تاریخ
سیره پیشوایان (از زندگانی امام هادی تا امام مهدی علیهما السلام)
امام هادی(علیه السلام)
اشاره
* فعالیت های مخفی
* شبکه ارتباطی وکالت
* بزم شراب درهم می ریزد!
* جنایات متوکل * امام هادی(علیه السلام) و مکتب های کلامی
* شاگردان مکتب امام(علیه السلام)
[شماره صفحه واقعی : 593]
ص: 1969
[شماره صفحه واقعی : 594]
ص: 1970
شناخت مختصری از زندگانی امام
«امام؛ ابوالحسن علی النقی الهادی»(علیه السلام) پیشوای دهم شیعیان، در نیمه ذی الحّجه سال 212هجری در اطراف مدینه در محلی به نام «صریا» به دنیا آمد(1). پدرش پیشوای نهم، امام جواد(علیه السلام) و مادرش بانوی گرامی «سمانه» است که کنیزی با فضیلت و تقوا بود.(2)
مشهورترین القاب امام دهم، «نقی» و «هادی» است و به آن حضرت «ابوالحسن الثالث» نیز می گویند .(3)
…
امام هادی(علیه السلام) در سال 220 هجری پس از شهادت پدر گرامیش بر مسند امامت نشست و در این هنگام هشت ساله بود. مدت امامت آن بزرگوار 32 سال و عمر شریفش 41 سال و چند ماه بود و در سال 254 در شهر سامرّاء به شهادت رسید و در خانه اش به خاک سپرده شد.(4)
[شماره صفحه واقعی : 595]
ص: 1971
خلفای معاصر حضرت
امام هادی در مدت امامت خود با چند تن از خلفای عباسی معاصر بود که به ترتیب زمان عبارتند از:
1. معتصم، برادر مأمون (217_227).(1)
2. واثق، پسر معتصم (227_ 232).
3. متوکل، برادر واثق (232_ 248).
4. منتصر، پسر متوکل (6 ماه).
5. مستعین، پسر عموی منتصر (248_ 252).
6. معتزّ، پسر دیگر متوکل (252_ 255).
امام هادی در زمان خلیفه اخیر مسموم گردید و به شهادت رسید و در خانه خود به خاک سپرده شد.
اوضاع سیاسی _ اجتماعی عصر امام
این دوره از خلافت عباسی ویژگی هایی دارد که آن را از دیگر دوره ها جدا می سازد ذیلاً به برخی از این ویژگی ها اشاره می کنیم:
1. زوال هیبت و عظمت خلافت: خلافت، چه در دوره اموی و چه در دوره عباسی، برای خود هیبت و جلالی داشت، ولی در این دوره بر اثر تسلط ترکان و بردگان بر دستگاه خلافت، عظمت آن از بین رفت و خلافت همچون گویی به دست این عناصر افتاد که آن را به هر طرف می خواستند پرتاب می کردند و خلیفه عملاً یک مقام تشریفاتی بود، ولی درعین حال هرموقع خطری از جانب مخالفان احساس می شد، خلفا و اطرافیان و عموم کارمندان دستگاه خلافت، در سرکوبی آن خطر، نظر واحدی داشتند.
2. خوش گذرانی و هوسرانی درباریان: خلفای عباسی در این دوره به خاطر
[شماره صفحه واقعی : 596]
ص: 1972
خلأی که بر دستگاه خلافت حکومت می کرد، به شب نشینی و خوش گذرانی ومیگساری می پرداختند و دربار خلافت، غرق در فساد و گناه بود. صفحات تاریخ، اخبار شب نشینی های افسانه ای آنان را ضبط نموده است.
3. گسترش ظلم و بیدادگری و خودکامگی: ظلم و جور و نیز غارت بیت المال و صرف آن در عیاشی ها و خوشگذرانی ها، جان مردم را به لب آورده بود.
4. گسترش نهضت های علوی: در این مقطع از تاریخ، کوشش دولت عباسی بر این بود که با ایجاد نفرت در جامعه نسبت به علویان، آن ها را تار و مار سازد. هرموقع کوچک ترین شبحی از نهضت علویان مشاهده می شد، برنامه سرکوبی بی رحمانه آنان آغاز می گشت و علت شدت عمل نیز این بود که دستگ_اه خلافت با تمام اختناق و کنترلی که برقرار ساخته بود، خود را متزلزل و ناپایدار می دید و از این نوع نهضت ها سخت بیمناک بود.
شیوه علویان در این مقطع زمانی این بود که از کسی نامی نبرند و مردم را به رهبری «شخص برگزیده ای از آل محمد» دعوت کنند، زیرا سران نهضت می دیدند که امام معصوم آنان، در قلب پادگان نظامی «سامرّاء» تحت مراقبت و مواظبت می باشد و دعوت به شخص معین، مایه قطع رشته حیات او می گردد. این نهضت ها و انقلاب ها بازتاب گسترش ظلم و فشار بر جامعه اسلامی در آن عصر بود و نسبت مستقیمی با میزان فشار و اختناق داشت، به عنوان نمونه؛ در دوران حکومت «منتصر» که تا حدی به خاندان نبوت و امامت علاقه مند بود و در زمان او کسی متعرض شیعیان و خاندان علوی نمی شد، قیامی صورت نگرفت.
تواریخ، تنها در فاصله سال 219 تا 270 قمری، تعداد 18 قیام ضبط کرده اند. این قیام ها نوعاً با شکست رو به رو شده و توسط حکومت عباسی سرکوب می گشتند.
علل شکست قیام ها
چنان که در آخر زندگانی امام صادق(علیه السلام) پیرامون قیام زید و محمد نفس زکیه
[شماره صفحه واقعی : 597]
ص: 1973
گفتیم، علل شکست این نهضت ها و قیام ها را از یک سو باید در ضعف رهبری و فرماندهی این نهضت ها جستوجو کرد و از سوی دیگر در طرفداران و یاران این رهبران. رهبران نهضت ها نوعاً دارای برنامه صحیح و کاملی نبودند و نابسامانی هایی در کار آن ها وجود داشت و از سوی سوم قیام آن ها صد درصد رنگ اسلامی نداشت و از این جهت معمولاً مورد تأیید امامان زمان خود قرار نمی گرفتند.
البته گروهی از یاران و طرفداران این قیام ها مردمی مخلص و شیعیان واقعی بودند که تا سرحد مرگ برای اهداف عالی اسلامی می جنگیدند، ولی تعداد این دسته کم بود و غالب مبارزین کسانی بودند که اهداف اسلامی روشنی نداشتند، بلکه در اثر ظلم و ستمی که بر آنان وارد می شد، ناراحت شده و در صدد تغییر اوضاع برآمده بودند. این گروه، در صورت احساس شکست و یا احتمال مرگ، رهبر خود را تنها گذاشته، از اطراف او پراکنده می شدند.
چنان که اشاره شد، اگر بسیاری از این انقلاب ها مورد تأیید امامان قرار نمی گرفت، یا به این دلیل بود که صد درصد اسلامی نبودند و در اهداف آن ها و رهبرانشان انحراف هایی مشاهده می شد و یا طراحی و برنامه ریزی آن ها طوری بود که شکستشان قابل پیش بینی بود، لذا اگر امام آشکارا آن ها را تأیید می کرد، در صورت شکست قیام، اساس تشیع و امامت و هسته اصلی نیروهای شیعه در معرض خطر قرار می گرفت.
فعالیت های مخفی امام
آن گونه که جدول مدت حکومت خلفای عباسی نشان می دهد، از میان آنان متوکل از همه بیش تر با امام هادی معاصر بوده است؛ از این رو موضع گیری او را در برابر امام ذیلاً توضیح می دهیم:
[شماره صفحه واقعی : 598]
ص: 1974
متوکل نسبت به بنی هاشم بدرفتاری و خشونت بسیار روا می داشت. او به آنان بدگمان بود و همواره آنان را متهم می نمود. وزیر او «عُبیدالله بن یحیی بن خاقان» نیز پیوسته از بنی هاشم نزد متوکل سعایت می نمود و او را تشویق به بدرفتاری با آنان می کرد. متوکل در خشونت و اجحاف به خاندان علوی گوی سبقت را از تمامی خلفای بنی عباس ربوده بود.(1)
متوکل نسبت به علی(علیه السلام) و خاندانش کینه و عداوت عجیبی داشت و اگر آگاه می شد که کسی به آن حضرت علاقه مند است، مال او را مصادره می کرد و خود او را به قتل می رساند. (2)
بر اساس همین ملاحظات بود که حضرت هادی(علیه السلام)، بهویژه در زمان متوکل، فعالیت های خود را به صورت سرّی انجام می داد و در مناسبات خویش با شیعیان نهایت درجه پنهان کاری را رعایت می کرد. مؤید این معنا حادثه ای است که آن را مورخان چنین نقل کرده اند:
«محمد بن شرف» می گوید: همراه امام هادی(علیه السلام) در مدینه راه می رفتم. امام فرمود: آیا تو پسر شرف نیستی؟ عرض کردم: آری. آن گاه خواستم از حضرت پرسشی کنم، امام برمن پیشی گرفت و فرمود: «ما در حال گذر از شاهراهیم و این محل، برای طرح سؤال مناسب نیست»!(2)
این حادثه شدت خفقان حاکم را نشان می دهد و میزان پنهان کاری اجباری امام را به خوبی روشن می سازد.
امام هادی(علیه السلام) در برقراری ارتباط با شیعیان که در شهرها و مناطق گوناگون و دور و نزدیک سکونت داشتند، ناگزیر همین روش را رعایت می کرد و وجوه و هدایا و نذور ارسالی از طرف آنان را با نهایت پنهان کاری دریافت می کرد. یک نمونه از این قبیل برخورد، در کتب تاریخ و رجال چنین آمده است:
[شماره صفحه واقعی : 599]
ص: 1975
«محمد بن داود قمی» و «محمد طلحی» نقل می کنند: اموالی از «قم» و اطراف آن که شامل «خمس» و نذور و هدایا و جواهرات بود، برای امام ابوالحسن هادی(علیه السلام)حمل می کردیم. در راه، پیک امام در رسید و به ما خبر داد که بازگردیم، زیرا موقعیت برای تحویل این اموال مناسب نیست. ما بازگشتیم و آن چه نزدمان بود، همچنان نگه داشتیم تا آن که پس از مدتی امام دستور داد اموال را بر شترانی که فرستاده بود، بار کنیم وآن ها را بدون ساربان به سوی او روانه کنیم. ما اموال را به همین کیفیت حمل کردیم و فرستادیم. بعد از مدتی که به حضور امام رسیدیم، فرمود: به اموالی که فرستاده اید، بنگرید! دیدیم در خانه امام، اموال به همان حال محفوظ است.(1)
گرچه روشن نیست که این جریان در زمان اقامت امام در مدینه اتفاق افتاده یا در سامرّاء (چون در سامرّاء کنترل و مراقبت، شدیدتر بود)، اما در هر حال، نمونه بارزی از ارتباط های محرمانه و دور از دید جاسوسان دربار خلافت به شمار می رود.
همچنین پس از انتقال امام به سامراء که حضرت از طرف حکومت عباسی در محدودیت و تحت نظارت شدید به سر می برد، یک بار اموالی از قم برای آن حضرت فرستاده شد و با وجود دستور متوکل به فتح بن خاقان جهت ضبط آن اموال و تلاش فتح در این زمینه، امام شبانه آن را تحویل گرفت و تلاش دستگاه امنیتی دربار عباسی، به جایی نرسید.(2)
شبکه ارتباطی وکالت
شرائط بحرانی ای که امامان شیعه در زمان عباسیان با آن رو به رو بودند، آنان را واداشت تا ابزاری جدید برای برقراری ارتباط با پیروان خود جستوجو کنند.
[شماره صفحه واقعی : 600]
ص: 1976
این ابزار چیزی جز شبکه ارتباطی وکالت و تعیین نمایندگان و کارگزاران در مناطق مختلف توسط امام نبود. هدف اصلی این سازمان جمع آوری خمس، زکات، نذور و هدایا از مناطق مختلف توسط وکلا و تحویل آن به امام و نیز پاسخ گویی امام به سؤالات و مشکلات فقهی و عقیدتی شیعیان و توجیه سیاسی آنان توسط وکیل امام بود. این سازمان کاربرد مؤثری در پیشبرد مقاصد امامان داشت.
امام هادی(علیه السلام) که در سامرّاء تحت نظر و کنترل شدیدی قرار گرفته بود، برنامه تعیین کارگزاران و نمایندگان را که پدرش امام جواد(علیه السلام) اجرا کرده بود، ادامه داد و نمایندگان و وکلائی در مناطق و شهرهای مختلف منصوب کرد و بدینوسیله یک سازمان ارتباطی هدایت شده و هماهنگ به وجود آورد که هدف های یاد شده را تأمین می کرد.
فقدان تماس مستقیم بین امام و پیروانش، نقش مذهبی سیاسی وکلا را افزایش داد، به نحوی که کارگزاران (وکلای) امام مسئولیت بیش تری در گردش امور یافتند. وکلای امام به تدریج، تجربیات ارزنده ای را در سازماندهی شیعیان در واحدهای جداگانه به دست آوردند. گزارش های تاریخی متعدد نشان می دهد که وکلا، شیعیان را بر مبنای نواحی گوناگون به چهارگروه تقسیم کرده بودند:
نخستین ناحیه، بغداد، مدائن و عراق (کوفه) را شامل می شد. ناحیه دوم، شامل بصره و اهواز بود. ناحیه سوم، قم و همدان، و بالاخره ناحیه چهارم، حجاز، یمن و مصر را در بر می گرفت. هرناحیه به یک وکیل مستقل واگذار می شد که تحت نظر او کارگزاران محلی، منصوب می شدند. اقدامات سازمان وکالت را در دستورالعمل های حضرت هادی(علیه السلام) به مدیریت این سازمان، می توان مشاهده کرد. نقل می شود که آن حضرت طی نامه ای در سال 232 ه_. ق، به «علی بن بلال»، وکیل محلی خود (در بغداد) نوشت:
[شماره صفحه واقعی : 601]
ص: 1977
«…من ابوعلی (بن راشد) را به جای «علی بن حسین بن عبد ربه»(1)منصوب کردم. این مسئولیت را بدان جهت به او واگذار کردم که وی از صلاحیت لازم به حد کافی برخوردار است، به نحوی که هیچ کس بر او تقدم ندارد. می دانم که تو بزرگ ناحیه خود هستی، به همین جهت خواستم طی نامه جداگانه ای تو را از این موضوع آگاه کنم. در عین حال، لازم است از او پیروی کرده و وجوه جمع آوری شده را به وی بسپاری. پیروان دیگر ما را نیز به این کار سفارش کن و به آنان چنان آگاهی ده که وی را یاری کنند تا بتواند وظائف خود را انجام بدهد…» .(2)
امام هادی(علیه السلام) در نامه ای دیگر به یکی از وکلای خود به نام «ایوب بن نوح» نوشت:
«ای ایوب بن نوح! به موجب این فرمان از برخورد با «ابوعلی» خودداری کن، هر دو موظفید در ناحیه خاص خویش به وظائفی که بر عهده شما واگذار شده عمل کنید، دراین صورت می توانید وظائف خود را بدون نیاز به مشاوره با من انجام دهید.
ای ایوب! براساس این دستور هیچ چیز از مردم بغداد و مدائن نپذیر، هیچ یک از آنان اجازه تماس با من را نده. اگر کسی وجوهی را از خارج از حوزه مسئولیت تو آورد، به او دستور بده به وکیل ناحیه خود بفرستد.
ای ابوعلی! به تو نیز سفارش می کنم که آن چه را به ابوایوب دستور دادم، عیناً اجرا کنی».(3)
همچنین امام نامه ای توسط «ابو علی بن راشد» به پیروان خود در «بغداد»،
[شماره صفحه واقعی : 602]
ص: 1978
«مدائن»، «عراق»، و اطراف آن فرستاد و طی آن نوشت:
«…من «ابو علی بن راشد» را به جای «حسین بن عبدربه» و وکلای قبلی خود برگزیدم و اینک او نزد من به منزله حسین بن عبدربه است. اختیارات وکلای قبلی را نیز به ابوعلی بن راشد دادم تا وجوه مربوط به من را بگیرد و او را که فردی شایسته و مناسب است، برای اداره امور شما برگزیدم و بدین منصب گماشتم. شما_ که رحمت خدا بر شما باد _ برای پرداخت وجوه نزد او بروید. مبادا رابطه خود را با او تیره سازید، اندیشه مخالفت با او را از اذهان خود خارج سازید. به اطاعت خدا و پاک کردن اموالتان بشتابید. از ریختن خون یکدیگر خودداری کنید. یکدیگر را در راه نیکوکاری و تقوا یاری دهید و پرهیزگار باشید تا خدا شما را مشمول رحمت خویش قرار دهد. همگی به ریسمان خدا چنگ بزنید و نمیرید مگر آن که مسلمان باشید. من فرمانبرداری از او را همچون اطاعت از خودم لازم می دانم و نافرمانی نسبت به او را نافرمانی در برابر خود می دانم، پس برهمین شیوه باقی باشید که خداوند به شما پاداش می دهد و از فضل خود وضع شما را بهبود می بخشد. او از آن چه در خزانه خود دارد، بخشنده و کریم و نسبت به بندگان خود سخاوتمند و رحیم است. ما و شما در پناه او هستیم. این نامه را به خط خود نوشتم. سپاس و ستایش بسیار تنها شایسته خدا است» .(1)
«علی بن جعفر»، یکی دیگر از نمایندگان امام هادی(علیه السلام) واهل «همینیا»، از قُرای اطراف «بغداد»، بود. گزارش فعالیت های او به متوکل رسیده بود، متوکل او را بازداشت و زندانی کرد. او پس از گذراندن دوران طولانی زندان، آزاد شد و به دستور امام هادی رهسپار مکه شد و در آن شهر اقامت گزید.(2)
[شماره صفحه واقعی : 603]
ص: 1979
در شمار نمایندگان امام هادی همچنین باید از «ابراهیم بن محمد همدانی» نام برد. حضرت هادی طی نامه ای به او نوشت:
«وجوه ارسالی رسید، خدا از تو قبول فرماید و از شیعیان ما راضی باشد و آنان را در دنیا وآخرت همراه ما قرار دهد…».
این نامه به روشنی نشان می دهد که ابراهیم از طرف امام مسئولیت مالی داشته و _ احتمالاً غیر از وظائف دیگر _ موظف بوده وجوه جمع آوری شده از شیعیان را نزد امام بفرستد. امام در ادامه این نامه، در تقدیر از فعالیت ها و تأیید موقعیت وی نوشت:
«نامه ای به «نضر»(1)نوشتم و به او سفارش کردم که متعرض تو نشود و با تو مخالفت نکند و موقعیت تو را نزد خویش به وی اعلام کردم. به «ایوب»(2)نیز عیناً همین را دستور دادم. همچنین به دوستداران خود در همدان نامه ای نوشته و به آنان تأکید کردم که از تو پیروی نمایند و یادآوری نمودم که: «ما جز تو وکیلی درآن ناحیه نداریم».(3)
در هر حال نقش سازمان وکالت، بهویژه در زمان حکومت متوکل عباسی، نمایان بود. متوکل با جذب و استخدام نظامیِ افرادی که بینش ضد علوی داشتند، می کوشید تا ترتیب کار مخالفان خود را بدهد و فعالیت های سازمان یافته زیرزمینی علویان بهویژه امامیه، را نابود سازد. او دست به یک رشته عملیات نظامی جهت بازداشت و دستگیری شیعیان زد و این برنامه را با خشونت و شدت ادامه داد، به طوری که بعضی از وکلای امام در بغداد، مدائن، کوفه و سایر نقاط عراق زیر شکنجه درگذشتند و عده ای دیگر به زندان افتادند(4). این اقدامات
[شماره صفحه واقعی : 604]
ص: 1980
لطمه های جدّی بر پیکر شبکه وکالت وارد کرد، اما حضرت هادی(علیه السلام) با تلاش پخته خویش، این شبکه را همچنان فعال و پرثمر نگه داشت.
انتقال امام از مدینه به سامرّاء
متوکل برای زیر نظر گرفتن امام هادی(علیه السلام) از روش نیاکان پلید خود استفاده می کرد و در صدد بود به هر وسیله ممکن، فکر خود را از طرف حضرت راحت کند. روش مأمون را در مورد کنترل فعالیت های امام پیش از این دیدیم: او از طریق وصلتی که با حضرت جواد(علیه السلام) برقرار کرد، توانست کنترل و سانسور را حتی در درون خانه امام برقرار سازد و تمام حرکت ها و ملاقات های حضرت را زیر نظر داشته باشد. پس از شهادت امام جواد(علیه السلام) و جانشینی امام «هادی» به جای پدر، ضرورت اجرای چنین نقشه ای بر خلیفه وقت کاملاً روشن بود، زیرا اگر امام در مدینه اقامت می کرد و خلیفه به او دسترسی نمی داشت، قطعاً برای حکومت جابرانه او خطر جدی در بر می داشت. این جا بود که کوچک ترین گزارشی درباره خطر احتمالی امام، خلیفه را بر آن می داشت که نقشه خود را عملی سازد، چنان که نامه فرماندار مدینه، خلیفه را به شدت نگران ساخت و منجر به انتقال امام به سامرا گشت. توضیح این که:
«عبدالله بن محمد هاشمی»، فرماندار وقت مدینه، طی نامه ای خلیفه را به شدت از فعالیت های سیاسی امام نگران ساخت و پایگاه اجتماعی آن حضرت را برای متوکل تشریح کرد(1)، ولی حضرت با ارسال نامه ای برای متوکل ادعاهای
[شماره صفحه واقعی : 605]
ص: 1981
«عبدالله» را رد کرد و از او به متوکل شکایت کرد.
متوکل مانند اغلب سیاست مداران جهان، با یک حرکت مزوّرانه و دو پهلو، از یک طرف «عبدالله بن محمد» را از کار برکنار کرد و از طرف دیگر به کاتب دربار خویش دستور داد نامه ای به حضرت بنویسد که برحسب ظاهر، علاقه متوکل را نسبت به امام(علیه السلام) بیان می کرد، ولی در واقع دستور جلب محترمانه! حضرت بود و بعداً خواهیم دید که متوکل چه فشارها و تضییقاتی برای امام(علیه السلام)فراهم ساخت. نامه بدین مضمون بود:
«به نام خدا؛ پس از حمد و ثنای خداوند، امی_رالم_ؤمنین شم_ا را خ_وب می شن_اس_د، شخصیت، ب_زرگ_واری و نسبت و ق_رابت شم_ا را با رس_ول خ_دا(صلی الله علیه وآله)رع_ایت می کن_د،و تنه_ا ه_دف او جل_ب رض_ایت و خشن_ودی خداوند و شما است. اکنون دستور دادند که طبق درخواست شما فرمان_ده جنگ و ام_ام جمع_ه شه_ر، «عب_دالله بن محم_د»، که م_رتکب خلاف و اهانت به شما شده است، برکنار و به جای او «محمد بن فضل» منصوب شود. او دستور دارد در برابر امر شما مطیع بوده در تک_ریم و تعظیم شما نهایت سعی و کوشش را به عمل آورد تا بدانوسیله به خدا و رسول او و امیرالمؤمنین (متوکل) تقرب جوید.
امیرالمؤمنین مشتاق دیدار شما است، تا تجدید عهدی صورت گیرد، اگر مایل به زیارت خلیفه باشید و به آن علاقه دارید، می توانید به اتفاق خانواده و دوستان و علاقه مندان حرکت کنید. برنامه سفر به اختیار خودتان است، هرجا خواستید توقف نمایید. در صورت تمایل، خدمت گزار خلیفه، «یحیی بن هرثمه»، ملازم رکاب خواهد بود و به خدمت گزاری شما مفتخر خواهد شد، زیرا شما نزد ما محترمید و ما شدیداً به شما علاقه مندیم. والسلام علیکم ورحمه اللّه و برکاته.(1)
بدون تردید امام از سوء نیت متوکل آگاه بود، ولی چاره ای جز رفتن به
[شماره صفحه واقعی : 606]
ص: 1982
سامرّاء نداشت، زیرا قبول نکردن دعوت متوکل، سندی در تأیید گفتار سعایت کنندگان می شد و باعث تحریک بیش تر متوکل می گردید و بهانه بیش تری به دست او می داد که تضییقات و مشکلات فراوانی را برای حضرت فراهم کند. دلیل این که امام از نیت شوم متوکل آگاه بود و به ناچار به این سفر اقدام نمود، جملاتی است که امام بعدها در سامرّاء می فرمود: «مرا از مدینه با اکراه به سامّراء آوردند».(1)
در هرحال، امام نامه دعوت را دریافت داشت و ناگزیر همراه «یحیی بن هرثمه» عازم سامرّاء گردید.(2)
گزارش فرمانده دژخیمان متوکل
«یحیی بن هرثمه»، که مأموریت داشت امام هادی(علیه السلام) را از مدینه به سامرّاء جلب نماید، ماجرای مأموریت خود را چنین شرح می دهد:
وارد مدینه شدم، به سراغ منزل «علی» (النقی) رفتم. پس از ورود من به خانه او و آگاه شدن مردم مدینه از جریان جلب او، اضطراب و ناراحتی عجیبی در شهر به وجود آمد و چنان فریاد و شیون برآوردند که تا آن روز مانند آن را ندیده بودم.
ابتداءًا با قسم و سوگند تلاش کردم که آنان را آرام سازم، گفتم: هیچ
[شماره صفحه واقعی : 607]
ص: 1983
قصد سوئی در کار نیست و من مأمور اذیت و آزار او نیستم. آن گاه مشغول بازدید و جستوجوی خانه و اثاثیه آن شدم. در اطاق مخصوص او جز تعدادی قرآن و کتاب دعا چیز دیگری نیافتم. چند نفر مأمور، او را از منزل خارج کردند و خود خدمت گزاری او را از منزل تا شهر سامرّاء عهده دار گشتم.
پس از ورود به «بغداد» ابتداءًا با «اسحاق بن ابراهیم طاهری»، فرماندار بغداد، رو به رو شدم. وی به من گفت: یحیی! این آقا فرزند پیامبر است، اگر متوکل را در کشتن او تحریک و ترغیب نمایی بدان که خونخواه و دشمن تو، رسول خدا(صلی الله علیه وآله) خواهد بود.
در پاسخ گفتم: به خدا قسم، تا به حال جز نیکی و خوبی چیز دیگری از او ندیده ام که به چنین کاری دست بزنم.
(آن گاه به سوی سامرّاء حرکت کردم) و پس از ورود به شهر سامرّاء جریان را برای «وصیف ترکی»(1)نقل کردم، او نیز به من گفت: اگر یک مو از سر او کم شود، مسئول آن توخواهی بود! از سخنان اسحاق بن ابراهیم و وصیف ترکی تعجب کردم و پس از ورود به دربار و دیدار با متوکل، گزارش سفر را به اطلاع او رساندم، دیدم متوکل نیز برای او احترام قائل است.(2)
ورود امام به سامرا
طبق دستور «متوکل» روز ورود به سامرّاء به بهانه این که هنوز محل اقامت امام آماده نیست! حضرت را در محل پستی که به «خان الصعالیک» (کاروان سرای گدایان و مستمندان) معروف بود، وارد کردند و حضرت آن روز را در آن جا به
[شماره صفحه واقعی : 608]
ص: 1984
سر برد. البته هدف از این کار تحقیر موذیانه و دیپلمات مآبانه حضرت بود!(1)
روز بعد، منزلی برای سکونت امام معیّن کردند که در آن جا استقرار یافت.(2)
امام در این شهر ظاهراً آزاد بود، ولی در حقیقت همانند یک زندانی به سر می برد، زیرا موقعیت محل طوری بود که امام همواره تحت نظر بود و رفت و آمدها و ملاقات های حضرت توسط مأموران خلیفه کنترل می گردید.
«یزداد»، طبیب مسیحی و شاگرد «بختیشوع»، با اشاره به انتقال اجباری امام به سامرّاء می گفت: اگر شخصی علم غیب می داند، تنها اوست. او را به این جا آورده اند تا از گرایش مردم به سوی او جلوگیری کنند، زیرا با وجود وی حکومت خود را در خطر می بینند.(3)
ترس و وحشت متوکل از نفوذ معنوی امام در میان مردم را می توان از انتخاب محل سکونت حضرت فهمید.
باری متوکل با همه این مراقبت ها بازهم وجود حضرت را برای حکومت خود خطری جدی می دانست و می ترسید یاران و پیروان امام مخفیانه با او تماس گرفته برای قیام و شورش نقشه ای طرح کنند و برای زمینه سازی جهت این کار، پول و سلاح جمع آوری کرده افرادی را آموزش دهند.
اطرافیان خلیفه هم گاهی او را از احتمال شورش امام و یارانش برحذر می داشتند، لذا متوکل هرچند وقت یک بار دستور می داد خانه امام به دقت مورد بازرسی قرار گیرد و با آن که مأموران هربار با دست خالی برمی گشتند، اما او باز نگران بود واحساس خطر می کرد. به یک نمونه از این موارد اشاره می کنیم:
[شماره صفحه واقعی : 609]
ص: 1985
بزم شراب درهم می ریزد!
یک بار، بازهم از امام هادی نزد متوکل سعایت کردند که در منزل او اسلحه و نوشته ها و اشیای دیگری است که از شیعیان او در قم به او رسیده و او عزم شورش برضدّ دولت را دارد. متوکل گروهی را به منزل آن حضرت فرستاد و آنان شبانه به خانه امام هجوم بردند، ولی چیزی به دست نیاوردند، آن گاه امام را در اطاقی تنها دیدند که در به روی خود بسته و جامه پشمین برتن دارد و برزمینی مفروش از شن و ماسه نشسته و به عبادت خدا و تلاوت قرآن مشغول است.
امام را با همان حال نزد متوکل بردند و به او گفتند: در خانه اش چیزی نیافتیم و او را رو به قبله دیدیم که قرآن می خواند.
متوکل چون امام را دید، عظمت و هیبت امام او را فرا گرفت و بی اختیار حضرت را احترام کرد و در کنار خود نشاند و جام شرابی را که در دست داشت، به آن حضرت تعارف کرد! امام سوگند یاد کرد و گفت: گوشت وخون من با چنین چیزی آمیخته نشده است، مرا معاف دار! او دست برداشت و گفت: شعری بخوان!
امام فرمود: من شعر کم از حفظ دارم.
گفت: باید بخوانی!
امام اشعاری خواند که ترجمه آن چنین است:
(زمام داران جهانخوار و مقتدر) بر قله کوهسارها شب را به روز آوردند در حالی که مردان نیرومند از آنان پاسداری می کردند، ولی قله ها نتوانستند آنان را (از خطر مرگ) برهانند.
آنان پس از مدت ها عزت از جایگاه های امن به زیر کشیده شدند و در گودال ها (گورها) جایشان دادند؛ چه منزل و آرامگاه ناپسندی!
پس از آن که به خاک سپرده شدند، فریادگری فریاد بر آورد: کجاست آن تخت ها و تاج ها و لباس های فاخر؟
[شماره صفحه واقعی : 610]
ص: 1986
کجاست آن چهره های در ناز و نعمت پرورش یافته که به احترامشان پرده ها می آویختند (بارگاه و پرده و دربان داشتند)؟
گور به جای آنان پاسخ داد: اکنون کرم ها بر سر خوردن آن چهره ها با هم می ستیزند!
آنان مدت درازی در دنیا خوردند و آشامیدند، ولی امروز آنان که خورنده همه چیز بودند، خود خوراک حشرات و کرم های گور شده اند!
چه خانه هایی ساختند تا آنان را از گزند روزگار حفظ کند، ولی سرانجام پس از مدتی، این خانه ها و خانواده ها را ترک گفته به خانه گور شتافتند!
چه اموال و ذخائری انبار کردند، ولی همه آن ها را ترک گفته رفتند و آن ها را برای دشمنان خود واگذاشتند!
خانه ها و کاخ های آباد آنان به ویرانه ها تبدیل شد و ساکنان آن ها به سوی گورهای تاریک شتافتند!(1)
تأثیر کلام امام چندان بود که متوکل به سختی گریست، چنان که ریشش تر شد. دیگر مجلسیان نیز گریستند. متوکل دستور داد بساط شراب را جمع کنند و چهارهزار درهم به امام تقدیم کرد و آن حضرت را با احترام به منزل بازگرداند!(2)
[شماره صفحه واقعی : 611]
ص: 1987
امام در زندان متوکلمتوکل کینه عجیبی از امام در دل داشت و همواره در صدد آزار و اذیت آن حضرت بود و با آن که امام در سامرّاء در حقیقت همانند یک زندانی به سر می برد، با این حال پس از احضار امام از مدینه به سامرّاء دستور داد مدتی حضرت را زندانی کنند.
«صقر بن ابی دلف» می گوید: هنگامی که امام هادی(علیه السلام) را به سامرّاء آوردند، رفتم تا از حال او جو یا شوم. «زرّافی» دربان متوکل مرا دید و دستور داد وارد شوم. وارد شدم. پرسید: برای چه کار آمده ای؟
گفتم: خیر است.
گفت: بنشین! نشستم، ولی هراسان شدم و سخت در اندیشه فرو رفتم و باخود گفتم: اشتباه کردم (که به چنین کار خطرناکی اقدام کردم و برای دیدار امام آمدم).
«زرافی» کار مردم را انجام داد و آن ها را مرخص کرد و چون خلوت شد، گفت: چه کار داری و برای چه آمده ای؟
گفتم: برای کار خیری.
گفت: گویا آمده ای از حال مولای خود خبر بگیری، گفتم: مولای من کیست؟ مولای من خلیفه است!
گفت: ساکت شو، مولای تو برحق است، نترس که من نیز بر اعتقاد تو هستم و او را امام می دانم.
من خدا را سپاس گفتم. آن گاه گفت: آیا می خواهی او را ببینی؟ گفتم: آری.
گفت: قدری بنشین تا پستچی (نامه رسان) بیرون رود. چون وی بیرون رفت، با اشاره به من، به غلامش گفت: این را به اتاقی که آن علوی در آن زندانی است، ببر و نزد او واگذار و برگرد.
…
چون به خدمت امام رسیدم، حضرت را دیدم روی حصیری نشسته و در
[شماره صفحه واقعی : 612]
ص: 1988
برابرش قبر حفر شده ای قرار دارد، سلام کردم. فرمود: بنشین! نشستم! پرسید: برای چه آمده ای؟
عرض کردم: آمده ام از حال شما خبری بگیرم. در این هنگام بر قبر نظر کردم و گریستم. فرمود: گریان مباش که در این گرفتاری، آسیبی به من نمی رسد.
من خدا را سپاس گفتم. آن گاه از معنای حدیثی پرسیدم، امام جواب داد و پس از جواب، فرمود: مرا واگذار و بیرون رو که بر تو ایمن نیستم و بیم آن است که آزاری به تو برسانند.(1)
این حادثه از یک سو خشونت و شدت عمل متوکل را در مورد امام هادیمی رساند و از سوی دیگر بیان گر میزان نفوذ امام در میان درباریان و مأموران ویژه خلیفه است.
متوکل در آخرین روزهای عمرش به پیشکار خود، «سعید بن حاجب»، دستور داد امام را به قتل برساند، ولی حضرت فرمود: بیش از دو روز نمی گذرد که متوکل کشته می شود، و همین جور هم شد!(2)
جنایات و سخت گیری های متوکل در مورد شیعیان
متوکل یکی از جنایت کارترین خلفای عباسی بود. او در دشمنی با امیرمؤمنان(علیه السلام)و خاندان و شیعیان او دلی پرکینه داشت و دوران حکومت او برای شیعیان و علویان یکی از سیاه ترین دوران ها به شمار می رود. از آن جا که همه جنایات او را نمی توان در این بحث فشرده بیان کرد، ناگزیر به برخی از جنایات او نمونهوار اشاره می کنیم:
1. در حکومت او گروهی از علویان زندانی یا تحت تعقیب و متواری شدند
[شماره صفحه واقعی : 613]
ص: 1989
که از آن جمله می توان از «محمد بن صالح» (از نوادگان امام مجتبی(علیه السلام)) و «محمدبن جعفر» (یکی از مبلغان حسن بن زید که در طبرستان قیام کرده بود)، نام برد.(1)
2. او در سال 236 قمری دستور داد آرامگاه سرور شهیدان حضرت ابا عبدالله الحسین(علیه السلام) و بناهای اطراف آن ویران(2)و زمین پیرامون آن کشت شود و نیز در اطراف آن پاسگاه هایی برقرار ساخت تا از زیارت آن حضرت جلوگیری کند. گویا هیچ یک از مسلمانان حاضر به تخریب قبر امام حسین(علیه السلام) نبوده است، زیرا او این کار را توسط شخصی به نام «دیزج» انجام داد که یهودی الأصل بود. متوکل اعلام کرد: رفتن به زیارت حسین بن علی ممنوع است و اگر کسی به زیارت او برود، مجازات خواهد شد(3). او می ترسید قبر امام حسین(علیه السلام) پایگاهی برضد او گردد و مبارزات و شهادت آن شهید بزرگوار الهام بخش حرکت و قیام مردم در برابر ستم های دربار خلافت شود. اما شیعیان و دوستداران سرور شهیدان در هیچ شرائطی از زیارت آن تربت پاک باز نایستادند و زائران، انواع صدمه ها و شکنجه ها را تحمل می کردند و باز به زیارت می رفتند. پس از قتل متوکل دوباره شیعیان با همکاری علویان قبر آن حضرت را بازسازی کردند.(4)
خراب کردن قبر امام حسین(علیه السلام) مسلمانان را به شدت خشمگین ساخت، به طوری که مردم «بغداد» شعارهایی برضد متوکل بر در و دیوارها و مساجد می نوشتند و شعرای مبارز و متعهد، با سرودن اشعاری، او را «هجو» می کردند. از جمله آن سروده ها، شعری است که ترجمه آن به قرار زیر است:
«به خدا قسم اگر بنی امیه، فرزند دختر پیامبرشان را به ستم کشتند، اینک کسانی که از دودمان پدر او هستند (بنی عباس) جنایتی مانند جنایت
[شماره صفحه واقعی : 614]
ص: 1990
بنی امیه مرتکب شده اند. این قبر حسین است که به جان خودم سوگند (توسط عباسیان) ویران شده است. بنی عباس متأسفند که در قتل حسین(علیه السلام)شرکت نداشته اند! واینک با تجاوز به تربت حسین و ویران کردن قبر او، به جان استخوان های او افتاده اند!».(1)
3. او در زمان خلافت خود بزرگانی از مردم مسلمان و معتقد به اهل بیت را به شهادت رسانید که از جمله آنان «ابن سکّیت»، یار با وفای امام جواد و امام هادی(علیهما السلام) و شاعر و ادیب نام آور شیعی، بود که متوکل به جرم دوستی علی(علیه السلام)، او را به قتل رسانید(2)روزی متوکل با اشاره به دو فرزند خود، از وی پرسید: این دو فرزند من نزد تو محبوبترند یا «حسن» و «حسین»؟
ابن سکّیت از این سخن و مقایسه بی مورد سخت برآشفت و خونش به جوش آمد و بی درنگ گفت: «به خدا سوگند «قنبر» غلام علی(علیه السلام) در نظر من از تو و دو فرزندت بهتر است!»
متوکل که مست قدرت و هوا و هوس بود، فرمان داد زبان او را از پشت سر بیرون کشیدند!(3)
4. «خطیب بغدادی» درباره شکنجه و آزار طرفداران خاندان رسالت از سوی متوکل می نویسد: متوکل عباسی «نصر بن علی جهضمی» را به علت حدیثی که درباره منقبت و فضیلت علی(علیه السلام) و حضرت فاطمه (علیها السلام) و امام حسن و امام
[شماره صفحه واقعی : 615]
ص: 1991
حسین(علیهما السلام)نقل کرده بود «هزار» تازیانه زد و دست از او برنداشت تا آن که شهادت دادند او از اهل سنت است!(1)
5. او به شعرای مزدور و خودفروخته ای همچون «مروان بن ابی الجنوب» مبالغ هنگفتی صله می داد تا درباره مشروعیت حکومت بنی عباس و هجو بنی هاشم شعر بسرایند .(2)
6. او زمانی که به ایجاد ارتشی نوین موسوم به «شاکریه» دست زد، افرادی را از مناطقی که در بینش ضد علوی مشهور بودند، بهویژه از سوریه، الجزیره، جبل، حجاز، و عنبا استخدام کرد.(3)
7. او به حاکم مصر دستور داد تا طالبیان را به عراق تبعید کند، حاکم مصر نیز چنین کرد. آن گاه در سال 236 آنان را به مدینه منتقل کرد.(4)
8. او شیعیان را از دستگاه دولت اخراج می کرد و موقعیت آنان را در اذهان عمومی خدشه دار می ساخت. به عنوان نمونه، می توان از برکناری «اسحاق بن ابراهیم» یاد کرد که متوکل او را به جرم شیعه بودن از حکمرانی «سامرّاء» و «سیروان» در استان «جبل» برکنار کرد. افراد دیگری نیز به همین علت موقعیت های خود را از دست دادند.(5)
متوکل با اِعمال این شیوه ها، از بروز هرگونه حرکتی از ناحیه شیعیان برضد رژیم خود جلوگیری کرد، لکن موفق نشد فعالیت های پنهانی آنان را خاتمه بخشد و چنان که قبلاً گفتیم، گزارش های تاریخی، حاکی از آن است که امام هادی(علیه السلام)ارتباط های خود را با پیروانش در نهان ادامه می داد.
[شماره صفحه واقعی : 616]
ص: 1992
فشارهای اقتصادی بر شیعیان
متوکل به منظور تضعیف جبهه تشیع و نابود ساختن نیروهای مبارز شیعه، آنان را شدیداً در فشار اقتصادی قرار داده بود، به طوری که تا این حد فشار اقتصادی بر شیعیان تا آن تاریخ بی سابقه بود.
البته می دانیم که شیعه پس از رحلت پیامبر، همواره از نظر اقتصادی در فشار و مضیقه قرار داشت. در این زمینه، علاوه بر گرفتن «فدک» از فاطمه زهرا(علیها السلام) که انگیزه سیاسی داشت و هدف از آن تضعیف بنیه اقتصادی جناح امیرمؤمنان(علیه السلام) و بنی هاشم بود، نمونه های فراوانی در تاریخ اسلام به چشم می خورد که یکی از آن ها روش معاویه با شیعیان، بهویژه بنی هاشم، بود. یکی از تاکتیک هایی که معاویه به منظور اخذ بیعت از حسین بن علی(علیه السلام) برای ولیعهدی یزید به آن متوسل شد، خودداری وی از پرداخت هرگونه عطیه به بنی هاشم از بیت المال در جریان سفر به مدینه بود تا بدینوسیله امام را زیر فشار گذاشته وادار به بیعت کند.(1)
نمونه دیگر، فشار اقتصادی «ابو جعفر منصور دوانیقی» (دومین خلیفه عباسی) بود. منصور برنامه سیاه تحمیل گرسنگی و فلج سازی اقتصادی را در سطح وسیع و گسترده ای به اجرا می گذاشت و هدف او این بود که مردم، نیازمند و گرسنه و متکی به او باشند و در نتیجه همیشه در فکر سیر کردن شکم خود بوده، مجال اندیشه در مسائل بزرگ اجتماعی را نداشته باشند. او روزی در حضور جمعی از خواص درباریان خویش با لحن زننده ای انگیزه خود را از گرسنه نگه داشتن مردم چنین بیان کرد: عرب های بادیه نشین در ضرب المثل خود، خوب گفته اند که: «سگ خود را گرسنه نگه دار تا به طمع نان، دنبال تو بیاید»!(2)این سخن ضمناً می رساند که امت اسلام در چشم بنی عباس، تا چه حد بی ارزش بوده اند؟!.
[شماره صفحه واقعی : 617]
ص: 1993
در این فشار اقتصادی، سهم شیعیان و علویان بیش از همه بود، زیرا آنان همیشه پیشگام و پیشاهنگ مبارزه با خلفای ستم گر بودند.
دوران خلافت هارون نیز از این برنامه کلی مستثنا نبود، زیرا او با قبضه بیت المال مسلمانان و صرف آن در راه هوسرانی ها و بوالهوسی ها و تجمل پرستی های خود و اطرافیانش، شیعیان را از حقوق مشروع خود محروم کرده بود و از این راه نیروهای آنان را تضعیف می کرد.بنابراین شیعیان با این گونه فشارها آشنا بودند، اما چنان که اشاره شد، فشار اقتصادی زمان متوکل ابعاد گسترده تر و وحشتناک تری داشت که ذیلاً برخی از آن ها را یادآوری می کنیم:
1. او از نظر اقتصادی به قدری بر شیعیان سخت گرفت، که می گویند: در آن زمان گروهی از بانوان علوی در مدینه حتی یک دست لباس درست نداشتند که در آن نماز بگزارند و فقط یک پیراهن مندرس برایشان مانده بود که به هنگام نماز به نوبت از آن استفاده می کردند و نیز با چرخ ریسی روزگار می گذراندند و پیوسته در چنین سختی و تنگدستی بودند تا متوکل به هلاکت رسید.(1)
2. متوکل «عمر بن فرج رُخَّجی» را فرمانروای مکه و مدینه ساخت. و او مردمان را از نیکی و احسان به آل ابی طالب باز می داشت و سخت دنبال این کار بود؛ چنان که مردم از بیم جان، دست از رعایت و حمایت علویان برداشتند و زندگی برخاندان امیرمؤمنان(علیه السلام) سخت شد .(2)
3. متوکل، دارایی علویان را که ملک «فدک» بود، مصادره کرد.(3)نقل شده است که درآمد فدک در آن زمان بالغ بر 24000 دینار بوده است. متوکل فدک را
[شماره صفحه واقعی : 618]
ص: 1994
به «عبدالله بن عمر بازیار» که از هواداران او بود، عطا کرد.(1)
4. او به حاکم خود در مصر دستور داد با علویان براساس قواعد زیر برخورد کند:
الف . به هیچ یک از علویان هیچ گونه ملکی داده نشود، نیز اجازه اسب سواری و حرکت از «فسطاط» (قاهره امروز) به شهرهای دیگر داده نشود.
ب . به هیچ یک از علویان جوازِ داشتنِ بیش از یک برده داده نشود.
ج . چنان چه دعوائی مابین یک علوی و غیرعلوی صورت گرفت، قاضی نخست به سخن غیرعلوی گوش فرا دهد و پس از آن بدون گفتوگو با علوی آن را بپذیرد!(2)
کاخ ها و بزم های پرتجمل
درکنار این فشارها و محدودیت های جانکاه نسبت به شیعیان، متوکلدرتاراج بیت المال و بنای کاخ های با شکوه و راه اندازی تشریفات پرخرج بیداد می کرد.
او کاخ های متعددی بنا کرد و اموال هنگفتی هزینه آن ها نمود. از جمله، کاخ هایی به نام های: شاه، عروس، شبداز، بدیع، غریب و برج بنا کرد و یک میلیون و هفتصد هزار دینار فقط هزینه ساختن کاخ اخیر کرد!(3). نیز قصر دیگری ساخت که به قصر «بُرکُواء» شهرت یافت.ساختمان این قصر که از بهترین و بزرگ ترین قصرهای وی بود، بیست میلیون درهم هزینه برداشت! (4) قصرهای دیگری نیز
به نام های: جعفری، ملیح، غرو، مختار، حیر برای خوشگذرانی بناکرده بود که هرکدام هزاران میلیون درهم خرج برداشته و مورخان به تفصیل از آن ها یاد کرده اند.(4)
[شماره صفحه واقعی : 619]
ص: 1995
متوکّل تصمیم گرفت پسرش «عبدالله معتزّ» را ختنه کند و برای این منظور تشریفات بسیار پرخرج و سرسام آوری به راه انداخت که مورخان به تفصیل نوشته اند و ما به گوشه هایی از آن اشاره می کنیم:
فرشی را که طول آن یکصد ذراع و عرض آن نیز پنجاه ذراع بود، برای تالار قصر که دارای همین ابعاد بود، تهیه کردند و برای پذیرایی از مدعوین چهارهزار صندلی از طلا و مرصّع به جواهر در تالار قصر چیدند!
به فرمان متوکل بیست میلیون درهم که برای نثار آماده شده بود، بر سر زنان و خدام و حاشیه نشینان نثار کردند! و یک میلیون درهم که روی آن ها عنوان جشن و مراسم ختنه کنان حک شده بود، بر سر آرایش گر و ختنه کننده و غلامان و پیشکاران مخصوص نثار گردید!
آن روز از ختنه کننده معتزّ پرسیدند که تا موقع صرف غذا، چه مبلغی عائد تو شده؟ گفت: هشتاد و چند هزار دینار غیر از اشیای زرین و انگشتری و جواهر!
وقتی که صورت مخارج جشن «ختنه کنان» به متوکل تسلیم شد، بالغ بر هشتاد و شش میلیون درهم شده بود!!(1)
این ها گوشه هایی از خوشگذرانی ها و ولخرجی های متوکل از محل بیت المال بود، و گرنه شرح بزم ها و عیاشی های او در این بحث فشرده نمی گنجد. تنها در این جا اضافه می کنیم که «سیوطی» می نویسد: او چهارهزار کنیز در کاخ خود داشت که از همه آن ها کام جسته بود!(2)«مسعودی»، مورخ نامدار، می گوید: در هیچ زمان و هیچ عصری مانند دوران حکومت متوکل، پول خرج نمی شد! (3)
[شماره صفحه واقعی : 620]
ص: 1996
یک سند تاریخی
«ابوبکر خوارزمی»، نویسنده بزرگ عصر آل بویه (متوفی 383یا393)، طی نامه ای که در آن، سخت گیری های عباسیان نسبت به شیعیان و مظلومیت سادات و شیعیان را شرح می دهد، انگشت روی جنایت های متوکل می گذارد و از این جشن ننگین نیز یاد می کند.
پیشوایی از پیشوایان هدایت و سیدی از سادات خاندان نبوت از دنیا می رود، کسی جنازه او را تشییع نمی کند و قبر او گچ کاری نمی شود، اما چون دلقک و مسخره ای و بازیگری از آل عباس بمیرد، تمام عدول (عدول دارالقضاء) و قاضیان در تشییع جنازه او حاضر می شوند و قائدان و والیان برای او مجلس عزاداری به پا می دارند! دهریان و سوفسطائیان از شرّ ایشان (آل عباس) در امانند، لیکن آن ها هرکس را شیعه بدانند، به قتل می رسانند. هرکس نام پسرش را «علی» بگذارد، خونش را می ریزند. شاعر شیعه چون در مناقب وصی و معجزات نبی شعر بگوید، زبانش را می برند و دیوانش را پاره می کنند. هارون، پسر خیزران (مقصود واثق خلیفه است) و جعفر متوکل در صورتی به کسی عطا می کردند و بخشش می نمودند که به آل ابی طالب دشنام گوید، مانند عبدالله بن مُصْعَب زبیری و وهب بن وهب بُحتُری و مروان بن ابی حَفْصَه اموی و عبدالملک بن قُرَیْب اصمعی و بکّار بن عبدالله زبیری. مدت هزار ماه در منبرها به امیرالمؤمنین ناسزا گفتند (مقصود مدت حکومت بنی امیه است)، اما در وصایت او شک به خود راه ندادیم.
علویان را از یک وعده خوراک منع می کنند، درحالی که خراج مصر و اهواز و صدقات حرمین شریفین و حجاز به مصرف (خُنیاگرانی از قبیل) ابن ابی مریم مدنی و ابراهیم موصلی و ابن جامع سهمی و زَلْزَلْضارب و بَرْصُوما زامر (سرنا زن، نی زن) می رسد. متوکل عباسی دوازده
[شماره صفحه واقعی : 621]
ص: 1997
هزار کنیز داشت! اما سیدی از سادات اهل بیت، فقط یک کنیز (خدمتکار) زنگی یا سندی دارا بود. اموال خالص و پاکیزه خراج، به دلقک ها و مهمانی های مربوط به ختنه اطفال، به سگ بازان و بوزینه داران، به مخارق و علویه خنیاگر و به زرزر و عمرو بن بانه بازیگر، منحصر شده است! یک وعده خوراک و یک جرعه آب را از اولاد فاطمه(علیها السلام)دریغ می دارند. قومی که خمس بر آنان حلال و صدقه حرام است و گرامی داشتن و دوستی نسبت به ایشان واجب است، از فقر، مُشرِف به هلاک هستند، یکی شمشیر خود را گرو می گذارد و دیگری جامه اش را می فروشد. آنان گناهی ندارند جز این که جدشان نبی و پدرشان وصی و مادرشان فاطمه و مادرمادرشان خدیجه و مذهبشان ایمان به خدا و راهنمایشان قرآن است. من چه بگویم درباره قومی که تربت و قبر امام حسین(علیه السلام)را شخم زدند و در محل آن زراعت کردند و زائران قبرش را به شهرها تبعید نمودند… .(1)
قتل متوکل و خلافت منتصرسرانجام متوکل، شبی که در بزم شراب در کاخ حکومت به مستی فرو رفته بود، با نقشه قبلی فرزندش «منتصر» و با همکاری ترکان، همراه وزیرش «فتح بن خاقان» کشته شد (شوال247) و منتصر به خلافت رسید.(2)
ماجرای قتل متوکل بدین ترتیب بود که وی ندیمی داشت به نام «عباده مخنَّث». عباده در مجلس متوکل متکّایی روی شکم خود زیر لباسش می بست و سرخود را که موهایش ریخته بود، برهنه می کرد و در برابر متوکل به رقص می پرداخت و آوازه خوانان همصدا چنین می خواندند: «این مرد طاسِ شکم گنده
[شماره صفحه واقعی : 622]
ص: 1998
آمده تا خلیفه مسلمانان شود» و مقصودشان از این جمله «علی»(علیه السلام) بود. متوکل نیز شراب می خورد و خنده مستانه سر می داد. در یکی از روزها که عباده طبق معمول به همین کیفیت مسخرگی می کرد، منتصر در مجلس حاضر بود. وی از دیدن این منظره ناراحت شد و با اشاره، عباده را تهدید کرد.
عباده از ترس ساکت شد. متوکل پرسید: چه شده؟ عباده برخاست و علت را بیان کرد. دراین هنگام منتصر به پا خاست و گفت: ای امیرالمؤمنین! آن کسی که این شخص ادای او را در می آورد و مردم می خندند، پسر عموی تو و بزرگ خاندان تو است و مایه افتخار تو محسوب می شود. اگر خود می خواهی گوشت او را بخوری بخور، ولی اجازه نده این سگ و امثال او از آن بخورند. متوکل با تمسخر، به آوازه خوانان دستور داد که همصدا این شعر را بخوانند:
غ_ار الفت__ی لاب_ن عمّ__ه *** رأس الفت__ی فی حِ_رِ امّ___ه
این جوان به خاطر پسر عمویش به غیرت در آمد.
سر این جوان در… مادرش باد!(1)
به دنبال این قضیه بود که منتصر با نقشه قبلی با همکاری ترکان، پدر را به قتل رساند.
منتصر برخلاف پدر، دوستی با علی و خاندان او را آشکار ساخت و به مردم دستور داد به زیارت حسین بن علی(علیه السلام)بروند و به علویان که در زمان پدرش در بیم و وحشت به سر می بردند، ایمنی داد .(2)
از این گذشته، سه اقدام بزرگ را به مورد اجرا گذاشت:
1. فدک را به علویان پس داد.
2. موقوفات علویان را به آنان مسترد کرد.
3. والی مدینه به نام «صالح بن علی» را که با بنی هاشم بدرفتاری می کرد،
[شماره صفحه واقعی : 623]
ص: 1999
برکنار کرد و به جای او «علی بن الحسین» را به این سمت منصوب کرد و توصیه نمود که از نیکی و خدمت به بنی هاشم دریغ نورزد.(1)
ولی از آن جا که دوران خلافت منتصر کوتاه مدت بود، پس از وی باز اختناق و فشار از سرگرفته شد.
امام هادی(علیه السلام)، رویاروی فقیهان درباری
با آن که سیاست خلفای عباسی این بود که توجه مردم را به فقهای درباری جلب کنند و آراء و فتاوای آنان را به رسمیت بشناسند، اما در مدت اقامت امام هادی در سامرّاء چندین بار در میان فقهای وابسته به دربار اختلاف فتوا به وجود آمد و ناگزیر برای حل مشکل به امام مراجعه کردند و امام با دانش امامت و استدلال روشن، چنان مسئله را شکافت که فقها در برابر آن ناگزیر به تحسین و تسلیم شدند. اینک دونمونه از این گونه موارد را ذیلاً از نظر می گذرانیم:
1. کیفر مسیحی زناکار
روزی یک نفر مسیحی را که با زن مسلمانی زنا کرده بود، نزد متوکل آوردند. متوکل خواست در مورد او حد شرعی اجرا شود، در این هنگام مسیحی اسلام آورد. «یحیی بن اکثم» قاضی القضات گفت: اسلام آوردن او، کفر و عملش را از میان برده و نباید حدّ در مورد او اجرا شود. برخی از فقها گفتند: باید سه بار درمورد او حد جاری شود. برخی دیگر به گونه ای دیگر فتوا دادند. وجود اختلاف آراء و فتاوا، متوکل را مجبور ساخت تا از امام هادی(علیه السلام) استفتا کند مسئله را در محضر امام مطرح کردند. امام پاسخ داد: «آن قدر باید شلاق بخورد تا بمیرد».
[شماره صفحه واقعی : 624]
ص: 2000
فتوای امام با مخالفت شدید «یحیی بن اکثم» و سایر فقها رو به رو گردید آنان گفتند: این فتوا در هیچ آیه و روایتی وجود ندارد و از متوکل خواستند نامه ای به امام نوشته مدرک این فتوا را بپرسد. متوکل موضوع را به امام نوشت. امام در پاسخ، پس از بسم الله نوشت:
«فَلَمّا رَأَوْا بَأْسَنا قالُوا آمَنّا بِاللّهِ وَحْدَهُ وَ کَفَرْنا بِما کُنّا بِهِ مُشْرِکِینَ* فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُهُمْ اِیْمانُهُمْ لَمّا رَأوا بَأْسَنا سُنَّهَ اللّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ فِیْ عِبادِهِ وَ خَسِرَ هُنالِکَ الْکافِرُونَ».(1)
: «هنگامی که قهر و قدرت ما را دیدند، گفتند: به خدای یگانه ایمان آوردیم و به بتها و عناصری که آن ها را شریک خدا قرار داده بودیم، کافر شدیم. ولی ایمانشان به هنگام دیدن قهر و قدرت ما، سودی ندارد. این سنت و حکم الهی است که در میان بندگان وی جاری است و آن جا کافران زیان کار شدند.»
متوکل، پاسخ مستدل امام را پذیرفت و دستور داد حد زناکار طبق فتوای امام اجرا شود .(2)
امام با ذکر این آیه شریفه، به آنان فهماند: همان طور که ایمان مشرکان، عذاب خدا را از آن ها باز نداشت، اسلام آوردن این مسیحی نیز حد را ساقط نمی کند.
2. نذر متوکل
روزی متوکل بیمار شد و نذر کرد که اگر شفا یابد، تعداد «کثیری» دینار (= سکه زر) در راه خدا صدقه بدهد. هنگامی که بهبود یافت، فقها را گرد آورد و پرسید: چند دینار باید صدقه بدهم که «کثیر» محسوب شود؟ فقها در این باره
[شماره صفحه واقعی : 625]
ص: 2001
فتاوای مختلف دادند. متوکل ناگزیر مسئله را از امام هادی سؤال کرد. امام پاسخ داد باید هشتاد و سه دینار بپردازی. فقها از این فتوا تعجب کردند و به متوکل گفتند: از او بپرسید این فتوا را براساس چه مدرکی داده است؟
متوکل موضوع را با امام مطرح کرد. حضرت فرمود: خداوند در قرآن می فرماید: «لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّهُ فِیْ مَواطِنَ کَثِیرَه…» (1): «خداوند شما (مسلمانان) را در موارد «کثیر» یاری کرده است…»، و همه خاندان ما روایت کرده اند که جنگ ها و سریّه های زمان پیامبر اسلام هشتاد و سه جنگ بوده است .(2)
…
امام هادی و مکتبهای کلامی
در عصر امام هادی(علیه السلام) مکاتب عقیدتی متعددی همچون «معتزله» و «اشاعره» رواج یافته و آراء و نظریات کلامی فراوانی در جامعه اسلامی پدید آمده بود و بازار مباحثی همچون جبر، تفویض، امکان یا عدم امکان رؤیت خدا، جسمیت خدا، وامثال این ها بسیار داغ بود، از این رو گاه امام در برابر سؤال هایی قرار می گرفت که پیدا بود از این گونه آراء و نظریات سرچشمه گرفته است. نفوذ آراء و نظریات باطل از این راه در محافل شیعه، ضرورت هدایت و رهبری فکری
[شماره صفحه واقعی : 626]
ص: 2002
شیعیان را از سوی امام شدّت می بخشید، از این رو پیشوای دهم طی مناظرات و مکاتبات خود، بی پایگی مکاتب و آراء و نظریات باطل همچون جبرگرائی و جسمیت خدا و… را با استدلال های روشن و قاطع اثبات می نمود و مکتب اصیل اسلام را پیراسته از هرگونه تحریف و تفکر باطل، به جامعه عرضه می کرد و این یکی از جلوه های عظمت علمی آن بزرگوار بود.(1)
مطالعه و بررسی حیات علمی امام، نشان می دهد که اکثر مناظرات امام هادی(علیه السلام)پیرامون این گونه موضوعات کلامی بوده و روایات متعددی از
آن حضرت در این زمینه نقل شده است که برتری مبانی اعتقادی شیعه را به روشنی ثابت می کند. به عنوان نمونه می توان از نامه مفصل امام یاد کرد که در پاسخ سؤال مردم اهواز درباره موضوع «جبر» و «تفویض» نگاشته و طی آن با بیان روشن و استدلال قاطع، نظریه درست را که نه جبر است و نه تفویض، اثبات کرده است.(2)
ولی چون این بحث ها از موضوع این کتاب که بیش تر جنبه تاریخی دارد، خارج است، از توضیح و تفصیل آن صرف نظر می کنیم و طالبین را به کتب مربوطه ارجاع می دهیم.
مبارزه با غُلات
از جمله گروه های باطل و منحرفی که در دوران امامت امام هادی(علیه السلام) فعال بودند، گروه غلات را باید نام برد که افکار و عقاید پوچ و منحط و بی اساسی داشتند و خود را شیعه وانمود می کردند. آنان درباره امام غُلوّ نموده برای او مقام الوهیّت قائل می شدند و گاهی نیز خود را منصوب از طرف امام قلمداد می کردند و بدینوسیله موجبات بدنامی شیعیان را در میان فرقه های دیگر فراهم می کردند. امام هادی از این گروه اظهار تبری نموده با آنان مبارزه می کرد و تلاش
[شماره صفحه واقعی : 627]
ص: 2003
می نمود که با طرد آنان، اجازه ندهد لکه ننگی بر دامن تشیع بنشیند.
شاید بتوان گفت: علت پیدایش اعتقاد آنان به الوهیت امام و سایر عقاید پوچ و بی اساس، امور زیر بوده است:
الف . کرامت ها، آگاهی غیبی و دیگر امور خارق العاده ای که از امام مشاهده می شد و این گروه که قادر به توجیه و تحلیل صحیح و پخته این گونه مسائل نبودند، آن ها را دستاویز خرافات و بدعت ها و حرکت های ضد اسلامی قرار می دادند.
ب . این گروه منحرف می خواستند قیود و حدود و ضوابط اسلامی را زیر پا گذاشته طبق میل ها و هوس های خود رفتار کنند، از این رو تمام محرمات اسلامی را حلال می شمردند.
ج . چشم طمع به اموال مردم دوخته بودند و می خواستند وجوهی را که شیعیان به ائمه می پرداختند، به چنگ آورند.
در هر حال غلات گروه خطرناک و گمراه کننده ای بودند که سران آنان افرادی همچون اشخاص زیر بودند:
1. علی بن حَسَکَه قمی، 2. قاسم یقطینی، 3. حسن بن محمد بن بابای قمی، 4. محمد بن نُصیر فهری، 5. فارس بن حاتم.
به عنوان نمونه، عقیده علی بن حسکه بدین قرار بود:
الف . امام هادی(علیه السلام) خدا و خالق و مدبر جهان هستی است!
ب . ابن حسکه نبیّ و فرستاده از جانب امام برای هدایت مردم است!
ج . هیچ کدام از فرائض اسلامی از قبیل زکات، حجّ، روزه و… واجب نیست!
محمد بن نصیر فهری نیز می گفت:
الف . امام هادی(علیه السلام) خالق و پروردگار جهان است!
ب . ازدواج با محارم از قبیل مادر، دختر، و خواهر، جایز است!
ج . لواط جایز و یکی از راه های اعمال شهوت است که خداوند آن را حرام نکرده است!
[شماره صفحه واقعی : 628]
ص: 2004
د . ارواح مردگان در کالبد آیندگان حلول می کند (تناسخ)!(1)
امام دهم طی نامه ها و پاسخ هایی که به سؤالات شیعیان در این باره می داد، این گروه را منحرف و کافر معرفی می کرد و به شیعیان توصیه می نمود که از آنان دوری جویند.
امام در پاسخ سؤال یکی از شیعیان درباره «ابن حسَکَه» و عقاید باطل او، چنین نوشت:
«ابن حسکه که لعنت خدا بر او باد دروغ گفته است، من او را از دوستان و پیروان خود نمی دانم، او را چه شده است؟ خدا لعنتش کند! سوگند به خدا، پروردگار، محمد(صلی الله علیه وآله) و پیامبران پیش از او را، جز به آیین یکتاپرستی و امر به نماز و زکات و حج و ولایت نفرستاده و محمد(صلی الله علیه وآله)جز به سوی خدای یکتای بی همتا دعوت نکرده است. ما جانشینان او نیز بندگان خداییم و به او شرک نمیورزیم. اگر او را اطاعت کنیم، مشمول رحمت او خواهیم بود و چنان چه از فرمانش سرپیچی نماییم، گرفتار کیفرش خواهیم شد. ما برخدا حجتی نداریم، بلکه خدا ست که برما و بر تمامی آفریده هایش حجت دارد.
من از کسی که چنین سخنانی می گوید، بیزاری می جویم و از چنین گفتاری به خدا پناه می برم، شما نیز از آنان دوری گزینید و آنان را در فشار و سختی قراردهید و چنان چه به یکی از آن ها دسترسی پیدا کردید، سرش را با سنگ بشکنید.(2)
امام ضمن نامه ای به «عبیدی» از فهری و ابن بابای قمی نیز بیزاری جسته درباره آن دو، چنین نوشت:
من از فهری (محمد بن نصیر) وحسن بن محمد بن بابای قمی بیزاری می جویم و تو و تمام شیعیان را از فتنه او برحذر می دارم و آنان را لعن
[شماره صفحه واقعی : 629]
ص: 2005
می کنم. این دوتن، مال مردم را به نام ما می خورند و فتنه انگیز و مزاحم هستند. خداوند آنان را عذاب کند و گرفتار فتنه سازد.
«ابن بابا» گمان برده که من او را به نبوت برانگیخته ام و او «باب» من است! خداوند او را لعنت کند! شیطان بر او مسلط شده و او را گمراه ساخته است. اگر توانستی سر او را با سنگ بشکن! او مرا آزار داده است، خداوند در دنیا و آخرت او را معذب سازد.(1)
«فارس بن حاتم» نیز که گفتیم یکی از رهبران غُلات بود، از طرف امام مورد لعن و تکذیب قرار گرفت و در اختلافی که بین او و «علی بن جعفر»(2)پیش آمده بود، علی را مورد تأیید قرار داد. انحراف ها و بدعت ها و گمراه سازی های فارس به قدری زیاد بود که امام دستور قتل او را صادر نمود و بهشت را برای قاتل او تضمین کرد و نوشت:
«فارس» به اسم من ،دست به کارهایی می زند و مردم را فریب می دهد و آنان را به بدعت در دین فرا می خواند. خون او هدر است، کیست که با کشتن او مرا راحت کند؟ و هرکس او را بکشد من در مقابل، بهشت را برای او تضمین می کنم.
یکی از یاران امام به نام «جنید» فرمان آن حضرت را درباره او اجرا کرد و با قتل او جامعه اسلامی را از شرّ او راحت کرد.(3)
فتنه خلق قرآن
یکی از مهم ترین و داغ ترین جریان های فکری و عقیدتی در دوران امام هادی(علیه السلام)جنجال و کشمکش شدید بر سر مخلوق بودن یا مخلوق نبودن قرآن بود.
[شماره صفحه واقعی : 630]
ص: 2006
گروه «معتزله» که عقل گرای افراطی بودند و در مسائل عقیدتی کند و کاو عقلی بیش از حدی می کردند، مسئله «مخلوق» و «حادث» بودن قرآن را در ارتباط با صفات خدا مطرح کردند و با «قدیم» بودن قرآن که گروه «اشاعره» و اهل حدیث از آن جانب داری می کردند، به مخالفت برخاستند و درگیری بین طرفداران این دو بینش اعتقادی رخ داد.
به گفته اهل تحقیق، بحث پیرامون مخلوق بودن قرآن، از اواخر حکومت بنی امیه آغاز گردید(1)(اوائل قرن دوم هجری) و نخستین کسی که این بحث را در محافل اسلامی مطرح کرد، . «جَعْد بن درهم»، معلم «مروان بن محمد»، آخرین خلیفه اموی، بود. او این فکر را از «ابان بن سمعان»، و «ابان» نیز از «طالوت بن اعصم» یهودی فرا گرفته بود.
«جَعْد» پس از طرح این بحث، مورد تعقیب قرار گرفت و به کوفه فرار کرد و در آن جا این نظریه را به «جَهْم بن صفوان ترمذی» منتقل کرد.(2)
برخی بر این باورند که اعتقاد به قدیم بودن قرآن از مسیحیت به جامعه اسلامی نفوذ کرده بود، زیرا آنان «مسیح» را «کلمه الله» می دانستند و در نتیجه، کلام خدا _ که از خداست _ از نظر آنان «قدیم» شناخته می شد.
مؤید این نظریه این است که مأمون در بخش نامه ای که در این مورد به «اسحاق بن ابراهیم» حاکم بغداد نوشت، «اشاعره» را متهم کرد که درمورد قرآن، همچون سخنان مسیحیان درمورد حضرت عیسی، سخن می گویند.
در هر حال، در زمان خلافت «هارون»، «بِشْر مَریسی»، که گفته می شود یهودی تبار بوده، این بحث را دنبال کرد و مدت چهل سال به ترویج فکر مخلوق
[شماره صفحه واقعی : 631]
ص: 2007
بودن قرآن پرداخت و چون روزی شنید که هارون سخنان او را شنیده و وی را غیاباً به مرگ تهدید کرده است، متواری شد.
این بحث همچنان بین دو گروه مطرح بود تا آن که «مأمون» به آن دامن زد و آتش اختلاف را شعلهورتر کرد. او که فردی دانشمند و مطلع، آشنا به فلسفه و فقه و ادبیات عرب، و اهل بحث و مناظره و دقت علمی بود، از همان زمان جوانی به اعتزال گرایش داشت و از «مخلوق» بودن قرآن جانب داری می کرد. فقها و اهل حدیث می ترسیدند مبادا وی خلیفه شود و این عقیده را ترویج کند. (1)
حدس آنان درست بود. مأمون پس از رسیدن به قدرت، رسماً از «معتزله» و در نتیجه از نظریه مخلوق بودن قرآن طرفداری کرد و آن را عقیده رسمی دولت اعلام نمود و قدرت دولت را جهت سرکوبی مخالفان این نظریه به کار گرفت. مخالفان که در آن زمان اهل سنت نامیده می شدند، مقاومت نشان دادند، بحران به اوج خود رسید و جریان از حد بحث علمی و مذهبی خارج شد و به یک بحث جنجالی و حادّ عقیدتی _ سیاسی تبدیل گردید و صحبت روز شد و همه جا حتی در میان عوام با حرارت مطرح گشت.
مأمون در سال 218قمری فرمانی خطاب به «اسحاق بن ابراهیم»، حاکم بغداد، صادر کرد که باید تمام قضات و شهود و محدثان و مقامات دولتی مورد آزمایش قرار گیرند، هرکس معتقد به خلق قرآن باشد، در کار خود ابقا شود و گرنه از کار برکنار گردد(2). این کار که در واقع نوعی تفتیش عقاید بود، در تاریخ، به عنوان «مِحْنَهُ الْقُرْآن»(3)مشهور شده است.
کسی که مأمون _ و پس از او معتصم و واثق عباسی _ را به این کار تشویق
[شماره صفحه واقعی : 632]
ص: 2008
می کرد، «ابن ابی دُؤاد»، قاضی مشهور دربار عباسی بود که پس از برکناری «یحیی بن اکثم» قاضی القضات شده بود. او که از شهرت و آوازه بلند علمی برخوردار بود و در بذل و بخشش و میزان نفوذ و قدرت در دربار عباسی با برامکه مقایسه می شد، در «مِحْنَهُ القُرْآن» نقش مهمی داشت و از این رو برخی تصور کرده اند که بنیان گذار این نظریه او بوده است (که دیدیم چنین نیست).
در هر حال سخت گیری دولت عباسی به جایی رسید که مخالفان مورد شکنجه و آزار قرار گرفتند و زندان ها پر از آنان گردید. «احمد بن حنبل» که در دفاع از عقیده خویش پافشاری می کرد، تازیانه خورد!(1)و در زمان حکومت «واثق»، «احمد بن نصر خزاعی» به قتل رسید و «یوسف بن یحیی بُرَیطی»، شاگرد شافعی، مورد شکنجه قرار گرفت و در زندان مصر درگذشت. «یعقوبی» در این باره داستان عجیبی نقل می کند. وی می نویسد:
«امپراتور روم به واثق خلیفه عباسی نامه نوشت و به او خبر داد که اسیران بسیاری از مسلمانان در اختیار دارد، اگر خلیفه در مقابل آن ها فدیه (سرب ها) دهد، او حاضر است اسیران مسلمان را آزاد کند. واثق این پیشنهاد را پذیرفت و نمایندگانی به مرز فرستاد. نمایندگان خلیفه اسیران را یک یک تحویل می گرفتند و عقیده آنان را درباره مخلوق بودن قرآن می پرسیدند و تنها کسانی را که به این سؤال جواب مثبت می دادند، می پذیرفتند و لباس و پول در اختیارشان قرار می دادند!». (2)
این سخت گیری ها سبب نفرت مردم از معتزله گردید، لذا وقتی که «متوکل عباسی» به خلافت رسید، جانب اهل حدیث را گرفت و به «محنه القرآن»
خاتمه داد. ولی این بحث فوراً از رونق نیفتاد و تا مدت ها در جامعه اسلامی مطرح بود.(2)
[شماره صفحه واقعی : 633]
ص: 2009
موضع امام هادی(علیه السلام)
امامان معصوم که رهبری اندیشه اصیل اسلامی را به عهده داشتند، سکوت در برابر چنین بحث و جدال فکری را ناروا شمرده، خطّ بطلان بر فکر انحرافی کشیده، اندیشه درست را مشخص می کردند و با تبیین موضع اصولی و هدایت گرانه خود، مسلمانان را از وارد شدن در چنین بحث و جدال بیهوده ای برحذر می داشتند.
شواهدی در دست است که نشان می دهد بحث خلق قرآن در زمان بعضی از امامان قبلی نیز مطرح بوده، اما در زمان امام هادی به اوج رسیده است. امام صادق(علیه السلام) به اعمش فرمود: قرآن کلام خدا است، نه خالق است و نه مخلوق.(1)
«ریّان بن صلت» به محضر امام رضا(علیه السلام) عرض کرد: نظر شما درباره قرآن چیست؟ فرمود: قرآن کلام خداست، همین! و در این باره بیش از این بحث نکنید که گمراه می شوید.
سخنی که در این زمینه از امام هادی(علیه السلام) نقل شده، نسبتاً گسترده و روشن است، امام در پاسخ یکی از شیعیان «بغداد» چنین نوشت(2):
بسم الله الرحمن الرحیم. خداوند ما و تو را از دچار شدن به این فتنه حفظ کند که در این صورت بزرگ ترین نعمت را برما ارزانی داشته است و گرنه هلاکت و گمراهی است. به نظر ما بحث و جدال درباره قرآن (که مخلوق است یا قدیم؟) بدعتی است که سؤال کننده و جواب دهنده در آن شریکند، زیرا پرسش کننده دنبال چیزی است که سزاوار او نیست و پاسخ دهنده نیز برای موضوعی بی جهت خود را به زحمت و مشقت می افکند که در توان او نمی باشد.
شاگردان مکتب امام هادی (علیه السلام)
خالق، جز خدا نیست و بجز او همه مخلوقند، قرآن نیز کلام خداست، از پیش خود اسمی برای آن قرار مده که از گمراهان خواهی گشت.
[شماره صفحه واقعی : 634]
ص: 2010
خداوند ما و تو را از مصادیق سخن خود قرار دهد که می فرماید: (متقیان) کسانی هستند که در نهان از خدای خویش می ترسند و از روز جزا بیمناکند.(1)
این موضع گیری امامان باعث شد که شیعیان از این درگیری ها به دور باشند و گرفتار بدعت و گمراهی نشوند.
شاگردان مکتب امام هادی(علیه السلام)
گرچه به تفصیلی که گفتیم عصر زندگی امام هادی عصر اختناق و استبداد بود و امام، برای فعالیت فرهنگی در سطح گسترده آزادی عمل نداشت و از این نظر فضای جامعه با عصر امام باقر(علیه السلام) بهویژه عصر امام صادق(علیه السلام)تفاوت فراوان داشت، اما آن حضرت در همان شرائط نامساعد، علاوه بر فعالیت های فرهنگی، از طریق مناظرات، مکاتبات، پاسخ گویی به سؤال ها و شبهات، و تبیین بینش درست در برابر مکاتب کلامی منحرف، راویان و محدثان و بزرگانی از شیعه را تربیت کرد و علوم و معارف اسلامی را به آنان آموزش داد و آنان این میراث بزرگ فرهنگی را به نسل های بعدی منتقل کردند.
شیخ طوسی، دانشمند نامدار اسلام، تعداد شاگردان آن حضرت در زمینه های مختلف علوم اسلامی را 185 نفر می داند.(2)
در میان این گروه، چهره های درخشان علمی و معنوی و شخصیت های برجسته ای مانند: فضل بن شاذان، حسین بن سعید اهوازی، ایوب بن نوح، ابوعلی
[شماره صفحه واقعی : 635]
ص: 2011
(حسن بن راشد)، حسن بن علی ناصر کبیر، عبدالعظیم حسنی (مدفون در شهر ری) و عثمان بن سعید اهوازی به چشم می خورند که برخی از آنان دارای آثار و تألیفات ارزشمند در زمینه های مختلف علوم اسلامی هستند و آثار و خدمات علمی و فرهنگی آنان در کتاب های رجال بیان شده است.
شهادت امام
امام هادی(علیه السلام) با آن که در سامرّاء تحت کنترل و مراقبت قرار داشت، اما با وجود همه رنج ها و محدودیت ها هرگز به کم ترین سازشی با ستمگران تن نداد. بدیهی است که شخصیت الهی و موقعیت اجتماعی امام و نیز مبارزه منفی و عدم همکاری او با خلفا، برای طاغوت های زمان، هراس آور و غیرقابل تحمل بود، و پیوسته از این موضوع رنج می بردند. سرانجام تنها راه را خاموش کردن نور خدا پنداشتند و در صدد قتل امام بر آمدند و بدین ترتیب امام هادی نیز مانند امامان پیشین با مرگ طبیعی از دنیا نرفت، بلکه در زمان «معتزّ»، مسموم گردید(1)رجب سال 254 هجری به شهادت رسید و در سامرّاء، درخانه خویش به خاک سپرده شد.(2)
[شماره صفحه واقعی : 636]
ص: 2012
امام حسن عسکری(علیه السلام)
اشاره
* اوضاع سیاسی، اجتماعی عصر امام(علیه السلام)
* تدابیر امنیّتی امام(علیه السلام)
* ابعاد هفتگانه فعالیت امام(علیه السلام)
* استفاده گسترده از علم غیب
* آماده سازی شیعیان برای عصر غیبت
* جلوه درخشان حقیقت
[شماره صفحه واقعی : 637]
ص: 2013
[شماره صفحه واقعی : 638]
ص: 2014
شناخت مختصری از زندگانی امام
…
امام عسکری، یازدهمین پیشوای شیعیان، در سال 232 ه_ . ق چشم به جهان گشود(1). پدرش امام دهم، حضرت هادی(علیه السلام) و مادرش بانوی پارسا و شایسته، «حُدَیثه»، است(2)که برخی، از او به نام «سوسن» یاد کرده اند(3). این بانوی گرامی، از زنان نیکوکار و دارای بینش اسلامی بود و در فضیلت او همین بس که پس از شهادت امام حسن عسکری(علیه السلام)پناهگاه ونقطه اتّکای شیعیان در آن مقطع زمانی بسیار بحرانی و پراضطراب بود.(4)
از آن جا که پیشوای یازدهم به دستور خلیفه عباسی در «سامّراء»، در محله «عسکر» سکونت (اجباری) داشت، به همین جهت «عسکری» نامیده می شود.(5)از مشهورترین القاب دیگر حضرت، «نقی» و «زکی»(6)و کنیه اش «ابومحمد» است.او
[شماره صفحه واقعی : 639]
ص: 2015
22 ساله بود که پدر ارجمندش به شهادت رسید. مدّت امامتش 6 سال و عمر شریفش 28 سال بود، در سال 260 ه_ به شهادت رسید و در خانه خود در سامّراء در کنار مرقد پدرش به خاک سپرده شد.(1)
خلفای معاصر حضرت
امام عسکری(علیه السلام) در مدت کوتاه امامت خویش با سه نفر از خلفای عباسی که هر یک از دیگری ستمگرتر بودند، معاصر بود، این سه تن عبارتند از:
1. المعتزّ بالله (252_ 255)(2)
2. المهتدی بالله (255_ 256)
3. المعتمد بالله (256_ 279)
خلفای عباسی که روز نخست به نام طرف داری از علویان و به عنوان گرفتن انتقام آنان از بنی امیه قیام کردند، آن چه را که قبلاً به مردم وعده داده بودند، نادیده گرفته و مانند خلفای بنی امیه و بلکه بدتر از آنان ستمگری و خودکامگی را آغاز کردند.
برای ارائه کارنامه سیاه خلفای عباسی که با امام عسکری(علیه السلام) معاصر بودند، ذیلاً به حوادث دوران حکومت و چگونگی زمام داری آنان به صورت فشرده اشاره می کنیم:
1. معتزّوی فرزند متوکل عباسی است که پس از برکناری مستعین در سال252، زمام امور را به دست گرفت و راه پیشینیان را تعقیب کرد.
[شماره صفحه واقعی : 640]
ص: 2016
پس از قتل متوکل، ترکان بر امور کشور مسلط شدند و به جای این که خلیفه فرمانده آنان باشد، خلیفه را به زیر فرمان خود در آوردند، به گونه ای که اگر خلیفه به خواسته های آنان تن نمی داد، نقشه برکناری یا قتل او را می کشیدند. داستانی که ذیلاً یادآور می شویم، گواه این معنا است:
روزی «معتز» گروهی از همفکران ومحرمان اسرار خود را در مجلسی گرد آورد سپس ستاره شناسی را احضار کردند تا مدت خلافت وی را تعیین کند. در این موقع ظریفی که در مجلس بود، گفت: من بیش از ستاره شناس، از مدت خلافت و عمر او آگاهم. آن گاه نظریه خود را چنین بیان کرد: تا روزی که ترکان هوادار خلیفه هستند و دوام حکومت او را بخواهند، او بر مسند خلافت مستقر خواهد بود و روزی که مورد خشم آنان قرار گیرد و علاقه آنان از او قطع شود، آن روز پایان حکومت او خواهد بود!(1)
قتل معتزّ
بر اثر نفوذ وتسلط ترکان در دربار خلافت، وضع به گونه ای بود که خلیفه یک مقام تشریفاتی بیش نبود و رتق و فتق امور عملاً در دست ترکان قرار داشت.
روزی گ_روه_ی از ترکان وارد قص_ر معتز ش_دند و او را کشان کشان به اتاقی بردند، آن گاه او را با چوب و چماق کتک زده و پیراهنش را سوزاندند و او را در حیاط قصر زیر آفتاب نگه داشتند. آفتاب آن روز ب_ه قدری گرم بود که زمین مانند تنور داغ بود و هیچ کس نمی توانست دو پای خود را بر روی زمین بگذارد و ناچار بود به اصطلاح پا به پا شود. در این موقع، ترکان او را از مقام خلافت خلع کردند و گروهی را بر این خلع گواه گرفتند. سپس به منظور قتل خلیفه معزول، تصمیم گرفتند او را به یک نفر بسپارند تا در اثر گرسنگی و تشنگی و شکنجه های فراوان به زندگی او خاتمه دهد. بدین گونه خلیف_ه را، در ح_الی که
[شماره صفحه واقعی : 641]
ص: 2017
نیم_ه ج_انی در بدن داشت، در سردابی قرار دادند و درب سرداب را با خش_ت و گ_چ مس_دود کردند و معتز به همان حالت زنده به گور شد!(1)
2. مهتدی
«مهتدی»، دومین خلیفه معاصر امام یازدهم، و چهاردهمین خلیفه عباسی بود که پس از قتل برادرش «معتز» در سال 255ه_ بر مسند خلافت تکیه زد.
مهتدی نیز بسان برادر، استقلالی در کارها نداشت و پیوسته بازیچه دست ترکان دربار عباسی بود. مهتدی، در قیاس با دیگر خلفای عباسی، فردی معتدل بود و از نظر اخلاق و رفتار بی شباهت به «عمر بن عبدالعزیز» در میان خلفای بنی امیه نبود. او گاهی می گفت: در میان خلفای اموی حداقل یک فرد پاکدامن (عمر بن عبدالعزیز) وجود داشت، برای ما بسیار شرم آور است که در میان خلفای عباسی کسی شبیه و مانند او نباشد؛ از این رو او نیز همچون عمر بن عبدالعزیز تا حدودی به شکایات مردم رسیدگی می کرد و در غذا و لباس و امور اقتصادی میانه روی را رعایت می نمود. او پس از رسیدن به خلافت، دربار را از مظاهر تشریفات و اشرافی گری پاکسازی و بساط میگساری را جمع کرد. مورخان در این زمینه داد سخن داده او را به این مناسبت ستوده اند.(2)
البته به نظر می رسد که انگیزه مهتدی در این حرکت، ملاحظات اجتماعی و سیاسی بوده است. او این معنا را درک می کرد که در جامعه اسلامی افرادی به مراتب از او بهتر و آگاه تر و شایسته تر وجود دارند و با وجود چنین
[شماره صفحه واقعی : 642]
ص: 2018
شخصیت هایی او باید زمام کار مسلمانان را به آنان بسپارد و خود از صحنه سیاست و زمام داری کنار برود و با این ژست ها می خواست پایگاه مردمی پیدا کند، وگرنه شخصی که به قول برخی از مورخان، روزها روزه می گرفت و با نان و سرکه و نمک افطار می کرد(1)، باید آن چنان هوس های نفسانی خویش را سرکوب کرده باشد که خلافت را به چیزی نخرد، در صورتی که می بینیم او تا آخرین لحظه عمر و تا روزی که مانند برادر خود معتز کشته شد، بر مسند خلافت تکیه زده بود. تاریخ از این زمام داران زیاد دیده و بسیار بعید است که این نوع کارها انگیزه الهی داشته باشد. روشن ترین گواه بر دنیاطلبی وطغیان گری مهتدی این است که وی امام عسکری را به زندان فرستاد و در دوران حکومت او تا شبی که کشته شد، امام در زندان به سر می برد و حتی تصمیم داشت امام را به قتل برساند.(2)
3. معتمد
سومین خلیفه معاصر امام عسکری(علیه السلام) معتمد عباسی است. چهار سال از دوران امامت حضرت عسکری(علیه السلام)در دوران حکومت او سپری شده است.
معتمد درسال 229 متولد شد و در سال 256 بهوسیله ترکان به خلافت رسید و در سال 279 درگذشت.
اگر مورخان درباره مهتدی (پسر عموی معتمد)(3)مطالبی تمجیدآمیز نوشته و تا حدی او را ستوده اند، در مقابل، در بیان فساد اخلاق معتمد داد سخن داده اند واتفاق نظر دارند که او شیفته عیاشی و خوشگذرانی بود وآن چه برای او مطرح نبود، کار و گرفتاری های مردم بود. از این جهت مردم نیز از او روی گردان بودند و
[شماره صفحه واقعی : 643]
ص: 2019
چشم امید به برادر او «موفق» (طلحه بن متوکل) دوخته بودند، زیرا به علت آن که او به شدت در فساد اخلاق و شهوات غوطهور شده بود(1)، برادرش «موفق» زمام امور را به دست گرفته بود.
مورخان در باب اقتدار «موفق» در عصر معتمد می نویسند: گرچه زمام خلافت بظاهر در دست «معتمد» بود، اما در واقع گرداننده خلافت «موفق» بود و برای معتمد از خلافت نامی بیش نبود.(2)
اوضاع سیاسی، اجتماعی عصر امام عسکری(علیه السلام)
چنان که در فصل زندگانی امام صادق(علیه السلام) و امامان بعدی دیدیم، خلفای عباسی از هرگونه اِعمال فشار و محدودیت نسبت به امامان دریغ نمی کردند و این فشارها در عصر امام جواد و بهویژه در زمان امام هادی و امام عسکری(علیهما السلام)در سامّراء به اوج خود رسید. شدّت این فشارها به قدری بود که سه پیشوای بزرگ شیعه که در دوران حکومت آن ها می زیستند، با عمر کوتاهی جام شهادت نوشیدند: امام جواد در سن 25 سالگی، امام هادی در سن 41 سالگی و امام عسکری در سن 28 سالگی که جمعاً 92 سال می شود؛ و این حاکی از شدّت فشارها و صدمات رسیده بر آن ها می باشد، ولی در این میان، فشارها و محدودیت های زمان امام حسن عسکری، به دو علّت، از دو پیشوای دیگر بیش تر بود:
1. در زمان امام عسکری(علیه السلام) شیعه به صورت یک قدرت عظیم در آمده بود و همه مردم می دانستند که این گروه به خلفای وقت معترض بوده و حکومت هیچ یک از عباسیان را مشروع و قانونی نمی داند، بلکه معتقد است امامت الهی
[شماره صفحه واقعی : 644]
ص: 2020
در فرزندان علی(علیه السلام) باقی است، و در آن زمان شخصیت ممتاز این خانواده امام حسن عسکری(علیه السلام) بود. گواه قدرت شیعیان، اعتراف «عبیدالله»، وزیر «معتمد» عباسی، به این موضوع است. توضیح این که پس از شهادت حضرت عسکری، برادرش جعفر «کذّاب» نزد عبیدالله رفت و گفت: منصب برادرم را به من واگذار کن، من در برابر آن سالیانه بیست هزار دینار به تو می دهم. وزیر به او پرخاش کرد و گفت: احمق! خلیفه آن قدر به روی کسانی که پدر و برادر تو را امام می دانند، شمشیر کشید تا بلکه بتواند آنان را از این عقیده برگرداند، ولی نتوانست و با تمام کوشش هایی که کرد، توفیقی به دست نیاورد. اینک اگر تو در نظر شیعیان امام باشی، نیازی به خلیفه و غیرخلیفه نداری و اگر در نظر آنان چنین مقامی نداشته باشی، کوشش ما، در این راه کوچک ترین فایده ای نخواهد داشت.(1)
2. خاندان عباسی و پیروان آنان، طبق روایات و اخبار متواتر، می دانستند مهدی موعود که تار و مار کننده کلیه حکومت های خودکامه است، از نسل حضرت عسکری(علیه السلام) خواهد بود، به همین جهت پیوسته مراقب وضع زندگی او بودند تا بلکه بتوانند فرزند او را به چنگ آورده و نابود کنند (همچون تلاش بیهوده فرعونیان برای نابودی موسی!)
به دلائل یاد شده در بالا، فشار و اختناق در مورد پیشوای یازدهم فوق العاده شدید بود و از هر طرف او را تحت کنترل و نظارت داشتند. حکومت عباسی به قدری از نفوذ و موقعیت مهم اجتماعی امام نگران بود که امام را ناگزیر کرده بود هر هفته روزهای دوشنبه و پنجشنبه در دربار حاضر شود(2).(3)
[شماره صفحه واقعی : 645]
ص: 2021
«مهتدی»، خلیفه عباسی امام را بازداشت و زندانی کرد و تصمیم به قتل حضرت داشت که خداوند مهلت نداد و ترکان برضدّ او شوریدند و وی را به قتل رساندند.(1)
تدابیر امنیتی امام عسکری(علیه السلام)
علاوه بر آن چه گفتیم، اسناد و شواهد دیگری در دست است که از یک سو عمق شیطنت و وسعت نقشه های خائنانه دربار عباسی در مورد امام و یارانش را نشان می دهد و از سوی دیگر هشیاری و تدابیر امنیتی امام را به خوبی جلوه گر می سازد که از آن جمله چند مورد یاد شده در زیر را می توان نام برد:
1. «ابوهاشم داود بن قاسم جعفری»(2)می گوید: ما چند نفر در زندان بودیم که
[شماره صفحه واقعی : 646]
ص: 2022
«امام عسکری» و برادرش «جعفر» را وارد زندان کردند. برای عرض ادب و خدمت، به سوی حضرت شتافتیم و گرد ایشان جمع شدیم. در زندان، مردی «جمحی» (خل: عجمی) بود و ادعا می کرد که از علویان است. امام متوجه حضور وی شد و گفت: اگر در جمع شما فردی که از شما نیست نمی بود، می گفتم کی آزاد می شوید. آن گاه به مرد «جمحی» اشاره کرد که بیرون رود و او بیرون رفت. سپس فرمود: این مرد از شما نیست، از او برحذر باشید، او گزارشی از آن چه گفته اید برای خلیفه تهیه کرده که هم اکنون در میان لباس های اوست. یکی از حاضران او را تفتیش کرد و گزارش را که در لای لباس پنهان کرده بود، کشف کرد، مطالب مهم و خطرناکی درباره ما نوشته بود.(1)
این حادثه نشان می دهد که حتی در زندان هم برای کنترل امام و شیعیان، مأمور مخفی گماشته بودند.
2. یکی از یاران امام به نام «احمد بن اسحاق» می گوید: به حضور امام رسیدم و از او درخواست کردم که چیزی بنویسد و من خط او را ببینم تا اگر نامه ای از او رسید، خطش را بشناسم (و دشمن نتواند به نام امام نامه جعل کند) امام فرمود: خط من، گاهی با قلم باریک و گاهی با قلم پهن است، اگر چنین تفاوتی مشاهده کردی نگران نباش….(2)
3. یکی از یاران امام می گوید: ما گروهی بودیم که وارد سامرّاء شدیم و مترصّد روزی بودیم که امام از منزل خارج شود تا بتوانیم او را در کوچه و خیابان
[شماره صفحه واقعی : 647]
ص: 2023
ببینیم. در این هنگام نامه ای به این مضمون از طرف امام به ما رسید: هیچ کدام بر من سلام نکنید، هیچ کس از شما به سوی من اشاره نکند، زیرا برای شما خطر جانی دارد!(1)
4. «عبدالعزیز بلخی» می گوید: روزی در خیابان منتهی به بازار گوسفندفروش ها نشسته بودم. ناگهان امام حسن عسکری را دیدم که به سوی دروازه شهر حرکت می کرد. در دلم گفتم: خوب است فریاد کنم که: مردم! این حجت خدا است، او را بشناسید، ولی با خود گفتم در این صورت مرا می کشند! امام وقتی به کنار من رسید و من به او نگریستم، انگشت سبابه را بر دهان گذاشت و اشاره کرد که سکوت! من به سرعت پیش رفتم و بوسه بر پاهای او زدم. فرمود: مواظب باش، اگر فاش کنی، هلاک می شوی! شب آن روز به حضور امام رسیدم. فرمود: باید رازداری کنید وگرنه کشته می شوید، خود را به خطر نیندازید.(2)
5. در زمان امام عسکری(علیه السلام) شخصی از علویان به عزم کسب و کار از سامرّاء بیرون آمده و به سوی بلاد جبل (قسمت های کوهستانی غرب ایران تا همدان و قزوین) رفت. شخصی از دوستداران امام از مردم «حلوان» (پل ذهاب) به او برخورد کرد و پرسید:
_ از کجا آمده ای؟
_ از سامرّاء.
_ آیا فلان محله و فلان کوچه را می شناسی؟
_ آری.
_ از حسن بن علی خبری داری؟
ابعاد هفتگانه فعالیت امام عسکری(علیه السلام) …
_ نه.
_ برای چه به جبل آمده ای؟
[شماره صفحه واقعی : 648]
ص: 2024
_ برای کسب و کار.
_ من پنجاه دینار دارم، آن را بگیر و با هم به سامرّاء برویم و مرا به خانه حسن بن علی (عسکری) برسان. علوی پذیرفت و او را به خانه امام برد…(1)
این ماجرا به خوبی نشان می دهد که به واسطه کنترل بسیار شدید حکومت، دسترسی به امام تا چه حدّ دشوار بوده است.
از طرف دیگر، مبلغی که مرد حلوانی _ در برابر راهنمایی او به خانه حضرت _ به شخص علوی پرداخت، نشانه اهمیّت دیدار با امام در آن روزگار است، زیرا پنجاه دینار در آن زمان مبلغ قابل توجهی بوده است، چه؛ ارزش یک دینار در آن زمان را برخی از دانشمندان، معادل یک شتر دانسته اند(2)، بنابر این پنجاه دینار از نظر قدرت خرید در آن زمان، مثل این بوده است که کسی در زمان ما، قیمت پنجاه شتر را بپردازد!
ابعاد هفتگانه فعالیت امام عسکری(علیه السلام)
امام عسکری، با وجود همه این فشارها و کنترل ها و مراقبت های بیوقفه حکومت عباسی، یک سلسله فعالیت های سیاسی، اجتماعی و علمی در جهت حفظ اسلام و مبارزه با افکار ضد اسلامی انجام می داد که می توان آن ها را بدین گونه خلاصه کرد:
1. کوشش های علمی در دفاع از آیین اسلام و ردّ اشکال ها و شبهات مخالفان، و نیز تبیین اندیشه صحیح اسلامی؛
2. ایجاد شبکه ارتباطی با شیعیان مناطق مختلف از طریق تعیین نمایندگان و اعزام پیک ها و ارسال پیام ها؛
[شماره صفحه واقعی : 649]
ص: 2025
3. فعالیت های سرّی سیاسی به رغم تمامی کنترل ها و مراقبت های حکومت عباسی؛
4. حمایت و پشتیبانی مالی از شیعیان، بهویژه یاران خاص خود؛
5. تقویت و توجیه سیاسی رجال و عناصر مهم شیعه در برابر مشکلات؛
6. استفاده گسترده از آگاهی غیبی برای جلب منکران امامت و دلگرمی شیعیان؛
7. آماده سازی شیعیان برای دوران غیبت فرزند خود امام دوازدهم.
اینک پیرامون هر کدام از این فعالیت ها، جداگانه توضیح می دهیم:
1. کوشش های علمی
گرچه امام عسکری به حکم شرائط نامساعد و محدودیت بسیار شدیدی که حکومت عباسی برقرار کرده بود، موفق به گسترش دانش دامنه دار خود در سطح کل جامعه نشد، اما در عین حال، با همان فشار و خفقان، شاگردانی تربیت کرد که هرکدام به سهم خود در نشر و گسترش معارف اسلام و رفع شبهات دشمنان نقش مؤثری داشتند.
«شیخ طوسی(رحمه الله)» تعداد شاگران حضرت را متجاوز از صد نفر ثبت کرده است(1)که در میان آنان چهره های روشن، شخصیت های برجسته و مردان وارسته ای مانند: احمد بن اسحاق اشعری قمی، ابوهاشم داود بن قاسم جعفری، عبدالله بن جعفر حمیری، ابوعمرو عثمان بن سعید عَمْری، علی بن جعفر ومحمد بن حسن صفّار به چشم می خورند که شرح خدمات و کوشش های آنان در این کتاب نمی گنجد و زندگی نامه پرافتخار و آموزنده آنان را می توان در کتب رجال خواند.
مشت راهب باز می شود! …
علاوه بر تربیت این شاگردان، گاهی چنان مشکلات و تنگناهایی برای مسلمانان پیش می آمد که جز حضرت عسکری کسی از عهده حل آن ها بر نمی آمد. امام در این گونه مواقع، در پرتو علم امامت، با یک تدبیر فوق العاده،
[شماره صفحه واقعی : 650]
ص: 2026
بن بست را می شکست و مشکل را حل می کرد.
در این مورد به یادآوری یک نکته اکتفا می کنیم:
مشت راهب باز می شود!
یک سال در سامرّاء قحطی سختی پیش آمد. «معتمد»، خلیفه وقت، فرمان داد مردم به نماز استسقاء (طلب باران) بروند. مردم سه روز پی درپی برای نماز به مصلاّ رفتند و دست به دعا برداشتند، ولی باران نیامد. روز چهارم «جاثِلیق»، بزرگ اسقفان مسیحی، همراه مسیحیان و راهبان به صحرا رفت. یکی از راهبان هر وقت دست خود را به سوی آسمان بلند می کرد بارانی درشت فرو می بارید. روز بعد نیز جاثلیق همان کار را کرد وآن قدر باران آمد که دیگر مردم تقاضای باران نداشتند و همین امر موجب شگفت مردم و نیز شک و تردید و تمایل به مسیحیت در میان بسیاری از مسلمانان شد. این وضع بر خلیفه ناگوار آمد و ناگزیر امام را که زندانی بود، به دربار خواست و گفت: امت جدت را دریاب که گمراه شدند!
امام فرمود: از جاثلیق و راهبان بخواه که فردا سه شنبه به صحرا بروند.
خلیفه گفت: مردم دیگر باران نمی خواهند، چون به قدر کافی باران آمده است، بنابراین به صحرا رفتن چه فایده ای دارد؟
امام فرمود: برای آن که ان شاءالله تعالی شک و شبهه را برطرف سازم.
خلیفه فرمان داد پیشوای مسیحیان همراه راهبان سه شنبه به صحرا رفتند. امام عسکری(علیه السلام) نیز در میان جمعیت عظیمی از مردم به صحرا آمد. آن گاه مسیحیان و راهبان برای طلب باران دست به سوی آسمان برداشتند. آسمان ابری شد و باران آمد. امام فرمان داد دست راهب معینی را بگیرند و آن چه در میان انگشتان اوست، بیرون آورند. در میان انگشتان او استخوان سیاه فامی از استخوان های آدمی یافتند. امام استخوان را گرفت، در پارچه ای پیچید و به راهب فرمود: اینک طلب باران کن! راهب این بار نیز دست به آسمان برداشت، اما
[شماره صفحه واقعی : 651]
ص: 2027
به عکس ابر کنار رفت و خورشید نمایان شد! مردم شگفت زده شدند. خلیفه از امام پرسید:
این استخوان چیست؟
امام فرمود: این استخوان پیامبری از پیامبران الهی است که از قبور برخی پیامبران برداشته اند و استخوان هیچ پیامبری ظاهر نمی گردد جز آن که باران نازل می شود. خلیفه امام را تحسین کرد. استخوان را آزمودند، دیدند همان طور است که امام می فرماید.
این حادثه باعث شد که امام از زندان آزاد شود و احترام او در افکار عمومی بالا رود. در این هنگام امام از فرصت استفاده کرده و آزادی یاران خود را که با آن حضرت در زندان بودند، از خلیفه خواست و او نیز خواسته حضرت را به جا آورد.(1)
…
2. ایجاد شبکه ارتباطی با شیعیان
در زمان امام عسکری(علیه السلام) تشیع در مناطق مختلف و شهرهای متعددی گسترش و شیعیان در نقاط فراوانی تمرکز یافته بودند. شهرها و مناطقی مانند: کوفه، بغداد، نیشابور، قم، آبه (آوه)، مدائن، خراسان، یمن، ری، آذربایجان، سامرّاء، جرجان و بصره از پایگاه های شیعیان به شمار می رفتند. در میان این مناطق، به دلائلی، سامرّاء، کوفه، بغداد، قم و نیشابور از اهمیت ویژه ای برخوردار بود.(2)
گستردگی و پراکندگیِ مراکز تجمع شیعیان، وجود سازمان ارتباطی منظمی را
[شماره صفحه واقعی : 652]
ص: 2028
ایجاب می کرد تا پیوند شیعیان را با حوزه امامت از یک سو، و ارتباط آنان را با همدیگر از سوی دیگر برقرار سازد و از این رهگذر، آنان را از نظر دینی و سیاسی رهبری و سازماندهی کند.
این نیاز، از زمان امام نهم احساس می شد و چنان که در سیره آن حضرت و امام دهم توضیح دادیم، شبکه ارتباطی وکالت و نصب نمایندگان در مناطق گوناگون، به منظور برقراری چنین سیستمی، از آن زمان به مورد اجرا گذاشته می شد.
این برنامه در زمان امام عسکری(علیه السلام) نیز تعقیب گردید. آن حضرت نمایندگانی از میان چهره های درخشان و شخصیت های برجسته شیعیان، برگزیده، در مناطق متعدد منصوب کرده و با آنان در ارتباط بود و از این طریق پیروان تشیع را در همه مناطق زیر نظر داشت. از میان این نمایندگان، می توان از «ابراهیم بن عبده»، نماینده امام در «نیشابور»، یاد کرد. امام طی نامه مفصلی خطاب به «اسحاق بن اسماعیل» و شیعیان نیشابور، پس از توضیح نقش امامت در هدایت امت اسلامی، تشریح ضرورت و اهمیت پیروی از امامان و هشدار از سرپیچی از فرمان امام نوشت:
«…ای اسحاق! تو فرستاده من نزد ابراهیم بن عبده هستی تا وی به آن چه من در نامه ای که توسط محمد موسی نیشابوری فرستاده ام، عمل کند. تو و همه کسانی که در شهر تو هستند موظفید بر اساس نامه مزبور عمل کنید.
ابراهیم بن عبده این نامه مرا برای همه بخواند تا جای سؤال و ابهامی باقی نماند… درود و رحمت فراوان خدا بر ابراهیم بن عبده و بر تو و همه پیروان ما باد!، همه کسانی که از پیروان من و از مردم شهر تو هستند و این نامه را بخوانند و کسانی که در آن ناحیه از حق منحرف نشده اند، باید حقوق مالی ما را به ابراهیم بن عبده بپردازند و او نیز باید آن را به
[شماره صفحه واقعی : 653]
ص: 2029
«رازی»(1)یا به کسی که وی معرفی می کند، تحویل بدهد، و این دستور من است…».(2)
از این نامه، علاوه بر موضوع جمع آوری وجوه مالی شیعیان که اهمیت به سزایی در تقویت و استحکام وضع اقتصادی جبهه تشیع داشت، استفاده می شود که نمایندگان امام دارای سلسله مراتبی بودند و حوزه فعالیت هرکدام از آنان مشخص بود و وجوه جمع آوری شده می بایست در نهایت به دست وکیل اصلی برسد و او به امام برساند.
امام، گویا برای تقویت و تثبیت موقعیت ابراهیم بن عبده و نیز برای روشن ساختن شعاع حوزه فعالیت او، طی نامه ای به «عبدالله بن حَمْدِویه بِیْهَقی» چنین نوشت:
«من ابراهیم بن عبده را برای دریافت حقوق مالی آن سامان و ناحیه شما منصوب کردم و او را وکیل امین و مورد اعتماد خویش نزد پیروان خود قرار دادم. تقوا در پیش گیرید و مراقب باشید و وجوه مالی واجب را بپردازید که هیچ کس در ترک یا تأخیر پرداخت آن معذور نیست…».(3)
گویا برخی از شیعیان در مورد اصالت خط و نامه امام درباره ابراهیم ایجاد شبهه و تردید کرده احتمال داده بودند که مجعول باشد، از این رو امام طی نامه جداگانه ای نوشت:
«نامه ای که درباره وکالت ابراهیم از ناحیه من _ جهت دریافت حقوق مالی مربوط به من از شیعیان آن منطقه _ رسیده، به خط خود من است…».(4)
[شماره صفحه واقعی : 654]
ص: 2030
یکی دیگر از نمایندگان امام «احمد بن اسحاق بن عبدالله قمی اشعری»، از یاران خاص امام و از شخصیت های بزرگ شیعی در قم بود.
بعضی از دانشمندان علم رجال، از او به عنوان رابط بین قمی ها و امام و از جمله اصحاب خاص آن حضرت یاد کرده اند،(1)اما دانشمندان دیگر، او را وکیل و نماینده امام دانسته اند.(2)از روایتی در «بحار الأنوار» استفاده می شود که او نماینده امام در موقوفات قم بوده است.(3)
«محمد بن جریر طبری» می نویسد: احمد بن اسحاق قمی اشعری، استاد شیخ صدوق، نماینده امام ابومحمد عسکری بود. وقتی که آن حضرت درگذشت، وکالت حضرت صاحب الزمان را به عهده گرفت. از طرف حضرت نامه هایی خطاب به او صادر می شد، و او وجوه و حقوق مالی قم و اطراف آن را گردآوری نموده به امام می رساند.(4) احمد بن اسحاق صد و شصت کیسه طلا ونقره را که از شیعیان قم گرفته بود، به امام تسلیم کرد(4)و این، حجم چشم گیر وجوه جمع آوری شده را نشان می دهد.
«ابراهیم بن مهزیار» اهوازی، یکی دیگر از وکلای امام بود. اموالی از بیت المال نزد او جمع آوری شده بود و موفق نشده بود به حضرت عسکری تحویل دهد. پس از شهادت امام، هنگامی که ابراهیم بیمار شد، به فرزندش محمد وصیت کرد که آن اموال را به محضر حضرت صاحب الزمان برساند. او نیز این مأموریت را انجام داد و به جای پدرش به نمایندگی امام دوازدهم منصوب گردید.(5)
در رأس سلسله مراتب وکلای امام، «محمد بن عثمان عَمْری» قرار داشت که
[شماره صفحه واقعی : 655]
ص: 2031
وکلای دیگر، به وسیله او با امام در ارتباط بودند. آنان نوعاً اموال و وجوه جمع آوری شده را به وی تحویل می دادند و او به محضر امام می رساند.(1)
پیکها و نامه ها
علاوه بر شبکه ارتباطی وکالت، امام از طریق اعزام پیک ها نیز با شیعیان و پیروان خود ارتباط برقرار می ساخت و از این رهگذر مشکلات آنان را برطرف می کرد. در این زمینه، به عنوان نمونه، می توان از فعالیت های «ابوالأدیان»، یکی از نزدیک ترین یاران امام یاد کرد(2). او نامه ها و پیام های امام را به پیروان آن حضرت می رساند، و متقابلاً نامه ها، سؤال ها، مشکلات، خمس و دیگر وجوه ارسالی شیعیان را دریافت نموده و در سامرّاء به محضر امام عسکری می رساند. آخرین مأموریت او را که در روزهای آخر حیات امام عسکری رخ داد، در بخش جریان شهادت آن حضرت توضیح خواهیم داد.
گذشته از پیک ها، امام از طریق مکاتبه نیز با شیعیان ارتباط برقرار می ساخت و از این رهگذر آنان را زیر چتر هدایت خویش قرار می داد. نامه ای که امام به «ابن بابویه» نوشته _ و در بخش تقویت و توجیه سیاسی عناصر مهم شیعه از آن یاد خواهیم کرد _ نمونه ای از این نامه ها است (3). از این گذشته، امام دو نامه به شیعیان قم و آبه (آوه) نوشته است که متن آن ها در کتاب های ما مضبوط است(4). نامه های
[شماره صفحه واقعی : 656]
ص: 2032
دیگری نیز به مناسبت های دیگر از امام در دست است (1). بر اساس روایتی، امام عسکری بامداد روز هشتم ربیع الأول سال 260ه_ ، اندکی پیش از رحلت، نامه های فراوانی به مردم مدینه نوشت. (2)
3. فعالیت های سرّی سیاسی
امام عسکری(علیه السلام) به رغم تمامی محدودیت ها و کنترل هایی که از طرف دستگاه خلافت به عمل می آمد، یک سلسله فعالیت های سرّی سیاسی را رهبری می کرد که با گزینش شیوه های بسیار ظریف پنهان کاری، از چشم بیدار و مراقب جاسوسان دربار، به دور می ماند. در این زمینه از دو مورد یاد شده در زیر، می توان به عنوان نمونه یاد کرد:
1. «عثمان بن سعید عَمْری» که از نزدیک ترین وصمیمی ترین یاران امام بود(3)، زیر پوشش روغن فروشی فعالیت می کرد. شیعیان و پیروان حضرت عسکری(علیه السلام)اموال و وجوهی را که می خواستند به امام تحویل دهند، به او می رساندند و او آن ها را در ظرف ها و مشک های روغن قرار داده و به حضور امام می رساند.(4)
2. «داود بن اسود»، خدمت گزار امام که مأمور هیزم کشی و گرم کردن حمام خانه حضرت عسکری بود، می گوید: روزی امام مرا خواست و چوب مدوّر و بلند و کلفتی مانند پایه در، به من داد و فرمود: این چوب را بگیر و نزد «عثمان بن سعید» ببر و به او بده. من چوب را گرفته روانه شدم. در راه به یک نفر سقّا برخوردم. قاطر او راه مرا بست. سقا از من خواست حیوان را کنار بزنم. من چوب را بلند کردم و به قاطر زدم. چوب شکست و من وقتی محل شکستگی آن
[شماره صفحه واقعی : 657]
ص: 2033
را نگاه کردم، چشمم به نامه هایی افتاد که در داخل چوب بوده است! به سرعت چوب را زیر بغل گرفته و برگشتم و سقا مرا به باد فحش و ناسزا گرفت…
وقتی به درِ خانه امام رسیدم، «عیسی» خدمت گزار امام کنار در به استقبالم آمد و گفت: آقا و سرورت می گوید: چرا قاطر را زدی و چوب را شکستی؟. گفتم: نمی دانستم داخل چوب چیست؟. امام فرمود: چرا کاری می کنی که مجبور به عذرخواهی شوی؟ مبادا بعد از این چنین کاری کنی، اگر شنیدی کسی به ما ناسزا (هم) می گوید، راه خود را بگیر و برو و با او مشاجره نکن. ما، در شهر بد و دیار بدی به سر می بریم، تو فقط کار خود را بکن و بدان گزارش کارهایت به ما می رسد.(1)
این قضیه نشان می دهد که امام، اسناد، نامه ها و نوشته هایی را که سرّی بوده، در میان چوب، جاسازی کرده و برای «عثمان بن سعید» که شخص بسیار مورد اعتماد و رازداری بوده، فرستاده بوده و این کار را به عهده مأمور حمام که کارش هیزم آوردن و چوب شکستن و امثال این ها بوده _ و طبعاً سوء ظنّ کسی را جلب نمی کرده _، واگذار کرده بوده است، ولی بر اثر بی احتیاطی او، نزدیک بوده این راز فاش شود!
4. حمایت و پشتیبانی مالی از شیعیان
یکی دیگر از موضع گیری های امام عسکری(علیه السلام) حمایت و پشتیبانی مالی از شیعیان، بهویژه از یاران خاص و نزدیک آن حضرت، بود. با یک مطالعه در زندگانی آن حضرت، این مطلب به خوبی آشکار می شود که گاهی برخی از یاران امام، از تنگنای مالی، در محضر امام شکوه می کردند و حضرت، گرفتاری مالی آنان را برطرف می ساخت و گاه حتی پیش از آن که اظهار کنند، امام مشکل آنان را برطرف می کرد. این اقدام امام، مانع از آن می شد که آنان زیر فشار مالی، جذب
[شماره صفحه واقعی : 658]
ص: 2034
دستگاه حکومت ستمگر عباسی شوند. در این زمینه می توان برای نمونه چند مورد زیر را یاد کرد:
1. «ابو هاشم جعفری»(1)می گوید: از نظر مالی در مضیقه بودم. خواستم وضع خود را طی نامه ای به امام عسکری(علیه السلام) بنویسم، ولی خجالت کشیدم و صرف نظر کردم. وقتی که وارد منزل شدم، امام صد دینار برای من فرستاد و طی نامه ای نوشت:
هر وقت احتیاج داشتی، خجالت نکش و پروا مکن و از ما بخواه که به خواست خدا به مقصود خود می رسی.(2)
2. «علی بن زید علوی» می گوید: امام عسکری(علیه السلام) مبلغی پول به من داد و فرمود:
با این پول کنیزی بخر، زیرا کنیز تو مرده است. وقتی که به منزل برگشتم، دیدم کنیز مرده است!(3)
3. «ابوهاشم جعفری» می گوید: نیاز مالی خود را به اطلاع امام رساندم، امام کیسه ای حاوی حدود پانصد دینار به من داد و فرمود: ابوهاشم! این را بگیر و اگر کم است عذر ما را بپذیر!(4)
4. «ابوطاهر بن بلال» یک سال به حج مشرف شد و در مراسم حج مشاهده کرد که «علی بن جعفر»(5)مبالغ هنگفتی انفاق کرد. وقتی که از حج بازگشت، جریان
[شماره صفحه واقعی : 659]
ص: 2035
را به امام گزارش کرد. امام در پاسخ نوشت:
«قبلاً دستور داده بودیم صد هزار دینار به وی بدهند، سپس مجدداً بالغ بر همین مبلغ برای او حواله کردیم ولی او برای رعایت حال ما نپذیرفت».
بعد از این جریان «علی بن جعفر» به حضور امام شرفیاب شد، به دستور حضرت سی هزار دینار به وی پرداخت گردید.(1)
این روایت نشان می دهد که «علی بن جعفر» مبالغ درشتی در حجاز توزیع می کرده است، و اگر چه مورد مصرف آن ها در روایت معین نشده، ولی حجم بزرگ پول ها نشان می دهد که این، یک برنامه وسیع و طراحی شده بوده و طبعاً شیعیان نیازمند و شخصیت های بزرگ و برجسته و مبارز شیعه از آن برخوردار می شده اند و این برنامه با آگاهی و هدایت وحمایت مالی امام اجرا می شده است.
البته پرداخت چنین مبلغ هایی با توجه به محدودیت امام، نباید موجب تردید یا انکار گردد زیرا بررغم آن که فعالیت های اجتماعی وسیاسی امام به شدت تحت کنترل حکومت عباسی بود، رقم های قابل توجهی از شیعیان مناطق مختلف، توسط نمایندگان امام به آن حضرت می رسید. مثلاً تاریخ می گوید: شخصی از «جرجان» به محضر امام رسید و اموالی را که شیعیان آن منطقه فرستاده بودند به پیشکار امام به نام «مبارک» تسلیم کرد(2)، یا شخصی که از منطقه جبل (قسمت های کوهستانی ایران تا قزوین وهمدان) با راهنمایی یک نفر علوی به
[شماره صفحه واقعی : 660]
ص: 2036
حضور امام رسیده بود، چهارهزار دینار به امام تقدیم کرد(1)، یا چنان که قبلاً گفتیم، نماینده امام در قم (احمد بن اسحاق) صد و شصت کیسه طلا ونقره که از شیعیان آن شهر تحویل گرفته بود، به امام تسلیم کرد (2). غیر از این ها اموال و وجوه قابل توجهی نیز توسط نمایندگان امام عسکری(علیه السلام)جمع آوری شده بود که تحویل آن ها تا زمان شهادت حضرت به تأخیر افتاد و طبعاً به پیشگاه حضرت
ولی عصر تقدیم شد که می توان به عنوان نمونه از اموال فراوانی یاد کرد که در اختیار «ابراهیم بن مهزیار» بوده و پس از مرگ او، پسرش «محمد» به نماینده امام عصر تحویل داد.(2)
همچنین می توان از هفتصد دیناری که نزد یکی از اهالی جبل بوده(3)و نیز از پانصد دیناری که در اختیار یکی دیگر از شیعیان به نام «عِمران هَمْدانی»بوده (5)، نام برد.
5. تقویت و توجیه سیاسی رجال و عناصر مهمّ شیعه
از جالب ترین فعالیت های سیاسی امام عسکری(علیه السلام) تقویت و توجیه سیاسی رجال مهم شیعه در برابر فشارها و شخصیت های مبارز سیاسی، در جهت حمایت از آرمان های بلند تشیع بود. از آن جا که شخصیت های بزرگ شیعه در فشار بیش تری بودند، امام به تناسب مورد، هریک ازآنان را به نحوی دلگرم و راهنمایی می کرد و روحیه آنان را بالا می برد تا میزان تحمل و صبر و آگاهی آنان در برابر فشارها، تنگناها و فقر و تنگ دستی ها فزونی یابد و بتوانند مسئولیت بزرگ اجتماعی و سیاسی و وظایف دینی خود را به خوبی انجام دهند.
«محمد بن حسن بن میمون» می گوید: نامه ای به امام عسکری(علیه السلام) نوشتم و از فقر و تنگ دستی شکوه کردم، ولی بعداً پیش خود گفتم: مگر امام صادق(علیه السلام)
[شماره صفحه واقعی : 661]
ص: 2037
نفرموده که: فقر با ما بهتر از توانگری با دیگران است، و کشته شدن با ما بهتر از زنده ماندن با دشمنان ما است.
امام در پاسخ نوشت:
هرگاه گناهان دوستان ما زیاد شود، خداوند آن ها را به فقر گرفتار می کند و گاهی از بسیاری از گناهان آنان در می گذرد. همچنان که پیش خود گفته ای، فقر با ما بهتر از توانگری با دیگران است. ما برای کسانی که به ما پناهنده شوند، پناه گاهیم و برای کسانی که از ما هدایت بجویند، نوریم. ما نگه دار کسانی هستیم که (برای نجات از گمراهی) به ما متوسل می شوند. هرکس ما را دوست بدارد، در رتبه بلند (تقرّب به خدا) با ماست وکسی که پیرو راه ما نباشد، به سوی آتش خواهد رفت.(1)
نمونه دیگر در این زمینه نامه ای است که امام عسکری(علیه السلام) به «علی بن حسین بن بابویه قمی»، یکی از فقهای بزرگ شیعه، نوشته است. امام در این نامه پس از ذکر یک سلسله توصیه ها و رهنمودهای لازم، چنین یادآوری می کند:
صبر کن و منتظر فرج باش که پیامبر فرموده است: برترین اعمال امت من انتظار فرج است.
شیعیان ما پیوسته در غم واندوه خواهند بود تا فرزندم (امام دوازدهم) ظاهر شود؛ همان کسی که پیامبر بشارت داده که زمین را از قسط وعدل پر خواهد ساخت، همچنان که از ظلم و جور پر شده باشد.
ای بزرگمرد و مورد اعتماد و فقیه من! صبر کن و شیعیان مرا به صبر فرمان بده! زمین از آنِ خداست و هر کسی از بندگانش را که بخواهد، وارث (حاکم) آن قرار می دهد. فرجام نیکو، تنها از آنِ پرهیزگاران است. سلام و رحمت خدا و برکات او بر تو و بر همه شیعیان باد!(2)
[شماره صفحه واقعی : 662]
ص: 2038
6. استفاده گسترده از آگاهی غیبی
می دانیم که امامان، در پرتو ارتباط با پروردگار جهان، از آگاهی غیبی برخوردار بودند و در مواردی که اساس حقانیت اسلام یا مصالح عالی امت اسلامی (همچون مشروعیت امامت آنان) در معرض خطر قرار می گرفت، از این آگاهی به صورت «ابزار» هدایت استفاده می کردند. پیشگویی ها و گزارش های غیبی امامان، بخش مهمی از زندگی نامه آنان را تشکیل می دهد، اما با یک مطالعه در زندگانی امام عسکری چنین به نظر می رسد که: آن حضرت بیش از امامان دیگر آگاهی غیبی خود را آشکار می ساخته است.
بر اساس تحقیق یکی از دانشمندان معاصر، از کرامات و گزارش های غیبی و اقدامات خارق العاده امام عسکری(علیه السلام)، «قطب راوندی» در کتاب «خرائج» جمعاً چهل مورد، «سید بحرانی» در «مدینه المعاجز» صد و سی و چهار مورد، «شیخ حر عاملی» در «اثبات الهداه» صد و سی و شش مورد، و «علامه مجلسی» در «بحارالأنوار» هشتاد و یک مورد را ثبت کرده اند(1)و این، به خوبی روشنگر فزونی بروز کرامات و گزارش های غیبی از ناحیه آن حضرت می باشد.
به نظر می رسد علت این امر شرائط نامساعد و جوّ پراختناقی بود که امام یازدهم و پدرش امام هادی در آن زندگی می کردند، زیرا از وقتی که امام هادی از سر اجبار به سامرّاء منتقل گردید _ به شرحی که در سیره آن حضرت گفتیم _ به شدت تحت مراقبت و کنترل بود، از این رو امکان معرفی فرزندش «حسن» به عموم شیعیان به عنوان امام بعدی وجود نداشت و اصولاً این کار، حیات او را از ناحیه حکومت وقت در معرض خطر جدی قرار می داد. به همین جهت کار
[شماره صفحه واقعی : 663]
ص: 2039
معرفی امام عسکری(علیه السلام)به شیعیان و گواه گرفتن آنان در این باب، در ماه های پایانی عمر امام هادی(علیه السلام)صورت گرفت، (1)به طوری که هنگام رحلت آن حضرت، هنوز بسیاری از شیعیان، از امامت حضرت «حسن عسکری» آگاهی نداشتند. (2)
گویا عامل دیگری نیز در این زمینه بی تأثیر نبوده و آن اعتقاد گروهی از شیعیان به امامت «محمد بن علی»، برادر حضرت عسکری، در زمان حیات امام هادی بوده است. این گروه بر اساس همین پندار، او را در محضر امام هادی احترام می کردند، ولی حضرت با این پندار مبارزه می کرد و آنان را به امامت فرزندش حسن راهنمایی می نمود.
پس از شهادت حضرت هادی، گروهی از خیانت کاران و نادانان، همچون «ابن ماهویه»، این پندار را دستاویز قرار داده و به اغوای مردم و منحرف ساختن افکار از امامت حضرت عسکری پرداختند. این عوامل دست به دست هم داده و موجب شک و تردید گروهی از شیعیان در امامت آن حضرت در آغاز کار گردیده بود، چنان که برخی از آنان در صدد آزمایش امام بر می آمدند(2)و برخی دیگر در این زمینه با امام مکاتبه می کردند. (4) این تزلزل ها وتردیدها به حدّی بود که امام در پاسخ گروهی از شیعیان در این زمینه با آزردگی و رنجش فراوانی نوشت:
«هیچ یک از پدرانم، مانند من، گرفتار شک و تزلزل شیعیان در امر امامت نشده اند…» .(3)
امام عسکری برای زدودن زنگار این شک ها و تردیدها، و نیز گاه برای حفظ یاران خود از خطر، و یا دلگرمی آنان، و یا هدایت گمراهان، ناگزیر می شد پرده های حجاب را کنار زده، از آن سوی جهان ظاهر، خبر دهد، و این، از مؤثرترین شیوه های جلب مخالفان و تقویت ایمان شیعیان بود.
[شماره صفحه واقعی : 664]
ص: 2040
«ابوهاشم جعفری» که قبلاً گفتیم یکی از نزدیک ترین یاران امام بود، می گوید: هر وقت به حضور امام عسکری(علیه السلام) می رسیدم، برهان و نشانه تازه ای بر امامت او مشاهده می کردم .(1)
اینک که انگیزه های امام در این زمینه روشن گردید، چند نمونه از پیشگویی های غیبی امام عسکری(علیه السلام)را از نظر خوانندگان گرامی می گذرانیم:
1. «محمد بن علی سمری» که یکی از نزدیک ترین و صمیمی ترین یاران امام بود، می گوید: حضرت عسکری(علیه السلام)طی نامه ای به من نوشت: «فتنه ای برای شما پیش خواهد آمد، آماده باشید».
بعد از سه روز در میان افراد بنی هاشم اختلافی روی داد. به امام نوشتم: آیا این همان فتنه است؟ حضرت پاسخ داد: «این، آن نیست! مواظب باشید!». چند روز بعد «معتز» کشته شد!(2)
2. امام حدود بیست روز پیش از قتل «معتزّ» به «اسحاق بن جعفر زبیری» نوشت: در خانه خود بمان، حادثه مهمی اتفاق خواهد افتاد! وی می گوید: پس از آن که «بریحه» کشته شد، به محضر امام نوشتم: حادثه ای که گفته بودید، رخ داد، اینک چه کار کنم؟ امام پاسخ داد: حادثه ای که گفتم، حادثه دیگری است! طولی نکشید «معتز»کشته شد!(3)
3. «محمد بن حمزه سروی» می گوید: توسط «ابوهاشم جعفری» که از نزدیک ترین یاران حضرت عسکری(علیه السلام)بود، نامه ای به آن حضرت نوشتم و درخواست کردم دعائی در حق من بکند تا توانگر شوم. امام به خط خود جواب داد: مژده باد بر تو! خداوند به این زودی تو را بی نیاز گردانید. پسر عموی تو «یحیی بن حمزه» درگذشت و وارثی ندارد، دارایی او که صدهزار درهم است،
[شماره صفحه واقعی : 665]
ص: 2041
به زودی به دست تو خواهد رسید.(1)
4. «ابوهاشم جعفری» می گوید: زندانی بودم. از فشار زندان و سنگینی غل و زنجیر به حضرت شکایت کردم. امام در پاسخ نوشت: امروز نماز ظهر را در منزل خود خواهی خواند. طولی نکشید از زندان خلاص شدم و نماز را در منزل خود خواندم!(2)
5. «احمد بن محمد» می گوید: موقعی که «مهتدی»، خلیفه عباسی، شروع به کشتار «موالی» کرد، طی نامه ای به حضرت عسکری(علیه السلام) نوشتم: شکر خدا که خلیفه گرفتاری پیدا کرده و فرصت مزاحمت به شما را ندارد، شنیده ام شما را تهدید می کرده و می گفته: «باید این ها را از روی زمین بردارم».
امام در پاسخ با خط خود نوشت: عمر او کوتاه تر از آن خواهد بود که این تهدیدها را عملی کند. از امروز بشمار، در روز ششم با خواری و خفت کشته خواهد شد. شش روز بعد، همان گونه که امام پیشگویی کرده بود، مهتدی به قتل رسید.(3)
6. «جعفر بن محمد قلانسی» می گوید: برادرم محمد که همسرش آبستن بود، نامه ای به حضرت عسکری(علیه السلام)نوشت و خواهش کرد که حضرت دعا کند زایمان همسرش بی خطر، و نوزاد او پسر باشد. امام در پاسخ نوشت: خداوند فرزند پسر به تو عنایت می کند، و «محمد» و «عبدالرحمن» دو اسم خوبی هستند. آن زن، پسر؛ آن هم دوقلو زایید، یکی را محمد و دیگری را عبدالرحمن نام نهادند.(4)
7. «محمد بن عیاش» می گوید: چند نفر بودیم که در مورد کرامات امام
[شماره صفحه واقعی : 666]
ص: 2042
عسکری(علیه السلام) با هم گفتوگو می کردیم. فردی ناصبی (دشمن اهل بیت) گفت: من نوشته ای بدون مرکّب برای او می نویسم، اگر آن را پاسخ داد، می پذیرم که او بر حق است.
ما مسائل خود را نوشتیم. ناصبی نیز بدون مرکّب روی برگه ای مطلب خود را نوشت و آن را با نامه ها به خدمت امام فرستادیم. حضرت پاسخ سؤال های ما را مرقوم فرمود و روی برگه مربوط به ناصبی، اسم او و اسم پدرش را نوشت!. ناصبی چون آن را دید از هوش رفت و چون به هوش آمد، حقانیت حضرت را تصدیق کرد و در زمره شیعیان قرار گرفت.(1)
8. «اسماعیل بن محمد» می گوید: بر درِ خانه امام عسکری(علیه السلام) نشستم. وقتی امام بیرون آمد، جلو رفتم و از فقر و نیازمندی خویش شکوه کردم و سوگند خوردم که حتی یک درهم ندارم!
امام فرمود: سوگند یاد می کنی، در صورتی که دویست دینار در خاک پنهان کرده ای؟! آن گاه افزود: این را برای آن نگفتم که به تو عطائی نکنم و آن گاه رو به غلام خود کرد و فرمود: آن چه همراه داری به او بده. غلام صد دینار به من داد. خدای متعال را سپاس گفتم و بازگشتم.
حضرت فرمود: می ترسم آن دویست دینار را، در وقتی که بسیار نیازمند آن هستی، از دست بدهی. من سراغ دینارها رفتم و آن ها را در جای خود یافتم. جایشان را عوض کردم و طوری پنهان ساختم که هیچ کس مطلع نشود. از این قضیه مدتی گذشت. به دینارها نیازمند شدم. سراغ آن ها رفتم چیزی نیافتم و این امر بر من بسیار گران آمد. بعداً فهمیدم پسرم جای آن ها را یافته و دینارها را برداشته و برده است! در نتیجه چیزی از آن ها به دست من نرسید و همان طور شد که امام فرموده بود!(2)
[شماره صفحه واقعی : 667]
ص: 2043
9. شخصی به نام «حلبی» می گوید: در سامرّاء گرد آمده بودیم و منتظر خروج ابومحمد (امام عسکری(علیه السلام)) از خانه بودیم تا او را از نزدیک ببینیم. در این هنگام نامه ای از حضرت دریافت کردیم که در آن نوشته بود: «هشدار که هیچ کس بر من سلام نکند وکسی با دست، به سوی من اشاره نکند، در غیر این صورت جانتان به خطر خواهد افتاد!» در کنار من جوانی ایستاده بود، به او گفتم: از کجایی؟ گفت: از مدینه. گفتم: این جا چه می کنی؟ گفت: درباره امامت «ابومحمد»(علیه السلام)اختلافی پیش آمده است، آمده ام تا او را ببینم و سخنی از او بشنوم یا نشانه ای ببینم تا دلم آرام گیرد، من از نوادگان «ابوذر غِفاری»(1)هستم. در این هنگام امام حسن(علیه السلام)همراه خادمش بیرون آمد. وقتی که رو به روی ما رسید، به جوانی که در کنار من بود، نگریست و فرمود: آیا تو غِفاری هستی؟ جوان پاسخ داد: آری. امام فرمود: مادرت «حمدویه» چه می کند؟ جوان پاسخ داد: خوب است. امام پس از این سخنان کوتاه از کنار ما گذشت. رو به جوان کردم و گفتم: آیا او را قبلاً دیده بودی؟ پاسخ داد: خیر. گفتم: آیا همین تو را کافی است؟ گفت: کمتر از این نیز کافی بود!(2)
10. جعفر بن محمد می گوید: امام عسکری(علیه السلام) در راه حرکت می کرد و ما در رکاب او بودیم. من آرزو داشتم که دارای فرزندی شوم، در دلم گفتم: ای ابامحمد (عسکری) آیا من صاحب فرزندی خواهم شد؟ در این هنگام، امام نگاهی به من کرد و با سر اشاره کرد که: آری. در دلم گفتم: پسر خواهد شد؟حضرت با سر اشاره کرد که: نه! چندی بعد خدا فرزند دختری به ما داد!(3)
11. علی بن محمد بن زیاد می گوید: نامه ای از طرف حضرت به من رسید که: خطری تو را تهدید می کند، از خانه خارج نشو. در آن روزها یک گرفتاری برای
[شماره صفحه واقعی : 668]
ص: 2044
من پیش آمد که از آن وحشت کردم، نامه ای به امام نوشتم و پرسیدم که: این همان خطر است؟ امام در پاسخ نوشت: خطری که گفتیم از این بدتر خواهد بود. طولی نکشید به خاطر «جعفر بن محمود» تحت تعقیب قرار گرفتم و از طرف حکومت برای دستگیر کننده من صدهزار درهم جایزه اعلام گردید!(1)
7. آماده سازی شیعیان برای دوران غیبت
از آن جا که غائب شدن امام و رهبر هر جمعیتی، یک حادثه غیرطبیعی و نامأنوس است و باور کردن آن و نیز تحمل مشکلات ناشی از آن برای نوع مردم دشوار می باشد، پیامبر اسلام و امامان پیشین به تدریج مردم را با این موضوع آشنا ساخته و افکار را برای پذیرش آن آماده می کردند.
این تلاش در عصر امام هادی و امام عسکری(علیهما السلام) که زمان غیبت نزدیک می شد، به صورت محسوس تری به چشم می خورد. چنان که در زندگانی امام هادی دیدیم، آن حضرت اقدامات خود را نوعاً توسط نمایندگان انجام می داد و کمتر شخصاً با افراد تماس می گرفت.
این معنا در زمان امام عسکری(علیه السلام) جلوه بیش تری یافت، زیرا امام از یک طرف، با وجود تأکید بر تولد حضرت مهدی(علیه السلام) او را تنها به شیعیان خاصّ و بسیار نزدیک نشان می داد و از طرف دیگر تماس مستقیم شیعیان با خود آن حضرت روز به روز محدودتر و کمتر می شد، به طوری که حتی در خود شهر سامرّاء به مراجعات و مسائل شیعیان از طریق نامه یا توسط نمایندگان خویش پاسخ می داد و بدین ترتیب آنان را برای تحمل اوضاع و شرائط و تکالیف عصر غیبت و ارتباط غیرمستقیم با امام آماده می ساخت وچنان که خواهیم دید، این همان روشی است که بعداً امام دوازدهم در زمان غیبت صُغری در پیش گرفت و شیعیان را به تدریج برای دوران غیبت کبری آماده ساخت.
[شماره صفحه واقعی : 669]
ص: 2045
اشاره کردیم که گاهی برخی از شیعیان خاص، موفق به دیدار حضرت مهدی(علیه السلام) می شدند، اینک در این جا به عنوان نمونه یک مورد از این دیدارها را می آوریم:
پیشگویی غیبت مهدی (عج)
«احمد بن اسحاق»، یکی از یاران خاص و گران قدر امام عسکری(علیه السلام)، می گوید: به حضور امام عسکری(علیه السلام)رسیدم می خواستم درباره امام بعد از او بپرسم، حضرت پیش از سؤال من فرمود:
ای «احمد بن اسحاق»! خداوند از زمانی که آدم را آفریده تا روز رستاخیز، هرگز زمین را از «حجت» خالی نگذاشته و نمی گذارد. خداوند از برکت وجود «حجت» خود در زمین، بلا را از مردم جهان دفع می کند و باران می فرستد و برکات نهفته در دل زمین را آشکار می سازد.
عرض کردم: پیشوا و امام بعد از شما کیست؟ حضرت به سرعت برخاست و به اطاق دیگر رفت و طولی نکشید که برگشت، در حالی که پسر بچه ای را که حدود سه سال داشت و رخسارش همچون ماه شب چهارده می درخشید، به دوش گرفته بود.
…
فرمود: «احمد بن اسحاق»! اگر پیش خدا و امامان محترم نبودی، این پسرم را به تو نشان نمی دادم، او همنام و هم کنیه رسول خداست، زمین را پر از عدل و داد می کند چنان که از ظلم و جور پر شده باشد. او در میان این امت (از نظر طول غیبت) همچون «خضر» و «ذوالقرنین» است، او غیبتی خواهد داشت که (در اثر طولانی بودن آن) بسیاری به شک خواهند افتاد و تنها کسانی که خداوند آنان را در اعتقاد به امامت او ثابت نگه داشته و توفیق دعا جهت تعجیل قیام و ظهور او می بخشد، از گمراهی نجات می یابند….(1)
[شماره صفحه واقعی : 670]
ص: 2046
جلوه درخشان حقیقت
با تمام دشمنی ها و کینه توزی هایی که درباریان عباسی نسبت به امام عسکری(علیه السلام)داشتند، عظمت معنوی و فروغ کمالات او گاه آنان را چنان تحت تأثیر قرار می داد که ناگزیر در برابر آن حضرت سر تعظیم فرود می آوردند و زبان به مدح و ستایش آن بزرگوار می گشودند.
«عبیدالله بن خاقان» از درباریان و رجال مهمّ حکومت عباسی بود و پسرش «احمد» متصدی اراضی «قم» و مأمور اخذ مالیات این شهر و از ناصبیان (دشمنان امامان) شمرده می شد. حسن بن محمد اشعری و محمد بن یحیی و دیگران آورده اند که روزی در مجلس او سخن از علویان و عقایدشان به میان آمد. «احمد» گفت:
من در «سامرّاء» کسی از علویان را از نظر روش و وقار و عفت و نجابت و فضیلت و عظمت در میان خانواده خویش و تمامی بنی هاشم مانند حسن بن علی بن محمد (امام عسکری) ندیدم. خاندانش او را بر بزرگسالان و سران خود مقدم می داشتند. در نزد سران سپاه و وزیران و عموم مردم نیز همین وضع را داشت. به یاد دارم روزی نزد پدرم بودم، دربانان خبر آوردند: ابومحمد، ابن الرضا(1)(امام حسن عسکری(علیه السلام)) می خواهد وارد شود، پدرم با صدای بلند گفت: بگذارید وارد شود. من از این که دربانان نزد پدرم از او با کنیه و با احترام یاد کردند، شگفت زده شدم، زیرا نزد پدرم جز خلیفه یا ولیعهد یا کسی را که خلیفه دستور داده بود او را به کنیه(2)یاد کنند، این گونه یاد نمی کردند. آن گاه مردی
[شماره صفحه واقعی : 671]
ص: 2047
گندم گون، خوش قامت، خوشرو، نیکواندام، جوان و دارای هیبت و جلالت وارد شد. چون چشم پدرم به او افتاد، از جا برخاست وچند گام به استقبال او رفت. به یاد نداشتم پدرم نسبت به کسی از بنی هاشم یا فرماندهان سپاه چنین احترامی ابراز کرده باشد. پدرم دست در گردن او انداخت و صورت و سینه او را بوسید و دست او را گرفت و بر جای نماز خود که در آن جا نشسته بود، نشانید، و خود، رو به روی او نشست و با او به صحبت پرداخت، و در ضمن صحبت، به او «فدایت شوم» می گفت. من از آن چه می دیدم در شگفت بودم. ناگاه دربانی آمد و گفت «موفق» عباسی (برادر خلیفه) آمده است و می خواهد وارد شود. معمول این بود که هرگاه «موفق» می آمد، پیش از او دربانان و نیز فرماندهان ویژه سپاه او می آمدند و در فاصله درِ ورودی قصر تا مجلس پدرم در دو صف می ایستادند و به همین حال می ماندند و «موفق» از میان آن ها عبور می کرد.
باری، پدرم پیوسته متوجه «ابومحمد» (امام عسکری(علیه السلام)) بود و با او گفتوگو می کرد تا آن گاه که چشمش به غلامان مخصوص «موفق» افتاد، در این موقع به او گفت: فدایت شوم اگر مایلید تشریف ببرید و به دربانان خود دستور داد او را از پشت صف ببرند تا «موفق» او را نبیند. ابومحمد برخاست و پدرم نیز برخاست ودست در گردن او انداخت و با او خداحافظی کرد و او بیرون رفت.
من به دربانان وغلامان پدرم گفتم: وه! این چه کسی بود که او را در حضور پدرم به کنیه یاد کردید و پدرم نیز با او چنین رفتار کرد؟!.
گفتند: او یکی از علویان است که به او «حسن بن علی(علیهما السلام) می گویند و به «ابن الرضا» معروف است. تعجب من بیش تر شد وآن روز همه اش در فکر او و رفتار پدرم با او بودم تا شب شد. عادت پدرم این بود که پس از نماز عشاء می نشست و گزارش ها و اموری را که لازم بود به اطلاع خلیفه برساند، بررسی می کرد. وقتی نماز خواند و نشست، من آمدم و
[شماره صفحه واقعی : 672]
ص: 2048
نزد او نشستم. کسی پیش او نبود. پرسید: احمد! کاری داری؟
گفتم: آری پدر، اگر اجازه می دهی بگویم.
گفت: اجازه داری.
گفتم: پدر! این مرد که صبح او را دیدم چه کسی بود که نسبت به او چنین تواضع و احترام نمودی و در سخنانت، به او «فدایت شوم» می گفتی و خود و پدر و مادرت را فدای او می ساختی؟! گفت: پسرم! او امام «رافضیان»(1)، «حسن بن علی» معروف به «ابن الرضا» است.
آن گاه اندکی سکوت کرد. من نیز ساکت ماندم. سپس گفت: پسرم! اگر خلافت از دست خلفای بنی عباس بیرون رود، کسی از بنی هاشم جز او سزاوار آن نیست و این به خاطر فضیلت و عفت و زهد و عبادت و اخلاق نیکو و شایستگی اوست، پدر او نیز مردی بزرگوار و بافضیلت بود.
با این سخنان اندیشه و نگرانی ام بیش تر و خشمم نسبت به پدر فزون تر شد. دیگر هّم و غمی جز این نداشتم که درباره ابن الرّضا پرسوجو کنم و پیرامون او کاوش و بررسی نمایم. از هیچ یک از بنی هاشم و سران سپاه و نویسندگان و قاضیان و فقیهان و دیگر افراد درباره او سؤال نکردم مگر آن که او را در نظر آنان در نهایت بزرگی و ارجمندی و والایی یافتم، همه از او به نیکی یاد می کردند و او را بر تمامی خاندان و بزرگان خویش مقدم می شمردند. (بدین گونه) مقام او در نظرم بالا رفت، زیرا هیچ دوست و دشمنی را ندیدم مگر آن که در مورد او به نیکی سخن می گفت و او را می ستود….(2)
[شماره صفحه واقعی : 673]
ص: 2049
شهادت امام و توطئه های بی ثمر
معتمد عباسی که همواره از محبوبیت و نفوذ معنوی امام در جامعه نگران بود، چون دید توجه مردم به امام روز به روز بیش تر می شود و زندان و اختناق و مراقبت تأثیر معکوس دارد، سرانجام به همان شیوه مزورانه دیرینه متوسل شد و امام را پنهانی مسموم ساخت.
دانشمند نامدار جهان تشیع، «طبرسی»، می نویسد: بسیاری از دانشمندان ما گفته اند: امام عسکری(علیه السلام)بر اثر مسمومیت به شهادت رسید، چنان که پدرش و جدش و همه امامان، با شهادت از دنیا رفته اند.(1)«کفعمی»، دانشمند معروف شیعه، می گوید: او را «معتمد» مسموم ساخت(2)و «محمد بن جریر بن رستم»، از دانشمندان شیعی در قرن چهارم، معتقد است که: امام عسکری(علیه السلام) در اثر مسمومیت به درجه شهادت رسید.(3)
یکی از نشانه های شهادت امام توسط دربار عباسی، تحرّک ها و تلاش های فوق العاده ای بود که معتمد عباسی در روزهای مسمومیت و شهادت امام، برای عادی جلوه دادن مرگ آن حضرت از خود نشان داد.
«ابن صبّاغ مالکی»، یکی از دانشمندان اهل سنت، از قول «عبیدالله بن خاقان»، یکی از درباریان عباسی (که از احترام او نسبت به امام یاد کردیم) می نویسد:
«…هنگام درگذشت ابومحمد حسن بن علی عسکری(علیه السلام)، معتمد، خلیفه عباسی حال مخصوصی پیدا کرد که ما از آن شگفت زده شدیم و فکر نمی کردیم چنین حالی در او (که خلیفه وقت بود و قدرت را در دست داشت)، دیده شود. وقتی «ابومحمد» (امام عسکری) رنجور شد،
[شماره صفحه واقعی : 674]
ص: 2050
پنج نفر از اطرافیان خاص خلیفه که همه از فقیهان درباری بودند، به خانه او گسیل شدند. معتمد به آنان دستور داد در خانه ابومحمدبمانند و هرچه روی می دهد به او گزارش کنند، نیز عده ای را به عنوان پرستار فرستاد تا ملازم او باشند و همچنین به «قاضی بن بختیار» فرمان داد ده نفر از معتمدین را انتخاب کند و به خانه ابومحمد بفرستد و آنان هر صبح و شام نزد او بروند و حال او را زیر نظر بگیرند. دو یا سه روز بعد به خلیفه خبر دادند حال ابومحمد سخت تر شده و بعید است بهتر شود. خلیفه دستور داد شب و روز ملازم خانه او باشند و آنان پیوسته ملازم خانه آن بزرگوار بودند تا پس از چند روزی رحلت فرمود. وقتی خبر درگذشت آن حضرت پخش شد، سامرّاء به حرکت در آمد و سراپا فریاد و ناله گردید و بازارها تعطیل و مغازه ها بسته شد. بنی هاشم، دیوانیان، امرای لشکر، قاضیان شهر، شعرا، شهود و گواهان و سایر مردم برای شرکت در مراسم تشییع حرکت کردند، سامرّاء در آن روز یادآور صحنه قیامت بود!
وقتی جنازه آماده دفن شد، خلیفه برادر خود، «عیسی بن متوکل» را فرستاد تا بر جنازه آن حضرت نماز بگزارد. هنگامی که جنازه را برای نماز روی زمین گذاشتند، عیسی نزدیک رفت و صورت آن حضرت را باز کرد و به علویان و عباسیان و قاضیان و نویسندگان و شهود نشان داد وگفت: این «ابومحمد عسکری» است که به مرگ طبیعی وفات یافته است و فلان و فلان از خدمت گزاران خلیفه نیز شاهد بوده اند!! بعد روی جنازه را پوشاند و بر او نماز خواند، و فرمان داد برای دفن ببرند…» (1)
[شماره صفحه واقعی : 675]
ص: 2051
البته این نماز جنبه تشریفاتی داشت و طرحی بود که رژیم حاکم برای لوث کردن ماجرای شهادت امام ریخته بود و چنان که در میان دانشمندان شیعه مشهور است، حضرت مهدی _ عج _ به طور خصوصی بر جنازه پدر بزرگوارش، امام عسکری(علیه السلام) نماز گزارد.(1)
تلاش مذبوحانه جعفر کذّاب
«ابوالأدیان» می گوید: من از خدمت گزاران امام عسکری(علیه السلام) بودم و نامه های آن حضرت را به شهرها می بردم. در مرضی که امام با آن از دنیا رفت، به خدمتش رسیدم. حضرت نامه هایی نوشت و فرمود: این ها را به «مدائن» می بری، پانزده روز در سامرّاء نخواهی بود، روز پانزدهم که داخل شهر شدی، خواهی دید که از خانه من ناله و شیون بلند است و جسد مرا در محل غسل گذاشته اند.
گفت_م: س_رور من! اگ_ر چنی_ن ش_ود، ام_ام بع_د از شم_ا کیست؟ ف_رم_ود: ه_ر کس که پاسخ نامه ها را از تو بخواهد. عرض کردم نشانه بیش تری بفرمایید. ف_رم_ود: هر کس بر جنازه من نماز گزارد، قائم بعد از من او است. گفتم: نشانه دیگ_ری بفرمایید. فرمود: هر کس از آن چه در میان همیان (کمربند) است خبر دهد، او امام بعد از من است. هیبت و عظمت امام مانع شد که بپرسم: مقصود از آن چه در همی_ان است چیست؟
من نامه های آن حضرت را به «مدائن» بردم و جواب آن ها را گرفته و روز پانزدهم وارد سامرّاء شدم، دیدم همان طور که امام فرموده بود، از خانه امام صدای ناله بلند است. نیز دیدم برادرش «جعفر» (کذّاب) در کنار خانه آن حضرت نشسته و گروهی از شیعیان، اطراف او را گرفته به وی تسلیت و به امامتش تبریک می گویند (!!)
من از این جریان یکّه خوردم و با خود گفتم: اگر جعفر امام باشد، پس وضع
[شماره صفحه واقعی : 676]
ص: 2052
امامت عوض شده است، زیرا من با چشم خود دیده بودم که جعفر شراب می خورد و قمار بازی می کرد و اهل تار و طنبور بود. من هم جلو رفته و رحلت برادرش را تسلیت و امامتش را تبریک گفتم، ولی از من چیزی نپرسید!
در این هنگام «عقید»، خادم خانه امام، بیرون آمد و به جعفر گفت: جنازه برادرت را کفن کردند، بیایید نماز بخوانید. جعفر وارد خانه شد. شیعیان در اطراف او بودند. «سمّان»(1)و «حسن بن علی» معروف به «سلمه» پیشاپیش آن ها قرار داشتند.
وقتی که به حیاط خانه وارد شدیم، جنازه «امام عسکری(علیه السلام)» را کفن کرده و در تابوت گذاشته بودند. جعفر پیش رفت تا بر جنازه امام نماز گزارد. وقتی که خواست تکبیر نماز را بگوید، ناگاه کودکی گندمگون و سیاه موی که دندان های پیشینش قدری با هم فاصله داشت، بیرون آمد و لباس جعفر راگرفت و او را کنار کشید و گفت: عمو! کنار برو، من باید بر پدرم نماز بخوانم. جعفر، در حالی که قیافه اش دگرگون شده بود، کنار رفت. آن کودک بر جنازه امام نماز خواند وحضرت را در خانه خود در کنار قبر پدرش امام هادی دفن کردند.
بعد همان کودک رو به من کرد و گفت: ای مرد بصری! جواب نامه ها را که همراه تو است، بده! جواب نامه ها را به وی دادم و با خود گفتم: این دو نشانه (: نماز بر جنازه، و خواستن جواب نامه ها)، حالا فقط همیان مانده. آن گاه پیش جعفر آمدم و دیدم سر و صدایش بلند است. «حاجز وشاء» که حاضر بود به جعفر گفت: آن کودک کی بود؟!! او می خواست با این سؤال جعفر را (که بیخود ادعای امامت می کرد) محکوم کند. جعفر گفت: والله تا به حال او را ندیده ام و نمی شناسم!
در آن جا نشسته بودیم که گروهی از اهل «قم» آمدند و از امام حسن
[شماره صفحه واقعی : 677]
ص: 2053
عسکری(علیه السلام)پرسیدند و چون دانستند که امام رحلت فرموده است، گفتند: جانشین امام کیست؟ حاضران جعفر را نشان دادند. آن ها به جعفر سلام کرده تسلیت و تهنیت گفتند و اظهار داشتند: نامه ها و پول هایی آورده ایم، بفرمایید: نامه ها را چه کسانی نوشته اند و پول ها چه قدر است؟ جعفر از این سؤال بر آشفت و برخاست و در حالی که گرد جامه های خود را پاک می کرد، گفت: این ها از ما انتظار دارند علم غیب بدانیم!! در این میان خادمی از خانه بیرون آمد وگفت: نامه ها از فلان کس و فلان کس است و در همیان هزار دینار است که ده تا از آن ها را آب طلا داده اند.
نمایندگان مردم قم نامه ها و همیان را تحویل داده و به خادم گفتند: هرکس تو را برای گرفتن همیان فرستاده، او امام است….(1)
تلاشهای بی ثمر
«معتمد» عباسی که با شهادت امام عسکری(علیه السلام) به خیال خام خویش، به مقصد و مراد خود رسیده بود، تصور می کرد دیگر خطری سر راه حکومت خودکامه وی وجود ندارد، ولی برای اطمینان خاطر خود دست به اعمال دیگری زد که نشانه جاه طلبی و عمق نگرانی او از ناحیه فرزند امام بود. او به عده ای مأموریت داد که وارد منزل امام شوند و اثاثیه حضرت را کاملاً بازرسی کرده آن ها را مهر و موم نمایند.
از طرف دیگر، چون شنیده بود که از حضرت عسکری(علیه السلام) فرزندی باقی مانده، در صدد یافتن او بر آمد ودستور داد عده ای از قابله ها، زنان و کنیزان آن حضرت را معاینه نمایند و اگر آثار حملی در آنان مشاهده شد، گزارش کنند. نقل شده است که یکی از قابله ها به کنیزی ظنین شد و از طرف خلیفه دستور داده شد که آن کنیز را در محلی تحت نظر قرار بدهند و «نحریر» (یکی از درباریان و
[شماره صفحه واقعی : 678]
ص: 2054
پیشکار مخصوص خلیفه) همراه عدّه ای از زنان مراقب حال او باشند تا صدق و کذب گزارش معلوم گردد.(1)مدّت دو سال آن کنیز تحت نظر بود، ولی سرانجام اثری از حمل ظاهر نشد و کذب گزارش روشن گشت!(2)
در این هنگام معتمد برای آن که وانمود کند که از امام عسکری(علیه السلام) فرزندی باقی نمانده و شیعیان از وجود امام بعدی نومید گردند، دستور داد میراث آن حضرت میان مادر و برادرش جعفر تقسیم شود(3)، ولی شیعیان همچنان عقیده داشتند که از امام فرزندی باقی مانده است که امامت را به عهده دارد(4)، زیرا تعدادی از آنان فرزند خردسال امام را قبلاً دیده بودند (چنان که نمونه آن را قبلاً گفتیم).
در هر حال فشار و اختناق و انواع محدودیت ها در مورد خاندان امام برای یافتن امام دوازدهم همچنان ادامه داشت تا آن که قیام «یعقوب بن لیث صفاری» در «خراسان»، و مرگ ناگهانی «عبیدالله بن یحیی بن خاقان» و آشوب و فتنه «صاحب الزنج» در «بصره» پیش آمد و دربار عباسی تمام نیروی خود را برای مقابله با این حرکت ها بسیج کرد و دیگر مجال تعرّض و سخت گیری در مورد خاندان امام باقی نماند!(5).(6)
[شماره صفحه واقعی : 679]
ص: 2055
[شماره صفحه واقعی : 680]
ص: 2056
امام مهدی عجل الله تعالی فرجه
اشاره
* علل سیاسی اجتماعی غیبت
* نُوّاب خاص
* مهدی _ عجل الله تعالی فرجه _ در منابع شیعه
* مهدی _ عجل الله تعالی فرجه _ در منابع اهل سنّت
* سیمای حکومت مهدی _ عجل الله تعالی فرجه _ در آینه قرآن
* فواید وجود امام(علیه السلام) در دوران غیبت
[شماره صفحه واقعی : 681]
ص: 2057
[شماره صفحه واقعی : 682]
ص: 2058
شناخت مختصری از زندگانی امام
دوازدهمین پیشوای معصوم، حضرت حجه بن الحسن المهدی، امام زمان _ عجل الله تعالی فرجه _در نیمه شعبان سال 255 هجری در شهر «سامرّاء» دیده به جهان گشود.(1)او هم نام پیامبر اسلام (م ح م د) و هم کنیه آن حضرت (ابوالقاسم) است.(2)ولی پیشوایان معصوم از ذکر نام اصلی او نهی فرموده اند.(3)
از جمله القاب آن حضرت، حجت، قائم، خلف صالح، صاحب الزمان(4)، بقیه الله
[شماره صفحه واقعی : 683]
ص: 2059
است(1)و مشهورترین آن ها «مهدی» می باشد.(2)
پدرش، پیشوای یازدهم حضرت امام حسن عسکری(علیه السلام) و مادرش، بانوی گرامی «نرجس» است(3)که به نام «ریحانه»، «سوسن» و «صقیل» نیز از او یاد شده است.(4)میزان فضیلت و معنویت نرجس خاتون تا آن حد والا بود که «حکیمه»، خواهر امام هادی(علیه السلام) که خود از بانوان عالی قدر خاندان امامت بود، او را سرآمد و سرور خاندان خویش، و خود را خدمت گزار او می نامید.(5)
دیدار حضرت مهدی (علیه السلام) …
حضرت مهدی دو دوره غیبت داشت: یکی کوتاه مدّت (غیبت صغری) و دیگری دراز مدّت (غیبت کبری). اولی، از هنگام تولد تا پایان دوران نیابت خاصّه ادامه داشته و دومی، با پایان دوره نخست آغاز شد و تا هنگام ظهور و قیام آن حضرت طول خواهد کشید.(6)
[شماره صفحه واقعی : 684]
ص: 2060
تولد حضرت مهدی(علیه السلام) از دیدگاه علمای اهل سنت
چنان که در صفحات آینده توضیح خواهیم داد، اعتقاد به موضوع مهدویت اختصاص به شیعه ندارد، بلکه بر اساس روایات فراوانی که از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)رسیده، علمای اهل سنت نیز این موضوع را قبول دارند. منتها آنان نوعاً
تولد حضرت مهدی را انکار می کنند و می گویند: شخصیتی که پیامبر اسلام از قیام او (پس از غیبت) خبر داده، هنوز متولد نشده است و در آینده تولد خواهد یافت!(1)
با این حال تعداد قابل توجهی از مورخان و محدّثان اهل سنت، تولد آن حضرت را در کتب خود ذکر کرده و آن را یک واقعیت دانسته اند. بعضی از پژوهشگران بیش از صد نفر از آنان را معرفی کرده اند.(2)
دیدار حضرت مهدی(علیه السلام)
چنان که در سیره امام حسن عسکری(علیه السلام) به تفصیل نگاشتیم، از آن جا که حکومت ستمگر عباسی، به منظور دستیابی به فرزند آن حضرت و کشتن او،
[شماره صفحه واقعی : 685]
ص: 2061
خانه امام را سخت تحت کنترل و مراقبت قرار داده بود، تولد حضرت مهدی(علیه السلام)بر اساس طرح دقیق و منظمی که پیشاپیش، از سوی امام در این مورد ریخته شده بود، کاملاً به صورت مخفی و دور از چشم مردم (و حتی شیعیان) صورت گرفت.
مستندترین گزارش در این زمینه، از طرف «حکیمه» عمه حضرت عسکری(علیه السلام)رسیده که از نزدیک شاهد تولد حضرت مهدی(علیه السلام) بوده است. اما باید توجه داشت که این پنهان کاری به آن معنا نیست که بعدها یعنی در مدت 5 _ 6 سال آغاز عمر او، که امام یازدهم در حال حیات بود، کسی آن بزرگوار را ندیده بود، بلکه _ چنان که یک نمونه از آن را در زندگانی حضرت عسکری نوشتیم _ افراد خاصی از شیعیان در فرصت های مناسب و گوناگون به دیدار آن حضرت نائل می شدند تا به تولد و وجود وی یقین حاصل کنند و در موقع لزوم به شیعیان دیگر اطلاع دهند.
دانشمندان ما جریان این دیدارها را به صورت گسترده گزارش کرده اند(1)، ولی شاید مهم ترین آن ها دیدار چهل تن از اصحاب امام عسکری(علیه السلام) با آن حضرت باشد که تفصیل آن بدین قرار بوده است:
«حسن بن ایوب بن نوح»(2)می گوید:
ما برای پرسش درباره امام بعدی، به محضر امام عسکری(علیه السلام) رفتیم. در مجلس آن حضرت چهل نفر حضور داشتند. عثمان بن سعید عَمْرییکی از وکلای بعدی امام زمان به پا خاست وعرض کرد: می خواهم از موضوعی سؤال کنم که درباره آن از من داناتری.
…
امام فرمود: بنشین. عثمان با ناراحتی خواست از مجلس خارج شود. حضرت فرمود: هیچ کس از مجلس بیرون نرود. کسی بیرون نرفت و مدتی
[شماره صفحه واقعی : 686]
ص: 2062
گذشت. در این هنگام، امام، عثمان را صدا کرد. او به پا خاست. حضرت فرمود: می خواهید به شما بگویم که برای چه به این جا آمده اید؟ همه گفتند: بفرمایید. فرمود: برای این به این جا آمده اید که از حجت و امام پس از من بپرسید. گفتند: بلی. در این هنگام پسری نورانی همچون پاره ماه که شبیه ترین مردم به امام عسکری(علیه السلام) بود، وارد مجلس شد. حضرت با اشاره به او فرمود:
«این؛ امام شما بعد از من و جانشین من در میان شما است. فرمان او را اطاعت کنید و پس از من اختلاف نکنید که در این صورت هلاک می شوید و دینتان تباه می گردد…».(1)
علل سیاسی _ اجتماعی غیبت
شکی نیست که رهبری پیشوایان الهی به منظور هدایت مردم به سر منزل کمال مطلوب است و این امر درصورتی میّسر است که آن ها آمادگی بهره برداری از این هدایت الهی را داشته باشند. اگر چنین زمینه مساعدی در مردم وجود نداشته باشد، حضور پیشوایان آسمانی در بین مردم ثمری نخواهد داشت.
متأسفانه فشارها و تضییقاتی که بهویژه از زمان امام جواد(علیه السلام) به بعد، بر امامان وارد شد ومحدودیت های فوق العاده ای که برقرار گردید _ به طوری که فعالیت های امام دهم ویازدهم را به حدأقل رسانید _ نشان داد که زمینه مساعد جهت بهره مندی از هدایت ها وراهبری های امامان در جامعه (در حدّ نصاب لازم) وجود ندارد. از این رو حکمت الهی اقتضا کرد که پیشوای دوازدهم، به تفصیلی که خواهیم گفت، غیبت اختیار کند تا موقعی که آمادگی لازم در جامعه به وجود آید.
[شماره صفحه واقعی : 687]
ص: 2063
البته همه اسرار غیبت بر ما روشن نیست، ولی شاید نکته ای که گفتیم، رمز اساسی غیبت باشد. در روایات ما، در زمینه علل و اسباب غیبت، روی سه موضوع تکیه شده است:
الف . آزمایش مردم
چنان که می دانیم یکی از سنت های ثابت الهی، آزمایش بندگان و انتخاب صالحان و گزینش پاکان است. صحنه زندگی همواره صحنه آزمایش است تا بندگان از این راه در پرتو ایمان و صبر و تسلیم خویش، در پیروی از اوامر خداوند، تربیت یافته و به کمال برسند و استعدادهای نهفته آنان شکوفا گردد.
در اثر غیبت حضرت مهدی، مردم آزمایش می شوند: گروهی که ایمان استواری ندارند، باطنشان ظاهر می شود و دستخوش شک و تردید می گردند و کسانی که ایمان در اعماق قلبشان ریشه دوانده است، به سبب انتظار ظهور آن حضرت و ایستادگی در برابر شدائد، پخته تر و شایسته تر می گردند و به درجات بلندی از اجر و پاداش الهی نائل می گردند.
امام موسی بن جعفر(علیه السلام) فرمود: هنگامی که پنجمین فرزندم غایب شد، مواظب دین خود باشید، مبادا کسی شما را از دین خارج کند. او ناگزیر غیبتی خواهد داشت، به طوری که گروهی از مؤمنان از عقیده خویش برمی گردند. خداوند بهوسیله غیبت، بندگان خویش را آزمایش می کند…(1)
از سخنان پیشوایان اسلام بر می آید که آزمایش بهوسیله غیبت حضرت مهدی، از سخت ترین آزمایش های الهی است(2). و این سختی از دو جهت است:
1. از جهت اصل غیبت، که چون بسیار طولانی می شود بسیاری از مردم دستخوش شک و تردید می گردند. برخی در اصل تولد و برخی دیگر در دوام
[شماره صفحه واقعی : 688]
ص: 2064
عمر آن حضرت شک می کنند و جز افراد آزموده و مخلص و دارای شناخت عمیق، کسی بر ایمان و عقیده به امامت آن حضرت باقی نمی ماند. پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) ضمن حدیث مفصلی می فرماید: مهدی از دیده شیعیان و پیروانش غایب می شود و جز کسانی که خداوند دل های آنان را جهت ایمان، شایسته قرار داده، در اعتقاد به امامت او استوار نمی مانند.(1)
2. از نظر شخصیت ها و فشارها و پیشامدهای ناگوار که در دوران غیبت رخ می دهد و مردم را دگرگون می سازد، به طوری که حفظ ایمان و استقامت در دین، کاری سخت دشوار می گردد و ایمان مردم در معرض مخاطرات شدید قرار می گیرد.(2)
ب . حفظ جان امام
خداوند، بهوسیله غیبت، امام دوازدهم را از قتل حفظ کرده است، زیرا اگر آن حضرت از همان آغاز زندگی در میان مردم ظاهر می شد، او را می کشتند (چنان که تفصیل آن را نوشتیم). بر این اساس اگر پیش از موعد مناسب نیز ظاهر شود، باز جان او به خطر می افتد و به انجام مأموریت الهی و اهداف بلند اصلاحی خود موفق نمی گردد.
«زراره»، یکی از یاران امام صادق(علیه السلام) می گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود: امام منتظَر، پیش از قیام خویش مدّتی از چشم ها غایب خواهد شد.
عرض کردم: چرا؟
فرمود: بر جان خویش بیمناک خواهد بود.(3)
[شماره صفحه واقعی : 689]
ص: 2065
ج . آزادی از یوغ بیعت با طاغوت های زمان
پیشوای دوازدهم، هیچ رژیمی را، حتی از روی تقیه، به رسمیّت نشناخته و نمی شناسد. او مأمور به تقیه از هیچ حاکم و سلطانی نیست و تحت حکومت و سلطنت هیچ ستمگری در نیامده و در نخواهد آمد، چرا که مطابق وظیفه خود عمل می کند و دین خدا را به طور کامل و بی هیچ پرده پوشی و بیم و ملاحظه ای اجرا می کند. بنابراین جای هیچ عهد و میثاق و بیعت با کسی و مراعات و ملاحظه نسبت به دیگران باقی نمی ماند.
«حسن بن فضّال» می گوید: امام هشتم فرمود: گویی شیعیانم را می بینم که هنگام مرگ سومین فرزندمامام حسن عسکری در جستوجوی امام خود، همه جا را می گردند، اما او را نمی یابند.
عرض کردم: چرا غایب می شود؟
فرمود: برای این که وقتی با شمشیر قیام می کند، بیعت کسی در گردن وی نباشد.(1)
غیبت صغری و کبری
چنان که گفتیم، غیبت امام مهدی به دو دوره تقسیم می شود: «غیبت صغری» و «غیبت کبری».
غیبت صغری از سال 260 هجری (سال شهادت امام یازدهم) تا سال 329 (سال درگذشت آخرین نایب خاص امام) یعنی حدود 69 سال بود.(2)در دوران
[شماره صفحه واقعی : 690]
ص: 2066
غیبت صغری، ارتباط شیعیان با امام به کلی قطع نبود و آنان، به گونه ای خاص و محدود، با امام ارتباط داشتند.
توضیح آن که: در طول این مدّت، افراد مشخصی (که ذکرشان خواهد آمد)، به عنوان «نایب خاص» با حضرت در تماس بودند و شیعیان می توانستند بهوسیله آنان مسائل و مشکلات خویش را به عرض امام برسانند و توسط آنان پاسخ دریافت دارند و حتی گاه به دیدار امام نائل شوند. از این رو می توان گفت در این مدّت، امام؛ هم غایب بود و هم نبود.
این دوره را، می توان دوران آماده سازی شیعیان برای غیبت کبری دانست که طی آن، ارتباط شیعیان با امام، حتی در همین حد نیز قطع شد و مسلمانان موظف شدند در امور خود به نایبان عام آن حضرت، یعنی فقهای واجد شرائط و آشنایان به احکام اسلام، رجوع کنند.
اگر غیبت کبری یک باره و ناگهان رخ می داد، ممکن بود موجب انحراف افکار شود و ذهن ها آماده پذیرش آن نباشد، اما گذشته از زمینه سازی های مدبّرانه امامان پیشین، در طول غیبت صغری، به تدریج ذهن ها آماده شد و بعد، مرحله غیبت کامل آغاز گردید. همچنین امکان ارتباط نایبان خاص با امام در دوران غیبت صغری و نیز شرفیابی برخی از شیعیان به محضر آن حضرت در این دوره، مسئله ولادت و حیات آن حضرت را بیش تر تثبیت کرد.(1)
با سپری شدن دوره غیبت صغری، غیبت کبری و درازمدّت امام آغاز گردید که تا کنون نیز ادامه دارد و پس از این نیز تا زمانی که خداوند اذن ظهور و قیام به
[شماره صفحه واقعی : 691]
ص: 2067
آن حضرت بدهد، ادامه خواهد داشت.
غیبت دوگانه امام دوازدهم، سال ها پیش از تولد او توسط امامان قبلی، پیشگویی شده و از همان زمان توسط راویان و محدثان، حفظ و نقل و در کتاب های حدیث ضبط شده است که به عنوان نمونه به نقل چند حدیث در این زمینه اکتفا می کنیم:
1. امیر مؤمنان(علیه السلام) فرمود:
]امام[ غایب ما، دو غیبت خواهد داشت که یکی طولانی تر از دیگری خواهد بود. در دوران غیبت او، تنها کسانی در اعتقاد به امامتش پایدار می مانند که دارای یقینی استوار و معرفتی کامل باشند.(1)
2. امام باقر(علیه السلام) فرمود:
]امام[ قائم دو غیبت خواهد داشت که در یکی از آن دو، خواهند گفت: او مرده است…(2)
3. ابوبصیر می گوید: به امام صادق(علیه السلام) عرض کردم: امام باقر(علیه السلام) می فرمود: قائم آل محمد(صلی الله علیه وآله) دو غیبت خواهد داشت که یکی طولانی تر از دیگری خواهد بود.
امام صادق(علیه السلام) فرمود: بلی، چنین است…(3)
4. حضرت صادق(علیه السلام) فرمود:
امام قائم دو غیبت خواهد داشت: یکی کوتاه مدّت و دیگری دراز مدّت… .(4)
سیر تاریخ، صحت این پیشگویی ها را تأیید کرد و همچنان که پیشوایان قبلی فرموده بودند، غیبت های دوگانه امام عینیّت یافت.
[شماره صفحه واقعی : 692]
ص: 2068
نُوّاب خاص
نُوّاب خاص(1)
نایبان خاص حضرت مهدی(علیه السلام) در دوران غیبت صغری، چهار تن از اصحاب باسابقه امامان پیشین و از علمای پارسا و بزرگ شیعه بودند که «نوّاب اربعه» نامیده شده اند. اینان به ترتیب زمانی عبارت بودند از:
1. ابوعَمْرو عثمان بن سعید عَمْری،
2. ابوجعفر محمد بن عثمان بن سعید عَمْری،
3. ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی،
4. ابوالحسن علی بن محمد سَمَری.
البته امام زمان(علیه السلام) وکلای دیگری نیز در مناطق مختلف مانند: بغداد، کوفه، اهواز، همدان، قم، ری، آذربایجان، نیشابور و… داشت که یا بهوسیله این چهار نفر، که در رأس سلسله مراتب وکلای امام قرار داشتند، امور مردم را به عرض حضرت می رساندند(2)و از سوی امام در مورد آنان «توقیع»هایی(3)صادر می شده است(4)و یا _ آن گونه که بعضی از محققان احتمال داده اند _ سفارت و وکالت این چهار نفر، وکالتی عامّ و مطلق بوده، ولی دیگران در موارد خاصی وکالت و نیابت داشته اند(5). مانند:
محمد بن جعفر اسدی، احمد بن اسحاق اشعری قمی، ابراهیم بن محمد
[شماره صفحه واقعی : 693]
ص: 2069
همدانی، احمد بن حمزه بن الیسع(1)، محمد بن ابراهیم بن مهزیار(2)، حاجز بن یزید، محمد بن صالح(3)، ابوهاشم داود بن قاسم جعفری، محمد بن علی بن بلال، عمر اهوازی و ابومحمد وجنائی.(4)
1. ابوعَمْرو عثمان بن سعید عَمْریعثمان بن سعید از قبیله بنی اسد بود و به مناسبت سکونت در شهر سامّراء، «عسکری» نیز نامیده می شد. در محافل شیعه از او به نام «سمّان» (=روغن فروش) یاد می شد، زیرا به منظور استتار فعالیت های سیاسی، روغن فروشی می کرد و اموال متعلق به امام را، که شیعیان به وی تحویل می دادند، در ظرف های روغن قرار داده به محضر امام عسکری می رساند.(5)او مورد اعتماد و احترام عموم شیعیان بود.(6)گفتنی است که عثمان بن سعید قبلاً نیز از وکلا و یاران مورد اعتماد حضرت هادی و حضرت عسکری(علیهما السلام) بوده است. «احمد بن اسحاق» که خود از بزرگان شیعه می باشد، می گوید:
روزی به محضر امام هادی رسیدم و عرض کردم: من گاهی غایب و گاهی (دراین جا) حاضرم و وقتی هم که حاضرم، همیشه نمی توانم به حضور شما برسم. سخن چه کسی را بپذیرم و از چه کسی فرمان ببرم؟
امام فرمود: «این ابوعَمْرو (عثمان بن سعید عَمْری)، فردی امین و مورد اطمینان من است، آن چه به شما بگوید، از جانب من می گوید و آن چه به شما برساند، از طرف من می رساند».
[شماره صفحه واقعی : 694]
ص: 2070
احمد بن اسحاق می گوید: پس از رحلت امام هادی(علیه السلام) روزی به حضور امام عسکری(علیه السلام) شرفیاب شدم و همان سؤال را تکرار کردم.
حضرت مانند پدرش فرمود: «این ابوعَمْرو مورد اعتماد و اطمینان امام پیشین و نیز طرف اطمینان من در زندگی و پس از مرگ من است. آن چه به شما بگوید، از جانب من می گوید وآن چه به شما برساند از طرف من می رساند».(1)
پس از رحلت امام عسکری، مراسم تغسیل و تکفین و خاک سپاری آن حضرت را، در ظاهر، عثمان بن سعید انجام داد.(2)نیز همو بود که روزی در حضور جمعی از شیعیان به فرمان امام عسکری(علیه السلام) و به نمایندگی از طرف آن حضرت، اموالی را که گروهی از شیعیان یمن آورده بودند، از آنان تحویل گرفت و امام در برابر اظهارات حاضران مبنی بر این که با این اقدام حضرت، اعتماد و احترامشان نسبت به عثمان بن سعید افزایش یافته است، فرمود: گواه باشید که عثمان بن سعید وکیل من است، و پسرش محمد نیز، وکیل پسرم مهدی خواهد بود.(3)همچنین، در پایان دیدار چهل نفر از شیعیان با حضرت مهدی که شرح آن در اوائل این بخش گذشت _، حضرت خطاب به حاضران فرمود:
آن چه عثمان بن سعید می گوید، از او بپذیرید، مطیع فرمان او باشید، سخنان او را بپذیرید، او نماینده امام شماست و اختیار با اوست.(4)
تاریخ وفات عثمان بن سعید روشن نیست. برخی احتمال داده اند او بین سال های 260_267 وفات یافته باشد و برخی دیگر فوت او را در سال 280 دانسته اند.(5)
[شماره صفحه واقعی : 695]
ص: 2071
2. محمد بن عثمان بن سعید عَمْریمحمد بن عثمان نیز همچون پدر، از بزرگان شیعه و از نظر تقوا و عدالت و بزرگواری مورد قبول و احترام شیعیان(1)و از یاران مورد اعتماد امام عسکری(علیه السلام)بود، چنان که حضرت در پاسخ سؤال «احمد بن اسحاق» که به چه کسی مراجعه کند؟ فرمود: عَمْری (عثمان بن سعید)، و پسرش، هر دو، امین و مورد اعتماد من هستند، آن چه به تو برسانند، از جانب من می رسانند، و آن چه به تو بگویند، از طرف من می گویند. سخنان آنان را بشنو و از آنان پیروی کن، زیرا این دو تن مورد اعتماد و امین من هستند. (2)
پس از درگذشت عثمان، از جانب امام غایب توقیعی مبنی بر تسلیت وفات او واعلام نیابت فرزندش «محمد» صادر شد.(2)
«عبدالله بن جعفر حِمْیَری» می گوید: وقتی که عثمان بن سعید درگذشت، نامه ای با همان خطی که قبلاً امام با آن، با ما مکاتبه می کرد، برای ما آمد که در آن ابوجعفر (محمد بن عثمان بن سعید) به جای پدر منصوب شده بود. (4)
همچنین امام، ضمن توقیعی در پاسخ سؤالات «اسحاق بن یعقوب»، چنین نوشت: خداوند از محمد بن عثمان بن سعید و پدرش، که قبلاً می زیست، راضی و خشنود باشد. او مورد وثوق و اعتماد من، و نوشته او نوشته من است.(3)
ابوجعفر تألیفاتی در فقه داشته است که پس از وفاتش، به دست حسین بن روح، سومین نایب امام (و یا به دست ابوالحسن سمری، نایب چهارم) رسیده است.(4)
محمد بن عثمان، حدود چهل سال عهده دار سفارت و وکالت امام زمان بود
[شماره صفحه واقعی : 696]
ص: 2072
و در طول این مدّت، وکلای محلّی و منطقه ای را سازماندهی و بر فعالیتشان نظارت می کرد و به اداره امور شیعیان اشتغال داشت. توقیع های متعددی از ناحیه امام صادر و توسط او به دیگران رسید. او سرانجام در سال 304 یا 305 درگذشت.(1)
او پیش از مرگ، از تاریخ وفات خود خبر داد و دقیقاً در همان تاریخی که گفته بود، درگذشت. (2)
3. ابوالقاسم حسین بن روح نوبختیدر روزهای آخر عمر ابوجعفر، گروهی از بزرگان شیعه نزد او رفتند. او گفت: چنان چه از دنیا رفتم، به امر امام، جانشین من و نایب امام «ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی» خواهد بود. به او مراجعه کنید و در کارهایتان به او اعتماد نمایید.(2)
حسین بن روح، از دستیاران نزدیک نایب دوم بود و عَمْری از مدت ها
پیش، برای تثبیت امر نیابت او، زمینه سازی می کرد و شیعیان را جهت تحویل اموال، به او ارجاع می داد و او، رابط بین محمد بن عثمان بن سعید و شیعیان بود.(3)
حسین بن روح، کتابی در فقه شیعه به نام «التأدیب» تألیف کرده بود. آن را جهت اظهار نظر، نزد فقهای قم فرستاد. آنان پس از بررسی، در پاسخ نوشتند: جز در یک مسئله، همگی مطابق فتاوای فقهای شیعه است. (5) بعضی از معاصرین او، عقل و هوش و درایت وی را تحسین کرده و می گفتند: به تصدیق موافق و مخالف، حسین بن روح از عاقل ترین مردم روزگار است.(4)نوبختی در
[شماره صفحه واقعی : 697]
ص: 2073
دوران حکومت «مقتدر»، خلیفه عباسی، به مدت پنج سال به زندان افتاد و در سال317 آزاد شد.(1)و سرانجام، بعد از بیست و یک سال فعالیّت و سفارت، در سال 326 چشم از جهان فرو بست.(2)
4. ابوالحسن علی بن محمد سَمَری(3)
به فرمان امام عصر(4)و با وصیت و معرفی نوبختی، پس از حسین بن روح، علی بن محمد سمری منصب نیابت خاص و اداره امور شیعیان را عهده دار گردید. (5)
سمری از اصحاب و یاران امام عسکری(علیه السلام) بوده است. (6) او تا سال 329 که دیده از جهان فرو بست، مسئولیت نیابت و وکالت خاص را به عهده داشت. چندروز پیش از وفات او، توقیعی از ناحیه امام به این مضمون خطاب به وی صادر شد:
ای علی بن محمد سمری! خداوند در سوک فقدان تو پاداشی بزرگ به برادرانت عطا کند. تو تا شش روز دیگر از دنیا خواهی رفت. کارهایت را مرتب کن و هیچ کس را به جانشینی خویش مگمار. دوران غیبت کامل فرارسیده است و من جز با اجازه خداوند متعال ظهور نخواهم کرد و ظهور من، پس از گذشت مدتی طولانی و قساوت دل ها و پر شدن زمین از ستم خواهد بود. افرادی نزد شیعیان من
[شماره صفحه واقعی : 698]
ص: 2074
مدّعی مشاهده من ]ارتباط با من به عنوان نایب خاص [خواهند شد. آگاه باشید که هرکس پیش از خروج «سفیانی» و «صیحه آسمانی»(1)چنین ادعایی بکند، دروغ گو و افترا زننده است و هیچ حرکت و نیرویی جز به خداوند عظیم نیست.(2)
در ششمین روز پس از صدور توقیع، ابوالحسن سمری از دنیا رفت.(3)پیش از مرگش از وی پرسیدند: نایب بعد از تو کیست؟ پاسخ داد: اجازه ندارم کسی را معرفی کنم.(4)
با درگذشت ابوالحسن سمری دوره جدیدی در تاریخ شیعه آغاز گردید که به دوران غیبت کُبری معروف است و ما در صفحات آینده پیرامون آن بحث خواهیم کرد.
وظایف و فعالیت های اساسی نوّاب خاص
انتخاب نواب خاص از سوی امام دوازدهم، در واقع ادامه و توسعه فعالیت شبکه ارتباطی «وکالت» بود که گفتیم از زمان پیشوای نهم به صورت فعّال در آمده و در زمان امام هادی و امام عسکری(علیهما السلام) گسترش چشم گیری یافته بود و اینک در زمان امام قائم به اوج رسیده بود. وظایف و فعالیت های اساسی نوّاب خاص را می توان در چند مورد زیر خلاصه کرد:
[شماره صفحه واقعی : 699]
ص: 2075
الف . پنهان داشتن نام و مکان امام
گرچه امکان رؤیت حضرت مهدی _ عجل الله تعالی فرجه_در دوران غیبت صغری برای نوّاب خاص و برخی از شیعیان وجود داشت و گه گاه دیدارهایی صورت می گرفت(1)امّا به دلیل مشکلات سیاسی، هر یک از نواب اربعه، در زمان خود موظف بودند از بردن نام حضرت و افشای محل او در سطح عمومی، خودداری کنند، زیرا در غیر این صورت، جان امام از سوی حکومت وقت به خطر می افتاد. این سیاست استتار و پنهان کاری، دقیقاً بر اساس دستور و راهنمایی خود امام صورت می گرفت. چنان که روزی ابتداءاً و بدون این که سؤالی از حضرت در این باره شده باشد، توقیعی به این مضمون خطاب به محمد بن عثمان (سفیر دوم) صادر شد:
کسانی که از اسم من می پرسند، باید بدانند اگر سکوت کنند بهشت و اگر حرفی بزنند جهنم ]در انتظار آنان [است. چه؛ اینان اگر بر اسم واقف شوند، آن را فاش می سازند و اگر از مکان آگاه شوند، آن را نشان می دهند.(2)
همچنین روزی عبدالله بن جعفر حمیری و احمد بن اسحاق اشعری، که هر دو از بزرگان اصحاب امامان و از شیعیان برجسته و صمیمی بودند، در دیداری که با عثمان بن سعید (سفیر اوّل) داشتند، از وی پرسیدند: آیا جانشین امام عسکری(علیه السلام)را دیده است؟ وی پاسخ مثبت داد. از نام آن حضرت پرسش کردند، وی از گفتن آن خودداری کرد و گفت:
بر شما حرام است که در این باره پرسش کنید و من این سخن را از پیش خود نمی گویم _ چه؛ اختیاری ندارم که حلالی را حرام یا حرامی را حلال کنم _ بلکه این، به دستور خود اوست، زیرا حکومت ]عباسی [بر این باور است که امام عسکری(علیه السلام) وفات یافته و فرزندی از خود باقی نگذاشته است و به همین دلیل
[شماره صفحه واقعی : 700]
ص: 2076
نیز ارثیه او را بین کسانی تقسیم کردند که وارث آن حضرت نبودند]جعفر کذاب و مادر حضرت عسکری(علیه السلام) [و این موضوع با صبر و سکوت امام رو به رو گردید و اینک کسی جرأت ندارد با خانواده او ارتباط برقرار کند یا چیزی از آن ها بپرسد و اگر اسم امام فاش شود، مورد تعقیب قرار می گیرد. زینهار! زینهار! خدا را در نظر بگیرید و از این بحث ها خودداری کنید.(1)
در زمان نیابت ابوالقاسم حسین بن روح، از ابوسهل نوبختی که از بزرگان شیعیان بود، سؤال کردند که چگونه تو، به این سِمَت انتخاب نشدی و حسین بن روح انتخاب شد؟ وی پاسخ داد:
آنان که او را به این مقام برگزیده اند، خود داناترند. کار من، برخورد و مناظره با مخالفان ودشمنان است. اگر من همانند حسین بن روح مکان امام را می دانستم، شاید اگر در فشار قرار می گرفتم، محل او را نشان می دادم، ولی اگر امام زیر عبای ابوالقاسم پنهان شود، چنان چه او را قطعه قطعه هم کنند، هرگز لباس خود را کنار نمی زند!(2)
ب . سازماندهی وکلا
چنان که گفتیم، نمایندگان و وکلای محلی امام در عصر غیبت _ با اختیارات گوناگون و حوزه های فعالیت متفاوتی که داشتند _ ، در مناطق تمرکز شیعیان مستقر بودند و هرچند در زمان پیشوای دهم و یازدهم این دسته از وکلا معمولاً توسط وکیل اوّل با امام تماس می گرفتند، امّا در هر حال امکان ارتباط مستقیم با خود امام نیز برای آنان وجود داشت، ولی در عصر غیبت صغری امکان ارتباط مستقیم به صورت معمول قطع گردید و وکلای فرعی و منطقه ای امام در بلاد مختلف _ که اسامی گروهی از آنان قبلاً گذشت _(3)ناگزیر منحصراً زیر نظر نایب
[شماره صفحه واقعی : 701]
ص: 2077
خاصّ، انجام وظیفه می کردند و نامه ها و سؤالات و وجوه شرعی شیعیان را توسط نایب خاص به محضر امام غایب می رساندند. چنان که قبلاً اشاره کردیم، در زمان سفارت ابوجعفر محمد بن عثمان، تنها در بغداد حدود ده نفر زیر نظر او فعالیت می کردند.(1)
نواّب خاصّ، در مقابل دریافت وجوه و اموال، قبض نمی دادند، ولی شیعیان از وکلای دیگر قبض مطالبه می کردند. بنابه نقل شیخ طوسی، در اواخر عمر محمد بن عثمان، شخصی به توصیه او، اموال مربوط به امام را به حسین بن روح می پرداخت و از او قبض مطالبه می کرد. به دنبال شکوه حسین بن روح از این بابت، محمد بن عثمان دستور داد که از وی قبض مطالبه نشود و افزود: هرچه به دست ابوالقاسم برسد، به دست من رسیده است.(2)
ج . اخذ و توزیع اموال متعلق به امام
نواّب خاص امام، هر کدام در دوران سفارت خود، وجوه و اموال متعلق به آن حضرت را که شیعیان مستقیماً یا توسط وکلای محلی می پرداختند، تحویل می گرفتند و به هر طریقی که ممکن بود، به امام می رساندند. یا در مواردی که امام دستور می داد، مصرف می کردند.
در روزهای شهادت امام عسکری(علیه السلام) گروهی از شیعیان قم و بعضی دیگر از مناطق ایران وارد سامّراء شدند و در آن جا از درگذشت امام آگاه گشتند. این گروه، اموالی را از طرف شیعیان مناطق خود آورده بودند تا تحویل امام بدهند و وقتی از جانشین امام عسکری(علیه السلام) پرسش کردند، بعضی ها جعفر کذّاب، برادر امام، را نشان دادند. آنان طبق روال معمول، نشانی و خصوصیات پول ها و اموال را از جعفر پرسیدند تا معلوم شود که وی دارای علم امامت است یا خیر؟ وقتی که جعفر از پاسخ درماند، از تحویل اموال به وی خودداری کردند و ناگزیر به عزم
[شماره صفحه واقعی : 702]
ص: 2078
بازگشت به وطن، از سامرّاء خارج شدند.
در بیرون سامّراء، پیک سرّی حضرت بقیه الله _ عجل الله تعالی فرجه الشریف _آنان را به محضر امام راهنمایی کرد و پس از تشرّف به حضور امام، بعد از آن که حضرت خصوصیات تمامی پول ها و اموال را بیان فرمود، اموال را تحویل ایشان دادند. آن گاه امام فرمود:
بعد از این چیزی به سامّراء نیاورید. من شخصی را در بغداد معیّن می کنم، اموال را به او می دهید و توقیع توسط او صادر می گردد.(1)از آن به بعد بود که امام، عثمان بن سعید را به نیابت خاص منصوب کرد و او در بغداد وظایف خود را آغاز کرد.
د . پاسخگویی به سؤالات فقهی و مشکلات عقیدتی
حوزه فعالیت نواب اربعه تنها به مواردی که شمردیم محدود نمی شد، بلکه دایره فعالیت آن ها شامل پاسخ گویی به همه گونه سؤالات فقهی و شرعی، حل مشکلات عقیدتی و نیز مبارزه علمی با شبهاتی می شد که مخالفان مطرح می کردند و از این راه، در تضعیف عقاید و پریشانی فکری شیعیان می کوشیدند.
نواب خاصّ، این وظایف را با استفاده از آموزش های امام و دانش بسیار بالایی که داشتند، به بهترین وجهی انجام می دادند. نگاهی گذرا به کارنامه سفارت این چهار شخصیت بزرگ، ابعاد گسترده کوشش ها و موفقیت های آنان را در این زمینه نشان می دهد.
آنان از یک سو، وسوسه های مربوط به انکار وجود امام را، از راه های گوناگون خنثی می کردند و در این راستا، گاه ناگزیر، پرده از دیدارهای سرّی خود با امام برمی داشتند (2) و گاهی نیز توقیعی از سوی حضرت در این باره صادر می شد و امام در دفع شبهات مزبور به کمک آنان می شتافت.(2)
[شماره صفحه واقعی : 703]
ص: 2079
از سوی دیگر، سؤالات فقهی و شرعی شیعیان را به عرض امام رسانده پاسخ آن ها را می گرفتند و به مردم ابلاغ می کردند. به عنوان نمونه، می توان از توقیعی نام برد که توسط محمد بن عثمان صادر شده و طی آن به پرسش های «اسحاق بن یعقوب» در زمینه های گوناگون پاسخ داده شده است.(1)همچنین می توان از توقیع مفصلی یاد کرد که در پاسخ به سؤالات نماینده مردم قم، «محمد بن عبدالله بن جعفر حمیری»، صادر گردید.(2)
از این گذشته، گاه، نواب خاصّ، مناظراتی با مخالفان انجام داده و آنان را محکوم می ساختند و تأکید می کردند که این پاسخ ها را از امام آموخته اند. چنان که حسین بن روح، در یک مجلس مناظره، پاسخ شخصی را که شبهه ای در مورد شهادت امام حسین(علیه السلام) مطرح کرده بود، به صورت گسترده بیان نمود و فردای آن روز با اشاره به پاسخ مزبور، به یکی از شیعیان که فکر می کرد پاسخ ها تراوش فکری خود اوست _ اظهار داشت: اگ_ر از آسم_ان سق_وط کن_م و طعمه مرغ_ان ه_وا ش_وم یا باد تندی مرا به محل دوری پرتاب کند، در نظرم بهتر از این است که در دین خ_دا رأی و نظریه شخصی خود را اظهار کنم. مطالبی که دیروز شنیدی از حجت خ_دا شنی_ده ش_ده است.(3)
همچنی_ن وی در پاسخ پرسش یکی از متکلّمان وقت در مورد عامل شهادت امام موسی بن جعفر(علیه السلام)و این که آیا همه پیشوایان معصوم، با شمشیر یا با مسمومیّت از دنیا رفته اند و نیز راز برتری حضرت فاطمه(علیها السلام) نسبت به دختران دیگر پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)، توضیحات روشن و قانع کننده ای داد که تحسین دانشمند مزبور را برانگیخت و گفت: در این باره پاسخی از این بهتر و کوتاه تر از کسی نشنیده ام.(4)
[شماره صفحه واقعی : 704]
ص: 2080
ه_ . مبارزه با مدّعیان دروغین نیابت
مبارزه با غلات و مدّعیان دروغین بابیّت و نیابت و وکالت و افشای ادعاهای باطل آنان را نیز باید به فعالیت های نواب اربعه افزود. چنان که در سیره امام هادیتوضیح دادیم، گروهی از افراد منحرف و جاه طلب با طرح مطالب بی اساس از قبیل ربوبیت و الوهیت ائمه، مقاماتی برای خود ادعا می کردند و به نام امام از مردم خمس یا وجوه دیگر را می گرفتند و این موضوع موجبات بدنامی شیعه را فراهم ساخته و مشکلاتی برای ائمه ایجاد می کرد.
در عصر غیبت صغری، علاوه بر این ها، افراد دیگری پیدا شدند که به دروغ مدعی سفارت و نیابت خاص امام بودند و در اموال متعلق به امام تصرفات بی مورد نموده و در مسائل فقهی و اعتقادی، سخنان گمراه کننده بر زبان می راندند. این جا بود که نواب خاصّ، با رهنمود امام، به مقابله با آنان بر می خاستند و گاه در طرد و لعن آنان از ناحیه حضرت، توقیع صادر می شد.
ابومحمد شریعی، محمد بن نصیر نمیری، احمد بن هلال کرخی، ابوطاهر محمد بن علی بن بلال، حسین بن منصور حلاّج و محمد بن علی شلمغانی از این گروه بودند.(1)
شلمغانی قبلاً از فقهای شیعه شمرده می شد و حتی کتابی به نام «تکلیف» نوشته بود، ولی بعدها به غلوّ و انحراف کشیده شد و افکاری کفرآمیز مطرح کرد. از آن جمله، بر روی نظریه حلول تأکید می کرد و می گفت: روح پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)در پیکر محمد بن عثمان (سفیر دوم)، روح امیر مؤمنان(علیه السلام) در کالبد حسین بن روح (نایب خاص سوم) و روح حضرت فاطمه(علیها السلام) در بدن ام کلثوم، دختر محمد بن عثمان حلول کرده است.
حسین بن روح، این عقیده را کفر و الحاد معرفی کرده آن را از نوع عقاید مسیحیان در مورد حضرت مسیح شمرد و او را طرد نمود و با افشای افکار
[شماره صفحه واقعی : 705]
ص: 2081
باطلش او را در میان قومش رسوا ساخت. با توجه به نقش تخریبی شلمغانی بود که در ذی الحجّه سال سیصد و دوازده، توقیعی توسط حسین بن روح در لعن و تکفیر و ارتداد او صادر گردید و سرانجام در سال323 کشته شد.(1)
غیبت کبری
چنان که گفتیم، با درگذشت چهارمین نایب خاص امام دوازدهم، دوران غیبت کبری آغاز گردید.
در این دوره، علمای واجد شرائط، از سوی امام زمان نیابت عامّه دارند. چنان که دیدیم، نیابت خاصّه عبارت از این است که امام، شخص خاصی را با اسم و رسم معرفی کند و نایب خود قرار دهد، ولی نیابت عامه این است که امام، شرائط و ضوابطی کلی را بیان کند تا در طول زمان هر فردی که آن ضابطه با او تطبیق کند، نایب شناخته شود و به نیابت از امام، در امر دین و دنیا، مرجع شیعیان باشد. امامان معصوم، بهویژه حضرت حجه بن الحسن المهدی _ عجل الله تعالی فرجه _ در روایات متعددی این شرائط را بیان فرموده و مسلمانان را در دوران غیبت کبری موظف کرده اند که به واجدان شرائط مزبور رجوع نموده و طبق دستور آنان عمل کنند. پاره ای از این روایات را ذیلاً از نظر خوانندگان محترم می گذرانیم:
1. «عُمَر بن حنظله» می گوید: از امام صادق(علیه السلام) پرسیدم: اگر بین دو نفر از شیعیان بر سر قرض یا ارث اختلافی پیش آید و به حکومت و قضات ]وقت [مراجعه کنند، آیا این کار جایز است؟ امام فرمود: هر کس در مورد حق یا باطل به آنان مراجعه کند، در حقیقت به طاغوت(2)مراجعه کرده و هرچه را به حکم آنان
[شماره صفحه واقعی : 706]
ص: 2082
بگیرد، به طور حرام گرفته است، هرچند حق ثابت او باشد، زیرا آن را به حکم طاغوت گرفته که خداوند امر کرده است به او کفر ورزند، و انکار کنند، چنان که می فرماید: «…یُریدُونَ أنْ یَتَحاکَمُوا إلَی الطّاغوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أنْ یَکْفُرُوا بِهِ…»(1): «…می خواهند طاغوت را به داوری بطلبند در حالی که به آنان دستور داده شده که به طاغوت کافر شوند…».
پرسیدم: پس چه باید بکنند؟
فرمود: باید نگاه کنند ببینند چه کسی از شما حدیث ما را روایت نموده و در حلال و حرام ما نظر افکنده و صاحب نظر شده و احکام و قوانین ما را شناخته است، او را به عنوان حاکم و صاحب رأی بپذیرند، زیرا من او را حاکم بر شما قرار داده ام. اگر او بر اساس حکم ما حکم نماید و کسی از او نپذیرد، حکم خدا را سبک شمرده و ما را رد کرده است و کسی که ما را ردّ کند، خدا را ردّ کرده است و این، به منزله شرک ورزیدن به خدای متعال است…(2)
این فرمان امام صادق(علیه السلام) یک فرمان کلی و عمومی است و مفاد آن شامل همه فقهای واجد شرائط می شود.
در صورتی که امام راضی نشود در یک اختلاف جزئی به قضات حکومت طاغوتی مراجعه شود، مسلّماً راضی نخواهد بود سایر امور مسلمانان زیر نظر ستمگران باشد بلکه اداره این امور را زیر نظر فقهای عادل شیعه قرار داده است.
2. اسحاق بن یعقوب می گوید: از محمد بن عثمان (دومین نایب خاص حضرت مهدی) خواستم نامه ام را به پیشگاه امام برساند. در آن نامه مسائل مشکلی که داشتم پرسیده بودم. امام با خط خود جواب نوشته بود.
[شماره صفحه واقعی : 707]
ص: 2083
از جمله سؤالاتم این بود که در پیشامدها در عصر غیبت به چه کسی مراجعه کنم؟ در پاسخ این سؤال فرموده بود:
و امّا در حوادثی که رخ می دهد، به راویان احادیث ما مراجعه کنید. آن ها حجت من برشما هستند ومن حجت خدا ]بر شما [هستم.(1)
با آن که اسحاق بن یعقوب در این نامه در مورد وظیفه خود سؤال کرده، ولی امام به صورت عمومی پاسخ داده و وظیفه همه شیعیان را معیّن نموده است.
مهدی(علیه السلام) در منابع شیعه
اخبار و روایات فراوانی از پیامبر اسلام و هر یک از امامان(علیهم السلام)درباره تولد، غیبت، ظهور و قیام جهانی و سایر ویژگی های حضرت مهدی نقل شده و در واقع سال ها پیش از تولد آن حضرت، خصوصیات و ویژگی های او _ از قبیل این که: او از خاندان پیامبر(صلی الله علیه وآله)، از فرزندان فاطمه(علیها السلام) و از نسل حسین(علیه السلام)است و با قیام جهانی خویش زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد _ پیشگویی شده است. تعداد این روایات به حدی فراوان است که درباره کمتر موضوعی از موضوعات اسلامی این اندازه حدیث وارد شده است.
ما نخست به تعداد روایات وارد شده از ائمه شیعه درباره حضرت مهدی(علیه السلام)و نیز اسامی کتبی که علمای این مذهب مستقلاً درباره آن حضرت نوشته اند اشاره می کنیم، سپس روایات رسیده از پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)از طریق اهل سنت و نیز کتب آن ها را در این باره مورد بررسی قرار می دهیم:
در این جا بی مناسبت نیست یادآوری کنیم: با آن که عصر هر یک از ائمه ویژگی هایی داشته و توجه آن بزرگواران قاعدتاً معطوف به مسائل و موضوعات
[شماره صفحه واقعی : 708]
ص: 2084
حادّ روز بوده، امّا در عین حال، موضوع حضرت مهدی _ عجل الله تعالی فرجه الشریف _ همواره مورد نظر آنان بوده و به مناسبت های گوناگون بیانات و پیشگویی های فراوانی نموده اند که ذیلاً به عنوان نمونه آماری اجمالی از احادیثی که از ائمه در این زمینه رسیده از نظر خوانندگان محترم می گذرانیم:
1. امیر مؤمنان(علیه السلام) 51 حدیث،
2. امام حسن(علیه السلام) 5حدیث،
3. امام حسین(علیه السلام) 14 حدیث،
4. امام زین العابدین(علیه السلام) 11حدیث،
5. امام باقر(علیه السلام) 63 حدیث،
6. امام صادق (علیه السلام) 124 حدیث،
7. امام موسی بن جعفر(علیه السلام) 6حدیث،
8. امام رضا(علیه السلام) 19حدیث،
9. امام جواد (علیه السلام) 6حدیث،
10. امام هادی(علیه السلام) 6حدیث،
11. امام حسن عسکری(علیه السلام) 22 حدیث(1).(2)
به عنوان نمونه به نقل چند حدیث اکتفا می کنیم:
الف . امیر مؤمنان(علیه السلام) می فرماید:
پیامبر اسلام فرمود: عمر جهان به پایان نمی رسد مگر آن که مردی از نسل حسین، امور امّت مرا در دست می گیرد و دنیا را پر از عدل می کند همچنان که پر از ظلم شده است.(3)
از امیر مؤمنان(علیه السلام) در «نهج البلاغه» سخنان متعددی در این زمینه نقل شده
[شماره صفحه واقعی : 709]
ص: 2085
است.(1)از آن جمله می فرماید: دنیا، همچون شتر چموشی که از دوشیدن شیرش جلوگیری می کند (وبه سراغ بچه اش می رود) پس از چموشی، به ما روی می آورد.(2)خداوند می فرماید: «ما می خواهیم بر مستضعفان زمین منّت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان ] زمین[ قرار دهیم».(3)
ب . حسین بن علی(علیه السلام) می فرمود:
اگر از عمر دنیا تنها یک روز باقی مانده باشد، خداوند آن روز را طولانی می کند تا آن که مردی از نسل من قیام می کند و دنیا را پر از عدل و داد می کند چنان که از ظلم و ستم پرشده است. از رسول خدا شنیدم چنین می فرمود.(4)
ج . امام جواد(علیه السلام) به عبدالعظیم حسنی(رحمه الله) فرمود:
قائم ما همان مهدی منتظَر است که در زمان غیبت باید در انتظارش بود، زمان ظهور باید اطاعتش نمود. او سومین فرزند من خواهد بود. سوگند به آن خدایی که محمد را به پیامبری برگزید و امامت را ویژه ما خاندان قرار داد، اگر از عمر دنیا جز یک روز باقی نمانده باشد، خدا آن روز را طولانی می گرداند تا مهدی ظاهر شود و زمین را از عدل وداد پر کند چنان که از ظلم و ستم پر شده است. خداوند متعال کار وی را یک شبه اصلاح می کند، چنان که کار موسی کلیم الله را در یک شب اصلاح فرمود: او رفت تا برای همسرش آتش بیاورد، اما با منصب نبوت و رسالت برگشت.
مهدی (علیه السلام) در منابع اهل سنت
امام جواد(علیه السلام) سپس فرمود: بهترین اعمال شیعیان ما، انتظار ظهور و قیام اوست.(5)
[شماره صفحه واقعی : 710]
ص: 2086
کتاب هایی که پیش از تولد مهدی(علیه السلام) درباره او تألیف شده است
موضوع غیبت و قیام حضرت مهدی در اسلام به قدری قطعی و مسلّم بوده که کتاب های متعددی درباره آن تألیف شده و تاریخ نگارش بعضی از آن ها سال ها پیش از تولد حضرت بوده است. مثلاً «حسن بن محبوب زراد» (م 224)، یکی از محدثان و مصنفان موثق شیعه، کتاب «المشیخه» را یکصد سال قبل
از غیبت کبری نوشته و اخبار مربوط به غیبت امام مهدی را در آن نقل کرده است.(1)
مرحوم طبرسی می نویسد: محدثان شیعه در زمان امام باقر و امام صادق(علیهما السلام)اخبار غیبت را در تألیفات خویش آورده اند.(2)
همچنین برخی از اصحاب ائمه درباره آن حضرت و قیام او کتاب نوشته اند، مانند: ابراهیم بن صالح انماطی(3)(از یاران امام باقر)، حسن بن محمد بن سماعه(4)(از اصحاب امام موسی بن جعفر(علیهما السلام))، محمد بن حسن بن جمهور(5)(از یاران امام رضا(علیه السلام))، علی بن مهزیار(6)(از یاران امام جواد(علیه السلام)) و فضل بن شاذان نیشابوری(7)(از شاگردان امام رضا و امام جواد و امام هادی(علیهم السلام)).(8)
[شماره صفحه واقعی : 711]
ص: 2087
مهدی(علیه السلام) در منابع اهل سنت
چنان که قبلاً اشاره کردیم، مهدویت و اعتقاد به مهدی _ عجل الله تعالی فرجه _و ظهور او، اختصاص به مذهب تشیّع ندارد، بلکه محدثان بزرگ اهل سنت نیز احادیث مربوط به آن حضرت را از طریق گروه بسیاری از صحابه و تابعین در کتاب های خویش نقل کرده اند، به طوری که گذشته از کتب شیعه، کتب و آثار دیگر مذاهب اسلامی (حنفی، شافعی، مالکی و حنبلی) نیز از روایات نبوی که درباره مهدی و ظهور او رسیده، سرشار است.
بر اساس پژوهش برخی از محققان بزرگ، محدثان اهل سنت احادیث مربوط به حضرت مهدی را از 33 نفر از صحابه پیامبر اسلام در کتب خود نقل کرده اند(1)؛ تعداد 106 نفر از مشاهیر علمای بزرگ اهل سنت، اخبار ظهور امام غایب را در کتاب های خود آورده اند(2)؛ و32 نفر از آنان مستقلاً درباره حضرت مهدی کتاب نوشته اند. (3)
«مسند احمد حنبل» (متوفای 241 هجری) و «صحیح بخاری» (متوفای
256 هجری) از جمله کتب مشهور اهل سنت است که قبل از تولد امام قائم _ عجل الله تعالی فرجه _ نوشته شده و احادیث مربوط به آن حضرت در آن ها نقل شده است.(3)
از جمله احادیثی که «احمد حنبل» نقل کرده، این حدیث است: پیامبر
[شماره صفحه واقعی : 712]
ص: 2088
اسلام(صلی الله علیه وآله)فرمود: «اگر از عمر جهان جز یک روز باقی نماند، خداوند حتماً در آن روز شخصی از ما _ خاندان _ را بر می انگیزد و او جهان را پر از عدل و داد می کند همچنان که پر از ظلم شده باشد.(1)
احادیث نبوی پیرامون حضرت مهدی _ عجل الله تعالی فرجه _و صفات و علائم ایشان در کتاب ها و منابع قدیم اهل سنت به قدری زیاد است که دانشمندان علم حدیث و حافظان بزرگ سنّی، احادیث مربوط به مهدی را «متواتر» دانسته اند.(2)
بر اساس یک بررسی اجمالی، تعداد17 نفر از دانشمندان بزرگ اهل سنت، به «متواتر» بودن احادیث مهدی در کتاب های خود، تصریح کرده اند.(3)علامه «شوکانی» در خصوص اثبات تواتر این روایات، کتابی به نام «التوضیح فی تواتر ما جاء فی المنتظَر و الدّجال و المسیح» تألیف کرده است.(4)
بی مناسبت نیست در این جا، به عنوان نمونه، سخنان چند تن از مشاهیر علمای سنّی را در این زمینه از نظر خوانندگان محترم بگذارانیم:
1. «شوکانی» در کتاب یاد شده، پس از نقل احادیث مربوط به حضرت مهدی می گوید: همه احادیثی که آوردیم، به حدّ تواتر می رسد، چنان که بر مطلّعان پوشیده نیست. بنابراین با توجه به همه احادیثی که نقل کردیم، مسلّم شد که احادیث منقول درباره مهدی منتظر، متواتر است… آن چه گفته شد، برای کسانی
[شماره صفحه واقعی : 713]
ص: 2089
که ذره ای ایمان و اندکی انصاف دارند، کافی به نظر می رسد!(1)
2. حافظ(2)ابوعبدالله کنجی شافعی (متوف_ای 658 ه_. ق) در کتاب «البیان فی أخبار صاحب الزمان» (باب 11) می گوید:
«احادیث پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) درباره مهدی، به دلیل راویان بسیاری که دارد، به حدّ تواتر رسیده است».(3)
3. حافظ مشهور «ابن حجر عسقلانی شافعی» (متوفای 852 ه_ .ق) در کتاب «فتح الباری» که در شرح «صحیح بخاری» نوشته است، می گوید:
«احادیث متواتری وجود دارد حاکی از این که: مهدی، ازاین امّت است و عیسی(علیه السلام) از آسمان فرود آمده و پشت سر وی نماز خواهد گزارد».(4)
4. «مؤمن شبلنجی» می نویسد:
«اخبار متواتری از پیامبر رسیده که نشان می دهد مهدی از خاندان اوست و او زمین را پر از عدل و داد می کند».(5)
5. «شیخ محمد صبّان» می نویسد:
…
«اخبار متواتری از پیامبر نقل شده مبنی بر این که مهدی ]سرانجام [قیام می کند و این که او از خاندان پیامبر است و زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد…».(6)
[شماره صفحه واقعی : 714]
ص: 2090
6. شیخ منصور علی ناصف، از علمای بزرگ و معاصر «الأزهر» و مؤلف کتاب «التاج الجامع للأُصول»(1)، می نویسد:
در میان دانشمندان گذشته و امروز مشهور است که در آخرالزمان به حتم و یقین مردی از اهل بیت پیامبر که نام او مهدی است، ظهور خواهد کرد. او بر همه کشورهای اسلامی تسلّط خواهد یافت. مسلمانان، همه پیرو او خواهند شد، او در میان آنان به عدالت رفتار می کند و دین را قوّت می بخشد.آن گاه دجّال پیدا می شود. عیسای مسیح از آسمان فرود می آید و دجّال را می کشد، یا با مهدی در کشتن دجّال همکاری می کند.
سخنان و احادیث پیامبر را درباره مهدی، جماعتی از نیکان اصحاب پیامبر روایت کرده اند. محدّثان بزرگی مانند: ابوداود، ترمذی، ابن ماجه، طبرانی، ابویعلی، بزّار، امام احمد حنبل و حاکم نیشابوری آن احادیث را در کتاب های خود نقل کرده اند.(2)
ابن ابی الحدید یکی از متتبع ترین علمای اهل سنت، در این زمینه می نویسد:
«تمامی فرق اسلامی، اتفاق نظر دارند که عمر دنیا و تکلیف (بشر به اجرای احکام الهی)، پایان نمی پذیرد مگر پس از ظهور مهدی».(3)
بیانیه رابطه العالم الإسلامی
این بخش را با نقل بیانیّه رسمی «رابطه العالم الإسلامی»، که از بزرگ ترین مراکز وهابیّت بوده و مقّر آن در مکه است، به عنوان یک سند زنده بر اعتقاد عموم مسلمانان به موضوع مهدویّت به پایان می بریم. یکی از جهات اهمیّت این بیانیه
[شماره صفحه واقعی : 715]
ص: 2091
این است که نشان می دهد: تندروترین گروه ها در ضدیت با شیعه یعنی وهابیان نیز این موضوع را پذیرفته اند، نه تنها پذیرفته اند بلکه به طور جدّی از آن دفاع می کنند و آن را از عقاید قطعی و مسلّم اسلامی می شمارند و این، به خاطر کثرت دلائل و اسناد این موضوع است. به علاوه این مرکز، به عنوان یک مرکز جهانی و رابط بین ملل اسلامی فعالیّت می کند.
در هر صورت در سال 1976 م شخصی به نام «ابو محمد» از کشور «کنیا» سؤالی درباره ظهور مهدی منتظَر از «رابطه العالم الإسلامی» کرده است. دبیر کل این مرکز در پاسخی که برای او فرستاده، ضمن یادآوری این نکته که «ابن تیمیه» مؤسس مذهب وهابیّت نیز احادیث مربوط به مهدی را پذیرفته، متن رساله کوتاهی را که پنج تن از علمای معروف کنونی حجاز در این زمینه تهیه کرده اند، برای او ارسال داشته است. در این رساله پس از ذکر نام حضرت مهدی و محل ظهور او یعنی مکّه چنین آمده است:
…به هنگام ظهور فساد در جهان و انتشار کفر و ستم، خداوند بهوسیله او مهدی جهان را پر از عدل و داد می کند، همان گونه که از ظلم و ستم پر شده است.
او آخرین خلفای راشدین دوازده گانه است که پیامبر در کتب صحاح از آن ها خبر داده است. احادیث مربوط به مهدی را بسیاری از صحابه پیامبر نقل کرده اند. از آن جمله:
عثمان بن عفان، علی بن أبی طالب، طلحه بن عبیدالله، عبدالرحمان بن عوف، عبدالله بن عباس، عمار بن یاسر، عبدالله بن مسعود، ابوسعید خُدری، ثوبان، قره بن ایاس مزنی، عبدالله بن حارث، ابوهریره، حذیفه بن یمان، جابر بن عبدالله، ابوامامه، جابر بن ماجد، عبدالله بن عمر، انس بن مالک، عمران بن حصین و ام سلمه.
سپس اضافه می کند:
[شماره صفحه واقعی : 716]
ص: 2092
هم احادیث یاد شده در بالا که از پیامبر نقل شده و هم گواهی صحابه که در این جا در حکم حدیث است، در بسیاری از کتب معروف اسلامی و متون اصلی حدیث پیامبر(صلی الله علیه وآله) اعم از سنن و معاجم و مسانید آمده است. از جمله:
سنن: أبی داود، ترمذی، ابن ماجه، ابن عمر الدانی؛
مسانید: احمد، أبی یَعْلی، بزّار؛ صحیح حاکم؛
معاجم: طبرانی و رویانی و دار قُطْنی و ابونُعَیْم در کتاب «اخبار المهدی» و خطیب بغدادی در «تاریخ بغداد» و ابن عساکر در «تاریخ دمشق» وغیر این ها.
بعد اضافه می کند:
بعضی از دانشمندان اسلامی کتب خاصی در این زمینه تألیف کرده اند. از جمله:
ابو نعیم: کتاب «اخبار المهدی»، ابن حجر هیتمی: «القول المختصر فی علامات المهدی المنتظَر»، شوکانی: «التوضیح فی تواتر ما جاء فی المنتظَر و الدجّال و المسیح»، ادریس عراقی مغربی: «المهدی»، ابوالعباس بن عبدالمؤمن مغربی: «الوهم المکنون فی الردّ علی ابن خلدون».
آخرین کسی که در این زمینه بحث مشروحی نگاشته، رئیس دانشگاه اسلامی مدینه است که در چندین شماره مجله دانشگاه مزبور بحث کرده است.(1)
عدّه ای از بزرگان و دانشمندان اسلام، از قدیم و جدید، در نوشته های خود تصریح کرده اند که احادیث رسیده در زمینه مهدی در حدّ «تواتر» است (و به هیچوجه قابل انکار نیست). از جمله:
سخاوی در کتاب «فتح المغیث»، محمد بن احمد سفاوینی در کتاب «شرح العقیده»، ابوالحسن ابری در «مناقب الشافعی»، ابن تیمیه در فتاوایش، سیوطی در «الحاوی»، ادریس عراقی مغربی در کتابی که پیرامون «مهدی» تألیف
[شماره صفحه واقعی : 717]
ص: 2093
کرده، شوکانی در کتاب «التوضیح فی تواتر ما جاء فی المنتظَر…»، محمد بن جعفر کتانی در کتاب «نظم المتناثر فی الحدیث المتواتر» و ابوالعباس بن عبدالمؤمن در کتاب «الوهم المکنون…».
در پایان بیانیه می نویسد:
تنها ابن خلدون است که خواسته احادیث مربوط به مهدی را با حدیث بی اساس و مجعولی به این مضمون که «مهدی جز عیسی نیست» مورد ایراد قرار دهد، ولی پیشوایان و دانشمندان بزرگ اسلام، گفتار او را رد کرده اند، به خصوص «ابن عبدالمؤمن» که در ردّ گفتار او کتاب ویژه ای نوشته است که از سی سال قبل در شرق و غرب انتشار یافته است.
حافظان احادیث و محدثان نیز تصریح کرده اند که احادیث مهدی مشتمل بر احادیث «صحیح» و «حسن» است و مجموع آن قطعاً «متواتر» و صحیح می باشد.
بنابراین، اعتقاد به ظهور مهدی (بر هر مسلمانی) واجب بوده وجزء عقاید اهل سنت و جماعت است و جز افراد نادان و بی خبر یا بدعت گذار، آن را انکار نمی کنند.
مدیر اداره مجمع فقهی اسلامی: محمد منتصر کنانیاین ها ترجمه قسمت های حساس این رساله است که از نظر خوانندگان محترم گذشت.(1)
پدر مهدی کیست؟
ابن خلدون و احادیث مهدی …
در این جا تذکر این موضوع لازم است که در بعضی از منابع اهل سنت، پدر حضرت مهدی «عبدالله» معرفی شده است.(2)در حالی که در منابع شیعه و سنّی
[شماره صفحه واقعی : 718]
ص: 2094
اخبار فراوانی وجود دارد که می رساند نام پدر آن حضرت «حسن»(علیه السلام)است. سرچشمه این اختلاف آن است که در بعضی از روایات اهل سنّت پیرامون ویژگی های آن حضرت، این جمله از پیامبر اسلام نقل شده است: «…یواطئ اسمه اسمی و اسم أبیه اسم أبی…».(1)یعنی، اسم او (مهدی) اسم من، و اسم پدرش، اسم پدر من است.
قرائنی در دست است که نشان می دهد جمله اخیر یعنی «اسم پدرش اسم پدر من است» عمداً یا اشتباهاً از طرف راوی به کلام پیامبر افزوده شده است و در گفتار آن حضرت فقط جمله: «اسم او اسم من است» وجود داشته است.
حافظ کنجی شافعی در این باره می گوید:
«تِرْمِذی»(2)این حدیث را نقل کرده، ولی جمله اخیر در آن نیست.(3)نیز «احمد بن حنبل»، که دارای قدرت ضبط و دقت بوده، این حدیث را در چند جا از «مسند» خود نقل کرده، ولی جمله اخیر در آن ها نیست.(4)
«کنجی» اضافه می کند: در اکثر روایاتی که حافظان حدیث و محدثان مورد وثوق اهل سنت در این باره نقل کرده اند، جمله اخیر نیست. فقط در حدیثی که شخصی به نام «زائده» از «عاصم» نقل کرده، این جمله به چشم می خورد. و چون «زائده» چیزهایی از خود به حدیث اضافه می کرده است، نقل او اعتباری ندارد.
گواه این معنا، آن است که راوی این حدیث، شخصی به نام «عاصم» است وحافظ ابونعیم در کتاب «مناقب المهدی»، سی و یک نفر از راویان این حدیث را نام برده که همگی آن را از «عاصم» شنیده اند و در هیچ کدام جمله اخیر نیست و فقط در نقل «زائده» این جمله به چشم می خورد که طبعاً در مقابل آن همه
[شماره صفحه واقعی : 719]
ص: 2095
روایات، فاقد اعتبار است.(1)
ابن خلدون (2)و احادیث مهدی
چنان که ملاحظه شد، اکثریت قریب به اتفاق دانشمندان اهل سنّت، احادیث مربوط به حضرت مهدی را صحیح و مورد قبول می دانند، اما تنی چند، آن ها را رد نموده یا مورد تشکیک قرار داده اند که از آن جمله «ابن خلدون» است. وی می گوید:
در میان تمام مسلمانان در طول قرون و اعصار مشهور بوده و هست که در آخرالزمان حتماً مردی از خاندان پیامبر ظهور می کند و دین را تأیید و عدل و داد را آشکار می سازد، مسلمانان از او پیروی می کنند. وی بر تمام کشورهای اسلامی تسلّط پیدا می کند. این شخص مهدی نامیده می شود و ظهور دجال و حوادث بعدی که از مقدمات مسلّم قیامت است، به دنبال قیام او خواهد بود. عیسی فرود می آید و دجّال را می کشد یا در قتل دجّال او را یاری می کند و عیسی پشت سر او نماز می خواند…
گروهی از پیشوایان حدیث، مانند: ترمذی، ابوداود، بزّار، ابن ماجه، حاکم، طبرانی، ابویَعْلی احادیث مربوط به مهدی را در کتاب های خود به نقل از گروهی از صحابه مانند: علی، ابن عباس، عبدالله بن عمر، طلحه، عبدالله بن مسعود، ابوهریره، أنس، ابوسعید خُدری، أُمّ حبیبه، أُمّ سلمه، ثوبان، قرّه بن إیاس، علی هلالی، عبدالله بن حارث، آورده اند.
ولی چه بسا منکران این احادیث، در سند آن ها مناقشه کنند. در میان دانشمندان اهل حدیث معروف است که «جَرْح» بر «تعدیل»(3)مقدّم
[شماره صفحه واقعی : 720]
ص: 2096
است. بنابراین اگر ما، در بعضی از راویان این احادیث نقطه ضعفی از قبیل: غفلت، کم حافظگی، ضعف یا انحراف عقیده یافتیم، اصل حدیث از درجه اعتبار ساقط می شود… .(1)
وی آن گاه به نقل تعدادی از این احادیث و بررسی وضع راویان آن ها پرداخته و برخی از آن ها را غیرموثق اعلام نموده و اضافه می کند:
این است مجموع احادیثی که پیشوایان حدیث درباره مهدی و قیام او در آخرالزمان نقل کرده اند و چنان که ملاحظه کردید، همه آن ها جز مقدار بسیار کمی، مخدوش است.(2)
این بود خلاصه و فشرده نظریه ابن خلدون درباره احادیث مربوط به مهدی منتظر_ عجل الله تعالی فرجه _ .
دانشمندان صاحب نظر و متخصصان علم حدیث اعم از شیعه و سنی، سخنان وی را با دلائل روشن رد کرده و آن را بی پایه دانسته اند.(3)ولی ما، در این جا به عنوان نمونه خلاصه سخنان «شیخ عبدالمحسن عباد»، استاد دانشگاه اسلامی مدینه را نقل می کنیم:
وی در کنفرانسی، تحت عنوان «عقیده أهل السنّه و الأثر فی المهدی المنتظَر»، ضمن بحث، در ردّ نظریه ابن خلدون چنین می گوید:
الف . اگر ابراز شک و تردید در مورد احادیث مهدی از طرف شخصی حدیث شناس بود، یک لغزش به شمار می رفت، چه رسد به موّرخانی که اهل تخصّص در علم حدیث نیستند. چه خوب گفته است «شیخ احمد شاکر»:
[شماره صفحه واقعی : 721]
ص: 2097
ابن خلدون چیزی را دنبال کرده است که به آن آگاهی ندارد و وارد میدانی شده است که مرد آن نیست. او در فصلی که در مقدمه خود به مهدی اختصاص داده، پریشان گویی عجیبی کرده و مرتکب اشتباهات روشنی شده است. اصولاً او متوجه نشده است که مقصود محدثان از این جمله که: «جرح بر تعدیل مقدّم است» چیست؟!
ب . وی در آغاز فصل مربوط به مهدی اعتراف کرده است که:
در میان مسلمانان در طول قرون و اعصار مشهور بوده و هست که در آخرالزمان حتماً مردی از خاندان پیامبر ظهور می کند….
با اعتراف به این که موضوع قیام مهدی در میان تمام مسلمانان در طول قرون و اعصار امری مشهور و مورد قبول بوده و هست، آیا صحیح نبود که او نیز این عقیده مشهور را مثل دیگران بپذیرد؟ آیا نظریه وی، با وجود اعتراف به این که همه مسلمانان بر خلاف او عقیده دارند، نوعی کج روی و تک روی نیست؟ آیا همه مسلمانان اشتباه کرده اند و فقط ابن خلدون درست فهمیده است؟!
اصولاً این موضوع یک موضوع اجتهادی نیست، بلکه یک موضوع نقلی و غیبی است و جایز نیست کسی آن را با هیچ دلیلی جز با کتاب خدا و سنت پیامبر(صلی الله علیه وآله)اثبات کند و دلیل مزبور در این جا نظریه مسلمانان را اثبات می کند و آنان در این موضوع نقلی دارای تخصص هستند.
ج . ابن خلدون پیش از نقد و بررسی این احادیث می گوید: «اینک ما در این جا احادیثی را که در این باره نقل شده، ذکر می کنیم».(1)و پس از نقل احادیث می گوید: «این است مجموع احادیثی که پیشوایان حدیث درباره مهدی و قیام او در آخرالزمان نقل کرده اند». و در جای دیگر می گوید: «آن چه محدثان از روایات مهدی نقل کرده اند، ما همه را به قدر توان در این جا آوردیم». (2)
…
در حالی که وی بسیاری از احادیث مهدی را ناگفته گذاشته است، چنان که
[شماره صفحه واقعی : 722]
ص: 2098
این معنا با مراجعه به کتاب «العرف الوردی فی أخبار المهدی» تألیف «سیوطی» روشن می گردد. همچنین او از حدیثی که با سند معتبر در کتاب «المنار المنیف» تألیف «ابن قیم» نقل شده، غفلت کرده است.
د . ابن خلدون تعدادی از این احادیث را نقل و به خاطر بعضی از راویان آن ها در سند آن ها اشکال می کند، در حالی که راویان یاد شده، کسانی هستند که «بخاری» و «مسلم» یا حداقل یکی از آن ها در صحیح خود از آن ها نقل حدیث کرده اند و دانشمندان در سند آن ها ایرادی نکرده اند.
ه_ . ابن خلدون اعتراف می کند که تعداد کمی از احادیث مربوط به مهدی جای هیچ نقد و ایرادی از نظر سند ندارد.
بنابراین باید بگوییم: آن تعداد کم که به گفته وی مورد قبول است، برای اثبات مطلب کافی است و بقیه احادیث نیز مؤید آن تعداد خواهد بود.(1)
انتظار مهدی و مدعیان مهدویت
نگاهی به تاریخ اسلام نشان می دهد که در طول زمان، افرادی جاه طلب و سودجو ادعای مهدویت کرده اند، یا گروهی از مردم عوام، افرادی را مهدی می پنداشته اند. این امر نشان می دهد که موضوع مهدویت و اعتقاد به ظهور یک منجی غیبی، در میان مسلمانان امری مسلّم و مورد قبول بوده است(2)، و چون نام
[شماره صفحه واقعی : 723]
ص: 2099
یا برخی از نشانه های آن حضرت با مشخصات برخی از مدعیان یاد شده تطبیق می کرده، آنان از این موضوع سوء استفاده کرده و خود را مهدی قلمداد نموده اند. یا چه بسا خود آنان ادعایی نداشته اند لکن برخی از عوام الناس از روی نادانی یا شدّت ستم و بیدادگری حکومت ها یا عجله ای که در ظهور مهدی داشته اند، یا به علل دیگر، بدون آن که در مجموع نشانه های حضرت دقت کنند، به اشتباه، آنان را مهدی موعود تصور کرده اند.
به عنوان مثال: گروهی از مسلمانان «محمد بن حنفیه» را چون هم نام و هم کنیه پیامبر اسلام بوده، مهدی پنداشته و بر این باور بوده اند که او نمرده است و غایب است و بعداً ظاهر می شود و بر دنیا مسلّط می گردد.(1)
گروهی از فرقه اسماعیلیه معتقد بودند که اسماعیل فرزند امام صادق(علیه السلام)نمرده، بلکه مرگ او از روی مصلحت اعلام شده است و او نمی میرد و همان «قائم» موعود است و قیام می کند و بر دنیا مسلّط می شود.(2)
چنان که قبلاً در فصل زندگی امام صادق(علیه السلام) گفتیم، «محمد» مشهور به «نفس زکیه» پسر «عبدالله بن حسن» در زمان منصور دوانیقی عباسی قیام کرد و به مناسبت نامش، پدرش ادعا کرد که همان مهدی موعود است و با تکیه روی این موضوع، طرف دارانی برای او فراهم آورد.(3)
در جریان قیام نفس زکیه، «محمد بن عجلان» که از فقیهان و عابدان مدینه بود،
[شماره صفحه واقعی : 724]
ص: 2100
به کمک وی برخاست. وقتی که محمد شکست خورد و کشته شد، «جعفر بن سلیمان» _ حاکم مدینه _ ابن عجلان را احضار کرد و به وی گفت: چرا با آن دروغ گو خروج کردی؟ و آن گاه دستور داد دستش را قطع کنند.
فقیهان و اشراف مدینه که حضور داشتند، از جعفربن سلیمان، برای ابن عجلان درخواست عفو کردند و گفتند: امیر! محمد بن عجلان فقیه و عابد مدینه است و موضوع برای او مشتبه شده و خیال کرده است که محمد بن عبدالله، همان مهدی موعود است که در روایات آمده است.(1)
عین این گرفتاری برای «عبدالله بن جعفر» نیز که از دانشمندان و محدثان بزرگ مدینه بود، پیش آمد و او هم در پاسخِ بازخواست حاکم مدینه، گفت:
من به این علّت با محمد بن عبدالله همکاری کردم که یقین داشتم او همان مهدی موعود است که در روایات ما یاد شده است. تا او زنده بود هیچ شکی در این موضوع نداشتم و هنگامی که کشته شد، فهمیدم که او مهدی نیست و بعد از این دیگر فریب کسی را نخواهم خورد. (2)
منصور نیز، که نامش «عبدالله» و نام پسرش «محمد» بود، بر پسر خویش لقب مهدی گذارده و ادعا می کرد که مهدی موعود فرزند من است، نه نفس زکیه!(2)
همچنین می بینیم که برخی از فرقه ها، به مهدویت بعضی از امامان پیشین اعتقاد داشته اند، مثلاً «ناووسیه» حضرت صادق(علیه السلام) را مهدی و امام و زنده و غایب
می پنداشتند. (4) «واقفیه» همین اعتقاد را درباره امام موسی بن جعفر(علیه السلام)داشتند(3)و بر این باور بودند که آن حضرت نمی میرد تا بر شرق و غرب جهان مسلّط شود و سراسر دنیا را پر از عدل و داد کند چنان که پر از ظلم شده است و او همان قائم مهدی است.(4)و بالأخره گروهی نیز پس از رحلت امام حسن عسکری(علیه السلام)فوت
[شماره صفحه واقعی : 725]
ص: 2101
آن حضرت را انکار کردند و گفتند: او زنده و غایب است و همان امام «قائم» می باشد.(1)
این ها نمونه هایی است که نشان می دهد موضوع مهدویت در زمان پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) و بعد از او، موضوع مسلّمی بوده است و امت اسلام همواره در انتظار شخصی بوده اند که قیام کند و با ظلم و ستم بستیزد و پرچم حاکمیت عدل و داد را در جهان به اهتزاز در آورد.
بدیهی است که سوء استفاده برخی بازیگران از موضوع مهدویت در بعضی از ادوار، هرگز نمی تواند مجوّزی برای انکار اصل مسئله مهدویت باشد، زیرا در طول تاریخ، حقایق بسیاری از سوی عناصر بازیگر وفرصت طلب مورد سوء استفاده قرار گرفته است. مدعیان الوهیت، یا نبوت و سایر مقامات معنوی، در دنیا کم نبوده اند. ادیان ساختگی نیز در دنیا کم نبوده است، ولی این ها هرگز دلیل این نمی شود که کسی منکر اصل وجود خدا و نبوت انبیاء گردد.
علم و دانش و صنعت نیز در زمان ما مورد سوء استفاده واقع شده و در راه های ضدبشری به کار می رود، ولی آیا این باعث می شود که ما اصل علم و صنعت را نفی کنیم؟!
سیمای حکومت مهدی در آینه قرآن
قرآن کریم در زمینه ظهور و قیام حضرت مهدی _ مانند بسیاری از زمینه های دیگر _ بدون این که وارد جزئیات شود، به صورت کلی و اصولی بحث کرده است؛ یعنی از تشکیل حکومت عدل جهانی، و پیروزی کامل و نهایی صالحان در روی زمین سخن گفته است. این گونه آیات را مفسران اسلامی، به استناد مدارک حدیثی و تفسیری، مربوط به حضرت مهدی و ظهور و قیام او دانسته اند.
[شماره صفحه واقعی : 726]
ص: 2102
ما از مجموع آیات قرآنی که دانشمندان آن ها را ناظر به این موضوع دانسته اند.(1)و صراحت بیش تری دارند، جهت رعایت اختصار، سه آیه را مورد بررسی قرار می دهیم:
1. وَلقَ_دْ کَتَبْن_ا فِ_ی ال_زّبُ_ورِ مِ_نْ بَعْ_دِ ال_ذِّکْ_رِ أنّ الأرضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصّ_الِحُ_ونَ(2)
«ما، در ]کتاب[ زبور پس از تورات نوشته ایم که سرانجام، زمین را بندگان صالح من به ارث خواهند برد».
در توضیح معنای این آیه یادآوری می کنیم که: «ذکر» در اصل به معنای هر چیزی است که مایه تذکر و یادآوری باشد، ولی در آیه یاد شده به کتاب آسمانی حضرت موسی(علیه السلام) یعنی «تورات» تفسیر گردیده است، به قرینه این که قبل از زبور معرفی شده است.
طبق تفسیر دیگری، «ذکر» اشاره به قرآن مجید است، زیرا که در خود آیات قرآن این عنوان به قرآن گفته شده است: إنْ هُوَ إلاّ ذِکْرٌ لِلْعالَمین (3) بنابراین، کلمه «من بعد» به معنای «علاوه بر» بوده و معنای آیه چنین خواهد بود: ما، علاوه بر قرآن، در زبور نوشته ایم که سرانجام، زمین را بندگان صالح من به ارث خواهند برد.(3)
مرحوم شیخ مفید در آغاز فصل مربوط به حضرت مهدی _ عجل الله تعالی فرجه _ ، به این آیه و آیه بعدی که نقل می کنیم، استناد کرده است.(4)
در تفسیر این آیه از امام باقر(علیه السلام) نقل شده است که فرمود: این بندگان صالح، همان یاران مهدی در آخرالزمانند. (6)
مفسر برجسته قرآن، مرحوم «طبرسی» در تفسیر آیه مزبور، پس از نقل حدیث یاد شده می گوید:
[شماره صفحه واقعی : 727]
ص: 2103
حدیثی که شیعه و سنی از پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) نقل کرده اند، بر این موضوع دلالت دارد: «اگر از عمر دنیا جز یک روز باقی نماند، خداوند آن روز را آن قدر طولانی می گرداند تا مردی صالح از خاندان مرا برانگیزد و او جهان را پر از عدل و داد کند همان گونه که از ظلم و جور پر شده باشد».(1)
اشاره قرآن به پیشگویی حکومت بندگان شایسته خداوند در روی زمین در کتاب تورات و زبور، نشان می دهد که این موضوع از چنان اهمیتی برخوردار است که در کتب آسمانی پیامبران پیشین، یکی پس از دیگری مطرح می شده است.
جالب توجه این است که عین این موضوع در کتاب «مزامیر داود» که امروز جزء کتب عهد قدیم (تورات) است و مجموعه ای از مناجات ها و نیایش ها و اندرزهای داود پیامبر(علیه السلام) است، به تعبیرهای گوناگون به چشم می خورد. از جمله در مزمور37 می خوانیم:
«…شریران منقطع می شوند، اما متوکلانِ به خداوند، وارث زمین خواهند شد، و حال اندک است که شریر نیست می شود که هرچند مکانش را استفسار نمایی ناپیدا خواهد بود، اما متواضعان وارث زمین شده از کثرت سلامتی متلذذ خواهند شد».
همچنین در همان مزمور چنین می خوانیم:
«…متبرکانخداوند وارث زمین خواهند شد، اما ملعونان وی منقطع خواهند شد».(2)
2. وَنُریدُ أنْ نَمُنّ عَلَی الّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الأرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أئمّهً وَنَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ.(3)
[شماره صفحه واقعی : 728]
ص: 2104
«و ما می خواهیم بر مستضعفان زمین منت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان زمین قرار دهیم».
چنان که در بخش «مهدی در منابع شیعه» نقل کردیم، امیر مؤمنان(علیه السلام) پس از پیشگویی بازگشت و گرایش ]مردم [جهان به سوی خاندان وحی، این آیه را تلاوت فرمود.(1)
«محمد بن جعفر»، یکی از علویان، در زمان مأمون برضد خلافت عباسی قیام کرد. او می گوید: روزی شرح گرفتاری ها و فشارهایی را که با آن ها رو به رو هستیم، برای مالک بن انس نقل کردم. او گفت: صبر کن تا تأویل آیه: وَ نُریدُ أنْ نَمُنّ عَلَی الّذین… آشکار گردد.(2)
3. وَعَ_دَ اللّ_هُ الّ_ذی_نَ آمَنُ_وا مِنْکُ_مْ وَ عَمِلُ_وا الصّالِح_اتِ لَیَسْتَخْلِفَنّهُ_مْ فِ_ی الأرْضِ کَمَ_ا اسْتَخْلَ_فَ الّ_ذینَ مِ_نْ قَبْلِهِ_مْ وَ لَیُمَکِّنَ_نّ لَهُ_مْ دینَهُمُ الّذِی ارْتَضی لَهُمْ وَ لَیُبَدِلَنّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنی لایُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً….(3)
«خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند، وعده داده است که حتماً آنان را خلیفه روی زمین خواهد کرد، همان گونه که پیشینیان را خلافت روی زمین بخشید؛ و دین و آیینی را که خود برای آنان پسندیده استقرار خواهد بخشید و بیم و ترس آنان را به ایمنی و آرامش مبدّل خواهد ساخت]آنچنان که[ مرا می پرستند و چیزی را برای من شریک قرار نمی دهند…».
مرحوم «طبرسی» در تفسیر این آیه می گوید:
از خاندان پیامبر روایت شده است که این آیه درباره مهدی آل محمد(صلی الله علیه وآله)نازل شده است. «عیّاشی» از حضرت علی بن الحسین(علیه السلام) روایت کرده است که این آیه را خواند و فرمود: به خدا سوگند آنان شیعیان ما خاندان پیامبر هستند.
[شماره صفحه واقعی : 729]
ص: 2105
خداوند این کار را در حق آنان به دست مردی از ما به انجام می رساند و او مهدی این امت است. او همان کسی است که پیامبر(صلی الله علیه وآله) درباره او فرمود:
«اگر از عمر دنیا جز یک روز باقی نماند، خداوند آن روز را آن قدر طولانی می گرداند تا مردی از خاندان من حاکم جهان گردد. اسم او اسم من (محمد) است، او زمین را از عدل و داد پر می سازد همان گونه که از ظلم و جور پر شده باشد».
«طبرسی» می افزاید: این معنا در تفسیر آیه مزبور از امام باقر(علیه السلام) و امام صادق(علیه السلام)نیز روایت شده است.(1)
فواید وجود امام در دوران غیبت
اینک که بحث ما پیرامون حضرت مهدی به این جا رسید، مناسب است که به یکی از شایع ترین پرسش ها پیرامون آن حضرت پاسخ گوییم، و آن این است که: فایده وجود امام در عصر غیبت چیست؟ به تعبیر دیگر: زندگی امام در دوران غیبت یک زندگی خصوصی است نه یک زندگی اجتماعی در نقش یک پیشوا. بنابراین وجود مقدس او چه اثر عمومی برای مردم می تواند داشته باشد و مردم چه نوع بهره ای می توانند از او ببرند؟
البته باید توجه داشته باشیم که غایب بودن امام، هرگز به این معنا نیست که وجود آن حضرت به یک روح نامرئی یا امواج ناپیدا و رؤیایی و امثال این ها تبدیل شده است! بلکه وی یک زندگی طبیعی عینی و خارجی دارد، منتها با عمری طولانی آن حضرت در میان مردم و در دل جامعه ها رفت و آمد دارد و در نقاط مختلف زندگی می کند، ولی به صورت ناشناس. و فرق بسیار است بین «نامرئی» و «ناشناس». (2) امام صادق(علیه السلام) می فرمود: برای قائم دو غیبت خواهد بود.
[شماره صفحه واقعی : 730]
ص: 2106
در یکی از آن دو، در مراسم حج حاضر می شود و مردم را می بیند، ولی مردم او را نمی بینند.(1)حضور آن حضرت در موسم حج، گواه بر زندگی طبیعی او است. گویا مقصود از این که مردم او را نمی بینند، این است که او را نمی شناسند یعنی او را مثل دیدن دیگران نمی بینند.
در پاسخ سؤال یاد شده یادآوری کنیم که این سؤال تازگی نداشته و تنها در عصر ما مطرح نشده است، بلکه از روایات اسلامی بر می آید که حتی پیش از تولد حضرت مهدی(علیه السلام) نیز این سؤال مطرح بوده و هنگامی که پیامبر اسلام و ائمه پیشین(علیهم السلام)از مهدی و غیبت طولانی آن حضرت سخن به میان می آوردند، با چنین سؤالی رو به رو می شدند و به آن پاسخ می گفتند.
اینک برخی از این آثار را به اختصار مورد بررسی قرار می دهیم:
1. خورشید پنهان
أ. پیامبر اسلام در پاسخ این پرسش که آیا شیعه در زمان غیبت، از وجود قائمفایده ای می برد؟ فرمود: بلی، سوگند به پروردگاری که مرا به پیامبری بر انگیخت، در دوران غیبتش از او نفع می برند و از نور ولایتش بهره می گیرند، همان گونه که از خورشید به هنگام قرار گرفتن در پشت ابرها استفاده می کنند.(2)
ب. امام صادق(علیه السلام) فرمود: از روزی که خداوند حضرت آدم را آفریده تا روز رستاخیز، زمین هیچ گاه خالی از حجت نبوده و نخواهد بود، یا حجت ظاهر و آشکار و یا غایب و پنهان، و اگر حجت خدا نباشد، خدا ستایش نمی شود.
راوی پرسید: مردم چگونه از امام غایب و پنهان استفاده می کنند؟ حضرت فرمود: آنچنان که از خورشید پشت ابر استفاده می کنند.(3)
ج. خود حضرت مهدی _ عجل الله تعالی فرجه _ نیز روی این معنا تکیه کرده است.
[شماره صفحه واقعی : 731]
ص: 2107
در توقیعی که آن حضرت در پاسخ به سؤالات «اسحاق بن یعقوب» صادر فرمود وتوسط محمد بن عثمان تحویل اسحاق گردید، چنین نوشت: اما چگونگی استفاده مردم از من همچون استفاده آن هاست از خورشید، هنگامی که در پشت ابرها پنهان می شود.(1)
در توضیح این تشبیه باید یادآوری کنیم که: خورشید دارای دو نوع نور افشانی است:
1. نور افشانی آشکار و مستقیم،
2. نور افشانی غیرمستقیم.
در نور افشانی آشکار، اشعه خورشید به خوبی دیده می شود، ولی در تابش غیرمستقیم، ابرها همانند یک شیشه مات، نور مستقیم خورشید را گرفته و پخش می کند، اما آثار حیاتبخش خورشید در رشد و نمو موجودات و…، مخصوص زمانی نیست که نور آن مستقیماً بر پهنه حیات و طبیعت می تابد، بلکه بسیاری از این آثار _ مانند: تولید گرما، رویش و رشد گیاهان، تولید انرژی لازم برای حرکت و حیات، به بار نشستن درختان، خندیدن شکوفه ها و شکفتن گل ها _ در زمان تابش نور مات خورشید از پشت ابرها نیز وجود دارد. اشعه معنوی وجود امام، هنگامی هم که در پشت ابرهای غیبت پنهان است، دارای آثار گوناگونی است که با وجود متوقف شدن کلاس تعلیم و تربیت و رهبری مستقیم، فلسفه وجودی او را آشکار می سازد.
2. جان جهان
طبق احادیث فراوانی که در موضوع امامت وارد شده، و بر اساس دلائلی که دانشمندان ارائه کرده اند، در بینش اسلامی، امام، جان جهان است و جهان به وجود او بستگی دارد. امام قلب عالم وجود، هسته مرکزی جهان هستی و «واسطه فیض» بین عالم و آفریدگار عالم است و از این جهت حضور و غیبت او
[شماره صفحه واقعی : 732]
ص: 2108
تفاوتی ندارد. و اگر او _ و لو به صورت ناشناس _ در جهان نباشد، جهان هستی در هم فرو می ریزد. چنان که امام صادق(علیه السلام) فرمود: اگر زمین بدون وجود امام بماند، ساکنان خود را در کام خود فرو می برد.(1)
امام چهارم فرمود: در پرتو وجود ماست که خداوند آسمان را از فروپاشی _ جز به اذن او _ نگه می دارد. در پرتو وجود ماست که خداوند زمین را از لرزش
و سلب آرامش ساکنانش، نگه می دارد. به واسطه ماست که خداوند باران
نازل می کند و رحمت خود را می گستراند و برکات و نعمت های زمین را
بیرون می آورد. و اگر آن کس از ما که در زمین است نبود، زمین اهل خود را فرو می برد.(2)
3. پاسداری از آیین خدا
امیر مؤمنان(علیه السلام) در یکی از سخنان خود در مورد لزوم وجود رهبران الهی در هر عصر و زمان می گوید:
«خدایا چنین است، هرگز روی زمین از قیام کننده ای با حجت و دلیل، خالی نمی ماند، خواه ظاهر و آشکار باشد و خواه بیمناک و پنهان، تا دلائل و اسناد روشن الهی از بین نرود و به فراموشی نگراید…».(3)
با گذشت زمان و آمیزش سلیقه ها و افکار شخصی به مسائل مذهبی و دراز شدن دست مفسده جویان به سوی تعالیم آسمانی، اصالت پاره ای از قوانین الهی از دست می رود و دین دستخوش تغییرات زیانبخش می گردد.
[شماره صفحه واقعی : 733]
ص: 2109
برای آن که اصالت آیین الهی حفظ گردد و جلوی تحریفات و تغییرها و خرافات گرفته شود، باید این رشته بهوسیله یک پیشوای معصوم ادامه یابد. در هر مؤسسه مهم، «صندوق آسیب ناپذیری» وجود دارد که اسناد مهم آن مؤسسه را در آن نگه داری می کنند تا از دستبرد دزدان یا خطر آتش سوزی و امثال این ها محفوظ بماند. سینه امام و روح بلندش نیز صندوق آسیب ناپذیر حفظ اسناد آیین الهی است تا همه اصالت های نخستین و ویژگی های آسمانی این تعالیم را در خود نگاه داری کند.(1)
حافظ «ابن حجر عسقلانی» در شرح «صحیح بخاری» پس از نقل احادیث حاکی از نزول حضرت عیسی(علیه السلام) به زمین هنگام ظهور حضرت مهدی _ عجل الله تعالی فرجه _و اقتدای او به آن حضرت می نویسد:
این که عیسی(علیه السلام) در آخرالزمان و نزدیک قیامت، به مردی از این امّت اقتدا می کند و پشت سر او نماز می خواند، دلیل بر نظریه صحیح در میان دانشمندان اسلامی است که: زمین هرگز از وجود حجت که با دلائل و براهین آشکار، برای خدا قیام می کند، خالی نمی ماند.(2)
4. امید بخشی
در میدان های نبرد، تمام کوشش سربازان زبده و فداکار معطوف این امر است که پرچم سپاه، در برابر حملات دشمن همچنان در اهتزاز باشد و متقابلاً سربازان دشمن دائماً می کوشند پرچم آن ها را سرنگون سازند، چرا که برقرار بودن پرچم، مایه دلگرمی سربازان و تلاش و کوشش مستمر آن ها است.
همچنین وجود فرمانده لشگر در مقرّ فرماندهی _ هرچند ظاهراً خاموش و ساکت باشد _ خون گرم و پرحرارتی در عروق سربازان به گردش در می آورد و آن ها را به تلاش بیش تر وا می دارد که فرمانده ما زنده است و پرچممان در اهتزاز!
[شماره صفحه واقعی : 734]
ص: 2110
امّا هرگاه خبر قتل فرمانده در میان سپاه پخش شود، یک لشگر عظیم با کارآیی فوق العاده، یک مرتبه روحیه خود را می بازد و متلاشی می گردد.
رئیس یک جمعیت یا یک لشگر، مادام که زنده است، هرچند مثلاً در سفر یا فرضاً در بستر بیماری باشد، مایه حیات و حرکت و نظم و آرامش آن هاست، ولی شنیدن خبر از دست رفتن او گرد وغبار یأس و نومیدی را بر سر همه می پاشد.
جمعیت شیعه طبق عقیده ای که به وجود امام زنده دارد، هرچند او را در میان خود نمی بیند، اما خود را تنها نمی داند، و اثر روانی این عقیده در روشن نگه داشتن چراغ امید در دل ها و وادار ساختن افراد به خودسازی و آمادگی برای آن قیام بزرگ جهانی، کاملاً قابل درک است.(1)
پروفسور «هانری کربن» استاد فلسفه در دانشگاه سوربن (فرانسه) و مستشرق نامدار فرانسوی می گوید:
«به عقیده من مذهب تشیّع تنها مذهبی است که رابطه هدایت الهی را میان خدا و خلق، برای همیشه نگه داشته است و به طور مستمر و پیوسته، ولایت را زنده و پا برجا می دارد.
مذهب یهود، نبوّت را که رابطه ای است واقعی میان خدا و عالم انسانی، در حضرت کلیم ختم کرده و پس از آن به نبوت حضرت مسیح و حضرت محمد(صلی الله علیه وآله)اذعان ننموده و رابطه مزبور را قطع می کند. همچنین مسیحیان در حضرت مسیح متوقف شده اند. اهل سنت از مسلمانان نیز در حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) توقف کرده و با ختم نبوّت در ایشان، دیگر رابطه ای میان خالق و مخلوق، موجود نمی دانند. تنها مذهب تشیّع است که «نبوّت» را با حضرت محمّد(صلی الله علیه وآله)ختم شده می داند، ولی «ولایت» را که همان رابطه هدایت و تکمیل می باشد، بعد از آن حضرت و برای همیشه زنده می داند».(2)پایان
[شماره صفحه واقعی : 735]
ص: 2111
[شماره صفحه واقعی : 736]
ص: 2112
فهرست راهنما
1. مطالب
2. کسان
3. جایها
4. کتابها
5. قبائل و طوائف
6. ادیان و فرقه ها
7. منابع و مآخذ
[شماره صفحه واقعی : 737]
ص: 2113
[شماره صفحه واقعی : 738]
ص: 2114
سخنی با خوانندگان7
یادداشت مؤلف (چاپ بیست و چهارم)11
مقدمه: به قلم آیت الله سبحانی13
امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(علیه السلام)
شناخت مختصری از زندگانی امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)35
بخش های زندگانی علی(علیه السلام)35
1. از ولادت تا بعثت پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)36
در آغوش پیامبر(صلی الله علیه وآله)36
علی(علیه السلام) در غار حِراء38
2. از بعثت تا هج_رت پیامبر(صلی الله علیه وآله)39
نخستین کسی که اسلام آورد40
دلائل پیشگامی علی(علیه السلام) در اسلام41
حامی و جانشین پیامبر (صلی الله علیه وآله)44
فداکاری بزرگ46
3. از هجرت تا وفات پیامبر (صلی الله علیه وآله)50
علی(علیه السلام) برادر پیامبر(صلی الله علیه وآله)50
در جبهه های جنگ50
الف. در جنگ ب_در51
ب. شجاعت بی نظیر در جبهه اُحُد53
ج . در جنگ احزاب (خندق)57
روزهای حساس و بحرانی59
د . فاتح دژ خیبر64
پیک و نماینده مخصوص پیامبر(صلی الله علیه وآله)66
4. از وفات پیامبر(صلی الله علیه وآله) تا خلافت ظاهری آن حضرت69
درگذشت پیامبر و مسئله رهبری70
دوراهی سرنوشت ساز70
خطرهای داخلی و خارجی72
1. بیم و نگرانی از کشته شدن افراد خاندان امامت72
2. بیم و نگرانی از اختلاف و خون ریزی در میان مسلمانان74
3. بیم و نگرانی از نابودی اسلام با افزایش قدرت مرتدین75
4. بیم و نگرانی از خطر حمله رومیان77
فعالیت های امام در دوره خلفا78
الف. فعالیت های شخصی78
1. عبادت و نیایش در پیشگاه خدا78
2. کار و کوشش برای تأمین هزینه زندگی شخصی و رسیدگی به فقرا79
ب. فعالیت های علمی و حل مشکلات قضائی و فقهی امّت80
1. جمع آوری قرآن80
2. تربیت شاگردان برجسته81
الف. عبدالله بن عباس81
ب. میثم تمّار82
ج. کمیل بن زیاد82
3. پاسخ گویی به پرسش های دانشمندان یهود و نصارا83
4. تبیین حکم شرعی رویدادهای نوظهور85
5. همکاری و مشاوره با خلفا در امور سیاسی و نظامی87
الف. جنگ با رومی_ان88
ب. جنگ نهاوند89
ج. فتح بیت المقدس91
5. از خلافت تا شهادت93
چگونگی بیعت با امیرمؤمنان(علیه السلام)93
موقعیت درخشان علی(علیه السلام)94
نبرد در سه جبهه97
نبرد با ناکثین98
نبرد با قاسطین98
نبرد با مارقین99
خطوط برجسته سیره حکومتی علی(علیه السلام)99
امام حسن مجتبی(علیه السلام)
شناخت مختصری از زندگانی امام(علیه السلام)107
فریادرس محرومان107
نکته آموزنده108
خاندان علم و فضیلت109
بخشش بی نظیر110
کمک غیرمستقیم110
مبارزات حسن بن علی(علیه السلام) پیش از دوران امامت112
1. حضور در بدرقه پرخطر ابوذر غِفاری112
2. در جنگ جمل113
3. در جنگ صِفّین114
مناظرات کوبنده امام مجتبی(علیه السلام) با سران بنی امیه115
بررسی علل صلح امام حسن(علیه السلام)116
قانون صلح در اس_لام117
علل صلح از نظر سیاست خارجی118
علل صلح از نظر سیاست داخلی119
خستگی از جن_گ120
جامعه ای با عناصر متضاد122
سپاهی ناهماهنگ123
سندی گویا124
بسیج نیرو از طرف امام حسن(علیه السلام)125
مردم پیمان شکن126
فرمانده خائن127
توطئه های خائنانه128
خیانت خ_وارج128
گفتار امام پیرامون انگیزه های صلح129
پیمان صل_ح و اهداف امام(علیه السلام)131
متن پیمان132
هدف های امام(علیه السلام) از صلح با معاویه134
اجتماع در کوف_ه135
جنایات معاویه136
بی_داری وآگاهی مردم137
سیاست تهدید و گرسنگی138
اوج فشار درکوفه و بصره139
صلح، زمینه ساز قیام عاشورا140
اظهار آمادگی برای آغاز قیام141
بازتاب حوادث در مدینه142
چرا امام حسن(علیه السلام) صلح امّا امام حسین(علیه السلام) قیام کرد؟143
فریب کاری های معاویه144
جوّ نامساعد145
یزید، چهره منفور جامعه اسلامی147
جنبش، نیرو می گیرد148
نهضت الهام بخش149
تفاوت ی_اران150
دو رویه یک رسالت151
صلح یا صلاح…؟153
گزینش مؤثرترین شیوه مبارزه154
ساباط و عاشورا؛ افشاگر جاهلیت پلید امویان155
بزرگ ترین تجسم خواستن و نتوانستن!155
جهاد در وسیع ترین میدان ها156
مسمومیت و شهادت امام مجتبی(علیه السلام) با دسیسه معاویه157
امام حسین بن علی(علیهما السلام)
شناخت مختصری از زندگانی امام161
مراحل زندگی حسین بن علی(علیه السلام)161
مبارزات حسین بن علی(علیه السلام) در دوران قبل از امامت162
در جبهه های نبرد با ناکثین و قاسطین162
اوضاع سیاسی و اجتماعی دوران امامت امام حسین(علیه السلام)163
موانع قیام در عصر معاویه165
1. پیمان صلح امام حسن(علیه السلام) با معاویه166
2. ژست دینی معاویه167
مبارزات امام حسین(علیه السلام) با حکومت معاویه168
1. سخنرانی ها و نامه های اعتراض آمیز168
مخالفت با ولیعهدی یزید169
نگرانی معاویه از قیام امام حسین(علیه السلام)170
پاسخ تاریخی امام حسین(علیه السلام) به معاویه170
2. سخنرانی کوبنده و افشاگرانه در کنگره عظیم حج174
3. ضبط اموال دولتی177
ماهیت و عوامل قیام عاشورا178
1. مخالفت با بیعت یزید179
2. دعوت کوفیان از امام حسین(علیه السلام)180
3. عامل امر به معروف و نهی از منکر182
ارزش هریک از عوامل سه گانه183
1. وصیت نامه اعتقادی _ سیاسی امام184
2. سکوت نابخشودنی185
3. محو سنت ها و رواج بدعت ها185
4. دیگر به حق عمل نمی شود186
قیام آگاهانه187
نفوذ حزب اموی در مرکز قدرت188
حرکت های ضد اسلامی معاویه189
آلودگی های یزید191
گرایش یزید به مسیحیت تحریف شده194
پی_ام آوران قیام کربلا197
دوران سلطه معاویه در شام199
تبلیغات زهراگین200
ره آورد سفر اسیران203
1. مصونیت خاندان امامت در فاجعه حرّه204
2. دستور عبدالملک بن مروان به حجاج206
درهم کوبیدن پشتوانه فکری امویان206
جبرگرایی207
بهره برداری از ادبیات تخدیری209
حضرت زینب(علیها السلام) در کاخ پسر زیاد209
خطبه حضرت زینب(علیها السلام) در کوفه213
حضرت زینب(علیها السلام) در کاخ یزید216
خروش حضرت زینب(علیها السلام)217
مبارزات تبلیغاتی امام چهارم(علیه السلام)220
گفتوگوی امام سجاد(علیه السلام) با پسر زیاد222
خطبه امام سجاد(علیه السلام) در شام223
نتایج و پیامدهای قیام عاشورا227
1. رسوا ساختن هیئت حاکمه228
2. احیای سنّت شهادت231
3. قیام و شورش در امت اسلامی234
الف . قیام توّابین234
انگیزه توّابین236
نیروهای توّابین237
عملیات توابین237
ب . قیام مُخت_ار239
راز ناکامی عبدالله بن زبیر در عراق239
4. انقراض بنی امیه241
امام زین العابدین علی بن الحسین(علیه السلام)
شناخت مختصری از زندگانی امام247
خلفای معاصر حضرت248
بیماری امام؛ یک مصلحت الهی249
پیام آور قیام کربلا251
عصر اختناق252
حکومت سیاه عبدالملک254
عُمّال ستمگ_ر257
حجاج در عراق259
موج کشتار و اختناق261
نقاط تاریک و روشن کارنامه ولید بن عبدالملک262
آلودگی های ولید263
فرمانروایان ستمگر263
چرا امام چهارم قیام نکرد؟264
دو راهی دشوار266
شورش مردم مدینه267
نقش عبدالله بن زبیر269
چرا امام چهارم با شورشیان مدینه همکاری نکرد؟270
مأمن پناهندگان271
ابعاد مبارزات امام چهارم(علیه السلام) با مظالم و مفاسد عصر271
1. زنده نگه داشتن یاد و خاطره عاشورا271
2. پند و ارشاد امّت273
کادر سازی275
انحطاط وضع اخلاقی امّت276
ضرورت تبیین احکام و نشر فرهنگ اصیل اسلامی279
3. تبیین معارف اسلامی ضمن دعا و مناجات280
صحیفه سجّادیّه281
ابعاد سیاسی صحیفه سجادیه285
4. برخورد و مبارزه با علمای درباری287
زُهْری کیست؟287
شاگردی زهری در محضر امام سجاد(علیه السلام)290
زهری در دربار بنی امیه290
نیاز خُلفای ستمگر به وجود علمای درباری292
احادیث مجعول زهری295
نامه کوبنده امام چهارم به زهری300
درس وارستگ_ی305
5. نشر احکام وآثار تربیتی و اخلاقی307
6. دستگیری از درماندگان308
7. کانون تربیتی309
امام محمّد باقر(علیه السلام)
شناخت مختصری از زندگانی امام315
خلفای معاصر حضرت315
پایه گذار نهضت بزرگ علمی316
امام باقر(علیه السلام) از نظر دانشمندان317
شاگردان مکتب امام باقر(علیه السلام)318
شکافنده علوم و گشاینده درهای دانش319
یک نکت_ه320
اوضاع و شرائط سیاسی و اجتماعی321
ولید بن عبدالملک321
سلیمان بن عبدالملک322
آتش انتقام جویی322
فساد دربار خلافت323
عمر بن عبدالعزیز323
مبارزه با فساد و تبعیض324
سبّ علی(علیه السلام) ممنوع!325
شعاع تأثیر یک آموزگار327
اعتراف بزرگ328
بازگرداندن فَدَک به فرزندان حضرت فاطمه(علیها السلام)329
ممنوعیت نوشتن حدیث330
توجیهات نامقبول331
انگیزه واقعی336
اجازه نشر اسرائیلیات337
دوره زمانی فترت نقل حدیث339
عوارض و تبعات منع نشر حدیث340
پیشگامی شیعه در تدوین حدیث341
یزید بن عبدالملک344
شهادت دروغین345
ساز و آواز و قمار346
هشام بن عبدالملک347
نفوذ عناصر فاسد و منحرف347
ام_ام باق_ر(علیه السلام) در ش_ام349
حکومت نهائی از آنِ چه کسانی است؟350
مُسابقه تیراندازی350
مناظره با اسقف مسیحیان352
اتهام ناجوانمردانه354
انتقاد امام باقر(علیه السلام) از استحاله فرهنگی توسط امویان355
مناظرات امام باقر(علیه السلام)357
شهادت امام باقر(علیه السلام)358
امام جعفر صادق(علیه السلام)
شناخت مختصری از زندگانی امام361
خلفای معاصر حضرت361
عظمت علمی امام صادق(علیه السلام)362
اوضاع سیاسی، اجتماعی و فرهنگی عصر امام364
شرائط خاص فرهنگی365
برخورد فِرَق و مذاهب366
دانشگاه بزرگ جعف_ری367
رساله توحید مُفَضَّل368
وسعت دانشگاه امام صادق(علیه السلام)370
مناظرات امام صادق(علیه السلام)373
تبیین احکام به شیوه خاص شیعی376
مفهوم متعرضانه مکتب امام378
نمونه ای از شاگردان مکتب امام صادق(علیه السلام)379
عظمت علمی هشام بن حکم379
در جستوجوی حقیقت380
عصر برخورد اندیشه ها381
نخستین آشنایی382
تألیفات هشام385
فعالیت های سیاسی امام387
اعزام نمایندگان به منظور تبلیغ امامت387
عوامل سقوط سلسله امویان388
نامه های سران نهضت عباسی به امام صادق(علیه السلام)391
چرا امام صادق(علیه السلام) پیشنهاد سران عباسیان را رد کرد؟395
وصایای وحشتناک ابراهیم امام به ابومسلم396
جنایات ابومسلم397
انتخاب و برنامه ریزی399
امام صادق(علیه السلام)؛ رویاروی عباسیان401
سیاست فشار اقتصادی402
موج کشتار و خون404
مدینه در محاصره اقتصادی!405
امام صادق(علیه السلام) و منصور406
مُفتی تراشی408
تألیف اجباری409
قیام زید بن علی بن الحسین(علیه السلام)410
احضار زید به دمشق410
سفر اجباری!412
در کوف_ه413
پیکار بزرگ413
شهادت زید414
موضع پیشوای ششم در برابر انقلاب های علویان415
آیا قیام زید با موافقت امام صادق(علیه السلام) بود؟417
انقلاب محمد نفس زکیه420
آغاز جنبش421
افزایش فشار422
آغاز انقلاب مسلحانه و فرجام آن423
موضع امام صادق(علیه السلام) در برابر انقلاب محمد نفس زکیّه؟424
امام موسی کاظم(علیه السلام)
شناخت مختصری از زندگانی امام431
خلفای معاصر حضرت431
پاسدار دانشگاه جعفری433
حاکمان عصر امام هفتم434
کارنامه سیاه خلافت در عصر امام کاظم(علیه السلام)434
1. منصور دوانیقی435
2. مهدی435
کانون عیاشی و فساد436
سختگیری فوق العاده نسبت به علویان438
تحریم شراب در قرآن440
3. هادی عباسی441
بزم های ننگین!441
فاجعه خونین سرزمین فخّ442
آغاز نهضت443
شکست نهضت444
پیشوای هفتم و شهید فخّ445
4. هارون الرشید446
حکومت بر «دل»ها447
فرزند پیامبر(صلی الله علیه وآله) کیست؟448
ه_ارون؛ مرد چند شخصیتی450
چهره حقیقی ه_ارون453
نیرنگ های ه_ارون و تظاهر او به دین داری455
شورای قضائی!458
فتوای مصلحتی!460
فریب وج_دان461
علی بن یقطین؛ کارگزار امام در دربار هارون463
مقام علمی علی بن یقطین464
وزارت علی بن یقطین، چتر حمایتی برای شیعیان464
موافقت مشروط امام466
یک مأموریت سرّی خطرناک467
تقویت بنیه اقتصادی شیعیان468
نُوّاب ح_جّ471
این لباس را نگه دار!472
مبارزات منفی امام هفتم با حکومت هارون474
1. همکاری با هارون ممنوع!475
2. این قصر، خانه فاسقان است!478
3. تحریم مراجعه به فقیهان درباری480
4. آرمان تشکیل حکومت اسلامی481
5. تشکیل صندوق بیت المال توسط امام هفتم483
توطئه جنایتکارانه484
انتقال به زندان بغداد485
شهادت جانگداز486
تلاش برای محو آثار جرم!487
امام علی بن موسی الرضا(علیه السلام)
شناخت مختصری از زندگانی امام491
خلفای معاصر حضرت491
فتنه واقفیه492
1. در عصر هارون495
امین و مأمون؛ تفاوتها و تضادها498
شکست امین499
2. در عصر محمد امین499
3. در عصر مأمون500
خصوصیات مأمون500
دعوت مأمون از امام(علیه السلام) به خراسان503
پیشنهاد خلافت به امام504
مقام ولیعهدی که هرگز به انجام نرسید506
مشکلات و دشواری های سیاسی مأمون507
1. ناخشنودی عباسیان از مأمون507
2. موقعیت برتر امین508
3. موضع علویان در برابر مأمون509
4. موضع گروه های عرب در برابر مأمون وسیستم حکومتش510
5. کشتن امین و شکست آرزو510
6. شورش های علویان511
راه حل چند بُعدی512
نقد و بررسی513
دلائل امام برای پذیرفتن ولیعهدی515
آیا امام خود رغبتی به این کار داشت؟516
فقط اتخاذ موضع منفی درست بود517
مواضع منفی امام در برابر ترفند مأمون517
نخستین موضع گیری518
موضع گیری دوم518
موضع گیری سوم518
رابطه مسئله ولایت با توحید519
موضع گیری چهارم520
موضع گیری پنجم521
موضع گیری ششم521
موضع گیری هفتم522
شرائط خاص فرهنگی جامعه اسلامی در عصر عباسیان523
مأمون و فلسفه و منطق527
مأمون و معتزله527
ترجمه کتب علمی خارجی529
نقش امام رضا(علیه السلام) در برابر امواج فکری بیگانه532
انگیزه اصلی مأمون برای تشکیل جلسات مناظره534
مناظرات امام با پیروان ادیان و مکاتب539
مناظرات هفتگانه539
تلاش مأم_ون540
مناظره با جاثلیق544
محدودیت شدید امام از طرف مأمون در مرو549
موضع معترضانه و انتقادی امام550
شهادت امام554
امام محمد جواد(علیه السلام)
شناخت مختصریاز زندگانی امام559
خلفای معاصر حضرت560
مولودی پرخیر و برکت560
امامِ خردسال564
گفتار امامان در این زمینه566
گرداب اعتقادی567
مناظرات امام جواد(علیه السلام)571
مناظره با یحیی بن اکثم572
حکم شکار در حالات گوناگون توسط مُحْرِم574
قاضی القضات مات می شود!575
جلوه هایی از علم گسترده امام577
1. فتوای قضائی امام و شکست فقهای درباری577
2. حدیث سازان رسوا می شوند!579
شخصیت امام جواد(علیه السلام) از دیدگاه دانشمندان583
ازدواج توطئه آمیز!584
انگیزه های مأمون585
شبکه ارتباطی وکالت587
مکتب علمی امام جواد(علیه السلام)589
شهادت امام(علیه السلام)590
امام هادی(علیه السلام)
شناخت مختصری از زندگانی امام595
خلفای معاصر حضرت596
اوضاع سیاسی _ اجتماعی عصر امام596
علل شکست قیام ها597
فعالیت های مخفی امام598
شبکه ارتباطی وکالت600
انتقال امام از مدینه به سامرّاء605
گزارش فرمانده دژخیمان متوکل607
ورود امام به سامرا608
بزم شراب درهم می ریزد!610
امام در زندان متوکل612
جنایات و سخت گیری های متوکل در مورد شیعیان613
فشارهای اقتصادی بر شیعیان617
کاخ ها و بزم های پرتجمل619
یک سند تاریخی621
قتل متوکل و خلافت منتصر622
امام هادی(علیه السلام)، رویاروی فقیهان درباری624
1. کیفر مسیحی زناکار624
2. نذر متوکل625
امام هادی و مکتب های کلامی626
مبارزه با غُلات627
فتنه خلق قرآن630
موضع امام هادی(علیه السلام)634
شاگردان مکتب امام هادی(علیه السلام)635
شهادت امام636
امام حسن عسکری(علیه السلام)
شناخت مختصری از زندگانی امام639
خلفای معاصر حضرت640
1. معتزّ640
قتل معتزّ641
2. مهتدی642
3. معتمد643
اوضاع سیاسی، اجتماعی عصر امام عسکری(علیه السلام)644
تدابیر امنیتی امام عسکری(علیه السلام)646
ابعاد هفتگانه فعالیت امام عسکری(علیه السلام)649
1. کوشش های علمی650
مشت راهب باز می شود!651
2. ایجاد شبکه ارتباطی با شیعیان652
پیکها ونامه ها656
3. فعالیت های سرّی سیاسی657
4. حمایت و پشتیبانی مالی از شیعیان658
5. تقویت وتوجیه سیاسی رجال و عناصر مهمّ شیعه661
6. استفاده گسترده از آگاهی غیبی663
7. آماده سازی شیعیان برای دوران غیبت669
پیشگویی غیبت مهدی (عج)670
جلوه درخشان حقیقت671
شهادت امام و توطئه های بی ثمر674
تلاش مذبوحانه جعفر کذّاب676
تلاش های بی ثمر678
امام مهدی (عج)
شناخت مختصری از زندگانی امام683
تولد حضرت مهدی(علیه السلام) از دیدگاه علمای اهل سنت685
دیدار حضرت مهدی(علیه السلام)685
علل سیاسی _ اجتماعی غیبت687
الف . آزمایش مردم688
ب . حفظ جان امام689
ج . آزادی از یوغ بیعت با طاغوت های زمان690
غیبت صغری و کبری690
نُوّاب خاص693
1. ابوعَمْرو عثمان بن سعید عَمْری694
2. محمد بن عثمان بن سعید عَمْری696
3. ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی697
4. ابوالحسن علی بن محمد سََمَری698
وظایف و فعالیت های اساسی نوّاب خاص699
الف . پنهان داشتن نام ومکان امام700
ب . سازماندهی وکلا701
ج . اخذ و توزیع اموال متعلق به امام702
د . پاسخگویی به سؤالات فقهی و مشکلات عقیدتی703
ه_ . مبارزه با مدّعیان دروغین نیابت705
غیبت کبری706
مهدی(علیه السلام) در منابع شیعه708
کتاب هایی که پیش از تولد مهدی(علیه السلام) درباره او تألیف شده است711
مهدی(علیه السلام) در منابع اهل سنت712
بیانیه رابطه العالم الإسلامی715
پدر مهدی کیست؟718
ابن خلدون و احادیث مهدی720
انتظار مهدی و مدعیان مهدویت723
سیمای حکومت مهدی در آینه قرآن726
فواید وجود امام در دوران غیبت730
1. خورشید پنهان731
2. جان جهان732
3. پاسداری از آیین خدا733
4. امید بخشی734
[شماره صفحه واقعی : 739]
ص: 2115