طلبه یار ، همیار و دستیار علمی، فرهنگی و تبلیغی طلاب و روحانیون

امروز: 1402/12/29

پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ، واسطه ی فیض الهی

فیش منبر طلبه یار
سخنران: حجت الاسلام و المسلمین میرباقری
یکی از مقاماتی که برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم و معصومین ثابت است مقام شفاعت می باشد. شفاعت به مفهوم عام واسطه شدن برای فیض خدا است.

پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ، واسطه ی فیض الهی

«وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَکَ عَسى أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً [1]» یکی از مقاماتی که برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم و معصومین ثابت است مقام شفاعت می باشد. شفاعت به مفهوم عام واسطه شدن برای فیض خدا است. مقام شفاعت مقام وساطت برای رساندن خیر و برکاتی است که از طرف خدای متعال به همه ی مخلوقات عنایت می شود. در روایات بیان شده که همه ی خوبی ها و برکاتی که به عالم می رسد به واسطه ی نبی اکرم صلی الله علیه و آله وسلم است؛ حتی طبق برخی از سخنان معصومین علیه السلام فیوضاتی که به امامان معصوم علیهم السلام می رسد نیز به واسطه ی این وجود مقدس و نورانی است. هر خیری که نازل می شود خدا ابتدا آن را به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم عنایت می کند، این برکات به واسطه ی ایشان به امامان معصوم و انبیا و از طریق آنها به امت های مختلف می رسد. معنای عام شفاعت و وساطت در فیض این است: «لا یَمْلِکُونَ الشَّفاعَةَ إِلاَّ مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمن[2]» این شفاعتی است که بدون اذن خدا اتفاق نمی افتد و بدون اِذن او احدی نمی تواند خیری به دیگری برساند.

دریافت فیوضات الهی به تناسب ظرفیت انسان

کسانی که از طرف خدا فیوضات را می رسانند این افراد پاکند «هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِکْ بِغَیْرِ حِساب[3]» خدای متعال ملک را به آنان عنایت نموده و اجازه داده به هر کیفیتی که بخواهند از آن ببخشند. موسی بن عشم می گوید: شخصی از امام صادق علیه السلام در مورد آیه ای سوالی نمود و حضرت جواب او را دادند. طولی نکشید شخص دیگری آمد و همین آیه را سوال کرد، حضرت جواب دیگری دادند. من خیلی نگران شدم که ما از شام آمدیم و آنجا قتاده را رها کردیم که « لَا یُخْطِئُ فِی الْوَاو[4]» به اندازه ی حرفی هم اشتباه نمی کند، اما این آقا به راحتی یک آیه را در فاصله ی زمانی کوتاهی متفاوت جواب می دهند. خیلی مضطرب شدم. نفر سوم آمد و همین آیه ی نورانی را سوال کرد، حضرت جواب سومی دادند. من کمی آرام شدم و متوجه شدم مسئله غفلت و فراموشی نیست. وقتی این افراد رفتند حضرت به من رو نموده و فرمودند: خدای متعال به سلیمان می فرماید: «هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِکْ بِغَیْرِ حِساب[5]» این ملک را به تو دادیم و با آن هر کار کنی حساب و کتابی از تو نمی کشیم. خدای متعال بالاتر از این مرتبه را به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم عنایت فرموده است: «ْ وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا[6]» آنچه پیامبر امر می کند انجام دهید و آنچه نهی می کند انجام ندهید. حضرت فرمودند: آنچه خدا به نبی اکرم عنایت فرموده به ما نیز عنایت شده است. « وَ عِنْدَکُمْ مَا نَزَلَتْ بِهِ رُسُلُهُ وَ هَبَطَت[7]» بنابراین ما با هرکس به تناسب ظرفیت او سخن می گوییم.

پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ، واسطه ی استقامت دیگران

«َ أَنَّ أَرْوَاحَکُمْ وَ نُورَکُمْ وَ طِینَتَکُمْ وَاحِدَةٌ طَابَتْ وَ طَهُرَت [8]» همه ی معصومین علیه السلام یک حقیقت و یک مقام دارند و سرشت، نور، طینت و روحشان یک حقیقت است. اما در عالم کثرت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم واسطه ی فیض برای معصومین نیز هستند و این امر به عالم دنیا اختصاص ندارد و در آخرت نیز این گونه است. امامان فرموده اند که در عالم آخرت «إِنَّ شِیعَتَنَا یَأْخُذُونَ بِحُجَزِنَا وَ نَحْنُ آخِذُونَ بِحُجْزَةِ نَبِیِّنَا وَ نَبِیُّنَا آخِذٌ بِحُجْزَةِ اللَّهِ[9]» ما دست به دامن پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، شیعیان دست به دامن ما و پیامبر نیز به خدای متعال متوسل هستند. این شفاعت، شفاعت عامّی است که نسبت به همه ی مخلوقات است. این شفاعت نسبت به عالم انسانی و سرپرستی اختیار و اراده ی انسان است. پیامبر واسطه ی هدایت است و پس از رسیدن هدایت، استقامت در راه نیز به واسطه و شفاعت پیامبر اتفاق می افتد. خدا به حضرت می فرمایند: «فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَکَ[10]» تو و کسانی که با تو به خدا روی آورده اند باید در راه خدا بر اساس مأموریت خودتان استقامت کنید. خدای متعال استقامت همراهان پیامبر را نیز از ایشان طلب نمودند، پس حضرت باید به نحوی استقامت کنند که همراهان را با خودشان به طرف خدای متعال ببرند. صبر و پایداری نبی اکرم صلی الله علیه و آله وسلم واسطه ی استقامت دیگران در راه است. اگر ایشان کمترین سستی و حتی ترک اولایی داشته باشند دیگران از ادامه راه و استقامت در راه خدا محروم می شوند.

پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ، شفاعت کننده ی استقامت

روایت: «شیّبتنی سورت هود» سوره ی هود مرا پیر کرده به خاطر آیه ی «ٍ فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَکَ[11]». امام خمینی در تفسیر این روایت می فرمودند: عبارت (فاستقم کما امرت) در آیات دیگر قرآن هم وجود دارد که به پیامبر امر می شود شما باید طبق مأموریتتان استقامت کنید؛ اما آنچه در سوره ی هود اضافه شده این عبارت است «و من تاب معک» یعنی خدا استقامت کسانی که رو به خدا آورده و با پیامبر همراه گشته اند را نیز از ایشان خواستند و این چیزی است که برای حضرت بسیار سخت است. این کار هم نوعی شفاعت است. پس از اینکه هدایت های عام که برای همه بوده در هر مرحله به واسطه ی ایشان نازل می شود برای امت خودشان هر کسی که در این راه قدم بر می دارد استقامت و پایمردیش با شفاعت نبی اکرم صلی الله علیه و آله وسلم حاصل می شود.

پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ، شفاعت کننده ی تطهیر ظاهری و باطنی

کسانی که در مسیر، آلودگی پیدا کرده اند (حتی به شرک خفی) پیامبر آنها را شفاعت و تطهیر می کنند. این طهارت و شفاعت شامل شفاعت ظاهری و باطنی است. لغزش هم در اعمال و هم در حالات و صفات اتفاق می افتد. گاهی لغزش های باطنی سرچشمه ی لغزش های ظاهری هستند و تا آنها اصلاح نشوند امکان تطهیر ظاهر و عمل فراهم نمی شود؛ پیامبر این لغزش ها را نیز شفاعت می کنند. اهل راه پس از هدایت به راه می آیند و صبر و استقامت می کنند، اما لمم و لغزش هایی دارند و قرآن فرموده مومن به لمم مبتلا می شود. خدای متعال می فرماید: «وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ لِیَجْزِیَ الَّذینَ أَساؤُا بِما عَمِلُوا وَ یَجْزِیَ الَّذینَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى[12]» خدا می فرماید: کسانی را که اهل احسان بوده اند به نیکی پاداش می دهد. در آیات دیگر خدای متعال می فرماید: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُون وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَکُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلاَّ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُون[13]» آنهایی که با خود حسنه بیاورند « مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ [14]» منظور حسنه و نیکی خاصی است که با الف و لام ذکر شده و هر کس که آن حسنه را بیاورد برای او بهتر از آن در نظر گرفته ایم و از سختی روز قیامت نیز در امان است، اما کسی که سیئه بیاورد « فَکُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ[15]» به رو در آتش جهنم می افتد و این پاداش عمل خود اوست.

منظور از حسنه و سیئه چیست؟

در کافی از امام علی علیه السلام نقل شده که فرمودند: «الْحَسَنَةُ مَعْرِفَةُ الْوَلَایَةِ وَ حُبُّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ وَ السَّیِّئَةُ إِنْکَارُ الْوَلَایَةِ وَ بُغْضُنَا أَهْلَ الْبَیْت[16]» حسنه شناخت مقام امامت و ولایت و محبت ماست و سیئه نیز انکار ما و دشمنی و بغض ماست. پس کسانی که حقیقت ولایت را دارند دارای این احسان هستند و خدای متعال آنها را به نیکی پاداش می دهد.

ولایت مانع لغزش است

خدا در آیه ی بعدی در سوره ی نجم، الذین احسنوا را توضیح میدهد و می فرماید: « الَّذینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ إِلاَّ اللَّمَمَ [17]» می فرماید: « الَّذینَ أَحْسَنُوا [18]» آنهایی که اهل احسان هستند کسانی هستند که از گناهان کبیره و فحشاء اجتناب می کنند « إِلاَّ اللَّمَمَ[19]» لمم یعنی لغزش و گناهی که به طبیعت فرد بازنمی گردد. کسی که طبیعتش نافرمانی خدای متعال است مورد مغفرت قرار نمی گیرد. کسانی مورد مغفرت و شفاعت قرار می گیرند که حتی اگر گناه کبیره دارند این گناه جزو لمم است. در روایات متعدد آمده کسی که به حقیقت ولایت دست پیدا کرده ممکن است لغزش داشته باشد (حتی از نوع کبیره)، ولی این لغزش سلیقه و طبیعت و پسند انسان نیست. «ُ وَ جَعَلَ صَلَوَاتِنَا عَلَیْکُمْ وَ مَا خَصَّنَا بِهِ مِنْ وَلَایَتِکُم[20]» ولایتی که خدا در فطرت و سرشت ما قرار داده است مبدأ چهار چیز است: طیب خلق، طهارت نفس، تزکیه و کفاره ی گناهان.

اعتقا به ولایت، مانع از ارتکاب گناه

به این دلیل ولایت کفاره ی گناهان است که اگر مومن به نور ایمان و حقیقت ولایت نورانی باشد طبیعتش دیگر گناه نیست، چون از ولایت امیرالمومنین که ولایت نور است گناهی ناشی نمی شود. پس اگر مومن گناهی نیز مرتکب شود در حین گناه نادم و نگران است و از عمق وجود گناه نمی کند و خود این ولایت که ندامت می آورد عین توبه وکفاره ی گناهان است. اگر کسی نسبت به گناه بی تفاوت شد از دایره ی ایمان خارج شده است. شخصی به امام موسی کاظم علیه السلام عرض کرد برخی شیعیان شما لغزش های تندی دارند و آنها را نام برد و گفت آیا ما از آنها تبرّی بجوییم؟ حضرت فرمود: نه، اگر شیعه ی ماست از خودش تبری نجویید، ولی از عملش تبری بجویید که عملش از ما نیست. عرض کرد: آیا بگوییم فاسق هستند و آنها را فاسق بدانیم؟ حضرت فرمود: بگویید فاسق العملند ولی طیب الروحند. اگر مومن اند سرشتشان با ماست، سرشتشان پاک است، ولی عملشان فسق است. این تفکیک، تفکیک بسیار دقیقی است. عمل آنها را فسق است ولی خودشان فاسق نیستند.

تفاوت لغزش و طغیان

ممکن است کسی مومن باشد، اما بلغزد «إِلاَّ اللَّمَمَ[21]» در بعضی روایات آمده که اگر شما نبودید که گناه کنید خدای متعال امتی را خلق می کرد که گناه کنند و توبه نمایند. یک معنای روایت این است که خدا مخلوقاتی دارد و آنها معصومند، اما موجود غیر معصوم می تواند گناه نکند، ولی به طور طبیعی لغزش دارد. خدای متعال این دسته را خلق کرده و اگر اینها تواب باشند «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرینَ [22]» محبوب خدای متعال هستند. اگر شما هم جزو طبقه ی معصومین بودید خدا این طبقه ی متوسط را نیز خلق می نمود. بنابراین لغزشی وجود دارد که سلیقه و طبیعت است و تمرد از عمق وجود انسان سر می زند و انسان بر خدا طغیان می کند که این تمرد قابل بخشش نیست.

تمردی که از عمق وجود انسان سر نزده و لغزش است باید تطهیر شود (باید توجه نمود که شیطان و شیاطین جن و انس بنا دارند «لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقیم[23]» همه را جهنمی کنند.) تطهیر این لغزش ها به واسطه ی شفاعت است. لغزش ها ممکن است در حد یک ترک اولی، گناه صغیره و یا غفلت باشند. همه ی خوبان عالم به شفاعت نیاز دارند و پاک شدن از شفاعت جز با رجوع به ولایت واقع نمی شود. «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ فَتابَ عَلَیْه[24]» همان گونه که باطن گناه خروج از عهد ولایت است تطهیر از گناه نیز بازگشت به عهد ولایت است. تا زمانی که آدم علیه السلام به مقام پنج تن معرفت پیدا نکرد خدا به او رجوع ننمود. وقتی خدای متعال می خواست او را بپذیرد اول حقیقتی از مقامات معصومین را به ایشان القا کرد «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ [25]» و انوار معصومین را در اطراف عرش به ایشان عرضه کرد و ایشان نیز پذیرفت؛ وقتی پذیرفت «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ فَتابَ عَلَیْه[26]» خدا نیز توبه ی او را قبول نمود. در سفینه البحار آمده که امیرالمومنین علیه السلام دستور به محاسبه می دهند که هر روز خودتان را محاسبه کنید. بعد توضیح می دهند که محاسبه چگونه باشد و در پایان می فرمایند یا انسان موفق بوده که در این صورت خدا را شکر نماید و از او درخواست توفیق بیشتر کند و یا اینکه موفق نبوده و خطایی از او سرزده که حضرت فرمود: استغفار کنید. بعد از استغفار سه دستور دیگر داده اند، فرمودند: عهدتان را با امیرالمومنین نو کنید که هر گناهی خروج از عهدی است که ما با ولی خدا داشته ایم، به نبی اکرم و اهل بیتش صلوات مجدد بفرستید که این تجدید همان صلواتی است که در فطرت ماست. در آخر نیز دشمنان امیرالمومنین را لعن کنید. با هر گناهی که از انسان سر می زند عهد ولایت و صلوات و تبری نقض می شود. اگر تبری انسان تام باشد، محال است صغیره نیز از انسان سر بزند. امام صادق علیه السلام به مفضل می فرمایند: محال است کسی تبری از دشمنان ما بجوید و گناه کند و محال است کسی متولی به ولایت ما باشد و ترک عبادت کند. با هر تمرد و خطایی انسان از عهد ولایت یعنی عهد توحید و عهد صلوات و تبری دور می گردد. در زیارت جامعه ی کبیره انسانی که اهل زیارت است و زیارت را می فهمد و می خواند در پایانش عرضه می دارد: «یَا وَلِیَّ اللَّهِ إِنَّ بَیْنِی وَ بَیْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ذُنُوباً لَا یَأْتِی عَلَیْهَا إِلَّا رِضَاکُم[27]» به جز انبیای اولوا العزم همه محتاج شفاعت معصومین علیهم السلام و پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم متناسب با درجه ی خودشان هستند. ترک اولی با بازگشت به عهد ولایت تصحیح می شود.

نیاز به شفاعت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در آخرت

در عالم آخرت منازلی است که انسان باید آنها را پشت سر بگذارد و در هر منزل از عیوبی تطهیر شود. توقف گاه های پنجاه گانه ی قیامت همگی مربوط به عمل نیستند، بلکه بسیاری از آنها مربوط به نیات و اخلاق انسان است. انسان در همه این توقف گاه ها نیاز به تطهیر دارد تا به درجات بهشت برسد. علامه مجلسی در باب شفاعت بحارالانوار نقل کرده اند که یکی از همسران امام سجاد علیه السلام غلامی داشت که اهل عمل و تقوی بود و در خانه ی امام رفت و آمد داشت. به امام باقر علیه السلام عرض کرد: « تُغْرُونَ النَّاسَ[28]» چرا اینقدر مردم را مغرور می کنید؟ «و تَقُولُونَ شَفَاعَةُ مُحَمَّد[29]» و دائما از شفاعت پیامبر صحبت می کنید؟ مردم خودشان باید عمل کنند. حضرت نارحت شدند به طوری که رنگشان تغییر کرد و فرمودند: «أَ غَرَّکَ أَنْ عَفَّ بَطْنُکَ وَ فَرْجُکَ [30]» حضرت شهادت می دهند به اینکه اگر تو دهان و دامنت را تطهیر کردی و زحمت کشیدی فکر می کنی کار تمام شده است؟ سپس فرمودند: « لَوْ قَدْ رَأَیْتَ أَفْزَاعَ الْقِیَامَه[31]» اگر سختی های روز قیامت را می دیدی می فهمیدی که همه نیازمند شفاعت نبی اکرم هستیم. حتی مومنی که حق شفاعت دارد و به او اجازه ی شفاعت می دهند نیز به دستگیری نبی اکرم نیاز دارد. واسطه ی فیض نبی اکرم صلی الله علیه و آله وسلم است.

مقام پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در قیامت

رساندن به نعمت های فوق العاده ی قیامت و درجات قرب و لقا جز با شفاعت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم حاصل نمی شود. «وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَکَ عَسى أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً[32]» مقام محمود همین مقام شفاعت است. امیرالمومنین علیه السلام در مورد مقام پیامبر در محشر می فرمایند: «فَیَحْمَدُهُ أَهْلُ السَّمَاوَاتِ وَ أَهْلُ الْأَرْضِ[33]» همه آسمانی ها و زمینی ها به خاطر این مقام پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را حمد می کنند. مقام محمود مقامی است که لوای حمد در دست پیامبر است، او خدا را حمد می کند و همه ی نعمت ها به ایشان می رسد و همه این صاحب لواء را حمد می کنند. پیامبر واسطه ی رسیدن نعمت است. علامه طباطبایی می فرمایند این مقام محمود در اینجا مطلق است. یعنی همه تو را حمد می کنند، حمد در مقابل نعمت است؛ یعنی آن مقام در قیامت واسطه ای برای رسیدن نعمت ها، طهارت ها، درجات باطنی، مقامات حیات طیبه، ایمان، یقین و درجات اهل بهشت است. امام صادق علیه السلام فرمودند که در روز قیامت اهل محشر به آدم رجوع می کنند، ایشان می فرمایند نه سراغ نوح بروید و این سلسله ادامه می یابد تا حضرت عیسی آن را به پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله وسلم ارجاع می دهند؛ یعنی همه ی امت ها به ایشان ارجاع می شوند. ایشان به مقابل باب الرحمن بهشت (که درِ رحمت عام خدای متعال است) آمده و به سجده می افتند. خدای متعال می فرمایند: سر از سجده بردار. «سل تعطه» هر چه سوال کنی پاسخ داده می شود و اگر شفاعت کنی شفاعت تو پذیرفته می شود. امام صادق می فرمایند: مقام محمود این مقام است. مقام محمود، مقامی است که همه ی امت ها متناسب با خودشان در رسیدن به درجات بهشت محتاج به شفاعت ایشان هستند.

عبادات و بلاهای پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم سبب شفاعت او هستند

بسیاری از بلاها و عباداتی که نبی اکرم صلی الله علیه و آله وسلم تحمل نمودند برای مقام شفاعتشان بوده است. « وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَکَ [34]» می فرماید: در شب نافله ایست مخصوص تو که باید آن را انجام بدهی. این نافله، نافله ی شب است که بر پیامبر واجب است. در سوره ی اسرا پس از نمازهای پنج گانه این آیه آمده است. «عَسى أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماًمَحْمُوداً[35]» بسیاری از عبادات حضرت برای مقام شفاعت و دستگیری از دیگران و تطهیر دیگران بوده است. عبادات حضرت، واسطه ی نزول خیرات و برکات و طهارت و توحید و قدس و معنویت برای همه ی خوبان عالم است «من الاولین و الآخرین.» بسیاری از بلاهایی که حضرت تحمل کردند نیز برای تطهیر بود (از جمله بلای مصیبت صدیقه طاهره و سیدالشهدا سلام الله علیهما.) در روایات آمده که حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم ده سال روی پنجه ی پایشان می ایستادند و شبانه عبادت می کردند. که خدا فرمود: «ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقی[36]» این عبادات برای این بود که به مقام محمود و مقام شفاعت عامی که دستگیری از همه ی امم است راه پیدا شود. «ما أوذی نبی مثل ما أوذیت[37]» مصیبت هایی که کسی مانند پیامبر این گونه اذیت نشد برای همین است. برای این است که دست همه را در حرکت به سوی خدای متعال بگیرند و همه را به سوی او هدایت کنند و خدا نیز در مقابل آن عبادات و فداکاری ها و ابتلائات این مقام محمود را به ایشان عنایت کرده است؛ که مقام حمد مطلق است. قرآن می فرماید: «وَ لَسَوْفَ یُعْطیکَ رَبُّکَ فَتَرْضی[38]» آنقدر خدای متعال به احترام نبی اکرم می بخشد که حضرت راضی می شوند.

فاطمه ی زهرا علیها السلام، از واسطه ها ی شفاعت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم

از جمله واسطه های شفاعت حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم دختر ایشان فاطمه زهرا علیها السلام هستند. در روایات آمده است که در محشر ایشان را در محاصره ی ملائکه در حالیکه زمام ناقه شان در دست جبرئیل است وارد محشر می کنند؛ منادی به همه ی اهل محشر ندا می دهد: غُضُّوا أَبْصَارَکُمْ[39]؛ چشم ها را فرو بخوابانید. «حَتَّى تَجُوزَ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله وسلم[40]» تا فاطمه علیها السلام از محشر عبور کند. هیچ نبی و شهیدی باقی نمی ماند، مگر اینکه چشم ها را به احترام فاطمه علیها السلام فرو می خواباند تا ایشان از صحنه ی محشر عبور می کنند و پای عرش الهی آمده و آنجا شکایت و شفاعت می کنند. ایشان آنقدر شفاعت می کنند که همه آرزو می کنند ای کاش فاطمی بودند. حتی اگر کسی در محبت حضرت جرعه ی آبی به دست دیگری داده باشد او را شفاعت می کنند، این شفاعت همان شفاعت نبی اکرم و مقام محمود ایشان است؛ به واسطه ی بلایی که صدیقه ی طاهره در مسیر نبی اکرم تحمل نمودند.

ذکر مصیبت بانوی پهلو شکسته

امیرالمومنین علیه السلام مشغول مراسم تشییع پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بود که عده ای در سقیفه ی بنی ساعده جمع شدند تا مسئله ی خلافت را برای خودشان حل و فصل نمایند. طولی نکشید که به سراغ امیرالمومنین علیه السلام آمدند. (حضرت فاطمه علیها السلام در فراق پدر آنقدر گریه نمودند که اهل مدینه به حضرت علی علیه السلام شکایت کردند که بگویید فاطمه یا شب گریه کند و یا روز.) در حالی که این خانواده عزادار بودند عده ای پشت در خانه آمدند و خواهان بیعت امیرالمومنین علیه السلام شدند.. فاطمه زهرا علیها السلام پشت در آمد و او عرض کرد چرا شما آمدید؟ مگر در خانه مرد نبود. فاطمه فرمود: کسی که می تواند در مقابل طغیان تو بایستد و ماموریت دارد من هستم. (مصداق آیه ی نور در مقابل مصداق آیه ی ظلمات) گفت: اگر علی نیاید خانه را با اهلش به آتش می کشیم. «أیُذرم النار بباب دارها و آیتٌ نور علی منارها» می خواهند خانه ای را که آیه ی نور از آن می درخشد و تجلی آیه ی نور است به آتش بکشند «و بابها باب نبی الرحمه و باب ابواب النجات الامه» همه ائمه باب الله اند و همه آن باب ها به خانه ی فاطمه ی زهرا باز می گردد. «بل بابها باب علی الاعلی اذ سم وجه الله قد تجلی» خانه ای که تجلی گاه خدا و باب الله است و تنها باب نجات امت نیست. پشت در خانه ای آمدند که رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم ماه ها می آمد و دست به چارچوب این در می گرفت و می فرمود: «السَّلَامُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ الصَّلَاةَ یَرْحَمُکُمُ اللَّه[41]» و « ُ إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً[42]» خانه ای که پیامبر برای ورود به آن اجازه می گرفتند و اگر اجازه نمی آمد باز می گشتند. درب چنین خانه ای را به آتش کشیدند، در حالی که فاطمه ی زهرا علیها السلام پشت در بود و آمده بود از کار آنها جلوگیری کند. در آتش گرفت و سوخت. فاطمه از پشت در کنار نرفت و ایستاده بود و مقاومت می نمود و شعله های آتش حضرت را مورد هجوم قرار داده بود. آن گاه حضرت را بین درب و دیوار قرار دادند که ندای حضرت بلند شد: «یا رسول الله اها کذا یفعل ببنتک و حبیبتک و سفیتک» سپس فرمود: «یا فضت خذینی والله لقد قتل ما فی احشائی» مرحوم مجلسی نقل کرده اند که فاطمه ی زهرا با همین حال برخاسته بود و مقاومت می کرد و فرمود فضه مرا به علی برسان. کمربند امیرالمومنین را گرفت و از بردن ایشان به مسجد جلوگیری نمود. در مقابل چشم امیرالمومنین به صورت دسته جمعی به فاطمه علیها السلام هجوم بردند، به حدی که امام مجتبی علیه السلام در آن مجلس به مغیره فرمود: (انت الذی ضربت امی حتی ادمیتها) کاری کرد که دست فاطمه از کمربند امیرالمومنین جدا شد. بالاخره فاطمه خود را به مسجد رسانید و دید شمشیری بالای سر امیرالمومنین گرفته اند. فرمود: «خلبن امّی» اگر دست برندارید سر قبر پدرم نفرینتان می کنم. نقل شده امیرالمومنین فرمودند: سلمان فاطمه را دریاب. بگو علی می فرماید: مبادا نفرین کنی که شما دختر نبی رحمت هستی. در هر صورت امیرالمومنین علیه السلام را از زیر برق شمشیر دشمن نجات داد … اما وقتی فاطمه به کنار گودی قتلگاه آمد از همه طرف به حسینش هجوم می آوردند. ناگهان شمر وارد گودی قتلگاه شد. «وَ شِمْرٌ جَالِسٌ عَلَى صَدْرِکَ مُولِغٌ سَیْفَهُ فِی نَحْرِکَ قَابِضٌ شَیْبَتَکَ بِیَدِهِ[43]»

پی نوشتها

[1] . الاسراء : 79

[2] . مریم : 87

[3] . ص : 39

[4] . الکافی، ثقه الاسلام کلینی، 1 / 265

[5] . ص : 39

[6] . الحشر : 7

[7] . مفاتیح الجنان، زیارت جامعه کبیره

[8] . همان

[9] . بحار الانوار، علامه مجلسی، 27 / 122

[10] . هود : 112

[11] . هود : 112

[12] . النجم : 31

[13] . النمل : 89 و 90

[14] . النمل : 89

[15] . النمل : 90

[16] . الکافی، ثقه الاسلام کلینی، 1 / 185

[17] . النجم : 32

[18] . النجم : 31

[19] . النجم : 32

[20] . مفاتیح الجنان، زیارت جامعه کبیره

[21] . النجم : 32

[22] . البقره : 222

[23] . الاعراف : 16

[24] . البقره : 37

[25] . البقره : 37

[26] . همان

[27] . مفاتیح الجنان، زیارت جامعه کبیره

[28] . بحار الانوار، علامه مجلسی، 8 / 38

[29] . بحار الانوار، علامه مجلسی، 8 / 38

[30] . همان

[31] . همان

[32] . الاسراء : 79

[33] . بحار الانوار، علامه مجلسی، 7 / 119

[34] . الاسراء : 79

[35] . همان

[36] . طه : 2

[37] . کشف الغمه، علی بن عیسی اربلی، 2/ 537

[38] . الضحی : 5

[39] . بحار الانوار، علامه مجلسی، 8 / 54

[40] . همان

[41] . بحار الانوار، علامه مجلسی، 25 / 220

[42] . الاحزاب : 33

[43] . بحار الانوار، علامه مجلسی، 98 / 241