند.
3- این مغالطه را، مغالطه اشتراک اسم گویند.
4- این مغالطه را، مغالطه اشتراک هیأت گویند.
5- این مغالطه را، مغالطه اعراب و اِعجام گویند.

دلالت نمی کند ولی از آن جا که با الفاظ دیگر ترکیب شده، دلالت بر معانی متعدد می کند. این قسم نیز به گونه های متعددی است:

– گاهی نفس ترکیب اقتضای تعدد می کند؛ مانند«اگر کسی در حق امام علی علیه السلام چیزی بگوید او شایسته آن است. لیکن کسی در حق امام علی علیه السلام چیزی گفته است. پس او شایسته آن است». (1)

– گاهی توهّم وجود ترکیب اقتضای تعدد می کند: مثل«عدد پنج زوج و فرد است. هر عددی که زوج و فرد باشد زوج است. پس عدد پنج زوج است». (2)

– گاهی توهّم عدم وجود ترکیب اقتضای تعدد می کند؛ مثل«آب ئیدروژن و اکسیژن است. ئیدروژن و اکسیژن قابل احتراق اند. پس آب قابل احتراق است». (3)

3- اگر قیاس، اقترانی است، شرایط مخصوص به هر شکل و اگر استثنایی است، شرایط عمومی و مخصوص به انفصالی و اتصالی در آن رعایت شود؛ مثلاً در شکل اوّل گفته شد که صغری باید موجبه باشد. بنابر این، در مثال«حسین پزشک نیست. هر پزشکی عالم است. پس حسین عالم نیست»مغالطه صورت گرفته است و یا مثلاً در قیاس استثنایی اتصالی گفته شد که از وضع تالی نمی توان وضع مقدم را نتیجه گرفت. بنابر این، در مثال«اگر باران باریده باشد زمین خیس است. لیکن زمین خیس است. پس باران باریده است.»مغالطه صورت گرفته است.

4- شرایط مخصوص ماده قیاس در آن رعایت شود.

قیاس به لحاظ ماده – بدون در نظر گرفتن مغالطه که محل بحث است – به چهار نوع تقسیم می شود. با انواع آن تعریف و شرایط هر یک در بحث های گذشته آشنا شدید؛ مثلاً در برهان گفته شد که مقدمات باید یقینی باشد. (4) حد اوسط علت علم به ثبوت اکبر برای اصغر باشد و … حال هر کدام از این شرایط رعایت نشود، مغالطه صورت می گیرد؛ مثل این که» وزیری

[شماره صفحه واقعی : 191]

ص: 2181


1- این مغالطه را، مغالطه ممارات گویند.
2- این مغالطه را، مغالطه ترکیب مفصل گویند.
3- این مغالطه را، مغالطه تفصیل مرکب گویند.
4- گاهی اوقات مواد استدلال، شبیه به یقینی (در برهان) و یا شبیه به مشهور و … است. اگر منشأ این امر، آن باشد که جزء اصلی حذف شود و بدلش جایگزین آن گردد. مغالطه را اخذ ما بالعرض مکان بالذات گویند و اگر منشأ آن این باشد که جزء اصلی به نحو صحیح ذکر نشده باشد آن را مغالطه سوء اعتبار حمل گویند.

دلیل عدم موفقیت خود را نازک شدن لایه ازن در جو بداند «این استدلال، مغالطی است؛ چرا که رابطه علیت بین لایه ازن و عدم موفقیت وزیر وجود ندارد. (1)

6- شرایط مخصوص به نتیجه رعایت شود.

نتیجه به لحاظ کم و کیف دارای قواعدی است که باید رعایت شود؛ مثلاً در شکل سوم همواره نتیجه جزئیه خواهد بود هرچند صغری و کبری هر دو موجبه کلیه باشد. بنابر این، در مثال«هر شاعری حیوان است. هر شاعری انسان است. پس هر حیوانی انسان است»مغالطه صورت گرفته است.

ممکن است، این سؤال به ذهن برسد که بحث ما درباره استدلال مغالطی بود، حال آن که در این قسم مغالطه در نتیجه واقع شده است. در پاسخ می گوییم: از آن جا که قبل از تشکیل استدلال، مطلوبی داریم که به وسیله استدلال می خواهیم آن را اثبات کنیم، می توان گفت که در حقیقت استدلال ما، استدلالی مغالطی است. چرا که برای اثبات مطلوبی چیده شده که به وسیله این استدلال ثابت نمی شود؛ بنابر این، استدلال ما برای اثبات این مطلوب، استدلالی نادرست است.

استقرا و تمثیل

در بحث های گذشته با ارکان و شرایط استقرا و تمثیل آشنا شدید. حال می گوییم: فقدان هر یک از این امور سبب مغالطه می شود. مثلاً در استقرای ناقص اگر بدون تکرار مشاهده و یا مشاهده مواردی بسیار اندک که برای حکم کلی کافی نباشد، حکمی کلی آورده شود، مغالطه صورت گرفته است؛ مثل این که با مشاهده یک یا تعداد محدودی ایرانی قد کوتاه، حکم شود: که همه ایرانی ها قد کوتاه هستند و یا در تمثیل مثلاً اگر بدون وجود جامع حکمی از موضوعی به موضوع دیگر سرایت داده شود، مغالطه صورت پذیرفته است.

[شماره صفحه واقعی : 192]

ص: 2182


1- برای قیاس استثنایی نیز شرایطی است که به دلیل وضوح و تطویل کلام از ذکر آن خودداری می کنیم.
چکیده

1- اگر استدلال واجد ارکان یا شرایط لازم به لحاظ ماده یا صورت و یا هر دو نباشد، استدلالی مغالطی است.

2- انواع مغالطه به تعداد ارکان و شرایط انواع استدلال به لحاظ ماده و صورت است.

3- اگر در هر نوع از استدلال مباشر، رعایت ارکان و شرایط آن نشود، مغالطه صورت گرفته است.

4- قیاس از حیث ماده و صورت دارای ارکان و شرایطی است که فقدان هر یک منشأ مغالطه می شود.

ارکان و شرایط قیاس عبارتند از:

الف) تشکیل قیاس از دو مقدمه جدا از هم که هر کدام در حقیقت یک قضیه باشد؛

ب) تکرار حد اوسط؛

ج) سه حد قیاس متغایر باشند؛

د) اگر قیاس اقترانی است، شرایط مخصوص به هر شکل و اگر استثنایی است، شرایط عمومی و مخصوص به انفصالی و اتصالی در آن رعایت شود؛

ه (شرایط مخصوص به ماده قیاس در آن رعایت شود؛

و (شرایط مخصوص به نتیجه رعایت شود؛

ز (استقرا و تمثیل ارکان و شرایطی دارند که فقدان هر یک منشأ مغالطه است:

[شماره صفحه واقعی : 193]

ص: 2183

پرسش

1- استدلال مباشر مغالطی را با ذکر مثال توضیح دهید.

2- قیاس مغالطی را همراه مثال توضیح دهید.

3- ارکان و شرایط قیاس را که فقدان هر یک منشأ مغالطه می شود، بیان کنید.

4- استقرا و تمثیل مغالطی را همراه مثال توضیح دهید.

5- بیان کنید که چرا اگر شرایط مخصوص به نتیجه رعایت نشود استدلال مغالطی است؟

خودآزمایی

1- استدلال«فقط امور مادی قابل رؤیت هستند. هر چیزی که قابل رؤیت باشد موجود است. پس فقط امور مادی موجود هستند»مغالطی است؛ زیرا

الف) حد اوسط ندارد. ب) حدود متغایر نیستند.

ج) از بیش از دو مقدمه تشکیل شده است. د) شرایط مخصوص به نتیجه در آن رعایت نشده است.

2- استدلالِ«هر انسانی حیوان است. هر ناطقی انسان است. پس همه حیوان ها ناطق هستند»مغالطی است؛ چرا که

الف) شرایط مخصوص به شکل چهارم در آن رعایت نشده است.

ب) شرایط مخصوص به ماده در آن رعایت نشده است.

ج) شرایط مخصوص به نتیجه در آن رعایت نشده است.

د) حدود متغایر ندارد.

3- استدلال«مهندسان راه و ساختمان برای مردم نقشه می کشند. هر کسی برای مردم نقشه بکشد قابل اعتماد نیست. بنابراین، مهندسان راه و ساختمان غیرقابل اعتمادند»مغالطی است؛ زیرا

الف) حد اوسط ندارد. ب) شرایط مخصوص به نتیجه در آن رعایت نشده.

ج) از بیش از دو مقدمه تشکیل شده است. د) شرایط مخصوص به شکل اوّل در آن رعایت نشده است.

4- اگر از صدق قضیه«بعضی حیوان ها انسان نیستند»، صدق«بعضی غیر حیوان ها غیر انسان نیستند»توهم شود، مغالطه صورت گرفته است؛ زیرا

الف) سالبه جزئیه، نقص موضوع معتبر ندارد. ب) سالبه جزئیه نقض طرفین معتبر ندارد.

ج) عکس نقیض مخالف سالبه جزئیه موجبه جزئیه است. د) این استدلال در واقع مغالطی نیست.

5- استدلال» اگر کشور آمریکا خواهان روابط صادقانه با ایران باشد، به ارتباطات فرهنگی و ورزشی توجه خاصی خواهد کرد. – شواهد قطعی نشان می دهد که – آنان به ارتباطات فرهنگی توجه خاصی کرده اند. پس کشور آمریکا خواهان روابط صادقانه با ایران است.

الف) شرایط مخصوص به نتیجه در آن رعایت نشده است.

ب) شرایط مخصوص به قیاس استثنایی اتصالی در آن رعایت نشده.

ج) از دو مقدمه جدا از هم تشکیل نشده است.

د) این قیاس، مغالطی نیست.

[شماره صفحه واقعی : 194]

ص: 2184

6- استدلال«هر پدری فرزنددار است. هر فرزند داری ازدواج کرده است. پس هر پدری ازدواج کرده است»مغالطه است؛ چرا که

الف) حد اوسط تکرار نشده است. ب) از دو مقدمه جدا از هم تشکیل نشده است.

ج) سه حد متغایر ندارد. د) این استدلال، اساساً مغالطی نیست.

7- استدلال«خانه گچ، آهن و آجر است. گچ، آهن و آجر کیلویی به فروش می رسد. پس خانه کیلویی به فروش می رسد»مغالطی است؛ زیرا

الف) شرایط مخصوص به نتیجه در آن رعایت نشده. ب) حد اوسط تکرار نشده است.

ج) حدود آن متغایر نیست. د) از بیش از دو مقدمه تشکیل شده است.

8- اگر از صدق«هیچ انسانی درخت نیست»صدق«همه غیر درختها انسان هستند»، توهم شود، مغالطه صورت گرفته است؛ چرا که

الف) عکس نقیض مخالف سالبه کلی، موجبه جزئی است. ب) عکس نقیض مخالف سالبه کلی، سالبه جزئی است.

ج) نقض طرفین سالبه کلی، موجبه جزئی است. د) این استدلال اساساً مغالطی نیست.

9-استدلال«خداوند موجود است. هر موجودی مادی است. پس خداوند مادی است»مغالطی است؛ زیرا

الف) حد اوسط ندارد. ب) شرایط مخصوص به شکل اول در آن رعایت نشده.

ج) شرایط مخصوص به نتیجه در آن رعایت نشده. د) شرایط مخصوص به ماده در آن رعایت نشده.

10- استدلال«هر انسانی حیوان است. هیچ اسبی انسان نیست. پس هیچ حیوانی اسب نیست.»مغالطی است؛ زیرا

الف) شرایط مخصوص به شکل چهارم در آن رعایت نشده. ب) شرایط مخصوص به ماده در آن رعایت نشده.

ج) حد اوسط ندارد. د) شرایط مخصوص به نتیجه در آن رعایت نشده.

11- استدلال«اگر کسی پرخوری کند، در معرض انواع بیماری ها قرار خواهد گرفت. لیکن احمد پرخوری نمی کند. پس در معرض هیچ نوع بیماری نیست.»مغالطی است؛ چرا که

الف) شرایط مخصوص به نتیجه در آن رعایت نشده.

ب) شرایط مخصوص به قیاس استثنایی اتصالی در آن رعایت نشده.

ج) شرایط مخصوص به ماده در آن رعایت نشده. د) قضیه شرطی ندارد.

12- استدلال«هر چارپایی خونگرم است. هر میمونی خونگرم است. پس هر چارپایی میمون است»مغالطی است؛ چرا که

الف) حد اوسط تکرار نشده. ب) مقدمات اختلاف در کیف ندارند.

ج) شرایط مخصوص به نتیجه در آن رعایت نشده. د) شرایط مخصوص به ماده در آن رعایت نشده.

13- استدلال«حافظ شاعر است. شاعر کلی است. پس حافظ کلی است»مغالطی است؛ زیرا

الف) صغری موجبه است. ب) حد اوسط ندارد.

ج) مقدمات اختلاف در کیف ندارند. د) شرایط مخصوص به نتیجه در آن رعایت نشده است.

14- استدلال«فقط مردان مشتغل به قضا هستند. هر کس مشتغل به قضا است عادل است. بنابر این فقط مردان عادل اند»مغالطی است؛ زیرا

الف) شرایط مخصوص به نتیجه در آن رعایت نشده. ب) شرایط مخصوص به شکل اول در آن رعایت نشده.

ج) حدود متغایر ندارند. د) از بیش از دو مقدمه تشکیل شده است.

15- استدلال» اگر همسرتان تحصیلات دانشگاهی داشته باشد، در مشکلات زندگی می تواند به شما کمک کند. اما – متأسفانه – همسرتان تحصیلات دانشگاهی ندارد. بنابراین در مشکلات زندگی

[شماره صفحه واقعی : 195]

ص: 2185

نمی تواند به شما کمک کند «مغالطی است؛ زیرا

الف) قضیه شرطی ندارد. ب) شرایط قیاس استثنایی اتصالی در آن رعایت نشده.

ج) شرایط مخصوص به نتیجه در آن رعایت نشده. د) این استدلال، در واقع مغالطی نیست.

16- در استدلال«هر عسلی زرد و سیّال است. پس هر زرد و سیّالی عسل است.»چه مغالطه ای شده است؟

الف) ایهام انعکاس. ب) عدم تکرار حدّ اوسط.

ج) شرایط مخصوص به ماده در آن رعایت نشده است. د) شرایط تمثیل در آن رعایت نشده است.

17- اگر کسی گمان کند«ماست مانند دروازه است زیرا هر دو را می بندند»دچار چه مغالطه ای شده است؟

الف) عدم تکرار حدّ وسط. ب) مغالطه در تمثیل.

ج) مغالطه در استقرای ناقص. د) مغالطه در قیاس.

18- در استدلال«هوا تار است. تار یکی از آلات موسیقی است. بنابر این هوا یکی از آلات موسیقی است.»چه مغالطه ای رخ داده است؟

الف) عدم تکرار حدّ وسط. ب) شرایط مخصوص به نتیجه در آن رعایت نشده است.

ج) از بیش از دو مقدمه تشکیل شده است.

د) شرایط اختصاصی شکل اوّل قیاس اقترانی رعایت نشده است.

19- در استدلال«هیچ درختی انسان نیست. هر درختی رشد می کند. بنابر این بعضی انسان ها رشد نمی کنند.»چه مغالطه ای رخ داده است؟

الف) شرایط اختصاصی شکل سوم رعایت نشده است. ب) شرایط عمومی قیاس اقترانی رعایت نشده است.

ج) موجبه بودن کبری. د) کلیه بودن کبری.

20- در استدلال«هیچ دست فروشی نانوا نیست. هیچ نانوایی ماهیگیر نیست. بنابر این هیچ دست فروشی ماهیگیر نیست.»… … … رعایت نشده است.

الف) شرایط عمومی قیاس اقترانی. ب) سالبه بودن کبری.

ج) جزئیه بودن صغری. د) جزئیه بودن کبری.

[شماره صفحه واقعی : 196]

ص: 2186

برای تفکّر بیشتر

1- موارد سیزده گانه مغالطه را آن گونه که در کتاب های رایج منطقی بیان شده است تعیین کنید.

2- آیا می توان تمام یا بیشتر مغالطه هایی که را منطق دانان جدید مغرب زمین بیان کرده اند در انواع سیزده گانه مغالطه جای داد؟

3- آیا می توان«مغالطه ژورنالیستی»یا «مغالطه روزنامه ای» را نوع خاصی از مغالطه دانست؟ توضیح دهید

[شماره صفحه واقعی : 197]

ص: 2187